فلسفی-عرفانی

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • sooroosh1315
    ستاره‌دار (۲)
    • Oct 2019
    • 5358

    #376
    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
    سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما. @};-
    -----------------------------
    من از تحول بیزار نیستم. من تا زمانی که ناقص هستم می‌خواهم به سوی کمال در «حرکت» باشم.
    -----------------------------
    (نمی‌دانم منظور شما را درست متوجه شدم یا نه؟)
    شما خودتان بفرمایید اختیار یعنی چه؟ تعریفتان از اختیار و اراده و خواست چیست؟ و آیا کسی در کل هست که اختیار داشته باشد یا نه؟ خدا اختیار دارد یا نه؟
    اگر خدا اختیار دارد با همین توضیحات آیا مجبور است در اختیار داشتنش؟ یا مختار؟
    (یک پرسش بامزه‌ای است در همین مورد: خدا می‌خواهد که بخواهد؟ یا مجبور است که بخواهد؟) (معصوم(ع) یک پاسخی به شبیه این پرسش داده‌اند در کافی که فعلا برای اینجا یک مقدار بزرگ است. البته ما کلا به آن موضوع هم کاری نداریم اکنون.)
    اکنون ما این را مطرح کردیم که بگوییم آیا در کل اختیاری هست یا نه؟ تعریف ما از اختیار چیست؟ چه چیزی را تعریف کرده‌ایم و می‌خواهیم برای انسان اثبات/رد کنیم.
    -----------------------------
    (خواستن یعنی اول بودن. اول بودن.) یک مقدار که بیاندیشیم می‌بینیم اختیار و دیگر صفات خدا تقریبا یکی هستند. و تمام این گونه صفات در اصل برای خدا هستند و به کل برای کسی غیر از او نیست. (صفاتی مانند قدرت و مالکیت و حتی دانایی و حتی حتی حتی خواست!) (پیش‌تر به صورت اجمالی این را گفته بودم.) پس آنچه ما داریم از کجاست؟ از نزد خدا.
    و ما تشائون الا ان یشاء الله رب العالمین.
    این موضوع هم دوباره بر می‌گردد به همان قضیه ترازها و این که... در این تراز من منم و مریدم. ولی چون پرده بیافتد نه تو می‌مانی و نه من.
    -----------------------------
    @};-
    سلام و عرض ادب و احترام
    خدا شما را حفظ کند آقا محمد حسین عزیز

    مختار چیزی است که چیز دیگری بر او اثر نمی گذارد ، اثر پذیر همان جبر است ، حتی اگر به میل خود بخواهد که اثر پذیرد

    خداوند قطعا مختار است چون اثر نمی پذیرد

    -----------
    در همین تراز فعلی نیز جبر حاکم است ، مثلا شما الان اختیار کنید بروید وسط خیابان داد بزنید یافتم یافتم ! /:.grlim:./ خوب این کار را انجام نمی دهید ، عقل شما به شما می گوید نکن (البته این عقل بگوید باز زیاد جبر نیست ، عقل را نیروی اثر گذار داخلی می دانیم ، ولی خود عقل هم این را نمی گوید ! جبر فرهنگی و عرف فرهنگی و.... بر عقل شما جبر کرده اند که اینکار را نکنید و شما مجبور هستین که این کار را نکنید)


    البته بحث هنجار شکنی و خلق را تقلیدشان بر باد داد و نو اوری و حرف تازه بیار و... می شود تعریفش کرد ! اینکه بروید الان وسط کوچه شروع کنید شعر و اواز خواندن ، ولی نقطه عطف هست دیگر ، پوستتان کنده می شود ، ارامشی که اکنون دارید بر باد می رود



    خود شما آقا محمد حسین چه کارهایی را اختیاران الان انجام می دهید ؟ (البته شما هم فرد خلاقی هسین همین که در سایت بورسی ، جستار فلسفی زدین و.... نمونه های از اختیار است ، هرچند که قطعا علت و معلولی وجود داشته ، ی چیزی مجبورتان کرده


    در واقع نیازها خودشان یکجور جبر هستن ، ادم که کاری را بی علت انجام نمی دهد که ، انجام می دهد؟ خود جمله دلم خواست فلان کار را انجام دهم ، این دل چیست کیست ؟ چطور دستور می دهد؟

    در واقع ان بحث ترازیستورها ، که ترازیستور جریان را عبور می دهد یا نمی دهد ، خوب بقول خوتان تا به بیس برق وصل نشود که کلید روشن نمی شود ، اختیار نخست وصل شدن و نشدن برق به بیس از کجا می اید

    از خواست خدا

    حتی در همان ظاهر هم که خوب ژرف بیاندیشیم می بینیم جبر است
    ===============================================

    خود بحث ابر کامپیوترها و جمع اوری اطلاعات یعنی جبر ، اگر اختیار بود ، هیچ وقت کامپیوتر نمی توانست حرکت بعدی را پیش بینی کند و حدس بزند و ....

    قابل پیش بینی بود یعنی جبر

    @};-@};-@};-

    پ.ن:برنده کسی هست که بتونه بیشترین بازی خوانی را از حریف داشته باشه ، خود خواندن بازی حریف نیاز به امکاناتی داره که داشتن اون امکانات بنوعی جبر هست

    پ.ن2: مگر اینکه بخوایم شانس را دخیل کنیم ، که چیزی به اسم شانس وجود نداره ، شانس صرفا تعریفی هست از هرانچیزی که ما نتوانسیم حساب کتاب و پیش بینیش کنیم ، نقاط تاریکی که هنوز بازی خوانی نشدن.
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

    نظر

    • mhjboursy
      ستاره‌دار (۱۳)
      • Jul 2013
      • 18270

      #377
      پاسخ : فلسفی-عرفانی

      در اصل توسط sooroosh1315 پست شده است View Post
      سلام و عرض ادب و احترام
      خدا شما را حفظ کند آقا محمد حسین عزیز

      مختار چیزی است که چیز دیگری بر او اثر نمی گذارد ، اثر پذیر همان جبر است ، حتی اگر به میل خود بخواهد که اثر پذیرد

      خداوند قطعا مختار است چون اثر نمی پذیرد

      -----------
      در همین تراز فعلی نیز جبر حاکم است ، مثلا شما الان اختیار کنید بروید وسط خیابان داد بزنید یافتم یافتم ! /:.grlim:./ خوب این کار را انجام نمی دهید ، عقل شما به شما می گوید نکن (البته این عقل بگوید باز زیاد جبر نیست ، عقل را نیروی اثر گذار داخلی می دانیم ، ولی خود عقل هم این را نمی گوید ! جبر فرهنگی و عرف فرهنگی و.... بر عقل شما جبر کرده اند که اینکار را نکنید و شما مجبور هستین که این کار را نکنید)


      البته بحث هنجار شکنی و خلق را تقلیدشان بر باد داد و نو اوری و حرف تازه بیار و... می شود تعریفش کرد ! اینکه بروید الان وسط کوچه شروع کنید شعر و اواز خواندن ، ولی نقطه عطف هست دیگر ، پوستتان کنده می شود ، ارامشی که اکنون دارید بر باد می رود



      خود شما آقا محمد حسین چه کارهایی را اختیاران الان انجام می دهید ؟ (البته شما هم فرد خلاقی هسین همین که در سایت بورسی ، جستار فلسفی زدین و.... نمونه های از اختیار است ، هرچند که قطعا علت و معلولی وجود داشته ، ی چیزی مجبورتان کرده


      در واقع نیازها خودشان یکجور جبر هستن ، ادم که کاری را بی علت انجام نمی دهد که ، انجام می دهد؟ خود جمله دلم خواست فلان کار را انجام دهم ، این دل چیست کیست ؟ چطور دستور می دهد؟

      در واقع ان بحث ترازیستورها ، که ترازیستور جریان را عبور می دهد یا نمی دهد ، خوب بقول خوتان تا به بیس برق وصل نشود که کلید روشن نمی شود ، اختیار نخست وصل شدن و نشدن برق به بیس از کجا می اید

      از خواست خدا

      حتی در همان ظاهر هم که خوب ژرف بیاندیشیم می بینیم جبر است
      ===============================================

      خود بحث ابر کامپیوترها و جمع اوری اطلاعات یعنی جبر ، اگر اختیار بود ، هیچ وقت کامپیوتر نمی توانست حرکت بعدی را پیش بینی کند و حدس بزند و ....

      قابل پیش بینی بود یعنی جبر

      @};-@};-@};-

      پ.ن:برنده کسی هست که بتونه بیشترین بازی خوانی را از حریف داشته باشه ، خود خواندن بازی حریف نیاز به امکاناتی داره که داشتن اون امکانات بنوعی جبر هست

      پ.ن2: مگر اینکه بخوایم شانس را دخیل کنیم ، که چیزی به اسم شانس وجود نداره ، شانس صرفا تعریفی هست از هرانچیزی که ما نتوانسیم حساب کتاب و پیش بینیش کنیم ، نقاط تاریکی که هنوز بازی خوانی نشدن.
      زنده و پاینده باشید.
      ------------------------
      آن تعریفی که فرمودید فوق العاده بود. «تاثیر نپذیرفتن». این را به یاد بسپاریم چون بعدا ممکن است بخواهیم به آن برگردیم. {۳} {۴}
      ------------------------
      عقل و دل، خود من هستند. یا پرتویی از خود من هستند. جدای از من نیستند. (که خودتان هم اشاره کردید.) (این‌گونه نیست که من یکی باشم و عقل من یا دل من یکی دیگر جدای از من باشد و او به من دستور بدهد.)
      ------------------------
      اما شرایط بیرونی.
      اینها آیا «علت» هستند؟ یا ابزار/خوراک (ورودی)؟
      ما زمانی که از اختیار صحبت می‌کنیم «علت» را منظور کرده‌ایم. توجه کنیم. شرایط بیرونی (مانند همان فرهنگی که شما فرمودید، اینها) علت نیستند. روی خروجی کار تاثیر می‌گذارند ولی روی خود علت نه. {۱}
      • یک استدلال این است که اگر علت بودند قابل تغییر و تبدیل و حذف نبودند. این‌گونه نبود که گاهی در فرآیند تصمیم‌گیری فلان موضوع فرهنگی (بایدها و نبایدهای دیکته شده به شخص از طریق اجتماع) موثر باشد و گاهی نباشد.
      • استدلال بالاتر این است که... به صورت شهودی به خودت نگاه کن. ببین داری تصمیم می‌گیری یا این دیگری است که دارد تصمیم می‌گیرد. ببین آزادی در تصمیم داری یا نه. همین. همین که که داری تصمیم می‌گیری دلیل بر این است که داری تصمیم می‌گیری. اگر دیگری داشت به جای تو تصمیم می‌گرفت تو اصلا نمی‌فهمیدی. نقش تو از تصمیم‌گیرنده به تصمیم تنزل پیدا می‌کرد. تو ابزاری بودی در دست او. بدون فهم و اراده.
      • یک استدلال توجه به اتحاد درک و اراده است و توجه شهودی به این که من درک می‌کنم. اگر جایی «من» وجود دارد. قطعا آنجا استقلال در تصمیم‌گیری و اختیار نیز وجود دارد. ادراک و اراده با هم پیوستگی و یگانگی (اتحاد) دارند. و هر دو با استقلال. و هر سه با تاثیر ناپذیری و تاثیردهی. و همه با آزادی. و غیره. من اگر توانایی دیدن دارم، یعنی موجودی هستم که آزادم.{۲}

      -----------------------
      در مورد این که امکان دارد افکار ما ساخته شده از ورودی‌های ما و محیط باشد:
      چیزهایی که مرا می‌سازد با اختیار داشتن من متفاوت است. به عبارت دیگر این که من کیستم یک مسئله است و این که می‌توانم یک مسئله.
      ممکن است من یک موجود مجازی باشم. مانند یک شخصیت داستان یا یک صورت در آینه یا یک موجود رایانه‌ای یا سایه‌ی فردی دیگر. اینها یک مسئله است. ولی این که من توانایی تصمیم‌گیری دارم هم یک مسئله است. من ممکن است خودم را در این تراز یک شخصیتی درون آینه بیابم. مقداری هم برایم کشف شود که خودم از خودم نیست. ولی همزمان می‌فهمم که می‌فهمم. می‌فهمم که تصمیم‌گیری می‌توانم بکنم. می‌فهمم که آزادی و استقلال دارم. اینها را «وجدان» می‌کنم. به صورت شهودی برایم مشخص است.
      یک نفر ممکن است بیاید بگوید تو چون یک صورت آینه‌ای هستی پس از خودت اختیار نداری، دو چیز در تو تاثیر می‌گذارد: یکی شیشه و جیوه و گرد و غباری که روی شیشه نشسته و اعوجاج آینه و ... یکی هم نوری که در آینه تابانده می‌شود و به عبارت دیگر شخص اصلی که پشت آینه نشسته.
      یک نفر ممکن است بگوید تو مختار نیستی. چون تو یک شخصیت رایانه‌ای هستی که فرضت کرده‌اند و هیچ از خودت نداری. زمانی که تصمیم می‌گیری به چپ نگاه کنی خودت تصمیم نگرفته‌ای. برایت تصمیم گرفته‌اند.
      تو سایه‌ای. صاحب سایه برایت تصمیم می‌گیرد و تو توهم تصمیم‌گیری داری.
      من می‌گویم آری. من شاید این باشم. ولی من خودم دارم می‌بینم که می‌توانم تصمیم بگیرم. و این استدلال بالاتر از آن استدلال‌هایی است که شما می‌فرمایید. (و البته هر دو هم هم‌زمان درست می‌توانند باشند!!!) این شهود است. من به صورت شهودی/وجدانی می‌فهمم که می‌توانم. آزادی خودم را به آشکارا در تصمیم‌گیری درک می‌کنم.
      -----------------------
      ببینید... در اصل... (شما خودتان می‌دانید...) زمانی که پرده بیافتد... آشکار می‌شود که خدا است که خدا است... و غیر از او چیزی خدا نیست... غیر از او چیزی نیست. (به قول حدیث: و الان کما کان.)
      منتها ما داریم در این تراز صحبت می‌کنیم. در این تراز که صحبت از پرده و من و شما و فرهنگ و ... است. در این تراز که (به صورت مجازی و اعتباری) به این مخلوق‌ها اعتبارِ استقلال داده‌ایم و هر چیزی را چیزی (جدای خدا و شریک خدا) قرار داده‌ایم. (نعوذ بالله.)
      در این تراز، انسان، استقلال وجودی (!) هم دارد. اختیار هم دارد. فهم هم دارد. خودش هم خدایی است برای خودش! نه تنها انسان. بلکه دیگران نیز همین‌گونه‌اند. بت‌های فراوان وجود دارند. شریک‌هایی برای خدای یکتا. از همه بزرگتر هم بت نفس من.
      ولی پرده اگر بیافتد. اگر از این تراز صرف نگر شود. اگر این نسیان‌گر فراموش شود. دیده می‌شود که انحصار از آن خدا است. نه این من می‌ماند و نه خواستش و نه فهمش. می‌ماند، ولی معلوم می‌شود که هیچ بوده. بازی که تمام شود آشکار می‌شود همه‌اش بازی بوده. لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ
      ----------------------
      پانویس:
      {۱} یک مقدار موضوع سخت است. می‌دانم. بگذارید یکبار دیگر در همان موضوع بینایی و ادراک بررسی کنیم... در فرآیند دیدن یکی نور محیط مطرح است یکی شیئی که به آن نور می‌خورد. یکی عینک. یکی چشم. یکی هم سلول‌های مغز و نرم‌افزار رویش (حالا بالاتر را کار نداریم. مانند مادی‌گراها می‌گوییم تا همینجا کافی است.). ببینید... در فرآیند دیدن، «عینک» فاعل فعلِ دیدن نیست. چیزهای دیگر هم نیستند. تنها و تنها آن مورد آخر (در اینجا مثلا سلول‌های مغز) است که دارد می‌بیند. باقی تاثیرگذار هستند ولی فعل دیدن را انجام نمی‌دهند. به این یک مقدار بیاندیشیم. و سپس برویم به اختیار بیاندیشیم. و ببینیم در زمان تصمیم گیری آیا وجود عینک‌ها چگونه است؟ آیا روی تصمیم تاثیر می‌گذارند یا روی تصمیم‌گیرنده؟ محدودیت‌های اجتماعی روی تصمیم من تاثیر می‌گذارند یا روی تصمیم گیرنده؟ اگر گفته شود روی تصمیم، پس این ربطی به استقلال تصمیم‌گیرنده ندارد. اگر گفته شود روی تصمیم‌گیرنده پس اینجا اصلا تصمیم‌گیرنده‌ای نیست. یکی دیگر دارد تصمیم می‌گیرد!
      {۲} ببین زمان گرفتن یک تصمیم، دست و پای فکر بسته شده؟ فکری که دست و پایش بسته شده باشد در حقیقت فکر نیست! فکر دیگری است.
      سخنرانی که سخنش از خودش نباشد از مقام سخنران به مقام سخن تنزل پیدا می‌کند.
      اراده کننده‌ای که در اراده کردن آزادی نداشته باشد اراده کننده نیست. اراده شده است.
      ولی ما داریم اراده می‌کنیم. داریم این را می‌بینیم که داریم اراده می‌کنیم.
      {۳} اگر از خاطر ببریم به یک چرخه (حلقه/Loop/دور) بیافتیم.
      {۴} البته من بیشتر خودم با «اول بودن» تعریف می‌کنم. خالق بودن. اول بودن. مبدع و مبداء بودن. فعال بودن. ولی این «عزیز بودنـ»ـی هم که شما فرمودید بسیار جالب و به جا است.) (توجه کنیم که این صفات، صفاتی است که در قرآن آمده در وصف خدا. هم آنچه شما فرمودید و هم دیگر صفاتی که من آوردم.
      آخرین ویرایش توسط mhjboursy؛ 2020/12/16, 07:27.
      «محمد حسین» هستم.
      امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

      نظر

      • MOSTAFAVI
        Banned
        • Jun 2012
        • 5633

        #378
        پاسخ : فلسفی-عرفانی

        در اصل توسط حاج اژدر پست شده است View Post
        چرا آفریدگار برای کشیش شراب را جایز دانسته و ازدواج را منع
        اما برای آخوند شراب را ممنوع و جفت جفت زن گرفتن را جایز دانسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
        خدایا کاش میتونستم باهات حرف بزنم و دلیل این کارات را از زبان خودت بشنوم
        مطمئنی اینها رو خدا برای این دو طیف خواسته؟

        نظر

        • MOSTAFAVI
          Banned
          • Jun 2012
          • 5633

          #379
          پاسخ : فلسفی-عرفانی

          در اصل توسط sooroosh1315 پست شده است View Post
          سلام



          جناب کیمیاگر و رویا خانم چنتا سوال داشتم:

          1- جبر و اختیار را شما چطور می بینید و تعریف می کنید، کجاها را جبر می بینید و کجاها را اختیار ؟

          جبر فرهنگی جبر جغرافیایی جبر مالی جبر کاریزمایی و...

          و چیزی که رویا خانم گفتن که خیلی مهم بود بنظرم ، جبر ناخودآگاهی !!!

          ================================================== ===

          و چنتا سوال تکراری از آقا محمد حسین ، در همین باب جبر و اختیار

          اینکه میگین هرجا که انتخاب می کنم ، یعنی اختیار دارم که انتخاب می کنم ، خود این جبر انتخاب کردن هست (حتی اگر گزینه ی هیچکدام را انتخاب کنی ) چیزی وجود داشته که تو را مجبور کرده تایپ کنی ، یا مجبور نکرده که تایپ کنی یا حد وسط و ..... در واقع با خود جبر کردن یا اختیار کردن نمی شود پاسخ این پرسش را داد ، همانجور که با چشم نمیشه چشم را دید (چیزیه که داخلش هسیم به وراش راه نداریم)

          اختیار به معنی خواستن یا نخواستن چیزی است ، چرا من باید چیزی را بخواهم یا نخواهم ؟پشتش حتما جبر است.

          این جمله که آدم ها دنبال ایجاد تغییر نیستن را در نظر بگیریم (خود شما خیلی از کارهای خوب را الان انجام نمی دهید که این ارامش و سکون و ... دچار تحول نشود دیگه ، در واقع به خودمان باشد نه دوست داریم بخوابیم نه دوست داریم بیدار بشویم نه غذا بخوریم نه از غذا خوردن دس بکشیم ، دوست داریم ثابت باشیم اگر ثابتیم ، دوست داریم در حرکت باشیم اگر در حرکتیم و.... (نقطه عطف ها خلاف ذات ما هست)

          از تحول بیزاریم ، تا نیرویی (که من نیست(خارجی) ) بر من اثر میگذارد و سکون یا حرکتم را متحول میسازد.

          ==============
          نقطه عطف ها چطور به وجود می آیند ؟ (همیشه همراه با درد هستن؟) بدون جبر ممکنه شاهد نقاط عطف باشیم؟ اختیار کجاست؟
          در رابطه با جبر و اختیار پیشنهاد می کنم مراجعه کنید به تعریف علل عرضی و طولی. و این که اراده خداوند در طول اراده انسانهاست و نه در عرض آن

          نظر

          • mhjboursy
            ستاره‌دار (۱۳)
            • Jul 2013
            • 18270

            #380
            پاسخ : فلسفی-عرفانی

            در اصل توسط amirmostafavi72 پست شده است View Post
            در رابطه با جبر و اختیار پیشنهاد می کنم مراجعه کنید به تعریف علل عرضی و طولی. و این که اراده خداوند در طول اراده انسانهاست و نه در عرض آن
            سلام.
            طولی وجود ندارد.
            این که گاهی ما از طول و عرض صحبت می‌کنیم، برای اذهان ناآشنا با مسائل فلسفی است. (آن عزیزی هم که شما از او نقل قول گرفته‌اید در این سطح/تراز نیست).
            قرآن و احادیث هم چنین چیزی ندارند. (تا جایی که من می‌دانم.)
            موحد می‌داند در کنار (یا در برابر) خدا چیزی (مستقل) قرار نمی‌تواند بگیرد که حال بگوییم این در طول یا در عرض خدا است.
            چه در ذات و چه در صفت و چه در فعل (مشیت/اراده/خواست).
            «محمد حسین» هستم.
            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

            نظر

            • MOSTAFAVI
              Banned
              • Jun 2012
              • 5633

              #381
              پاسخ : فلسفی-عرفانی

              در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
              سلام.
              طولی وجود ندارد.
              این که گاهی ما از طول و عرض صحبت می‌کنیم، برای اذهان ناآشنا با مسائل فلسفی است. (آن عزیزی هم که شما از او نقل قول گرفته‌اید در این سطح/تراز نیست).
              قرآن و احادیث هم چنین چیزی ندارند. (تا جایی که من می‌دانم.)
              موحد می‌داند در کنار (یا در برابر) خدا چیزی (مستقل) قرار نمی‌تواند بگیرد که حال بگوییم این در طول یا در عرض خدا است.
              چه در ذات و چه در صفت و چه در فعل (مشیت/اراده/خواست).
              اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

              وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

              هست از پس پرده گفتگوی من و تو

              چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من

              نظر

              • MOSTAFAVI
                Banned
                • Jun 2012
                • 5633

                #382
                پاسخ : فلسفی-عرفانی

                با تو در عالم ریاضیات

                منحنی قامتم تابع ابروی توست

                خط مجانب بر آن طـرّۀ گیسوی توست

                حد رسیدن به تو مبهم و بی انتهاست

                بازه تعریف دل در حرم کوی توست

                بی تو وجودم بود یک سری واگرا

                ناحیه همگراش دایره روی توست

                مهر تو چون می دهد سمت به بردار دل

                هر طرفی رو کنی هم جهت و سوی توست

                پرتوخورشید شد، مشتق از آن چشم تو

                گرمی و جانبخشیش، جزئی از آن خوی توست

                چون به عدد یک تویی، من همه ی صفرها

                آنچه که معنا دهد قامت دلجوی توست

                گر شود آن دم که ما زوج مرتب شویم

                سر به رهت می نهم، چونکه سرم گوی توست

                هجر و فراقت شکست قائمۀ “قائمی”

                نقطۀ پرگار عشق واله و پی جوی توست

                شاعر :محمد حسین قائمی

                نظر

                • mahanta
                  عضو جدید
                  • Sep 2020
                  • 17

                  #383
                  پاسخ : فلسفی-عرفانی

                  صبح ازل که تموم شد الانم اول شبه کی میان ببرم ن معلوم نیست.. بوی خون می آید از اوضاع درون این خانه خراب می‌شود بزودی از بیرون

                  نظر

                  • roya123
                    ستاره‌دار(3)
                    • Apr 2014
                    • 5585

                    #384
                    پاسخ : فلسفی-عرفانی

                    در اصل توسط sooroosh1315 پست شده است View Post
                    سلام



                    جناب کیمیاگر و رویا خانم چنتا سوال داشتم:

                    1- جبر و اختیار را شما چطور می بینید و تعریف می کنید، کجاها را جبر می بینید و کجاها را اختیار ؟

                    جبر فرهنگی جبر جغرافیایی جبر مالی جبر کاریزمایی و...

                    و چیزی که رویا خانم گفتن که خیلی مهم بود بنظرم ، جبر ناخودآگاهی !!!

                    ================================================== ===

                    و چنتا سوال تکراری از آقا محمد حسین ، در همین باب جبر و اختیار

                    اینکه میگین هرجا که انتخاب می کنم ، یعنی اختیار دارم که انتخاب می کنم ، خود این جبر انتخاب کردن هست (حتی اگر گزینه ی هیچکدام را انتخاب کنی ) چیزی وجود داشته که تو را مجبور کرده تایپ کنی ، یا مجبور نکرده که تایپ کنی یا حد وسط و ..... در واقع با خود جبر کردن یا اختیار کردن نمی شود پاسخ این پرسش را داد ، همانجور که با چشم نمیشه چشم را دید (چیزیه که داخلش هسیم به وراش راه نداریم)

                    اختیار به معنی خواستن یا نخواستن چیزی است ، چرا من باید چیزی را بخواهم یا نخواهم ؟پشتش حتما جبر است.

                    این جمله که آدم ها دنبال ایجاد تغییر نیستن را در نظر بگیریم (خود شما خیلی از کارهای خوب را الان انجام نمی دهید که این ارامش و سکون و ... دچار تحول نشود دیگه ، در واقع به خودمان باشد نه دوست داریم بخوابیم نه دوست داریم بیدار بشویم نه غذا بخوریم نه از غذا خوردن دس بکشیم ، دوست داریم ثابت باشیم اگر ثابتیم ، دوست داریم در حرکت باشیم اگر در حرکتیم و.... (نقطه عطف ها خلاف ذات ما هست)

                    از تحول بیزاریم ، تا نیرویی (که من نیست(خارجی) ) بر من اثر میگذارد و سکون یا حرکتم را متحول میسازد.

                    ==============
                    نقطه عطف ها چطور به وجود می آیند ؟ (همیشه همراه با درد هستن؟) بدون جبر ممکنه شاهد نقاط عطف باشیم؟ اختیار کجاست؟

                    جناب سروش اول یه چیزی بگم؟؟؟
                    این مسئله جبر و اختیار هیچ وقت به نتیجه ای نمیرسه
                    اما در مورد چیزی که من گفتم... من نگفتم جبر ناخودآگاهی
                    من گفتم قابل تغییر هست
                    وقتی میتونیم تغییرش بدیم پس جبر نیست.
                    خودم انتخاب می کنم که ناخودآگاهم چه تصمیماتی برام بگیره.
                    البته اگه به این موضوع علم پیدا کنم و در صدد تغییرش بربیام.

                    ولی مسئله جبر و اختیار رو در نهایت با هزاران مثال میشه نقضش کرد و با هزاران مثال میشه تأییدش کرد.
                    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                    نظر

                    • manmehdiam
                      ستاره دار (1)
                      • Jul 2011
                      • 1623

                      #385
                      پاسخ : فلسفی-عرفانی

                      در اصل توسط کیمیاگر پست شده است View Post
                      ممنون خانم رويا از نکاتی که مطرح کرديد و وقتي که گذاشتيد
                      مطالبي که گفتيد رو هرکس در مبحث باورها و فرکانسها کار کرده باشد، مي داند سنگ بناي مبحث هستند و قبول دارد. بنده هم ايضا...

                      خيلي نکات هست که دلم ميخواهد در جواب بنويسم اما حس ميکنم بحث اين آيه، کمي پيچيده است و نياز به مطالعه و غور بيشتر دارد (از جانب خودم را ميگويم)

                      فقط خلاصه همين را بگويم که به تمام مباحث باورها و فرکانسها اشراف کامل دارم و به دليل علاقه فراوان شخصي ام، سالهاست به معناي واقعي روي اين مباحث و خيلي مباحث پيشرفته تر از آنها وقت گذاشته ام و کار کرده ام. اما پارادوکس از آنجايي شروع ميشود که همانطور که در آن پستم هم گفتم مفهوم آن آيه با هيچکدام از قوانين غير رياضي و ساختار شکنانه مثل قانون جذب و بحث باورها هم جور در نمي آمد.

                      راحت بگویم: به دنبال مباحث عرفانی اش نیستم، بیشتر میخواهم از دید محدود یک انسان که به دنبال تعالی بخشیدن به طرز فکر خودش است قضیه را حل کنم. درواقع به دنبال آن حلقه واسطه ام که 7-8 روزی است بعد دیدن این آیه در ذهنم گسسته شده است.
                      انشالا بيشتر فکر کنم شايد حل شد اين مبحث در ذهنم...
                      شما و ديگر دوستان محترم هم لطفا تأمل کنيد و اگر نکته اي بود لطف کنید در ميان بگذاريد.


                      لطفا به اين دو سوال هم درخصوص تقابل مبحث باورها و اين آيه فکر کنيد (شما و ديگر دوستان):
                      1- بهرحال ما کاملا قبول داريم خداوند قادر مطلق است. غير از اين هست؟
                      يا خداوند براي فردي ميخواهد (من يشاء) يا نميخواهد. کاري به متر و معيارش هم نداريم...
                      حال اگر فردي با تمام وجود و از اعماق درونش، باور درست و نابي داشت که موفق ميشود (بيشتر جنبه مادي اش رو مدنظر قرار بدهيم) مثل باور همان فردي که مثال زديد دست به خاکستر ميزنه طلا ميشود، ولي خدا به هر دلیلی که ما ظرفیتش را نداریم که بفهمیم، نخواست (در دسته يرزق من يشاء قرار نگرفت)، آن فرد قاعدتا نبايد موفق شود. درست است؟
                      .
                      .
                      .
                      اگر جوابتان بله باشد مبحث باورها رو زير سوال برده ايد و اگر جوابتان نه باشد قادر مطلق و فعّال ما يشاء بودن خدا را...

                      2- فرموديد: "چون لايق تمام فراواني هايي هستيم که خداوند براي ما خلق کرده. (نميخوام ادعا کنم من بهش رسيدما... ولي مطمئنم... حداقل با مقايسه گذشته و حال خودم) و لايق بهترين جايکاهي هستيم که خداوند ميخواد بهش برسيم. "
                      همين جمله شما عين پارادوکس است.
                      شما خودتان را از اعماق قلب، لايق فراواني تمام نشدني جهان هستي و نعمتهاي خدا ميدانيد، خيلي هم عالي است. بنده هم همينطور هستم. کرامت انسانِ اشرف مخلوقات همين را مي طلبد. بايد خودش را لايق بهترين ها بداند.
                      اما متاسفانه خداوند در تقدير بنده، من نوعی را جزو دسته "يرزق من يشاء بغير حساب" نياورده است. درواقع همان جمله آخر شما که "خداوند ميخواهد بهش برسيم"، اما خداوند براي من نوعی نخواسته است (بهرحال خداست و ميتواند نخواهد و من هم نميتوانم خرده اي بگيرم) و بنابراين منِ بي خبر از تقدير خداوند، تا آخر عمر همچنان با دلی پاک خودم را لايق فراواني ميدانم اما به دليل خواست (نخواست) خدا به چندان نعمتي نخواهم رسيد.
                      خوب اگر نخواهیم خودمان را گیج کنیم! مساله آنقدرها هم پیچیده نیست!
                      شما یک چیزهایی را مفروض میدانید یا میپندارید!( خدا و حکمتش و مشیت اش و ...عدالت ش و ...) و مبتنی بر این مفروضات به پارادوکس رسیده اید!
                      منطقی این است که در مفروضات تجدید نظر بفرمایید! تامل عمیق آنچنانی هم لازم ندارد فقط تفکر منطقی و خردمندانه میخواهد با شجاعتی که باورهای غلط مان را عوض کنیم! با منطق که نباید لج کرد! مفروضات غلط را بردارید همه چیز درست میشود! و همه چیز میرود سر جای خودش!
                      چرا اصرار دارید که نتایج را که پارادوکسیکال! و متناقض ! هستند به هر ضرب و زوری توجیه کنید؟! خوب بدبختی و سیاه روزی آن کارگر زحمت کش که مثال فرمودید جلو چشمان من و شماست! واقعیت روی میز است! انکار شدنی نیست که! چرا باید سعی کنیم که نفی اش کنیم! خوب هست دیگه!
                      لابد مفروضات جای اشکال دارد دیگه! وگرنه که نتیجه چیز دیگری میشد!
                      چرا به نتایج شک میکنید! یا میخواهید و دلتان میخواهد که یک توجیهی خلاصه! برایش پیدا شود! در حالی که تناقض آشکارا معلوم است خودتان هم به درستی به فرمایش دوستمان اشاره کرده اید که :

                      اگر جوابتان بله باشد مبحث باورها رو زير سوال برده ايد و اگر جوابتان نه باشد قادر مطلق و فعّال ما يشاء بودن خدا را...

                      آخرین ویرایش توسط manmehdiam؛ 2020/12/17, 07:36.
                      [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

                      نظر

                      • manmehdiam
                        ستاره دار (1)
                        • Jul 2011
                        • 1623

                        #386
                        پاسخ : فلسفی-عرفانی

                        در اصل توسط roya123 پست شده است View Post
                        جناب کیمیاگر میتونستم تخصصی تر پاسخ بدم اما من جوری نظرم رو میگم که کسی هم که هیچ اطلاعی از قانون جذب نداره بتونه دریافت لازم رو بکنه.
                        در ارتباط با معنای آیه و پارادوکسی که میگید توش هست یا توی صحبت من که بهش اشاره کردید من واقعا از اعماق قلبم پارادوکسی نمی بینم و خودم واسم حل شده ولی الان نمیدونم چجوری بیانش کنم. به قول شما تامل کنیم. با تامل بهتر میشه به پاسخ رسید. من این موضوعاتی که مطرح کردید گوشه ی ذهنم هست هر زمان حس کردم میتونم خیلی خوب این تناقض رو رفع کنم می نویسم باز...
                        در ادامه پست قبلی...
                        دوست عزیز هم این پارادوکس ها که در گوشه ذهنشان هست! را حتی در اعماق قلبشان حل کرده اند و مشکلی هم ندارند فقط نمیدانند چطور بیان اش کنند!
                        شبیه این است که بنده بگویم من در اعماق قلبم هیچ تناقضی نمیبینم که مثلا اگر آب را داخل فریزر بگزاریم میجوشد! ولی نمیتوانم بیان اش کنم که چطوریه که من همچین باوری دارم! واقعا هم سخته! اصلا قابل بیان نیست! ولی من به این باورم اعتقاد قلبی سفت و سختی دارم! و معتقدم که آب را داخل فریز بگذاریم میجوشد! و اصلا هم نمیتوانم توضیح دهم و بیان کنم برای دیگران که چطور به این تناقض! باور قلبی دارم!

                        دست کم تا زمانی که امثال این دوست عزیز بتوانند توجیهی برای تناقضات و پارادوکس ها را بیان بفرمایند! یا خودتان بتوانید این کار را بکنید _که البته بلحاظ منطقی بعید است توضیحی باشد_ دست کم تا آن موقع! در مفروضات شک میکنیم!!! عاقلانه تر است که!
                        [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

                        نظر

                        • MOSTAFAVI
                          Banned
                          • Jun 2012
                          • 5633

                          #387
                          پاسخ : فلسفی-عرفانی

                          یكی از ابدال راست: به سرزمین مغرب طبیبی را دیدم كه مریضان در پیش رو، درمانشان را وصف همی گفت: پیش رفتم و گفتم، خدایت بیامرزد مرا نیز درمان كن. ساعتی درمن نگریست و سپس گفت. عرق فقر و برگ بردباری را با هلیله ی فروتنی گرد كن و همه را در ظرف یقین بگذار و آب خشیت در آن ریز و آتش غم زیرش روشن كن. سپس با صافی مراقبت در جام رضایش بپالای . و آن را با جرعه ی توكل بیامیز و با دست صدق بگیرش و در صراحی استغفارش بنوش . پس از آن به آب زهد مزمزه كن و خود را از آز و طمع محفوظ بدار. انشاء الله خداوند شفایت دهد.

                          نظر

                          • mhjboursy
                            ستاره‌دار (۱۳)
                            • Jul 2013
                            • 18270

                            #388
                            پاسخ : فلسفی-عرفانی

                            توجه به خدا همه چیز است.
                            هم به نگر (تعقل) می‌توان فهمید و هم در کار (عمل) می‌توان یافت. (مرد بدون خدا نه تنها خوشی (خوش‌بختی) ندارد. بلکه حتی خویش و خویشی هم ندارد.)
                            ولی همین که می‌خواهی مدتی این‌گونه باشی شک می‌کنی.
                            شک از آنجا است که می‌گویی خدا را خوب نمی‌شناسم.
                            برای این که شناخت خدا مانند شناخت اشیاء نیست. نه تنها چشم سر بلکه چشم‌های بالاتر انسان هم که اشیاء را با آن می‌شناسد (مانند چشم خیال و وهم و عقل) هم نمی‌توانند او را در بر بگیرند و احاطه کنند. من اگر بخواهم همان‌گونه که به وجود این میز ایمان می‌آورم به وجود خدا ایمان بیاورم هرگز نخواهم توانست و یا اگر بتوانم مرتکب اشتباه شده‌ام.
                            پس چه می‌شود کرد و چاره چیست؟ (که در هر دو سو بدبختی و گمراهی و تاریکی‌ای فراتر از کل دنیا در انتظار است. در هر دو سو گم کردن خدا و به تبع آن گم کردن خود است و بی‌معنی شدن معانی و تیرگی و زجه و ناله و درد. درد واقعی. دردی فراتر از درد بدن. و از سوی دیگر هم بهشتی تراز-پایین و احمقانه و اعتقاد به خدایی موهوم.)
                            شاید پاسخ در این پرسش باشد: تو خودت را نیز نمی‌توانی احصاء کنی. صاحب خواب هرگز در خواب خود محدود نمی‌شود. (هرچند خودش را یکی از آنان بپندارد.) پس آشنایی و خویشی او با خویش چگونه است؟
                            «محمد حسین» هستم.
                            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                            نظر

                            • manmehdiam
                              ستاره دار (1)
                              • Jul 2011
                              • 1623

                              #389
                              پاسخ : فلسفی-عرفانی

                              در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
                              توجه به خدا همه چیز است.
                              هم به نگر (تعقل) می‌توان فهمید و هم در کار (عمل) می‌توان یافت. (مرد بدون خدا نه تنها خوشی (خوش‌بختی) ندارد. بلکه حتی خویش و خویشی هم ندارد.)
                              ولی همین که می‌خواهی مدتی این‌گونه باشی شک می‌کنی.
                              شک از آنجا است که می‌گویی خدا را خوب نمی‌شناسم.
                              برای این که شناخت خدا مانند شناخت اشیاء نیست. نه تنها چشم سر بلکه چشم‌های بالاتر انسان هم که اشیاء را با آن می‌شناسد (مانند چشم خیال و وهم و عقل) هم نمی‌توانند او را در بر بگیرند و احاطه کنند. من اگر بخواهم همان‌گونه که به وجود این میز ایمان می‌آورم به وجود خدا ایمان بیاورم هرگز نخواهم توانست و یا اگر بتوانم مرتکب اشتباه شده‌ام.
                              پس چه می‌شود کرد و چاره چیست؟ (که در هر دو سو بدبختی و گمراهی و تاریکی‌ای فراتر از کل دنیا در انتظار است. در هر دو سو گم کردن خدا و به تبع آن گم کردن خود است و بی‌معنی شدن معانی و تیرگی و زجه و ناله و درد. درد واقعی. دردی فراتر از درد بدن. و از سوی دیگر هم بهشتی تراز-پایین و احمقانه و اعتقاد به خدایی موهوم.)
                              شاید پاسخ در این پرسش باشد: تو خودت را نیز نمی‌توانی احصاء کنی. صاحب خواب هرگز در خواب خود محدود نمی‌شود. (هرچند خودش را یکی از آنان بپندارد.) پس آشنایی و خویشی او با خویش چگونه است؟
                              توجه به انسان همه چیز است! از آنجا که اعتباری بلحاظ تعقل برای مفهوم خدا (خدای متشخص و انسان گونه واعظان و فقیهان ) وجود ندارد ، بسیارانی معنویت را با ایمان خلط میکنند. تنها جستجوی امر متعالی که معنویت نام دارد (و فرسنگها با دینداری زاهدان و واعظان متفاوت است) را در راستای موجودیت انسان میتوان فهمید. انسان نباشد هیچ چیز نیست. پس همه چیز انسان است و دردهایش و آرزوهایش و مسائلش و زندگی اش و همه چیزش!
                              دقیقا انسانی که خدا دارد هیچ ندارد! باور به هزاران مدل خدایان موهوم که بجز جهالت تاریخی بشر نبوده، انسان را از انسانیت دور کرده و میکند. ایمان به این خدایان موهوم انسان را از خویشتن خویش به صحرای اوهام میبرد. بهترین تشبیه برای تقریب به ذهن مخدر است! مواد مخدر دقیقا همین کارکرد را دارد . خوشی وهم انگیز که باید ساعت به ساعت تجدید شود! یک قهقرای میان نشئگی و خماری! بی هیچ اعتباری بی هیچ استحکامی...این جماعت در مدار جاذبه اوهام سیر میکنند و هر روز و هر لحظه لازم است که که به خودشان بقبولانند که متوهم نیستند! در حالی که هستند. فلسفه عبادات در ادیان دقیقا همین است! این وهم! برای مومن باید هر لحظه و هر روز یادآوری شود! روزی چندین مرتبه! حال آن که خدای حقیقی که نیاز به این همه یادآوری ندارد! حقیقتی که اینقدر مسلم باشد که اینهمه نیاز به یادآوری و ذکر ندارد! این وهم و توهم است که لحظه لحظه باید تقویت شود! البته ترس از عذابهای آنچنانی و طمع پاداشهای آنچنانی هم باید باشد تا مبادا سستی در کار افتد!
                              البته که در این راستا باید هم مدعی شد که انسان بی خدا لابد خوشی و خوشبختی ندارد که هیچ حتما انسان مفلوک و غم زده ای است! خود این ادعا برای تقویت همان توهم است!
                              کافی است اندکی از چنین نتیجه گیری های تئوری فاصله بگیریم و به آمار جامعه بشری نگاهی بیاندازیم. شاخص های رفاه و خوشبختی را در جوامع و اقوام نگاه کنیم. کم ایمان ترین ها اروپای غربی و حوزه اسکاندیناوی هستند و مستحکم ترین ایمان را کشورهای جهان سوم و آفریقایی دارند. آمارش را شما بگویید که چگونه است! شاخصهای خوشبختی و انسانیت را شما بسنجید که در این دو گروه چگونه است! یک جستجوی ساده در اینترنت و مراجعه به مطالعات آماری و رده بندی کشورها بلحاظ شاخص خوشبختی و رضایتمندی همه چیز را عیان و آشکار میکند!
                              و بار دیگر تاکید بر اینکه معنویت با دین تفاوت دارد. خوشا آنان که معنوی هستند. همه شعرای بزرگ ما تمام سخنشان همین بوده! حافظ و سعدی و مولانا به چه زبانی باید تکلیف واعظان و فقیهان و ...را روشن میکردند که نکردند؟؟؟!

                              آخرین ویرایش توسط manmehdiam؛ 2020/12/29, 03:17.
                              [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

                              نظر

                              • MOSTAFAVI
                                Banned
                                • Jun 2012
                                • 5633

                                #390
                                پاسخ : فلسفی-عرفانی

                                در اصل توسط manmehdiam پست شده است View Post
                                توجه به انسان همه چیز است! از آنجا که اعتباری بلحاظ تعقل برای مفهوم خدا (خدای متشخص و انسان گونه واعظان و فقیهان ) وجود ندارد ، بسیارانی معنویت را با ایمان خلط میکنند. تنها جستجوی امر متعالی که معنویت نام دارد (و فرسنگها با دینداری زاهدان و واعظان متفاوت است) را در راستای موجودیت انسان میتوان فهمید. انسان نباشد هیچ چیز نیست. پس همه چیز انسان است و دردهایش و آرزوهایش و مسائلش و زندگی اش و همه چیزش!
                                دقیقا انسانی که خدا دارد هیچ ندارد! باور به هزاران مدل خدایان موهوم که بجز جهالت تاریخی بشر نبوده، انسان را از انسانیت دور کرده و میکند. ایمان به این خدایان موهوم انسان را از خویشتن خویش به صحرای اوهام میبرد. بهترین تشبیه برای تقریب به ذهن مخدر است! مواد مخدر دقیقا همین کارکرد را دارد . خوشی وهم انگیز که باید ساعت به ساعت تجدید شود! یک قهقرای میان نشئگی و خماری! بی هیچ اعتباری بی هیچ استحکامی...این جماعت در مدار جاذبه اوهام سیر میکنند و هر روز و هر لحظه لازم است که که به خودشان بقبولانند که متوهم نیستند! در حالی که هستند. فلسفه عبادات در ادیان دقیقا همین است! این وهم! برای مومن باید هر لحظه و هر روز یادآوری شود! روزی چندین مرتبه! حال آن که خدای حقیقی که نیاز به این همه یادآوری ندارد! حقیقتی که اینقدر مسلم باشد که اینهمه نیاز به یادآوری و ذکر ندارد! این وهم و توهم است که لحظه لحظه باید تقویت شود! البته ترس از عذابهای آنچنانی و طمع پاداشهای آنچنانی هم باید باشد تا مبادا سستی در کار افتد!
                                البته که در این راستا باید هم مدعی شد که انسان بی خدا لابد خوشی و خوشبختی ندارد که هیچ حتما انسان مفلوک و غم زده ای است! خود این ادعا برای تقویت همان توهم است!
                                کافی است اندکی از چنین نتیجه گیری های تئوری فاصله بگیریم و به آمار جامعه بشری نگاهی بیاندازیم. شاخص های رفاه و خوشبختی را در جوامع و اقوام نگاه کنیم. کم ایمان ترین ها اروپای غربی و حوزه اسکاندیناوی هستند و مستحکم ترین ایمان را کشورهای جهان سوم و آفریقایی دارند. آمارش را شما بگویید که چگونه است! شاخصهای خوشبختی و انسانیت را شما بسنجید که در این دو گروه چگونه است! یک جستجوی ساده در اینترنت و مراجعه به مطالعات آماری و رده بندی کشورها بلحاظ شاخص خوشبختی و رضایتمندی همه چیز را عیان و آشکار میکند!
                                و بار دیگر تاکید بر اینکه معنویت با دین تفاوت دارد. خوشا آنان که معنوی هستند. همه شعرای بزرگ ما تمام سخنشان همین بوده! حافظ و سعدی و مولانا به چه زبانی باید تکلیف واعظان و فقیهان و ...را روشن میکردند که نکردند؟؟؟!

                                به نظر شما معنویت چیست؟ایمان چیست؟بدون داشتن ایمان،حصول معنویت امکان پذیر است؟از خدای واعظان و فقها بگذریم،خدای معنوی ها چه طور تعریف می شود؟نوشته اید توجه به انسان همه چیز است و بعد دنبال شاخص های رفاه و خوشبختی مادی در جوامع غربی رفته اید،آیا منظورتان این است که معنویت همان رفاه مادی است؟آیا دیدگاه امثال مولوی هم مانند شما بوده است؟
                                يوسف حسني و اين عالم چو چاه
                                وين رسن صبر است بر امر اله

                                يوسفا آمد رسن در زن دو دست
                                از رسن غافل مشو بيگه شدست

                                حمدلله کاين رسن آويختند
                                فضل و رحمت را به هم آميختند

                                تا ببيني عالم جان جديد
                                عالم بس آشکار ناپديد

                                گفته اید عبادت یک قهقرای میان نشئگی و خماری است، اما مولوی در مورد عبادت هم نظر با شما نیست

                                گفت پیغمبر رکوع است و سجود
                                بر در حق، کوفتن حلقه وجود

                                حلقه آن در هر آن کو می‌زند
                                بهر او دولت سری بیرون کند
                                ...
                                ..
                                گر تن خاکی غلیظ و تیره است
                                صیقلش کن، ز آنکه صیقل گیره است

                                صیقل عقلت به آن داده است حق
                                که بدو روشن شود دل را ورق

                                صیقلی را بسته­ ای ای بی­نماز
                                و آن هوا را کرده ­ای دو دست باز

                                گر هوا را بند بنهاده شود
                                صیقلی را دست بگشاده شود

                                بگذریم:D

                                نظر

                                در حال کار...
                                X