دورهمی چند نفره

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • roya123
    ستاره‌دار(3)
    • Apr 2014
    • 5587

    #1096
    پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

    در اصل توسط کریس گاردنر پست شده است View Post
    جناب محمد حسین عزیز
    اول اینکه خیلی خیلی خیلی ممنونم از شما راهنمایی شما
    دوم در این تالار مدیرانی داریم در هر سمت و منصبی
    یه سیت مدیریتی هم به رویا خانم بدهید به عنوان مدیر روانشناس.بلاخره تالار به خانم دکتر هم نیاز دارد:p
    مرسی جناب کریس
    اما من واقعا اصلا واسه مدیریت ساخته نشدم
    بعلاوه اینکه مدیر شدن مسئولیت داره و باعث میشه که دست و بالم بسته بشه
    من خیلی پست غیرمرتبط همه جا میزارم. عمدی نیستا
    پیش میاد دیگه
    مدیر بشم باید همش حواسم به این چیزا باشه. چون الگوی سایت میشه آدم
    خلاصه هیچوقت مدیریت بلد نبودم و دوس نداشتم
    زمانی که نتورک مارکتینگ کار میکردم متوجه شدم به درد مدیر شدن نمیخورم.
    چون من 6-7 تا زیرمجموعه داشتم.
    که باید بهشون انگیزه میدادم. خط میدادم
    اما دیدم که من خودم رفتارام حالت بچگانه داشت و بلد نبودم مثه مدیر با زیرمجموعه هام که بعضیاشون از خودم بزرگتر بودن رفتار کنم.
    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

    نظر

    • ali_nostro
      ستاره‌دار (34)
      • Feb 2017
      • 863

      #1097
      پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

      در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
      یک بحثی مطرح شده بود در مورد علاقه به بورس...
      یک راهکاری من برای این موضوع دارم که خودم واعض بی عمل هستم در موردش...
      اینکه تا یک مدت (مثلا یک ماه) دارایی‌مان را حساب نکنیم.
      باور کنید این‌قددددددددر ذهن باز می‌شود، این‌قدر ذهن باز می‌شود که نگو...
      اصلا آدم حال می‌کند با کارش...
      کارایی‌اش هم بهتر می‌شود...
      .
      .
      .
      .
      .
      .
      .
      ولی مگر می‌شود؟
      من که به پول احتیاج دارم مگر می‌شود بدون دغدغه بیایم پولم را محاسبه نکنم؟
      تو بگو یک هفته!
      مگر می‌شود؟
      .
      .
      .
      .
      .
      .
      چرا نشود؟
      از همین امروز تصمیم می‌گیرم تا پایان ماه دست کم نگاه به دارایی‌ام و تغییراتش نکنم.
      به نظرم بستگی به پالیسی شما در بورس داره
      اگه کوتاه مدت ترید میکنید نمیتونید هر روز نگاهی بهش نندازید.
      من خودم مشکلی با این قضیه ندارم. نوسان ذات بورسه

      نظر

      • ali_nostro
        ستاره‌دار (34)
        • Feb 2017
        • 863

        #1098
        پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

        در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
        خدا را صد هزار مرتبه شکر...
        چندین روز بود که یک حالت بسیار بد افسردگی گرفته بودم...
        در بورس هم دست به طلا می‌زدم خاکستر می‌شد...
        (نمی‌دانم چرا اینها همه با هم می‌آید؟)
        در مورد روابط خانوادگی و رابطه با خدا هم مشکل پیدا کرده بودم...
        خدا را شکر (گوش شیطان کر و چشم حسود کور) اکنون یک مقدار بهتر شدم...
        اصلا نمی‌توانستم نمادها را بررسی کنم...
        هرچقدر می‌خواستم خودم را مدیریت کنم نمی‌شد...
        اعصابم خرد شده بود... داشت گریه‌ام می‌گرفت...
        /:.negaran.://:.zzzzzz.://:.hmmsmiley.:/#:-S=((/:.sadsmiley.://:.sadsmiley.://:.sadsmiley.://:.sadsmiley.:/
        #:-S
        اوووووه...
        خدا را شکر یک مقدار بهتر شدم...
        برویم بچسبیم به زندگی‌مان...
        ببینیم چه به چه است و که به کجاست و جریان چه بود...
        (این چند روز که دوستان دو سه تا ۵ درصد آمد روی دارایی‌شان برای من کاملا بدون تغییر بود! ان‌شاءالله که از این به بعد خیر است.)

        پی‌نوشت: دست خانم رویا هم درد نکند... با انرژی مثبتی که می‌فرستند... یک مقدار به ما هم روحیه دادند... در اوج ناراحتی یک مقدار حالمان بهتر شد...
        این روزها حال هیچکس خوب نیست
        خدا رو شکر از بحران خارج شدی

        نظر

        • gholamk
          عضو فعال
          • Jan 2015
          • 520

          #1099
          پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

          در اصل توسط roya123 پست شده است View Post
          مرسی جناب کریس
          اما من واقعا اصلا واسه مدیریت ساخته نشدم
          بعلاوه اینکه مدیر شدن مسئولیت داره و باعث میشه که دست و بالم بسته بشه
          من خیلی پست غیرمرتبط همه جا میزارم. عمدی نیستا
          پیش میاد دیگه
          مدیر بشم باید همش حواسم به این چیزا باشه. چون الگوی سایت میشه آدم
          خلاصه هیچوقت مدیریت بلد نبودم و دوس نداشتم
          زمانی که نتورک مارکتینگ کار میکردم متوجه شدم به درد مدیر شدن نمیخورمسئولیت
          چون من 6-7 تا زیرمجموعه داشتم.
          که باید بهشون انگیزه میدادم. خط میدادم
          اما دیدم که من خودم رفتارام حالت بچگانه داشت و بلد نبودم مثه مدیر با زیرمجموعه هام که بعضیاشون از خودم بزرگتر بودن رفتار کنم.
          اوه نتورک مارکتینگ هم پس کار کردید؟؟
          رویا خانم بگید که چی شد رفتید سمت نتورک و کدوم شرکت و چی شد که اومدید بیرون؟

          نظر

          • کریس گاردنر
            ستاره‌دار (۱۰)
            • Jan 2013
            • 2905

            #1100
            پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

            یک شرکتی هست روبروی شرکت بهنوش
            البته می گویند دانشگاه هست رشته بیز
            کارهایی شبیه گلدکوئیست و شرکتهای هرمی هست
            محصولاتی را خرید می کنید برای فروش و با معرفی افراد دیگر که زیر مجموعه ات می شوند سود می بری
            وقتی دیدم و شنیدم شاخ در آوردم
            پ ن :می گویند دانشگاه هست
            از آدم ها بُت نسازید، این خیانت است!هم به خودتان، هم به خودشان.خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند!
            وَ شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته...!

            نظر

            • mhjboursy
              ستاره‌دار (۱۳)
              • Jul 2013
              • 18270

              #1101
              پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

              در اصل توسط ali_nostro پست شده است View Post
              به نظرم بستگی به پالیسی شما در بورس داره
              اگه کوتاه مدت ترید میکنید نمیتونید هر روز نگاهی بهش نندازید.
              من خودم مشکلی با این قضیه ندارم. نوسان ذات بورسه
              نه.
              زیاد ربط ندارد.
              (البته شاید منظورم را بد رسانده‌ام... منظورم از نگاه کردن به دارایی نگاه کردن به خود نمادها و نمودار نیست.) منظور اینجا به خود داد و ستدها نگاه کردن نیست. به خود داد و ستدها آدم نگاه کند مشکلی پیش نمی‌آید. مثلا اینکه من امروز ستران را روی ۱۰۰۰ ریال خریدم و سامان را روی ۹۰۰ ریال فروختم... این مشکلی ندارد.
              ولی به خود دارایی آدم نگاه کند این مسئله ساز است و می‌شود هم به آن نگاه نکرد. مثلا کل دارایی من امروز ۵ میلیون ریال بوده و دیروز چهار میلیون و نهصد هزار ریال بوده. این خیلی تاثیر بد می‌گذارد روی آدم. کاملا آدم را احساسی (از نوع بدش) می‌کند.
              =============
              خاطره:
              یک جا رفته بودیم سیزده به در... با یک سری غریبه شروع کردیم کارت بازی (نمی‌دانم نامش چه بود...)
              من بلد نبودم و به من آنها یاد می‌دادند...
              آنها (دقیق خاطرم نیست) یا پولی بازی می‌کردند یا اینکه همیشه پولی بازی می‌کردند و این بار به خاطر آموزش من پولی بازی نمی‌کردند. (من هم که کلا قمار و بازی پولی مخالفم.)
              آقایی که شما باشید... همان دست که آنها به من یاد دادند، از قضا، من بردم!
              دست بعد من بردم!
              دست بعد دوباره من بردم!
              حالا اینها همه ولد چموش و گرگ باران دیده و هفت خط!
              من چه؟ ساده و تازه‌کار!

              به خاطر این بود که آنها احساسی شده بودند. حسی که در آنها وجود داشت حرص و بیم بود.
              در من هم حس بود. احساسی که در من وجود داشت میل به یادگیری بود. علاقه!
              و مهمتر اینکه چیزی برای از دست دادن نداشتم.
              نه ریالی به دارایی‌ام افزوده می‌شد و نه ریالی کاسته می‌شد.
              عین خیالم نبود.
              برای همین تمام تمرکزم روی خود کار بود. (و البته روی اینکه به دیگران نشان دهم چقدر خوب و زود یاد گرفته‌ام و از خودشان هم اکنون بهتر یاد گرفته‌ام!)
              =======================
              آدم می‌تواند اصلا به دارایی‌اش نگاه نکند و فقط به خوب بودن یا بد بودن موقعیت‌هایی (سهامی) که دارد یا می‌خواهد کسب کند بیاندیشد.

              به ستران با این دید نگاه نکنیم که آن را داریم یا نه؟ در آن در سود هستیم یا زیان؟ اگر یک شمع بد دیگر بخورد چقدر بدبخت می‌شویم یا چقدر خوش‌بخت... به این دید نگاه کنیم که خوب است یا بد؟ بهترین تصمیم فروش است یا خرید و نگهداری.
              =======================
              خیلی وقت‌ها کسانی که آموزش می‌دهند در حین آموزش اگر زنده (Live) کار کنند عملکرد بهتری دارند.
              خیلی‌ها با حساب Demo بهتر کار می‌کنند تا با حساب Real.
              من خودم... در کارگاه‌حجم اکنون... خیلی بهتر بررسی انجام می‌دهم! تا روی نمادهای خودم برای خرید و فروش!
              =======================
              «محمد حسین» هستم.
              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

              نظر

              • mhjboursy
                ستاره‌دار (۱۳)
                • Jul 2013
                • 18270

                #1102
                پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                باد به غبغب‌مان نیافتد!
                این روزها هر کسی پیشبینی می‌کند پیشبینی‌اش درست از آب در می‌آید و هر کسی پیشنهاد خرید می‌دهد پیشنهادش می‌گیرد!
                (برای اینکه هیچ وقت کسی پیشبینی افت نمی‌کند و بازار هم افزایشی شده.)

                از فردا یکی یکی دوستان در کانال‌ها دیدی گفتم‌هایشان را بالا می‌آورند...
                (باید یک طرح بگذارند که بازدهی را با بازدهی شاخص‌هم‌وزن بسنجند! آن‌جوری بهتر می‌شود.)
                «محمد حسین» هستم.
                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                نظر

                • iligal
                  مدیر(ستاره دار 11)
                  • Sep 2012
                  • 4103

                  #1103
                  پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                  در اصل توسط iligal پست شده است View Post
                  سلام و شب به خیر خدمت رفقای گل بورسی

                  در ادامه معرفی سهام نوسانی بازار جدولمون رو آپدیت میکنیم برای ورود در امروز
                  17.09.98
                  البته کسی که دیروز ورود کرده سود دیروز رو میتونه با امروز جمع بزنه!!!
                  نکته 1:سهم
                  تلیسه دیروز بست و به خاطر همین در جدول ذیل 0 در نظر گرفتیم!!!
                  نکته2:
                  خکاوه هم باز نوسانی خوبی داد و طبق پیشبینی ها در ادامه روند صعودی خودش ابتدا میره به سمت مقاومت 250 و بعد شکست سقف قبلی و رسیدن به 400 و حتی بالاتر و بهتره کم کم حد ضررهامون رو ارتقا بدیم!!!!



                  تا فردا صبح و معرفی یه سهم خوب که یه سود عالی در اون نهفته خدا نگهدار و شب به خیر!!!/:.grlim:./:-h:-h

                  سلام و شب به خیر خدمت رفقای گل بورسی@};-@};-
                  امشب هم به رسم هر شب جدولمون رو آپدیت میکنیم!!!
                  فاذر امروز خراب کرد روندشو و تلیسه هم که بسته بود
                  ولشرق و واتی رو میشد نوسان خوبی ازشون گرفت البته سهم این مدلی کم نبود تو بازار و با نوتن یه فیلتر تو مید تایم معاملات امروز میشد کلی سهام خوب به تور انداخت و حسابی عروسی گرفت ولی خب همونطور که گفتم نوسانگیری روزانه جچون هیجان بالایی داره و استرس میاره و باید 6 دنگ هواست رو بدی به تابلو سهام مورد نظرت خیلی آدم رو درگیر میکنه و برای کسی خوبه که فقط مشغله اولش بورس باشه!!!
                  امیدوارم دوستان استفاده برده باشن
                  یه سهم دیگه که صبح معرفی شد قچار بود،به نظر بنده حقیر قچار با توجه به مولفه های بنیادی و تکنیکای و تابلو خوانی جای رشد خوبی داره و مر حله اول میره سمت 4600 تومان اونجا رو رد کرد هدف بعدی 7000 تومن فک کنم باشه تا اسفند!!!


                  بخشنده باش و افتاده و با داشته های خودت فخر نفروش!

                  نظر

                  • iligal
                    مدیر(ستاره دار 11)
                    • Sep 2012
                    • 4103

                    #1104
                    پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                    در اصل توسط iligal پست شده است View Post
                    سلام و صبح به خیر
                    والا من فقط پیشنهاد میدم سیگنال خرید و فروش نیست!!!
                    این روزا هم که اوضاع بگیر و ببنده/:.weirdsmiley.:/
                    ولی خب چن تا سهم امروز میشه در نظر گرفت
                    1-قچار
                    2-خفناور
                    3-فاذر
                    4-ولشرق
                    5-خکاوه
                    6-شلرد
                    7-پاسا
                    8-بترانس
                    قیمتی اعلام نمیکنم چون باید به تابلو نگاه کرد اگه شل کردن ورود کرد و درصد خوبی گرفت!!!
                    خب اینم پیشنهادهای امروز صبح که عالی تر از همشون خکاوه بود که میشد تو درصد منفی وارد شد و آخر وقت به صف فروخت ولی خب بنده به شخصه هدف میان مدتی خکاوه رو بالا میبینم و بلند مدتیش که دیگه اصلا نگو!!!
                    قچار و شلرد که تقریبا قفل بودن واجازه ورود ندادن!!!خفناور هم تقریبا همینطور

                    پاسا هم عملکرد بدی نداشت و برای امروز و فردا میشد راحت 10 درصد گرفت
                    امان از
                    فاذر که امروز خلاف پیش بینی ما عمل کرد و همچنین بترانس
                    ایشالله تا فردا صبح وپیش بینی چند تا سهم در خدمتتون هستیم
                    بازم میگم اینا پیش بینی هست و ما غیب گو نیستیم و سیگنال هم نمیدیم صرفا جهت بررسی دوستان هست و اگه قصد ورود دارن مسئولیتش با خودشون هست!!!
                    بخشنده باش و افتاده و با داشته های خودت فخر نفروش!

                    نظر

                    • iligal
                      مدیر(ستاره دار 11)
                      • Sep 2012
                      • 4103

                      #1105
                      پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                      الان پیش خودم حس کردم و برداشت کردم یه نفر از ما ناراحت شده به خاطر حرفی که ظهر زدیم و دلگیر شده
                      اگه صحبتی میکنیم توی دلمون حرف و حدیثی نیست و صرفا جهت شوخی هست
                      من تو این 6/7 سال نه گاهی تحلیل از سهمی میذاشتم و نه خیلی نظر میدادم حتی خرید و فروشهام رو هم اعلام نمیکردم اکثراٌ که خدای نکرده باعث تبلیغ نشه !!!ولی خب تقریبا تو 2 هفته اخیر اینجا این کار رو کردم و گفتم بذار به اشتراک بذاریم و داشته های ناقصمون رو با بقیه تقسیم کنیم ولی خب نتیجه عکس داشت و مثه اینکه باعث دلخوری شده اون حرفمون و تا آخر این هفته جدول روزانه رو آپدیت میکنم و پروندش رو میبندم و دیگه فقط تو بخش مسابقات در خدمت دوستان هستم یا علی شبتون قشنگ/:.Heart.:/@};-@};-:-h:-h
                      بخشنده باش و افتاده و با داشته های خودت فخر نفروش!

                      نظر

                      • roya123
                        ستاره‌دار(3)
                        • Apr 2014
                        • 5587

                        #1106
                        پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                        در اصل توسط gholamk;789446[COLOR=#4b0082 پست شده است
                        ][/COLOR]اوه نتورک مارکتینگ هم پس کار کردید؟؟
                        رویا خانم بگید که چی شد رفتید سمت نتورک و کدوم شرکت و چی شد که اومدید بیرون؟

                        بله متاسفانه و خوشبختانه کار کردم.
                        متاسفانه از این که 9 ماه از عمرم و هدر دادم.
                        خوشبختانه از این که یه تجربیاتی کسب کردم که پخته ترم کرد.

                        اواخر سال 94 بود. من توی یه شرکت راه و ساختمان کار می کردم. و همزمان با کار کردن واسه ارشد هم خوندم و قبول شدم و ترم سه دانشگاه رو تموم کرده بودم و مشغول نوشتن پروپوزالم بودم.

                        یه آقای دیگه ای هم بودن که توی یه شرکت دیگه کار می کردن و من و ایشون به خاطر کارهای اداری و تحویل صورت وضعیت ها زیاد شهرداری می رفتیم. و اونجا با ایشون آشنا شده بودم.
                        از اونجایی که توی جاهای اداری خیلی وقت ها ساعت ها باید منتظر یه رئیس و معاونی و شخصی می نشستی که بیاد یه امضا برات بزنه ما هم ساعت های زیادی پشت درهای بسته می نشستیم. خب قاعدتا زیاد با پیمانکاران و مهندسانی که منتظر فلان رئیس و معاون بودن وارد بحث و گفتگو می شدیم.

                        این اقا هم متوجه شده بودند که من به بحث های مثبت اندیشی علاقه دارم.

                        در نتورک مارکتینک زمانی که می خواهند شخصی رو وارد کنند نمی گن که کجا داریم می ریم. گولش می زنن که یه جور دیگه می کشوننت اونجا
                        این اقا هم به من گفتن ما یه جلساتی داریم که همه بحث های مثبت اندیشی و اینا هست. شما که علاقه مند هستید بیایید توی جمع ما
                        یه قرار گذاشته شد که من برم و جمعشون رو ببینم مثلا
                        وقتی رفتم نتورک بهم معرفی شد.

                        و من هم که سودای پول دار شدن در سر داشتم و از کارمندی بیزار و خسته بودم سریع قبول کردم و گفتم فقط باید پروپوزالم رو بدم بعدا میام.
                        اما ول نمی کردن که. یه روزی سه نفری اومدن. خودش بود و بالاسریش و بالاسری اون .
                        که همه هم مهندس عمران های جوان که در به در دنبال کار بودن.
                        یا اینکه از کاری که توش بودن به لحاظ درآمدی و پیشرفت کاری راضی نبودن
                        خلاصه هر چی می گفتم خب یه هفته دیگه میام می گفتن نه باید از الان بیایی کلاسات و شروع کنی و اینا
                        گفتم خب باشه پروپوزالم و زود انجام میدم.


                        یه هفته ای پروپوزالم و جمع کردم و همزمان هم وارد نتورک شدم و کلاس های اولیه اش و رفتم.
                        تا عید کارم رو در کنار نتورک داشتم. عید جلسات خودسازی داشتن. از صبح می رفتیم تا 12 شب.
                        حسابی مغزم شستشو داده شد و کارم رو ول کردم. :(
                        کم کم گفتن دانشکاه به درد نمیخوره. دانشگاه رو هم رها کردم و تزم و ول کردم :(

                        (حالا پرانتز باز کنم. من بچه زرنگ دانشگاه. رتبه دوم کلاس و با هدف اینکه مقاله ای اس آی بدم و از ایران برم ارشدم و شروع کرده بودم.
                        یادمه ترم اول بودیم رفتم تو اتاق استادم گفتم من می خوام مقاله بدم باید چیکار کنم. =)) گفت حالا زوده.
                        بعد اومد سر کلاس گفت بعضی ها از راه نرسیده میان اتاق من و میگن ما میخواییم مقاله بدیم. آی اس آی بدیم.
                        صبر داشته باشید. یواش یواش. شما هنوز ترم اول هستید و ...... /:.yead.:/)


                        خلاصه تزم و رها کردم و فقط چسبیدم به نتورک
                        دانشگاهی که واسه قبول شدنش چقدر زجر کشیده بودم.
                        از 8 صبح تا 3 سر کار بودم. از 3 می خوندم تا 9 شب.
                        دوباره از اونور 3 نصف شد بیدار می شدم میخوندم تا 7 صبح . و بعد میرفتم سر کار و .....
                        رهاش کردم. به خاطر نتورک مسخره ای که مثلا قرار بود من و ثروتمند کنه

                        9 ماه تموم تمام وقت و انرژیم رو گذاشتم روی نتورک. خانوادم مخالف بودن.
                        دعوا میشد تو خونه به خاطر من. ولی من کوتاه نمی یومدم.
                        می گفتم یه روزی اونقد ثروتمند میشم که مادرم نیازی نباشه کار کنه.
                        پدرم که الان باید استراحت کنه اما کار می کنه استراحت کنه. و تنها دغدغه اش این باشه که دوتا مشت بزنه رو بالشش و بخوابه. /.:biggrinsmiley.:/
                        این عادت بابامه وقتی روزا می خوابه. اخه دیدم که اول بالش و اینجوری صاف و صوف می کنه :p

                        می گفتم کاری می کنم که مادرم سنگین ترین جیزی که بلند می کنه قاشق غذاش باشه و .....

                        خلاصه خانواده مخالفت می کردن و توی نتورک به ما می گفتن اونا نمی دونن. تقصیری ندارن. از نظر اونا کار فقط کار فیزیکیه.
                        (البته حرفاشون درست بوداااااا اما راه ثروتمندشدن اون نبود. راه غلط بود. کاملا هم غلط بود)

                        خلاصه من تند تند داشتم رشد میکردم. و می گفتم اوکیه. داداشم. پسر عمم یکی از بچه های دانشگاه (دانشجوی دکتری) رو وارد کردم .
                        پسر عمه ام خواهرش برادرش و دوستش.
                        دوستش ، داداش و دوستش و وارد کرد.
                        دوستش همسرش و وارد کرد.

                        حالا گروه ما از سه لول بالاسری من هر کدوم فقط یه دونه آورده بودن از من به پایین رشد عجیبی شروع شده بودم.
                        کلا محور ما از من به پایین رشد کرده بود.
                        و من مطمئن بودم موفق میشم. تند تند پولایی که با زحمت پس انداز کرده بودم و محصول می خریدیم.
                        هر ماه باید محصول می خریدیم. محصولاتی که خیلی گرون بودن و بیرون هیچ کس ازمون نمی خریدشون و به امید اینکه پولدار میشیم
                        می گفتیم محصول حاشیه است.
                        بهمون میگفتن اینا رو. می کردن تو کلمون. سیستم جوری بود که به حرف هیچ کس جز اونا گوش نمی کردیم. همه حرفاشون شده بود باورمون

                        اخه هر روز هر ساعت و هر ثانیه جلسه جلسه جلسه و هی مغزمون و شستشو می دادن
                        اولش شرکتی که کار می کردیم سیمرغ بود. بعد کل مجموعه از اون شاخه ی بالای گفتن میریم بیز. رفتیم بیز
                        با شرکت سیمرغ مشکل پیدا کرده بودن گویا

                        خلاصه تا اینکه یواش یواش مجموعه ام پوکید. داداشم دلسرد شد. پسر عمه ام و اون هم دانشگاهیم
                        و من مجموعه ام شد صفر دوباره. پسر عمه ام متوجه شده بود که خیلی هاشون کلاه بردار و دروغگوان
                        تا تهران هم رفته بود تحقیق کرده بود و به من نگفته بود.

                        اما وقتی هم گفت گفتم تو نمی فهمی. تو منفی شدی.

                        خودم دوباره دو ماه ادامه دادم. بالاسری هام هم ازشون خبری نبود. اما من ول کن نبودم. دو ماه کار کردم. وصلم کرده بودن به محورهای دیگه.
                        (کلا از اول هم با بالاسری هام مشکل داشتم. من شدیدا مسئولیت پذیر بودم اما اونها نه.)
                        وقتی خسته شدم و پولام تموم شد ولش کردم. =((

                        بالاسری هام دوباره برگشته بودن. بهم گفتن بیا. این بار قول میدیم که تنهات نزاریم. قول میدیم که بچسبیم به کار و تا به هدفمون نرسیم رها نکنیم. گفتم دیگه نمیام.
                        رفتم دانشگاه با استادم صحبت کردم. گفت تو
                        اخراجی. =(( تو 9 ماهه ازت خبری نیست. الان هم که اومدی هیچ کاری نکردی
                        براش قضیه رو تعریف کردم گفتم اینجوری شده.
                        درکم کرد و یه نامه زد که این دانشجو داشته روی تزش کار می کرده و موضوع تزش سخت بوده و نیاز به زمان داشته و هنوز باید ادامه بده.
                        استادم خیلی گله خیلی ماهه. بهترین استاد دنیاست. :x

                        یه جریمه سنوات هم بهم خورد. نامه زدم و کلی التماس (چون 3.5 باید می دادم.) اونم جلسه تشکیل شد و بخشیده شد.
                        تزم هم موضوعش واقعا سخت بود. شروع کردم. بعد از یک سال تمامش کردم و دفاع کردم.
                        و اواخر تزم بود که با داداشم یه فروشگاه سرویس خواب زدیم و رشد خوبی از نظر مالی کردم.
                        از تزم هم یه مقاله آی اس آی دادم. حالا کافی بود مدرک زبانم رو بگیرم و درخواست بدم واسه دانشگاههای دیگه و از ایران برم. :.thumbsupsmileyanim

                        اما دیدم با شغلی که دارم و درآمدی که دارم می تونم توی ایران هم به آرزوهام برسم و فکر رفتن رو از سرم بیرون کردم.

                        یه سالی که کار کردم متوجه شدم که یکی از دوستام وارد بورس شده. به کمک ایشون وارد بورس شدم.
                        و با خرید اولم متوجه شدم که از طریق بورس می تونم خیلی راحت تر پول در بیارم و سریع تر به ثروت برسم. ;;)
                        پس سهمم توی کار سرویس خواب رو فروختم به داداشم و اومدم توی بورس

                        اووووووووه قصه حسین کرد گفتم. :p

                        آخرین ویرایش توسط roya123؛ 2019/12/09, 23:55.
                        اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                        شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                        نظر

                        • ali_nostro
                          ستاره‌دار (34)
                          • Feb 2017
                          • 863

                          #1107
                          پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                          در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
                          نه.
                          زیاد ربط ندارد.
                          (البته شاید منظورم را بد رسانده‌ام... منظورم از نگاه کردن به دارایی نگاه کردن به خود نمادها و نمودار نیست.) منظور اینجا به خود داد و ستدها نگاه کردن نیست. به خود داد و ستدها آدم نگاه کند مشکلی پیش نمی‌آید. مثلا اینکه من امروز ستران را روی ۱۰۰۰ ریال خریدم و سامان را روی ۹۰۰ ریال فروختم... این مشکلی ندارد.
                          ولی به خود دارایی آدم نگاه کند این مسئله ساز است و می‌شود هم به آن نگاه نکرد. مثلا کل دارایی من امروز ۵ میلیون ریال بوده و دیروز چهار میلیون و نهصد هزار ریال بوده. این خیلی تاثیر بد می‌گذارد روی آدم. کاملا آدم را احساسی (از نوع بدش) می‌کند.
                          =============
                          خاطره:
                          یک جا رفته بودیم سیزده به در... با یک سری غریبه شروع کردیم کارت بازی (نمی‌دانم نامش چه بود...)
                          من بلد نبودم و به من آنها یاد می‌دادند...
                          آنها (دقیق خاطرم نیست) یا پولی بازی می‌کردند یا اینکه همیشه پولی بازی می‌کردند و این بار به خاطر آموزش من پولی بازی نمی‌کردند. (من هم که کلا قمار و بازی پولی مخالفم.)
                          آقایی که شما باشید... همان دست که آنها به من یاد دادند، از قضا، من بردم!
                          دست بعد من بردم!
                          دست بعد دوباره من بردم!
                          حالا اینها همه ولد چموش و گرگ باران دیده و هفت خط!
                          من چه؟ ساده و تازه‌کار!

                          به خاطر این بود که آنها احساسی شده بودند. حسی که در آنها وجود داشت حرص و بیم بود.
                          در من هم حس بود. احساسی که در من وجود داشت میل به یادگیری بود. علاقه!
                          و مهمتر اینکه چیزی برای از دست دادن نداشتم.
                          نه ریالی به دارایی‌ام افزوده می‌شد و نه ریالی کاسته می‌شد.
                          عین خیالم نبود.
                          برای همین تمام تمرکزم روی خود کار بود. (و البته روی اینکه به دیگران نشان دهم چقدر خوب و زود یاد گرفته‌ام و از خودشان هم اکنون بهتر یاد گرفته‌ام!)
                          =======================
                          آدم می‌تواند اصلا به دارایی‌اش نگاه نکند و فقط به خوب بودن یا بد بودن موقعیت‌هایی (سهامی) که دارد یا می‌خواهد کسب کند بیاندیشد.

                          به ستران با این دید نگاه نکنیم که آن را داریم یا نه؟ در آن در سود هستیم یا زیان؟ اگر یک شمع بد دیگر بخورد چقدر بدبخت می‌شویم یا چقدر خوش‌بخت... به این دید نگاه کنیم که خوب است یا بد؟ بهترین تصمیم فروش است یا خرید و نگهداری.
                          =======================
                          خیلی وقت‌ها کسانی که آموزش می‌دهند در حین آموزش اگر زنده (Live) کار کنند عملکرد بهتری دارند.
                          خیلی‌ها با حساب Demo بهتر کار می‌کنند تا با حساب Real.
                          من خودم... در کارگاه‌حجم اکنون... خیلی بهتر بررسی انجام می‌دهم! تا روی نمادهای خودم برای خرید و فروش!
                          =======================
                          من منظورت رو متوجه شدم.
                          ما داریم تو کشوری زندگی میکنیم که ارزش پول امروزمون با فردا متفاوته..سی درصد قیمت ریال کم شد تو سه هفته قبل. این یعنی ارزش دارایی ریالیمون همینقدر کم شده.
                          به نسبت هم که دلار میره بالا، خونه و کالا از ماشین و گوشی گرفته تا ...میره بالا و در نهایت تورم میره بالا
                          پس وقتیم من تو بورس سرمایه میزارم انتظار دارم امروزم و با دیروزم بسنجم..و از لحاظ روانشناسی نمیشه نادیده بگیرمش.
                          =
                          اما تو شرایط نرمال که ثبات اقتصادی تو کشور هست باهات موافقم که روزانه نباید داراییمون تو بورس و چک کنیم و باید صبر کنیم تا به سود خوب برسیم.
                          وارن بافت که میگه:
                          سرمایه‌گذاری موفقیت‌آمیز نیازمند گذشت زمان، برخورداری از نظم و دیسیپلین و داشتن صبر و حوصله است. فارغ از اینکه چقدر استعداد و تلاش به خرج بدهید، بعضی کارها وقت می‌خواهند: نمی‌توان با ۹ زن باردار، بچه‌ای را یک ماهه به دنیا آورد

                          نظر

                          • roya123
                            ستاره‌دار(3)
                            • Apr 2014
                            • 5587

                            #1108
                            پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                            در اصل توسط iligal پست شده است View Post
                            الان پیش خودم حس کردم و برداشت کردم یه نفر از ما ناراحت شده به خاطر حرفی که ظهر زدیم و دلگیر شده
                            اگه صحبتی میکنیم توی دلمون حرف و حدیثی نیست و صرفا جهت شوخی هست
                            من تو این 6/7 سال نه گاهی تحلیل از سهمی میذاشتم و نه خیلی نظر میدادم حتی خرید و فروشهام رو هم اعلام نمیکردم اکثراٌ که خدای نکرده باعث تبلیغ نشه !!!ولی خب تقریبا تو 2 هفته اخیر اینجا این کار رو کردم و گفتم بذار به اشتراک بذاریم و داشته های ناقصمون رو با بقیه تقسیم کنیم ولی خب نتیجه عکس داشت و مثه اینکه باعث دلخوری شده اون حرفمون و تا آخر این هفته جدول روزانه رو آپدیت میکنم و پروندش رو میبندم و دیگه فقط تو بخش مسابقات در خدمت دوستان هستم یا علی شبتون قشنگ/:.Heart.:/@};-@};-:-h:-h
                            چه کسی ناراحت شدن جناب ایلیگال؟؟؟
                            یه لحظه حس کردم نکنه فک می کنید اون یه نفر من هستم.
                            و فکر می کنم به خاطر پستی که الان پاکش کردین.
                            که گفته بودید از حالا فروش هام و بگم و شما برید اون سهم و بخرید /.:biggrinsmiley.:/
                            من کلی به این پست هم خندیدم اتفاقا =))
                            اصلا ناراحت نشدم که.
                            شایدم دارم اشتباه می کنم و اون شخصی که شما فکر می کنید من نبودم.

                            آخرین ویرایش توسط roya123؛ 2019/12/10, 00:07.
                            اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                            شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                            نظر

                            • gholamk
                              عضو فعال
                              • Jan 2015
                              • 520

                              #1109
                              پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                              در اصل توسط roya123 پست شده است View Post

                              بله متاسفانه و خوشبختانه کار کردم.
                              متاسفانه از این که 9 ماه از عمرم و هدر دادم.
                              خوشبختانه از این که یه تجربیاتی کسب کردم که پخته ترم کرد.

                              اواخر سال 94 بود. من توی یه شرکت راه و ساختمان کار می کردم. و همزمان با کار کردن واسه ارشد هم خوندم و قبول شدم و ترم سه دانشگاه رو تموم کرده بودم و مشغول نوشتن پروپوزالم بودم.

                              یه آقای دیگه ای هم بودن که توی یه شرکت دیگه کار می کردن و من و ایشون به خاطر کارهای اداری و تحویل صورت وضعیت ها زیاد شهرداری می رفتیم. و اونجا با ایشون آشنا شده بودم.
                              از اونجایی که توی جاهای اداری خیلی وقت ها ساعت ها باید منتظر یه رئیس و معاونی و شخصی می نشستی که بیاد یه امضا برات بزنه ما هم ساعت های زیادی پشت درهای بسته می نشستیم. خب قاعدتا زیاد با پیمانکاران و مهندسانی که منتظر فلان رئیس و معاون بودن وارد بحث و گفتگو می شدیم.

                              این اقا هم متوجه شده بودند که من به بحث های مثبت اندیشی علاقه دارم.

                              در نتورک مارکتینک زمانی که می خواهند شخصی رو وارد کنند نمی گن که کجا داریم می ریم. گولش می زنن که یه جور دیگه می کشوننت اونجا
                              این اقا هم به من گفتن ما یه جلساتی داریم که همه بحث های مثبت اندیشی و اینا هست. شما که علاقه مند هستید بیایید توی جمع ما
                              یه قرار گذاشته شد که من برم و جمعشون رو ببینم مثلا
                              وقتی رفتم نتورک بهم معرفی شد.

                              و من هم که سودای پول دار شدن در سر داشتم و از کارمندی بیزار و خسته بودم سریع قبول کردم و گفتم فقط باید پروپوزالم رو بدم بعدا میام.
                              اما ول نمی کردن که. یه روزی سه نفری اومدن. خودش بود و بالاسریش و بالاسری اون .
                              که همه هم مهندس عمران های جوان که در به در دنبال کار بودن.
                              یا اینکه از کاری که توش بودن به لحاظ درآمدی و پیشرفت کاری راضی نبودن
                              خلاصه هر چی می گفتم خب یه هفته دیگه میام می گفتن نه باید از الان بیایی کلاسات و شروع کنی و اینا
                              گفتم خب باشه پروپوزالم و زود انجام میدم.


                              یه هفته ای پروپوزالم و جمع کردم و همزمان هم وارد نتورک شدم و کلاس های اولیه اش و رفتم.
                              تا عید کارم رو در کنار نتورک داشتم. عید جلسات خودسازی داشتن. از صبح می رفتیم تا 12 شب.
                              حسابی مغزم شستشو داده شد و کارم رو ول کردم. :(
                              کم کم گفتن دانشکاه به درد نمیخوره. دانشگاه رو هم رها کردم و تزم و ول کردم :(

                              (حالا پرانتز باز کنم. من بچه زرنگ دانشگاه. رتبه دوم کلاس و با هدف اینکه مقاله ای اس آی بدم و از ایران برم ارشدم و شروع کرده بودم.
                              یادمه ترم اول بودیم رفتم تو اتاق استادم گفتم من می خوام مقاله بدم باید چیکار کنم. =)) گفت حالا زوده.
                              بعد اومد سر کلاس گفت بعضی ها از راه نرسیده میان اتاق من و میگن ما میخواییم مقاله بدیم. آی اس آی بدیم.
                              صبر داشته باشید. یواش یواش. شما هنوز ترم اول هستید و ...... /:.yead.:/)


                              خلاصه تزم و رها کردم و فقط چسبیدم به نتورک
                              دانشگاهی که واسه قبول شدنش چقدر زجر کشیده بودم.
                              از 8 صبح تا 3 سر کار بودم. از 3 می خوندم تا 9 شب.
                              دوباره از اونور 3 نصف شد بیدار می شدم میخوندم تا 7 صبح . و بعد میرفتم سر کار و .....
                              رهاش کردم. به خاطر نتورک مسخره ای که مثلا قرار بود من و ثروتمند کنه

                              9 ماه تموم تمام وقت و انرژیم رو گذاشتم روی نتورک. خانوادم مخالف بودن.
                              دعوا میشد تو خونه به خاطر من. ولی من کوتاه نمی یومدم.
                              می گفتم یه روزی اونقد ثروتمند میشم که مادرم نیازی نباشه کار کنه.
                              پدرم که الان باید استراحت کنه اما کار می کنه استراحت کنه. و تنها دغدغه اش این باشه که دوتا مشت بزنه رو بالشش و بخوابه. /.:biggrinsmiley.:/
                              این عادت بابامه وقتی روزا می خوابه. اخه دیدم که اول بالش و اینجوری صاف و صوف می کنه :p

                              می گفتم کاری می کنم که مادرم سنگین ترین جیزی که بلند می کنه قاشق غذاش باشه و .....

                              خلاصه خانواده مخالفت می کردن و توی نتورک به ما می گفتن اونا نمی دونن. تقصیری ندارن. از نظر اونا کار فقط کار فیزیکیه.
                              (البته حرفاشون درست بوداااااا اما راه ثروتمندشدن اون نبود. راه غلط بود. کاملا هم غلط بود)

                              خلاصه من تند تند داشتم رشد میکردم. و می گفتم اوکیه. داداشم. پسر عمم یکی از بچه های دانشگاه (دانشجوی دکتری) رو وارد کردم .
                              پسر عمه ام خواهرش برادرش و دوستش.
                              دوستش ، داداش و دوستش و وارد کرد.
                              دوستش همسرش و وارد کرد.

                              حالا گروه ما از سه لول بالاسری من هر کدوم فقط یه دونه آورده بودن از من به پایین رشد عجیبی شروع شده بودم.
                              کلا محور ما از من به پایین رشد کرده بود.
                              و من مطمئن بودم موفق میشم. تند تند پولایی که با زحمت پس انداز کرده بودم و محصول می خریدیم.
                              هر ماه باید محصول می خریدیم. محصولاتی که خیلی گرون بودن و بیرون هیچ کس ازمون نمی خریدشون و به امید اینکه پولدار میشیم
                              می گفتیم محصول حاشیه است.
                              بهمون میگفتن اینا رو. می کردن تو کلمون. سیستم جوری بود که به حرف هیچ کس جز اونا گوش نمی کردیم. همه حرفاشون شده بود باورمون

                              اخه هر روز هر ساعت و هر ثانیه جلسه جلسه جلسه و هی مغزمون و شستشو می دادن
                              اولش شرکتی که کار می کردیم سیمرغ بود. بعد کل مجموعه از اون شاخه ی بالای گفتن میریم بیز. رفتیم بیز
                              با شرکت سیمرغ مشکل پیدا کرده بودن گویا

                              خلاصه تا اینکه یواش یواش مجموعه ام پوکید. داداشم دلسرد شد. پسر عمه ام و اون هم دانشگاهیم
                              و من مجموعه ام شد صفر دوباره. پسر عمه ام متوجه شده بود که خیلی هاشون کلاه بردار و دروغگوان
                              تا تهران هم رفته بود تحقیق کرده بود و به من نگفته بود.

                              اما وقتی هم گفت گفتم تو نمی فهمی. تو منفی شدی.

                              خودم دوباره دو ماه ادامه دادم. بالاسری هام هم ازشون خبری نبود. اما من ول کن نبودم. دو ماه کار کردم. وصلم کرده بودن به محورهای دیگه.
                              (کلا از اول هم با بالاسری هام مشکل داشتم. من شدیدا مسئولیت پذیر بودم اما اونها نه.)
                              وقتی خسته شدم و پولام تموم شد ولش کردم. =((

                              بالاسری هام دوباره برگشته بودن. بهم گفتن بیا. این بار قول میدیم که تنهات نزاریم. قول میدیم که بچسبیم به کار و تا به هدفمون نرسیم رها نکنیم. گفتم دیگه نمیام.
                              رفتم دانشگاه با استادم صحبت کردم. گفت تو
                              اخراجی. =(( تو 9 ماهه ازت خبری نیست. الان هم که اومدی هیچ کاری نکردی
                              براش قضیه رو تعریف کردم گفتم اینجوری شده.
                              درکم کرد و یه نامه زد که این دانشجو داشته روی تزش کار می کرده و موضوع تزش سخت بوده و نیاز به زمان داشته و هنوز باید ادامه بده.
                              استادم خیلی گله خیلی ماهه. بهترین استاد دنیاست. :x

                              یه جریمه سنوات هم بهم خورد. نامه زدم و کلی التماس (چون 3.5 باید می دادم.) اونم جلسه تشکیل شد و بخشیده شد.
                              تزم هم موضوعش واقعا سخت بود. شروع کردم. بعد از یک سال تمامش کردم و دفاع کردم.
                              و اواخر تزم بود که با داداشم یه فروشگاه سرویس خواب زدیم و رشد خوبی از نظر مالی کردم.
                              از تزم هم یه مقاله آی اس آی دادم. حالا کافی بود مدرک زبانم رو بگیرم و درخواست بدم واسه دانشگاههای دیگه و از ایران برم. :.thumbsupsmileyanim

                              اما دیدم با شغلی که دارم و درآمدی که دارم می تونم توی ایران هم به آرزوهام برسم و فکر رفتن رو از سرم بیرون کردم.

                              یه سالی که کار کردم متوجه شدم که یکی از دوستام وارد بورس شده. به کمک ایشون وارد بورس شدم.
                              و با خرید اولم متوجه شدم که از طریق بورس می تونم خیلی راحت تر پول در بیارم و سریع تر به ثروت برسم. ;;)
                              پس سهمم توی کار سرویس خواب رو فروختم به داداشم و اومدم توی بورس

                              اووووووووه قصه حسین کرد گفتم. :p

                              ایول خودش یه رمان بود که خوندنش برام خیلی جذاب بود
                              منم یه مدت نزدیک 1 سال تو جانسو بودم اونا هم مثل شما شستشوی مغزی میدادن ما رو
                              خدا رو شکر بیشتر از 1 سال توش نموندم و اومدم بیرون و بعد من کلا شرکت منحل شد. حالا همون کسی که منو برده بود رفته تلفیق وهنر هی میگه بیا منم گفتم علاقه ندارم و نمیام. دست از سر کچل من بردار:D.
                              کلا نتورک مارکتینگ شغل خوبی نیست خیلی سخته کار کردن توش

                              نظر

                              • mhjboursy
                                ستاره‌دار (۱۳)
                                • Jul 2013
                                • 18270

                                #1110
                                پاسخ : نوشته‌های غیر بورسی ما بورسی‌ها

                                در اصل توسط iligal پست شده است View Post
                                الان پیش خودم حس کردم و برداشت کردم یه نفر از ما ناراحت شده به خاطر حرفی که ظهر زدیم و دلگیر شده
                                اگه صحبتی میکنیم توی دلمون حرف و حدیثی نیست و صرفا جهت شوخی هست
                                من تو این 6/7 سال نه گاهی تحلیل از سهمی میذاشتم و نه خیلی نظر میدادم حتی خرید و فروشهام رو هم اعلام نمیکردم اکثراٌ که خدای نکرده باعث تبلیغ نشه !!!ولی خب تقریبا تو 2 هفته اخیر اینجا این کار رو کردم و گفتم بذار به اشتراک بذاریم و داشته های ناقصمون رو با بقیه تقسیم کنیم ولی خب نتیجه عکس داشت و مثه اینکه باعث دلخوری شده اون حرفمون و تا آخر این هفته جدول روزانه رو آپدیت میکنم و پروندش رو میبندم و دیگه فقط تو بخش مسابقات در خدمت دوستان هستم یا علی شبتون قشنگ/:.Heart.:/@};-@};-:-h:-h
                                نه عزیز بعید می‌دانم کسی از نوشته‌های شما دلخور شده باشد.
                                ===============
                                دیگران را نمی‌دانم چرا... ولی من زیاد مشارکت نکردم در این موضوع... برای اینکه:
                                ۱- کلا من زیاد پیشنهادهای دیگران را نگاه نمی‌کنم. (سختم می‌شود هم پیشنهادهای دیگران را نگاه کنم و هم پیشنهادهای خودم (پسرم) را)
                                ۲- هنوز کامل مشخص نیست روش گرفتن پیشنهادهایتان چگونه است. (جزئیاتش را نمی‌گویم... جزئیات را که معمولا کسی نمی‌گوید...) کلیاتش را می‌گویم. یعنی مثلا از روند بلند مدت رسیده‌اید به اینها یا تنها کوتاه‌مدت و... (یک همچنین چیزهایی)
                                ۳- هنوز کامل مشخص نیست چند درصد بازدهی دارد پیشنهادهای شما. ببخشید این را گفتم ولی واقعا مشخص نیست. به شخصه منتظرم یک مقدار «چه‌قدر عالی بود» و «دستت درد نکند» و از این جور چیزها بشنوم (از دیگران) سپس ببینم جریان چیست و که به که است...

                                و اما ۴- نوسان‌گیری روزانه من خیلی در عمرم انجام داده‌ام... خیلی! ولی گمان کنم خیلی موارد کمی بوده باشد که به قصد نوسان‌گیری روزانه وارد شده باشم!!! یعنی بیشترش... مثلا در کف خرید کرده‌ام و با خودم گفته‌ام ده درصد از این بگیرم... بعد دیده‌ام همان ده درصد را تقریبا یک روزه دارد می‌دهد! و من هم گفته‌ام خداحافظ! همین! که این جور نمادها هم با قوت خدمت دوستان می‌گویم (به عنوان تجربه) که دو قسمت می‌شوند! الف) یک بازدهی فوق‌العاده می‌دهند و ب)فقط بازدهی‌شان همان یک روز است و تمام! از فردا دوباره می‌روند دنبال یک کف جدید (سقوط می‌کنند.)
                                «محمد حسین» هستم.
                                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X