پاسخ : نبض سیاست
خب جناب با انصاف، یعنی هر کی انگلیسی بلد باشه، از نظر شما باسواد محسوب میشه؟؟؟ اینه معیار شما برای با سواد خوندن و بیسواد خوندن افراد؟ جناب فرقان
الان یعنی استرالیایی ها، نصف هندی ها، انگلیسی ها، آمریکایی ها، نیوزیلندی ها، نصف خدمه ی هتل های جهان، همه و همه انگلیسی بلدند، پس با سوادند؟
اما قصه ی مدیریت و بالن
مهندس ها، حکم سنسوری سیستم رو دارند، همون دیتکتور ها که نصب شده اند انتهای سیستم عصبی که بهشون رسپتور هم می گن
اما مدیرها، حکم مغز رو دارند یعنی مفسر درد یا راهگشای معضل و تصمیم گیرنده، برای همین راوی داستان، گذاشته بودش توی بالن که بگه، از مهندس که انتهای شاخه ی عصبی است، بالاتره و مهندس، جاش توی میدان نبرده نه توی اتاق فکر (بالن)
و چون مهندس، جاش توی میدان نبرده، قادر نیست به سان یک مدیر، کل ماجرا رو ببینه (جز نگره، بر خلاف فرمانده که کل نگره)
حالا با انصاف
اگر مهندس، خطا داشته باشه، مدیر چطور متوجه بشه که بخواد تصمیم درست بگیره؟؟؟؟؟؟؟
و این حال و روزه تمامی مهندسان زیر دست مدیران است .... چون فشار بطور مستقیم به رسپتور ها میاد، دادشون میره بالا، به سمت بالن، مدیر میگه، چی شده؟
مهندس یعنی رودل نابغه میگه آخ، نفهم، من داغون شدم اینجا، یه کاری بکن (به مدیر قصه ی ما میگه)
مدیر میگه (فرمانده اش) آخه چی شده؟ چی کار کنم، حالت رو توصیف کن!!!
مهندس می گه، الان قمر در عقربه و من ته یک گودال گیر افتاده ام که نزدیک خونه ی مارلین دیتریشه، رفته بودم آبگوشت بزباش بخورم باهاش، اما وسط راه، چرخمون پنچر شد، بعد اومدم پایین، دیدم آچار ندارم، مجبور شدم که لاستیک رو در جا پنچر گیری کنم، عمراً اگر توی مدیر بدونی چطور میشه پنچر گیری کنی، اونقدر سخته و.و......
مدیر میگه، مجید جان دلبندم، برو سر اصل مطلب، اگه قرار بشه من برای تفسیر درد تمام رسپتورها، مفسر بذارم (مدیر میانی)، دیگه به درد بقیه نمیرسم که ... منظور سایر حوزه های استحفاظی و نظارتی
و ووووووووو قصه همچنان ادامه داره
مهندسین، به تو بالنی فحش میدهند، تو بالنیه [مدیر] به زیر دستاش، که عجب تنبلای بیسوادی هستند،
در حالیکه مشکل در ارتباط سر با تهه یا همون ماتحت
مشکل از اونجایی ناشی میشه که، هر رسپتوری، برای خودش یک پا مفسر هم هست و قبل از اینکه مجبور باشه، مشکل رو مخابره کنه تا مدیر تصمیم بگیره، گزارش تحریف شده میفرسته اون بالا که مدیر هم دچار اشتباده میشه
مدیر قراره که نتیجه ی محاسبات رو بگیره و با سایر اجزا، هماهنگی به وجود بیاره
اما اگر رسپتور، قاط بزنه، اگر نبض نزنه، اگر اکسیژن به مغز نرسه، دیگه چطور مغز تصمیم بگیره که الان باید دستش رو از روی آتیش برداره یا داره از آسمون، تگرگ میاد؟؟؟
اینجاست که مدیر، برای فرافکنی، مهندس رو مقصر میدونه ومهندس هم چون فشار روشه، و اصلا مسئولیتی به اندازه ی مدیر روی شونه هاش نیست و براش فرقی نداره که چه بلایی سرش میاد ،چون در فود چین، پایین ترین رتبه رو داره، شروع میکنه به بامبول در آوردن، تا مدیر ضایع بشه و از کار بر کنار
این کل ماجرای دعوای بشره
ما و منی
یعنی همینی که شما راه انداخته اید
به من شک دارید، حق دارید که شک کنید، اما حق ندارم به شما ها شک داشته باشم و اسمش میشه تفتیش عقاید
دم از آزادی بیان میزنید، اما من حق ندارم نظرم رو بگم، بعد میگید هرکی با ما نیست، از ما نیست، دقیقاً مصداق بارز، خود برتر بینی و عدم تعامل
مدام دارید لابی گری میکنید، پای پست های سخیف همدیگه تشکر میزنید، بعد دم از حقوق بشر میزنید و بلاک لیست بلاک لیست می کنید و ایگنور کردن
به دیگران انگ بیسوادی میزنید، اما معنای سواد رو نمیدونید چیه
قلمبه سلمبه صحبت می کنید، اون هم جاییکه همه عوام هستند، اما وقتی مچتون رو میگیرند، میشید عوام (انیشتین)
مبحث مبحث می کنید، دم از قانون شکنی دیگران میزنید و انحراف معیار، بعد دقیقاً خودتون رو میکنید مبنای قانون، از کندی چارمز می نویسید توی مبحث غیر مرتبط قرار داره
دو هفته دو هفته اینجا سر نمیزنید، اما یک غریبه سر و کله اش پیدا میشه، شروع می کنید به کیش کیش و مات کردن طرف و حق آب و گل می طلبید
حرف خیلی زیاده، کو یک جو معرفت؟؟؟؟؟؟
پس برای امشب و تکلیف امشب، بیت زیر را 10 بار بنویس تا ملکه ی ذهن بشه
البته اگر میخوای درمان بشی
چون اتفاقاً، دارم نقش آینه رو براتون ایفا میکنم و هر تهمتی که به رقیبی میزنید، عیناً و مو به مو دارید خودتون اجرا می کنید و مرتکب میشید
پس
آیینه چون نقش تو ننمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
(البته درستش، بنموده ولی شاعر در زمان خودش میزیسته، اون زمان مردم معنای راست و درست رو میدانستند)
در اصل توسط Rudel پست شده است
View Post
الان یعنی استرالیایی ها، نصف هندی ها، انگلیسی ها، آمریکایی ها، نیوزیلندی ها، نصف خدمه ی هتل های جهان، همه و همه انگلیسی بلدند، پس با سوادند؟
اما قصه ی مدیریت و بالن
مهندس ها، حکم سنسوری سیستم رو دارند، همون دیتکتور ها که نصب شده اند انتهای سیستم عصبی که بهشون رسپتور هم می گن
اما مدیرها، حکم مغز رو دارند یعنی مفسر درد یا راهگشای معضل و تصمیم گیرنده، برای همین راوی داستان، گذاشته بودش توی بالن که بگه، از مهندس که انتهای شاخه ی عصبی است، بالاتره و مهندس، جاش توی میدان نبرده نه توی اتاق فکر (بالن)
و چون مهندس، جاش توی میدان نبرده، قادر نیست به سان یک مدیر، کل ماجرا رو ببینه (جز نگره، بر خلاف فرمانده که کل نگره)
حالا با انصاف
اگر مهندس، خطا داشته باشه، مدیر چطور متوجه بشه که بخواد تصمیم درست بگیره؟؟؟؟؟؟؟
و این حال و روزه تمامی مهندسان زیر دست مدیران است .... چون فشار بطور مستقیم به رسپتور ها میاد، دادشون میره بالا، به سمت بالن، مدیر میگه، چی شده؟
مهندس یعنی رودل نابغه میگه آخ، نفهم، من داغون شدم اینجا، یه کاری بکن (به مدیر قصه ی ما میگه)
مدیر میگه (فرمانده اش) آخه چی شده؟ چی کار کنم، حالت رو توصیف کن!!!
مهندس می گه، الان قمر در عقربه و من ته یک گودال گیر افتاده ام که نزدیک خونه ی مارلین دیتریشه، رفته بودم آبگوشت بزباش بخورم باهاش، اما وسط راه، چرخمون پنچر شد، بعد اومدم پایین، دیدم آچار ندارم، مجبور شدم که لاستیک رو در جا پنچر گیری کنم، عمراً اگر توی مدیر بدونی چطور میشه پنچر گیری کنی، اونقدر سخته و.و......
مدیر میگه، مجید جان دلبندم، برو سر اصل مطلب، اگه قرار بشه من برای تفسیر درد تمام رسپتورها، مفسر بذارم (مدیر میانی)، دیگه به درد بقیه نمیرسم که ... منظور سایر حوزه های استحفاظی و نظارتی
و ووووووووو قصه همچنان ادامه داره
مهندسین، به تو بالنی فحش میدهند، تو بالنیه [مدیر] به زیر دستاش، که عجب تنبلای بیسوادی هستند،
در حالیکه مشکل در ارتباط سر با تهه یا همون ماتحت
مشکل از اونجایی ناشی میشه که، هر رسپتوری، برای خودش یک پا مفسر هم هست و قبل از اینکه مجبور باشه، مشکل رو مخابره کنه تا مدیر تصمیم بگیره، گزارش تحریف شده میفرسته اون بالا که مدیر هم دچار اشتباده میشه
مدیر قراره که نتیجه ی محاسبات رو بگیره و با سایر اجزا، هماهنگی به وجود بیاره
اما اگر رسپتور، قاط بزنه، اگر نبض نزنه، اگر اکسیژن به مغز نرسه، دیگه چطور مغز تصمیم بگیره که الان باید دستش رو از روی آتیش برداره یا داره از آسمون، تگرگ میاد؟؟؟
اینجاست که مدیر، برای فرافکنی، مهندس رو مقصر میدونه ومهندس هم چون فشار روشه، و اصلا مسئولیتی به اندازه ی مدیر روی شونه هاش نیست و براش فرقی نداره که چه بلایی سرش میاد ،چون در فود چین، پایین ترین رتبه رو داره، شروع میکنه به بامبول در آوردن، تا مدیر ضایع بشه و از کار بر کنار
این کل ماجرای دعوای بشره
ما و منی
یعنی همینی که شما راه انداخته اید
به من شک دارید، حق دارید که شک کنید، اما حق ندارم به شما ها شک داشته باشم و اسمش میشه تفتیش عقاید
دم از آزادی بیان میزنید، اما من حق ندارم نظرم رو بگم، بعد میگید هرکی با ما نیست، از ما نیست، دقیقاً مصداق بارز، خود برتر بینی و عدم تعامل
مدام دارید لابی گری میکنید، پای پست های سخیف همدیگه تشکر میزنید، بعد دم از حقوق بشر میزنید و بلاک لیست بلاک لیست می کنید و ایگنور کردن
به دیگران انگ بیسوادی میزنید، اما معنای سواد رو نمیدونید چیه
قلمبه سلمبه صحبت می کنید، اون هم جاییکه همه عوام هستند، اما وقتی مچتون رو میگیرند، میشید عوام (انیشتین)
مبحث مبحث می کنید، دم از قانون شکنی دیگران میزنید و انحراف معیار، بعد دقیقاً خودتون رو میکنید مبنای قانون، از کندی چارمز می نویسید توی مبحث غیر مرتبط قرار داره
دو هفته دو هفته اینجا سر نمیزنید، اما یک غریبه سر و کله اش پیدا میشه، شروع می کنید به کیش کیش و مات کردن طرف و حق آب و گل می طلبید
حرف خیلی زیاده، کو یک جو معرفت؟؟؟؟؟؟
پس برای امشب و تکلیف امشب، بیت زیر را 10 بار بنویس تا ملکه ی ذهن بشه
البته اگر میخوای درمان بشی
چون اتفاقاً، دارم نقش آینه رو براتون ایفا میکنم و هر تهمتی که به رقیبی میزنید، عیناً و مو به مو دارید خودتون اجرا می کنید و مرتکب میشید
پس
آیینه چون نقش تو ننمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
(البته درستش، بنموده ولی شاعر در زمان خودش میزیسته، اون زمان مردم معنای راست و درست رو میدانستند)
نظر