دو کلام حرف حساب

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • mohammadhossein
    عضو فعال
    • Feb 2016
    • 818

    #481
    پاسخ : دو کلام حرف حساب

    إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت كنندگان من هستید، و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى كنندگان من هستید، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.

    نظر

    • mohammadhossein
      عضو فعال
      • Feb 2016
      • 818

      #482
      پاسخ : دو کلام حرف حساب

      در آيه دوم سوره انعام ، به دو نوع اَجَل ، اشاره شده است : اَجَل مطلق و اَجَل مُسمّا :

      « هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ. [۱] اوست كسى است كه شما را از گِل آفريد ، آن گاه مدّتى را [ براى شما عمر ]مقرّر داشت ، و اَجَل حتمى ، نزد اوست » .
      واژه «اَجَل» در لغت ، به معناى سررسيد وقت و مدّت زمان يك چيز است ؛ ولى در اين آيه ظاهرا مقصود ، سررسيد عمر انسان است . نيز به قرينه تقابل «اَجَل مطلق» و «اَجَل مُسمّا» معلوم مى شود كه مقصود از اَجَل در تعبير اوّل ، چيزى غير از آن در تعبير دوم است .
      به بيان روشن تر ، اجل ، دو گونه است : يكى اجل مبهم ، و ديگرى ، اجل معيّن در نزد خداوند متعال . اجل معيّن ، همان اجل محتوم (حتمى) است كه تغيير نمى پذيرد ؛ چرا كه قرآن آن را به «عنده (نزد خدا)» مقيّد كرده و بديهى است چيزى كه نزد خداست ، قابل تغيير نيست ، چنان كه مى فرمايد :


      «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ . [۲] آنچه پيش شماست ، تمام مى شود و آنچه پيش خداست ، پايدار است» .


      بر اين اساس ، به روشنى از آيه مورد بحث فهميده مى شود كه اجل مطلق كه در احاديث، «اجل موقوف» ناميده شده، قابل تغيير و كم و زياد شدن است ، و اجل مسمّا ، غير قابل تغيير است . احاديثى كه ملاحظه شدند نيز اين برداشت از آيه را تأييد مى كنند ؛ ليكن حديثى در تفسير القمّى آمده كه بر خلاف ظاهر آيه و نيز تفسير احاديث گذشته از آن است ، و متن آن ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده ، اين است :


      الأَجَلُ المَقضيُ هوَ المَحتومُ الَّذي قَضاهُ اللّهُ وَحَتَمَهُ ، وَالمُسَمَّى هوَ الَّذي فيهِ البَداءُ ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ وَيؤَخِّرُ ما يَشاءُ ، وَالمَحتومُ لَيسَ فيهِ تَقديمٌ وَلا تأخيرٌ. [۳] اجل معين شده ، همان اجل حتمى است كه خداوند آن را معين و قطعى كرده و اجل مسمى ، آن است كه در آن بداء هست . آنچه را بخواهد جلو مى اندازد و آنچه را بخواهد عقب مى اندازد . اجل حتمى ، جلو انداختن و عقب انداختن ندارد .


      به نظر مى رسد كه ظاهر اين حديث ، با توجّه به آنچه ذكر شد ، قابل قبول نباشد ؛ امّا با اين وصف ، علّامه مجلسى در بيان جمع ميان اين حديث و احاديث گذشته مى فرمايد :
      ظاهر برخى احاديث ، اين است كه [اجل]، اوّلى حتمى و [اجل] دوّمى، موقوف است و برخى احاديث هم به عكس اين اند . مى توان اين گونه جمع بندى كرد كه : خداوند متعال ، اجلى را معيّن كرده و آن را به پيامبران و حجت هايش خبر داده و اعلام كرده كه حتمى است و راهى براى تغييرش نيست . و در نزد خداوند ، اجل مسمّايى هم وجود دارد كه بر خلاف اجل معيّن ، حتمى نيست و آن ، همانى است كه وقتى مسمّا بودن آن را اعلام كرده ، بَدا هم در آن واقع مى شود . از اين روست كه خداوند متعال فرموده است : «در نزد او» يعنى كسى را از آن ، مطّلع نساخته است . اما اين كه آن را مسمّا گفته اند، از اين جهت است كه از آن ، نام برده شده است و مادام كه نام برده نشده بود ، موقوف بود و از اين روست كه در آنچه خبر داده ، بَدا واقع مى شود ، البتّه نه حتما .


      احتمال هم دارد كه مراد از مسمّا ، اسم برده شدن و توصيف شدن به حتميّت باشد . بنا بر اين، مقصود ، اين مى شود : او اجلى حتمى را معيّن كرد (يعنى: اعلام كرد كه حتمى است) و از اجلى ديگر خبر داد كه آن هم در نزد او حتمى است؛ ولى بندگان را از حتميّت آن ، آگاه نساخت . و از آن ، به دست مى آيد كه او چيزى را اعلام كرده ، اما نه به صورت وقوع قطعى ، و آن ، غير از اجل مسمّاست و آن اجلى هم نيست كه اوّل گفته شد .

      حاصل اين دو ، با نزديكى اى كه به هم دارند ، اين است كه هر دو ، قطعى اند ؛ ولى خداوند ، از يكى خبر داده و از ديگرى ، نه . و از آيه استفاده مى شود كه به جز دو اجل يادشده ، اجل موقوف هم وجود دارد . احتمال دارد كه اولى عام باشد كه در اين صورت ، در روايت ابن مِسكان، دچار تكلف شده ايم؛ يعنى احتمال دارد كه اجل ، حتمى باشد . نيز ظاهر بيشتر احاديث ، اين است كه اجل اوّلى ، موقوف (غير حتمى) است و اجل مسمّا، حتمى است . [۴]



      [۱] انعام : آيه ۲ .

      [۲] نحل : آيه ۹۶ .

      [۳] تفسير القمّى : ج ۱ ص ۱۹۴ ، بحارالأنوار : ج ۴ ص ۹۹ ح ۷ .

      [۴] بحار الأنوار : ج ۵ ص ۱۴۰ .

      نظر

      • mohammadhossein
        عضو فعال
        • Feb 2016
        • 818

        #483
        پاسخ : دو کلام حرف حساب

        گفتاري پيرامون اجل حتمي و اجل معلق- گناهان مرگ آفرين

        فرشته محيطي
        آنچه در پي مي آيد بحثي است پيرامون انواع اجل ها و علت نامگذاري آنها. نويسنده با استناد به آيات و روايات، درمورد مرگهاي زودرس و به اصطلاح اجل معلق و اسباب فرارسيدن پيش از موعد آن سخن گفته است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
        اسباب مرگ انسان
        مرگ آدمي به دو سبب اصلي اتفاق مي افتد، مرگ هايي كه به سبب پايان يافتن توانايي و ظرفيت جسمي بدن فرا مي رسد و از آن به مرگ طبيعي ياد مي شود، و مرگ هايي كه به سبب اتفاقات و رفتارهاي آدمي رخ مي دهد و از آن به مرگ زودرس و ناگهاني تعبير مي شود.
        در فرهنگ قرآني، دو دسته مرگ مورد شناسايي قرار گرفته است كه از آن به اجل مسمي و اجل معلق ياد مي شود. اجل مسمي شايد تا اندازه اي شباهت به همان مرگ طبيعي داشته باشد هرچند كه تفاوت هايي نيز ميان آن دو مي توان قائل شد. اجل معلق نيز شباهت هايي با مرگ ناگهاني دارد. البته بهتر است كه از اجل معلق به مرگ زودهنگام ياد شود.
        مرگ زودهنگام يا مرگ ناگهاني و يا همان اجل معلق، چنان كه گفته شد به طور مستقيم ارتباط تنگاتنگي با رفتارهاي ما دارد. از اين رو ارتباط گناهان با مرگ زودهنگام و ناگهاني و نيز اجل معلق در آيات و روايات ثابت شده است. براين اساس سخن گفتن از مرگ گناهي و گناهان مرگ آفرين، در روايات امري طبيعي جلوه داده شده است. به اين معنا كه گناهان، كاركردهاي متفاوت و متعددي در زندگي بشر در دنيا و آخرت دارند؛ از جمله كاركردها و آثار آن در زندگي دنيوي مي توان به ايجاد مرگ هاي ناگهاني و زودهنگام و همچنين كاهش نعمت ها و روزي ها، افزايش نقمت ها و گرفتاري ها و مانند آن اشاره كرد.
        البته ناگفته نماند كه گناهان مرگ آفرين مي تواند گناهي را شامل شود كه به سبب آن گناه، حدود و كيفر مرگ و قتل جاري شود؛ ولي دراين جا موارد و منظور از گناهان مرگ آفرين، اين موارد را شامل نمي شود. بنابراين به گناهاني توجه داده شده است كه به طور غيرمستقيم مرگ به ظاهر طبيعي نه قتل را موجب مي شود.
        پيوستگي جهان اسباب
        نظام احسن الهي، نظامي ساده و پيچيده است، به گونه اي كه همه چيز آن به هم پيوسته اند. اين گونه است كه حتي حركت برگ درختي در درون چاهي تاريك مي تواند تاثيرات شگرفي برهستي به جا گذارد. اگر بخواهيم اين معنا را تبيين كنيم مثالي مي زنيم. چوبي چندمتري با قطري كم در درون ديواره سدي بتوني و استوار تصور كنيد كه به هر علت عمدي و يا سهوي در آن جا مانده است. اين چوب در يك فرآيندي مي پوسد و اجازه مي دهد تا آب در درون ديواره بتوني نفوذ كند و دربلندمدت آب راهي به پشت سد باز كند و درنهايت با خوردگي ديواره بر قطر سوراخ و شكاف بيفزايد و موجبات فرار آب را فراهم آورده يا درنهايت سد را از هم بپاشاند.
        به نظر مي رسد كه اين فروپاشي سد، امري طبيعي و مرگ عادي بوده است، ولي هنگامي كه مهندس سازه به سد مي نگرد و آن را تحليل مي كند، به مرگ زود هنگام سد اشاره مي كند و آن را امري طبيعي در عين حال غيرطبيعي برمي شمارد؛ زيرا اين سد درصورتي كه آن چوب چند متري نبود، عمري به مراتب بيشتر از اين داشت، ولي اين چوب موجب شد تا عمر سد بسيار كوتاهتر از آن گردد كه در محاسبات طبيعي به دست آمده بود.
        از نظر اسلام، نقش و كاركرد گناهان در زندگي بشر نيز اين گونه است. به اين معنا كه اگر گناه خاصي چون قطع رحم نبود، شخص مي بايست هفتاد و هشتاد سالي عمر مي كرد، ولي به سبب گناه قطع رحم، شخص در مدت زماني عمر خويش، چوب فاسد كننده عمر گذاشته كه در يك فرآيند، زمان عمر وي را كاهش داده است.
        اميرمؤمنان علي(ع) در دعاي كميل مي فرمايد: اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل النقم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء، اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء. خدايا ببخش آن گناهاني را كه پرده عصمتم را مي درد؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه بر من كيفر عذاب نازل مي كند؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه در نعمتت را به روي من مي بندد؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه مانع قبولي دعاهايم مي شود؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه بر من بلا مي فرستد.
        امير مؤمنان علي(ع) در اين فرازها به خوبي آشكار مي كند كه چگونه گناهان كه امري به نظر بيرون از دايره تكوين است در امور تكويني و جهان خارج، تأثير مي گذارد و معادلات و محاسبات را دگرگون مي كند.
        در آيات و روايات بسيار ديگري نيز اين معنا تبيين و تشريح شده است كه چگونه پرداخت زكات و در پيش گرفتن تقواي الهي از سوي جامعه اي، مي تواند موجب افزايش رزق و روزي شود و يا درهاي آسمان را به روي بندگان بگشايد، چنان كه ترك تقوا و ارتكاب گناه از سوي عده اي از مردم، موجب مي شود تا آنان گرفتار بلاهاي به ظاهر طبيعي چون سيل و زلزله شوند. از اين رو در علت وقوع امور طبيعي چون زلزله و سيل و توفان، تنها نمي بايست به علل طبيعي آن توجه داشت، بلكه به رفتارهاي آدمي نيز توجه كرد كه موجب مي شود زمين بر خود بلرزد و خشم خويش را به شكل زمين لرزه اي يا توفاني آشكار كند. در حقيقت فسادي كه در آب و هوا و دريا و خشكي پديد مي آيد، يكي از عوامل بسيار مؤثر و مهم آن دستاوردهاي زشت و پليد بشري است. (ظهرالفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس)
        به هر حال در تفكر اسلامي و روايات معتبر و آيات وحياني، اثبات شده است كه جهان تكوين چنان به هم پيوسته است كه رفتارهاي آدمي مي تواند در جهان خارج و طبيعت تأثير شگرفي به جا گذارد بطوري كه زمين لرزه ها و توفان ها از جمله كوچك ترين آثار آن باشد.
        اجل حتمي و اجل معلق
        اجل به معناي هنگام، زمان، وقت معين و محدود، (لغت نامه دهخدا) نهايت زمان عمر، هنگام مرگ، (فرهنگ لاروس.) مدت تعيين شده براي امور مثل نهايت مدت براي اداي قرض (همان و نيز فرهنگ فارسي معين.) و پايان عمر انسان ها، امت ها و موجودات است. (مفردات راغب؛ العين؛ مجمع البيان، ج3و 4). واژه «اجل» هم در امور تكويني و هم در امور اعتباري، كاربرد دارد و در اين جا مراد از اجل همان، اجلي است كه در امور تكويني جاري مي شود.
        اجل در فرهنگ قرآني به دو بخش اصلي اجل مسمي (حتمي) و اجل معلق تقسيم شده است. اجل مسمي به اين معناست كه براي هر چيزي زمان مشخصي است كه با سرآمد آن عمر آن چيز پايان مي يابد. به عبارت ديگر هر چيزي در طبيعت تاريخ مصرف دارد.
        اجل مسمي كه از آن به اجل حتمي نيز ياد مي شود تنها مختص انسان نيست بلكه همه آفريده هاي الهي را در برمي گيرد. از اين رو خداوند در آياتي چون 38 و 39 سوره رعد و 103 و 104 سوره هود و 29سوره لقمان و 13 سوره فاطر و 5سوره زمر از اجل مسماي حركت خورشيد و ماه و برپايي قيامت و رستاخيز سخن مي گويد و در آيه 2سوره رعد، كرات آسماني را داراي اجل تغيير ناپذير مي داند. آيه34 سوره اعراف و نيز 49سوره يونس و آياتي ديگر، از اجل مسمي و تغييرناپذير امت ها و جوامع بشري سخن به ميان آورده است.
        به نظر مي رسد كه اجل مسمي همان اجل مكتوب باشد كه در آيات 38و 39 سوره رعد و آيه 11 سوره فاطر از آن سخن گفته شده است. در روايات، «اجل مسمي» به اجل غيرقابل تغيير، تفسير شده است. (نورالثقلين، ذيل آيه34 سوره اعراف).
        اما انسان ها افزون بر اجل مسمي و تغيير ناپذير داراي يك اجل معلق نيز هستند كه تغييرپذير است. (انعام آيه2) هم چنين از كلمه «يوخركم الي اجل مسمي» در آيه9 و 10 سوره ابراهيم استفاده مي شود كه در مقابل «اجل مسمي» اجل ديگري نيز هست كه قابل تغيير است كه از اين اجل دوم به اجل معلق ياد مي شود.
        از آن جايي كه اين اجل معلق ارتباط تنگاتنگي با رفتار و كردار آدمي مي يابد، از آن به عنوان اجل زودهنگام نيز ياد مي شود، زيرا شخصي كه گرفتار اجل معلق مي شود، مي بايست به طور طبيعي و براساس اجل مسماي الهي، عمر بيش تري مي داشت، ولي به سبب رفتارهايي، آن زمان از ميان مي رود عمرش كوتاه شده و گرفتار مرگ معلق مي شود.
        خداوند در آيات3 و 4 سوره نوح، عبادت گريزي و بي تقوايي و اطاعت نكردن از پيامبر الهي را موجب مرگ، پيش از رسيدن اجل مسمي معرفي مي كند. به اين معنا كه امور سه گانه ترك عبادت، بي تقوايي و عدم اطاعت از پيامبران مي تواند مرگ طبيعي آدمي را پيش اندازد و عمر او را كوتاه كند.
        آيه10 سوره ابراهيم نيز اعراض از دعوت الهي را موجب كاهش عمر و نرسيدن جوامع و امت ها به اجل مسماي خود مي داند؛ زيرا جوامع، با اعراض، از دعوت الهي، رفتاري را در پيش مي گيرند كه زمينه را براي انزال عذاب هاي الهي فراهم مي آورد و بلاياي به ظاهر طبيعي چون توفان و زمين لرزه و سيل و قحطي و مانند آن موجب مي شود تا جامعه در وضعيتي قرارگيرد كه استقرار و امنيت و آسايش نداشته باشد و از درون بپاشد و به جاي همگرايي و اتفاق و عدالت، واگرايي و تفرقه و ظلم جانشين آن شود و مردم به جان هم بيفتند و دولت و نظام سياسي و اجتماعي از ميان برود به گونه اي كه ديگر جامعه اي برقرار نماند.
        تأخير اجل معلق و تغيير آن
        از آن جايي كه در بينش و نگرش قرآني، اجل به دست خداوند است و خداوند، به عنوان منشأ اجل ها معرفي شده و اوست كه اجل و مدت زمان مرگ و هستي انسان ها و هر موجود ديگري را معين و مشخص مي كند (آل عمران آيه145 و انعام آيات 2و 128 و نيز ابراهيم آيه10 و اسراء آيه99 و آيات ديگر) بنابراين مي توان گفت كه تغيير اجل ها نيز به دست اوست (رعد آيات38 و 39) و خداوند است كه مي تواند اجل ها را تغيير دهد و اجلي را محو و اجلي ديگر را ثبت كند.
        براين اساس اگر براي كسي عمر طولاني يا كوتاهي نوشته شده باشد، خداوند مي تواند همان اجل مكتوب و مسما را تغيير دهد، زيرا ام الكتاب در اختيار و بخشي از فرمان اوست كه مي تواند تغيير داده و محو و اثبات نمايد. (نوح آيه47 و فاطر آيه11 و رعد آيات 38و 39)
        خداوند در آيات 10 سوره ابراهيم و 4 سوره نوح،خود را منشأ اصلي تغيير اجل ها از جمله اجل معلق معرفي مي كند. به اين معنا كه خداوند اجل معلق را نيز تاخير مي افكند.
        البته در آيات ديگر تبيين وتشريح شده كه اين تغيير در اجل معلق و تاخير در آن نيازمند زمينه ها و بسترهايي است كه شخص خود با اعمال و رفتارش بدان شكل مي بخشد.
        اگر بخواهيم علل و عواملي كه زمينه ساز تاخير در اجل معلق است دسته بندي كنيم مي توانيم آن را در چهار چيز اصلي سامان دهيم كه عبارتند از: 1- اجابت دعوت الهي و پذيرش اسلام و ايمان 2- اطاعت از پيامبران 3- عبادت الهي 4- تقوا.
        خداوند در آيه 10 سوره ابراهيم، اجابت دعوت الهي و پذيرش اسلام و ايمان را عامل اصلي براي طولاني شدن عمر آدمي تا اجل مسمي و معين الهي مي داند و مردم را تشويق مي كند كه با پذيرش اسلام، مرگ هاي خود تا زمان اجل مسمي به تاخير افكنند.
        آيات يك تا سوم سوره نوح به عامل دوم اشاره مي كند كه همان پذيرش اطاعت از پيامبران در راستاي اطاعت از خداوند است. اطاعت از پيامبران از جمله پيامبر گرامي(ص)، عامل مهمي در تاخير اجل تا زمان مسماي آن است.
        همين آيات به دو عامل عبادت و تقواي الهي به عنوان عوامل تاخير ساز اشاره مي كند تا مردم را براي انجام كارهاي خير و نيك، دعوت و ترغيب نمايد.
        اصولا انسان زندگي را بايد براي كارهاي نيك و فراهم آوري شرايط رشد و كمال بخواهد و اگر مرگي را مي خواهد براي رهايي از شر و بلاهايي باشد كه دين و كمال را از وي سلب مي كند. البته درخواست مرگ در هر شرايطي نادرست است مگر آن كه اين درخواست مرگ همان شهادت در راه خدا باشد.
        در دعاي ماثوري كه در مفاتيح الجنان از امام سجاد(ع) براي روز سه شنبه نقل شده، آمده است: اللهم اجعل الحياه زياده لي في كل خير و اجعل الموت راحه لي من كل شر؛ خداوندا زندگي ام را براي انجام كارهاي خير بيافزا و مرگم را آسايش و راحتي از هر شر و بدي قرار ده. به اين معنا كه آدمي اگر زندگي طولاني مي خواهد، براي انجام كارهاي خير باشد و مرگش براي اين باشد كه از شر و بدي رهايي يابد. البته اين حديث همانند ديگر احاديث پيامبر(ص) در كتب اهل سنت نيز آمده است كه بيانگر اين معناست كه اين مطلب را شيعه و سني به آن اذعان دارند و همه از منبع واحد و يگانه الهي سرچشمه گرفته است.
        به هر حال بسياري از مردم به سبب ترك اطاعت و تقواي الهي، گرفتار مرگ زودرس مي شوند و گناهان، عمرشان را كوتاه مي كند؛ چنان كه خداوند به صراحت مي فرمايد كه بسياري از سختي ها و مشكلات زندگي به سبب ترك ذكر الله است: و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا «و هر كس از ياد من روي گرداند، زندگي سخت و تنگي خواهد داشت.»
        امام صادق(ع) درباره تاثير گناهان و بي تقوايي در مرگ هاي زودرس مي فرمايد: «نعوذ بالله من الذنوب التي تعجل الفناء و تقرب الاجال و تخلي الديار و هي قطعيه الرحم و العقوق و ترك البر»؛ «به خدا پناه مي برم از گناهاني كه نابودي را شتاب مي دهند و مرگ ها را نزديك مي سازند و خانه ها را ويران مي كنند و آنها قطع رحم و آزردن و نافرماني پدر و مادر و ترك احسان و نيكي است.»
        آن حضرت(ع) هم چنين در اين باره مي فرمايد: من يموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالاعمار؛ تعداد كساني كه به واسطه گناهان خود مي ميرند از كساني كه به واسطه به سرآمدن عمر (اجل حتمي) مي ميرند بيشتر است، و تعداد كساني كه به سبب احسان و نيكوكاري زندگي درازمي كنند، افزون تر است. (بحارالانوار، ج5، ص 041)
        از اين دسته از روايات مي توان نتيجه گرفت كه مردم به سبب گناهان و ترك عبادت و تقواي الهي، دچار مرگ زودرس مي شوند و پيش از آن كه مرگ محتوم و قطعي آنان برسد، خودشان با دست هاي خود، گور خود را مي كنند و از نعمت زندگي محروم مي شوند.
        اين كه گناهان و يا رفتار آدمي در جهان تكوين اثر مي گذارد از آن روست كه نظام هستي بر اساس اسباب و علل آفريده شده است و هر كاري در جهان در امر ديگر جهان تاثير مي گذارد، چنان كه افزايش مصرف سوخت هاي فسيلي از سوي انسان موجب افزايش گازهاي گلخانه اي و آسيب ديدن لايه ازون در جو و افزايش گرما و مرگ و مير گياهان و جانوران بسياري مي شود. امام صادق(ع) درباره نظام سبب و مسببي جهان آفرينش مي فرمايد: ابي الله ان يجري الامور الا باسباب، فجعل لكل شيء سببا؛ خداوند ابا و پرهيز دارداز جريان امور، مگر از طريق اسباب آن ها، پس براي هر چيزي سببي قرار داده است
        (ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج 5، ح 6618)
        باشد با پرهيز از گناهان و ترك آن و هم چنين پيروي از آموزه هاي قرآني و اسلامي، در مسيري گام برداريم كه نعمت هاي الهي به سوي ما سرازير شده و بلاياي به ظاهر طبيعي و عادي از سر ما دور گردد و جامعه و كشور اسلامي از بركات الهي بهره مند شود.

        نظر

        • گیلان
          عضو فعال
          • Jul 2011
          • 2178

          #484
          پاسخ : دو کلام حرف حساب

          مشکل اشخاص و ملتهای مذهبی اینست که در برابر فهمیدن و آگاهی مقاومت بسیار میکنند ....
          .
          تفسیر و ترجمه دو آیه زیر گوشه ایی از کیفیت خدای سرزمین حجاز را نمایان میکند...توجه کنید به چه نحو جزئیات را برای رسولش بازگو میکندو به فکر ایشان است ....;)
          .
          تفسیر آیه 50 و 51 , سوره احزاب

          اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته‏اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنائمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‏اي و دختران عموي تو، و دختران عمه‏ها، و دختران دائي تو و دختران خاله‏ها كه با تو مهاجرت كردند، هر گاه زن با ايماني خود را به پيامبر ببخشد (و مهري براي خود قائل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد مي‏تواند با او ازدواج كند اما چنين ازدواجي تنها براي تو مجاز است نه ساير مؤ منان، ما مي‏دانيم براي آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرر داشته‏ايم (و مصالح آنها چه ايجاب مي‏كند) اين به خاطر آن است كه مشكلي (در اداي رسالت) بر تو نبوده باشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است. (۵۰)
          (موعد) هر يك از همسرانت را بخواهي مي‏تواني بتاخير اندازي و هر كدام را بخواهي نزد خود جاي دهي، و هر گاه بعضي از آنها را كه بر كنار ساخته‏اي بخواهي نزد خود جاي دهي گناهي بر تو نيست اين حكم الهي براي روشني چشم آنها و اينكه غمگين نباشند و به آنچه در اختيار همه آنان مي‏گذاري راضي شوند نزديكتر است و خدا آنچه را در قلوب شما است مي‏داند و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمي‏كند. (۵۱)
          آخرین ویرایش توسط گیلان؛ 2016/07/07, 12:57.
          هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

          نظر

          • mohammadhossein
            عضو فعال
            • Feb 2016
            • 818

            #485
            پاسخ : دو کلام حرف حساب

            دعای عهد
            اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ ] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ ] الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّاً حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ.
            خداى اى پروردگار نور بزرگ، و پروردگار كرسى بلند، و پروردگار درياى جوشان، و فرو فرستنده تورات و انجيل و زبور، و پروردگار سايه و حرارت آفتاب، و نازل كننده قرآن بزرگ، و پروردگار فرشتگان مقرّب، و پيامبران و رسولان.
            خدايا از تو میخواهم به روى كريمت، و به نور وجه نوربخشت، و فرمانروايى ديرينه ات، اى زنده و پا برجاى دائم، از تو می خواهم به حق نامت، كه به آن آسمان ها و زمين ها روشن شد، و به حق نامت كه پيشينيان و پسينيان به آن شايسته مى شوند، اى زنده پيش از هر زنده، اى زنده پس از هر زنده، اى زنده در آن وقتى كه زنده اى نبود، اى زنده كننده مردگان، و ميراننده زندگان، اى زنده، معبودى جز تو نيست


            اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّي وَ عَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ ] وَ أَحَاطَ بِهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ ] اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ ] وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً ،


            خدايا برسان به مولاى ما امام راهنماى راه يافته، قيام كننده به فرمانت كه درودهاى خدا بر او و پدران پاكش، از جانب همه مردان و زنان مؤمن، در مشرق ها زمين و مغرب هايش، همواري ها و كوه هايش، خشكي ها و درياهايش، و از طرف من و پدر و مادرم، از درودها به گرانى عرش خدا، و كشش كلماتش، و آنچه دانشش برشمرده، و كتابش به آن احاطه يافته، خدايا در صبح اين روز و تا زندگی كنم از روزهايم، براى آن حضرت بر عهده ام، عهد و پيمان و بيعت تجديد مى كنم، كه از آن رو نگردانم، و هيچ گاه دست برندارم.
            خدايا مرا، از ياران و مددكاران و دفاع كنندگان از او قرار ده، و از شتابندگان به سويش، در برآوردن خواسته هايش، و اطاعت كنندگان اوامرش، و مدافعان حضرتش، و پيش گيرندگان به جانب خواسته اش، و كشته شدگان در پيشگاهش.
            خدايا اگر بين من و او مرگى كه بر بندگانت حتم و قطعى ساختى حائل شد،


            فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ، كفن پوشيده از قبر مرا بيرون آور، با شمشير از نيام بركشيده، و نيزه برهنه، پاسخگو به دعوت آن دعوت كننده، در ميان شهرنشين و باديه نشين.
            خدايا آن جمال با رشادت، و پيشانى ستوده را به من بنمايان، و با نگاهى از من به او ديده ام را سرمه بنه، و در گشايش امرش شتاب كن، و درآمدنش را آسان گردان، و راهش را وسعت بخش، و مرا به راهش درآور، و فرمانش را نافذ كن و پشتش را محكم گردان، خدایا به دست او كشورهايت را آباد كن، و بندگانت را به وسيله او زنده فرما، به درستى كه تو فرمودى، و گفته ات حق است كه: فساد در خشكى و دريا، در اثر اعمال مردم نمايان شد، خدايا ولیّت، و فرزند دختر پيامبرت كه به نام رسولت ناميده شده،


            حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَيْرَكَ وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .


            براى ما آشكار كن، تا به چيزى از باطل دست نيابد، مگر آن را از هم بپاشد، و حق را پابرجا و ثابت نمايد، خدايا او را قرار ده پناه گاهى براى ستمديدگان از بندگانت، و ياور براى كسى كه يارى براى خود جز تو نمى يابد، و تجديدكننده آنچه از احكام كتابت تعطيل شده، و محكم كننده آنچه از نشانه هاى دينت و روش هاى پيامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) رسيده است، و او را قرار ده، خدايا، از آنان كه از حمله متجاوزان، نگاهش دارى، خدايا پيامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به ديدار او، و كسانى كه بر پايه دعوتش از او پيروى كردند شاد كن، و پس از او به درماندگى ما رحم فرما، خدايا اين اندوه را از اين امت به حضور آن حضرت برطرف كن، و در ظهورش براى ما شتاب فرما، كه ديگران ظهورش را دور مى بينند، و ما نزديك می بينيم، به مهربانى ات اى مهربان ترين مهربانان.

            نظر

            • گیلان
              عضو فعال
              • Jul 2011
              • 2178

              #486
              پاسخ : دو کلام حرف حساب

              اگر فرانسه بمیرد؛
              زیبایی خواهد مرد
              اگر آلمان بمیرد؛
              قدرتمندی مرده است
              اگر بریتانیا بمیرد؛
              سیاست میمیرد
              اما اگر عرب بمیرد؛
              خیانت خواهد مرد!

              #وینستون_چرچیل
              هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

              نظر

              • mohammadhossein
                عضو فعال
                • Feb 2016
                • 818

                #487
                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                معنای ذکر لا اله الا الله الملك الحق المبين چيست؟




                این ذكر در واقع از چند قسمت تشكیل شده است .

                الف. ذكر توحید كه همان ذكر شریف «لا اله الا الله» است. به طور اجمال میتوان در توضیح این ذكر شریف گفت كه این ذكر از دو قسمت تشكیل شده است. یكی نفی هرگونه الوهیت از هر گونه خدای خیالی (لا اله) و دوم اثبات اینكه الوهیت و پرستش فقط مخصوص الله تعالی شانه است (الا الله ).
                ب. «الملك یا المالك» یكی از صفات حضرت حق بوده و به معنای مالك و سلطان جمیع آسمانها و زمین است.
                ج. «الحق» حق به معنای ثابت و پایدار است. در مقابل ما سوی الله همگی در حال زوال و فناء هستند. الحق المبین بمعنى ذوالحق المبین است یعنى عادلى كه ظاهر است عدالت او و بر همه كس هویدا و پیدا.
                د. «المبین» در قرآن گاهی قرآن را وصف به مبین شده و گاهی خداوند. و معنای آن، شیئ آشكار و واضح است.
                در سوره نور آیه ۲۵ میخوانیم:
                «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ- و بدانند كه خدا حقیقت آشكار است.»
                بنابراین معنای این ذكر چنین خواهد بود :
                «هیچ خدایی جز خدای یگانه شایسته پرستش نیست خدایی كه مالك آسمانها و زمین است. خدایی كه وجودش ثابت و پایدار و روشن و آشكار است.»

                نظر

                • گیلان
                  عضو فعال
                  • Jul 2011
                  • 2178

                  #488
                  پاسخ : دو کلام حرف حساب

                  فیش حقوق مسئولان کولاک کرده است :)

                  کدام مذهب است که توانسته باشد پنج دقیقه از شرارت بشر بکاهد ؟ برعکس می بینیم همیشه تعصب و خرافات و حماقتِ بشر را برای پیشرفت مقاصد خود دست آویز قرار داده و یک میانجی کشیش یا آخوند لازم دارد که کلاه مردم را به امید بهشت و بیم دوزخ بردارد و به ریششان بخندد .

                  صادق هدایت
                  هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

                  نظر

                  • گیلان
                    عضو فعال
                    • Jul 2011
                    • 2178

                    #489
                    پاسخ : دو کلام حرف حساب

                    دیالوگ ﺳﺮﻳﺎﻝ ﺳﺮﺑﺪﺍﺭﺍﻥ

                    ﺍﻳﻠﺨﺎﻥرﻭﺑﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺷﺎﺭﻉ ﻛﺮﺩﻩ‏ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ:
                    ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﭼﻪ ﺣﮑﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
                    ﻗﺎﺿﯽ ﺷﺎﺭﻉ:
                    -ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺁﯾﺪ؟ﺷﺮﻋﯿﺎﺕ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻓﺮﻋﯿﺎﺕ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ عوام میپذیرند
                    هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

                    نظر

                    • mohammadhossein
                      عضو فعال
                      • Feb 2016
                      • 818

                      #490
                      پاسخ : دو کلام حرف حساب

                      سپاه مغول به فرماندهی چنگیزخان مغول به منظور انتقام جویی از پادشاه ایران، سلطان محمد خوارزمشاه، به علت کشتن چهار صد و پنجاه بازرگان مغول به دست حاکم شهر « اُترار » در آخرین ناحیه ی مرزی قلمرو سلطنت خوارزمشاهیان ( در قزاقستان کنونی )، در ماه سپتامبر سال ۱۲۱۹ میلادی ( پاییز ۶۱۶ ق) به ایران حمله نمود که منجر به شکست و فرار شاه ایران می شود و به ترتیب، شهرهای اترار، بخارا، سمرقند، خجند و سپس تا سال 1227 م که هم زمان با مرگ چنگیزخان می باشد، شهرهای گرگان، ری، نیشابور، همدان، مرو، سبزوار، نسا، ابیورد، هرات، طالقان خراسان، بامیان و توس به دست مغولان اشغال، قتل عام و غارت می شوند.
                      یک سال بعد از آغاز این حمله یعنی در سال 1220م، سلطان محمد از دنیا می رود و پسرش سلطان جلال الدین خوارزمشاه جای او می نشیند. او بیش از ۱۰ سال پس از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی نمود، اما سرانجام شکست خورده و به هند می گریزد. چنگیز خان مغول نیز در این زمان وفات نموده و جایش را به پسرش « اوگتای قاآن » می دهد.
                      دومین لشکرکشی مغولان به ایران، در سال 1227م / ۶۲۶ ق و در زمان اوگتای خان (قاآن) به منظور پایان دادن به مقاومت جلال‌الدین خوارزمشاه و تسخیر مناطق باقی ‌مانده ی ایران انجام می پذیرفت و در این حملات، شهرهای ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل به کلی اشغال و ویران می شوند. سومین لشکرکشی مغولان به ایران نیز، در سال ۱۲۵۴ میلادی (۶۵۴ ه ق) یعنی چهل سال پس از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، با هجوم هولاکوخان مغول، برادر منگو قاآن [ پس از اوگتای قاآن، پسرش گیوک قاآن به قدرت رسید، اما پس از مرگ او، مجلس بزرگ مغولان معروف به قوریلتای، منگو قاآن پسر عمویش را که او نیز پسر تولی خان پسر بسیار جنگاور چنگیز بوده است، به جانشینی برگزید. ]آغاز شد که منجر به فتح قلعه ‌های اسماعیلیان به ویژه مرکز قدرت آن ها یعنی قلعه ی الموت در قزوین، اشغال سایر شهرهای ایران، گرجستان، ارمنستان و سپس عراق و برانداختن و کشتن فجیع خلیفه ی عباسی بغداد، مستعصم، بعد از 525 سال زمامداری عباسیان می شود. پس از این پیروزی ها، هلاکو خان با تاسیس سلسله ی ایلخانان در ایران و قرار دادن مراغه به عنوان پایتخت خود، کوشید تا به جای ویرانی و قتل ‌عام مردم آن ها را مطیع ساخته و با گماردن برخی ایرانیان به مناصب پایین تر و همچنین به عنوان مشاور خود، بر آنان حکومت کند.
                      در تمامی این دوران که حکومت در ایران از میان رفته بود و هر یک از خان های مغول بر بخش های وسیعی از ایران حکومت می کردند، قیام های مردمی بسیاری به منظور رهایی از مغولان صورت پذیرفت. یکی از این قیام های مردمی، نهضتی بود که « سربداران » [ سر به داران ] نام داشت. این جنبش مردمی در سال 1339 م / 736 ق و پس از یکصد و بیست سال سلطه و بیدادگری مغولان بر ایران، توسط « شیخ خلیفه ی مازندرانی » شکل گرفت و پس از کشته شدن او [ شیخ خلیفه مازندرانی در زمان سلطنت ابوسعید ایلخانی، در صبحگاه 22 ربیع الاول 736 ق ( 1339 م )، در مسجد جامع سبزوار توسط مغولان به دار آویخته شد ]، به دست شاگرد و جانشین او، « شیخ حسن جوری » ادامه یافت. [ شیخ حسن جوری، در روستای جور از توابع نیشابور به دنیا آمد و در سال 1349 م / 746 ق به علت اختلافات داخلی میان سربداران، به دست وجیه الدین امیر مسعود که رهبری سیاسی گروه سربداران در مقابل رهبری معنوی شیخ حسن جوری در فتح و بیرون راندن مغولان از خراسان را بر عهده داشت، به قتل می رسد. ] این جنبش، در سال 1339 م / 736 ق و در منطقه ای به نام « باشتین » [ از روستاهای کنونی شهر سبزوار ] آغاز و همگانی شد که به علت کشته شدن پنج سرباز مغول ایلخانی به دست دو تن از افراد سرشناس و محبوب شهر به نام های حسن و حسین حمزه که به خانه ی آن ها هجوم آورده و به زنان و دختران شان تجاوز نموده اند، آتش جنگ و شعله ی زیر خاکستر علیه مغولان روشن شده و سبب طغیان مردم و کشتار وسیع آنان گردید. جنبش مردمی سربداران در نهایت پس از بارها تحمل شکست و کشتار، موفق گشته و بر مناطق وسیعی از خراسان مسلط می گردد و مغولان را از آنجا بیرون می کند. اما سرانجام به علت اختلافات داخلی، در سال 1386 م / 783 ق به دست امیر تیمور گورکان معروف به تیمور لنگ از میان رفت. مطالب بالا صرفن مقدمه ای بوده اند برای پرداختن به مطلب مهم دیگری و آن، تفاوت دیدگاه میان دو تن از سرآمدان روزگار آغازین جنبش سربداران به نام های « قاضی القضات شهر باشتین معروف به قاضی شارع » و « شیخ حسن جوری » بر سر چگونگی مواجهه با مغولان. در سال 1363 خ، شبکه ی یک سیما، سریال تلویزیونی پر بیننده ای را به نام « سربداران » به کارگردانی « محمدعلی نجفی » و نویسندگی « کیهان رهگذار » پخش نمود که دقیقن شرحی از همین دوران بوده و با کشته شدن آن پنج مغول و آغاز نهضت سربداران شروع می گردد. در این سریال، بازیگران نامدار و هنرمندی چون علی نصیریان، در نقش « قاضی القضات شهر باشتین »، امین تارخ در نقش « شیخ حسن جوری » و فیروز بهجت محمدی در نقش « طغای » ایفای نقش نمودند.
                      یکی از مهم ترین صحنه ها و روایت های این سریال، تضاد رویه میان قاضی شارع و شیخ حسن جوری در خصوص نحوه ی مواجهه و مقابله با دشمن خارجی و حاکم بر ایران یعنی مغولان و حاکمان سلسله ی ایلخانی مغول بوده است. قاضی القضات معروف به قاضی شارع، خواهان مصالحه با سلطه گر قدرتمند و کشتارگر و مهار آن ها با استفاده از مصلحت اندیشی و وساطت میان آن ها با مردم بود، در حالی که شیخ حسن جوری خواهان مقابله و جنگ و خروج مغولان از کشور بود. قاضی شارع اعتقاد داشت که او به علت نفوذ کلامش در میان مغولان، قادر به رام نمودن آن ها، کنترل خوی وحشی گری و عدم کشتارگری شان خواهد شد و می تواند از طریق منصب مهم قضاوت اش، میان مردم و حاکمان مغول آشتی برقرار نماید و شیخ حسن نیز به اعتقاد قاضی شارع، به علت نفوذ کلامش در میان مردم، می بایست به جای تحریک آن ها، مردم را به اطاعت و سکوت وادارد تا در نهایت مانع از ادامه ی کشتارها گردند. حتی قاضی شارع در بسیاری مواقع حکم به اعدام مخالفان ایرانی مسلح می داد، چون اعتقاد داشت این مساله سبب تحریک مغولان به توحش و کشتارگری بیشتر می شود. [ اگرچه دیدگاه مصلحت اندیشانه ی قاضی شارع در نهایت شکست خورده و سربداران، خراسان را از وجود مغولان پاک می کنند ]
                      سریال سربداران، بیشتر حول محور این دو تضاد فکری و نتایج حاصل از تفکر آن دو می باشد که به شکل دو دشمن سرسخت، مقابل هم، مردم و حاکمان صف آرایی نموده تا بتوانند نظر هر یک را به سوی خود جلب نمایند. یکی از دیالوگ های مهم، تاثیرگذار و قابل تامل در پایان سریال سربداران، مجادله میان آن دو ( قاضی شارع و شیخ حسن جوری ) در حضور امیر ارغون شاه، حاکم مغول خراسان می باشد که در این زمان، شیخ دستگیر و در قلعه طاق (یا تاک) زندانی بوده است:
                      « قاضی شارع: السلام علیک یا شیخ الشیوخ خراسانشیخ حسن جوری: السلام ، نه علیک
                      قاضی: آیا شیخ قصد نشستن ندارند؟شیخ: گرسنگی هنوز از پایم درنیاورده.قاضی: شیخ به آن سو نظر نمی کنند؟ ( با دست به ارغون شاه و عروسش اشاره می کند. )شیخ: از شیطان حذر می کنم.قاضی: دیشب را تا سحر غرق بودی در عبادت، دو بار آمدم اما حرمت نگاه داشتم. شیخ چنان زاری می کرد که هرگز هیچ تن را چنین زار ندیده بودم مقابل مرگ. حرمت نگاه داشتم، عبادتت را نشکستم.شیخ: مقابل مرگ نبودم، هدایت می خواستم برای تو و مثل تو.قاضی: برای خود نیز هدایت خواستی؟شیخ: پیوسته می خواهم.قاضی: این سخنان برای عامیان است، پس برای همانان بگویید، نه در خلوت خدایخود و قاضی شارع.
                      شیخ: قاضی شارع با خدای خود خلوتی ندارد. او خواسته است که بر او احاطه داشته باشند که دارند. ( با دست به ارغون شاه اشاره می کند )
                      قاضی: شیخ حسن نیز در احاطه ی مردم است، اما من به تو می آموزم که در احاطه ی شاهان نیستم، بلکه آنان در احاطه ی منند.
                      عروس شاه: چه می گوید؟
                      شاه: سخنانی که شنیدن آن در شان شاهان نیست.قاضی: تو نیز چیزی به من بیاموز. معلم پیشین دیگر چیزی در مکتب اش نیست، شاگرد از معلم سر شده است. چه نیکو می توانستیم به کمک خواجه قشیری و محمد هندو بر خراسان حکومت کنیم. معلم من چنین گفت و معلم تو گفت نه. اکنون مغولی نالایق بر ما مستولی شده، آیا معلمت می گوید آری؟ اما معلم من می گوید ارغون شاه، شاه خراسان است. عامیان نیازمند حکومتی هستند، آن حکومت هر قدر مقتدرتر باشد، نیاز آنان بیشتر برآورده شده است. ارغون شاه در اوج اقتدار است و بیش از هر شاهی مستوجب خدمت، به شرطی که خدمت به او روزی به انتها برسد. در مقابل، به آن چه که تو می اندیشی آنان بر من احاطه دارند، می گویم و به صراحت و قاطعیت می گویم که قاضی القضاتی شاه مغول بر من بسیار حقیرانه است. تو می بینی که آنان ساکتند، بر من خشم نمی گیرند، بر ما نظاره می کنند. قاضی شارعدر راستگویی اش چنان صریح است که راستش از هر دروغی بیشتر تردید می آفریند. اکنون صریح ترین کلام راستین مرا بشنو: قاضی شارع آرزو می کند در خدمت شیخ الشیوخ باشد تا در خدمت ارغون شاه مغول، زبان تو در مردم نافذ است و زبان من در شاهان. امروز بر من تنها کلمه ای بیاموز، تنها بگو آری.شیخ: کلمه ای می گویم، اگر آموختی کلمه ای دیگر می گویم، آن « رب » است.قاضی: ای شیخ، شاهان بر ما مستولی نخواهند ماند.شیخ: بر تو مستولی خواهند ماند، مگر آن که بیاموزی آنچه را که گفتم.قاضی: به اسقبال مرگ نرو، این شاگرد می تواند جانت را حفظ کند.شیخ: نیاموختی.قاضی: پیروانت مصون خواهند ماند.شیخ: نخواهند ماند، اگر علیه تو و مانند تو مبارزه کنند، جان شان را از کف می دهند و اگر با تو بسازند، جان شان را، مال شان را و شان انسانی شان را. تا تو هستی ایشان مصون نخواهند ماند.قاضی: آنچه تاکنون انجام داده ام هرگز خیانتی به مردم نبوده است.مغولان دوست تر دارند بدون محاکمه کشتار کنند، چنان که چنگیز چنین می کرد. تنها عملی که حقیر انجام داده است، مهار کردن کشتار آنان با حکمیت و قضاوت بوده است، آیا این جنایت است یا مهار کردن جنایت؟شیخ ( با فریاد ): محقق جلوه دادن جنایت، از نفس جنایت موهن تر است.قاضی: قضاوت من چون تیغی دو دم است که یک دم آن به سمت جنایتکاران است (به شاه اشاره می کند ) ... ( در این زمان شیخ حرف او را با فریاد قطع می کند )شیخ: که هر دو دم به سوی مردم است و تو نیاموختی.قاضی: مردم مردم مردم، سرتاسر تاریخ را انباشته اید از دادخواهی برای مردم و آنان را به کشتار داده اید و سیراب کرده اید از خون آنان تاریخ را، این تشنه ی سیراب نشدنی را. شیخ خلیفه در سبزوار اسیر مرگ شد و تو در نیشابور اسیر مرگ شده ای. این پایان طریقت است، مگر این که حقیر را به خدمت بپذیری.شیخ: نیاموختی.
                      قاضیبا عصبانیت: نیاموختم و نخواهم آموخت. انا لله و انا الیه راجعون. مرخص بفرمایید. تو به راه مرگ برو و من به راه خود.



                      نظر

                      • گیلان
                        عضو فعال
                        • Jul 2011
                        • 2178

                        #491
                        پاسخ : دو کلام حرف حساب

                        :)

                        مدیر کل دفتر امور آسیب‌دیدگان بهزیستی ایران اخیرا گفت که سال گذشته در هر ساعت ۱۹ طلاق در این کشور ثبت شده است.
                        هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

                        نظر

                        • گیلان
                          عضو فعال
                          • Jul 2011
                          • 2178

                          #492
                          پاسخ : دو کلام حرف حساب

                          هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

                          نظر

                          • mohammadhossein
                            عضو فعال
                            • Feb 2016
                            • 818

                            #493
                            پاسخ : دو کلام حرف حساب

                            سورة الغَاشِيَة (۰)
                            بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

                            هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ (۱) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ (۲) عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ (۳) تَصْلَى نَاراً حَامِيَةً (٤) تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (۵) لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إلاّ مِن ضَرِيعٍ (۶) لاَ يُسْمِنُ وَلاَ يُغْنِي مِن جُوعٍ (۷) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (۸) لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ (۹) فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (۱۰) لاَ تَسْمَعُ فِيهَا لاَغِيَةً (۱۱) فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ (۱۲) فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (۱۳) وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ (۱٤) وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ (۱۵) وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (۱۶) أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الإبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (۱۷) وَإِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (۱۸) وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (۱۹) وَإِلَى الآرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (۲۰) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ (۲۱) لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ (۲۲) إلاّ مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ (۲۳) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الآكْبَرَ (۲٤) إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ (۲۵) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ (۲۶)

                            به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان‏
                            1. آيا خبر «غاشيه‏» به تو رسيده است‏؟
                            2. در آن روز، چهره‏هايي زبونند،
                            3. كه تلاش كرده‏، رنج [بيهوده‏] برده‏اند.
                            4. [ناچار] در آتشي سوزان درآيند.
                            5. از چشمه‏اي داغ نوشانيده شوند.
                            6. خوراكي جز خار خشك ندارند،
                            7. [كه‏] نه فربه كند، و نه گرسنگي را باز دارد.
                            8. در آن روز، چهره‏ هايي شادابند.
                            9. از كوشش خود خشنودند.
                            10. در بهشت برين‏اند.
                            11. سخن بيهوده‏اي در آنجا نشنوند.
                            12. در آن‏، چشمه‏اي روان باشد.
                            13. تختهايي بلند در آنجاست‏.
                            14. و قدحهايي نهاده شده‏.
                            15. و بالشهايي پهلوي هم [چيده‏].
                            16. و فرشهايي [زربفت‏] گسترده‏.
                            17. آيا به شتر نمي‏نگرند كه چگونه آفريده شده‏؟
                            18. و به آسمان كه چگونه برافراشته شده‏؟
                            19. و به كوه‏ها كه چگونه برپا داشته شده‏؟
                            20. و به زمين كه چگونه گسترده شده است‏؟
                            21. پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهنده‏اي‏.
                            22. بر آنان تسلّطي نداري‏،
                            23. مگر كسي كه روي بگرداند و كفر ورزد،
                            24. كه خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب كند.
                            25. در حقيقت‏، بازگشت آنان به سوي ماست‏،
                            26. آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست‏.

                            نظر

                            • (حیدری)
                              عضو فعال
                              • Jan 2014
                              • 1030

                              #494
                              پاسخ : دو کلام حرف حساب

                              در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی‌ با هم ندارند نه ماندن کسی‌ حادثه ست نه رفتنِ کسی‌ فاجعه !

                              نظر

                              • (حیدری)
                                عضو فعال
                                • Jan 2014
                                • 1030

                                #495
                                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                                در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی‌ با هم ندارند نه ماندن کسی‌ حادثه ست نه رفتنِ کسی‌ فاجعه !

                                نظر

                                در حال کار...
                                X