پاسخ : دو کلام حرف حساب
خوب یک بخش فرعی دیگر مطرح کردید تحت عنوان اجتماع... و اینکه آیا ترقی فیزیکی یک جامعه مربوط به باور های آن جامعه هست یا نه؟ و اینکه چه باورهایی در ترقی جامعه دخیل هستند؟ و آیا بحث جامعه شناسی با روان شناسی و یا گرایش به یک مذهب یکی است یا به هم مربوط هستند؟ و ربطشان چیست؟
من نمی خواهم وارد این موضوع شوم تا موضوع اصلی از دست برود ولی همین را خدمتتان بگویم که بنده چند هفته ای است دارم روی همین جامعه شناسی ِ فرد ِ مدرن (و فرآیند های تمدن ساز که به پیدایش چنین فردی می انجامد) تحقیق می کنم و همین الان دارم متن مربوط بزرگترین دانشمند جامعه شناس ِ تاریخی ِ مدرنیته اروپا (یعنی نوربرت الیاس) را ترجمه می کنم. و این چیزی که شما می فرمایید را خود ایشان نمی گویند! (این کلمات از زبان امثال مارکس و لنین و استالین و راسل ممکن است در بیاید که البته باید نتایج مارکسیسم و کمونیسم و امثالهم بررسی شود. که نمی دانم شما چرا در جستجوی جوامع بی دین و مدرن دنبال آنها نرفتید؟!) جامعه شناسانی که من دیده ام علت ترقی فیزیکی-فناوری اروپاییان را دین زدگی نمی دانند! علت آن را تشکیل زندگی درباری می دانند! و بلعیده شدن حکومت های کوچک فئودال توسط قدرت های بزرگتر و تشکیل جوامع بزرگتر و متمرکز تر شدن قدرت و اشرافی گری و ...
(اگر خواستید پیوند کتاب های مربوطه را در گوگل بوکز بدهم خدمتتان)
(بگذریم از اینکه خیلی از روان شناسان و جامعه شناسان و فلاسفه، جوامع شرقی را از نظر روانی و علوم انسانی و روابط اجتماعی متمدن تر از اروپا و آمریکا می دانند! و به فرد غربی گاها به چشم یک ماشین بی روح یا یک زراعتی که باید برای اربابان مدرن محصول بدهد نگاه می کنند و پیشرفت غرب را روی زمین می دانند و نه در بعد انسانی...)
(از طرف دیگر اگر اشتباه نکنم راسلی که شما ازش یک متن گذاشتید کاملا با امپریالیسم کنونی که نماد فناوری و پیشرفت فیزیکی است کاملا مخالف بود!!! حالا گویا شما ترقی جامعه ی امپریال اروپا-آمریکا را پای افکار امثال آقای راسل گذاشته اید.../:.ohno-smiley.:/)
(یک پرسشی که من همیشه از کسانی که بحث «ترقی اروپا» را ملاک خوبی برای «خوبی بی دینی» می دانند، می کنم این است که : اگر بیست سال دیگر ایران اسلامی مترقی تر از آمریکا و اروپا شد، آن روز شما استدلال می کنید «با دین بودن باعث پیشرفت ملت ها است!!!»؟؟؟ یا مثلا اگر شما در زمان شکوه امپراطوری عثمانی و ایران ِ آن زمان بودید (که اروپاییان دارای حکومت های ضعیف و از هم گسسته و ناتوان بودند) آیا استدلال می کردید که «دین مایه ی عظمت کشورها می شود»؟؟؟؟)
(همان طور که عرض کردم این بحث فرعی است ولی اگر خواستید گفتگو را در سطح جامعه شناسی ادامه دهید بفرمایید که این را معوق بگذاریم و برویم در حیطه ی جامعه شناسی)
===========
اما از نظر شخصی...
صد البته که من حرف شما را تایید می کنم.
من صد در صد مثل شما معتقدم که تقلید کورکورانه یک کار قبیح و جاهلانه است و کسی که این گونه مذهبی را انتخاب کرده باشد مذهبش مفت ارزش ندارد...
اما تقلید چیست؟ و آیا هر تقلیدی، کورکورانه است؟ مثلا کاملا مشهود است که شما به وضوح در افکارتان از راسل تقلید می کنید... یا نوشته های این و آن را در ذهنتان copy-paste می فرمایید. آیا این کورکورانه است؟ آیا این تقلید نیست؟
همان طور که عرض کردم به نظر من تقلیدِ صرف و چشم بسته حماقت است. به قول جناب مولوی خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
اصلا چرا من این را بگویم؟ در هر رساله ای که باز کنید آمده اصول دین تقلیدی نیست! و نیز آمده که فرد باید خودش مرجع تقلیدش را انتخاب کند.
اصلا در احادیث بسیار آمده که دین تقلیدی نیست!
اصلا از همه اینها بالاتر. مرجع مشترک تمام مسلمان ها قرآن است. می خواهید دقیقا بهتان نشان دهم که خود خدا در قرآن به صراحت گفته پیروی از اجداد اشتباه است؟؟؟
پس تقلید داریم تا تقلید.
آن که چشم بسته راه پدر و مادرش را می رود احمق است ولی آنکه با آگاهی خط مشی فکری خودش را با عقل انتخاب کرده و از آن خط مشی تقلید می کند نه تنها اشتباه نمی کند بلکه عین عقل دارد رفتار می کند!!!
===========
در ثانی
من کسانی که کورکورانه از دین (چه شیعه و چه سنی و چه مسیحی...) پیروی می کنند را بهتر از کسانی می دانم که کورکورانه از شهوات دنیا یا از بی دینی پیروی می کنند و اصولا هیچ قید و بندی هم در حرکت به سمت حقوق دیگران ندارند...
فکر کنم در نظر شما دسته ی دوم اصلا وجود خارجی ندارند!!! چون در نوشته هایتان فقط دسته ی اول را متعصب و منجمد و نادان می خوانید... اصلا نه یادی از این بنده خدا ها می کنید، نه سراغی ازشان می گیرید... خوب ناراحت می شوند خوب... اینها هم /:.Heart.:/ دارند...
من با جرات می گویم اگر حتی نود درصد متدینین نادان و مقلد محض باشند... نود و نه ممیز نه درصد بی دین ها کور و نادان هستند. کسانی که بیشتر از شکم و شرمگاهشان را نمی فهمند و قدرت استدلال کردنشان در حد بحث های سیاسی پیش پا افتاده است یا کمتر!
===========
مسئله ی سوم ظرفیت شخصی هر کس می باشد.
بگذارید این طور بگویم: شما که خود را گویا بری از مشکل می پندارید و مسلمانان را طرف اتهام قرار می دهید و به آنها خرده می گیرید که چرا شک نمی کنند...
شما به من قول می دهید اگر شما را دعوت به شک در بدیهی ترین و پیچیده ترین مسائل زندگی تان کردم شما تن به شک بدهید و عمیق ترین پیش فرض های زندگی تان را کنار بگذارید؟ مطمئنم که توانش را ندارید. (دیده ام که می گویم... ان شاء الله در گفتگو با شما هم به آنجا خواهیم رسید و شما خواهید دید که واقعا توان کنار گذاشتن یک سری پیش فرض هایی که در ذهنتان جا افتاده است را ندارید...) حالا من مبارز_طلبی نمی کنم. ولی منظورم این است که ظرفیت اشخاص محدود است و افراد گاهی توان شک کردن در هر مسئله ای را ندارند. حالا ما چرا باید بر کسی که این توان را ندارد هی سعی کنیم فشار بیاوریم و اذیتش کنیم؟ حتی اگر او اذیتت می کند شما او را اذیت نکن! چه کاری است آخر؟
بله... معلوم است که دین او ارزشی ندارد یا کم ارزش است ولی چرا باید سعی کنیم بیش از توانش او را درگیر کنیم؟
هنر ما باید معطوف خودمان باشد... ما باید انگشت اتهام را به سمت خودمان نشانه بگیریم. این شک را باید در حد توان خودمان بر روی خودمان پیاده کنیم تا بتوانیم حاصل های بسیار متعالی آن را ان شاء الله دریافت کنیم.
==========
یک مسئله ی دیگر که در متن شما به چشم می خورد این است که از خصوصیات نمونه به خصوصیات پیکره بندی می خواهید برسید.
می خواهید مسلمان ها را نگاه کنید و یک میانگین گیری ای انجام دهید و آن را به عنوان اسلام بشناسید! این رفتار صد در صد اشتباه است! مثل این می ماند که من پزشکان را نگاه کنم و از روی آنها تصمیم بگیرم پزشکی خوب است یا بد؟ یا از روی فیزیک دان ها بخواهم نتیجه بگیرم فیزیک به درد می خورد یا نه؟ اگر من این کار را بکنم کاملا اشتباه است. چرا که ممکن است چهار تا فیزیک دان خوب را ببینم و بگویم فیزیک خوب است و جای دیگر دو تا فیزیک دان بد هم ببینم و بگویم فیزیک معمولی است و جای دیگر ده تا فیزیک دان دیگر را در اشتباه کامل ببینم و نتیجه بگیرم «اکثر علم فیزیک اشتباه است!» چنین کاری از اساس اشتباه است چون امروز نظرم یک چیز است و فردا چیز دیگر...
در اصل توسط گیلان پست شده است
View Post
من نمی خواهم وارد این موضوع شوم تا موضوع اصلی از دست برود ولی همین را خدمتتان بگویم که بنده چند هفته ای است دارم روی همین جامعه شناسی ِ فرد ِ مدرن (و فرآیند های تمدن ساز که به پیدایش چنین فردی می انجامد) تحقیق می کنم و همین الان دارم متن مربوط بزرگترین دانشمند جامعه شناس ِ تاریخی ِ مدرنیته اروپا (یعنی نوربرت الیاس) را ترجمه می کنم. و این چیزی که شما می فرمایید را خود ایشان نمی گویند! (این کلمات از زبان امثال مارکس و لنین و استالین و راسل ممکن است در بیاید که البته باید نتایج مارکسیسم و کمونیسم و امثالهم بررسی شود. که نمی دانم شما چرا در جستجوی جوامع بی دین و مدرن دنبال آنها نرفتید؟!) جامعه شناسانی که من دیده ام علت ترقی فیزیکی-فناوری اروپاییان را دین زدگی نمی دانند! علت آن را تشکیل زندگی درباری می دانند! و بلعیده شدن حکومت های کوچک فئودال توسط قدرت های بزرگتر و تشکیل جوامع بزرگتر و متمرکز تر شدن قدرت و اشرافی گری و ...
(اگر خواستید پیوند کتاب های مربوطه را در گوگل بوکز بدهم خدمتتان)
(بگذریم از اینکه خیلی از روان شناسان و جامعه شناسان و فلاسفه، جوامع شرقی را از نظر روانی و علوم انسانی و روابط اجتماعی متمدن تر از اروپا و آمریکا می دانند! و به فرد غربی گاها به چشم یک ماشین بی روح یا یک زراعتی که باید برای اربابان مدرن محصول بدهد نگاه می کنند و پیشرفت غرب را روی زمین می دانند و نه در بعد انسانی...)
(از طرف دیگر اگر اشتباه نکنم راسلی که شما ازش یک متن گذاشتید کاملا با امپریالیسم کنونی که نماد فناوری و پیشرفت فیزیکی است کاملا مخالف بود!!! حالا گویا شما ترقی جامعه ی امپریال اروپا-آمریکا را پای افکار امثال آقای راسل گذاشته اید.../:.ohno-smiley.:/)
(یک پرسشی که من همیشه از کسانی که بحث «ترقی اروپا» را ملاک خوبی برای «خوبی بی دینی» می دانند، می کنم این است که : اگر بیست سال دیگر ایران اسلامی مترقی تر از آمریکا و اروپا شد، آن روز شما استدلال می کنید «با دین بودن باعث پیشرفت ملت ها است!!!»؟؟؟ یا مثلا اگر شما در زمان شکوه امپراطوری عثمانی و ایران ِ آن زمان بودید (که اروپاییان دارای حکومت های ضعیف و از هم گسسته و ناتوان بودند) آیا استدلال می کردید که «دین مایه ی عظمت کشورها می شود»؟؟؟؟)
(همان طور که عرض کردم این بحث فرعی است ولی اگر خواستید گفتگو را در سطح جامعه شناسی ادامه دهید بفرمایید که این را معوق بگذاریم و برویم در حیطه ی جامعه شناسی)
===========
اما از نظر شخصی...
صد البته که من حرف شما را تایید می کنم.
من صد در صد مثل شما معتقدم که تقلید کورکورانه یک کار قبیح و جاهلانه است و کسی که این گونه مذهبی را انتخاب کرده باشد مذهبش مفت ارزش ندارد...
اما تقلید چیست؟ و آیا هر تقلیدی، کورکورانه است؟ مثلا کاملا مشهود است که شما به وضوح در افکارتان از راسل تقلید می کنید... یا نوشته های این و آن را در ذهنتان copy-paste می فرمایید. آیا این کورکورانه است؟ آیا این تقلید نیست؟
همان طور که عرض کردم به نظر من تقلیدِ صرف و چشم بسته حماقت است. به قول جناب مولوی خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
اصلا چرا من این را بگویم؟ در هر رساله ای که باز کنید آمده اصول دین تقلیدی نیست! و نیز آمده که فرد باید خودش مرجع تقلیدش را انتخاب کند.
اصلا در احادیث بسیار آمده که دین تقلیدی نیست!
اصلا از همه اینها بالاتر. مرجع مشترک تمام مسلمان ها قرآن است. می خواهید دقیقا بهتان نشان دهم که خود خدا در قرآن به صراحت گفته پیروی از اجداد اشتباه است؟؟؟
پس تقلید داریم تا تقلید.
آن که چشم بسته راه پدر و مادرش را می رود احمق است ولی آنکه با آگاهی خط مشی فکری خودش را با عقل انتخاب کرده و از آن خط مشی تقلید می کند نه تنها اشتباه نمی کند بلکه عین عقل دارد رفتار می کند!!!
===========
در ثانی
من کسانی که کورکورانه از دین (چه شیعه و چه سنی و چه مسیحی...) پیروی می کنند را بهتر از کسانی می دانم که کورکورانه از شهوات دنیا یا از بی دینی پیروی می کنند و اصولا هیچ قید و بندی هم در حرکت به سمت حقوق دیگران ندارند...
فکر کنم در نظر شما دسته ی دوم اصلا وجود خارجی ندارند!!! چون در نوشته هایتان فقط دسته ی اول را متعصب و منجمد و نادان می خوانید... اصلا نه یادی از این بنده خدا ها می کنید، نه سراغی ازشان می گیرید... خوب ناراحت می شوند خوب... اینها هم /:.Heart.:/ دارند...
من با جرات می گویم اگر حتی نود درصد متدینین نادان و مقلد محض باشند... نود و نه ممیز نه درصد بی دین ها کور و نادان هستند. کسانی که بیشتر از شکم و شرمگاهشان را نمی فهمند و قدرت استدلال کردنشان در حد بحث های سیاسی پیش پا افتاده است یا کمتر!
===========
مسئله ی سوم ظرفیت شخصی هر کس می باشد.
بگذارید این طور بگویم: شما که خود را گویا بری از مشکل می پندارید و مسلمانان را طرف اتهام قرار می دهید و به آنها خرده می گیرید که چرا شک نمی کنند...
شما به من قول می دهید اگر شما را دعوت به شک در بدیهی ترین و پیچیده ترین مسائل زندگی تان کردم شما تن به شک بدهید و عمیق ترین پیش فرض های زندگی تان را کنار بگذارید؟ مطمئنم که توانش را ندارید. (دیده ام که می گویم... ان شاء الله در گفتگو با شما هم به آنجا خواهیم رسید و شما خواهید دید که واقعا توان کنار گذاشتن یک سری پیش فرض هایی که در ذهنتان جا افتاده است را ندارید...) حالا من مبارز_طلبی نمی کنم. ولی منظورم این است که ظرفیت اشخاص محدود است و افراد گاهی توان شک کردن در هر مسئله ای را ندارند. حالا ما چرا باید بر کسی که این توان را ندارد هی سعی کنیم فشار بیاوریم و اذیتش کنیم؟ حتی اگر او اذیتت می کند شما او را اذیت نکن! چه کاری است آخر؟
بله... معلوم است که دین او ارزشی ندارد یا کم ارزش است ولی چرا باید سعی کنیم بیش از توانش او را درگیر کنیم؟
هنر ما باید معطوف خودمان باشد... ما باید انگشت اتهام را به سمت خودمان نشانه بگیریم. این شک را باید در حد توان خودمان بر روی خودمان پیاده کنیم تا بتوانیم حاصل های بسیار متعالی آن را ان شاء الله دریافت کنیم.
==========
یک مسئله ی دیگر که در متن شما به چشم می خورد این است که از خصوصیات نمونه به خصوصیات پیکره بندی می خواهید برسید.
می خواهید مسلمان ها را نگاه کنید و یک میانگین گیری ای انجام دهید و آن را به عنوان اسلام بشناسید! این رفتار صد در صد اشتباه است! مثل این می ماند که من پزشکان را نگاه کنم و از روی آنها تصمیم بگیرم پزشکی خوب است یا بد؟ یا از روی فیزیک دان ها بخواهم نتیجه بگیرم فیزیک به درد می خورد یا نه؟ اگر من این کار را بکنم کاملا اشتباه است. چرا که ممکن است چهار تا فیزیک دان خوب را ببینم و بگویم فیزیک خوب است و جای دیگر دو تا فیزیک دان بد هم ببینم و بگویم فیزیک معمولی است و جای دیگر ده تا فیزیک دان دیگر را در اشتباه کامل ببینم و نتیجه بگیرم «اکثر علم فیزیک اشتباه است!» چنین کاری از اساس اشتباه است چون امروز نظرم یک چیز است و فردا چیز دیگر...
نظر