پاسخ : صنعتي دريايي ايران ( خصدرا )
. حکایت انگولک سعدی!
روزی شخصی سعدی را انگولک می کند!
سعدی فورا سرش را بر می گرداند و مقداری پول برمی دارد و در دست آن شخص می گذارد و می رود…
آن شخص فکر می کند که اگر پادشاه را انگولک کند حتما پاداشی بیشتر از سعدی به او خواهد داد. پس پادشاه را انگولک می کند، ولی در عوض پادشاه دستور اعدام او را صادر می کند.
از اتفاق سعدی همان مرد را می بیند و به او می گوید: پولی که آن روز به تو دادم، پول خون تو بود!
نکته این حکایت این بود که وقتی با یک راننده که انگار سر در ماشینش دارد و با سرعت زیاد می رود و دستش روی بوق خشک شده است برخورد کردید، راه بدهید تا برود، شاید شما هم مثل سعدی کرده باشید…این حکایت در خیلی موارد کاربرد دارد… این حکایت را پشت رل شخصی برایم تعریف کرد…باشد که درس عبرتی باشد…برای من که جالب بود
طیب جا ن زیادی زرنگی اما دیگه بنده پستی نخواهم گذاشت
. حکایت انگولک سعدی!
روزی شخصی سعدی را انگولک می کند!
سعدی فورا سرش را بر می گرداند و مقداری پول برمی دارد و در دست آن شخص می گذارد و می رود…
آن شخص فکر می کند که اگر پادشاه را انگولک کند حتما پاداشی بیشتر از سعدی به او خواهد داد. پس پادشاه را انگولک می کند، ولی در عوض پادشاه دستور اعدام او را صادر می کند.
از اتفاق سعدی همان مرد را می بیند و به او می گوید: پولی که آن روز به تو دادم، پول خون تو بود!
نکته این حکایت این بود که وقتی با یک راننده که انگار سر در ماشینش دارد و با سرعت زیاد می رود و دستش روی بوق خشک شده است برخورد کردید، راه بدهید تا برود، شاید شما هم مثل سعدی کرده باشید…این حکایت در خیلی موارد کاربرد دارد… این حکایت را پشت رل شخصی برایم تعریف کرد…باشد که درس عبرتی باشد…برای من که جالب بود
طیب جا ن زیادی زرنگی اما دیگه بنده پستی نخواهم گذاشت
نظر