مردان برترند یا زنان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • ناهید
    عضو فعال
    • Dec 2010
    • 1419

    #316
    April 2011
    ماه تولد پسر+ماه تولد دختر=سرنوشت کیهانی

    فروردین+ فروردین = پیوندی آتشین
    فروردین+ا...ردیبهشت = پیوندی کاملا عشقی
    فروردین+خرداد = خوش دل و امیدوار
    فروردین+تیر = اختلاف فراوان
    فروردین+مرداد = شدید
    فروردین+شهریور = سرد و گرم
    فروردین+مهر = کمی غیر ممکن
    فروردین+آبان = خیلی با حرارت
    فروردین+آذر = پر از ماجرا جویی
    فروردین+دی = هیجانات فراوان
    فروردین+بهمن = شگفت انگیز
    فروردین+اسفند = توام با مشکلات


    اردیبهشت+فروردین = پر شور و هیجان
    اردیبهشت+ اردیبهشت = خیلی مناسب
    اردیبهشت+خرداد = پیوندی نا موفق
    اردیبهشت+تیر = اتحادی عمیق
    اردیبهشت+مرداد = کاملا دوست داشتنی
    اردیبهشت+شهریور = تشریک مساعی زیاد
    اردیبهشت+مهر = جسمانی و شهوانی
    اردیبهشت+آبان = آرام و آهن ربایی
    اردیبهشت+آذر =بسیار ناهموار
    اردیبهشت+دی = کمی هولناک
    اردیبهشت+بهمن = خیلی قوی
    اردیبهشت+اسفند = توام با جذابیت

    خرداد+فروردین = دارای آینده ی روشن
    خرداد+اردیبهشت = پیوندی دشوار
    خرداد+ خرداد = پیوندی نا پایدار
    خرداد+تیر = افقی روشن
    خرداد+مرداد = عافیت طلب و عیاش
    خرداد+شهریور = عاشقانه
    خرداد+مهر = کاملا با شکوه
    خرداد+آبان = بن بست عشقی
    خرداد+آذر = سراسر شادمانی
    خرداد+دی = چشم در چشم نیافتد
    خرداد+بهمن = دوستان خوب برای هم
    خرداد+اسفند = مرهم یکدیگر

    تیر+فروردین = پیوندی سست
    تیر+اردیبهشت = محیطی راحت و مرفه
    تیر+خرداد = پیوندی نا هماهنگ
    تیر+تیر = رابطه ی رویایی
    تیر+مرداد = هیجانی و پر زحمت
    تیر+شهریور = محرک یکدیگر
    تیر+مهر = زندگی پر از تلاطم
    تیر+آبان = جرقه و پرواز
    تیر+آذر = سراسر مشکل
    تیر+دی = زوجی دلسوز
    تیر+بهمن = سراسر اضطراب
    تیر+اسفند = تقویت کننده ی هم

    مرداد+فروردین = خاطرات به یاد ماندنی
    مرداد+اردیبهشت = احساسات پاک
    مرداد+خرداد = زندگی پر از نشاط
    مرداد+تیر = پیوندی عاشقانه
    مرداد+مرداد = جنگ اراده ها
    مرداد+شهریور = ازدواجشان دشوار است
    مرداد+مهر = شادی بزرگ
    مرداد+آبان = برخورد دو قطب
    مرداد+آذز = بسیار نیروبخش
    مرداد+دی = کوتاه اما شیرین
    مرداد+بهمن = می تواند مشکل باشد
    مرداد+اسفند = زندگی توام با جرقه

    شهریور+فروردین = دور از یکدیگر
    شهریور+اردیبهشت = استوار و لذت بخش
    شهریور+خرداد = کاملا غیر معمول
    شهریور+تیر = اختلاف زیاد
    شهریور+مرداد = عقاید نا همامنگ
    شهریور+شهریور = سازگار
    شهریور+مهر = زندگی با سختی
    شهریور+آبان = هیجانات واقعی
    شهریور+آذر = نیازهای مخالف
    شهریور+دی = موافق و سازگار
    شهریور+بهمن = تیره و گلالود
    شهریور+اسفند = بهشتی

    مهر+فروردین = زندگی پر تناقض
    مهر+اردیبهشت = جسمانی و شهوانی
    مهر+خرداد = پیوندی بسیار عالی
    مهر+تیر = تلاشی سخت
    مهر+مرداد = نیروبخش
    مهر+شهریور = مخالف
    مهر+مهر = قدرتی نا پایدار
    مهر+آبان = پاداش و هیجان
    مهر+آذر = هم پرواز
    مهر+دی = پیوندی سست
    مهر+بهمن = ازدواج شگفت انگیز
    مهر+اسفند = آرامش و پاداش

    آبان+فروردین = جاودانه و طولانی
    آبان+اردیبهشت = پیوندی با اجر
    آبان+خرداد = لطیف و با نشاط
    آبان+تیر = زندگی بهشتی
    آبان+مرداد = نمایش پر قدرت
    آبان+شهریور = شروعی آرام
    آبان+مهر = لجاجت و گول زنی
    آبان+آبان = انفجار
    آبان+آذر = تحمیلی و اجباری
    آبان+دی = شیفته ی یکدیگر
    آبان+بهمن = بالا و پایین
    آبان+اسفند =کاملا عالی

    آذر+فروردین = عالی و شگفت انگیز
    آذر+اردیبهشت = درگیری زیاد
    آذر+خرداد = سرد و گرم
    آذر+تیر = غیر صمیمی
    آذر+مرداد = دلسوز واقعی
    آذر+شهریور = نیرو بخش
    آذر+مهر = لذت مشترک
    آذر+آبان = کارد و پنیر
    آذر+آذر = لذت توام با آشوب
    آذر+دی = مغایرت زیاد
    آذر+بهمن = روابطی بسیار گرم
    آذر+اسفند = مشکل دار است

    دی+فروردین = با جدل
    دی+اردیبهشت = زندگی با آینده ای زیبا
    دی+خرداد = پیوندی سخت
    دی+تیر = پیوندی با شکوه
    دی+مرداد = اختلاف زیاد
    دی+شهریور = عجیب
    دی+مهر = برنده ای ندارد
    دی+آبان = خیلی عجیب
    دی+آذر = نامناسب
    دی+دی = طولانی و پا بر جا
    دی+بهمن = کمی مخوف
    دی+اسفند = عشقی و شهوانی



    بهمن+فروردین = بسیار عاشقانه
    بهمن+اردیبهشت = خیلی خود سر و لجوج
    بهمن+خرداد = پیوندی سرد
    بهمن+تیر = خیلی مضر
    بهمن+مرداد = بسیار دلکش
    بهمن+شهریور = نا هماهنگ
    بهمن+مهر = بسیار بسیار عالی
    بهمن+آبان = مغایر یکدیگر
    بهمن+آذر = نیازمند جد و جهد
    بهمن+دی = با کمی نا خالصی
    بهمن+بهمن = واقعی و شگفت انگیز
    بهمن+اسفند = احتمال نا خوشی



    اسفند+فروردین = نیازمند به گذشت
    اسفند+اردیبهشت = یک پیوند عالی
    اسفند+خرداد = نیازمند به بصیرت
    اسفند+تیر = شیفته ی یکدیگر
    اسفند+مرداد = زوج رمانتیک
    اسفند+شهریور = آرام و حامی
    اسفند+مهر = عشقی افسانه ای
    اسفند+آبان = سراسر شادی و اعتدال
    اسفند+آذر = مشکلات زیاد
    اسفند+دی = احساسات واقعی
    اسفند+بهمن = یکدیگر را درک کنید
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

    نظر

    • آمن خادمی
      مدیر
      • Jan 2011
      • 5243

      #317
      فراخوان انجمن زن ذلیلان در تهران....:d


      این هفته خبر عجیبی در سایت ها در خصوص فراخوان عضویت انجمن زن ذلیلان در تهران منتشر شد.


      به گزارش مهر، این شبکه پنهانی ثبت شده است و بر اساس پیگیری های خبرنگار ما گردانندگا این انجمن در شهر شیراز هستند. در سایت انجمن زن ذلیلان عمل به 15 قانون اجباری است: زن، همیشه قوانین را وضع نموده و تصویب کند، قوانین ممکن است بدون اطلاع قبلی تغییر کند،
      امکان ندارد مردی تمام قوانین را بداند، چنانچه زن شک ببرد که مرد تمام یا برخی از قوانین را میداند، میتواند بلافاصله قوانین را تغییر دهد، زن هرگز اشتباه نمیکند، چنانچه به نظر آید که زن در اشتباه است علت آن است که مرد حرفی بیجا و اشتباه بر زبان آورده یا کاری اشتباه کرده که باعث سوء تفاهمی آشکار و در نتیجه، اشتباه زن شده است، چنانچه مورد بالا اتفاق افتاد، مرد باید بلافاصله معذرت بخواهد، چرا که او باعث سوء تفاهم شده است، زن میتواند هر زمان که اراده کند، تصمیم خود را عوض کند، مرد هرگز نباید بدون رضایت صریح زن، تصمیم خود را عوض کند، زن حق دارد در هر زمان عصبانی یا مشوش باشد، مرد باید در تمامی اوقات آرام باشد، مگر اینکه زن از او بخواهد عصبانی شود، زن ممکن است از مرد بخواهد که عصبانی باشد یا عصبانی نباشد، اما تحت هیچ شرایطی نباید او را از نیت خود آگاه سازد، مرد مکلف است در تمامی اوقات ذهن زن را بخواند، در تمامی اوقات و در هر زمان و مکان آنچه مهم است این است که منظور زن چه بود، نه اینکه چه گفت.

      چنانچه مرد هر زمان که تصور می کند درست می گوید کافی است به بند 5 مراجعه کند.

      این انجمن مسابقات برترین زن ذلیل سال را هم دارد که در ابتدای بهمن ماه هر سال و پس از صدور بخشنامه لازم از طرف مسولین انجمن کلیه " زن ذلیل" ها می توانند با ارسال زیباترین عکس، نقاشی، شعر و یا داستان خود که دارای معنا و مفهوم زن ذلیلی باشد در این مسابقه شرکت کنند.
      to continue, please follow me on my page

      نظر

      • malavan
        عضو عادی
        • Aug 2025
        • 294

        #318
        دل از دست زنم رقیه، غمینه....وای وای وای

        مادرزن درسرکوچه کمینه....وای وای وای

        منو ، زن داد ننه ام ، از روی خنگی

        الان شش ماهس هنوز تو زیرزمینه

        آی ننه ... آی ننه زنم منو می زنه

        پنجلوم می کشه ...سبیلمومی کنه

        لپام ز ماچش .. آتیشه گرفته

        با من شب و روز بازیش گرفته

        -----
        آی ننه، این زنه، یا لولوی سرخرمنه

        سال دیگه صورتش لای سه من ارزنه

        -----
        می ترسم زگاز او ناخن دراز او

        نهرم والا نهار شد از داندن گراز او

        آی ننه ، این زنه، بلای جونه منه

        کاسه و کوزه رو ، تو مغز من می شکنه

        نازش می کنم رو پام می زنه

        ماچش میکنم رو پام می زنه

        -----
        آی ننه ، این زنه، یا که شو ور منه

        گریکشب گول زدم تنبونم را می کنه

        با من می کنه، گردن کلفتی

        این چه زنی بود، واسم گرفتی

        این چه زنی بود، واسم گرفتی

        پیش من، چرا از، زن نگفتی



        <:-p
        [COLOR="darkgreen"]بی چیز باش[/COLOR]***ناچیز نباش[/COLOR]

        نظر

        • hamed89
          Banned
          • Aug 2025
          • 617

          #319
          این تاپیک نیاز به سوال نداشت جواب مشخصه
          یه نشونه ساده هم بدم ببینید ارزش دیه ما مردا بیشتره یا زنا! ها ها

          نظر

          • آمن خادمی
            مدیر
            • Jan 2011
            • 5243

            #320
            معنی برخی کلماتی که از زن‏ها می‏ شنوید!:d

            اگر می خواهید معنی برخی کلمات خاص که از زنها می شنوید را متوجه شوید مطلب زیر را بخوانید.


            - خبٌ : این کلمه‏ای است که زنان برای پایان دادن به مکالمه‏هایی استفاده می‏کنند که در آن حق با آن‏هاست و شما باید خفه‏ بشوید.‏

            -پنج دقیقه : اگر مشغول لباس ‏پوشیدن است یعنی حداقل نیم ساعت. هرچند پنج دقیقه دقیقاً معادل پنج دقیقه است اگر به شما پنج دقیقه بیش‏تر زمان جهت تماشای فوتبال داده شده باشد.‏

            -هیچٌی : این آرامش قبل از توفان است. معنی و مفهوم آن این است که باید به شدت گوش‏ به ‏زنگ باشید . بحث‏هایی که با هیچی شروع می‏شوند، غالباً با خبٌ تمام می‏شوند.‏

            -بفرمایید: این کلمه اصلاً ربطی به اجازه دادن انجام کاری ندارد. "اگه جرئت داری" در آن مستتر است .

            - آه بلند : این در حقیقت یک کلمه محسوب می‏شود که معمولاً درست فهمیده نمی‏شود. آه بلند یعنی او فکر می‏کند شما یک احمق به ‏دردنخور هستید و او نمی‏داند چرا دارد وقتش را با ماندن و بحث با شما سر هیچٌی تلف می‏کند .

            - اشکال نداره : این یکی از خطرناک ‏ترین جملاتی است که زن شما ممکن است به شما بگوید. اشکال نداره یعنی اون به زمان طولانی‏ تری احتیاج دارد که تصمیم بگیرد شما چگونه باید تاوان این اشتباه‏تان را پس بدهید.‏

            - ممنون : از شما تشکر می‏کند. فقط بگویید خواهش می‏کنم. هیچ حرف اضافه‏ای نزنید . خیلی ممنون می‏تواند نشان دهنده یک خطر بالقوٌه باشد .

            - اصلاً هرچی : این ترکیب برای گفتن به حساب می رسم! یا مرده ‏شورت رو ببرن استفاده می‏شود .

            -نه . نگران‏ش نباش عزیزم، خودم انجام می‏دم: یک جمله بسیار خطرناک دیگر. به معنی آن‏که این کار به دفعات متعدد به شما محول شده و حالا تصمیم گرفته خودش دست به کار شود. این حالت معمولاً منجر به حالت‏ی خواهد شد که شما بپرسید چی شده؟.
            to continue, please follow me on my page

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #321
              پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:” قیمتت چنده خوشگله؟”
              سواره از کنارت گذشتم، گفتی:” برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!“
              در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود.
              در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود.

              زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!
              در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من!

              در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی!
              در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:” زهرمار! “

              در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود!!!!!!!!!
              در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم.

              نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی.

              من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

              تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام!

              عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی!
              عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد!

              من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ!
              من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر!

              وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است!
              وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است!




              اما من دیگر:


              احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم.

              احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی.

              احتیاجی ندارم که تو حامی باشی.

              خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم.

              با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم.

              من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم.

              من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم.

              به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی.

              گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و درغیر اینصورت ترشیده می شدند و درخانه پدر مایه سرافکندگی بودند.

              امروز تو برای هم گامی با من ( و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم ) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی.

              حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد. خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هر قیمتی به تو نخواهم فروخت.

              روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید.
              همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود. هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد.

              ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد
              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • بابای دارا
                عضو فعال
                • Dec 2010
                • 768

                #322
                قلم قشنگي داري خانم آمن

                اما مطلبي كه شما نوشتي حاصل تضارب سه فرهنگه

                اول_ فرهنگ برده گيري امريكايي
                دوم_ فرهنگ عصبيت عربي ( نه اسلامي _ انا اعطيناك الكوثر هرگز يادمان نخواهد رفت )
                سوم_ فرهنگ فيمينيستي غربي

                مردان ايران مفتخرند كه زنان بزرگي را در كنار خود داشته اند كه نامشان در تاريخ ثبت شده است
                همان مردان امروز هم هستند
                ولي آيا از نسل آن زنان امروز باقي مانده است ؟ :-/

                پوروچیستا:
                پوروچیستا ششمین و کوچکترین فرزند زرتشت و سومین دختر اوست. معنی پوروچیستا یعنی پردانش. در گفتار زرتشت که برای ما باقی مانده است از او با پوروچیستا بیش از فرزندان دیگرش سخن واندرز مانده است، یکی از مهمترین سخنان زرتشت با پوروچیستا درباره همسری با جاماسب حکیم، وزیر شاه گشتاسب و منجم و ستاره شناس معروف زمان است.
                زرتشت به دخترش می فرماید:
                "پوروچیستا، جاماسب خواهان همسری با توست و تو را از من خواستگاری کرده است من او را برای همسری تو مناسب می دانم ولی تو با خرد مقدست مشورت کن ببین آیا او را شایسته همسری خود می دانی یا نه؟"

                این گفتار زرتشت یک حقیقت مسلم را آشکار می سازد و آن این است که دختر در آئین زرتشت درانتخاب همسر آزاد است و عقیده پدر بر او تحمیل نمی گردد.

                همچنین قسمتی از اندرزنامه زرتشت به پوروچیستا در موقع گواه گیری او با جاماسب اکنون هنگام گواه گیری دختران و پسران زرتشتی از طرف موبد بازگو می گردد.

                پانته آ:
                یکی از زنان فداکار زمان کوروش، او همراه همسرش که فرمانده سپاه کوروش بود به میدان جنگ رفت. همسرش در میدان جنگ کشته شد. به درخواست پانته آ مراسم با شکوهی برای همسرش برپا شد و آرامگاه مجلل و شایسته ای برای او ساختند. پانته آ پس از سخنرانی مهیجی که برای لشکریان کوروش ایراد کرد و آنان را به ادامه رزم و پیروزی تشویق نمود بر بالای آرامگاه همسرش با خنجری که همراه داشت خود را کشت.

                موزا:
                زن فرهاد چهارم و مادر فرهاد پنجم که در سکه های مکشوفه از زمان اشکانیان تصویر این ملکه مقتدر اشکانیان کنار پسرش فرهاد پنجم بر روی سکه ها منقوش است.

                ارشیا:
                از زنان با کفایت دوران هخامنشی

                آرتمیس:
                آرتمیس یا آرتمیز از زنان بنام زمان هخامنشیان که فرماندهی یکی از ناوگانهای خشایارشاه را در جنگ ایران و یونان به عهده داشت در حالی که بسیاری از ناوگانهای دیگر که تحت فرماندهی مردان بود از دشمن شکست خورد، ناوگان تحت فرماندهی مردان بود از دشمن شکست خورد، ناوگان تحت فرماندهی ارتمیس بر یونانیان پیروز شد.

                پروشات:
                یکی از زنان مشهور دوران هخامنشی

                ماندان:
                ماندان یا ماندانا دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید. او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت.

                فرانک:
                همسر آبتین و مادر فریدون که در رهاندن و زنده ماندن فریدون از دست دژخیمان ضحاک رنجها برد و در به قدرت رسیدنش نقش اساسی داشت.

                سیندخت:
                همسر خردمند مهرآب کابلی و مادر رودابه و مادربزرگ رستم که در همسری زال و رودابه و جلب موافقت مهرآب پدر رودابه به این وصلت نقش مهمی داشت و نیز در موقع تولد رستم از مادر، سیندخت یار و مددکار دخترش رودابه بود. کوتاه سخن اینکه سیندخت یکی از خردمندترین چهره های شاهنامه است.

                تهمینه:
                دختر زیباروی پادشاه سمنگان که شبی همسر رستم بود. ثمره آن تولد سهراب است که داستان زندگی و مرگ دردناکش به دست پدر در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است. تهمینه برای آنکه تمام وقت خود را صرف پرورش سهراب کند، با وجود جوانی و زیبایی ازدواج نکرد.

                گرد آفرید:
                دختر زیبا و چابکسوار کژدهم که پدرش در مرز ایران و توران مرزبان بود. هنگامی که به دستور افراسیاب لشکری به سرکردگی سهراب برای جنگ با ایرانیان وارد مرز ایران شد گردآفرید لباس رزم به تن کرد و به جنگ سهراب رفت. مبارزه تن به تن بین سهراب و گردآفرید شروع شد و سهراب نمی دانست که گردآفرید زن است زیرا او در لباس و کلاه رزمی شبیه مردان بود، ناگاه در حین جنگ کلاه از سر گردآفرید بزمین افتاد و موهایش نمایان شد، سهراب آن موقع دانست که طرف مقابل او دختر است، دلباخته و عاشقش شد و از او خواستگاری نمود ولی گردآفرید چون سهراب را ایرانی نمیدانست و از هویت او که پسر رستم بود آگاهی نداشت این همسری را نپذیرفت زیرا نمی خواست همسر یک نفر غیر ایرانی باشد که فرماندهی لشکر دشمن را بر عهده داشت بشود.

                فرنگیس:
                دختر فراسیاب که با سیاوش ازدواج کرد. کیخسرو پادشاه نامدار ایرانی که از طرف پدر نوه کیکاووس و از طرف مادر نوه افراسیاب بود از این پیوند به دنیا آمد و شرح زندگی و مرگ سیاووش در شاهنامه به تفصیل آمده است و در ادبیات ما جای ویژه ای دارد. کیخسرو و مادرش پس از مدتی از توران به ایران آمدند. کیخسرو به راهنمای یاری رستم پهلوان نامدار ایرانی برای گرفتن انتقام خون سیاووش به جنگ پدربزرگش افراسیاب رفت لشکر توران را شکست داد و افراسیاب و عده زیادی از نامداران توران از جمله اشکبوس را از بین برد. در پایان زندگی چون انسانی مقدس و پاک و منزه بود در چشمه ای از نظر ناپدید شد به همین جهت مردم ایران در آن روزگار و زرتشتیان همیشه او را "سوشیانت" که معنی سودرسان است میدانند و منتظر بازگشت و ظهور او هستند.

                بانو گشسب:
                دختر رستم که در هنگام کشتی پهلوانان را به خاک می افکند، دلیری این بانوی ایرانی مشهور است.

                هما:
                دختر اسفندیار و خواهر بهمن و ملکه نامداری از سلسله کیانیان.

                پوران:
                پوران خسرو منظور پوراندخت دختر خسرو پرویز است که زنی با کفایت و خردمند بود ولی متأسفانه به علت وضع آشفته و نابسامان آن دوران و جنگهای طولانی ایران و روم در زمان خسرو پرویز و نفوذ دین مزدک و نارضایی مردم از وضع موجود نتوانست آن طور که باید از کفایت و دانایی خود به سود مملکت استفاده کند.

                شیرین:
                برادرزاده و جانشین مهین بانو حاکم ارمنستان، که زنی خردمند و وفادار بود. داستان عشق او و خسرو پرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است پس از اینکه خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه "که مادرش مریم دختر قیصر روم بود" کشته شد، شیرویه از شیرین که که زن پدرش بود خواستگاری کرد شیرین جواب رد به شیرویه نداد و به او گفت که من به عنوان ملکه ایران باید بهترین مراسم سوگواری را برای پدرت خسرو پرویز بجا آورم در حالی که زیباترین لباس و آرایش را داشت با متانت به همراه موبدان و بزرگان به تشییع جنازه خسرو پرویز پرداخت. پس از انجام مراسم از حاضران خواست که او را برای آخرین وداع با جنازه همسرش تنها بگذارند در آن هنگام با خنجری در کنار همسرش، خود را کشت.


                رام بهشت:
                نام مؤبدی است که در شهر استخربرای ناهید ، معبدی ساخته بود، رام بهشت مادر بابک و همسرساسان است که در کنار دریاچه بختگان حکومت می کرد وبرای فرزند دیگرش به نام اردشیر، نگهبان سالاری، شهر داراب را گرفت و این آغازی است برای بوجود آمدن سلسله ساسانی در ایران بود.

                یوتاب:
                سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است . وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریو برزن فرمانهدهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته ست. او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست ولی یک ایرانی خائن راه را به اسکندر نشان داد و او از مسر دیگری به ایران هجوم آورد. از او به عنوان شاه آتروپیان (آذربایجان) در سالهای 20 قبل از میلاد تا 20 سال پس از میلاد نیز یاد شده است. با این همه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خ.د بر جای گذاشتند.

                آذرآناهید:
                ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی. نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است.

                پرین:
                بانوی دانشمند ایرانی. او دختر کیقباد بود که در سال 924 یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین رای همیشه ثبت گردیده است. از او چند کتاب دیگر گزرش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است.

                زربانو:
                سردار جنگجوی ایرانی. دختر رستم و خواهر بانو گشنسب . او در سوارکاری زبده بوده است و در نبردها دلاوریهای بسیار از خود نشان داده است. تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال ، آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرد.

                فرخ رو :
                نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است . وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید

                آریاتس :
                یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد. مورخین یونانی در چند جا نامی کوتاه از وی به میان آورده اند.

                گردیه :
                بانوی جنگجوی ایرانی. او خواهر بهرام چوبینه بود. فردوسی بزرگ از او به عنوان همسر خسروپرویز یاد گرده که در چندین نبرد در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان داده است.

                هلاله :
                پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش (391 یشتها + 274 یشتها) در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست. از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را همای چهرآزاد و همای و همون نیز گفته اند. او مادر داراب بود و پس از : وهومن سپنددتان " بر تخت شاهنشاهی ایران نشست. وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بد کردار بودن وی و ثبت قوانین اشتباه و ظالمانه به ثبت نرسیده است.

                پوراندخت :
                شاهنشاه ایران در زمان ساسانی. وی زنی بود که بر بیش از 10 گشور آسیایی پادشاهی میکرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و فرمانروایی نمود
                مشروعيت فاركس بر اساس فتاواي مراجع تقليد

                - مطالعه کتاب کیش و مات رو پیشنهاد می کنم

                -- می توانید آرزو کنید و یا امیدوار باشید که بازار باز خواهد گشت :-< و یا می توانید ضرر خود را قطع کرده و خود را برای فرصتهای بعدی آماده کنید :-?

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #323
                  در اصل توسط بابای دارا پست شده است View Post
                  قلم قشنگي داري خانم آمن

                  ا
                  سلام و سپاس از شما
                  اما من این مطلب رو ننوشتم.برام فرستاده بودن.من هم برای مطالعه دوستان اینجا آوردم:d:d:d
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • آمن خادمی
                    مدیر
                    • Jan 2011
                    • 5243

                    #324
                    نوشته بوف کور عزیز :d

                    مردها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمیخورد.

                    - مردها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در میآورد.

                    - مردها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

                    - مردها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

                    - مردها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

                    - مردها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.

                    - مردها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

                    - مردها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .

                    - مردها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

                    - مردها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

                    - مردها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.

                    - مردها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

                    - مردها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند
                    to continue, please follow me on my page

                    نظر

                    • آمن خادمی
                      مدیر
                      • Jan 2011
                      • 5243

                      #325
                      به تازگی یه کتاب دارم می خونم که حرفهای جالبی داره

                      مثل این دو موضوع

                      زن همانقدر به مرد احتیاج دارد که ماهی به دوچرخه

                      و مهمتر اینکه زیگموند فروید در اواخر زندگیش از پاسخگویی به این پرسش که "زنان چه می خواهند؟" ....مایوس شد.

                      در سال 1932 یکی از شاگردان فروید به نام سی جی یو می نویسد:در میان پیشگامان،این نتیجه که مردان عملا هیچ درکی از روانشناسی زنان چنان که هست ندارند ،امری مسلم و قطعی است
                      to continue, please follow me on my page

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #326
                        ما در کشوری زندگی میکنیم که قدرت مطلق در دست زنان است و مردان ما انسانهایی منفعل وبی اراده هستند که هیچ نقشی در هیچ جا ندارند !!!!چرا ؟؟ به دلیل اینکه :
                        در ایران زن اگر حجاب نداشته باشد ،مرد نمی تواند خود را کنترل... کند و منحرف می شود !
                        زن نباید تحصیل کند تا توازن جامعه برقرار باشد و مرد بدون منحرف شدن درس بخواند !
                        زن نباید شاغل باشد تا بنیاد جامعه محکم باشد و مرد منحرف نشود !
                        زن نباید استقلال مالی داشته باشد تا صرفه جویی در خانه باشد و هزینه ی اضافی پیش نیاید تا مرد خانه منحرف نشود !
                        زن بایدلباس تیره و3 سایز بزرگتر با کفش بسته و بدون پاشنه بپوشدتا مرد منحرف نشود !
                        زن نباید به قهوه خانه و تریا برود وسیگار بکشد تا مرد منحرف نشود ! زن نباید با مرد همکلام و همکلاس بشود تا مرد منحرف نشود !
                        زن آگر در محل کار (اگر بشود کار کرد !) با مدیر حرف بزند، ریشه ی کار فاسد میشود چون مرد منحرف شده است !
                        زن به جشن و مهمانی و دکتر و .................. نرود تا مرد منحرف نشود !
                        زن لاک و عینک نزند چون مرد منحرف میشود و بنیان جامعه از هم می پاشد !
                        زن رانندگی نکند تا مرد منحرف نشود !
                        زن در تلویزیون هم باید کاملاً پوشیده و ساده باشد تا مرد منحرف نشود !
                        مانکن فروشگاه ها باید بی سرو با حجاب وبدون برجستگی باشند تا مرد منحرف نشود !
                        زن خبرنگاری و نویسندگی و عکاسی نکند تا دستگیر نشود و مرد منحرف نشود !
                        زن مهریه نگیرد تا به مرد فشار نیاید و او را طلاق بدهد و یکی دیگر بگیرد تا منحرف نشود!
                        زن دوچرخه سواری نکند تا مرد منحرف نشود !
                        با این قوانین میبینیم که مردان فاقد قدرت و اراده و فکر هستند و کشور در دست زنان است و زنان میتوانند با کمی شل کردن گره شال خود تمام نظام اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه را در دست بگیرند !!!!!
                        تبریک به قدرت بی حد و مرز زنان .......!!!.
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • محمود شریعت
                          عضو فعال
                          • Oct 2011
                          • 1358

                          #327
                          آنچه یک زن می خواهد!

                          در اصل توسط آمن پست شده است View Post
                          و مهمتر اینکه زیگموند فروید در اواخر زندگیش از پاسخگویی به این پرسش که "زنان چه می خواهند؟" ....مایوس شد.
                          روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش

                          او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه می توانست آرتور را بکشد


                          اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت. از این رو،


                          پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد.


                          آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد،


                          و اگر پس از یکسال موفق به یافتن پاسخ نمی شد، کشته می شد.


                          سؤال این بود: زنان واقعاً چه چیزی میخواهند؟

                          این سؤالی حتی اکثر مردم اندیشمند و باهوش را نیز سرگشته و حیران می نمود


                          و به نظر می آمد برای آرتور جوان یک پرسش غیرقابل حل باشد.


                          اما از آنجایی که پذیرش این شرط بهتر از مردن بود،


                          وی پیشنهاد پادشاه را برای یافتن جواب سؤال در مدت یک سال پذیرفت.

                          آرتور به سرزمین پادشاهی اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهی کرد:


                          از شاهزاده ها گرفته تا کشیش ها، از مردان خردمند، و حتی از دلقک های دربار...


                          او با همه صحبت کرد، اما هیچ کسی نتوانست پاسخ رضایت بخشی برای این سؤال پیدا کند.


                          بسیاری از مردم از وی خواستند تا با جادوگر پیری که به نظر می آمد تنها کسی باشد


                          که جواب این سؤال را بداند، مشورت کند. البته احتمال می رفت دستمزد وی بسیار بالا باشد


                          چرا که وی به اخذ حق الزحمه های هنگفت در سراسر آن سرزمین معروف بود.


                          وقتی که آخرین روز سال فرا رسید، آرتور فکر کرد که چاره ای به جز مشورت با پیرزن جادوگر ندارد.


                          پیرزن جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد،


                          اما قبل از آن از آرتور خواست تا با دستمزدش موافقت کند

                          پیر زن جادوگر می خواست که با لُرد لنسلوت، نزدیکترین دوست آرتور


                          و نجیب زاده ترین دلاور و سلحشور آن سرزمین ازدواج کند!


                          آرتور از شنیدن این درخواست بسیار وحشت زده شد.


                          پیر زن جادوگر ؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط یک دندان داشت،


                          بوی گنداب میداد، صدایش ترسناک و زشت و خیلی چیزهای وحشتناک


                          و غیرقابل تحمل دیگر در او یافت میشد. آرتورهرگز در سراسر زندگی اش


                          با چنین موجود نفرت انگیزی روبرو نشده بود، از اینرو نپذیرفت


                          تا دوستش را برای ازدواج با پیرزن جادوگر تحت فشار گذاشته


                          و اورا مجبور کند چنین هزینه وحشتناکی را تقبل کند. اما دوستش لنسلوت،


                          از این پیشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد.


                          او گفت که هیچ از خودگذشتگی ای قابل مقایسه با نجات جان آرتور نیست.


                          از این رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و پیرزن جادوگر پاسخ سوال را داد.


                          سؤال آرتور این بود: زنان واقعاً چه چیزی می خواهند؟

                          پاسخ پیرزن جادوگر این بود:


                          " آنها می خواهند آنقدر قدرت داشته باشند تا بتوانند آنچه در درون هستند را زندگي كنند.

                          به عبارتي خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودشان باشند"

                          همه مردم آن سرزمین فهمیدند که پاسخ پیرزن جادوگر یک حقیقت واقعی را فاش کرده است


                          و جان آرتور به وی بخشیده خواهد شد، و همینطور هم شد. پادشاه همسایه،


                          آزادی آرتور را به وی هدیه کرد و لنسلوت و پیرزن جادوگر یک جشن باشکوه ازدواج را برگزار کردند

                          ماه عسل نزدیک میشد و لنسلوت خودش را برای یک تجربه وحشتناک آماده می کرد،


                          در روز موعود با دلواپسی فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره ای منتظر او بود؟


                          زیباترین زنی که به عمر خود دیده بود بر روی تخت منتظرش بود.


                          لنسلوت شگفت زده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده است؟

                          زن زیبا جواب داد: از آنجایی که لرد جوان با وی به عنوان پیرزن جادوگری با مهربانی رفتار کرده بود،


                          از این به بعد نیمی از شبانه روز می تواند خودش را زیبا کند و نیمی دیگر همان زن وحشتناک


                          و علیل باشد. سپس پیرزن جادوگر از وی پرسید: " کدامیک را ترجیح می دهد؟


                          زیبا در طی روز و زشت در طی شب، یا برعکس آن...؟"

                          لنسلوت در مخمصه ای که گیر افتاده بود تعمقی کرد.


                          اگر زیبایی وی را در طی روز خواستار میشد آنوقت می توانست به دوستانش و دیگران،


                          همسر زیبایش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پیر را داشته باشد!


                          یا آنکه در طی روز این جادوگر مخوف و زشت را تحمل کند ولی در شب،


                          زنی زیبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشی رابا وی بگذراند...


                          اگر شما یک مرد باشید و این مطلب را بخوانید کدامیک را انتخاب می کنید...


                          انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟

                          اگر شما یک زن باشید که این داستان را می خواند، انتظار دارید مرد شما چه انتخابی داشته باشد؟


                          انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقیه داستان را بخوانید بنویسید.


                          آنچه لنسلوت انتخاب کرد این بود...:

                          لنسلوت نجیب زاده و شریف، می دانست که جادوگر قبلاً چه پاسخی به سؤال آرتور داده بود؛


                          از این رو جواب داد که این حق انتخاب را به خود او می دهد تا خودش در این مورد تصمیم بگیرد.


                          با شنیدن این پاسخ، پیرزن جادوگر اعلام کرد که برای همیشه و در همه اوقات زیبا خواهد ماند،


                          چرا که لنسلوت به این مسئله که آن


                          زن بتواند خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودش باشد...


                          احترام گذاشته بود.
                          . . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
                          [/RIGHT]
                          [/B][/SIZE]

                          نظر

                          • محمود شریعت
                            عضو فعال
                            • Oct 2011
                            • 1358

                            #328
                            در اصل توسط آمن پست شده است View Post
                            مردها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمیخورد.

                            - مردها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در میآورد.

                            - مردها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

                            - مردها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

                            - مردها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

                            - مردها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.

                            - مردها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

                            - مردها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .

                            - مردها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

                            - مردها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

                            - مردها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.

                            - مردها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

                            - مردها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند
                            جملات زیبایی بود فقط یه مشکل کوچولو داشت
                            یه اشتباه تایپی جزیی فکر کنم رخ داده در مطلبتون
                            و اون اینکه اشتباهی بجای زنان نوشتید مردها :d

                            مخصوصا اونایی که قرمز شدن
                            . . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
                            [/RIGHT]
                            [/B][/SIZE]

                            نظر

                            • محمود شریعت
                              عضو فعال
                              • Oct 2011
                              • 1358

                              #329
                              اینم مدرک:
                              :d;)

                              در اصل توسط آمن پست شده است View Post
                              .
                              .
                              .
                              - مردها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.
                              .
                              .
                              .
                              . . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
                              [/RIGHT]
                              [/B][/SIZE]

                              نظر

                              • محمود شریعت
                                عضو فعال
                                • Oct 2011
                                • 1358

                                #330
                                جواب سلام

                                جواب سلام


                                دختری از کوچه باغی میگذشت

                                یک پسر در راه ناگه سبز گشت

                                در پی اش افتاد و گفتا او سلام

                                بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

                                دختر اما ناگهان و بی درنگ

                                سوی او برگشت مانند پلنگ

                                گفت با او بچه پروی خفن

                                می دهی زحمت به بانویی چو من؟

                                من که نامم هست آزیتای صدر

                                من که زیبایم مثال ماه بدر

                                من که در نبش خیابان بهار

                                میکنم در شرکت رایانه کار

                                دختری چون من که خیلی خانمه

                                بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

                                دختری که خانه اش در شهرک است

                                کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

                                در چه مورد با تو گردد هم کلام

                                با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
                                . . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
                                [/RIGHT]
                                [/B][/SIZE]

                                نظر

                                در حال کار...
                                X