دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • sooroosh1315
    ستاره‌دار (۲)
    • Oct 2019
    • 5358

    #586
    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    خدا بزرگ تر است !

    به امید نابودی ظلم و ستم و انواع اقسام بدبختی و اسارت در سراسر عالم.

    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

    نظر

    • sooroosh1315
      ستاره‌دار (۲)
      • Oct 2019
      • 5358

      #587
      پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?





      پ.ن: معلوم نیس چرا گند زدن به اینترنت ، سایت های خارجی تایم اوت میدن و بسختی باز میشن
      از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

      نظر

      • وحید 20
        ستاره‌دار(98)
        • Mar 2011
        • 29911

        #588
        پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

        درخت هرچه پربارتر افتاده تر@};-

        توصیه ای به خرید/فروش/نگهداری ندارم.

        نظر

        • رادین1
          عضو فعال
          • Dec 2018
          • 4720

          #589
          پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

          نظر

          • roya123
            ستاره‌دار(3)
            • Apr 2014
            • 5587

            #590
            پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

            در اصل توسط رادین1 پست شده است View Post
            الان توی بورس وعده ی بهشتی که به سهامدارا میدن چیه؟؟؟؟
            بدونیم چیه و آگاه باشیم...
            و چجوری می تونیم بریم دنبال احقاق حقمون؟؟؟

            اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
            شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

            نظر

            • sooroosh1315
              ستاره‌دار (۲)
              • Oct 2019
              • 5358

              #591
              پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

              از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

              نظر

              • وحید 20
                ستاره‌دار(98)
                • Mar 2011
                • 29911

                #592
                پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                درخت هرچه پربارتر افتاده تر@};-

                توصیه ای به خرید/فروش/نگهداری ندارم.

                نظر

                • رادین1
                  عضو فعال
                  • Dec 2018
                  • 4720

                  #593
                  پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                  بی رحمانه ترین نوع برده گی! برده گی ذهن است! وقتی ذهن انسانها با خرافات پر می شود به راحتی می توان از آنها سوء استفاده کرد و آنها را به برده گی گرفت! می توان بدون کمترین هزینه هر جور که خواسته شود با آنها رفتار کرد ! می توان آنها را در فقر مطلق نگه داشت بطوریکه از ترس تبدیل شدن به سنگ و چوب جرات کمترین اعتراضی را نداشته باشند! می توان همه آزادی هایشان را گرفت می توان تمام دنیایشان را به قیمت وعده هایی خرید!
                  مصیب اعظم آنجاست افرادی که ذهنشان به اسارت گرفته شده است خودشان کمترین باوری به این موضوع ندارند و همین باعث می شود زندگی دیگرانی که هنوز به برده گی ذهن گرفتار نشده اند را نیز نابود کنند!

                  نظر

                  • roya123
                    ستاره‌دار(3)
                    • Apr 2014
                    • 5587

                    #594
                    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?



                    از تو دگر نمیشود دل کند…
                    فانوسِ راه عشق من بودی
                    تو جاده را به من نشان دادی!
                    برگرد بگو عاشق من بودی!
                    بازم میان خلوت خانه؛ افتاده ام چنین تک و تنها…
                    عشقت مرا به ناکجا برده!

                    نقطه به نقطه؛ سو به سو هرجا…
                    یک آدم شکسته از من ساختی…
                    عاشق کشِ بیرحم تو با من چه کردی؟!
                    بغضم گلویم را گرفته؛ از زمین و از زمان سیرم
                    تو با من چه کردی؟

                    یه آدمِ شکسته از من ساختی
                    عاشق کشِ بیرحم تو با من چه کردی؟!
                    بغضم گلویم را گرفته؛ از زمین و از زمان سیرم
                    تو با من چه کردی؟
                    میدانی که چقدر میخواهمت؛ حتی اگر بد شوی میخواهمت!
                    برگرد و به داد دلم برس…


                    دریابم که غرقم در جنون! دریابم که ویرانم کنون!
                    خدا تو را پای دلم نوشت…
                    یه آدمِ شکسته از من ساختی
                    عاشق کشِ بیرحم تو با من چه کردی؟!
                    بغضم گلویم را گرفته؛ از زمین و از زمان سیرم
                    تو با من چه کردی؟
                    ───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
                    آرون افشار عاشق کش
                    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                    نظر

                    • MOSTAFAVI
                      Banned
                      • Jun 2012
                      • 5636

                      #595
                      پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                      "صائب"زمانی که در هندوستان به سر می برد، از طرف راجه های

                      هندی خیلی مورد احترام قرار می گرفت واز این راه مال فراوانی به

                      دست می آورد،ولیکن از این دست می گرفت واز دست دیگر به مردم

                      بینوا می بخشید وبدین جهت همیشه دستش از مال دنیا تهی بود.

                      خودش می گوید:

                      می فشانم هرچه می گیرم چو ابر نوبهار

                      بر من احسان،برتمام خلق احسان کردن است

                      گویند روزی سائلی از او چیزی طلب کرد،صائب به قدری دستش خالی

                      بود که ناچار شد کفشهای خود رادرآورده به آن مرد ببخشد.مردسائل

                      همین که خواست حرفی بزند،"صائب"گفت:در هندوستان پا برهنه راه

                      رفتن معمول است،تو غصه ی مرانخور.

                      مرد گدا خندید و گفت: نمی خواستم از این بابت حرفی بزنم،خواستم

                      بگویم این کفش آنقدر پاره ومندرس است که ارزش فروش را ندارد.

                      "صائب"دید حق با اوست،گفت:بگذار کاری کنم که صدها روپیه ارزش

                      پیدا کند.فورا تخت گیوه را تمییز کرد و روی آن بیت زیر را نوشت:

                      بخیه ی کفشم اگر دندان نما شد،عیب نیست

                      خنده دارد کفش من برهرزه گردی های من!

                      گفت:حال بگیر ونزد فلان راجه ببر و به او بگو:خط "صائب تبریزی"

                      است اواز تو به قیمت گزافی می خرد.

                      می گویند:هنوز کفش مذکور در موزه ی خاندان آن راجه جزء اشیای

                      نفیس است!

                      "آسمان وریسمان خلیل محمد زاده"

                      نظر

                      • MOSTAFAVI
                        Banned
                        • Jun 2012
                        • 5636

                        #596
                        پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                        استاد زبان فرانسه در مورد مؤنث یا مذکر بودن اسم ها توضیح می داد که پرسید :

                        کامپیوتر مؤنث است یا مذکر ؟


                        کلیه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند :

                        1- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستیم .

                        2- با اینکه داده‏های زیادی دارند اما نادانند .

                        3- قرار است مشکلات را حل کنند ، ولی در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند .

                        4- همین که پایبند یکی از آنها شدید ، متوجه می شوید که اگر صبر کرده بودید
                        مورد بهتری نصیبتان می شد .
                        کلیه دانشجویان پسر جنس رایانه را به دلایل زیر زن اعلام کردند :

                        1- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد .

                        2- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد .

                        3- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعدها تلافی کنند .

                        4- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پولتان را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .

                        نظر

                        • وحید 20
                          ستاره‌دار(98)
                          • Mar 2011
                          • 29911

                          #597
                          پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                          درخت هرچه پربارتر افتاده تر@};-

                          توصیه ای به خرید/فروش/نگهداری ندارم.

                          نظر

                          • Mehdi1400
                            ستاره دار(19)
                            • Jul 2013
                            • 2939

                            #598
                            پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                            ⭕️من اسب نیستم، تو چطور؟
                            دکتر مجتبی لشکربلوکی

                            گفته می شود مردی که «سریال بازی مرکب» را مخفیانه در کره شمالی برده بود به اعدام محکوم شد! این مرد پس از بازداشت تعدادی دانش آموز دبیرستانی، شناسایی و دستگیر شد. دانش آموزی که سریال را خریده بود به «حبس ابد» و بقیه به پنج سال کار سخت محکوم و معلمان و مدیران مدرسه نیز اخراج و برای کار در معدن دورافتاده تبعید شدند. اما مضمون این سریال چیست که چنین واکنشی نشان داده شده؟ توضیح می دهم.

                            اگر سریال را ندیده اید ادامه این نوشته منجر به افشای داستان خواهد شد.
                            این سریال در مورد «آزادهای مجبور» است. در مورد اینکه چگونه می‌توان دنیایی طراحی کرد که آدم‌ها آزادانه، مرگ را انتخاب کنند. موقعیت‌هایی که هیچ انتخابی به تو نمی‌دهد جز آنکه باید حیوان کثیف‌تری باشی تا برنده شوی. موقعیت‌هایی که البته می‌شود انسان ماند اما به شرط آنکه بمیری! این سریال در مورد بازی با دو انگیزه اصلی است؛ ترس و طمع. اینکه چگونه می‌توان بدون اجبار فیزیکی، آدم ها را مجبور کرد که همانی را انتخاب کنند که تو می خواهی.

                            داستان کلی سریال این است: یک بازی طراحی شده و کسانی به این بازی دعوت شده اند که به مرز استیصال رسیده اند. مثلا مردی که اگر تا یک ماه دیگر پول جور نکند، اعضای بدنش به فروش می‌رسند. در یکی از دیالوگ های ماندگار سریال بازیکن شماره ۳۲۲ می گوید «من جایی برای بازگشت ندارم. در اینجا حداقل یک شانس دارم. اما اون بیرون چی؟» در شش مرحله بازی، کسانی که می‌بازند، می میرند و هر مرحله جایزه بیشتر می‌شود و کل جایزه به فرد یا افرادی تعلق می‌گیرد که تا آخر بازی پیش رفته اند. در این مدت هم یک سری افراد VIP این بازی را می‌بینند. لذت می‌برند و شرط می‌بندند و قمار می‌کنند.

                            این بازی به شدت مشابه نظام‌های سیاسی -اقتصادی بسته و بهره کش است. تشابه بازی مرکب با نظام های سیاسی-اقتصادیِ بسته و بهره کش چیست؟
                            ▪️در هر دو شما در ظاهر آزادی و حق انتخاب داری. اما انتخاب شما محدود شده. حق داری از بین دو کیلو سیب گندیده، دو کیلو سیب انتخاب کنی.
                            ▪️در هر دو شما هر کاری کنید آن بالایی ها (بازیگردان و تماشاگران) برنده‌اند. حالا ممکن است یکی دو بازیگر هم برنده شوند. ولی برنده بزرگ در بین بازیگران نیست.
                            ▪️ در هر دو عدالت وجود دارد اما عدالت بین پایینی ها. عدالتی بین پایينی ها (بازیگران) و بالایی ها (بازیگردان و تماشاگران) نیست. اصولا عدالت خوب است اما فقط برای عده ای!
                            ▪️در هر دو، چهره (انگیزه و شخصیت) واقعی بالادستی‌ها معلوم نیست.
                            ▪️ در هر دو دوربین‌ها همه چیز را زیر نظر دارند. همین تسلط اطلاعاتی یک طرفه (عدم تقارن اطلاعاتی) است که شما را برده می کند.
                            ▪️ در هر دو شما مجبورید یک اسب باشید. در یکی از تکان دهنده ترین دیالوگ بالادستی به یکی از بازیکنان می‌گوید: شما روی اسب‌ها شرط بندی می کنید. اینجا هم همین‌طور است، ما روی انسان‌ها شرط می‌بندیم. شما اسب های ما هستید!
                            حالا متوجه شدید چرا اعدام و تبعید؟ (با فرض صحت خبر)

                            شاید بعد از خواندن این نوشته بلافاصله احساس کنید که مردم عادی هم یک بازیکن (قربانی) هستند. اما کمی صبر کنید. برخی می گویند: شخصیت VIPها در این سریال مشابه بینندگان سریال است (مثل من و شما). به این دلیل که ما (بینندگان) نیز برای دیدن این سریال پول پرداخت می کنیم و شاهد این فیلم (بازی) هستیم و در ذهن مان روی اینکه چه کسی می‌میرد و چه کسی می‌برد شرط می بندیم. و در حالی که نوشیدنی می نوشیم این بازی را نگاه می کنیم. درست مانند یک تماشاگر VIP

                            ☑️⭕️تجویز راهبردی
                            هیرشمن اندیشمند برجسته اقتصادسیاسی می گوید شما سه گزینه دارید: وفاداری، خروج و اعتراض.

                            وفاداری: بمانید و بپذیرید و سکوت کنید.
                            خروج: بگذاریم و برویم. صحنه بازی را ترک کنیم. خود را درگیر بازی های کثیف نکنیم.
                            اعتراض: بمانیم و اصلاح کنیم. بزنیم زیر میز! در قسمت آخر سریال بازیگر به طراح بازی می‌گوید، من اسب نیستم من یک انسانم! و بعد می رود که بازی او را به هم بزند.

                            اما علاوه بر این ها به نظرم سه اقدام دیگر نیز باید انجام دهیم:
                            ▪️آگاهی‌های خود را گسترش دهیم. وگرنه از یک بازی بیرون می آییم در بازی دیگری می افتیم.
                            ▪️ بعضی از ما در شرایطی گیر می افتیم که ترجیح می‌دهیم شانس خود را در بازی‌ای مرگبار امتحان کنیم. بازی‌ای با احتمال ۹۹% کشته شدن. نوعی خودکشی غیررسمی! می‌خواهیم خودکشی کنیم، ولی ترجیح می‌دهیم کس ديگری ماشه را بکشد. وظیفه اخلاقی ما این است که در لحظات دشوار حیات دیگران را دریابیم.
                            ▪️بازی های کوچکِ جدیدِ منصفانه و درست طراحی کنیم. همین بازی های کوچک سرآغاز بازی های منصفانه بزرگتر است. توسعه های محلی-کوچک می تواند سرآغاز توسعه ملی-بزرگ باشد

                            نظر

                            • MOSTAFAVI
                              Banned
                              • Jun 2012
                              • 5636

                              #599
                              پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                              خبرداری از خسروان عجم

                              که کردند بر زیردستان ستم؟

                              نه آن شوکت و پادشایی بماند

                              نه آن ظلم بر روستایی بماند

                              خطا بین که بر دست ظالم برفت

                              جهان ماند و با او مظالم برفت

                              خنک روز محشر تن دادگر

                              که در سایهٔ عرش دارد مقر

                              به قومی که نیکی پسندد خدای

                              دهد خسروی عادل و نیک رای

                              چو خواهد که ویران شود عالمی

                              کند ملک در پنجهٔ ظالمی

                              سگالند از او نیکمردان حذر

                              که خشم خدای است بیدادگر

                              بزرگی از او دان و منت شناس

                              که زایل شود نعمت ناسپاس

                              اگر شکر کردی بر این ملک و مال

                              به مالی و ملکی رسی بی زوال

                              وگر جور در پادشایی کنی

                              پس از پادشایی گدایی کنی

                              حرام است بر پادشه خواب خوش

                              چو باشد ضعیف از قوی بارکش

                              میازار عامی به یک خردله

                              که سلطان شبان است و عامی گله

                              چو پرخاش بینند و بیداد از او

                              شبان نیست، گرگ است، فریاد از او

                              بد انجام رفت و بد اندیشه کرد

                              که با زیردستان جفا، پیشه کرد

                              به سختی و سستی بر این بگذرد

                              بماند بر او سالها نام بد

                              نخواهی که نفرین کنند از پست

                              نکو باش تا بد نگوید کست

                              نظر

                              • وحید 20
                                ستاره‌دار(98)
                                • Mar 2011
                                • 29911

                                #600
                                پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                                رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

                                چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

                                من ار چه در نظر یار خاکسار شدم

                                رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

                                چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را

                                کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

                                چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

                                چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

                                سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود

                                که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

                                غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه

                                که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

                                توانگرا دل درویش خود به دست آور

                                که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

                                بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر

                                که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

                                ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ

                                که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
                                درخت هرچه پربارتر افتاده تر@};-

                                توصیه ای به خرید/فروش/نگهداری ندارم.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X