پاسخ : دورهمی چند نفره
(تا)شدم(حلقه)(به گوش)(در)(میخانهِ عشق)
هر(دم)آید(غمی) از نو به مبارک(بادم)
----------------------------------------------
ز موقعه ای که( حلقه )به گوش (در) میخانه(عشق)شدم هر لحظه( غمی) از نو به سراغم می آید(معنای ظاهری شعر)واما چقدر جناب حافظ با کلمات طنازی می کند؟
( تا)شدن به معنای خم شدن(حلقه) و یا کلون (در) که تکه آهنی بودشبیه قلب که با حرارت خم می شد و روی در می نشاندند تا هر کسی اگر قرار بود وارد خانه ای می شد توسط این حلقه که بر در می کوبیدند اهل خانه را هوشیار کند که خواهانی خواستار ورود بدان خانه است.
جناب حافظ می فرماید که من از تاب و تب و غم عشق یار مثل آهنی بودم که از فرط غم یار نازک ونحیف شدم وسپس در کوره (دم) عشق حلقه کامل شدم و بر (در) یار نشسته ام و اگر کسی یا(رقیبی) قصد ورود به (در)(دل)یار بکند باید اول دست بر این(حلق دل او)زده وبکوبد تا بتواند به دل یار نفوذ بکند ودر واقع این حلقه شبیه قلب وارونه بود وشبیه دل بود در حقیقت حافظ می گوید که دل ما وخود ما حلقه شدیم آن هم با (دم وغصه کوره یار) و زودتر ازهمه بر( در )یار نشسته ایم و بر (در ) یار جا گرفته ایم.
زیبایی کار در اینجاست که شکل
ظاهری (م) و(غ) هم که حروف تشکیل دهنده (غم ) است هم خمیده و خم ( تا) شده است.
در واقع می فرماید که یار با وی(جفا ) کرد و (تا ) نکرده وبرای خم کردن پیکر وجان و دل او از هیچ کوششی فروگذار نکرده و در واقع غم یار (کوره ) شد
ویار در این کوره (دمیده)تا اینکه او (تا) شد وخمیده شد و قلب (حافظ) بر (در) یار نشسته، زیبایی کار این است که
حافظ نازنین از نام خود هم کمال استفاده را کرده حافظ(به معنی نگهبان ومحافظ)یعنی خود او محافظ یار شده و این مهم با دم عشق خود یار به انجام رسیده وسر آخر کلمه (مبارکبادم) باز آن جواهر ساز کلمه ای انتخاب کرد که تشکیل شده بود ازمبارک و (باد) و (دم )
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زر دوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکته هایِ چون زرِ سرخ
نگاه دار که قلّاب شهر صرّاف است
حافظ
(تا)شدم(حلقه)(به گوش)(در)(میخانهِ عشق)
هر(دم)آید(غمی) از نو به مبارک(بادم)
----------------------------------------------
ز موقعه ای که( حلقه )به گوش (در) میخانه(عشق)شدم هر لحظه( غمی) از نو به سراغم می آید(معنای ظاهری شعر)واما چقدر جناب حافظ با کلمات طنازی می کند؟
( تا)شدن به معنای خم شدن(حلقه) و یا کلون (در) که تکه آهنی بودشبیه قلب که با حرارت خم می شد و روی در می نشاندند تا هر کسی اگر قرار بود وارد خانه ای می شد توسط این حلقه که بر در می کوبیدند اهل خانه را هوشیار کند که خواهانی خواستار ورود بدان خانه است.
جناب حافظ می فرماید که من از تاب و تب و غم عشق یار مثل آهنی بودم که از فرط غم یار نازک ونحیف شدم وسپس در کوره (دم) عشق حلقه کامل شدم و بر (در) یار نشسته ام و اگر کسی یا(رقیبی) قصد ورود به (در)(دل)یار بکند باید اول دست بر این(حلق دل او)زده وبکوبد تا بتواند به دل یار نفوذ بکند ودر واقع این حلقه شبیه قلب وارونه بود وشبیه دل بود در حقیقت حافظ می گوید که دل ما وخود ما حلقه شدیم آن هم با (دم وغصه کوره یار) و زودتر ازهمه بر( در )یار نشسته ایم و بر (در ) یار جا گرفته ایم.
زیبایی کار در اینجاست که شکل
ظاهری (م) و(غ) هم که حروف تشکیل دهنده (غم ) است هم خمیده و خم ( تا) شده است.
در واقع می فرماید که یار با وی(جفا ) کرد و (تا ) نکرده وبرای خم کردن پیکر وجان و دل او از هیچ کوششی فروگذار نکرده و در واقع غم یار (کوره ) شد
ویار در این کوره (دمیده)تا اینکه او (تا) شد وخمیده شد و قلب (حافظ) بر (در) یار نشسته، زیبایی کار این است که
حافظ نازنین از نام خود هم کمال استفاده را کرده حافظ(به معنی نگهبان ومحافظ)یعنی خود او محافظ یار شده و این مهم با دم عشق خود یار به انجام رسیده وسر آخر کلمه (مبارکبادم) باز آن جواهر ساز کلمه ای انتخاب کرد که تشکیل شده بود ازمبارک و (باد) و (دم )
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زر دوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکته هایِ چون زرِ سرخ
نگاه دار که قلّاب شهر صرّاف است
حافظ
نظر