@@@ حکایت نامه @@@

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • behnam
    عضو فعال
    • May 2011
    • 9603

    #436
    قهوه نمکی
    اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد.
    آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ ناز نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، "خواهش می کنم اجازه بده برم خونه..."
    یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، "میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام." همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، "چرا این کار رو می کنی؟" پسر پاسخ داد، "وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند." همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره... بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.
    مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند....هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.
    بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، " عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم--- قوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم... حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قوه نمکی رو دوست ندارم، چه عجیب بد مزه است... اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.
    اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، " مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد "شیرینه"
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

    نظر

    • آمن خادمی
      مدیر
      • Jan 2011
      • 5243

      #437
      خدمت دوستان عزیزم بگم که تاپیک "حکایت شنیدنی" فردا شب به بخش آزاد انتقال داده خواهد شد و یک تاپیک دیگر جایگزین آن خواهد شد.........از همه دوستانی که مثل همیشه فعال بودند ممنونم....................@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-
      to continue, please follow me on my page

      نظر

      • ناهید
        عضو فعال
        • Dec 2010
        • 1419

        #438
        بعضی وقتا دور خودمون دیوار می کشیم ، اما نه به این دلیل که مردمو از خودمون دور نگه داریم فقط واسه اینکه ببینیم برای کی انقدر مهمیم که بزنه این دیوارو خراب کنه
        حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
        خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
        خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

        نظر

        • کاشف
          عضو فعال
          • Nov 2010
          • 925

          #439
          ببخشید آقا! می تونم به خانومتون نگاه کنم؟
          جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :

          ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟



          مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد



          مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... گه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...



          جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد



          خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم



          مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

          نظر

          • مهربان
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 1675

            #440
            ...سرنوشت شوم یه خانواده....
            ...زمان...17 جولای 1409 مصادف با سقوط قسطنطنیه برابر با 17 ربیع الاول 1076 برابر با ازدواج ارغون شاه با دختر امپراطور چین 20 و 22 مرداد 2537 تقویم شاهنشاهی و 17 برمیر تقویم انقلاب کبیر فرانسه خلاصه اش میشه همین 3-4 سال قبل خودمون....
            ..مکان...32 درجه عرض شمالی 15 درجه غربی به شاخص مدار استوا....سرابدوره خرم اباد....موقعیت من....اب دهان از یه گوشه اویزون یه دست به میله تخت دو پا اویزون در حالت خواب خرگوشی....اخرین زمان میل غذا 48 ساعت گذشته مخلوطی از تن ماهی لوبیا خورشت بادمجون با یه ÷اتیل نوشابه در کنار راننده امبولانس اقای چاریکار پرستار همیشه در صحنه چرت و خماری حاضر ....با توجه به روش شیش چهار دوستان (کمک از انگشت شصت و چهار انگشت )و استفاده بنده از کاردو قاشق چنگال:dحجم غذای خورده شده توسط من مشخص میشه....
            ...اخرین زمان بازدید از مریض ...25 دقیقه قبل ...راس ساعت 3.25 دقیقه بخاطر اینکه بچه مریض اروغ بعد از تولدشو زده و من هرچه سعی میکنم که اخرین نیرومو برای زدن لبخند و تبسمی زهر الود جمع کنم باز جور در نمیاد...که حالای کنم به طرف که بابا....÷س 24 ساعتو خدا ازت گرفته که من بدبختو دو طبقه میکشی پایین که اروغ بچه رو بگیرم...
            ...خلاصه من همچنان در کابوس این مسایل غوطه ور بودم و گهگداری صداهایی شبه ناله و التماس و غرش از من بیرون میاد که به ناگهان دیدم که در اتاق من توسطی نعره ای مرد افکن از جا کنده شد و یلی از تبار لرستان با دو کفش گلی به درون اتاق خودشو بنده را درحالیکه بین خواب و بیداری و هضم این مساله که بعد از این رویداد غیر مترقبه باید شاد باشم یا هرچه زودتر شهادتین رو ادا کنم که تو خجالت نکیرو منکر نمونم داد زد دکتر پاشو بیا بریم....با نگاهی از بین دو پلک بسته به صورت هیولا وش این جوون دلاور به خاطر مبارکم رسید که اگر گمان خیری نداشته باشه حداقل قدر خوردن یه لیوان اب و بعد ذبح اسلامی به من فرصت میده و چهره اشناست...لازم به ذکر این نکته هست که در این خطه اباد شما کافیه که در خیابون به یکی از این عزیزان احوال پرسی و عشقولانه ای ردو بدل کنی تا فردا به قصد تهیه جهیزیه عروس شما رو قیم دختر و صاحب مجلس معرفی کنن....خلاصه...
            [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

            نظر

            • کاشف
              عضو فعال
              • Nov 2010
              • 925

              #441
              در این شهر 84درصد زنان به همسرانشان خیانت میکنند


              به گزارش سرویس بین الملل برنا به نقل از سایت لبنانی النشره، براساس تحقیق انجام شده از سوی سایت ویژه روابط، میل به خیانت در زنان در سنین بین سی تا سی و چهار سال به 38 درصد، بین زنان 39 سال به 59 درصد و بین زنان 40تا 44سال به 78 درصد میرسد.

              در رتبه بندی شهرهای این كشور، رم در مركز نخست قرار دارد به طوری كه در رم 84 درصد از زنان به شوهرانشان خیانت میكنند، در شهر ناپولی 76درصد زنان و درشهر پالرمو 45 درصد زنان به شوهرانشان خیانت میكنند.

              در این تحقیق آمده است كه این میزان از زنان در سن 40سال درمییابند كه نیازمند امنیت هستند و زنان در این سن به اوج زیبایی و میل جنسی میرسند و بیشتر به خود توجه دارند، لذا آنها تنها به دنبال دوست نمیگردند بلكه به دنبال عاشقی هستند چراكه اكثرشان به اندازه كافی مورد توجه شریك زندگیشان نبودهاند

              نظر

              • کاشف
                عضو فعال
                • Nov 2010
                • 925

                #442
                جوان 19سالهای که همه را متعجب کرد+تصاویر


                برنا:نوجوان انگلیسی به عنوان مظنون اصلی حملات هکری به سازمان سیای آمریکا و مجلس سنای این کشور و همچنین سایت سونی و سرقت اطلاعات بیش از ۷۰ میلیون کاربر آن، شناسایی شده است.

                بر اساس گزارش دیلی میل، رایان کلری (Ryan Cleary۱۹) نوزده ساله به دنبال تحقیقات مشترک اسکاتلندیارد انگلستان و اف بی آی آمریکا، در منزل پدری خود واقع در شهر اسیکس دستگیر شد.

                رایان که در بازجوییهای خود عنوان کرده برای خلاص شدن از شر تنهایی تمام ساعات شبانه روز را در اینترنت پرسه میزند، از سوی کارآگاهان به عنوان سردسته گروه هکری لوزسک که به تازگی سایت رسمی مجلس سنای آمریکا را هک کردند، شناخته شده است.

                در حملات اخیر این گروه هکری علاوه بر مراکز دولتی و امنیتی، اطلاعات محرمانه کاربران شرکت سونی هم به سرقت رفته است.

                گروه لوزسک (LulzSec) در بیانیههای خود عنوان کردهاند که شرکتهای ان اچ اس (NHS) و نینتندو، به عنوان قربانیان آینده آنها انتخاب شده بودند.

                مادر رایان میگوید: «فرزندش از بیماری آگرافوبیا که بیماری انزواطلبی و ترس از مکانهای شلوغ است، رنج میبرد و در ۴ سال اخیر این جوان ۱۹ ساله از منزل خارج نشده است. به گفته مادر رایان، وی تمام وقت خود را در اتاق خوابش میگذرانده و تنها برای استفاده از سرویس بهداشتی از اتاق خارج میشد. مشکلات و اختلالات رفتاری در رایان از ۵ سالگی خودش را نشان میدهد تا جایی که این کودک در سن ۱۰ سالگی دست به خودکشی میزند.

                مادر رایان که به شدت نگران فرزند خود است، میگوید: «علیرغم هوش زیاد رایان، او نیازهای پیچیده زیادی دارد که من به عنوان یک مادر از آنها بیاطلاع هستم.»

                پدر و برادر بزرگتر رایان میگویند: «اگر از او میپرسیدیم در اینترنت چی میکند، در جواب ما تنها به گفتن جمله «من فقط در اینترنت بازی میکند» بسنده میکرد. روز دستگیری رایان ۱۰ خودروی پلیس منزل وی را محاصره کرده و عنوان کردند قصد دارند با رایان گفتوگوی طولانی داشته باشند.

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #443
                  اخیرا آقای شفیعی كدكنی در گزارش میراث شماره 44 به مناسبت درگذشت آقای افشار یادداشتی با عنوان ظرفیت و ظرافت انسان نوشتند و به تحلیل این نكته پرداختند كه چرا ملت ما حافظه تاریخی ندارد. اولین نكته ایشان این است كه چرا ما نمی دانیم قبر فرخی یزدی در كجاست؟ چرا در باره آن جستجو نكرده ایم؟ یا اگر می دانیم در قبرستانی بوده و حالا پارك شده است، چرا جلوگیری نكرده ایم.

                  پس از آن در باره فروخته شدن قبر فروزانفر به یك میلیون تومان به یك حاجی بازاری سخن گفته و داستان را چنین نقل كرده اند:

                  روزی خانمی به منزل ما زنگ زدند و گفتند: من الان در روزنامه اطلاعات مشغول خواندن مقاله شما در باره استاد بدیع الزمان فروزانفر هستم.

                  به ایشان عرض كردم كه من در هیچ روزنامه مقاله نمی نویسم از جمله اطلاعات. حتما از كتابی نقل شده است. ایشان آن گاه خودشان را معرفی كردند: خانم دكتر گل گلاب استاد دانشگاه تهران، به نظرم دانشكده علوم. پس از این معرفی دانستم كه ایشان دختر مرحوم دكتر حسین گل گلاب استاد برجسته دانشگاه تهران هستند كه عمه ایشان هسمر استاد فروزانفر بود. آن گاه خانم دكتر گل گلاب با لحن سوگوار مصرّی به من گفتند:

                  آیا شما می دانید كه قبر استاد فروزانفر را اولیای حضرت عبدالعظیم به یك نفر تاجر به مبلغ یك میلیون تومان فروخته اند؟ من در آن لحظه، به دست و پای بمردم، در كجای دنیا چنین واقعه ای آن هم در قرن بیستم امكان پذیری است؟

                  از چنین ملتی چگونه باید توقع حافظه تاریخی داشت؟
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • سپه
                    كاربر فعال
                    • Dec 2010
                    • 790

                    #444
                    تا حالا متنی نخونده بودم که انقد بخندوندم شیخ موراداد
                    هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                    نظر

                    • سپه
                      كاربر فعال
                      • Dec 2010
                      • 790

                      #445
                      --- هيچ وقت فکر کرده اي که توي اين مملکت فاسد شدن چقدر سخت است؟ بايد فرصت وامکانات زيادي داشت تا فاسد شد بيشتر مردم به این

                      دليل شريف مي مانند که راه ديگري ندارند .بول نداري؟ اگر امکان فاسد شدن را پيدا مي کرد ی چه واکنشي نشان مي داد؟

                      البته این مورد ویه نوسنده آمریکای جنوبی گفته نه یه ایرانی
                      هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                      نظر

                      • سپه
                        كاربر فعال
                        • Dec 2010
                        • 790

                        #446
                        اینم شعر از فروغ رخ زاد


                         اي مرز پر گهر

                        فاتح شدم , خود را به ثبت رساندم خودرا به نامي , دريک شناسنامه مزين کردم وهستيم به يک شماره مشخص شد

                        پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران ديگر خيالم از همه سو راحت است آغوش مهربان مام وطن


                        پستانک سوابق پرافتخار تاريخي لالائي تمدن وفرهنگ و جق جق جقجقه قانون آه ديگر خيالم از همه سو راحت


                        است از فرط شادماني رفتم کنار پنجره با اشتياق 678بار هوا را که از غبار پهن وبوي خاکروبه وادرار منقبض شده بود درون سينه فرو



                        دادم وزير678 قبض بدهکاري وروي 678 تقاضاي کار نوشتم فروغ فرخزاد درسرزمين شعر وگل وبلبل موهبتيست



                        زيستن آنهم وقتي که واقعيت موجودبودن تو پس از سالهاي سال پذيرفته مي شود جايي که من با اولين نگاه از لاي پرده 678



                        شاعر رامي بينم که حقه باز ها همه در هئيت غريب گدايان درلاي خاکرئبه, به دنبال وزن وقافيه مي گردند واز صداي



                        اولين قدم رسميم يکباره از ميان لجن زارهاي تيره 678 بلبل مرموز که از سر تفنن خودرا به شل 678 کلاغ سياه پير در آورده اند با تنبلي به



                        سوي حاشيه روز مي پرند واولين نفس زدن رسميم آغشته مي شود به بوي 678 شاخه گل سرخ محصول کارخانجات


                        عظيم پلاسکو موهبتيست زيستن آري درزادگاه شيخ ابودلقک کمانچه کش فوري وشيخ اي دل اي دل تنبک تبار تنبوري شهر



                        ستارگان گران وزن ساق وباسن وپستان وپشت جلد وهنر گهواره مولفان فلسفه دواي بابا به من چه ولش کن مهد مسابقات




                        المپيک هوش واي!.... من مي توانم از فردا در کوچه هاي شهر , که سرشار از مواهب ملي است ودرميان سايه هاي سبکبار



                        تيرهاي تلگزاف گردش کنان قدم بردارم وبا غرور 678 باربه ديوارمستراح بنويسم خط نوشتم که خرکند خنده .....



                        من مي توانم از فردا در پستوي مغازه خاچيک بعد از فرو کشيدن چندين نفس, از چند گرم جنس دست اول خالص وصرف چند



                        باديه پپسي کولاي ناخالص وپخش چند يا حق وياهو ووغ وغ وهوهو رسما به مجمع فضلاي فکور وفضله هاي فاضل روشنفکر وپيروان مکتب




                        داخ داخ تاراخ بپيوندم وطرح اولين رمان بزرگم را که در حوالي سنه 1678 شمسي تبريزي رسما به زير دستگاه تهي دست چاپ خواهد رفت



                        برهردوپشت 678 اشنوي اصل ويپه بريزم
                        هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                        نظر

                        • سپه
                          كاربر فعال
                          • Dec 2010
                          • 790

                          #447
                           ماجراها گرچه گوناگون

                          چندوچون وپيچ وخم دارد ليک هر قصه رانيک تا عمق بشکافي
                          مي توان ديدن که در حال ريشه در زير شکم يا در شکم دارد
                          هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                          نظر

                          • behnam
                            عضو فعال
                            • May 2011
                            • 9603

                            #448
                            روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد.

                            روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند…

                            به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت.

                            با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.
                            این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.

                            اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد.

                            در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را هر یک 80 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به 100 دلار به او بفروشید.»

                            روستاییها که احتمالا مثل من و شما وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند...

                            البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون...!!!
                            افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
                            (کوروش بزرگ)

                            نظر

                            • Captain Nemo
                              مدیر
                              • Dec 2010
                              • 2933

                              #449
                              داستان عشق عجیب و غریب یک مرد و زن چینی، اخیرا رسانهای شده است و توجه زیادی به خود جلب کرده است.
                              بیش از پنجاه سال پیش، «لیو» که یک جوان ۱۹ ساله بود، عاشق یک زن ۲۹ ساله بیوه به نام «ژو» شد.
                              در آن زمان عشق یک مرد جوان به یک زن مسنتر،غیراخلاقی بود و پسندیده نبود.
                              برای جلوگیری از شایعات این زوج تصمیم گرفتند، فرار کنند و درغاری در استان ژیانگجین زندگی کنند.
                              در اول زندگی مشترک آنها بیچیز بودند، نه دسترسی به برق داشتند و نه غذایی،
                              طوری که مجبور بودند از گیاهان و ریشه درختان تعذیه کنند و روشنایی خود را با یک چراغ نفتی تأمین کنند.در دومین سال زندگی مشترک،
                              «لیو»، کار خارخالعادهای را شروع کرد، او با دست خالی شروع به کندن پلکانهایی در دل کوه کرد،
                              تا همسرش بتواند به آسانی از کوه پایین بیاید، او این کار را پنجاه سال ادامه داد.
                              نیم قرن بعد در سال ۲۰۰۱، گروهی از مکتشفین، در کمال تعجب این زوج پیر را همراه شش هزار پله کنده شده با دست پیدا کردند.
                              هفته پیش «لیو» در ۷۲ سالگی در کنار همسرش فوت کرد. «ژو» روزهای زیادی در کنار تابوت همسرش سوگوار بود.
                              دولت چین تصمیم گرفته که «پلکان عشق» و محل زندگی این زوج را حفظ کند و آن را تبدیل به یک موزه کند.
                              یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                              دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                              شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                              مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                              نظر

                              • Captain Nemo
                                مدیر
                                • Dec 2010
                                • 2933

                                #450
                                چرا يهوديان اينقدر قدرتمندند؟

                                در تمام دنيا تنها 14ميليون يهودي وجود دارد ؛ هفت ميليون در آمريکا، پنج ميليون در آسيا، دو ميليون در اروپا و يکصد هزار نفر در آفريقا.

                                در برابر هر يهودي در دنيا، يکصد نفر مسلمان وجود دارد. با اينحال يهوديان بيشتر از يکصد برابر قدرتمندتر از تمام مسلمانان هستند. آيا هرگزمتعجب نشده ايد که چرا؟

                                عيساي ناصري يهودي بود. آلبرت اينشتين، بانفوذترين و تأثيرگذارترين دانشمند تمام دوران و «مرد قرن» به انتخاب مجله تايم، يک يهودي بود. زيگموند فرويد، پدر روانکاوي يک يهودي بود. به همين ترتيب کارل مارکس، پل ساموئلسون و ميلتون فريدمن. اينها عده ديگري از يهودياني هستند که حاصل خرد و روشنفکريشان، به تمام بشريت رسيده است:

                                بنجامين روبين سرنگ واکسيناسيون را به بشر ارزاني داشت. يوناس سالک اولين واکسن فلج اطفال را تهيه کرد. . آلبرت سابين واکسن فلج اطفال مؤثر و بهبود يافته را تهيه کرد. گرترود اليون، داروي مبارزه با سرطان خون را به ما هديه کرد. باروخ بلومبرگ، واکسيناسيون هپاتيت بي را مهيا کرد. پل الريخ، درمان سيفيليس را کشف کرد (سيفيليس : يک بيماري مسري جنسي). الي مچنيکوف، يک جايزه نوبل را در بيماريهاي عفوني بدست آورد. برنارد کاتز، يک جايزه نوبل را در انتقال عصبي-عضلاني کسب کرد. آندرو شالي، برنده جايزه نوبل در غدد ترشح کننده داخلي شد (اختلال سيستم غدد درون ريز؛ ديابت،پرکاري تيروئيد). آرون بک، درمان شناختي را کشف کرد (روان درماني براي معالجه اختلالات رواني، افسردگي و فوبيا). گرگوري پينکاس، اولين قرص ضد حاملگي خوراکي را تهيه کرد. جورج والد، يک جايزه نوبل به خاطر پيشبرد دانش و ادراک ما از چشم انسان، کسب کرد. استنلي کوهن، برنده يک جايزه نوبل در جنين شناسي (مطالعه جنينها و رشد آنها) شد. ويلم کولف، با ماشين دياليز کليه مطرح شد.

                                در طول 105 سال گذشته، 14 ميليون يهودي، 15 دوجين از جوايز نوبل را کسب کرده اند در حالي که تنها 3 جايزه نوبل توسط 4/1 ميليارد مسلمان کسب شده است(غير از جوايز صلح). چرا يهوديان اينقدر قدرتمندند؟

                                استنلي ميزور، اولين تراشه ميکرو پروسسور (ريزپردازنده) را اختراع کرد. لئو سيلارد، اولين راکتور هسته اي زنجيره اي را ساخت. پيتر شولتز، کابل فيبر نوري ؛ چارلز آدلر، چراغ راهنما ؛ بنو استراوس، فولاد ضد زنگ ؛ آيسادور کايسي، سينماي مصوت (همراه با صدا) ؛ اميل برلينر، ميکروفون (دهني) تلفن و چارلز گينسبورگ، ضبط نوار ويدئويي.

                                سرمايه داران شهير در دنياي تجارت که به مذهب يهوديت تعلق دارند عبارتند از رالف لورن (Polo)، لويس استراوس (Levi's jeans)، هوارد شولتز (Starbuck's)،سرگي برين (Google)، ميشل دل (Dell computers)، لري اليسون (Oracle)، دونا کاران (DKNY)، ايرو روبينز (Baskins & Robbins) و بيل روزنبرگ (Dunkin Donuts).

                                ريچارد لوين، رئيس دانشگاه يال، يک يهودي است. همچنين هنري کيسينجر(وزير آمريکايي)،آلن گرينسپن(رئيس مجلس در دوران ريگان،بوش،کلينتون و بوش)، جوزف ليبرمن، مادلين آلبرايت (وزير آمريکايي)، کاسپر وينبرگر (وزير دفاع آمريکا)، ماکسيم ليتوينوف (وزير امور خارجه شوروي سابق)، ديويد مارشال (نخست وزير سنگاپور)، ايساک ايساکس (فرماندار کل استراليا)، بنجامين ديسرايلي (سياستمدار و نويسنده بريتانيايي)، يوگني پريماکوف (نخست وزير روسيه)، بري گلدواتر، خورخه سامپايو (رئيس جمهور پرتغال)، جان دويچ (مدير سيا)، هرب گري (قائم مقام نخست وزير کانادا)، پير مندز (نخست وزير فرانسه)، مايکل هوارد (وزير کشور بريتانيايي)، برونو کريسکي (صدر اعظم اتريش) و روبرت روبين (وزير خزانه داري آمريکا) نيز يهودي هستند.

                                در عرصه رسانه، يهوديان سرشناس شامل وولف بليتزر (CNN)، باربارا والترز (ABC News)، يوجين مه ير (واشينگتن پست)، هنري گرونوالد (سر ويراستار تايم)، کاترين گراهام (ناشر واشينگتن پست)، جوزف لليلد (ويراستار اجرايي، نيويورک تايمز) و ماکس فرانکل (نيويورک تايمز) مي باشند.

                                آيا مي توانيد نوعدوست ترين نيکوکار در طول تاريخ جهان را نام ببريد؟

                                نامش جورج سوروس است، يک يهودي، که تاکنون بيش از 4 ميليارد دلار اهدا کرده که بيشتر آن براي کمک به دانشمندان و دانشگاههاي سراسر دنيا صرف شده است.

                                پس از جورج سوروس، والتر آننبرگ، يک يهودي ديگر، قرار دارد که يکصد کتابخانه را با بخشش تقريباً 2 ميليارد دلار ساخته است.

                                در المپيکها، مارک اسپيتز، با بردن هفت مدال طلا، يک رکورد ثبت کرد. لني کرايزلبرگ برنده سه مدال طلاي المپيک است. اسپيتز، کرايزلبرگ و بوريس بکر همه يهوديند.

                                آيا مي دانستيد که هريسون فورد، جورج برنز، توني کورتيس، چارلز برنسون، ساندرا بولاک، بيلي کريستال، وودي آلن، پل نيومن، پيتر سلرز، داستين هافمن، مايکل داگلاس، بن کينگزلي، کرک داگلاس، گلدي هاون، کري گرانت، ويليام شاتنر، جري لوييس و پيتر فالک همه يهوديند؟

                                حقيقت امر اين است که خود هاليوود به دست يک يهودي بنيان نهاده شد. در بين کارگردانها و تهيه کننده ها، استيون اسپيلبرگ، مل بروکس، اليور استون، آرون اسپلينگ (بورلي هيلز 90210)، نيل سيمون، آندرو واينا (رامبو 1/2/3)، مايکل مان، ميلوس فورمن (پرواز بر فراز آشيانه فاخته)، داگلاس فيربنکس (دزد بغداد) و ايوان ريتمن همگي يهوديند.

                                جهت اطمينان، واشينگتن پايتختي مهم است و در واشينگتن لابي اي که از اهميت برخوردار است، انجمن امور عمومي اسراييل آمريکايي يا AIPACاست.

                                واشنگتن مي داند که اگر نخست وزير ايهود اولمرت کشف مي کرد که زمين صاف است، AIPAC، يکصدو نهمين کنگره را واداربه تصويب مصوبه اي جهت قدرداني از اولمرت به خاطر اين اکتشاف مي کرد.

                                ويليام جيمز سيديس، با ضريب هوشي 300-250، تابناکترين و هوشمندترين بشري است که تاکنون وجود داشته است.

                                حدس بزنيد که او به چه ديني تعلق داشت؟

                                سئوال : حالا، چرا يهوديان اينقدر قدرتمندند؟

                                جواب : آموزش و پرورش.

                                چرا مسلمانان اينقدر کم توانند؟

                                بطور تخميني در حدود 1476233470 مسلمان برسطح سياره زمين قرار دارند: يک ميليارد در آسيا، 400 ميليون در آفريقا، 44 ميليون در اروپا و شش ميليون در آمريکا.

                                يک پنجم تمام انسانها، مسلمانند ؛ به ازاي هر نفر هندو، دونفر مسلمان وجود دارد، در مقابل هر نفر بودايي، دو نفر مسلمان و در برابر هر نفر يهودي، يکصد نفر مسلمان وجود دارد. هيچ فکر کرده ايد که چرا مسلمانان اينقدر ضعيفند؟ دليلش اينجاست:

                                57 کشورعضو در سازمان کنفرانس اسلامي (OIC) عضويت دارند، و تمام آنها بر روي هم در حدود 500 دانشگاه دارند ؛ يک دانشگاه به ازاي هر سه ميليون مسلمان.

                                ايالات متحده 5758 دانشگاه و هند 8407 دانشگاه دارند. در سال 2004، دانشگاه شانگهاي جيائو تونگ، يک «رده بندي علمي دانشگاههاي جهان» را گردآوري کرد، وهيچ دانشگاهي از کشورهاي با اکثريت جمعيت مسلمان، در جمع 500 دانشگاه برتر قرار نداشت.

                                مطابق اطلاعاتي که توسط UNDP جمع آوري شده است، درصد باسوادي در دنياي مسيحيت، در حدود 90 درصد مي باشد و 15 کشور با اکثريت جمعيت مسيحي داراي نرخ باسوادي 100 درصد بوده اند. يک کشور با اکثريت جمعيت مسلمان، در بالاترين حالت تمايز (کنتراست)، ميانگين نرخ باسوادي در حدود 40 درصد داشته و هيچ کشوربا اکثريت جمعيت مسلمان، با نرخ باسوادي 100 درصد وجود ندارد.

                                حدود 98 درصد از باسوادان در دنياي مسيحيت، مقطع ابتدايي (دبستان) را به پايان رسانده اند در حالي که کمتر از 50 درصد از باسوادهاي دنياي اسلام همين مقطع را به پايان برده اند. در حدود 40 درصد از باسوادان در دنياي مسيحيت، دانشگاه رفته اند در صورتي که کمتراز دو درصد از باسوادان در دنياي اسلام دانشگاه ديده اند
                                یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                                دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                                شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                                مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                                نظر

                                در حال کار...
                                X