مردان برترند یا زنان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • آمن خادمی
    مدیر
    • Jan 2011
    • 5243

    #91
    در اصل توسط بوف کور پست شده است View Post
    باشه
    منم از بخش ازاد می رم
    دیگه هم بر نمی گردم
    داشتم می رفتم دخترارو جمع کنم بیام حال این جنس درجه دو ( مردا ) رو بگیریم :(

    آقای مهربان که می خواد شب بره مردا رو بیاره و شما بوف کور عزیز هم که می خواستید برید دخترا رو بیارید
    بعد بگید نباید من فکر کنم شما دو تا یکی هستید........
    .........:-?
    to continue, please follow me on my page

    نظر

    • مهربان
      عضو فعال
      • Mar 2011
      • 1675

      #92
      در اصل توسط آمن پست شده است View Post

      آقای مهربان که می خواد شب بره مردا رو بیاره و شما بوف کور عزیز هم که می خواستید برید دخترا رو بیارید
      بعد بگید نباید من فکر کنم شما دو تا یکی هستید........
      .........:-?
      ...مادرم مثل اینکه قضیه جا نیافتاده...مرد بیارم...همون تاج سر...قدرت...سطوت...شکوه...اقتدار...دانش....خرد...
      ...نه دختر...بین ایندوتا فرقه...مثل فرقه بین شب وروز...:d
      [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

      نظر

      • بوف کور
        Banned
        • Jul 2025
        • 1422

        #93
        در اصل توسط مهربان پست شده است View Post
        ...مادرم مثل اینکه قضیه جا نیافتاده...مرد بیارم...همون تاج سر...قدرت...سطوت...شکوه...اقتدار...دانش....خرد...
        ...نه دختر...بین ایندوتا فرقه...مثل فرقه بین شب وروز...:d
        دکی مهربون
        یه دختر 18 ساله صد تا مرد و در ایکی ثانیه به زانو در می یاره :d

        نظر

        • مهربان
          عضو فعال
          • Mar 2011
          • 1675

          #94
          در اصل توسط بوف کور پست شده است View Post
          دکی مهربون
          یه دختر 18 ساله صد تا مرد و در ایکی ثانیه به زانو در می یاره :d
          ....البته در این مورد خاص با بهره گیری از امکانات ویژه مثل ریمل سایه پن کیک و شیش کیک موارد ضعف وسستی دیده شده بود که اون چند مرد با عمل جراحی به بخش زنان منتقل شدند...:-b
          [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

          نظر

          • بوف کور
            Banned
            • Jul 2025
            • 1422

            #95
            در اصل توسط مهربان پست شده است View Post
            ....البته در این مورد خاص با بهره گیری از امکانات ویژه مثل ریمل سایه پن کیک و شیش کیک موارد ضعف وسستی دیده شده بود که اون چند مرد با عمل جراحی به بخش زنان منتقل شدند...:-b
            =))=))=))

            نظر

            • مهربان
              عضو فعال
              • Mar 2011
              • 1675

              #96
              ...یادتون باشه که مرد همیشه و همه جا حرف اولو میزنه...من برم برای خواهرم چایی :dبریزم....
              [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

              نظر

              • Captain Nemo
                مدیر
                • Dec 2010
                • 2934

                #97
                در اصل توسط مهربان پست شده است View Post
                ...یادتون باشه که مرد همیشه و همه جا حرف اولو میزنه...من برم برای خواهرم چایی :dبریزم....
                مهرداد جان
                احتیاجی به نیروی کمکی نیست .....
                حداکثر تا چند ساعت دیگر کل بخش آزاد را با یه عملیات گاز انبری به تصرف در میاریم ......:d
                الان فنسر هم میاد با شمشیرش ..... >:)
                یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                نظر

                • بوف کور
                  Banned
                  • Jul 2025
                  • 1422

                  #98
                  زن در حال قدم زدن در جنگل بود كه ناگهان پايش به چيزي برخورد كرد.
                  وقتي كه دقيق نگاه كرد چراغ روغني قديمي اي را ديد كه خاك و خاشاك زيادي هم روش نشسته بود.
                  زن با دست به تميز كردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشي كه بر چراغ داد طبيعتا يك غول بزرگ پديدار شد....!!!
                  زن پرسيد : حالا مي تونم سه آرزو بكنم ؟؟
                  غول جواب داد : نخير ! زمانه عوض شده است و به علت مشكلات اقتصادي و رقابت هاي جهاني بيشتر از يك آرزو اصلا صرف نداره،همينه كه هست....... حالا بگو آرزوت چيه؟
                  زن گفت : در اين صورت من مايلم در خاور ميانه صلح برقرار شود و از جيبش يك نقشه جهان را بيرون آورد و گفت : نگاه كن. اين نقشه را مي بيني ؟ اين كشورها را مي بيني ؟ اينها ..اين و اين و اين و اين و اين ... و اين يكي و اين. من مي خواهم اينها به جنگ هاي داخلي شون و جنگهايي كه با يكديگر دارند خاتمه دهند و صلح كامل در اين منطقه برقرار شود و كشورهايه متجاوزگر و مهاجم نابود شون.
                  غول نگاهي به نقشه كرد و گفت : ما رو گرفتي ؟ اين كشورها بيشتر از هزاران سال است كه با هم در جنگند. من كه فكر نمي كنم هزار سال ديگه هم دست بردارند و بشه كاريش كرد. درسته كه من در كارم مهارت دارم ولي ديگه نه اينقدر ها . يه چيز ديگه بخواه. اين محاله.
                  زن مقداري فكر كرد و سپس گفت: ببين...
                  من هرگز نتوانستم مرد ايده آل ام راملاقات كنم.
                  مردي كه عاشق باشه و دلسوزانه برخورد كنه و با ملاحظه باشه.
                  مردي كه بتونه غذا درست كنه(!!!) و در كارهاي خانه مشاركت داشته باشه.
                  مردي كه به من خيانت نكنه و معشوق خوبي باشه و همش روي كاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نكنه(!!!!!)
                  ساده تر بگم، يك شريك زندگي ايده آل.
                  غول مقداري فكر كرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتي رو بده دوباره يه نگاهي بهش بندازم....!!!
                  -- با تشکر:)

                  نظر

                  • Captain Nemo
                    مدیر
                    • Dec 2010
                    • 2934

                    #99
                    در اصل توسط بوف کور پست شده است View Post
                    زن در حال قدم زدن در جنگل بود كه ناگهان پايش به چيزي برخورد كرد.
                    وقتي كه دقيق نگاه كرد چراغ روغني قديمي اي را ديد كه خاك و خاشاك زيادي هم روش نشسته بود.
                    زن با دست به تميز كردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشي كه بر چراغ داد طبيعتا يك غول بزرگ پديدار شد....!!!
                    زن پرسيد : حالا مي تونم سه آرزو بكنم ؟؟
                    غول جواب داد : نخير ! زمانه عوض شده است و به علت مشكلات اقتصادي و رقابت هاي جهاني بيشتر از يك آرزو اصلا صرف نداره،همينه كه هست....... حالا بگو آرزوت چيه؟
                    زن گفت : در اين صورت من مايلم در خاور ميانه صلح برقرار شود و از جيبش يك نقشه جهان را بيرون آورد و گفت : نگاه كن. اين نقشه را مي بيني ؟ اين كشورها را مي بيني ؟ اينها ..اين و اين و اين و اين و اين ... و اين يكي و اين. من مي خواهم اينها به جنگ هاي داخلي شون و جنگهايي كه با يكديگر دارند خاتمه دهند و صلح كامل در اين منطقه برقرار شود و كشورهايه متجاوزگر و مهاجم نابود شون.
                    غول نگاهي به نقشه كرد و گفت : ما رو گرفتي ؟ اين كشورها بيشتر از هزاران سال است كه با هم در جنگند. من كه فكر نمي كنم هزار سال ديگه هم دست بردارند و بشه كاريش كرد. درسته كه من در كارم مهارت دارم ولي ديگه نه اينقدر ها . يه چيز ديگه بخواه. اين محاله.
                    زن مقداري فكر كرد و سپس گفت: ببين...
                    من هرگز نتوانستم مرد ايده آل ام راملاقات كنم.
                    مردي كه عاشق باشه و دلسوزانه برخورد كنه و با ملاحظه باشه.
                    مردي كه بتونه غذا درست كنه(!!!) و در كارهاي خانه مشاركت داشته باشه.
                    مردي كه به من خيانت نكنه و معشوق خوبي باشه و همش روي كاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نكنه(!!!!!)
                    ساده تر بگم، يك شريك زندگي ايده آل.
                    غول مقداري فكر كرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتي رو بده دوباره يه نگاهي بهش بندازم....!!!
                    -- با تشکر:)
                    شنیده شده که سرور قبلی سایت جنسش مذکر بوده
                    اینقدر در این تاپیک بهش فشار وارد شد که سوخت و مدیریت
                    مجبور شد سرور را تعویض نماید .
                    احتمالا خسارتش را خانم های سایت به رهبری سرکار خانم آمن باید بپردازند ....
                    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                    نظر

                    • malavan
                      عضو عادی
                      • Jul 2025
                      • 294

                      #100
                      او قدیمیه ها ضرب المثل هایی درست کردند که تا شونصد سال دیگر هم کاربرد داره

                      یکیش اینه که با یک گل بهار نمیشه
                      این بوف کور ما یک سرور و تاج سر و ستون فقراتی داره که از شدت و فوران ابهت !! کمی ذذ تشریف داره
                      خوب با این حساب فکر می کنه همه اینجوری اند
                      نه آبجی من
                      نه خواهر من
                      از این خبرها نیست
                      همونطور که مهربان خان گفت هر وقت خواستی دنبال مقوله برتری بی افتی اول قطر بازوتو اندازه بگیر


                      :d
                      [COLOR="darkgreen"]بی چیز باش[/COLOR]***ناچیز نباش[/COLOR]

                      نظر

                      • shade
                        عضو عادی
                        • Apr 2011
                        • 52

                        #101
                        خب . مشکل اینه که الان قطر بازو زیاد جواب نمی ده . مگه اینکه جنگلی درس بشه و کل ملت برن توش .

                        نظر

                        • مهربان
                          عضو فعال
                          • Mar 2011
                          • 1675

                          #102
                          ....ممنونم از حضور با صلابت ملوان و حضور دوست داشتنی همکار خودم...شاد جان...چرا ضعف نفس بخرج میدی...بجای دلیل و برهان و احتجاج درامری بدیهی که درانتها کار به جرو بحث میکشه....
                          ..برو جلو اینه...استینارو تا بازو تا کن...یه فیگور بگیر...جواب تمام این استدلالها همون برجستگیه...همه جا هم کاربرد داره...چه در جنگل و مزرعه و جوامع بدوی ...چه در اجتماع شهر نشین ما...
                          [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

                          نظر

                          • بوف کور
                            Banned
                            • Jul 2025
                            • 1422

                            #103
                            در اصل توسط malavan پست شده است View Post
                            او قدیمیه ها ضرب المثل هایی درست کردند که تا شونصد سال دیگر هم کاربرد داره

                            یکیش اینه که با یک گل بهار نمیشه
                            این بوف کور ما یک سرور و تاج سر و ستون فقراتی داره که از شدت و فوران ابهت !! کمی ذذ تشریف داره
                            خوب با این حساب فکر می کنه همه اینجوری اند
                            نه آبجی من
                            نه خواهر من
                            از این خبرها نیست
                            همونطور که مهربان خان گفت هر وقت خواستی دنبال مقوله برتری بی افتی اول قطر بازوتو اندازه بگیر


                            :d
                            سیامکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ تیر خلاص و خودت به خودت زدی
                            تموم شد
                            سیامک جوووووووووون بگم کجایی هستی برو بچ مستفیذ شن یا خودت می نویسی اون جمله معروفو ؟
                            بگم ؟ بگم ؟
                            راهنمایی ( همون جایی که خانم هاش کارشون درسته و اقایونش به خانم هاشون فقط می گن چشم عزیزم ؛ هر چی شما بگی :d

                            نظر

                            • آمن خادمی
                              مدیر
                              • Jan 2011
                              • 5243

                              #104
                              ورود آقایان ممنوع!

                              یک روز در ماه اردیبهشت هر سال برای همه زنان روستای آب اسک شمال کشور روز خاص و جالبی است چون هیچ مردی در آن روز مجاز به ماندن در روستا نیست و این زنان هستند که رئیس و فرمانروایند و همه امور روستا به رای آنها می چرخد.

                              به گزارش خبرنگار مهر، هر سال جمعه یکی از روزهای اردیبهشت ماه رسم دیرینه "زن شاهی" یا "ورف چال" توسط اهالی روستای آب اسک قبل از شهرستان آمل برگزار می شود. معمولا این روز توسط بزرگان روستا انتخاب می شود.

                              در این روز زنان روستا صبح زود، وقتی آفتاب هنوز طلوع نکرده زیر قابلمه غذای ناهار مردانشان را خاموش کرده و بار سفر یک روزه آنها را می بندند و اسپند دودکنان آنها را تا ورودی روستا بدرقه می کنند.

                              همه اهالی در میدان بزرگ روستا جمع می شوند و اعضای شورا و بقیه ریش سفیدان با خواندن آوازی در کوچه و پس کوچه ها مردان کوچکتر را با خبر می کنند این به آن معنا که همه بدانند هیچ مردی از پنج ساله تا 50 ساله نباید در روستا بماند.

                              هوای روستا را بوی اسپند و صدای سلام و صلوات پر می کند تا اینکه همه مردان قابلمه و بقچه به دست از روستا خارج می شوند. زنان هم که از رفتن همه مردها در روستا مطمئن شده اند برای پادشاهی یک روزه خود را آماده می کنند!

                              در خانه های روستا غوغایی است قرار است یک نفر از زنان ملکه شود دیگری وزیر، عروس و نگهبان و حاکم هم وجودش در روستا لازم است. اما سربازها از همه سرشان شلوغتر است باید مرتب اوضاع روستا را به ملکه گزارش دهند.
                              آنها باید جلوی ورودی روستا نگهبانی دهند تا مردی از مردان روستا حتی به زور هم که شده نتواند وارد شود که اگر به هر نحو بخواهد از این کار تخطی کند، سر و کارش با ماموران حاکم است!

                              در این بین گردشگران و کسانی که از روستاهای اطراف برای شرکت در زن شاهی به این روستا آمده اند باید مقررات روستا را رعایت کنند وگرنه به دستور ملکه توسط همین سربازها تنبیه می شوند. آنها باید بدانند که به هیچ وجه نباید در روستا و هنگام برگزاری این مراسم از دوربین فیلمبرداری یا عکاسی و یا موبایل استفاده کنند. حتی یک روز که مسئولان گردشگری و صدا و سیما خواستند وارد شوند ملکه اجازه ورود آنها را به روستا نداده بود.

                              وقتی همه آماده شدند رسم زن شاهی هم اجرا می شود. ملکه و همه زیردستانش اول به دیدن خانواده هایی که در سوگ از دست دادن عزیزی سیاه پوشیده اند می روند و آنها را از عزا در می آورند. اهالی خانه هم رسم مهمان نوازی را می دانند و پذیرایی می کنند حتی به اندازه یک خرما یا شیرینی.

                              خانواده های دیگری که اهالی به دیدن آنها می روند بیماری را در خانه نگهداری می کنند پس اولویت بعد عیادت از بیماران است. تبریک گفتن دخترهای نو عروس وظیفه عروس نمادین روستاست.

                              پادشاه روستا هم که از میان زنان سرشناس روستا انتخاب شده در این روز باید اختلافات و مشکلات زنان روستا را حل کند به همین دلیل اگر زنی از دیگری شکایت دارد باید در ملاء عام مطرح کند تا مسئله حل شود. این است روایت یک روز حکومت روستای آب اسک در دست زنان است.

                              در این روز که از هر خانه بوی نذری می آید زنان بسیاری برای برآورده شدن حاجاتشان نذری می پزند از آش رشته گرفته تا قیمه.

                              ورف چال مردانه در دامنه کوه دماوند

                              اما از آن سو مردان روستا که صبح زود توسط خانواده بدرقه شدند یک روز را در کوههای اطراف سپری می کنند تا آنها هم بخش دیگری از این مراسم را با نام ورف چال را برگزار کنند. در این روز مردان روستا در دامنه کوه دماوند به محل ورف چال می رسند. ورف چال محلی است که از دوران گذشته چاهی در آنجا به عمق 12 متر و قطر 10 متر برای جمع آوری برف در حدود نیمه اول قرن نهم هجری به وسیله شخصی به نام سید حسن ولی از اهالی نیاک حفر شده است.


                              مردان روستا قطعات یخ زده برف را از کوهها جدا می کنند و هر کس به توانایی خود مقداری از قطعات آخرین برف زمستانی به جا مانده در طبیعت را در این چاله می ریزد و روی چاه را می پوشانند تا فصل تابستان که دامهای خود را برای چرا به این منطقه می آورند مقداری از این برف را آب کرده و برای آشامیدن استفاده کنند.

                              اجرای بازی های محلی و پذیرایی از مهمانان روستا بخش دیگری از برنامه ورف چال مردان روستاست.

                              در این روز هم زنان می توانند یک روز اقتدار را در روستا تجربه کنند و هم مردان یک روز را در دامان طبیعت رفته و برای جلوگیری از خشکسالی و کم آبی، چاهی از برف ذخیره می کنند.

                              این مراسم می تواند یک جاذبه گردشگری در روستاهای شمالی ایران باشد به شرط آنکه گردشگران مقررات حکومت زنانه را در این روستا رعایت کنند. این بزرگترین شرط ملکه برای معرفی آیین زن شاهی به گردشگران و حضور آنها در زیباترین روز اردیبهشت ماه است.
                              to continue, please follow me on my page

                              نظر

                              • malavan
                                عضو عادی
                                • Jul 2025
                                • 294

                                #105
                                در اصل توسط بوف کور پست شده است View Post
                                سیامکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ تیر خلاص و خودت به خودت زدی
                                تموم شد
                                سیامک جوووووووووون بگم کجایی هستی برو بچ مستفیذ شن یا خودت می نویسی اون جمله معروفو ؟
                                بگم ؟ بگم ؟
                                راهنمایی ( همون جایی که خانم هاش کارشون درسته و اقایونش به خانم هاشون فقط می گن چشم عزیزم ؛ هر چی شما بگی :d
                                بابا سردرد هم سردردهای قدیم
                                من فکر کردم تا حالا خلاص شدی....
                                و یه ملتی از دست تو خلاص شدند به خصوص اون داداش همشهریمان که اسیر یک .... شده
                                نکنه این دکتر ما یکی به نعل می زنه یکی به میخ
                                یه اکسیری چیزی بهت داده جون گرفتی
                                آره مهربان خان...
                                نم یدونم رلیفی..دیکنو فلاکی..چیزی...
                                خلاصه آبجی جان نمی تونی نقطه ضعف ازم بگیری
                                دیگه مردی شدیم واسه خودمون:p
                                امروز بعد از مدتها طرف را مجبور کردیم واسمون چایی بزاره


                                :->
                                [COLOR="darkgreen"]بی چیز باش[/COLOR]***ناچیز نباش[/COLOR]

                                نظر

                                در حال کار...
                                X