تدبر در دین

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • mhjboursy
    ستاره‌دار (۱۳)
    • Jul 2013
    • 18270

    #16
    پاسخ : تدبر در قرآن

    ۲ دی: ۱۶۴ تا ۲۰۰ (آل عمران) و ۱ تا ۱۴ نساء
    ۳ دی: ۱۴ تا ۶۴ نساء
    ۴ دی: ۶۴ تا ۱۱۴ نساء
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

    نظر

    • roya123
      ستاره‌دار(3)
      • Apr 2014
      • 5587

      #17
      پاسخ : تدبر در قرآن

      جناب محمدحسین منم گفته بودم تو این تاپیک فعالیت می کنم.
      من هنوز مطالعه قران رو شروع نکردم.
      (این که نوشتم مطالعه به این دلیل هست که این بارم میخوام خیلی ژرف بخونمش. وگرنه که از خواندن زیاد خواندم.)
      اما امشب یک فعالیتی در تایپیک می کنم و این آیه رو میزارم.
      فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
      خدا بهترین حافظ و مهربان ترین مهربانان است.
      سوره یوسف آیه 64
      به شخصه توی زندگیم بارها و بارها دیدم که خدا چقدر مواظبم هست
      از مهربونی هاش که دیگه نگووووووو
      این روزها که بیشتر و بیشتر از هر زمان دیگه ای حسش می کنم
      بیشتر پی به مهربونی هاش می برم.

      اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
      شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

      نظر

      • mhjboursy
        ستاره‌دار (۱۳)
        • Jul 2013
        • 18270

        #18
        پاسخ : تدبر در قرآن

        در اصل توسط amirardalan پست شده است View Post
        سلام دوست متفکر و ژرف اندیش لطفا با بیان زیبایتان آیه اول سوره مبارکه ایت الکرسی را بسط دهید به جرات میتوان گفت اگر در هر زمان و مکان این ایه در گفتار واعمالمان لحاظ کنیم روش زندگیمان دگرگون خواهد شد.
        سلام.
        (نخست یادآور شوم که بنده از اصطلاح «ژرف‌اندیشی» بیشتر برای «فلسفه» استفاده می‌کنم و اینجا بیشتر ماهیتش کلام و تدبر در آیات قرآن است.)


        به خود واژه‌ی «الله» اصلا کاری نداریم... (بخواهیم وارد این موضوع بشویم خودش یک کار خیلی سخت می‌شود.)


        می‌فرماید: لا اله الا هو. این یعنی چه؟ اله یعنی چه؟ لا اله الا هو یعنی چه؟
        از این آیه «می‌توان» به سوی این برداشت‌ها هم رفت که:
        + کل اله هو (من/ل) الله. این دو معنی می‌تواند داشته باشد. منظور ما آن جنبه‌ی کفرش (و اهل حذب باد بودن و شهوت‌رانی کردن و بت‌پرستی و توجیه ظلم) نیست. منظور این است که به صحرا بنگرم، صحرا ته بینم. (
        در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه.) یعنی روح اگر در این دنیای مادی/حسی از جمال یک شیء خوشش می‌آید این خوش آمدن در اصل و اول و بالذات دوست داشتن خداست (هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو...
        مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
        ). این از خداطلبی است که فاجران و فاسقان و کافران و شیاطین و ظالمان دست به آن اعمال کریه می‌زنند. آنها عاشق اسماءالله (چون جمیل و جلیل و اعلی و قوی و قادر و ...) هستند و می‌خواهند خودشان را به او برسانند. منتها راه را اشتباه رفته‌اند.
        + لا هو الا هو. یعنی اصلا تو با غیر خدا طرف نیستی. هر چه هست اوست. این معانی بازیچه‌ای بیش نیست. مادر و پدر و همسایه و دوست و سنگ و حیوان و زشت و زیبا و خورشید و ماه و ... اینها را بریز دور. و از همه مهمتر (در اول و در آخر) خودت را. اصلا این یعنی چه؟ این تصورش هم اگر شدنی باشد بسیار سخت است.
        + لا معبود الا هو. یعنی بت پرستی نکن. مهمترین بت خودمم. یعنی خود پرستی نکن. خدای تو کس دیگری است. توضیح اینکه همه‌ی ما خودپرستیم. «این‌من» پرست هستیم. به این معنی که این موجودی که نامش را من گذاشته‌ایم را می‌پرستیم. صبح تا شب در پی حاجات او هستیم و تمام هم و غم‌مان روی کمال و بقای (رشد و زندگی) آن است. حتی اگر به ظاهر چیز دیگری را هم می‌پرستیم (مانند معشوقه‌ای... یا مانند فرمانده‌ای... یا مانند قوم و قبیله و دین و خداگونه‌ای...) اینها همه در اصل و در اول پرستش خویشتن است. کس دیگری را دوست نداریم و از کس دیگری فرمان نمی‌بریم (مگر اینکه پیش از آن به خودپرستی دچاریم. هرچند در ظاهر انسان فروتنی به نگر برسیم.) هر چه هست در زیر این خود دوستی و خود پرستی (تعریف شده) است. اینجاست که عبارت «لامعبود الا هو» مهم و سخت می‌شود. خدا با این دستور (با این تلنگر) می‌گوید کسی را (یعنی خودت را) نپرست! (خودت را دوست نداشته باش. در اول. من را مقدم بدار. حتی بر خودت.) چگونه؟ چرا؟ اصلا من برای چه باید خودم را رها کنم؟ یا درجه‌ی اهمیت کمتری به «خود» بدهم؟ این دو حالت بیشتر نمی‌تواند داشته باشد. یا اینکه خدا می‌گوید این خداپرستی بیاید زیر همان خودپرستی ضمنی و ذاتی تو (که نه). یا اینکه می‌گوید تو این نیستی که گمان می‌کردی. بد نیست مدتی زمان بگذاریم و به این بیاندیشیم. لا اله الا هو. لا معبود (و لا محبوب) الا هو. حتی هذا النفسی‌ الذی سمیتها «انا».
        + لا اله الا هو یا لا اله الا الله را می‌توان به کلیه اسماء و صفات خدا بسط داد. چنانچه در جای‌جای قرآن هم هست و دلیل عقلی نیز این را می‌گوید. مانند:
        لا اول الا هو.
        لا آخر الا هو.
        لا فاعل الا هو.
        لا حی الا هو.
        لا احد الا هو.
        لا واحد الا هو.
        لا قادر الا هو.
        لا متکلم الا هو.
        لا بصیر الا هو.
        لا مدرک الا هو.
        برای نمونه از این دو مورد آخر چه برداشتی می‌توان کرد؟
        + اینکه در این آیه از واژه‌ی «هو» استفاده شده یک مقدار تامل برانگیز است. استفاده از یک ضمیر، استفاده نکردن از دیگر ضمیرهاست در حالی که اگر از واژه‌ای دیگر مانند «الله» استفاده می‌شد یا حتی ضمیر «نحن» این حالت را نمی‌رساند. و این ضمیر نه تنها مفرد است بلکه غیب است (غایب است). (ساده بگویم: در هو نه انا هست و نه انت.) این غیبت دو اشکال ایجاد می‌کند نخست جدایی (بین متکلم و مخاطب. بین ضمیر انا و ضمیر هو) و دیگر غیر بودن. آیا استعمال این واژه می‌تواند به این معنی باشد که: از خود بیرون بیا؟ منظور اینکه تا تو تویی، او «او» است. (تا تو «تو»یی، «من»، «او» هستم. یا تا من توام در غیبتم.) نمی‌دانم. ولی احساس می‌کنم (یعنی این‌گونه برداشت می‌کنم) که هر جا از «او» سخن به میان آمده حرف از جدایی و ارتباط از دور است. سبک این آیه سبک ارتباط میان دو آشنا نیست.
        + الحی (و نه حی) می‌تواند اشاره داشته باشد به اینکه کل حیات از اوست. بلکه حیات منحصر در اوست. و دیگران زنده نیستند. مگر به زندگی او. که می‌فرماید: إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ .
        + القیوم. یعنی نگهدارنده خداست. اینکه چگونه نگه می‌دارد هم اندیشه‌ی جالبی است. ما در این دنیای حسی گمان می‌کنیم قوانین فیزیک و اتم‌ها ما را نگه داشته‌اند. این درست است. ولی همان‌قدر درست است که در نقاشی یک کودک یک سیب را درختی نگه داشته است. ما سایه‌ها را علت سایه‌های دیگر می‌پنداریم. در صورتی که کل سایه‌ها معلولند و قایم به ذات نیستند. و تنها کسی می‌تواند قیوم واقعی باشد (چه کلی و چه جزئی!) که قایم به ذات باشد. و با همین مثال (نقاشی) معلوم شد که علل طولی و عرضی و علت غائی و ... همه حرف هستند. تنها یک علت است و تنها اوست که اوست.
        + لا تاخذه سنة و لا نوم. در ادعیه (حرز امام جواد(ع)) هم داریم:
        اَسْأَلُكَ بِالْعَینِ الَّتِی لَا تَنَامُ وَ بِالْحَیاةِ الَّتِی لَا تَمُوتُ. و این در مورد پیامبر(ص) هم تا حدودی آمده: گفت پیغمبر که عینای تنام ** لا ینام قلبی عن رب الأنام‏. دقیق هم نگاه کنیم این تا حدودی در مورد خودمان هم می‌تواند صادق باشد. چرا که زمانی که چشم سرمان بسته می‌شود چشم دیگری باز در حال مشاهده‌ی جهانی است.

        باقی‌اش بماند شاید زمانی دیگر.
        تاکید می‌کنم که این نوشته‌ی من حکم پژوهش را دارد نه یک مورد قطعی. و از آنجا که بی خطا (و حتی کم خطا) نیستم احتمال وجود اشکال و ایراد و اشتباه در متن هست.
        «محمد حسین» هستم.
        امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

        نظر

        • MOSTAFAVI
          Banned
          • Jun 2012
          • 5636

          #19
          پاسخ : تدبر در قرآن

          حركت دوراني و جرياني خورشيد

          وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَااللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِوَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (يس/ 38ـ40)؛ «و خورشيد كه تا قرارگاهش روان است؛ اين اندازه‏گيرى (خداى) شكست‏ناپذير داناست * و ماه را برايش منزلگاه‏هايى قرار داديم، تا اين‏كه هم‏چون شاخك ديرينه [قوسى شكلِ زرد رنگ‏] برگردد * نه خورشيد برايش سزاوار است كه ماه را دريابد، و نه شب بر روز پيشى گيرنده است؛ در حالى كه هريك در مدارى شناورند».

          نكتة علمي

          آن روز كه اين آيات نازل شد، فرضيه هيأت بطلميوس با قدرت هر چه تمام بر محافل علمي حاكم بود. طبق اين فرضيه، اجرام آسماني به خودي خود گردشي نداشتند، بلكه در دل افلاك كه اجسامي بلورين و همچون طبقات پوست پياز روي هم متراكم بودند، ميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود؛ بنا‌بر‌اين، در آن روز نه شناور بودن خورشيد مفهومي داشت و نه حركت طولي و جرياني آن، اما بعد از فرو ريختن پايه‏هاي فرضية بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير و آزاد شدن اجرام آسماني از قيد و بند افلاك بلورين، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در مركز منظومه شمسي ثابت و بي‏حركت است و تمام منظومه شمسي پروانه‏وار به گرد آن مي‌‏چرخند. در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق كه حركت طولي و دوراني را به خورشيد نسبت مي‌‏داد، روشن نبود تا اينكه باز علـم به پيشرفت خود ادامـه داد و حركت‌هایی براي خـورشيد ثابت شد حرکت‌هایی از قبیل:

          1ـ حركت وضعي آن به دور خودش؛

          2ـ حركت طولي آن همراه منظومه شمسي به سوي نقطه مشخصي از آسمان؛

          3ـ حركت دوراني آن همراه مجموعه كهكشاني كه جزیي از آن است.

          و بدين ترتيب، يك معجزه ديگر علمي برای قرآن به اثبات رسيد.

          براي روشن‌تر شدن اين مسأله، قسمتي از بحثي را كه در يكي از دايرة‌المعارف‌ها پيرامون حركت خورشيد آمده است، در اينجا مي‏آوريم.

          خورشيد داراي حركات ظاهري (حركت يومي و حركت ساليانه) و حركات واقعي است. خورشيد در حركت يومي و حركت ظاهري كره آسمان شركت دارد. در نيمكره ما از مشرق طلوع مي‏كند، در طرف جنوب از نصف النهار محل مي‏گذرد و در مغرب غروب مي‏نماید. عبور آن از نصف النهار (ظهر حقيقي) را مشخص مي‏سازد. خورشيد، حركت (ظاهري) ساليانه‏اي به دور زمين نيز دارد كه هر روز آن را نزدیک يك درجه از مغرب به طرف مشرق مي‏برد. در اين حركت، خورشيد سالي يك‌بار از مقابل برج‌ها مي‏گذرد. مدار اين حركت در صفحه دائرة البروج واقع است. اين حركت در تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است، اعتدالين و انقلاب و ميل كلي مربوط به آن، و سال شمسي مبتني بر آن است.

          علاوه بر اين، حركات ظاهري حركت دوراني كهكشان، خورشيد را با سرعت حدود يك ميليون و يكصد و سي هزار كيلومتر در ساعت در فضا مي‏گرداند، اما در داخل كهكشان ثابت نيست بلكه با سرعتي قريب هفتاد و دو هزار و چهارصد كيلومتر در ساعت! به جانب صورت فلكي حركت مي‏كند و اينكه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بي‌‏خبريم، به سبب دوري اجرام فلكي است كه مأخذ تشخيص اين حركت وضعي خاص نيز هست. دوره حرکت وضعي خورشيد در استواي آن حدود بيست و پنج شبانه روز مي‌باشد (همان، ‏18/ 388).

          بررسي

          درباره انطباق حرکت‌هاي خورشيد با آيات مورد بحث، تذکر چند نکته لازم است:

          نکته اول ـ سه احتمال در کلمه «مستقر» وجود دارد؛ مصدر ميمي اسم مکان و اسم زمان. هم‌چنين چند احتمال در معناي لام در «لمستقر» وجود دارد؛ به معني «الي»، «في» و به معنی غایت. هم‌چنين در مورد کلمه «جريان» چهار احتمال وجود دارد؛ حرکت انتقالي طولي، حرکت وضعي، ادامه حيات زماني و حرکت دروني خورشيد.

          با ترکیب اين احتمالات با يکديگر 36 احتمال در معناي آيه متصور است که ممکن است همه اين احتمالات مراد آيه باشد.

          پس اين احتمال هم وجود دارد که جريان (حرکت) ديگري هم براي خورشيد وجود داشته باشد که هنوز کشف نشده باشد و آن هم مراد باشد؛ از اين‌رو، نمي‌توان به طور قطعي گفت که مقصود آيه يکي از اين احتمالات است و دیگر احتمالات شناخته شده يا کشف نشده را نفی کرد. البته ظاهر آيات 37ـ40 سوره يس، همان معناي حرکت دوراني خورشيد در يک مدار ثابت است که با واژه «يسبحون» در ذيل آيه تأييد مي‌شود.

          نکته دوم ـ حرکت انتقالي خورشيد به طرف يک مکان نامعلوم را مي‌توان از کلمه «لمستقر» استفاده کرد، اما تعيين اين مکان (‌ستاره وگا يا...) يا تحميل آن بر آيه قرآن صحيح به نظر نمي‌رسد؛ چرا که تعيين قطعي اين مکان مشخص نيست؛ لذا نمي‌توان مکان‌هاي حدسي را به قرآن نسبت داد.

          نکته سوم ـ اشارات صريح قرآن به حرکت خورشيد ـ هر کدام از معاني حرکت و جريان را که در نظر بگيريم ـ از مطالب علمي قرآن و نوعي رازگويي است؛ چون قرآن کريم در زماني سخن از مدار (فلک) خورشيد و جريان و حرکت واقعي آن گفته که هيأت بطلميوسي فقط همين حرکت کاذب را به رسميت مي‌شناخت و اين مطلب، عظمت علمي قرآن و آورنده آن، یعنی پيامبر اکرم9 را نشان مي‌دهد.

          نکته چهارم ـ در مورد اينکه آيا اين اشارات علـمي قـــرآن اعجاز علمـي آن را اثبات مي‌کند يا خير، مي‌توان تفصيل قایل شد؛ بدین معنی که بگویيم بخشي از اين حرکت‌ها قبلاً توسط کتاب مقدس گزارش نشده بود، بلکه توسط قرآن و بر خلاف هيأت بطلميوسي بيان شده است، پس اعجاز علمي قرآن است. آنچه کتاب مقدس از آن خبر داده، همان جمله‌اي است که مي‌گويد: و «خورشيد» مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادي مي‌کند» (کتاب مقدس، کتاب مزامير، 19/ 5). از اين جمله فقط حرکت انتقالي دوراني خورشيد استفاده مي‌شود؛ چون پهلوانان در ميادين به طرف جلو و به صورت دوراني مي‌دوند.

          اما حرکت‌هاي ديگر مثل حرکت انتقالي طولي، حرکت وضعی، حرکت زماني و حرکت دوراني خورشيد از ابتکارات قرآن است که اعجاز علمي آن را ثابت مي‌کند (رضایی اصفهانی، پژوهشی دراعجاز علمی قرآن، 1/ 169).

          نظر

          • mhjboursy
            ستاره‌دار (۱۳)
            • Jul 2013
            • 18270

            #20
            پاسخ : تدبر در قرآن

            ۵ دی: آیات ۱۱۴ تا ۱۶۴ سوره مبارکه نساء.
            ۶ دی: آیات ۱۶۴ تا ۱۷۶ سوره مبارکه نساء و آیات ۱ تا ۳۸ سوره مبارکه مائده.
            «محمد حسین» هستم.
            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

            نظر

            • mhjboursy
              ستاره‌دار (۱۳)
              • Jul 2013
              • 18270

              #21
              پاسخ : تدبر در قرآن

              ۷ دی: آیات ۳۸ تا ۸۸ سوره مبارکه‌ی مائده
              «محمد حسین» هستم.
              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

              نظر

              • mhjboursy
                ستاره‌دار (۱۳)
                • Jul 2013
                • 18270

                #22
                پاسخ : تدبر در قرآن

                در آیه‌ی شماره ۴۸ سوره مبارکه مائده می‌فرماید: «إِلَي» اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ
                (به‌پارسی: به‌«سوی» خداست بازگشتتان.)

                نکته‌ی بزرگ در همین واژه‌ی «الی» (به‌پارسی: به‌سوی) است.
                در کلام امیرالمومنین علی(ع) خوانیدم که آنچه بدو اشاره شود محدود و معدود و مصنوع و عبد است.
                در جای دیگر قرآن می‌خوانیم که هر سو که رو کنید روی خداست.

                رمز کار (به نگر من) در این است که این الی اشاره به یک جهت خاص از جهات نیست. بلکه اشاره به بی‌جهتی است. نمی‌گوید بازگشت شما به سوی هدف الف است یا هدف ب یا هدف ج. می‌گوید بازگشتتان به سوی بی‌نهایت است. دوباره‌می‌گویم: رفتن به سوی خدا رفتن در یک جهت نیست. بزرگ شدن از هر سو است.
                (و احتمالا این بزرگ شدن جز با کوچک‌شدن (کوچک کردن) و این رسیدن جز با دست‌شستن حاصل نمی‌شود.)
                «محمد حسین» هستم.
                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                نظر

                • اشراق
                  عضو فعال
                  • Feb 2012
                  • 319

                  #23
                  پاسخ : تدبر در قرآن

                  در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
                  ۷ دی: آیات ۳۸ تا ۸۸ سوره مبارکه‌ی مائده
                  سلام خدمت جناب محمد حسین عزیز و دوستان گرامی

                  انشاء الله بتونیم برسونیم به 100 ایه در روز ...
                  که در روایات هست که :کسی که 50 ایه در روز بخواند جز غافلان نیست ....وکسی که 100 ایه بخواندجز ذاکرین می باشد .که درجه ایست بس ارجمند
                  ارادتمند .

                  نظر

                  • mhjboursy
                    ستاره‌دار (۱۳)
                    • Jul 2013
                    • 18270

                    #24
                    پاسخ : تدبر در قرآن

                    ۸ دی: آیات ۸۸ تا ۱۲۰ (پایان) سوره‌ی مبارکه‌ی مائده و آیات ۱ تا ۱۸ سوره‌ی مبارکه‌ی انعام
                    «محمد حسین» هستم.
                    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                    نظر

                    • mhjboursy
                      ستاره‌دار (۱۳)
                      • Jul 2013
                      • 18270

                      #25
                      پاسخ : تدبر در قرآن

                      ۹ دی: آیات 18 تا ۶۸ سوره مبارکه‌ی انعام.
                      «محمد حسین» هستم.
                      امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                      نظر

                      • mhjboursy
                        ستاره‌دار (۱۳)
                        • Jul 2013
                        • 18270

                        #26
                        پاسخ : تدبر در قرآن

                        ادامه‌ی پژوهش روی تقوا
                        ==============
                        اندیشه‌ای در فرآیند لذت
                        =============

                        شاعر می‌فرماید: اگر لذت ترک لذت بدانی دگر شهوت نفس، لذت نخوانی.
                        شهوت نفس را ما لذت می‌پنداریم.
                        .
                        .
                        .
                        شهوت نفس را ما لذت می‌پنداریم.
                        .
                        .
                        .
                        لذت‌های دنیوی لذت نیستند! محرک‌های لذت در عوالم بالاتر از خودشان هستند.
                        انسان از طریق پنج درگاه (پنچ حس: شنیدن و چشیدن و دیدن و لمس‌کردن و بوییدن) با دنیا در ارتباط است. زمانی که انسان (گمان می‌کند) در دنیا لذتی احساس کرده، این لذت را در تراز حس خودش درک نکرده! {۱} بلکه زمانی که انسان آن شیء خارجی را (تبدیل به صورتی خیالی کرد و آن صورت را) درک کرد از آن لذت می‌برد.{۲}{۳}{۴}{۵}
                        با این مقدمه می‌گوییم لذت دنیوی نیست. بالکل.
                        و کسی که به دنبال اصل لذت و لذت بزرگ{۶} است باید آن را جای دیگر جستجو کند! {۷}
                        و کسی که دنبال اصل لذت است باید از این دنیا دور شود. به عبارت دیگر دست از لذت‌های کوچک بکشد تا به اصل و کل لذت برسد.


                        =====================================
                        پانویس:
                        {۱} لذت دیدن صورت‌های زیبا در روی چشم احساس نمی‌شود. لمس کردن جسمی لطیف و ملایم و مطبوع با حیات انسان بر روی پوست ایجاد لذت نمی‌کند. شنیدن آواز خوش در خود گوش لذتی ایجاد نمی‌کند.
                        {۲} یعنی زمانی که آن را فهمید. یعنی در تراز عقل خودش از آن لذت می‌برد. انسان به واسطه‌ی حواس خودش با دنیا در ارتباط است ولی بعد از اینکه اطلاعات حواس دریافتی را جمع کرد و از آنها در خیال خودش صورتی ساخت و صورت را بررسی کرد و آن را مطلوب ارزیابی کرد از آن لذت می‌برد. یک بار دیگر مرور می‌کنیم: واضح است که در تراز حس به خودی خود لذتی نیست. مثال‌های بسیار زیادی برای این موضوع هم می‌توان آورد. از جمله اینکه اگر همان احساس‌ها را در مورد چیزی غیر از آن موجودی که تصور (خیال) کرده بودیم دریافت کنیم برایمان لذت بخش نیست. یا اگر از چیزی خوشحال بشویم و بعد بفهمیم آن چیز برای ما نیست تمام لذتی که نسبت به آن داشته‌ایم از بین برود. یا اینکه انسان به یک چیزی میل تمام دارد ولی همین‌که نیازش به آن برطرف شد دیگر به آن احساس لذتی ندارد. مانند یک غذای خوشمزه مثلا. و حتی اینکه اگر پس از اغنای کامل نیاز باز هم عرضه وجود داشته باشد نه تنها خوش‌آیند نخواهد بود بلکه می‌تواند به یک زجر هم تبدیل شود.
                        {۳} این موضوع شاید ساده به نگر برسد ولی بسیار مهم است و به خاطر بی‌توجهی‌ای که نسبت به آن شده بسیار خطرآفرین می‌تواند باشد. یکی‌اش (اصلا مهمترینش) هم همین موضوعی که ما داریم به آن می‌پردازیم.
                        {۴} باز هم مرور می‌کنیم: لذت روی تراز بدن/ماده/احساس درک نمی‌شود. بلکه ماده/احساس/بدن تنها محرکی برای لذت بردن می‌توانند باشند.
                        {۵} شاید بد هم نباشد در اینجا به این بپردازیم که چرا اصلا از ترازهای بالاتر (سطح‌های بالاتر - افق‌های برتر - مقام‌های بالاتر درون انسان) این لذت به این موارد دنیوی (احساس‌ها و اشیاء) تعلق می‌گیرد. دانشمندان می‌گویند به خاطر حفظ بقا. از آنجا که مصلحت است زندگی انسان روی دنیای دون در جریان باشد لذا لذت‌هایی به این امر اختصاص یافته. و البته جا دارد اندیشه شود در این خصوص که آیا این لذات را انسان خودش بر خودش نهاده یا از مقامی بالاتر (خدا) این لذت‌ها می‌آیند؟ که چون اندیشه‌ای دراز و زمان‌بر است اینجا ادامه‌اش نمی‌دهیم. در هر دو طرف شواهدی هست. از یک طرف خداوند متعال می‌فرماید که اوست که بین مرد و زنش دوستی قرار داده. از سوی دیگر می‌بینیم که زمانی که بدن انسان ماده‌ای را در بدنش زیاد دارد و به آن ماده احتیاج ندارد نسبت به خوردن آن هم بی‌میل و رغبت می‌شود (که این می‌تواند تاییدی باشد بر ایجاد لذت توسط خود انسان.) از سوی دیگر می‌بینیم یک سری از خواسته‌ها از دسترس فهم انسان اصلا خارج است. مانند میل او به شیر خوردن دقیقا پس از به‌دنیاآمدن. و (نیز اینکه) شباهت این خواسته با خواسته‌های دیگر موجودات. موجوداتی که مخ کوچکتری دارند یا اصلا مخ ندارند (مانند تک‌سلولی‌ها). از آن سو می‌بینیم که انسان زمانی که یک چیزی را می‌خواهد و اراده می‌کنم می‌تواند به صورت سوری لذت چیزهایی را در خودش به وجود بیاورد.
                        {۶} لذت کثیر منظور نیست. لذت کوثر شاید بیشتر به آن بخورد. لذت کثیر برای کثرت است. از این لذت ببری. از آن لذت ببری. این لحظه لذت ببری آن لحظه لذت ببری. ولی اینجا منظور بیشتر اصل لذت و کل لذت است. و همان است که زمانی که در زمان و مکان (در اشیاء و گیاهان و حیوانات و انسان‌ها) جریان پیدا می‌کند تبدیل به لذت کثیر می‌شود. طبق همان‌چه که گفتیم.
                        {۷} کجا؟ از همان‌جایی که دارد اصل لذت می‌آید و در چیزهای مختلف جاری و ساری می‌شود. از آنجا! می‌توان یک پله یک پله بالا آمد. لذتی که از شنیدنی‌ها و دیدنی‌های دنیا احساس می‌کنیم (که در اصل مال خودشان نیست)، لذتی که از تصورها و خیال‌ها می‌کنیم (که باز از خودشان نیست.)، لذت‌هایی که از معانی دریافت می‌کنیم...
                        «محمد حسین» هستم.
                        امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                        نظر

                        • mhjboursy
                          ستاره‌دار (۱۳)
                          • Jul 2013
                          • 18270

                          #27
                          پاسخ : تدبر در قرآن

                          ادامه‌ی پژوهش روی تقوا
                          ==============
                          بخشی از یک نوشته:
                          (از این نشانی:
                          http://www.samamos.com/راه-دستيابي-به-جام-جهان-نما/)
                          راه دستیابی به جام جهان نما

                          دل انسان منزل و خانه واقعی خداوند است. اگر کعبه، صورت منزل الهی است، دل انسان، سیرت و ملکوت خانه خداوندی است. البته این مشروط بر این است که انسان دل خویش را از اغیار پاک کرده و اسماء و صفات الهی سرشته در ذات خویش را فعلیت بخشد.
                          در این صورت است که دل انسان، منزلگاه معشوق بی نهایتی چون خدا می شود. خداوند در حدیث قدسی که پیامبر(ص) نقل کرده، می فرماید: «
                          لم یسعنی سمائی و لا ارضی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن؛ آسمان و زمین وسعت وجود مرا ندارد، ولی قلب بنده مؤمن من جایگاه من است.» (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۵، ص۳ و نیز شجره طوبی شیخ محمدمهدی الحائری ج۱، ص۵۱ و المبدأ و المعاد، صدرالدین شیرازی، ص ۴۸۳)
                          این دل حتی اگر گرفتار زلف یار شود و در کثرات وجودی گیر افتد و زینت ها، زیبایی ها و خوشی های آفریده های الهی، او را در بند کند، نمی تواند دل را از اغیار پاک کند تا خانه قلب و دل برای او پاک و خالص شود. از این رو خداوند می فرماید: از هرچه غیر اوست، به سوی او فرار کنید:
                          ففروا الی الله انی لکم منه نذیر مبین؛ پس به سوی خدا بگریزید. من از سوی خداوند بیم دهنده آشکارکننده ای هستم. (ذاریات، آیه۱۵)
                          دلی که اغیار آفریده ها در آن خانه کرده است؛ منزل و خانه خداوندی نیست:
                          ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه؛ خدا برای هیچ کسی دو قلب در درون وی قرار نداده است. (احزاب، آیه ۴)
                          البته فیض روح القدس خداوندی چون باد صبا بر جان می وزد و دل را زنده می کند از این رو ما باید تنها دل را از اغیار خالی داریم تا خداوند در آن جلوه گری کند و نیازی نیست که خود را به مشقت و ریاضتهای غیر شرعی بیندازیم بلکه می بایست همان فطرت پاک داده شده را نگه داریم تا خداوند خود تزکیه و پاکسازی کند. خداوند در قرآن می فرماید: ای مؤمنان! از گامهای شیطان پیروی نکنید؛ و هر که از گامهای شیطان پیروی کند هلاک می شود؛ زیرا شیطان به کار بسیار زشت و عمل ناپسند فرمان می دهد و اگر فضل و رحمت خداوندی بر شما نبود، هرگز هیچ یک از شما پاک نمی شدید؛ ولی خداوند هر که را خواهد تزکیه و پاک می کند و خداوند شنوا و داناست. (نور، آیه ۱۲)

                          ضرورت دوری از خودخواهی و منیت
                          رسول اکرم(ص) نیز در همین باره می فرماید:
                          ان لله فی ایام دهرکم نفحات، الا فتعرضوا لها؛ همانا در زندگانی شما نسیم های رحمتی از جانب خداست، آنها را با قوت بگیرید و از دست ندهید (بحارالانوار ج۸۶، ص۲۲۱)
                          البته رسیدن به این شرایط آن است که انسان از خود بگذرد و منیت را کنار نهد و تنها خداوند را ببیند که در جهان و جان خودش وجود دارد و همه چیز جلوه ذات الهی است. وقتی در مقام فنا در آمد (انفال، آیه ۷۱) آن گاه است که جان او همان جان خدایی است که در آغاز به عنوان نفس رحمان در تن او دمیده شده بود و فقر ذاتی خود را می یابد و می داند که چون خداوند در خیال هم برداشته شود قالب ها فرو می ریزد. پس باید منیت ها برود تا خداوند در جان جلوه گری کند؛ زیرا خداوند در همه جا از جمله جان آدمی حضور مطلق دارد، ولی خیال و وهم باطل انسان، این جلوه گری را نمی بیند.
                          فیض کاشانی در غزلی می سراید:
                          به عشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
                          گسستم رشته جان را زتن، آهسته آهسته
                          زبس بستم خیال تو، تو گشتم پای تا سر من
                          تو آمد رفته رفته، رفت من، آهسته آهسته
                          سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم

                          انسان اگر از خودش آزاد نشود نمی تواند جان خویش را جام جهان بین قرار دهد که ملک و ملکوت را به همان وضوح که با چشم ظاهر می بیند با چشم باطن خویش ببیند. این که اصحاب پیامبر صدای فرشتگان و هجوم ایشان را نمی بینند و نمی شنوند به خاطر آن است که دل از اغیار از جمله منیت ها پاک نکرده اند.
                          حکیم بن حزام گفت:
                          بینما رسول الله(ص) فی اصحابه اذ قال لهم: تسمعون ما أسمع؟ قالوا: ما نسمع من شیء! قال: انی لاسمع أطیط السماء و ما فیها شبر الا و علیه ملک ساجد أو قائم. رسول خدا در میان اصحابش نشسته بود، از آنان پرسید آیا آنچه را من می شنوم می شنوید؟ گفتند ما چیزی نمی شنویم. حضرت فرمود: من صدای فرشتگان آسمان را می شنوم و در وجب به وجب آسمان فرشته ای در حال سجده یا نماز است.
                          اما اگر دل از اغیار پاک سازند، در آن زمان است که دل، جام جهان بین خواهد شد و ملکوت آسمان و زمین بر دل به مشاهده آشکار می گردد و انسان اهل شهود می شود و جام جهان بین به کار می افتد و آینه دل، همه هستی را چنان که هست نشان می دهد و حقیقت بر وی به عیان شهود می شود. پیامبر(ص) این مطلب را بارها از جمله در این روایت که شیعه و اهل سنت آن را نقل کرده اند، گفته است: فیما رواه الجمهور عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال:
                          «لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم لرأیتم ما أری و لسمعتم ما أسمع؛ اگر گرفتار سخن گفتن بسیار و آشفتگی قلوب نبودید، هر آینه هر آنچه من می بینم شما هم می دیدید و هر آنچه من می شنوم شما هم می شنیدید». (تفسیرالمیزان، ج ۵، ص ۲۷۰)


                          خالی کردن دل از اغیار
                          انسان تا قلب را پاک از آلودگی ها و در حد نهایی از غیر خدا نکند و تنها قلب را برای خداوند قرار ندهد، نمی تواند مس حقیقت بکند و ملکوت را ببیند. این گونه است که امیر مؤمنان(ع) در مقام نفس پیامبر(ص) به تطهیر الهی، در همان مقامی قرار می گیرد که پیامبر(ص) قرار می گیرد. امیر مؤمنان در این باره می فرماید:
                          پیامبر(ص) چند ماه از سال را در غار حرا می گذراند، تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را می بوییدم، من هنگامی که وحی بر پیامبر فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم ای رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید. (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص ۳۹۹)
                          باید خدمت دل کرد و آن را از اغیار، پاک نگه داشت و همان صفا و پاکی فطرت را همچنان حفظ کرد تا جام جهان نما شود و هستی را به حقایق بر آینه دل به نمایش گذارد. چه خوش می سراید حافظ:
                          دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
                          نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
                          ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
                          هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
                          ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری
                          به وقت فاتحه صبح، یک دعا بکند
                          بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
                          مگر دلالت این دولتش، صبا بکند
                          پس اگر خدمت دل کنیم و خود را در معرض باد صبا که همان نفحات الهی است و در اوقاتی خاص بویژه در سحرگاهان می وزد قرار دهیم، می توان امید داشت که جام جهان نما همچنانکه در آغاز خلقت با فطرت در کالبد آدمی قرار داده شده، حقایق نما و هستی نما باشد. پس نباید برای شهود و رسیدن به مقامات بلند عرفانی راهی بس دراز برویم که تنها با طهارت قلب و دل، این شدن ممکن است؛ البته قلب، طاهر و پاک است، بلکه تنها باید آن را همان گونه که خداوند در هنگام خلقت گردون آفریده، حفظ کنیم تا جلوه گری نماید.



                          «محمد حسین» هستم.
                          امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                          نظر

                          • mhjboursy
                            ستاره‌دار (۱۳)
                            • Jul 2013
                            • 18270

                            #28
                            پاسخ : تدبر در قرآن

                            ۱۰ دی: آیات ۶۸ تا ۱۱۸ سوره مبارکه‌ی انعام.
                            «محمد حسین» هستم.
                            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                            نظر

                            • abed
                              عضو فعال
                              • Jun 2013
                              • 427

                              #29
                              پاسخ : تدبر در قرآن

                              در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
                              در آیه‌ی شماره ۴۸ سوره مبارکه مائده می‌فرماید: «إِلَي» اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ
                              (به‌پارسی: به‌«سوی» خداست بازگشتتان.)

                              نکته‌ی بزرگ در همین واژه‌ی «الی» (به‌پارسی: به‌سوی) است.
                              در کلام امیرالمومنین علی(ع) خوانیدم که آنچه بدو اشاره شود محدود و معدود و مصنوع و عبد است.


                              در جای دیگر قرآن می‌خوانیم که هر سو که رو کنید روی خداست.

                              رمز کار (به نگر من) در این است که این الی اشاره به یک جهت خاص از جهات نیست. بلکه اشاره به بی‌جهتی است. نمی‌گوید بازگشت شما به سوی هدف الف است یا هدف ب یا هدف ج. می‌گوید بازگشتتان به سوی بی‌نهایت است. دوباره‌می‌گویم: رفتن به سوی خدا رفتن در یک جهت نیست. بزرگ شدن از هر سو است.
                              (و احتمالا این بزرگ شدن جز با کوچک‌شدن (کوچک کردن) و این رسیدن جز با
                              دست‌شستن حاصل نمی‌شود.)

                              -فکر میکنم دست شستن در پرهیزکاری است.
                              -در اثار بزرگ معماری مسجد شاه اصفهان بزرگی کار به این است که ابعاد داخل گنبد بینهایت را بعد داده و همه را مبهوت کرده- همه بزرگان نیز وجود بینهایت را تعبیری از او میکنند - نیوتن در ریاضیاتش دید و بقیه در هنر خود و غیره. همه با یک درجه ای از شهود و ادراک این کار را کردند که پرهیزکاری موجب تقویت شهود میگردد-

                              نظر

                              • mhjboursy
                                ستاره‌دار (۱۳)
                                • Jul 2013
                                • 18270

                                #30
                                پاسخ : تدبر در قرآن

                                در قرآن به شمار بسیاری از مرد و زن و ازدواج سخن گفته است... (به ویژه در مورد آخرت منظورم است.)
                                برخی این آیات را می‌خوانند و گمان می‌کنند منظور از مرد این بدن مذکر است و منظور از زن این جنس مونث دنیوی است...
                                اینها گمان می‌کنند با همین بدن دنیوی‌شان قرار است به سوی خدا بروند و گمان کرده‌اند پس از تجرد از این کالبد همچنان در آن می‌مانند و در نهایت گمان کرده‌اند با همین بدن‌های دنیوی (مردانه زنانه) خودشان قرار است محشور شوند. همین بدن‌هایی که می‌بینند در گور می‌رود و می‌پوسد...
                                اصلا اینها را ول کن...
                                اینها نمی‌بینند خدا در قرآن فرموده «هرچیزی را» مزدوج و جفت آفریدیم. (که از آن جمله مطمئنا جماد و نبات و کودک و دوجنسیتی و تک‌سلولی هم هست.)
                                بعدا می‌روند در قرآن می‌گردند می‌گویند با خودشان به مرد حوری و پری می‌رسد... پس به زن چه می‌رسد؟؟؟ پس چون چیزی پیدا نمی‌کنند یا غلمان را می‌گیرند یا می‌گویند خدا اینها را نادیده گرفته و ظالم است یا کلا می‌گویند دین مشکل داشته...
                                نمی‌دانند این جنس زنانه و مردانه که ما به خودمان نسبت می‌دهیم بسیاری‌اش اثر وضعی بدن‌هایی است که داریم... و به عنوان مثال اگر یکی خواجه بشود برخی از این خصوصیاتش می‌رود.
                                اینها از بزرگی و عظمت آخرت خبر ندارند.
                                «محمد حسین» هستم.
                                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X