پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی
برش هایی از کتاب شوروی ضد شوروی
مقامات شوروی مدام ادعا میکنند که اوضاع در شوروی بسیار خوب و عالی است، اما در کمال تعجب، به جای اینکه غربیها به کشور آباد ما پناهنده شوند، این ماییم که از کشور آبادمان به ممالک خرابهٔ آنها پناهنده میشویم. واقعاً چه کار عجیبی ما انجام میدهیم! ناسلامتی ما در کشورمان بیکاری نداریم، آپارتمانهایمان ارزان است، خدمات پزشکیمان مفت و مجانی است و مردم رفتار رفیقانه و دوستانهای با یکدیگر دارند.
--------
همهٔ نویسندگانی که به کشورهای غربی رفته و سفرنامه نوشتهاند، الزاماً باید در کتابهایشان به بیکاری گسترده، شیوع اعتیاد، فقر و جنایت در غرب اشاره کنند، وگرنه کتابهایشان مجوز چاپ دریافت نمیکنند و خودشان هم به شدت در معرض انتقادات غضبآلود مقامات اتحادیهٔ نویسندگان قرار میگیرند.
--------
ما به همۀ حقیقت نیاز نداریم، بلکه فقط به بخشهای مفید آن نیاز داریم. به این ترتیب، دو حقیقت وجود دارد؛ یکی حقیقت واقعی و دیگری حقیقت غیرواقعی. در شوروی هر کسی به خودش اجازه میدهد که در ادبیات دخالت کند، نویسندگان را ارشاد کند و کتابهایشان را حک و اصلاح یا حتی ممنوع کند. و جالب اینجاست که این آدمها میتوانند هیچ تخصصی درباره ادبیات نداشته باشند.
--------
در ۱۹۷۱ سه فضانورد شوروی، به هنگام بازگشت به زمین، کشته شدند، اما گویندهٔ اخبار تلویزیون نگفت: «هموطنان عزیز، فاجعهای رخ داده است.» بلکه با لحن پیروزمندانهای، گزارش داد که پرتاب سفینهٔ فضایی با موفقیت انجام شد، فلان و بهمان دستاوردها طی پرواز حاصل شد، موتورهای ترمز به موقع روشن شدند، سفینه وارد لایههای ضخیمتر اتمسفر شد و به درستی بر روی هدف مورد نظر فرود آمد و فضانوردان در صندلیهای خود یافت شدند. در اینجا گویندهٔ خبر لحن پیروزمندانهٔ خود را به لحنی حماسی ـ تراژیک تغییر داد و این گونه گزارش خود را تمام کرد: «اما نشانهای از حیات دیده نشد.»
--------
چه کسی جانشین این دبیر حزبی اختلاسچی خواهد شد؟ همان دبیر حزبی اختلاسچی قبلی که مورد بخشش مقامات بالاتر قرار گرفته است
--------
مسئولین حکومتی میگویند شما نباید زیاد نان بخورید وگرنه چاق میشوید. اما آنها میگویند شما گوشت هم نباید زیاد بخورید، چون این هم باعث چاقیتان میشود. اما گرگها را در نظر بگیرید: آنها گوشت میخورند و شما هیچ گرگ چاقی نمیبینید.
--------
همیشه از بیان واژهها و عبارتهای صریح و عریان طفره میروند و تزویر کلامی آنها همواره توأم با قساوتی باورنکردنی است. این خصوصیت بارز و منحصربهفرد چنین رژیمهایی است. اسم تجاوز نظامی به کشورهای دیگر را هم «کمک برادرانه» گذاشته بودند که عنوان غلطانداز و پرطمطراقی بود.
--------
[شهروندان غربی] هرگز نمیتوانند هیچتصوری از نوع زندگی ما در یک کشور استبدادی داشته باشند. حتی موقعی که آنها صادقانه تلاش میکنند تا با نوع زندگی ما آشنا شوند، باز توفیق چندانی نصیبشان نمیشود.
--------
پروپاگاندای شوروی در گذر سالها کاملاً اعتبار و کارایی خود را در بین مصرفکنندگانش از دست داده است. یک عمر دروغگویی بیوقفه و پایمال کردن مستمرِ اخلاقیات تأثیر عجیب و مبهوتکنندهای به جا گذاشته است: مردم شوروی عمیقاً علاقهمند به هر آن چیزیاند که پروپاگاندا آن را باطل و نجس اعلام کرده است؛ و مردم شوروی به همان اندازه، عمیقاً از هر چیزی که مورد ستایش پروپاگانداست، نفرت دارند. این ویژگی شامل همهٔ عرصههای فرهنگ و جامعه میشود.
چند وقت پیش، خیلی اتفاقی یکی از برنامههای تلویزیون شوروی را در لندن میدیدم. یک پروفسور فلسفه مشغول سخنرانی دربارهٔ روشهای غیراخلاقی و شریرانهای بود که امپریالیستهای بینالمللی با توسل به آن درصدد تضعیف اتحاد و یکپارچگی مردم شوروی و نابودی نظام شکستناپذیر شورویاند. پروفسور میگفت: «امپریالیستها طی سالهای نخست انقلاب، سعی کردند حکومت شوروی را از طریق مداخلهٔ مستقیم نظامی نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها بعداً سعی کردند با توسل به انواع تحریمهای اقتصادی حکومت شوروی را خفه کنند، اما موفق نشدند. آنها امیدوار بودند که مردم شوروی را از طریق ارتش متجاوز آلمان هیتلری نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها سپس کوشیدند از طریق تحریک مخالفان سیاسی به هدفشان برسند، اما باز موفق نشدند. حالا آنها میلیونها دلار را صرف توزیع پنهانی شلوارهای جین و تیشرتهای مزین به نمادهای بورژوایی کردهاند و به چنان پستی و ذلتی افتادهاند که حتی پرچم آمریکایی خودشان را به قسمتی از شلوارهایشان میچسبانند که درست روی باسن قرار میگیرد.»
--------
تأکید بر اینکه حقوق بشر در اتحاد شوروی نقض میشود، چندان درست نیست. شما نمیتوانید چیزی را که اصلاً وجود ندارد، نقض کنید.
--------
حاکمی که به منافع مردم خودش فکر نکند و صرفاً تحت پارهای شهوات بیمقدارِ شخصی تصمیم بگیرد، چیزی جز جهنم برای ملتش به ارمغان نخواهد آورد.
--------
هر موقعی که یک آدم معتبر و مهمی فرار میکند، رژیم بلافاصله اطلاعات جدیدی در اثبات ضایع بودن طرف منتشر میکند و مثلاً میگوید فلانی عاشق دلار بود، جین میپوشید، زنباره بود و حتی به همجنسانش هم تمایل داشت.
نتیجه میگیریم هر چیزی را که نتوان با کلمات شرح داد «عقیده» مینامند!
--------
غربیها واقعاً ما را نه میشناسند نه میفهمند. اما دوست دارم این جمله را هم اضافه کنم: نه فقط غربیها ما را نمیشناسند، بلکه حتی خودمان هم خودمان را نمیشناسیم. من با روسهای مهاجری مواجه شدهام که کاملاً متقاعد شدهاند که در دفتر سیاسی، ستاد کل ارتش و کاگب، فقط یهودیها بر صندلیهای ریاست نشستهاند. این گروه از هموطنان که چندین دهه از مهاجرتشان به غرب میگذرد، چنان بر این عقیده پافشاری میکنند که با هیچ استدلالی نمیتوان نظرشان را عوض کرد. در خودِ اتحاد شوروی، میلیونها نفر را میتوان یافت که از وقایع تاریخی مهمی مثل اشتراکیسازی، پاکسازیهای خونین استالین یا حتی وقایع امروز کشورشان کاملاً بیاطلاعند.
--------
در مورد ما شورویها، هر چیزی مبنای علمی دارد. به محض اینکه فلان محصول غذایی در فروشگاهها نایاب میشود، سروکلهٔ انواع دکترهایی که دقیقاً متخصص همان مادهٔ غذاییاند، پیدا میشود. آنها مقالههای علمی مفصلی در اثبات مُضر بودن غذایی که شما نمیتوانید آن را به دست آورید، مینویسند و در انواع برنامههای رادیویی و تلویزیونی دربارهٔ مضرات این محصول غذایی سخن میگویند.
--------
روزنامههای شوروی، و نیز رادیو و تلویزیون، هر روز هفته مشغول فحاشی به آمریکا و ارائهٔ سیاهترین تصویرها از آن هستند. فقط کافی است چند روزی خودتان را در معرض این بمباران تبلیغی قرار بدهید تا باورتان شود که در ایالات متحدهٔ آمریکا بیکاری، تبعیض نژادی، جنایت، تورم، و فقر بیداد میکند. اما عملاً هیچکس این حرفهای تبلیغاتی را باور نمیکند.
--------
استالین جای خالی رهبران با سواد را با کادرهای بیسواد، بیفرهنگ و حریص پر کرد. ظرفیتهای فکری کادر جدید رهبری به قدری محدود بود که غالب آنها، از جمله خروشچف، برژنف و چرننکو، فقط از روی نوشته میتوانستند سخنرانی کنند. من یک بار متنی را دیدم که خود برژنف آن را نوشته بود. یازده سطر بیشتر نداشت، اما حداقل یازده غلط گرامری در آن پیدا کردم.
--------
اکثریت حامیان که از اتحاد شوروی مهاجرت کردهاند، در کشورهای دموکراتیک ساکن شدهاند. آیا جالب نیست که هیچکدام از آنها هیچ کشور اقتدارگرایی را برای زندگی در غربت انتخاب نکردهاند؟ ظاهراً زیستن در زیر سایهٔ دموکراسی برای آنها خوب است و برای دیگران بد!
--------
من به هیچیک از این مفاهیم باور نداشتم و همهٔ پروپاگاندای شوروی را مُشتی واژههای پوچ برای آدمهای احمق تلقی میکردم. مثل اکثریت پرشمار آدمهایی که در زندگیام دیده بودم، از لفاظیهای رژیم شوروی، از آموزشهای سیاسیاش و از همهٔ میتینگها، راهپیماییها، تظاهراتها، انتخاباتها و یکشنبههای کارِ داوطلبانهاش نفرت داشتم. سعی میکردم از همهٔ اینها اجتناب کنم، اما برخلاف و در مخالفت جریانِ اصلی هم حرکت نمیکردم. سالها بعد دریافتم که دقیقاً همین بیتفاوتی و انفعال بود که از من یک شهروند شوروی ساخته بود.
--------
مقامات شوروی مدام ادعا میکنند که اوضاع در شوروی بسیار خوب و عالی است، اما در کمال تعجب، به جای اینکه غربیها به کشور آباد ما پناهنده شوند، این ماییم که از کشور آبادمان به ممالک خرابهٔ آنها پناهنده میشویم. واقعاً چه کار عجیبی ما انجام میدهیم! ناسلامتی ما در کشورمان بیکاری نداریم، آپارتمانهایمان ارزان است، خدمات پزشکیمان مفت و مجانی است و مردم رفتار رفیقانه و دوستانهای با یکدیگر دارند.
--------
همهٔ نویسندگانی که به کشورهای غربی رفته و سفرنامه نوشتهاند، الزاماً باید در کتابهایشان به بیکاری گسترده، شیوع اعتیاد، فقر و جنایت در غرب اشاره کنند، وگرنه کتابهایشان مجوز چاپ دریافت نمیکنند و خودشان هم به شدت در معرض انتقادات غضبآلود مقامات اتحادیهٔ نویسندگان قرار میگیرند.
--------
ما به همۀ حقیقت نیاز نداریم، بلکه فقط به بخشهای مفید آن نیاز داریم. به این ترتیب، دو حقیقت وجود دارد؛ یکی حقیقت واقعی و دیگری حقیقت غیرواقعی. در شوروی هر کسی به خودش اجازه میدهد که در ادبیات دخالت کند، نویسندگان را ارشاد کند و کتابهایشان را حک و اصلاح یا حتی ممنوع کند. و جالب اینجاست که این آدمها میتوانند هیچ تخصصی درباره ادبیات نداشته باشند.
--------
در ۱۹۷۱ سه فضانورد شوروی، به هنگام بازگشت به زمین، کشته شدند، اما گویندهٔ اخبار تلویزیون نگفت: «هموطنان عزیز، فاجعهای رخ داده است.» بلکه با لحن پیروزمندانهای، گزارش داد که پرتاب سفینهٔ فضایی با موفقیت انجام شد، فلان و بهمان دستاوردها طی پرواز حاصل شد، موتورهای ترمز به موقع روشن شدند، سفینه وارد لایههای ضخیمتر اتمسفر شد و به درستی بر روی هدف مورد نظر فرود آمد و فضانوردان در صندلیهای خود یافت شدند. در اینجا گویندهٔ خبر لحن پیروزمندانهٔ خود را به لحنی حماسی ـ تراژیک تغییر داد و این گونه گزارش خود را تمام کرد: «اما نشانهای از حیات دیده نشد.»
--------
چه کسی جانشین این دبیر حزبی اختلاسچی خواهد شد؟ همان دبیر حزبی اختلاسچی قبلی که مورد بخشش مقامات بالاتر قرار گرفته است
--------
مسئولین حکومتی میگویند شما نباید زیاد نان بخورید وگرنه چاق میشوید. اما آنها میگویند شما گوشت هم نباید زیاد بخورید، چون این هم باعث چاقیتان میشود. اما گرگها را در نظر بگیرید: آنها گوشت میخورند و شما هیچ گرگ چاقی نمیبینید.
--------
همیشه از بیان واژهها و عبارتهای صریح و عریان طفره میروند و تزویر کلامی آنها همواره توأم با قساوتی باورنکردنی است. این خصوصیت بارز و منحصربهفرد چنین رژیمهایی است. اسم تجاوز نظامی به کشورهای دیگر را هم «کمک برادرانه» گذاشته بودند که عنوان غلطانداز و پرطمطراقی بود.
--------
[شهروندان غربی] هرگز نمیتوانند هیچتصوری از نوع زندگی ما در یک کشور استبدادی داشته باشند. حتی موقعی که آنها صادقانه تلاش میکنند تا با نوع زندگی ما آشنا شوند، باز توفیق چندانی نصیبشان نمیشود.
--------
پروپاگاندای شوروی در گذر سالها کاملاً اعتبار و کارایی خود را در بین مصرفکنندگانش از دست داده است. یک عمر دروغگویی بیوقفه و پایمال کردن مستمرِ اخلاقیات تأثیر عجیب و مبهوتکنندهای به جا گذاشته است: مردم شوروی عمیقاً علاقهمند به هر آن چیزیاند که پروپاگاندا آن را باطل و نجس اعلام کرده است؛ و مردم شوروی به همان اندازه، عمیقاً از هر چیزی که مورد ستایش پروپاگانداست، نفرت دارند. این ویژگی شامل همهٔ عرصههای فرهنگ و جامعه میشود.
--------
چند وقت پیش، خیلی اتفاقی یکی از برنامههای تلویزیون شوروی را در لندن میدیدم. یک پروفسور فلسفه مشغول سخنرانی دربارهٔ روشهای غیراخلاقی و شریرانهای بود که امپریالیستهای بینالمللی با توسل به آن درصدد تضعیف اتحاد و یکپارچگی مردم شوروی و نابودی نظام شکستناپذیر شورویاند. پروفسور میگفت: «امپریالیستها طی سالهای نخست انقلاب، سعی کردند حکومت شوروی را از طریق مداخلهٔ مستقیم نظامی نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها بعداً سعی کردند با توسل به انواع تحریمهای اقتصادی حکومت شوروی را خفه کنند، اما موفق نشدند. آنها امیدوار بودند که مردم شوروی را از طریق ارتش متجاوز آلمان هیتلری نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها سپس کوشیدند از طریق تحریک مخالفان سیاسی به هدفشان برسند، اما باز موفق نشدند. حالا آنها میلیونها دلار را صرف توزیع پنهانی شلوارهای جین و تیشرتهای مزین به نمادهای بورژوایی کردهاند و به چنان پستی و ذلتی افتادهاند که حتی پرچم آمریکایی خودشان را به قسمتی از شلوارهایشان میچسبانند که درست روی باسن قرار میگیرد.»
--------
تأکید بر اینکه حقوق بشر در اتحاد شوروی نقض میشود، چندان درست نیست. شما نمیتوانید چیزی را که اصلاً وجود ندارد، نقض کنید.
--------
حاکمی که به منافع مردم خودش فکر نکند و صرفاً تحت پارهای شهوات بیمقدارِ شخصی تصمیم بگیرد، چیزی جز جهنم برای ملتش به ارمغان نخواهد آورد.
--------
هر موقعی که یک آدم معتبر و مهمی فرار میکند، رژیم بلافاصله اطلاعات جدیدی در اثبات ضایع بودن طرف منتشر میکند و مثلاً میگوید فلانی عاشق دلار بود، جین میپوشید، زنباره بود و حتی به همجنسانش هم تمایل داشت.
--------
نتیجه میگیریم هر چیزی را که نتوان با کلمات شرح داد «عقیده» مینامند!
--------
غربیها واقعاً ما را نه میشناسند نه میفهمند. اما دوست دارم این جمله را هم اضافه کنم: نه فقط غربیها ما را نمیشناسند، بلکه حتی خودمان هم خودمان را نمیشناسیم. من با روسهای مهاجری مواجه شدهام که کاملاً متقاعد شدهاند که در دفتر سیاسی، ستاد کل ارتش و کاگب، فقط یهودیها بر صندلیهای ریاست نشستهاند. این گروه از هموطنان که چندین دهه از مهاجرتشان به غرب میگذرد، چنان بر این عقیده پافشاری میکنند که با هیچ استدلالی نمیتوان نظرشان را عوض کرد. در خودِ اتحاد شوروی، میلیونها نفر را میتوان یافت که از وقایع تاریخی مهمی مثل اشتراکیسازی، پاکسازیهای خونین استالین یا حتی وقایع امروز کشورشان کاملاً بیاطلاعند.
--------
در مورد ما شورویها، هر چیزی مبنای علمی دارد. به محض اینکه فلان محصول غذایی در فروشگاهها نایاب میشود، سروکلهٔ انواع دکترهایی که دقیقاً متخصص همان مادهٔ غذاییاند، پیدا میشود. آنها مقالههای علمی مفصلی در اثبات مُضر بودن غذایی که شما نمیتوانید آن را به دست آورید، مینویسند و در انواع برنامههای رادیویی و تلویزیونی دربارهٔ مضرات این محصول غذایی سخن میگویند.
--------
تجمعات و تظاهراتی که واقعاً آزاد باشد، در شوروی جرم تلقی میشود و شرکتکنندگان در آن مجازات میشوند، در حالی که حکومت مردم را به زور به تجمعات و تظاهراتهایی میبرد که توسط خودش سازماندهی شده و هدف از برگزاری آنها تحکیم پایههای حکومت است. اگر شهروندی بکوشد در این نوع تجمعات و تظاهراتهای فرمایشی شرکت نکند، این عمل وی به عنوان نشانهای از عدم وفاداری به حکومت تلقی خواهد شد.--------
روزنامههای شوروی، و نیز رادیو و تلویزیون، هر روز هفته مشغول فحاشی به آمریکا و ارائهٔ سیاهترین تصویرها از آن هستند. فقط کافی است چند روزی خودتان را در معرض این بمباران تبلیغی قرار بدهید تا باورتان شود که در ایالات متحدهٔ آمریکا بیکاری، تبعیض نژادی، جنایت، تورم، و فقر بیداد میکند. اما عملاً هیچکس این حرفهای تبلیغاتی را باور نمیکند.
--------
استالین جای خالی رهبران با سواد را با کادرهای بیسواد، بیفرهنگ و حریص پر کرد. ظرفیتهای فکری کادر جدید رهبری به قدری محدود بود که غالب آنها، از جمله خروشچف، برژنف و چرننکو، فقط از روی نوشته میتوانستند سخنرانی کنند. من یک بار متنی را دیدم که خود برژنف آن را نوشته بود. یازده سطر بیشتر نداشت، اما حداقل یازده غلط گرامری در آن پیدا کردم.
--------
اکثریت حامیان که از اتحاد شوروی مهاجرت کردهاند، در کشورهای دموکراتیک ساکن شدهاند. آیا جالب نیست که هیچکدام از آنها هیچ کشور اقتدارگرایی را برای زندگی در غربت انتخاب نکردهاند؟ ظاهراً زیستن در زیر سایهٔ دموکراسی برای آنها خوب است و برای دیگران بد!
--------
من به هیچیک از این مفاهیم باور نداشتم و همهٔ پروپاگاندای شوروی را مُشتی واژههای پوچ برای آدمهای احمق تلقی میکردم. مثل اکثریت پرشمار آدمهایی که در زندگیام دیده بودم، از لفاظیهای رژیم شوروی، از آموزشهای سیاسیاش و از همهٔ میتینگها، راهپیماییها، تظاهراتها، انتخاباتها و یکشنبههای کارِ داوطلبانهاش نفرت داشتم. سعی میکردم از همهٔ اینها اجتناب کنم، اما برخلاف و در مخالفت جریانِ اصلی هم حرکت نمیکردم. سالها بعد دریافتم که دقیقاً همین بیتفاوتی و انفعال بود که از من یک شهروند شوروی ساخته بود.
--------
نظر