دو کلام حرف حساب

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • mhjboursy
    ستاره‌دار (۱۳)
    • Jul 2013
    • 18270

    #331
    پاسخ : دو کلام حرف حساب

    در اصل توسط گیلان پست شده است View Post
    با عقل عملگرا و نتیجه گرا ...
    وقتی شما داده هایی دارید و سپس فرایندی و در انتها خروجی سیستم ....اگر خروجی فرایند و سیستم شما معیوب و ضایع میباشد , مشخص است سیستم کارکرد مطلوبی ندارد ....از درون متنی سراسر خطا و اشتباه و سیستمی بی نظم و آشفته انتظار بیهوده ایست که خروجی منظم و مرتبی بدهد ...
    اینجا شک و سپس یقین کمک شما میآید که سیستم اشکالاتی در پی و مبنایش دارد ....
    برخی با الفاظ و وعده دل و عقلشان را خوش دارند که بلاخره داخل سیستمی شده اند خروجیش خوب خواهد شد,اساس حرفشان هم برفلان نقل قول و فلان وعده و فلان سخن است(در باطن هم میدانند همش کشک است.... اما به عادت و گرفتارش هستند) ...اینها جرات رویارویی با آنچه خلاف باورهایشان را نشان میدهد ندارند چرا که فکر میکنند و میدانند که با قبول شک و سپس دیدن واقعیت سالهای سال که گذران کرده اند با این سیستم شخم زده خواهد شد....هر چه بر بی نظمی و فلاکتشان افزوده میشود در کمال تعجب میبینید ارادتشان به سیستم بیشتر میشود , ....میگویند طرف تعصبی و غیرتی است !!!یعنی عقل کمتر و هیجان بیشتر است !!!
    معمولا در جوامع مذهبی چنین رفتاری به وفور دیده میشود با شستشوی مغزی که جامعه را داده اند....همه را میبینند اما خود را زده اند به ندیدن ....ملتهایی توانستند این فرایند معیوب را باایجاد شک و شبهه و سپس یقین به جهلشان و البته هزینه های انسانی و مادی که دادند اصلاح کنند , مانند اروپای قرون وسطا که با ظهور نطفه هایی از علم نوین که اشخاصی مانند گالیله و کوپرنیک پیش قراولانش بودند به مرور حکومت کلیسا را به عقب بزنندو از فلاکتی عظیم گذر کنند ...کشورهای مذهبی دیگری هم هستند که با بازی الفاظ و سفسطه و رویا و دروغ ملتهایشان را به بردگی جسمی و جنسی و فروپاشی اخلاقیات کشانده اند و البته ملتشان نیز با رفتار و ارادتی که به جهل و نادانیشان نشان میدهند حظ فراوان میبرند از فلاکت و لجنی که گرفتارش هستند(همان ندیدنی که اشاره شد...یک حالتی شبیه خلسه و منگی و نعشگی دارند) و دل و عقلشان خوش است ,,یا مشیت خداونداست یا ریاضیتی است که پایانش بهشت است و در هر دو صورت کاری از آنها جز بردباری ساخته نیست !
    خوب یک بخش فرعی دیگر مطرح کردید تحت عنوان اجتماع... و اینکه آیا ترقی فیزیکی یک جامعه مربوط به باور های آن جامعه هست یا نه؟ و اینکه چه باورهایی در ترقی جامعه دخیل هستند؟ و آیا بحث جامعه شناسی با روان شناسی و یا گرایش به یک مذهب یکی است یا به هم مربوط هستند؟ و ربطشان چیست؟
    من نمی خواهم وارد این موضوع شوم تا موضوع اصلی از دست برود ولی همین را خدمتتان بگویم که بنده چند هفته ای است دارم روی همین جامعه شناسی ِ فرد ِ مدرن (و فرآیند های تمدن ساز که به پیدایش چنین فردی می انجامد) تحقیق می کنم و همین الان دارم متن مربوط بزرگترین دانشمند جامعه شناس ِ تاریخی ِ مدرنیته اروپا (یعنی نوربرت الیاس) را ترجمه می کنم. و این چیزی که شما می فرمایید را خود ایشان نمی گویند! (این کلمات از زبان امثال مارکس و لنین و استالین و راسل ممکن است در بیاید که البته باید نتایج مارکسیسم و کمونیسم و امثالهم بررسی شود. که نمی دانم شما چرا در جستجوی جوامع بی دین و مدرن دنبال آنها نرفتید؟!)
    جامعه شناسانی که من دیده ام علت ترقی فیزیکی-فناوری اروپاییان را دین زدگی نمی دانند! علت آن را تشکیل زندگی درباری می دانند! و بلعیده شدن حکومت های کوچک فئودال توسط قدرت های بزرگتر و تشکیل جوامع بزرگتر و متمرکز تر شدن قدرت و اشرافی گری و ...
    (اگر خواستید پیوند کتاب های مربوطه را در گوگل بوکز بدهم خدمتتان)
    (بگذریم از اینکه خیلی از روان شناسان و جامعه شناسان و فلاسفه، جوامع شرقی را از نظر روانی و علوم انسانی و روابط اجتماعی متمدن تر از اروپا و آمریکا می دانند! و به فرد غربی گاها به چشم یک ماشین بی روح یا یک زراعتی که باید برای اربابان مدرن محصول بدهد نگاه می کنند و پیشرفت غرب را روی زمین می دانند و نه در بعد انسانی...)
    (از طرف دیگر اگر اشتباه نکنم راسلی که شما ازش یک متن گذاشتید کاملا با امپریالیسم کنونی که نماد فناوری و پیشرفت فیزیکی است کاملا مخالف بود!!! حالا گویا شما ترقی جامعه ی امپریال اروپا-آمریکا را پای افکار امثال آقای راسل گذاشته اید.../:.ohno-smiley.:/)

    (یک پرسشی که من همیشه از کسانی که بحث «ترقی اروپا» را ملاک خوبی برای «خوبی بی دینی» می دانند، می کنم این است که :
    اگر بیست سال دیگر ایران اسلامی مترقی تر از آمریکا و اروپا شد، آن روز شما استدلال می کنید «با دین بودن باعث پیشرفت ملت ها است!!!»؟؟؟ یا مثلا اگر شما در زمان شکوه امپراطوری عثمانی و ایران ِ آن زمان بودید (که اروپاییان دارای حکومت های ضعیف و از هم گسسته و ناتوان بودند) آیا استدلال می کردید که «دین مایه ی عظمت کشورها می شود»؟؟؟؟)
    (همان طور که عرض کردم این بحث فرعی است ولی اگر خواستید گفتگو را در سطح جامعه شناسی ادامه دهید بفرمایید که این را معوق بگذاریم و برویم در حیطه ی جامعه شناسی)
    ===========
    اما از نظر شخصی...
    صد البته که من حرف شما را تایید می کنم.
    من صد در صد مثل شما معتقدم که تقلید
    کورکورانه یک کار قبیح و جاهلانه است و کسی که این گونه مذهبی را انتخاب کرده باشد مذهبش مفت ارزش ندارد...
    اما تقلید چیست؟ و آیا هر تقلیدی، کورکورانه است؟ مثلا کاملا مشهود است که شما به وضوح در افکارتان از راسل تقلید می کنید... یا نوشته های این و آن را در ذهنتان copy-paste می فرمایید. آیا این کورکورانه است؟ آیا این تقلید نیست؟
    همان طور که عرض کردم به نظر من تقلیدِ صرف و چشم بسته حماقت است. به قول جناب مولوی
    خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
    اصلا چرا من این را بگویم؟ در هر رساله ای که باز کنید آمده
    اصول دین تقلیدی نیست! و نیز آمده که فرد باید خودش مرجع تقلیدش را انتخاب کند.
    اصلا در
    احادیث بسیار آمده که دین تقلیدی نیست!
    اصلا از همه اینها بالاتر. مرجع مشترک تمام مسلمان ها
    قرآن است. می خواهید دقیقا بهتان نشان دهم که خود خدا در قرآن به صراحت گفته پیروی از اجداد اشتباه است؟؟؟
    پس تقلید داریم تا تقلید.
    آن که چشم بسته راه پدر و مادرش را می رود احمق است ولی آنکه با آگاهی خط مشی فکری خودش را
    با عقل انتخاب کرده و از آن خط مشی تقلید می کند نه تنها اشتباه نمی کند بلکه عین عقل دارد رفتار می کند!!!
    ===========
    در ثانی
    من کسانی که کورکورانه از دین (چه شیعه و چه سنی و چه مسیحی...) پیروی می کنند را بهتر از کسانی می دانم که
    کورکورانه از شهوات دنیا یا از بی دینی پیروی می کنند و اصولا هیچ قید و بندی هم در حرکت به سمت حقوق دیگران ندارند...
    فکر کنم در نظر شما دسته ی دوم اصلا وجود خارجی ندارند!!! چون در نوشته هایتان فقط دسته ی اول را متعصب و منجمد و نادان می خوانید... اصلا نه یادی از این بنده خدا ها می کنید، نه سراغی ازشان می گیرید... خوب ناراحت می شوند خوب... اینها هم /:.Heart.:/ دارند...
    من با جرات می گویم اگر حتی نود درصد متدینین نادان و مقلد محض باشند... نود و نه ممیز نه درصد بی دین ها کور و نادان هستند. کسانی که بیشتر از شکم و شرمگاهشان را نمی فهمند و قدرت استدلال کردنشان در حد بحث های سیاسی پیش پا افتاده است یا کمتر!
    ===========
    مسئله ی سوم ظرفیت شخصی هر کس می باشد.
    بگذارید این طور بگویم: شما که خود را گویا بری از مشکل می پندارید و مسلمانان را طرف اتهام قرار می دهید و به آنها خرده می گیرید که چرا شک نمی کنند...
    شما به من قول می دهید اگر شما را دعوت به شک در بدیهی ترین و پیچیده ترین مسائل زندگی تان کردم شما تن به شک بدهید و عمیق ترین پیش فرض های زندگی تان را کنار بگذارید؟ مطمئنم که توانش را ندارید. (دیده ام که می گویم... ان شاء الله در گفتگو با شما هم به آنجا خواهیم رسید و شما خواهید دید که واقعا توان کنار گذاشتن یک سری پیش فرض هایی که در ذهنتان جا افتاده است را ندارید...) حالا من مبارز_طلبی نمی کنم. ولی منظورم این است که
    ظرفیت اشخاص محدود است و افراد گاهی توان شک کردن در هر مسئله ای را ندارند. حالا ما چرا باید بر کسی که این توان را ندارد هی سعی کنیم فشار بیاوریم و اذیتش کنیم؟ حتی اگر او اذیتت می کند شما او را اذیت نکن! چه کاری است آخر؟
    بله... معلوم است که دین او ارزشی ندارد یا کم ارزش است ولی چرا باید سعی کنیم بیش از توانش او را درگیر کنیم؟
    هنر ما باید معطوف خودمان باشد... ما باید انگشت اتهام را به سمت خودمان نشانه بگیریم. این شک را باید در حد توان خودمان بر روی خودمان پیاده کنیم تا بتوانیم حاصل های بسیار متعالی آن را ان شاء الله دریافت کنیم.
    ==========
    یک مسئله ی دیگر که در متن شما به چشم می خورد این است که از خصوصیات نمونه به خصوصیات پیکره بندی می خواهید برسید.
    می خواهید مسلمان ها را نگاه کنید و یک میانگین گیری ای انجام دهید و آن را به عنوان اسلام بشناسید! این رفتار صد در صد اشتباه است! مثل این می ماند که من پزشکان را نگاه کنم و از روی آنها تصمیم بگیرم پزشکی خوب است یا بد؟ یا
    از روی فیزیک دان ها بخواهم نتیجه بگیرم فیزیک به درد می خورد یا نه؟ اگر من این کار را بکنم کاملا اشتباه است. چرا که ممکن است چهار تا فیزیک دان خوب را ببینم و بگویم فیزیک خوب است و جای دیگر دو تا فیزیک دان بد هم ببینم و بگویم فیزیک معمولی است و جای دیگر ده تا فیزیک دان دیگر را در اشتباه کامل ببینم و نتیجه بگیرم «اکثر علم فیزیک اشتباه است!» چنین کاری از اساس اشتباه است چون امروز نظرم یک چیز است و فردا چیز دیگر...
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

    نظر

    • linux_linda
      عضو فعال
      • Jun 2014
      • 3356

      #332
      پاسخ : دو کلام حرف حساب

      اعتراف به نادانی دانایی است
      لائوتسه
      بزرگترین آرزوها ترک آرزوهاست
      لائوتسه

      نظر

      • گیلان
        عضو فعال
        • Jul 2011
        • 2178

        #333
        پاسخ : دو کلام حرف حساب

        در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
        خوب یک بخش فرعی دیگر مطرح کردید تحت عنوان اجتماع... و اینکه آیا ترقی فیزیکی یک جامعه مربوط به باور های آن جامعه هست یا نه؟ و اینکه چه باورهایی در ترقی جامعه دخیل هستند؟ و آیا بحث جامعه شناسی با روان شناسی و یا گرایش به یک مذهب یکی است یا به هم مربوط هستند؟ و ربطشان چیست؟
        من نمی خواهم وارد این موضوع شوم تا موضوع اصلی از دست برود ولی همین را خدمتتان بگویم که بنده چند هفته ای است دارم روی همین جامعه شناسی ِ فرد ِ مدرن (و فرآیند های تمدن ساز که به پیدایش چنین فردی می انجامد) تحقیق می کنم و همین الان دارم متن مربوط بزرگترین دانشمند جامعه شناس ِ تاریخی ِ مدرنیته اروپا (یعنی نوربرت الیاس) را ترجمه می کنم. و این چیزی که شما می فرمایید را خود ایشان نمی گویند! (این کلمات از زبان امثال مارکس و لنین و استالین و راسل ممکن است در بیاید که البته باید نتایج مارکسیسم و کمونیسم و امثالهم بررسی شود. که نمی دانم شما چرا در جستجوی جوامع بی دین و مدرن دنبال آنها نرفتید؟!)
        جامعه شناسانی که من دیده ام علت ترقی فیزیکی-فناوری اروپاییان را دین زدگی نمی دانند! علت آن را تشکیل زندگی درباری می دانند! و بلعیده شدن حکومت های کوچک فئودال توسط قدرت های بزرگتر و تشکیل جوامع بزرگتر و متمرکز تر شدن قدرت و اشرافی گری و ...
        (اگر خواستید پیوند کتاب های مربوطه را در گوگل بوکز بدهم خدمتتان)
        (بگذریم از اینکه خیلی از روان شناسان و جامعه شناسان و فلاسفه، جوامع شرقی را از نظر روانی و علوم انسانی و روابط اجتماعی متمدن تر از اروپا و آمریکا می دانند! و به فرد غربی گاها به چشم یک ماشین بی روح یا یک زراعتی که باید برای اربابان مدرن محصول بدهد نگاه می کنند و پیشرفت غرب را روی زمین می دانند و نه در بعد انسانی...)
        (از طرف دیگر اگر اشتباه نکنم راسلی که شما ازش یک متن گذاشتید کاملا با امپریالیسم کنونی که نماد فناوری و پیشرفت فیزیکی است کاملا مخالف بود!!! حالا گویا شما ترقی جامعه ی امپریال اروپا-آمریکا را پای افکار امثال آقای راسل گذاشته اید.../:.ohno-smiley.:/)

        (یک پرسشی که من همیشه از کسانی که بحث «ترقی اروپا» را ملاک خوبی برای «خوبی بی دینی» می دانند، می کنم این است که :
        اگر بیست سال دیگر ایران اسلامی مترقی تر از آمریکا و اروپا شد، آن روز شما استدلال می کنید «با دین بودن باعث پیشرفت ملت ها است!!!»؟؟؟ یا مثلا اگر شما در زمان شکوه امپراطوری عثمانی و ایران ِ آن زمان بودید (که اروپاییان دارای حکومت های ضعیف و از هم گسسته و ناتوان بودند) آیا استدلال می کردید که «دین مایه ی عظمت کشورها می شود»؟؟؟؟)
        (همان طور که عرض کردم این بحث فرعی است ولی اگر خواستید گفتگو را در سطح جامعه شناسی ادامه دهید بفرمایید که این را معوق بگذاریم و برویم در حیطه ی جامعه شناسی)
        ===========
        اما از نظر شخصی...
        صد البته که من حرف شما را تایید می کنم.
        من صد در صد مثل شما معتقدم که تقلید
        کورکورانه یک کار قبیح و جاهلانه است و کسی که این گونه مذهبی را انتخاب کرده باشد مذهبش مفت ارزش ندارد...
        اما تقلید چیست؟ و آیا هر تقلیدی، کورکورانه است؟ مثلا کاملا مشهود است که شما به وضوح در افکارتان از راسل تقلید می کنید... یا نوشته های این و آن را در ذهنتان copy-paste می فرمایید. آیا این کورکورانه است؟ آیا این تقلید نیست؟
        همان طور که عرض کردم به نظر من تقلیدِ صرف و چشم بسته حماقت است. به قول جناب مولوی
        خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
        اصلا چرا من این را بگویم؟ در هر رساله ای که باز کنید آمده
        اصول دین تقلیدی نیست! و نیز آمده که فرد باید خودش مرجع تقلیدش را انتخاب کند.
        اصلا در
        احادیث بسیار آمده که دین تقلیدی نیست!
        اصلا از همه اینها بالاتر. مرجع مشترک تمام مسلمان ها
        قرآن است. می خواهید دقیقا بهتان نشان دهم که خود خدا در قرآن به صراحت گفته پیروی از اجداد اشتباه است؟؟؟
        پس تقلید داریم تا تقلید.
        آن که چشم بسته راه پدر و مادرش را می رود احمق است ولی آنکه با آگاهی خط مشی فکری خودش را
        با عقل انتخاب کرده و از آن خط مشی تقلید می کند نه تنها اشتباه نمی کند بلکه عین عقل دارد رفتار می کند!!!
        ===========
        در ثانی
        من کسانی که کورکورانه از دین (چه شیعه و چه سنی و چه مسیحی...) پیروی می کنند را بهتر از کسانی می دانم که
        کورکورانه از شهوات دنیا یا از بی دینی پیروی می کنند و اصولا هیچ قید و بندی هم در حرکت به سمت حقوق دیگران ندارند...
        فکر کنم در نظر شما دسته ی دوم اصلا وجود خارجی ندارند!!! چون در نوشته هایتان فقط دسته ی اول را متعصب و منجمد و نادان می خوانید... اصلا نه یادی از این بنده خدا ها می کنید، نه سراغی ازشان می گیرید... خوب ناراحت می شوند خوب... اینها هم /:.Heart.:/ دارند...
        من با جرات می گویم اگر حتی نود درصد متدینین نادان و مقلد محض باشند... نود و نه ممیز نه درصد بی دین ها کور و نادان هستند. کسانی که بیشتر از شکم و شرمگاهشان را نمی فهمند و قدرت استدلال کردنشان در حد بحث های سیاسی پیش پا افتاده است یا کمتر!
        ===========
        مسئله ی سوم ظرفیت شخصی هر کس می باشد.
        بگذارید این طور بگویم: شما که خود را گویا بری از مشکل می پندارید و مسلمانان را طرف اتهام قرار می دهید و به آنها خرده می گیرید که چرا شک نمی کنند...
        شما به من قول می دهید اگر شما را دعوت به شک در بدیهی ترین و پیچیده ترین مسائل زندگی تان کردم شما تن به شک بدهید و عمیق ترین پیش فرض های زندگی تان را کنار بگذارید؟ مطمئنم که توانش را ندارید. (دیده ام که می گویم... ان شاء الله در گفتگو با شما هم به آنجا خواهیم رسید و شما خواهید دید که واقعا توان کنار گذاشتن یک سری پیش فرض هایی که در ذهنتان جا افتاده است را ندارید...) حالا من مبارز_طلبی نمی کنم. ولی منظورم این است که
        ظرفیت اشخاص محدود است و افراد گاهی توان شک کردن در هر مسئله ای را ندارند. حالا ما چرا باید بر کسی که این توان را ندارد هی سعی کنیم فشار بیاوریم و اذیتش کنیم؟ حتی اگر او اذیتت می کند شما او را اذیت نکن! چه کاری است آخر؟
        بله... معلوم است که دین او ارزشی ندارد یا کم ارزش است ولی چرا باید سعی کنیم بیش از توانش او را درگیر کنیم؟
        هنر ما باید معطوف خودمان باشد... ما باید انگشت اتهام را به سمت خودمان نشانه بگیریم. این شک را باید در حد توان خودمان بر روی خودمان پیاده کنیم تا بتوانیم حاصل های بسیار متعالی آن را ان شاء الله دریافت کنیم.
        ==========
        یک مسئله ی دیگر که در متن شما به چشم می خورد این است که از خصوصیات نمونه به خصوصیات پیکره بندی می خواهید برسید.
        می خواهید مسلمان ها را نگاه کنید و یک میانگین گیری ای انجام دهید و آن را به عنوان اسلام بشناسید! این رفتار صد در صد اشتباه است! مثل این می ماند که من پزشکان را نگاه کنم و از روی آنها تصمیم بگیرم پزشکی خوب است یا بد؟ یا
        از روی فیزیک دان ها بخواهم نتیجه بگیرم فیزیک به درد می خورد یا نه؟ اگر من این کار را بکنم کاملا اشتباه است. چرا که ممکن است چهار تا فیزیک دان خوب را ببینم و بگویم فیزیک خوب است و جای دیگر دو تا فیزیک دان بد هم ببینم و بگویم فیزیک معمولی است و جای دیگر ده تا فیزیک دان دیگر را در اشتباه کامل ببینم و نتیجه بگیرم «اکثر علم فیزیک اشتباه است!» چنین کاری از اساس اشتباه است چون امروز نظرم یک چیز است و فردا چیز دیگر...
        صحبت های شما من را یاد کلاس چهارم و معلم دینی آقای جوادی می اندازد ...منتهی با ورژن امروزی...
        من میگویم متن و سیستم ایراداتی اساسی دارد و تقریبا محال است بتواند جوامع انسانی را به سرمنزل مقصود برساند ....شما میگوئید اگر 20 سال دیگر ایران اسلامی به کشورهای پیشرو برسد چه میگوئیم !!!! :O...یعنی شما حداقل 1500 سال که از کارکرد سیستم میگذرد و نتیجه ش عیان است را نمیبینید بعد وعده 20 سال دیگر را میدهید ؟؟؟!!...مشخص است پای مبنری بزرگ شده اید و کپی پیس صحبت ملاها را میکنید...
        من صحبتی عقلی و نتیجه گرا میکنم , اما شما ارادت و سخنتان به متن و کلام است,, که فلان جا و فلان روایت و فلان و فلان... که مثلا تقلید بد است !!
        من از ریشه ها صحبت میکنم , شما از برگها ....من از خروجی صحبت میکنم شما وعدهای متن را پررنگ میکنید !!!! متنی که همه ش در ابهام و تناقض و یک سویه است , اما برای شما استاد و ملاک تمیز شر و خیر , خوبی و بدی , سعادت و فلاکت میباشد ....
        متاسفانه بنابر ملاحظات سایت نمیشود بیشتروارد جزئیات شد , که البته همین امر هم از خروجی هایی است که در کشورهای مذهبی به وفور مشاهده میشود , ...نزدیک شدن بی پروا و محابا به هسته و ریشه جهل و نادانی ممکن است عواقب دردناکی را در پی داشته باشد !
        آخرین ویرایش توسط گیلان؛ 2016/05/03, 11:03.
        هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

        نظر

        • گیلان
          عضو فعال
          • Jul 2011
          • 2178

          #334
          پاسخ : دو کلام حرف حساب

          در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
          .
          .
          .
          ==========
          یک مسئله ی دیگر که در متن شما به چشم می خورد این است که از خصوصیات نمونه به خصوصیات پیکره بندی می خواهید برسید.
          می خواهید مسلمان ها را نگاه کنید و یک میانگین گیری ای انجام دهید و آن را به عنوان اسلام بشناسید! این رفتار صد در صد اشتباه است! مثل این می ماند که من پزشکان را نگاه کنم و از روی آنها تصمیم بگیرم پزشکی خوب است یا بد؟ یا
          از روی فیزیک دان ها بخواهم نتیجه بگیرم فیزیک به درد می خورد یا نه؟ اگر من این کار را بکنم کاملا اشتباه است. چرا که ممکن است چهار تا فیزیک دان خوب را ببینم و بگویم فیزیک خوب است و جای دیگر دو تا فیزیک دان بد هم ببینم و بگویم فیزیک معمولی است و جای دیگر ده تا فیزیک دان دیگر را در اشتباه کامل ببینم و نتیجه بگیرم «اکثر علم فیزیک اشتباه است!» چنین کاری از اساس اشتباه است چون امروز نظرم یک چیز است و فردا چیز دیگر...
          شما در هر برهه از زمان و تاریخ به جوامعی که مذهب در آنها غلظتش بیشتر شده است نگاه کنید , نتیجه و خروجیش تقریبا یکسان است و چیزی جز فقر و فلاکت پیدا نخواهید کرد, رابطه مستقیم با همدیگر دارند!!!! ...اگر هم صاحب ثروتی شده اند از دست درازی به دیگران است که فلاکتی در جای دیگر رقم زده اند ...
          اما چه فقیر باشند و چه ثروتمند اخلاقیات انسانی در پائینترین سطح قرار دارد,... هر چه قدر ارادتشان به مذهب بیشتر باشد مشخص است فاصله شان با عقل کمتر و کمتر شده است, ...در اینجا رابطه شان معکوس است !
          آخرین ویرایش توسط گیلان؛ 2016/05/03, 11:19.
          هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

          نظر

          • گیلان
            عضو فعال
            • Jul 2011
            • 2178

            #335
            پاسخ : دو کلام حرف حساب

            در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
            .
            .
            .
            من کسانی که کورکورانه از دین (چه شیعه و چه سنی و چه مسیحی...) پیروی می کنند را بهتر از کسانی می دانم که [/COLOR]کورکورانه از شهوات دنیا یا از بی دینی پیروی می کنند و اصولا هیچ قید و بندی هم در حرکت به سمت حقوق دیگران ندارند...
            فکر کنم در نظر شما دسته ی دوم اصلا وجود خارجی ندارند!!! چون در نوشته هایتان فقط دسته ی اول را متعصب و منجمد و نادان می خوانید... اصلا نه یادی از این بنده خدا ها می کنید، نه سراغی ازشان می گیرید... خوب ناراحت می شوند خوب... اینها هم /:.Heart.:/ دارند...
            من با جرات می گویم اگر حتی نود درصد متدینین نادان و مقلد محض باشند... نود و نه ممیز نه درصد بی دین ها کور و نادان هستند. کسانی که بیشتر از شکم و شرمگاهشان را نمی فهمند و قدرت استدلال کردنشان در حد بحث های سیاسی پیش پا افتاده است یا کمتر!
            ===========
            .
            .
            اینکه شما به جرات میگوئید , مربوط به خودتان میشود....اما آمارها خلاف صحبت شما را نمایش میدهند ...در جوامع مذهبی بدلایلی مشخص !!! رواج فساد و شکم و شرمگاه پرستی در اولویت است, و چنان پررنگ که تو گویی اساسا مذهبیون بخاطر چنین فضا و وفور نعمتی طرفدار و سینه چاک مذهب شده اند !!!!
            هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

            نظر

            • گیلان
              عضو فعال
              • Jul 2011
              • 2178

              #336
              پاسخ : دو کلام حرف حساب

              در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
              [COLOR=#808080].
              .
              .

              ===========
              اما از نظر شخصی...
              صد البته که من حرف شما را تایید می کنم.
              من صد در صد مثل شما معتقدم که تقلید
              کورکورانه یک کار قبیح و جاهلانه است و کسی که این گونه مذهبی را انتخاب کرده باشد مذهبش مفت ارزش ندارد...
              اما تقلید چیست؟ و آیا هر تقلیدی، کورکورانه است؟ مثلا کاملا مشهود است که شما به وضوح در افکارتان از راسل تقلید می کنید... یا نوشته های این و آن را در ذهنتان copy-paste می فرمایید. آیا این کورکورانه است؟ آیا این تقلید نیست؟
              همان طور که عرض کردم به نظر من تقلیدِ صرف و چشم بسته حماقت است. به قول جناب مولوی
              خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
              اصلا چرا من این را بگویم؟ در هر رساله ای که باز کنید آمده
              اصول دین تقلیدی نیست! و نیز آمده که فرد باید خودش مرجع تقلیدش را انتخاب کند.
              اصلا در
              احادیث بسیار آمده که دین تقلیدی نیست!
              اصلا از همه اینها بالاتر. مرجع مشترک تمام مسلمان ها
              قرآن است. می خواهید دقیقا بهتان نشان دهم که خود خدا در قرآن به صراحت گفته پیروی از اجداد اشتباه است؟؟؟
              پس تقلید داریم تا تقلید.
              آن که چشم بسته راه پدر و مادرش را می رود احمق است ولی آنکه با آگاهی خط مشی فکری خودش را
              با عقل انتخاب کرده و از آن خط مشی تقلید می کند نه تنها اشتباه نمی کند بلکه عین عقل دارد رفتار می کند!!!
              ===========
              .
              .
              احتمالا اگر بنده هم مانند شما از اعراب نقل قول میکردم یا در امضایم قرارش میدادم دیگر تقلید نبود و عین عقلانیت بود !!!!
              اما عارضم خدمتتان که حداقل , حداقل بنده جرات اینرا دارم که دو گام پایم را فراتر بگذارم از صحبت های کلیشه ایی و خاله زنکی , اما شما با وجود صدها و صدها نشانه عبث و سفسطه بودن روایت و نقل قولها, همچنان با تعصب عین عقلانیتتان میدانید و اصرار بر آن میکنید ....
              اینرا دیگر نمیشود کاریش کرد و برمیگردد به همان پستی که شروع بحثمان شد ...
              ==============================================

              برای هیچ متعصبی دلیل نیاور!
              با او مجادله نکن!
              او جبهه میگیرد.
              کسی‌که جبهه گرفت دیگر فکر آموختن نیست؛ بلکه فکر پیروزی‌ست.
              تغییر دست خود شخص است؛ نه دیگران.
              بگذار او خودش کنجکاو شود و عقایدش را نقد کند.
              تنها به او دو کلمه بیاموز:
              «شــــــــــک کـــــن»

              این آغاز تغییر است...
              هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

              نظر

              • mohammadhossein
                عضو فعال
                • Feb 2016
                • 818

                #337
                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                ??برچهره دلگشای مهدی وآل محمد صلوات??

                ?درغارحراگشوده شددفترنور?
                ?دادندکتاب نور.بر.رهبرنور?
                ?شدبعثت والای محمدیعنی?
                ?گردیدامین مکه پیغمبرنور?
                ?برچهره زیبای محمدصلوات?
                ?برگنبدخضرای محمدصلوات?
                ?سرتابه قدم آینه او زهرااست?
                ?تفدیم به زهرای محمدصلوات?
                درغارحراامین سرمدآمد???
                محمودوابوالقاسم احمدامد???
                ازبهرنجات بشریت امروز ???
                فرمان رسالت محمدامد???
                عیدبرعاشقان آل محمدصل الله شادباش وتهنیت باد
                ?

                نظر

                • mohammadhossein
                  عضو فعال
                  • Feb 2016
                  • 818

                  #338
                  پاسخ : دو کلام حرف حساب

                  آيه 179 سوره اعراف
                  وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِ‏ّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَفِلُونَ
                  و همانا بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، (كه سرانجامشان به آنجا مى‏كشد، چرا كه) آنان دلهايى دارند كه با آن حقّ را درك نمى‏كنند و چشمانى دارند كه با آن نمى‏بينند و گوشهايى دارند كه با آن نمى‏شنوند، آنان همچون چهارپايان، بلكه گمراه‏ترند، آنان همان غافلانند.


                  * «ذَرَأ» از «ذَرْء»، در اصل به معناى پراكنده ساختن و انتشار است و در اينجا به معناى خلق، آفرينش و اظهار نمودن است.
                  * سؤال: قرآن، در اين آيه، آفرينش بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ مى‏داند و در آيه‏اى ديگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مى‏شمارد، «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون»، [ذاريات، 56] كدام يك صحيح است؟
                  * پاسخ: هدف اصلى آفرينش، خداپرستى و عبوديّت است، ولى نتيجه‏ى كار بسيارى از انسان‏ها در اثر عصيان، طغيان و پايدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گويا كه در اصل براى جهنّم خلق شده‏اند. حرف «لام» در «لجهنّم»، براى بيان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار كه هدف اصلى‏اش در فراهم نمودن چوب، ساختن در وپنجره‏هاى زيبا از آن چوبها مى‏باشد، ولى كار به سوزاندن چوب‏هاى بى‏فايده در بخارى مى‏انجامد كه آن هدف تبعى است.
                  * اين مطلب، شبيه اين جمله‏ى حضرت على عليه السلام است كه مى‏فرمايد: خداوند فرشته‏اى دارد كه هر روز با صداى بلند مى‏گويد: «لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» [نهج البلاغه، قصار 132] بزاييد براى مرگ و بسازيد براى خرابى، يعنى پايان تولّد، مرگ، پايان ثروت‏اندوزى، فنا و پايان ساختمان، خرابى است.
                  * آرى، انسان‏هايى كه هويّت انسانى خود را از دست داده‏اند، جايگاهى جز آتش براى آنان نمى‏باشد، «ان تحسب انّ اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الاّ كالانعام بل اضلّ سبيلاً» [فرقان، 44] چنانكه خود آنان نيز اعتراف مى‏كنند كه اگر دستورات الهى را شنيده بودند و تعقّل مى‏كردند، ديگر در جهنّم جاى نداشتند. «قالوا لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السعير» [مُلك، 10]
                  * انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبيه حيوان است، ولى كيفيّت و هدف بهره‏بردارى انسان از نعمت‏ها بايد بهتر و بيشتر باشد، وگرنه همچون حيوان بلكه پست‏تر از آن است. انسان بايد علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببيند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمه‏هاى باطنى و معنوى را بشنود.
                  آدمى‏زاده طرفه معجونى است‏ از فرشته سرشته، و زحيوان
                  گر رود سوى اين، شود به از اين‏ ور رود سوى آن، شود پس از آن
                  * فرجام بسيارى از انسان‏ها و جنّيان، دوزخ است. «ذرأنا...»

                  * جنّ هم مثل انسان، تكليف و اختيار، كيفر و پاداش دارد. «من الجنّ و الانس»
                  * ملاك انسانيّت، فهم پذيرش معارف و تكاليف دينى است، وگرنه انسان مانند حيوانات است. «اولئك كالانعام»
                  * كسى كه با وجود توانايى از نعمت‏هاى الهى بهره‏ى صحيح نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً فاقد آنهاست. «بل هم اضلّ»
                  * انسان‏هاى غافل و بى‏بصيرت، (در بى‏تفاوتى، شكم‏پرستى، شهوت‏پرستى، استثمار شدن و محروميّت از لذّت معرفت) مانند چهارپايان مى‏باشند. «اولئك كالانعام»
                  * غافلان، از حيوانات هم بدترند. «بل هم أضلّ اولئك هم الغافلون»
                  * انسان‏هاى بى‏بصيرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذريّه، آيات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خويش غافلند. «اولئك هم الغافلون»
                  * دوزخى شدن بسيارى از انسان‏ها، به خاطر بهره‏نبردن از نعمت‏هاى الهى در مسير هدايت و كمال است. زيرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زده‏اند. «اولئك هم الغافلون»

                  نظر

                  • mohammadhossein
                    عضو فعال
                    • Feb 2016
                    • 818

                    #339
                    پاسخ : دو کلام حرف حساب

                    ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ

                    PDF

                    نظر

                    • mohammadhossein
                      عضو فعال
                      • Feb 2016
                      • 818

                      #340
                      پاسخ : دو کلام حرف حساب

                      پلی به سوی انسانیت آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند.دیوان شمس مولوی-رباعی شماره 491



                      قرآن کریم و طول عمر


                      قرآن وطول عمر

                      1 - در قرآن کریم آیاتى هست که از عمر طولانى در امتهاى پیشین خبر مى دهد، مانند آیه اى که مى فرماید: ما آنها، وپدرانشان را از متاع دنیوى برخوردار ساختیم تا از عمر طولانى بهره مند شدند.

                      2- وآیه اى در قرآن هست که نه تنها از عمر طولانى بلکه از امکان عمر جاویدان خبر مى دهد وآن آیه مربوط به حضرت یونس است آنجا که مى فرماید: اگر او (یونس) در شکم ماهى تسبیح نمى گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهى مى ماند این آیه صریح است در اینکه عمرى بسیار طولانى (از عصر یونس تا روز رستاخیز) که در اصطلاح زیست شناسان عمر جاویدان نامیده مى شود براى انسان و ماهى از نظر قرآن کریم امکان پذیر است. خوشبختانه کشف ماهى 400 میلیون ساله در سواحل ماداگاسگار امکان چنین عمرى را براى ماهى اثبات کرد. جالبتر اینکه از نظر جنین شناسى ثابت شده است که اگر جنینى به بیرون رانده نشود در شرائط مساعد رحم هزاران سال مى تواند زنده بماند. روى این بیان هر دو طرف مسئله از نظرف علمى به ثبوت رسیده است.

                      3 - قرآن کریم در مورد حضرت نوح مى فرماید: به راستى ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس (950 سال= 50- 1000) در میان آنها درنگ نمود.
                      در این آیه مدت دعوت حضرت نوح (پس از رسالت وپیش از طوفان 950 سال) بیان شده است واگر مدت زندگى آن حضرت را پیش از رسالت وبعد از طوفان بر آن بیافزائیم قطعا از مرز هزار سال خواهد گذشت. در برخى از احادیث عمر حضرت نوح 2500 سال بیان شده است. مطابق حدیثى که مرحوم صدوق از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کرده است، عمر آن حضرت 2450 سال مى باشد.

                      4 - ودر مورد حضرت عیسى (علیه السلام) مى فرماید:... هرگز او را نکشتند وبه دار نیاویختند، بلکه امر بر آنها مشتبه شد. آنها که درباره او اختلاف کردند در شک وتردید هستند به علم ویقین نرسیده اند از ظن وگمان پیروى مى کنند. به یقین او را نکشتند بلکه خداوند او را به سوى خود بالا برد که خداوند توانا وفرزانه است. همه امت اسلامى به صریح این آیه وبه استناد احادیث فراوانى عقیده راسخ دارند بر اینکه حضرت عیسى زنده است ودر آسمانهاست وبه هنگام ظهور حضرت مهدى (عجل الله فرجه) او نیز نازل خواهد شد واز یاران حضرت ولى عصر خواهد بود.


                      حضرت خضر
                      اگر بخواهیم از احادیث شریفه رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) وپیشوایان معصوم (علیهم السلام) نیز کمک بگیریم بر وسعت بحث افزوده خواهد شد زیرا مطابق احادیث فراوانى که اطمینان آور است حضرت خضر (معاصر حضرت موسى) نیز هنوز زنده است وتا ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) زنده خواهد ماند، وهم اکنون عمر او بالغ بر 6000 سال مى باشد. داستان حضرت خضر وحضرت موسى در قرآن کریم در سوره کهف آیه هاى 82 - 60 آمده است. حضرت موسى آگاه مى شود که در زیر آسمان مرد دانشمندى هست که مقام علمى اش از حضرت موسى بالاتر است، از خداوند درخواست مى کند که جاى او را به حضرت موسى بیان کند تا به پیش او رفته از محضرش استفاده نماید. خداوند جاى او را به موسى بیان مى فرماید. حضرت موسى رخت سفر بربسته به سوى آن معلم بزرگ راه مى افتد. پس از طى منازل سرانجام به مقصود خود نائل شده به دیدار او موفق مى شود. حضرت خضر مى فرماید که تو نمى توانى با من شرط مصاحبت را به جاى آورى. حضرت موسى با او پیمان مى بندد که در کارهاى او مداخله نکند وبر او خورده نگیرد. ولى هنگامى که در حضور او راهى سفر مى شوند سه کار غیر موجه (از نظر موسى) از او سر مى زند:


                      1 - کشتى را سوراخ مى کند.
                      2- جوانى را مى کشد.
                      3 - دیوار مخروبه اى را بدون اجرت بنا مى کند. در هر سه مورد حضرت موسى زبان به اعتراض مى گشاید ودر نتیه از مصاحبت او محروم مى گردد. روى این بیان حضرت خضر در زمان حضرت موسى پیامبرى بزرگوار بود واز پیامبرى اولوا العزم چون موسى مقام علمى اش بالاتر بود. حمد الله مستوفى مى نویسد: اوالعزم بودن حضرت خضر، صریح روایات اسلامى است. ولى در مورد اینکه او به کدام قوم مبعوث بوده ودر زمان حضرت موسى چقدر از عمر او مى گذشت اختلاف فراوان هست:
                      1 - او فرزند آدم بود.
                      2 - او نواده آدم بود.
                      3 - او معاصر حضرت ابراهیم بود.
                      4 - از پیامبران بنى اسرائیل بود.
                      5 - معاصر ذوالقرنین ودر سپاه او بود. طبرى مى نویسد: قول نزدیک به حق اینست که او پیش از موسى ومعاصر فریدون وذوالقرنین بود.
                      در مورد اسم او مشهور اینست که اسمش ایلیا است ولى مرحوم طریحى مى فرماید که قول صحیح اینست که بلیا باشد، آنچه مسلم است اینست که خضر لقب اوست. در مورد اینکه چرا حضرت خضر زنده جاوید است؟ واز این عمر بسیار طولانى برخوردار شده است؟ باز اختلاف هست که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

                      1 - خداوند به او این عمر طولانى را داده تا دجال را تکذیب کند.
                      2 - حضرت آدم در حق او دعا نمود که تا روز قیامت زنده بماند.
                      3 - او در پیشاپیش سپاه ذوالقرنین بود وهنگامى که به ظلمات رسید از آب حیات خورد.
                      4 - تا گواه عمر طولانى حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) باشد: امام صادق در حدیث مفصلى که از عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) بحث مى کند، مى فرماید: در علم خدا مقدر بود که قائم آل محمد عمر بسیار طولانى داشته باشد. چون خدا مى دانست که بسیارى از مردم در زمان غیبت از عمر طولانى آن حضرت به تردید خواهند افتاد، به بنده صالح خود خضر نیز عمر طولانى عطا فرمود. واین عمر طولانى صرفا براى اینست که مومنان بتوانند به استناد عمر طولانى او به عمر طولانى قائم ما استدلال کنند تا حجت بر دشمنان تمام شود وکسى را بر خدا عذرى نباشد. از این حدیث استفاده مى شود که عمر طولانى حضرت خضر صرفا براى اثبات عمر طولانى حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) مى باشد.



                      حضرت الیاس

                      مطابق عقیده برادران اهل سنت، حضرت الیاس نیز هنوز زنده است. در قرآن کریم در دو سوره اسم الیاس آمده استولى از زنده بودن او بحث نشده است. اما مطابق روایات فراوانى که اهل سنت نقل کرده اند، او زنده است وهمه ساله در مراسم حج شرکت مى کند وآنجا با حضرت خضر دیدار مى نماید. در روایات شیعه نیز از زنده بودن الیاس بحث شده است ودر برخى از آنها آمده که الیاس موکل خشکى ها وخضر موکل دریاهاستولى علامه طباطبائى آنها را ضعیف شمرده است. آقاى عسکرى معتقد است که الیاس همان خضر است که الیاس نام او، وخضر لقب او مى باشد. واین مطلب را به عموم شیعه نسبت داده مى گوید عقیده شیعه بر اینست.و سپس حدیث مفصلى نقل مى کند که چرا به خضر ملقب شده است. در این زمینه از ابن عباس هم نقل شده که خضر همان الیاس است، واین مطلب را به رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نسبت داده است.


                      حضرت ادریس

                      طبق عقیده برادران اهل سنت حضرت ادریس نیز زنده است ودر آسمانهاست، آنها علاوه بر احادیث فراوانى که به اسناد خود نقل کرده اند به آیه شریفه (ورفعناه مکانا علیا) نیز استناد مى کنند که مى فرماید: ما او را به جایگاهى بس بلند بالا بردیم. فرید وجدىوابن مسعود، او را با الیاس یکى دانسته اند و شاید منشا این قول تورات باشد که از صعود ایلیا به آسمانها سخن گفته است و جالبتر اینکه در آخرین فراز تورات از نزول وى پیش از قیامت سخن به میان آمده استکه مى توان آن را با زمان ظهور حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) منطبق دانست. زنده بودن حضرت ادریس از نظر شیعه مسلم نیست. مرحوم علامه طباطبائى پس از نقل چند روایت در مورد صعود حضرت ادریس به آسمانها، آنها را جزء اسرائیلیات دانسته است.
                      از مطالب فوق نتیجه مى گیریم که از نظر شیعه دو نفر از پیامبران به طور مسلم زنده است:
                      1 - حضرت عیسى، که صریح قرآن کریم است.
                      2 - حضرت خضر، که از نظر روایات قطعى است. ولى از نظر برادران اهل سنت چهار نفر از پیامبران زنده است:
                      1 - حضرت عیسى
                      2 - حضرت خضر
                      3 - حضرت الیاس
                      4 - حضرت ادریس آنها مى گویند که: عیسى و ادریس در آسمانها، و الیاس و خضر در زمین مى باشند ومى گویند که: خضر موکل دریاها و الیاس موکل خشکیهاست وهر دو همه ساله در مراسم حجت شرکت نموده، در آنجا با یک دیگر دیدار مى کنند. اگر چه زنده بودن الیاس و ادریس از نظر شیعه مسلم نیست، ولى چون از نظر سنى ها قطعى وتردید ناپذیر است،براى ما نیز محل استشهاد مى باشد، زیرا اعتراض کننده ها بر طول عمر حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) منحصرا از برادران اهل سنت مى باشند وهرگز احدى از شیعیان در این مسئله تردید نکرده است، از این رهگذر مى توانیم در برابر آنها بگوئیم: به نظر شما چهار نفر از پیامبران هنوز زنده هستند وکوچکترین آنها حضرت عیسى است که در آستانه دو هزار سالگى است وبزرگترین آنها حضرت خضر است که از مرز شش هزار سالگى گذشته است، وهرگز در مورد آنها تردیدى به خود راه نمى دهید، پس چگونه است که در مورد حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) دچار تردید مى شوید.



                      دجال
                      صدها حدیث از طریق شیعه وسنى دلالت مى کند بر اینکه دجال در عصر رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) زنده بود وتا ظهور حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) زنده خواهد ماند وبه دست آن حضرت در باب لد کشته خواهد شد. در این زمینه کافى است که صحیح مسلم را مورد مطالعه قرار دهیم. از بررسى 45 حدیثى که مسلم در صحیح خود آورده است به دست مى آید که از نظر اهل سنت تردیدى نیست در اینکه دجال در عصر رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) زنده بود وپیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) او را به اصحاب خود نشان دادوبرخى از حاضران در صدد کشتن او بر آمدند ولى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: شما هرگز به این کار موفق نمى شوید، زیرا مقدر است که او زنده بماند تا به دست قائم آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) در باب لد کشته شود.

                      کوتاه سخن اینکه:
                      1 - از نظر علوم روز، عمر طولانى نه تنها ممکن، بلکه در انتظار بشر قرن 21 مى باشد.
                      2 - از نظر تاریخ همواره دراز عمران بسیارى بوده اند.
                      3 - از نظر تورات صدها نفر عمر طولانى در حدود یک هزار سال داشته اند.
                      4 - از نظر قرآن نه تنها عمر طولانى، بلکه عمر جاویدان نیز امکان پذیر است.
                      5 - از نظر یهودیان ومسیحیان، ایلیا وعیسى هنوز زنده اند.
                      6 - از نظر شیعه عیسى وخضر زنده هستند.
                      7 - از نظر اهل سنت: عیسى، خضر، الیاس وادریس از انبیاء، وشیطان ودجال از مفسدان هنوز زنده اند. وهمه آنها بیش از حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) عمر کرده اند، که کوچکترین آنها (حضرت عیسى) نزدیک دو برابر حضرت مهدى عمر کرده، وحضرت خضر که از نظر شیعه وسنى زنده بودنش مسلم است، حد اقل 5 برابر حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) عمر کرده است. وهرگز احدى از مسلمانان در مورد آنها دچار تردید نشده است، پس چگونه مى توان در مورد حضرت بقیه الله (عجل الله فرجه) شک وتردید نمود؟! در صورتى که مطابق قانون فلسفى حکم الامثال فیما یجوز وما لا یجوز واحد. پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) وپیشوایان معصوم (علیهم السلام) سالها پیش از ولادت حضرت مهدى (عجل الله فرجه) خبر داده اند که او از عمر بسیار طولانى برخوردار خواهد بود. هم اکنون 318 حدیث در دست داریم که در آنها نوید عمر بسیار طولانى براى آن مصلح غیبى داده شده است. ودر برخى از آنها تصریح شده بر اینکه عمر آن حضرت به قدرى طولانى خواهد شد که جز شیعیان راستین کسى در اعتقاد خود استوار نخواهد ماند.

                      به امید روزى که آن یکتا بازمانده الهى از پشت پرده غیبت ظهور نموده، مرزهاى جغرافیائى را درهم ریزد وشالوده حکومت واحد جهانى را بر اساس عدالت وآزادى استوار سازد. وبه جنایات وخیانات انسانها خاتمه دهد وپرچم پر افتخار

                      لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله
                      را برفراز کره خاکى به اهتزاز در آورد. کاخهاى ظلم واستبداد را بر ستمگران فروریزد، عدالت وآزادى را به معناى واقعى کلمه عینیت بخشد وجامعه بشرى را از چنگال دژخیمانى که صداى صلح دوستى ودادخواهى شان گوش فلک را کر نموده است، رهائى دهد. تا اشک شوق وخرسندى بر گونه هاى مشتاقان بچکد ودیدگان بى فروغ مشتاقان از نور جمال وفروغ دولتش پر از نور وروشنائى گردد. (انشاء الله تعالى).

                      نیمه شعبان 1404/ حوزه علمیه قم
                      على اکبر مهدى پور

                      طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم وادیان- على اکبر مهدى پور



                      |


                      نظر

                      • argo
                        عضو فعال
                        • Oct 2014
                        • 745

                        #341
                        پاسخ : دو کلام حرف حساب

                        در پنسیلوانیا امریکا یکعده کشاورز مذهبی هستند که نه تلوزیون دارند و نه خیلی چیزای دیگه جامع متمدن و مثل 50 سال پیش زندگی میکنن و همه کشاورز هستند
                        ولی جالبیشون اینه که اگر بری بهشون حمله کنی وایمستن کتک میخورن و از خودشون دفاع نمیکنن
                        جلو چشمشون ازشون دزدی کنی فقط نگات میکنن و به پلیس گزارش میدن
                        وقتی بهشون میگی چرا دفاع نمیکنید
                        میگن خدا خودش جواب کارشون رو میده
                        خلاصه اینا فکر میکنم به قدرت خدا بیشتر اعتقاد دارند تا مسلمونها
                        مشکل اصلی مسلمونها اینه که تنبیه و انتقام رو خودشون انجام میدن و به خدا اعتماد برای اینکار اعتماد ندارن
                        پي نوشت
                        http://s3.amazonaws.com/tapatalk-emoji/emoji869.png
                        "انسان بد روزي روزي ديگران را هم خراب ميكند "عمام

                        نظر

                        • mohammadhossein
                          عضو فعال
                          • Feb 2016
                          • 818

                          #342
                          پاسخ : دو کلام حرف حساب

                          معجزه ای از معجزات قرآن (جسد فرعون)

                          بسم الله الرحمن الرحیم
                          فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ
                          یونس آیه 42
                          امروز جسد بی جانت را بر بلندای ساحل می افکنیم تا برای آیندگان، نشانه و عبرت باشی،هر چند بسیاری از مردم از آیات ما غافلند.

                          نظر

                          • گیلان
                            عضو فعال
                            • Jul 2011
                            • 2178

                            #343
                            پاسخ : دو کلام حرف حساب

                            جهالت، بیش از دانایی احساس امنیت ایجاد می کند....

                            چارلز داروین
                            هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

                            نظر

                            • mohammadhossein
                              عضو فعال
                              • Feb 2016
                              • 818

                              #344
                              پاسخ : دو کلام حرف حساب

                              عنوان : جهل و جهالت
                              نویسنده : روح‌الله رضائی
                              كلمات كليدي : قرآن، جهل، جهالت، مذمت جاهل، تأثيرات جهل و زدودن آن
                              جهل در اصل به دو معنا آمده­: مخالف علم، یعنی فعلی را بدون علم انجام دادن[1] که در فارسی به نادانی تعبیر شده،[2] دوم به حماقت،[3] سفاهت و بی­اعتنایی معنا شده­است.[4]
                              و راغب معنای جهل را بر سه صورت بیان کرده: 1. خالی بودن نفس از علم که معنای اصلی جهل است؛ 2. اعتقاد غلط و غیرواقع؛ 3. اعمال غلط و غیرحقیقی (با اعتقاد صحیح باشد یا فاسد)؛ مانند کسی که نمازش را به عمد ترک می­کند.[5]

                              جهل از دیدگاه قرآن
                              ماده­ی "جهل" در قرآن کریم 24 بار به کار رفته و بنابر آنچه بیان شد، جهل دو بُعدی است؛ یک مرتبه جهل در برابر علم است و در مرتبه­ی بعدی جهل در برابر عقل؛ یعنی شخصی خودش را به جهالت بزند و به علم خود عمل نکند که در این مقاله هر دو بُعد مدنظر بوده و مورد بررسی قرار گرفته و با اشاراتی کوتاه بر مباحث جهل و جهالت در قرآن ­پرداخته شده است:

                              انسان جهول در قرآن
                              خداوند در قرآن، انسان را بسیار جاهل خوانده و فرموده:
                              «... إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[6]
                              «... او (انسان) بسیار ظالم و جاهل بود.»
                              این جمله از آیه­ی شریفه تعلیل بر تحمل انسان بر پذیرش امانت دین خداست که دو نظریه در معنای آن بیان شده است:
                              1.منظور از ظلوم و جهول، شأنیت و زمینه­ی ظلم و جهل است؛ توضیح اینکه امانتداری دین، باید به کسی داده شود که عادل و عالم باشد و کسی این قابلیت را دارد که ظالم و جاهل نیز بتواند باشد؛ پس این که می­گوید: ظالم و جاهل است، یعنی لیاقت این را دارد که امانت دین به او داده شود. (اگر به درستی آن را انجام داد، عادل و عالم و گر نه ظالم و جاهل است).[7]
                              2.این توصیف­ها به خاطر عدم آگاهى غالب انسان­ها از قدر و منزلت از این مقام عظیم است که به خود ستم می­کند؛ همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسیله" قابیل" شروع شد و هم اكنون نیز ادامه دارد.[8]

                              مذمت جاهل در قرآن
                              در قرآن، انسان جاهل از حیث مذمت بر دو قسم است: جاهلی که مورد مذمت واقع شده- غالب آیات اینچنین است- و جاهلی که مذمت نشده است.
                              مذمت جاهل در غالب آیات، به دلیل مقصر بودن جاهل در جهل و سفاهت خودش است که مستحق ذم بوده و در این مقاله مورد بحث قرار گرفته؛ در مقابل آیاتی است که جاهل را سرزنش نکرده، به این دلیل که جاهل در جهل خود مقصر نیست.[9]مانند آیه­ی:
                              «... یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف ...‏»[10]
                              «...از شدّت خویشتن‏دارى (این نیازمندان)، افراد ناآگاه آنها را بى‏نیاز مى‏پندارند...»
                              آیه­ی مذکور بیان صفات فقرائی است که باید مورد انفاق قرار بگیرند که یکی از صفاتشان اینست که افراد نادان و بی­اطلاع از حال انها غافل بوده و آنها را از شدت عفاف، غنی می­پندارند.[11]

                              آثار جهل در وجود انسان
                              جهل در وجود انسان­ها با گذشت زمان ریشه دوانیده و با تأثیرات منفی عمیق، آن­ها را در گمراهی شدید قرار می­دهد. از جمله­ی آن:

                              1. نقش جهل در بت­پرستی:
                              خداوند در قرآن کریم می­فرماید:
                              «قَالُواْ یامُوسىَ اجْعَل لَّنَا إِلَاهًا كَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجهَلُون»[12]
                              «به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان‏گونه كه آنها معبودان (و خدایانى) دارند! گفت: شما جمعیتى جاهل و نادان هستید!»

                              این آیه به صراحت بیانگرِ اینست که سرچشمه­ی بت‏پرستى، جهل و نادانى بشر است؛ از یك طرف جهل او نسبت به خداوند و عدم شناخت ذات پاك او بر اینكه هیچگونه شبیه و نظیر و مانندی براى او تصور نمى‏شود؛ از سوى دیگر جهل انسان نسبت به علل اصلى حوادث جهان، كه گاهى حوادث را به یك سلسله علل خیالى و خرافى مثل "بت"، نسبت می­دهد؛ و از سوى سوم جهل انسان به جهانِ ماوراء طبیعت و كوتاهى فكر او، تا آنجا كه خارج از مسائل حسى را باور نمى‏كند. این"نادانى‏ها" در طول تاریخ، انباشته شده و سرچشمه­ی بت‏پرستى شده‏اند.[13]

                              2. نقش جهل در انکار دین:
                              یکی دیگر از تأثیرات جهل که قرآن به آن اشاره فرموده، انکار و ردّ دین و مظاهر آن می­باشد؛ مانند انکار قرآن کریم که در واقع عامل انكار، جهل و عدم آگاهى انسان­ها از محتوا و حقیقت آن بوده و قرآن آن­ها را از جمله­ی ظالمان شمرده و می­فرماید:
                              «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ­یحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّایأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَیفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ»[14]
                              «(ولى آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نكردند؛) بلكه چیزى را تكذیب كردند كه آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است. پیشینیان آنها نیز همین­گونه تکذیب کردند؛ پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود!»
                              در حقیقت بشر هیچگونه دلیلى بر نفى دین، مبدء، معاد و... ندارد و تنها جهل و عدم آگاهی اوست که ناشى از خرافات و تقلید از مذهب نیاكان بوده و سد راهشان شده است.[15]

                              3. نقش جهل در اختلاف و جدایی:
                              تفرقه ناشى از جهل و نادانى است؛ چرا كه جهل عامل شرك بوده و شرك عامل پراكندگى:
                              «...تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لایعْقِلُونَ»[16]
                              «...آنها را متّحد مى‏پندارى، در حالى كه دلهایشان پراكنده است این به خاطر آن است كه آنها قومى هستند كه تعقّل نمى‏كنند!»
                              دل­هاى كسانى كه بخلاف عقل عمل كنند، پراكنده بوده و با هم اختلاف دارند؛ چون اهداف­ و هواها مختلف و متفاوت بوده و حال آنكه داعى عقل یكی است؛ عقلی كه دعوت به سوى طاعت خدا و نیكى كردن در فعل می­كند، یاران خود را به یک سو برده و آن­ها را از تفرقه و جدایی بر هذر می­دارد.[17]

                              4. نقش جهل در کفر:
                              «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَاأَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَاأَلْفَینَا عَلَیهِ ءَابَاءَنَا أَوَ لَوْ كاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَایعْقِلُونَ شَیا وَ لَایهْتَدُونَ»[18]
                              «و هنگامى كه به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است، پیروى كنید! مى‏گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مى‏نماییم. آیا اگر پدران آنها، چیزى نمى‏فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروى خواهند كرد)؟!»
                              کافران زمان پیامبر یکی از دلایلی که برای کفر خود می­آوردند و آن را توجیحی در برابر پیامبر قرار می­دادند، پیروی از نیاکانشان بود. خداوند در برابر استدلال آنان می­فرماید: نباید انسان بدون اندیشه از کسی پیروی کند؛ بلکه باید اندیشه کند؛ چون کسانی که از آنها پیروی می­کنید، شاید جاهل بوده­اند و هدایت نیافته­اند و به راه اشتباه رفتند.[19]

                              صفات جاهلان از منظر قرآن
                              یکی از مباحثی که در قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد، صفاتی است که قرآن کریم برای جاهلان به کار برده است. این صفات را اینگونه می­توان بیان نمود:

                              1. استهزاء و مسخره کردن:
                              یکی از صفات نادانان در قرآن کریم مسخره کردن است که قرآن در دو آیه، این صفت را جزء صفات جاهلان شمرده:
                              «وَ إِذا نادَیتُمْ إِلَى­الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لایعْقِلُون‏»[20]
                              «آنها هنگامى كه (اذان مى‏گویید، و مردم را) به نماز فرا مى‏خوانید، آن را به مسخره و بازى مى‏گیرند این بخاطر آن است كه آنها جمعى نابخردند.»
                              در این آیه، علت اینکه کفار نماز را به مسخره می­گرفتند، سبکسری و نادانی آنها بیان شده؛ چون آنان به اعمال دینی و عبادت حقیقی نمی­توانند بنگرند و فواید آن را که انسان را به خدای متعال نزدیک کرده و تحصیل سعادت دنیوی و اخروی بوده، درک کنند.[21]
                              دومین آیه­ای که در این زمینه قابل استدلال است، مربوط به جریان حضرت موسی و ذبح گاو بنی­اسرائیل است که آنها این امر الهی را تمسخر می­دانستند:
                              «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ­تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ­أَكُونَ مِنَ­الْجاهِلینَ»[22]
                              «و (به یاد آورید) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور مى‏دهد ماده گاوى را ذبح كنید (و قطعه‏اى از بدن آن را به مقتولى كه قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى كند و غوغا خاموش گردد.) گفتند: آیا ما را مسخره مى‏كنى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مى‏برم از اینكه از جاهلان باشم!»
                              این آیه نشان می­دهد که استهزا نمودن و مسخره كردن، كار افراد نادان و جاهل است که پیامبران الهی هرگز نادان و جاهل نبودند‏.[23] به بازى گرفتن دیگران كار مردم پست و نادانان است؛ کسانی که جهل وجود آنان را فرا گرفته و موجب تمسخر دیگران شده که در حقیقت، جهالت به ارزش و مقام انسانیت دارند که نه به خود ارزش قائلند و نه به دیگران و در واقع به مقام انسانى احترام نمی­گذارند.[24]

                              2. توقع بیجا:
                              یکی دیگر از صفاتی که قرآن برای جاهلان بیان کرده، داشتن توقع و خواسته­های بیجاست که معقول و مناسب نیست:
                              «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُصالِحٍ فَلاتَسْئَلْنِ ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُكَ أَنْ­تَكُونَ مِنَ­الْجاهِلینَ»[25]
                              «فرمود: اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایسته‏اى است‏]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى!»
                              در حقیقت اگر حضرت نوح(ع) در سخن خود درخواست نجات فرزندش (کنعان) را كرده بود، از جاهلان می­شد؛ چون درخواستى بود كه از حقیقت و واقعیت آن آگاه نبوده و خواسته­ی بیجا بشمار می­آمد. البته حضرت نوح هیچگاه چنین خواسته­ای را مطرح ننمود، به دلیل اینکه خداى تعالى بعد از نهى، ایشان را موظه فرمود که زنهار‏ با این سؤالت از جاهلان مباشى.[26]

                              3. آلوده به گناه:
                              از جمله صفاتی که می­توان از قرآن برای جاهلان اخذ کرد، ناتوانی در برابر وسوسه­های شیطانی و شهوات است:
                              «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمَّا یدْعُونَنی‏ إِلَیهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی كَیدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ­الْجاهِلینَ»[27]
                              «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوى آن مى‏خوانند! و اگر مكر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، بسوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»
                              آیه بیان­گر اینست که کار زشت و گناه در محضر خداوند از کسانی سر می­زند که در جهل به سر می­برند؛ کسانی که از حقوق و حدود الهی غافلند؛[28] و یا علم به اوامر و نواهی الهی دارند، اما به علم خود عمل نکرده و خودشان را به جهالت زده­اند که اینان نیز از نظر قرآن جزء جاهلانند.[29]

                              راه­های زدودن جهل در آیینه­ی­ قرآن
                              در قرآن کریم برای زدون جهل راه­هایی بیان شده که به اهم آنها اشاره می­کنیم:
                              1. تحقیق و تبین:
                              یکی از راه­های زدودن جهل، تحقیق و تبیین است:
                              «یاأَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ­جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ­تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ مافَعَلْتُمْ نادِمینَ»[30]
                              «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره­ی آن تحقیق كنید، مبادا به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید و از كرده­ی خود پشیمان شوید!»
                              اینكه در آیه­ی شریفه دستور به تحقیق و بررسىِ خبرِ فاسق را به عدم ضرر رساندن به برخی افراد تعلیل نموده، لازمه­ی این امر در حقیقت، رفع جهالت است.[31]

                              2. پرسش از اهل ذکر:
                              «وَ ماأَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ­الذِّكْرِ إِنْ­كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»[32]
                              «و پیش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مى‏كردیم، نفرستادیم! اگر نمى‏دانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نكنید از اینكه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!»
                              درست است که طبق احادیث و آیات دیگر، مراد از "اهل ذکر" ائمه­ی اطهار می­باشند، اما این اختصاص با عمومیت آیه منافات ندارد به اینکه اهل­بیت علیهم­السلام مصداق اتم و اکمل باشند. بنابراین پرسش از اهل خبره برای جاهل، به حكم عقل بوده و رجوع جاهل به عالم در حقیقت، ارشاد به حكم عقلی است.[33]

                              3. بینش و بصیرت:
                              یکی دیگر از راه­هایی که برای مقابله با جهل و جهالت می­توان از قرآن کریم استخراج کرد، کسب بینش و بصیرت می­باشد؛ چرا که ثمره­ی عدم بینش، جهل و نادانی است:
                              «وَ مَثَلُ الَّذِینَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى یَنْعِقُ بمِا لَایسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَایعْقِلُونَ»[34]
                              «مَثَل (تو در دعوت) كافران، بسان كسى است كه (گوسفندان و حیوانات را براى نجات از چنگال خطر،) صدا مى‏زند، ولى آنها چیزى جز سر و صدا نمى‏شنوند (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درك نمى‏كنند. این كافران، در واقع) كر و لال و نابینا هستند از این رو چیزى نمى‏فهمند!»

                              منظور از كرى، گنگى و كورى در اینجا بُعد معنوى و روحانى است که همان بینش و بصیرت بوده که نتیجه­ی آن، منتفى شدن عقل و عدم تمییز و تشخیص خواهد بود؛ و راه درمان این جهالت، کسب بینش و بصیرت است

                              نظر

                              • mohammadhossein
                                عضو فعال
                                • Feb 2016
                                • 818

                                #345
                                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                                نشانه جهالت
                                اگر بخواهیم آدم عاقل و عالم را از جاهل بازشناسیم، می بایست به کارهای او توجه کرد،‌ زیرا عقل و جهل در رفتار آدمی خود را نشان می دهد. در این جا به برخی از این نشانه های جاهل اشاره می شود.


                                ۱٫ نافرمانی خدا: انسان عاقل کسی است که جز اطاعت خدا نکند اما جاهل جز نافرمانی نبرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:إِنَّ الجاهِلَ مَن عَصَى اللّه وَإِن کانَ جَمیلَ المَنظَرِ عَظیمَ الخَطَرِ؛ نادان کسى است که نافرمانى خدا کند، اگر چه زیبا چهره و داراى موقعیتى بزرگ باشد.(اعلام الدین فی صفات المؤنین،ج۱،ص۵۶)

                                ۲٫ شوخی زیاد: از دیگر نشانه های جهالت شوخی زیاد است؛ چرا که از چشم مردمان می افتد و مردم چنین فردی را جاهل می شمارند و با او را رفتاری که در شان عاقل است نخواهند داشت. از این روست که امیرمومنان (ع) به مردمان هشدار می دهد که از شوخی زیاد اجتناب کنند تا متهم به جهالت نشوند و عزت و کرامت ایشان از میان نرود. آن حضرت على علیه السلام می فرماید:مَن کَثُرَ مِزاحُهُ استُجهِلَ؛ هر کس زیاد شوخى کند، نادان شمرده مى شود.(شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج۵، ص۱۸۳، ح۷۸۸۳)


                                ۳٫ تکبر : از دیگر نشانه های جاهل تکبر است؛ زیرا عاقل و عالم مانند درخت پرباری است که هر چه بیش تر محصول و میوه می دهد سر به زیر تر و افتاده تر است. جاهل فردی به دور از تواضع و فروتنی و اهل تکبر و خودبزرگ بینی است و همین رفتارش خود گواه و شاهدی روشن بر جهالت اوست. امام کاظم علیه‏السلام در باره این نشانه جاهل می فرماید:إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ؛ زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.(تحف العقول، ص ۳۹۶)


                                ۴٫ افراط و تفریطک جاهل انسان معتدلی نیست و از همین رو در همه کارهای یا به افراط می رود یا تفریط می ورزد. این یکی دیگر از نشانه های جاهل است که امام على علیه السلام به آن اشاره داشته و می فرماید:لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً؛همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.(النهایه، ج۳، ص ۴۳۵)


                                ۵٫ بهره نبردن از علم: از دیگر نشانه های جاهل این است که از علم و عقل خویش بهره نمی برد. بنابراین نمی توان گفت که هر کسی علم و عقل دارد، جاهل نیست؛ چرا که کسی که از عقل و علم خویش بهره نبرد، مصداق حقیقی جاهل است. از این روست که امام على علیه السلام می فرماید:رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛ چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.(ارشاد، ص۱۴۴)


                                ۶٫ ناشکیبایی : از دیگر نشانه های جهالت می بایست به فقدان صبر و حلم و بردباری و شکیبایی در شخص اشاره کرد. پس ممکن است که شخص به ظاهر عاقل و عالم باشد، ولی برخوردار از حلم نباشد؛ زیرا حلم از آثار عقل و علم است و کسی که حلم نورزد از عقل و علم بهره ای نبرده است. از این روست که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله می فرماید:ثَلاثٌ مَن لَم تَکُن فیهِ فَلَیسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّه‏ِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ وَ حُسنُ خُلقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ؛سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.(خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲)


                                ۷٫ شتاب و عجله بی موقع و سستی نابهنگام: انسان عاقل و عالم کسی است که وقت شناس باشد و هر کاری در زمان خویش انجام دهد. فرصت ها را غنیمت شمارد و بداند که چون ابرها به سرعت می آیند و می روند. پس نه پیش از وقت عمل می کند و نه هنگام فرصتی آن را به تاخیر می اندازد. امیرمومنان امام علی علیه السلام در بیان نشانه های جاهل می فرماید :مِنَ الخُرقِ، المعاجَلَهُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناهٌ بعدَ الفُرصهِ؛ شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است.(جهادالنفس، ح۸۲۹)


                                ۸٫ پند ناپذیری و نهی ناپذیری : از دیگر نشانه های جاهل می توان به این دو خصلت اشاره کرد . امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:الجاهِلُ لا یَرتَدِعُ، وبالمَواعِظِ لا یَنتَفِعُ؛ نادان باز نمى ایستد (هیچ نهى و بازداشتى در او اثر نمى کند) و پند و اندرزها سودش نمى دهد.(غرر الحکم، ح ۱۷۲۹ – منتخب میزان الحکمه، ص ۶۰۰)


                                ۹٫ دشمنی با مردم: از نظر امیرمومنان امام علی علیه السلام این نشانه یکی از مهم ترین نشانه هاست؛ چرا که سرچشمه همه نادانی های در انسان است. آن حضرت می فرماید:رأسُ الجَهلِ مُعاداهُ النّاسِ؛ سرآغاز نادانی، دشمنی با مردم است.(غرر الحکم، ح ۵۲۴۷ )

                                نظر

                                در حال کار...
                                X