جک بگیم ... بخندیم
Collapse
X
-
در اصل توسط آمن خادمی پست شده است View Postزن مثل تلويزيونه
دوست دختر مثل موبايل
تو خونه تلويزيون تماشا ميكني
وقتي ميري بيرون موبايلتو ميبري
وقتي پول نداشته باشي تلويزيون خونه ات رو ميفروشي وقتي پول بدست مياري گوشي موبايل رو عوض ميكني
بعضي وقتها از تلويزيون لذت ميبري اما بيشتر اوقات با موبايل بازي ميكني
تلويزيون براي تمام عمرت مجانيه
اما اگه قبض موبايل رو پرداخت نكني ارائه خدمات متوقف ميشه
تلويزيون بزرگ و گنده است و معمولا كهنه
اما موبايل خوشگل و باريك و خوشدسته و هميشه ميشه همه جا با خودت ببريش
معمولا هزينه استفاده از تلويزيون منطقي و قابل قبوله
اما هزينه استفاده از موبايل زياده و هميشه هم بدهكاري
تلويزيون كنترل از راه دور داره اما موبايل نداره
و مهمترين نكته اينكه موبايل وسيله ارتباطي دوطرفه است صحبت كردن و گوش دادن
اما فقط بايد به تلويزيون گوش بدي (چه بخواهي چه نخواهي)
و آخرين نكته اينكه تلويزيون ويروس نداره اما موبايل .....داره
و نکته آخر اینکه
تلوزیون همیشه در دسترسه مگر اینکه ......... بشه
ولی موبایل گاهی اوقات و معمولا در مواقع اضطراری، در دسترس نیست.[COLOR="#FF8C00"][SIZE=4] بزرگترین اقیانوس، آرام است. آرام باش تا بزرگترین باشی. [/SIZE][/COLOR]
نظر
-
در اصل توسط ماهور پست شده است View Postزن دوم مثل انرژی هسته ایی میمونه،
با اینکه حق مسلم ماست اما اجازه دستیابی به ما نمیدن،
حتی در حد تحقیقات !.....:d
البته در حال حاضر در حال مداکره برای غنی سازی زیر 20 درصد یعنی حدود 5 درصد هستیم که ان شاءاله مورد توافق قرار می گیرد.[COLOR="#FF8C00"][SIZE=4] بزرگترین اقیانوس، آرام است. آرام باش تا بزرگترین باشی. [/SIZE][/COLOR]
نظر
-
امروز صبح بعد از مدتها تصمیم گرفتم با دوستم بریم ورزش کنیم!
گرمکن نارنجیمو پوشیدم و زدم بیرون.
و حالا توجه کنید به تیکههای ملت :
نارنگی! کجا میری؟
... پرتقال! بدو تا نخوردمت!
هویج!مگه خرگوش دنبالت کرده؟
تهسیگار!
رفتگر!برو 9 شب بیا بابا!
چیتوز موتوری!
سن ایچ و دیگر هیچ!
لینا توپی!!انقدر جون نده بابا!
اسمارتیز!بقیه دوستات کجان؟
بچهها! بچه ها! گارفیلد!
نظر
-
دیالوگ زیبای حمید فرخ نژاد در " گشت ارشاد"
حروم اون آمپولیه که دونه ای 220 هزار تومن پولشه
...و تو باید ماهی سه تاشو بزنی...
حروم زندگی این بدبخته که حسرت یه عروسی به دلش مونده..
زده بالا ، متوسل شده به تابلوی کائنات...
حروم اون نزول خوره که اگه سر ماه پول با اسکونتش حاضر نباشه ،
اسباب و اثاثیه پدر و مادر من رو بعد از 30 سال کار تو
آموزش و پرورش این مملکت میزیزه سر کوچه...
حروم اون ماشینی که آیینه بغلش ، دیه ما سه نفره ..
نظر
-
غضنفر چند هفته بوده هر روز پشت سر هم میرفته از داروخونه قرص سوسک کش میخریده.یه روز دکتره ازش می پرسهتو چرا اینقدر قرص سوسک کش میخری؟میگه: آخه من هرچی اینا رو پرت میکنم نمیخوره به سوسکها!
اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد .... باور محال بودنش را عوض کن!!!!
نظر
-
یه بچه ایی تازه بدنیا اومده بوده ، شیر مامانشو نمی خورده ، هر زن دیگه ای هم آوردن ، فایده نداشته بچه شیر اونا رو هم نمی خورده تا اینکه یه زن سیاه میارن بچه شیرشو می خوره بابائه می گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شیرکاکائو می خواستی ما نمی دونستیماگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد .... باور محال بودنش را عوض کن!!!!
نظر
-
یك بابایی داشته از سر كار برمیگشته خونه، یهو میبینه یك جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میكنند، منتها یجور عجیب غریبی: اول صف یك سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن، بعد یك یارو مرده با سگش راه میره، بعد ازون هم یك صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن. یارو كف میكنه، میره پیش جناب سگ دار، میگه: تسلیت عرض میكنم قربان، خیلی شرمندم... میشه بگید جریان چیه؟ یارو میگه: والله تابوت جلوییه خانممه، پشتیش هم مادر خانومم... هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت میشه، همینجور شروع میكنه پشت سر یارو راه رفتن، بعد از یك مدت برمیگرده میگه: ببخشید من خیلی براتون متاسفم، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست، ولی ممكنه من یك شب سگ شما رو قرض بگیرم؟! مرده یك نگاهی بهش میكنه، اشاره میکنه به 500 متر جمعیتی پشت سر، میگه: برو ته صف!اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد .... باور محال بودنش را عوض کن!!!!
نظر
-
مورد داشتیم دختر صورتشو شسته 2 کیلو وزنش کم شده
دقت کنین، کلیپسشو باز نکرده ها، فقط صورتشو شسته
مدتها بود که از مشکل بی خوابی و کـــم خوابی رنج میبردم .
زیر چشمانم گود رفته بود و همیشه خسته بودم .
انواع و اقسام قرصهای آرام بخش و خواب آور را امتحان کرده بودم .
تا اینکه با معجزه ای به اسم " کــتاب مــعادلات دیــفرانسیل " آشنا شدم .
پس از مطالعه اولین صفحه این کتاب ، ناگهان معجزه ای رخ داد .
چـــنان خــــــوابی عظیم وجودم را فرا گرفت که با هزاران قرص خواب آور هم نمیشد آن را به دست آورد ، و من پس از مدتها یک دل سیر خوابیدم .
از آن موقع دیگر قرص خواب آور مصرف نمیکنم ، و فقط کافیست یک صفحه از کتاب مذکور را با دقت مطالعه کنم تا مغزم هنگ کرده و سیگنال خواب را به بدنم ارسال کند .
آری ، این است مــعجزه کتابهای ریاضــی .
نظر
نظر