دو کلام حرف حساب

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • mohammadhossein
    عضو فعال
    • Feb 2016
    • 818

    #466
    پاسخ : دو کلام حرف حساب

    باز امشب "لیله القدر" خداست...
    ذکر یارب یارب و ورد دعاست...
    گاه استغفار و دل لرزیدن است...
    گاه توبه گاه "آمرزیدن" است...
    گاه عجز و التماس و هم نیاز...
    روبه درگاه کریم چاره ساز...
    گاه جوشن خوانی شب تا سحر...
    بارش باران اشک ازچشم تر...
    پس به وقت ابتهال وحال زار...
    یاد کن از این "حقیر بیقرار"...

    نظر

    • mohammadhossein
      عضو فعال
      • Feb 2016
      • 818

      #467
      پاسخ : دو کلام حرف حساب

      به نام خداوند رحمتگر مهربان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
      هنگامي كه واقعه عظيم (قيامت) برپا شود، (۱) إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱﴾
      هيچكس نمي‏تواند آن را انكار كند. (۲) لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ﴿۲﴾
      گروهي را پائين مي‏آورد و گروهي را بالا مي‏برد. (۳) خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿۳﴾
      اين در هنگامي است كه زمين به شدت به لرزه در مي‏آيد. (۴) إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا ﴿۴﴾
      و كوهها در هم كوبيده مي‏شود. (۵) وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿۵﴾
      و به صورت غبار پراكنده در مي‏آيد. (۶) فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿۶﴾
      و شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد. (۷) وَكُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً ﴿۷﴾
      نخست «اصحاب ميمنه» هستند، چه اصحاب ميمنه‏اي ؟ (۸) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ﴿۸﴾
      گروه ديگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومي ؟ (۹) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿۹﴾
      و سومين گروه پيشگامان پيشگام! (۱۰) وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿۱۰﴾
      آنها مقربانند (۱۱) أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿۱۱﴾
      در باغهاي پر نعمت بهشت جاي دارند (۱۲) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿۱۲﴾
      گروه كثيري از امتهاي نخستين هستند (۱۳) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۳﴾
      و اندكي از امت آخرين! (۱۴) وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴿۱۴﴾
      آنها (مقربان) بر تختهائي كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند. (۱۵) عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿۱۵﴾
      در حالي كه بر آن تكيه كرده و روبروي يكديگرند. (۱۶) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ ﴿۱۶﴾
      نوجواناني جاوداني (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنها مي‏گردند. (۱۷) يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿۱۷﴾
      با قدحها و كوزه‏ها و جامهائي از نهرهاي جاري بهشتي (و شراب طهور)! (۱۸) بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ ﴿۱۸﴾
      اما شرابي كه از آن دردسر نمي‏گيرند و نه مست مي‏شوند. (۱۹) لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنْزِفُونَ ﴿۱۹﴾
      و ميوه‏هائي از هر نوع كه مايل باشند. (۲۰) وَفَاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ ﴿۲۰﴾
      و گوشت پرنده از هر نوع كه بخواهند. (۲۱) وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ ﴿۲۱﴾
      و همسراني از حورالعين دارند. (۲۲) وَحُورٌ عِينٌ ﴿۲۲﴾
      همچون مرواريد در صدف پنهان! (۲۳) كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ ﴿۲۳﴾
      اينها پاداشي است در برابر اعمالي كه انجام مي‏دادند. (۲۴) جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۴﴾
      در آن باغهاي بهشت نه لغو و بيهوده‏اي مي‏شنوند نه سخنان گناه آلود. (۲۵) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا ﴿۲۵﴾
      تنها چيزي كه مي‏شنوند «سلام» است «سلام»! (۲۶) إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿۲۶﴾
      و اصحاب يمين، چه اصحاب يميني ؟ (۲۷) وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ ﴿۲۷﴾
      آنها در سايه درختان سدر بيخار قرار دارند. (۲۸) فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿۲۸﴾
      و در سايه درخت طلح پربرگ به سر مي‏برند (درختي است خوشرنگ و خوشبو). (۲۹) وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿۲۹﴾
      و سايه كشيده و گسترده. (۳۰) وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿۳۰﴾
      و در كنار آبشارها. (۳۱) وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ ﴿۳۱﴾
      و ميوه‏هاي فراواني. (۳۲) وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ﴿۳۲﴾
      كه هرگز قطع و ممنوع نمي‏شود. (۳۳) لَا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ ﴿۳۳﴾
      و همسراني گرانقدر. (۳۴) وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿۳۴﴾
      ما آنها را آفرينش نويني بخشيديم. (۳۵) إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿۳۵﴾
      و همه را بكر قرار داده‏ايم. (۳۶) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا ﴿۳۶﴾
      همسراني كه به همسرشان عشق مي‏ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند. (۳۷) عُرُبًا أَتْرَابًا ﴿۳۷﴾
      اينها همه براي اصحاب يمين است. (۳۸) لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿۳۸﴾
      كه گروهي از امتهاي نخستينند. (۳۹) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ ﴿۳۹﴾
      و گروهي از امتهاي آخرين. (۴۰) وَثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴿۴۰﴾
      و اصحاب شمال چه اصحاب شمالي ؟ (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مي‏شود). (۴۱) وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿۴۱﴾
      آنها در ميان بادهاي كشيده و آب سوزان قرار دارند. (۴۲) فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ ﴿۴۲﴾
      و در سايه دودهاي متراكم و آتش زا! (۴۳) وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ ﴿۴۳﴾
      سايه‏اي كه نه خنك است و نه مفيد. (۴۴) لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ ﴿۴۴﴾
      آنها پيش از اين در عالم دنيا مست و مغرور نعمت بودند. (۴۵) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ ﴿۴۵﴾
      و بر گناهان بزرگ اصرار داشتند. (۴۶) وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ ﴿۴۶﴾
      و مي‏گفتند: هنگامي كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟ (۴۷) وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿۴۷﴾
      يا نياكان نخستين ما؟ (۴۸) أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ﴿۴۸﴾
      بگو اولين و آخرين، (۴۹) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ ﴿۴۹﴾
      همگي در موعد روز معيني جمع مي‏شوند. (۵۰) لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿۵۰﴾
      سپس شما اي گمراهان تكذيب كننده. (۵۱) ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ ﴿۵۱﴾
      قطعا از درخت زقوم مي‏خوريد (۵۲) لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿۵۲﴾
      و شكمها را از آن پر مي‏كنيد (۵۳) فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳﴾
      و روي آن از آب سوزان مي‏نوشيد (۵۴) فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ ﴿۵۴﴾
      و همچون شتراني كه مبتلا به بيماري عطش شده‏اند از آن مي‏آشاميد (۵۵) فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ ﴿۵۵﴾
      اين است وسيله پذيرائي از آنها در قيامت! (۵۶) هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ ﴿۵۶﴾
      ما شما را آفريديم، چرا كه آفرينش مجدد را تصديق نمي‏كنيد؟ (۵۷) نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿۵۷﴾
      آيا از نطفه‏اي كه در رحم مي‏ريزيد آگاهيد؟ (۵۸) أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾
      آيا شما آن را (در دوران جنيني) آفرينش پي درپي مي‏دهيد، يا ما آفريدگاريم ؟ (۵۹) أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾
      ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم و هرگز كسي بر ما پيشي نمي‏گيرد. (۶۰) نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿۶۰﴾
      به اين منظور كه گروهي را بجاي گروه ديگري بياوريم و شما را در جهاني كه نمي‏دانيد آفرينش تازه بخشيم. (۶۱) عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
      شما عالم نخستين را دانستيد، چگونه متذكر نمي‏شويد (كه جهاني بعد از آن است). (۶۲) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۶۲﴾
      آيا هيچ درباره آنچه كشت مي‏كنيد انديشيده‏ايد؟ (۶۳) أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿۶۳﴾
      آيا شما آن را مي‏رويانيد، يا ما مي‏رويانيم ؟ (۶۴) أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿۶۴﴾
      هرگاه بخواهيم آن را تبديل به كاه درهم كوبيده مي‏كنيم به گونه‏اي كه تعجب كنيد! (۶۵) لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ ﴿۶۵﴾
      (به گونه‏اي كه بگوئيد به راستي ما زيان كرده‏ايم. (۶۶) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿۶۶﴾
      بلكه ما به كلي محروميم. (۶۷) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۶۷﴾
      آيا به آبي كه مي‏نوشيد انديشيده‏ايد؟ (۶۸) أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ ﴿۶۸﴾
      آيا شما آن را از ابر نازل مي‏كنيد؟ يا ما نازل مي‏كنيم ؟ (۶۹) أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿۶۹﴾
      هرگاه بخواهيم اين آب گوارا را، تلخ و شور قرار مي‏دهيم، پس ‍ چرا شكر نمي‏كنيد؟، (۷۰) لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ ﴿۷۰﴾
      آيا درباره آتشي كه مي‏افروزيد فكر كرده‏ايد؟ (۷۱) أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ ﴿۷۱﴾
      آيا شما درخت آن را آفريده‏ايد؟ يا ما آفريده‏ايم ؟ (۷۲) أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿۷۲﴾
      ما آن را وسيله يادآوري (براي همگان) و وسيله زندگي براي مسافران قرار داده‏ايم. (۷۳) نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ ﴿۷۳﴾
      حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن (و او را پاك و منزه بشمارر). (۷۴) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۷۴﴾
      سوگند به جايگاه ستارگان، و محل طلوع و غروب آنها. (۷۵) فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿۷۵﴾
      و اين سوگندي است بسيار بزرگ اگر بدانيد! (۷۶) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ ﴿۷۶﴾
      كه آن قرآن كريمي است (۷۷) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿۷۷﴾
      كه در كتاب محفوظ جاي دارد. (۷۸) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ﴿۷۸﴾
      و جز پاكان نمي‏توانند آن را مس كنند. (۷۹) لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿۷۹﴾
      اين چيزي است كه از سوي پروردگار عالميان نازل شده. (۸۰) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۸۰﴾
      آيا اين سخن را (اين قرآن را با اوصافي كه گفته شد) سست و كوچك مي‏شمريد؟ (۸۱) أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿۸۱﴾
      و به جاي شكر روزيهائي كه به شما داده شده آن را تكذيب مي‏كنيد؟ (۸۲) وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ﴿۸۲﴾
      پس چرا هنگامي كه جان به گلوگاه مي‏رسد (توانائي بازگرداندن آن را نداريد)؟! (۸۳) فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿۸۳﴾
      و شما در اين حال نظاره مي‏كنيد (و كاري از دستتان ساخته نيست). (۸۴) وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿۸۴﴾
      و ما به او نزديكتريم از شما ولي نمي‏بينيد. (۸۵) وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿۸۵﴾
      اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمي‏شويد، (۸۶) فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿۸۶﴾
      پس او را بازگردانيد اگر راست مي‏گوئيد. (۸۷) تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۸۷﴾
      اما اگر او از مقربان باشد، (۸۸) فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿۸۸﴾
      در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است. (۸۹) فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿۸۹﴾
      و اما اگر از اصحاب يمين باشد، (۹۰) وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿۹۰﴾
      به او گفته مي‏شود: سلام بر تو از سوي دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند. (۹۱) فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿۹۱﴾
      اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد، (۹۲) وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ ﴿۹۲﴾
      با آب جوشان دوزخ از او پذيرائي مي‏شود! (۹۳) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ ﴿۹۳﴾
      سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است. (۹۴) وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ ﴿۹۴﴾
      اين همان حق و يقين است. (۹۵) إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ ﴿۹۵﴾
      حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار. (۹۶) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۹۶﴾
      آخرین ویرایش توسط mohammadhossein؛ 2016/06/26, 22:00.

      نظر

      • mohammadhossein
        عضو فعال
        • Feb 2016
        • 818

        #468
        پاسخ : دو کلام حرف حساب

        ویژگیهای اصحاب یمین واصحاب شمال از منظر قرآن
        نویسنده: بهزاد کاظمی – کارشناسی ارشد علوم قرآن وحدیث
        اهداف رفتاري:
        انتظار مي‌رود مخاطبان اين مقاله پس از مطالعه آن بتوانند:
        1- معناي اصحاب الیمین واصحاب شمال در آيات قرآن را ، به طور کامل بیان کنند.
        2- ويژگيهاي اصحاب يمين واصحاب شمال در آخرت،دنیا وهنگام مرگ را ازنظرآيات قرآن ، به طور نسبی بیان کنند.
        3- مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين وکیفرهاى دردناك اصحاب شمال را ازمنظرآيات قرآن ، به طور نسبی بیان نمایند.
        مقدمه
        قرآن کریم، مردم را از نظر عاقبت به سه دسته تقسیم کرده است که مردم، سه صنف خواهند بود: دسته ای که قرآن آنها را اصحاب المیمنة یا اصحاب الیمین می نامد و دسته ای که آنها را اصحاب المشئمه یا اصحاب الشمال می نامد و دسته ای دیگرکه آنها را سابقون می نامد. از این سه دسته، تنها دو دسته اهل سعادتند؛ یعنی سابقون و اصحاب یمین، البته با تفاوتی که میان این دو دسته وجود دارد.
        خداوند در سوره واقعه آیات 1 تا 10 می فرماید:
        «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ * خافِضَةٌ رافِعَةٌ * إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا * وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا * فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا * وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً * فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛
        هنگامى كه واقعه عظیم (قیامت) بر پا شود، هیچكس نمى تواند آن را انكار كند. گروهى را پائین مى آورد و گروهى را بالا مى برد. این در هنگامى است كه زمین به شدت به لرزه در مى آید. و كوه ها در هم كوبیده مى شود. و به صورت غبار پراكنده در مى آید. و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد. نخست اصحاب میمنه هستند، چه اصحاب میمنه اى؟ گروه دیگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى؟ و سومین گروه پیشگامان پیشگام!».
        معنای یمین و شمال در قرآن
        اصحاب الیمین اصطلاحی قرآنی به معنی «یاران سمت راست» در مقابل اصحاب شمال، به معنی «یاران سمت چپ» است. این اصطلاح در سوره واقعه دو بار به صورت «اصحاب المیمنه» و چهار بار به صورت «اصحاب الیمین» آمده است.
        كلمۀ ميمنة از مادۀ «يمن» مقابل «شوم» است و معنايي برخلاف آن دارد يعني أصحاب و دارندگان يمن و سعادت و در مقابل آنان أصحاب المشئمة هستند كه اصحاب و دارندگان شقاوت و شئامتند.[ الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، 1374 ش. ج ،19 ص 188]
        "أصحاب" جمع صاحب و به معني ملازم است و اصحاب يمين؛ يعني سعادتمندان و اهل ميمنت و بر اين معني همان سخن متعارف مردم عرب زبان است كه يمين را به سعادت و شِمال را به شومي و بديمني تعبير مي‌كنند. اصحاب يمين، مؤمنان درست كار در دنيا و دريافت كنندگان نامۀ عمل با دست راست در قيامت‌اند.
        بسیاری از محدثین و اهل تفسیر، یمین و شمال را در آیات به معنای دست راست و دست چپ گرفته اند و گفته اند: مراد اینست که نامه عمل به دست راست بهشتیان و به دست چپ دوزخیان داده می شود.
        در آیات قرآن کریم مسلماً مراد از یمین و شمال همان ناحیه سعادت و کامیابی، و ناحیه شقاوت و خسران و محرومیت است. و چون در لغت عرب به راست و یمین تقأل به امور خیرات و مبرات و سعادت و عافیت و رحمت می زنند و راست را به فال نیک می گیرند، و به چپ و شمال تشأم به امور کدورت آمیز و نکبت بار و ذلت آور می زنند و چپ را به فال بد می گیرند؛ بنابراین، یمین و شمال، کنایه از دو ناحیه سعادت و شقاوت استعمال شده است. یعنی نامه عمل از ناحیه سعادت و رحمت و عافیت و سلامت، و یا از ناحیه شقاوت و نکبت و مذلت به آنها می رسد.
        ازامام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:«ما و پیروانمان اصحاب یمین هستیم.»
        تعبيرهاي قرآن از اصحاب يمين واصحاب شمال:
        1- ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ (بلد/17تا20)،
        سپس از کسانى باشد که ايمان آورده و يکديگر را به شکيبايى و رحمت توصيه مىکنند! آنها «اصحاب اليمين»اند (که نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند)! و کسانى که آيات ما را انکار کردهاند افرادى شومند (که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مىشود).بر آنها آتشى است فروبسته (که راه فرارى از آن نيست)!
        2- فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا وَيَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا وَيَصْلَى سَعِيرًا إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا. انشقاق/7تا 15
        پس کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شود، بزودى حساب آسانى براى او مىشود، و خوشحال به اهل و خانوادهاش بازمىگردد.و امّا کسى که نامه اعمالش به پشت سرش داده شود، بزودى فرياد مىزند واى بر من که هلاک شدم! و در شعلههاى سوزان آتش مىسوزد. چرا که او در ميان خانوادهاش پيوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود! او گمان مىکرد هرگز بازگشت نمىکند! آرى، پروردگارش نسبت به او بينا بود (و اعمالش را براى حساب ثبت کرد)!
        فضائل و ويژگيهاي اصحاب يمين در دنيا:
        1- آزاد كردن برده از صفات پسنديده اصحاب يمين:
        «فكُّ رَقَبةٍ» (بلد/ 13) «آزاد كردن بنده‌اي »
        2- اطعام به يتيم خويشاوند يا به بينواي خاك نشين در روزهاي سخت وقحطي از خصوصيات أصحاب يمين:
        «أوْ إطعامٌ في يومٍ ذي مَسْغَبَةٍ، يَتيماً ذا مَقرَبَةٍ أوْ مِسكيناً ذا مَترَبَةٍ» (بلد/ 14 – 16)
        «يا غذا دادن در روز گرسنگي، يتيمي از خويشاوندان، يا مستمندي خاك نشين را »
        3- ايمان و توصيه به صبر:
        «ثمّ كانَ مِنَ الّذينَ آمَنُوا وتَواصَوا بِالصَبْرِ...» (بلد/ 17)
        «سپس از كساني باشند كه ايمان آورده و يكديگر را به شكيبايي توصيه مي‌كنند...»
        4- توصيه به مهرباني:
        «وَ تَواصَوا بالمَرحَمَةٍ» (بلد/ 17)
        «يكديگر را به رحمت توصيه مي‌كنند »
        5- يقين به حسابرسي اعمال در قيامت:
        «فَأَمّا مَنْ اُوتِيَ كِتابَهُ بِِيَمينِه فَيَقُولُ هاءُمُ اقْرَئوا كِتابَيهِ إنّي ظَنَنْتُ أنّي مُلاقٍ حِسابِيَه فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ »(حاقه/ 19 تا24)
        «پس كسي كه نامۀ ‌اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت شادي و مباهات) فرياد مي‌زند كه: (اي اهل شر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد! من يقين داشتم كه (قيامتي در كار است و) به حساب اعمالم مي‌رسم! او در يک زندگى (کاملاً) رضايتبخش قرار خواهد داشت، در بهشتى عالى، که ميوه هايش در دسترس است! (و به آنان گفته مىشودبخوريد و بياشاميد گوارا در برابر اعمالى که در ايّام گذشته انجام داديد!»
        أصحاب يمين در هنگام مرگ:
        اصحاب يمين هنگامي كه در آستانه مرگ قرار مي‌گيرند، فرشتگان قبض روح، سلام يارانشان را به آنان مي‌رسانند.[ تفسير نمونه، ج 23 ص 281 – 283]
        «وأمّا إنْ كانَ مِنْ أصحابِ اليَمين فسَلام لَكَ مِنْ أصحابِ اليَمين » (واقعه/ 90 و 91)
        «امّا اگر (محتضر) از اصحاب يمين باشد ( به او گفته مي‌شود) سلام بر تو از سوي دوستانت كه از أصحاب يمينید »
        امام صادق (ع) در ذيل آيات فوق فرموده است:
        «هم شيعَتُنا ومُحِبّونا »
        «آنان شيعيان و دوستداران ما هستند » [بحراني، سيد هاشم؛ البرهان في تفسير القرآن، بنياد بعثت، تهران، 1416 ق، ج 5، ص 276]
        ويژگيهاي أصحاب يمين در آخرت:
        1- داده شدن نامه اعمال به دست راست أصحاب يمين:
        «يَومَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بإمامِهِمْ فَمَنْ اوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَاُولئكَ يَقرَئونَ كِتابَهُمْ و لا يُظْلمُونَ فَتيلاً »
        «(به ياد آوريد) روزي را كه هر گروهي را با پيشوايشان مي‌خوانيم، كساني كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را (با شادي و سرور) مي‌خوانند و به قدر رشته شكاف هسته خرمايي به آنان ستم نمي‌شود.»
        2- بازگشت شادمانه اصحاب يمين به سوي اهل خويش در قيامت پس ازحسابرسي آسان:
        «فَأمّا مَنْ اُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينه فَسوفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً وَ يَنقَلِبُ إلي أهْله مسروراً » (انشقاق/ 7 و 8)
        «پس كسي كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود بزودي حساب آساني براي او مي‌شود و خوشحال به اهل و خانواده‌اش باز مي‌گردد »
        3- زندگي رضايت بخش:
        «فَأمّا مَنْ اُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِه...فَهُوَ في عيشةٍ راضيةٍ » (حاقة 19-21)
        «پس آن كه كارنامه او به دست راستش داده شود او در زندگاني پسنديده باشد »
        4- بهشت عالي مرتبه:
        «في جنّةٍ عاليةٍ » (حاقه / 22)
        «در بهشتي عالي »
        5- غذاي گوارا:
        خوردني و آشاميدني گوارا و بدون آزار در بهشت، پاداش اعمال نيك دنيوي اصحاب يمين:
        «كُلُوا و اشْرَبُوا هَنيئاً بِما اَسلَفتُم في الاَيّامِ الخاليةِ » (حاقة/ 24)
        «بخوريد و بياشاميد، نوش و گوارا به پاداش آنچه در روزگار گذشته پيش فرستاديد »
        6- در دسترس بودن ميوه‌هاي بهشتي براي اصحاب يمين:
        «في جَنّةٍ عاليةٍ، قُطُوفُها دانيةٌ »(حاقه/ 22 و 23)
        «در بهشتي عالي كه ميوه‌هايش در دسترس است »
        7-مصونيت اصحاب يمين از اسارت كردار:
        اصحاب يمين از اسارت كردار خويش مصون و از بازخواست الهي در امانند:
        «كُلُّ نفسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ إلّا أصحابَ اليمين» (مدثر/ 38 و 39)
        «هر كسي در گرو اعمال خويش است مگر «اصحاب يمين»
        مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين درآخرت:
        در قرآن کریم برای اصحاب یمین نعمتهای زیر بیان شده است:
        1. آنان در سایه درختان سدر می‌آسایند؛
        2. در سایه درختان طلح (موز) که میوه‌اش خوشه خوشه روی هم چیده است؛
        3. و در سایه‌ای کشیده و گسترده و پایدار؛
        4. و در کنار آبشارها و میوه های فراوان که هرگز تمامی ندارد؛
        5. و همسرانی بلندمرتبه. ما آنها را آفرینشی نو بخشیدیم و همه را دوشیزه قرار دادیم؛ زنانی که تنها به همسران خود عشق می‌ورزند و خوش‌زبان و فصیح و جوان هستند.
        در آیات 27 تا 40 سوره واقعه به توصیف آنها می پردازد و می فرماید: « وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ * فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ * وَ فاكِهَةٍ كَثِیرَةٍ * لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ * وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ * إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً * فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً * عُرُباً أَتْراباً * لِأَصْحابِ الْیَمِینِ * ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ * وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ؛
        و اصحاب یمین، چه اصحاب یمینى؟ آنها در سایه درختان سدر بى خار قرار دارند. و در سایه درخت طلح پر برگ به سر مى برند (درختى است خوشرنگ و خوشبو). و سایه كشیده و گسترده. و در كنار آبشارها. و میوه هاى فراوانى. كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود. و همسرانى گرانقدر. ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم. و همه را بكر قرار داده ایم. همسرانى كه به همسرشان عشق مى ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند. اینها همه براى اصحاب یمین است. كه گروهى از امتهاى نخستینند. و گروهى از امتهاى آخرین».
        ویژگیهای اصحاب شمال از منظر آیات
        وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ . الحاقه/ 25 تا39
        امّا کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند و نمىدانستم حساب من چيست!اى کاش مرگم فرا مىرسيد! مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نکرد، قدرت من نيز از دست رفت!» او را بگيريد و دربند و زنجيرش کنيد! سپس او را در دوزخ بيفکنيد!بعد او را به زنجيرى که هفتاد ذراع است ببنديد؛ چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمىآورد،و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمىنمود؛ از اين رو امروز هم در اينجا يار مهربانى ندارد، و نه طعامى، جز از چرک و خون!غذايى که جز خطاکاران، آن را نمىخورند!
        اصحاب شمال کسانی هستند که از آنها تعبیر به مکذبین و ضالین شده است. آنها افرادی هستند که مست عالم غرور شده و عمر خود را به استکبار و خودستایی گذرانیده و از معنویات و حقائق به کنار افتاده، اوقات خود را به تکذیب انبیا و اولیای خدا و تکذیب مبدأ و معاد و سرسری پنداشتن جهان هستی گذرانیده اند.
        وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ واقعه/92تا94
        امّا اگر او از تکذيبکنندگان گمراه باشد، آب جوشان دوزخ از او پذيرايى مىشويد! و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است،
        آیات 41 تا 50 سوره واقعه به توصیف اصحاب شمال اصحاب شمال پرداخته و می فرماید: « وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ * لا بارِدٍ وَ لا كَرِیمٍ * إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِینَ * وَ كانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ * وَ كانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ؛ و اصحاب شمال چه اصحاب شمالى؟ (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى شود). آنها در میان بادهاى كشیده و آب سوزان قرار دارند. و در سایه دودهاى متراكم و آتش زا! سایه اى كه نه خنك است و نه مفید. آنها پیش از این در عالم دنیا مست و مغرور نعمت بودند. و بر گناهان بزرگ اصرار داشتند. و مى گفتند: هنگامى كه ما مردیم و خاك و استخوان شدیم آیا برانگیخته خواهیم شد؟ یا نیاكان نخستین ما؟ بگو اولین و آخرین، همگى در موعد روز معینى جمع مى شوند.
        کیفرهاى دردناك اصحاب شمال
        در تعقیب مواهب عظیم اصحاب الیمین به سراغ عذابهاى دردناك و وحشتناك اصحاب شمال مى رود به سه قسمت از كیفرهاى آنها اشاره كرده ومى فرماید: آنها در میان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ). و در سایه دودى شدید و آتش زا (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ). باد سوزان كشنده از یك سو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه كننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى سازد كه تاب و توان را از آنان مى گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى كیفر آنها كافى است. سموم از ماده سم به معنى باد سوزانى است كه در مسام (سوراخهاى ریز بدن انسان) داخل مى شود و او را هلاك مى كند (اصولا سم را به این جهت سم مى گویند كه در تمام ذرات بدن نفوذ مى كند). حمیم به معنى شى ء داغ، و در اینجا به معنى آب سوزان است كه در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است، مانند آیه 19 سوره حج: «یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ: بر سر آنها آب سوزان ریخته مى شود».
        یحموم نیز از همین ماده است و در اینجا به تناسب ظل (سایه) به دود غلیظ و سیاه و داغ تفسیر شده است. سپس براى تاكید مى افزاید: سایه اى كه نه برودت دارد، و نه هیچ فایده (لا بارِدٍ وَ لا كَرِیمٍ). سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى كند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بردارد، ولى پیدا است این سایبان هیچ یك از این فوائد را ندارد. تعبیر كریم از ماده كرامت به معنى مفید فایده است، و لذا در میان عرب معمول است كه وقتى مى خواهند شخص یا چیزى را غیر مفید معرفى كنند مى گویند: لا كرامة فیه، مسلم است سایه اى كه از دود سیاه و خفه كننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود (لا كرامه). گرچه كیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناكى دارد ولى ذكر همین سه قسمت كافى است كه انسان بقیه را از آن حدس بزند.
        در آیات بعد دلایل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله خلاصه مى كند:
        نخست این كه آنها پیش از این در عالم دنیا مست و مغرور نعمت بودند (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِینَ). مترف بطورى كه در لسان العرب آمده از ماده ترف (بر وزن سبب) به معنى تنعم است، و مترف به كسى مى گویند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغیان واداشته است. درست است كه همه اصحاب الشمال در زمره مترفین نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنها است. همان گونه كه امروز هم مى بینیم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است كه عامل گمراهى دیگران نیز مى باشند، سرنخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراكز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى گذارد. این احتمال نیز وجود دارد كه نعمت معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نیست بلكه جوانى و سلامت و عمر نیز از نعمتهاى خدا است كه اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است، و اصحاب شمال هر یك داراى نوعى از این نعمتها هستند.
        سپس به دومین گناه آنها اشاره كرده، مى افزاید: آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند (وَ كانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ). حنث در اصل به معنى هر گونه گناه است، ولى در بسیارى از مواقع این واژه به معنى پیمان شكنى و مخالفت سوگند آمده، به خاطر اینكه از مصداقهاى روشن گناه است. بنا براین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلكه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا كه گناه ممكن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى ورزند، هنگامى كه متذكر مى شوند فورا توبه مى كنند.
        جمعى حنث عظیم را در اینجا به معنى شرك تفسیر كرده اند، چرا كه گناهى از آن عظیمتر وجود ندارد، همان گونه كه قرآن مى گوید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ» خداوند هیچگاه شرك را نمى بخشد و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد مى بخشد (نساء آیه 48). بعضى نیز آن را به دروغ كه از اعظم گناهان، و كلید معاصى دیگر است تفسیر كرده اند، مخصوصا هنگامى كه توأم با تكذیب انبیاء و قیامت باشد. ولى ظاهر این است كه همه اینها مصداقهایى براى حنث عظیم محسوب مى شود.
        و سومین عمل خلاف آنها این بود كه مى گفتند: آیا هنگامى كه مردیم و خاك و استخوان شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟ (وَ كانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ). بنا براین انكار قیامت كه خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یكى دیگر از اوصاف اصحاب شمال مى باشد، و تعبیر «و كانُوا یَقُولُونَ» نشان مى دهد كه در انكار قیامت نیز اصرار می ورزیدند و پافشارى داشتند.
        سپس در ادامه می فرماید: «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ * لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ * فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ؛ سپس شما اى گمراهان تكذیب كننده. قطعا از درخت زقوم مى خورید و شكمها را از آن پر مى كنید و روى آن از آب سوزان مى نوشید. و همچون شترانى كه مبتلا به بیمارى عطش شده اند از آن مى آشامید. این است وسیله پذیرایى از آنها در قیامت!» (واقعه/51 تا 56).
        این آیات هم چنان ادامه بحثهاى مربوط به كیفرهاى اصحاب الشمال است، آنها را مخاطب ساخته چنین مى گوید: سپس شما اى گمراهان تكذیب كننده از درخت زقوم مى خورید (لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ) و شكمهاى خود را از آن پر مى كنید. در آیات گذشته تنها از محیط زندگى اصحاب الشمال دوزخ سخن به میان آمده بود. اما در اینجا سخن از ماكول و مشروب آنها است، كه درست از این نظر نیز نقطه مقابل مقربان و اصحاب الیمین مى باشند. قابل توجه اینكه مخاطب در این آیات گمراهان تكذیب كننده اند، آنهایى كه علاوه بر گمراهى و ضلال داراى روح عناد و لجاج در مقابل حقند و پیوسته به این كار ادامه مى دهند. زقوم گیاهى است تلخ و بد بو و بد طعم، و شیره اى دارد كه وقتى به بدن انسان مى رسد ورم مى كند، و گاه به هر نوع غذاى تنفر آمیز دوزخیان گفته شده است.
        تعبیر به «فَما لِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ» اشاره به این است كه آنها نخست گرفتار حالت گرسنگى شدید مى شوند به گونه اى كه حریصانه از این غذاى بسیار ناگوار مى خورند و شكمها را پرمى كنند. هنگامى كه از این غذاى ناگوار خوردند تشنه مى شوند، اما نوشابه آنها چیست؟ قرآن در آیه بعد مى گوید: شما روى آن غذاى ناگوار از آب سوزان مى نوشید!(فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ) و چنان حریصانه مى نوشید همانند نوشیدن شترانى كه به بیمارى استسقا مبتلا شده اند (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ). شترى كه مبتلا به این بیمارى مى شود آن قدر تشنه مى گردد و پى در پى آب مى نوشد تا هلاك شود، آرى این است سرنوشت ضالون مكذبون در قیامت.حمیم به معنى آب فوق العاده داغ و سوزان است، لذا به دوستان گرم و پر محبت ولى حمیم مى گویند، حمام نیز از همین ماده مشتق شده است.
        هیم (بر وزن میم) جمع هاؤم (و بعضى آن را جمع اهیم و هیماء مى دانند) در اصل از هیام (بر وزن فرات) به معنى بیمارى عطش است كه به شتر عارض مى شود، این تعبیر در مورد عشقهاى سوزان، و عاشقان بیقرار نیز به كار مى رود. بعضى از مفسران هیم را به معنى زمینهاى شنزار مى دانند كه هر قدر آب روى آن بریزند در آن فرو مى رود و گویى هرگز سیراب نمى شود! و در آخرین آیه مورد بحث بار دیگر اشاره به این طعام و نوشابه كرده، مى گوید: این است وسیله پذیرایى از آنها در روز قیامت! (هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ). و این در حالى است كه اصحاب الیمین در سایه هاى بسیار لطیف و پر طراوت آرمیده اند، و از بهترین میوه ها و چشمه هاى آب گوارا، و شراب طهور، مى نوشند و سرمست از عشق خدا هستند، ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟! واژه نزل به معنى وسیله اى است كه با آن از میهمان عزیزى پذیرایى مى كنند، و گاه به اولین طعام یا نوشیدنى كه براى میهمان مى آورند اطلاق مى شود، بدیهى است دوزخیان نه میهمانند و نه زقوم و حمیم وسیله پذیرایى محسوب مى شود، بلكه این یك نوع طعنه بر آنها است تا حساب كنند. وقتى پذیرایى آنها چنین باشد واى به حال مجازات و كیفر آنان!
        نتیجه گیری:
        تعبیری که در قرآن کریم به نام اصحاب الیمین یا اصحاب المیمنة از یک طرف و اصحاب الشمال یا اصحاب المشئمه از طرف دیگر برای تقسیم مردم از نظر عاقبت آمده است ، حقیقتی را بیان می کند،یعنی صرف نامگذاری نیست. اصحاب یمین یعنی یاران دست راست، یا یاران راست. اصحاب شمال یعنی یاران چپ و تنها یک دسته ازآنها اهل سعادتند.
        یمین و شمال در قرآن کریم ، کنایه از دو ناحیه سعادت و شقاوت استعمال شده است. یعنی نامه عمل از ناحیه سعادت و رحمت و عافیت و سلامت، و یا از ناحیه شقاوت و نکبت و مذلت به آنها می رسد. آن کسانیکه نامه عمل بوسیله طرف راست که کنایه از همان ناحیه سعادت است به آنها می رسد؛ و آن کسانی که نامه عمل بوسیله جانب چپ که اشاره به همان ناحیه شقاوت است به آنها می رسد.
        در قرآن کریم برای اصحاب یمین مواهب و نعمتهاى بسیاری بیان شده است که نعمتهای مادی ومعنوی را شامل می شود.واصحاب يمين از اسارت كردار خويش مصون و از بازخواست الهي در امانند.
        اصحاب شمال افرادی هستند که مست غرور شده و از معنویات و حقائق به کنار افتاده، اوقات خود را به تکذیب انبیا و اولیای خدا و تکذیب مبدأ و معاد و پوچ پنداشتن جهان هستی گذرانیده اند.
        ----------------------------------------------
        منابع :
        تفسیر المیزان، ج 19
        تفسير نمونه، ج23
        مجمع البیان،

        نظر

        • mohammadhossein
          عضو فعال
          • Feb 2016
          • 818

          #469
          پاسخ : دو کلام حرف حساب

          سلام طاعات و عبادات شما عزیزان بزرگوار قبول باشد ان شاء الله.
          سبحانک یا لا اله الا انت،الغوث الغوث خلصنا من النار یارب
          خدایا،امشب زیباترین سرنوشت را برای دوستانم مقدر کن خدایا بهترین روزگاران را برایشان رقم بزن و آنها را در تمامی لحظات دریاب مبادا خسته ،بیمار، افتاده،. و یا غمگین شوند.
          دلشان را سرشار از شادی کن و آنچه را که به بهترین بندگانت عطا میکنی به آنها نیز عطا کن التماس دعا.درحال دعا برای هم دعا کنیم تا خداوند مهربان عاقبت همه ما را هم ختم بخیر کند.ان شاء الله. ???

          نظر

          • mohammadhossein
            عضو فعال
            • Feb 2016
            • 818

            #470
            پاسخ : دو کلام حرف حساب

            هیچ دری شکسته نمیشود . هیچ خانه ای خراب نمیشود . هیچ ظلمی پایدار نمی ماند.

            نظر

            • mohammadhossein
              عضو فعال
              • Feb 2016
              • 818

              #471
              پاسخ : دو کلام حرف حساب

              حق الناس یک اصطلاح فقهی خاص در ابواب قضا، شهادت و حدود است. در لغت به معنای «حق مردم» است در کنار حق الله، به این مفهوم حق الناس حق متعلق به مردم است.

              به عبارت دیگه: حق الناس حقوقی است که افراد در مقابل سایر افراد جامعه بر گردن دارند. مانند بازگرداندن قرض، عذرخواهی و جلب رضایت در قبال اشتباهات و زیانهایی که به آنها رسانده و همچنین حسن ظن به ایشان.


              - نکته 1:

              حق الناس مصادیق مختلفی دارد که میشه به دو دسته کلی: حق الناس مادی و حق الناس معنوی تقسیم کرد و در قرآن کریم، روایات و متون اسلامی، از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

              بر مبنای اعتقادات اسلام حق الناس از حق الله مهم تر است. پاسخ دادن به حق الناس در روز قیامت دقیق تر از پاسخ دادن به حق الله است. چرا که خداوند حق خود را آسان تر می بخشد ولی حق مردم را باید صاحبان آن (مردم) ببخشند.

              زیرا حق الناس در حیطهء بخشش خداوند نیست و باید با خود صاحبان حق مسئله را حل کنیم و با گریه و زاری توبه و دعا، برطرف نمی شود.

              البته در برخی موارد مثل حق الناس های معنوی همچون: غیبت، داریم که بعد از توبه، با استغفار و طلب مغفرت برای صاحب حق، می شود آن را به نوعی جبران کرد.

              نظر

              • mohammadhossein
                عضو فعال
                • Feb 2016
                • 818

                #472
                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                كه ديشب ناگاه طفل يتيمي
                كه بود آل پيامبر و خاندانش
                بزد زير گربه و گفت يا رب
                بكن ما را رها از اين درد و بند
                خدا نگه كرد بر طفل يتيم آال پيامبر
                نگاه كرد بر چشمان غميگن دختر بازمانده كربلا
                نگاه كرد بر دستان و پيكر كوجك بي گناهش
                نگاه كرد بر پاهاي شلاق خورده بي پناهش
                و يك فرمان داد و يك هديه نازل كرد
                بلي خدا ديشب نور به زمين افازه كرد
                ديشب فرمان داد به تمام حيات
                تا قرآن هاي عشق فرو فرستاده شود
                دستور حق بود
                حك كرديم بر دلهاتان تا عاشق شوند
                فرمان اين بود و بر همه خوانده شد
                حكم ز كتاب نزد خدا برتر از قرآن رانده شد
                حكم آزاده گي شرف ، بود حيات روح پر نشاط بشر
                **************
                فرشتگان باز قبطه خوردن بر خاكيان
                عرشيان ديشب باز نامه پراكني كردن
                اما نه فقط بر محمد (ص)
                و نه قرآن كريم را
                حق فرمان داد كه بخشيده شدند خاكيان
                و فرو فرستيد بر آنان اينار زكتاب نزد خود
                قصه ها و غصه هاي عاشقانه را
                آنان كه مخفي مانده ز حتي جن و ز حتي ابليسيان
                فرو فرستاده شد كه همه چون علي (ع)
                شوند ناطق
                شوند بران
                شوند خيبر شكن
                پس حق در را گشود
                و فرمان را بر همه چون نور تاباند
                نور و علي نور ، نور بر نور ، نور از نور و نور و نور نور
                ***************
                اين بود فرمان
                عاشقان هر چه بر دلهاتان روان شد
                بر زبان آريد
                حكم داد دادار حق
                بركت داد بر سفره هايتان
                كه بخوانيد اين بار
                آنچه هست در دلهاتان
                بخوانيد بنده گان
                **************
                اي دراويش بازارتان
                گرم گردد ، چون وعده هايتان خدايي گردد
                دراويش(( محتشم ها )) دوباره نمايان شوند
                كه خوانند ز عشق و غربت و آزاد شوند
                آري نازل كرديم ديشب
                قرآني كه ناطق شد در همان آن
                نازل كرديم بر دنيا
                نور را كه روشن كند كوره راهاي
                مردان و زنان امانت دارم را
                نازل كردم به دلهاتان
                عشق و شور و شعف را
                نور و صدا و سلام را
                بو عطر و نسيم را
                عشق و صنم و معشوق ياسمين را
                ديشب نازل شد نزولي احسنت
                و ما داديم تاواني احسنت
                مباركتان باد ياران
                بخوانيد زين بعد ز دلهاتان
                هر چه گذشت را
                كه بوي و عطر و رنگ و نور حيات دارد
                سيده شهربانو طالقاني




                نظر

                • mohammadhossein
                  عضو فعال
                  • Feb 2016
                  • 818

                  #473
                  پاسخ : دو کلام حرف حساب

                  شب حكم آمد ز دادار
                  به داد امت رسيد مولا علي جان
                  ز عرش و ز بالاها
                  به حق علي شد باز درها
                  اي عاشقان زميني
                  اي امين هاي خدايي
                  امانت داري كرديد از قدر ها
                  امانت پس دادي به قدر قدرها
                  *********
                  به محشر ديدم كه قرآن
                  به ديشب شكوه كرد از امت اسلام
                  بگفتا يا رب قدر من ندانستند
                  قدر من را به حد يك استخاره كردند
                  بگفتا يا رب من را بر سر سر
                  به گاهي هم بر سر نيزه بر سر
                  كردند و گشتند خوب ها را
                  مرا علم كردند و از بين بردند علم ها را
                  به جاي چنگ به ريسمان حق
                  يا رب ببين چنگ زدند به قرآن حق
                  مرا بايد كه بر دل مينشاندند
                  ولي بر روي طاقچه ها خاك خوردم
                  مرا حافظ شدن بر روي ذهنها
                  مرا حافظ شدن در دست ها
                  مرا نگه داشتند بالاي سرها
                  مرا كردند به سر نيزه ها
                  ولي يارب جايم بود در دلها
                  ولي يا رب مكانم بود قلب و هم افكار
                  مرا بايد كه ناطق ميشدند ملت ها
                  نه حافظ بشوند و كنند آيت ها
                  مرا بايد كه چون علي ناطق قرآن
                  قدر داني ميكردند نه چون حافظ شعر ها
                  ببين يارب هزاران درد دارم
                  ببين يارب چه كردند با مقامم
                  مرا تا حد استخاره بهر كار دنيا
                  كرده اند وسيله اي بهر پوشانده اشتباها
                  همي گفت قران در محشر و همه گريه كردند
                  به هر ناله قرآن همه جان دادن
                  همي ناليد و همي ناليد و همي ناليد
                  كه ناگاه علي شد نمايان به عالم
                  علي آمد به قرآن التيام داد
                  علي آمد و قرآن زبان يافت
                  علي آمد و شد حكم قرآن
                  روان بر روي دلها نه زبان ها
                  علي آمد شد فرقان و شد ميزان
                  علي آمد شد عالم حيران از قدر و مقام قرآن
                  بله قرآن به سينه جاي دارد
                  نه بر سر ز ترفند و بر نيزه زبهره نيرنگ
                  بله قرآن فقط ناطق يك نفر بود
                  كه آن هم مولاي مردان علي بود

                  سيده شهربانو طالقاني






                  نظر

                  • mohammadhossein
                    عضو فعال
                    • Feb 2016
                    • 818

                    #474
                    پاسخ : دو کلام حرف حساب

                    اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى‏ نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ سوره نور (۲۴)ایه ۳۵
                    خداوند، نور آسمان‏ها وزمين است. مثل نور او همچون چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد. آن چراغ در ميان شيشه‏اى و آن شيشه همچون ستاره‏اى تابان و درخشان. اين چراغ از روغن درخت پر بركت زيتون بر افروخته است، كه نه شرقى است و نه غربى. (روغنش به قدرى صاف و شفّاف است) كه بدون تماس آتش نزديك است (شعله‏ور شود و) روشنى دهد. نورى است بر فراز نور ديگر. هر كس را كه خداوند بخواهد به نور خويش هدايت مى‏كند، و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند و به هر چيزى آگاه است.
                    نکته ها :
                    «نور» يعنى چيزى كه هم خودش روشن است و هم سبب روشنى اشياى ديگر مى‏شود. در فرهنگ اسلام امورى به عنوان
                    «نور» معرفى شده است: قرآن، علم، عقل، ايمان، هدايت، اسلام، پيامبر صلى الله عليه وآله و امامان معصوم‏عليهم السلام.
                    «مشكاة» يعنى چراغدان. «دُرّى» به معناى پر نور و پر فروغ است. «زِيت» روغن زيتون را گويند كه وسيله‏ى روشنايى بوده
                    است.
                    اگر درخت زيتون در وسط باغ باشد، كه در تمام روز آفتاب بخورد، روغنش بهتر مى‏شود، ولى اگر در اطراف باغ و مزرعه
                    باشد، يا در وقت صبح آفتاب دارد يا عصر. «زيتونةٍ لاشرقيّةٍ و لا غربيّة»
                    «اللّه نور السموات و الارض» يعنى: خداوند هدايت كننده‏ى آسمان و زمين است. چون هدايت آفرينش، در آيات ديگر نيز
                    آمده است. «أعطى كل‏شى‏ء خلقه ثمّ هَدى»(76) وجمله‏ى «نورٌ على نور» به معناى هدايت‏هاى دايمى و پى در پى است و در
                    پايان آيه نيز مى‏فرمايد: «يَهدى اللّه لنوره»
                    قرآن در اين آيه خداوند را به نور تشبيه نموده است. با مطالعه اجمالى روشن مى‏شود كه نور داراى خواص و ويژگى‏هاى
                    زير است:
                    1- نور، لطيف‏ترين موجود در جهان ماده و سرچشمه زيبائى‏ها و لطافت‏ها است.
                    2- نور، بالاترين سرعت را در جهان ماده داراست و با سرعت سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى‏تواند در يك چشم بر هم
                    زدن (يعنى كمتر از يك ثانيه) كره زمين را هفت بار دور بزند، به همين دليل مسافت‏هاى فوق‏العاده عظيم و سرسام‏آور
                    نجومى را فقط با سرعت نور مى‏سنجند و واحد سنجش آنها سال نورى است، يعنى مسافتى كه نور در يك سال مى‏پيمايد.
                    3- نور، وسيله تبيين اجسام و مشاهده موجودات است، و بدون آن چيزى را نمى‏توان ديد، بنا بر اين هم «ظاهر» است و هم
                    «مظهر» (ظاهر كننده غير).
                    4- نور آفتاب كه مهم‏ترين نور در دنياى ما است پرورش دهنده گلها و گياهان بلكه رمز بقاى همه موجودات زنده است.
                    5 - تمام انرژى‏هاى موجود در محيط (به جز انرژى اتمى) همه از نور آفتاب سرچشمه مى‏گيرد، حركت بادها، ريزش
                    باران و جريان نهرها و آبشارها و بالاخره حركت همه موجودات زنده با كمى دقت به نور آفتاب منتهى مى‏شود.
                    سرچشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه مى‏دارد همان نور آفتاب است حتى گرمى آتش كه از چوب
                    درختان و يا ذغال سنگ و يا نفت و مشتقات آن به دست مى‏آيد نيز از گرمى آفتاب است.
                    6- نور آفتاب نابود كننده انواع ميكروب‏ها و موجودات موذى است و اگر تابش اين نور پر بركت نبود كره زمين، تبديل
                    به بيمارستان بزرگى مى‏شد كه همه ساكنانش با مرگ دست به گريبان بودند.
                    خلاصه هر چه در اين پديده عجيب عالم يعنى نور مى‏نگريم و دقيق‏تر مى‏شويم آثار گرانبها و بركات عظيم آن آشكارتر
                    مى‏شود. امّا عجيب است كه بشر با اين همه پيشرفت علمى از شناخت حقيقت نور كه يك امر مادى است عاجز مانده و آن
                    وقت در پى شناخت ذات و حقيقت خداست و چه بسا اين نيز يكى از وجوه تشبيه خدا به نور باشد.
                    حال اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى انتخاب كنيم (گر چه مقام با عظمت او از هر
                    شبيه و نظيرى برتر است) آيا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده كرد؟ همان خدايى كه پديد آورنده تمام هستى است،
                    روشنى‏بخش عالم است، همه موجودات به بركت او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه‏اى
                    لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى‏روند.
                    جالب اينكه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت كسب مى‏كند:
                    قرآن نور است، چون كلام اوست.
                    اسلام نور است، چون آئين او است.
                    پيامبران نورند، چون فرستادگان اويند.
                    امامان انوار الهى هستند، چون حافظان آئين او بعد از پيامبرانند.
                    ايمان نور است، چون رمز پيوند با او است.
                    علم نور است، چون سبب آشنايى با او است.(77)
                    .........

                    نظر

                    • mohammadhossein
                      عضو فعال
                      • Feb 2016
                      • 818

                      #475
                      پاسخ : دو کلام حرف حساب

                      سوره مباركه نور – آيه 35 * اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنهَّا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكاَدُ زَيْتهُا يُضىِ‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلىَ‏ نُورٍ يهَدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِيمٌ ترجمه: خداوند هدايتگر آسمان ها و زمين است، مثال نورش، مانند چراغدانى است كه در آن چراغى باشد، آن چراغ در شيشه اي قرار گيرد،كه آن شيشه همچون ستاره اي درخشان است كه از درخت پر بركت زيتون گرفته شده است كه، نه، شرقى است و نه، غربى، نزديك است روغنش بدون برخورد با آتش روشن شود، نورى است بر فراز نورى (ديگر)، خدا هر كه را كه در مشيتش باشد به نور خود هدايت مى ‏كند، و اين مثل ها را خداوند براى مردم مى‏ زند، و او بر هر چيز داناست. تفسير: عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ ع يَعْنِي هَادِي مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ عبّاس به هلال گويد: از حضرت هادى عليه السّلام در باره اين آيه «خداوند نور آسمانها و زمين است- نور 35» پرسش كردم، فرمود: يعنى: هدايت گر همه أهل آسمان و زمين است. (الإحتجاج على أهل اللجاج ج‏2 ص450 ) تفسير القمي مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ «5» الصَّائِغِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ الْمِشْكَاةُ فَاطِمَةُ ع فِيها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ الْحُسَيْنُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ كَأَنَّ فَاطِمَةَ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بَيْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ «6» يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ يُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِيمَ لا شَرْقِيَّةٍ «1» وَ لا غَرْبِيَّةٍ لَا يَهُودِيَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ يَكَادُ الْعِلْمُ يَنْفَجِرُ مِنْهَا «2» وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَهْدِي اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ «3» مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ تفسير قمى: صالح بن سهل همدان تفسيرى گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مى‏ فرمود در باره آيه اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ. مشكات فاطمه عليها السّلام است «فِيها مِصْباحٌ» امام حسن «الْمِصْباحُ» حسين است فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ. فاطمه زهرا بين زنان دنيا و زنان بهشت چون ستاره‏اى درخشان است يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ كه مي درخشد از نژادى مبارك يعنى نژاد ابراهيم لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ نه يهودى است و نه نصرانى يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ علم از او مي تراود وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ. امامى از اين خانواده پس از امام ديگر يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ خداوند هر كه را بخواهد هدايت مى‏ كند به ائمه عليهم السّلام وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ. ( بحار الأنوار ج‏23 ص 304 ) التوحيد مع، معاني الأخبار إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَارُونَ الهيبستي «3» [الْهَيْثَمِىُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الثَّلْجِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الذُّهَلِيِّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قُلْتُ مَثَلُ نُورِهِ قَالَ لِي مُحَمَّدٌ ص قُلْتُ كَمِشْكاةٍ قَالَ صَدْرُ مُحَمَّدٍ قُلْتُ فِيها مِصْباحٌ قَالَ فِيهِ نُورُ الْعِلْمِ يَعْنِي النُّبُوَّةَ قُلْتُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ قَالَ عِلْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص صَدَرَ إِلَى قَلْبِ عَلِيٍّ ع قُلْتُ كَأَنَّها قَالَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ تَقْرَأُ كَأَنَّهَا قُلْتُ فَكَيْفَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ قُلْتُ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ قَالَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع لَا يَهُودِيٌّ وَ لَا نَصْرَانِيٌّ قُلْتُ يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ قَالَ يَكَادُ الْعِلْمُ يَخْرُجُ مِنْ فَمِ الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ‏ قَبْلِ أَنْ يُنْطَقَ بِهِ قُلْتُ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ قَالَ الْإِمَامُ عَلَى أَثَرِ الْإِمَام كتاب توحيد و معانى الاخبار: فضيل بن يسار گفت به حضرت صادق (ع) عرض كردم اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فرمود خداوند چنين است گفتم مَثَلُ نُورِهِ فرمود محمّد مثل نور خدا است گفتم «كَمِشْكاةٍ» فرمود سينه محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم گفتم «فِيها مِصْباحٌ» فرمود در آن نور علم است. يعنى نُبوّت. گفتم: «الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ» فرمود علم پيامبر اكرم وارد به قلب علي عليه السّلام شد. گفتم: (كأنها) فرمود چرا (كأنها) مي گویى، پرسيدم پس چگونه بگويم فرمود «كأنه كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ». گفتم: «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ». فرمود آن امير المؤمنين علي بن ابى طالب عليه السّلام است كه نه يهودى است و نه نصراني. گفتم: «يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ. فرمود نزديك است علم از دهان عالم آل محمّد فرو ريزد قبل از سخن گفتن. گفتم: «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» فرمود امامى پس از امام ديگر (بحار الأنوار ، ج‏23، ص: 307) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِنَّ لِلشَّمْسِ وَجْهَيْنِ وَجْهاً يُضِي‏ءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ وَجْهاً يُضِي‏ءُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ عَلَى الْوَجْهَيْنِ كِتَابَةٌ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا تِلْكَ الْكِتَابَةُ قُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ الْكِتَابَةُ الَّتِي تَلِي أَهْلَ السَّمَاءِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَمَّا الْكِتَابَةُ الَّتِي تَلِي أَهْلَ الْأَرْضِ عَلِيٌّ نُورُ الْأَرَضِين از عبد اللَّه مسعود روايت شده كه از رسول خدا شنيدم مي فرمود براى خورشيد دو چهره است، با يك چهره اهل آسمان را نور مى‏دهد با چهره ديگر اهل زمين را و بر هر دو چهره‏ى خورشيد نوشته‏ايست بعد فرمود آيا مي دانيد آن نوشته چيست؟ عرض كرديم خدا و رسولش داناترند فرمود نوشته‏اى كه به طرف اهل آسمان است «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و اما نوشته‏اى كه به طرف اهل زمين است علىٌ نورُ الاَرَضين است يعنى على نور زمينها است . (الإحتجاج على أرشاد القلوب إلى الصواب ج‏2 أحاديث في فضائل أهل البيت ع و شيعتهم ..... ص : 292) إلى يعقوب بن سالم، عن رجل، عن أبي جعفر- عليه السّلام- حديث طويل، و فيه: إنّ اللّه- تعالى- بعث إلى أهل البيت- عليهم السّلام- بعد وفاة النّبيّ- صلّى اللّه عليه و آله- من يعزّيهم. فسمعوا صوته، و لم يروا شخصه. فكان في تعزيته: جعلكم أهل بيت نبيّه. و استودعكم علمه. و أورثكم كتابه. و جعلكم تابوت علمه، و عصا عزّه. و ضرب لكم مثلا من نوره.
                      از امام صادق
                      عليه السّلام در حديثي طولاني كه فرمودند: پس از وفات پيامبر خداوند براي اهل بيت ايشان پيامي فرستاد كه ايشان صوتي شنيدند ولي شخصي را نديدند و در آن پيام بود :خدا شما را خاندان پيغمبرش ساخت و علمش را بشما سپرد، و كتابش را بشما وانهاد، شما را صندوق دانش خود، و عصاى عزّت خويش نمود، و شما را مثل نور خود قرار داد. (تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏9، ص: 309)
                      توضيحات استاد: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خداوند نور آسمانها و زمین است. در واقع نور به چیزی گویند که از خودش به خودی خود نمایان باشد و اشیا دیگر به آن نمایان شوند . از آنجایی که ما همه چيز را به خدا مي شناسيم، خداوند در این آیه از لفظ نور برای کلمه ی الله استفاده نموده است همچنان که در روایات اشاره شده است : " بِکَ عَرَفتُک وَ اَنتَ دَلَلتَنی عَلَیک ... وَ لَولا اَنتَ لَم اَدرِ ما اَنت." و همچنين به فرموده حضرت هادي عليه السّلام " اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ " به معناي اين است كه خداوند هدايتگر اهل آسمان و زمين است. بنای قرآن بر مثال است و با مثل حقایقی را می فهماند و از آنجایی که هر گاه بخواهند برای چیزی مثل بزنند شبیه ترین و اعلا ترین فرد را به آن مَثَل می زنند خداوند هم برای نور خودش اعلا ترین فرد را مثل می زند و آن فرد اعلا در این آیه حضرت زهرا (س) است. پروردگار نورش را به مشکاتی (چراغداني) مثل می زند و اشاره به چراغ، آن چه را با عنوان مصباح دارد و شیشه ای اطراف مصباح است و آن را محافظت می کند که همان زجاجه است و این زجاجه است که از خاموش شدن چراغ و از بین رفتن نور جلوگیری می کند . در آیه 35 سوره نور زجاجه را به ستاره ای فروزان تشبیه کرده و می فرماید كَأَنهَّا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ. در احادیثی که از حضرات معصومین علیهم السّلام به ما رسیده است اشاره به این موضوع دارد که مراد از مشکاة )چراغدان) در اینجا وجود مقدّس حضرت زهرا (س) است و منظور از مصباح، امام حسن و امام حسین علیهما السّلام هستند. (كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَةٍ ) و زجاجه نیز اشاره به خود حضرت زهرا (س) است. همانطور که گفته شد در این آیه به شیشه ای در اطراف چراغ اشاره شده است که مانند ستاره ای فروزان می باشد باید توجه داشت که چراغ را مانند ستاره ای درخشان مثل نزده اند بلکه خداوند زجاجه و شیشه محافظ اطراف نور چراغ را به ستاره ای درخشان تشبیه کرده است. پس از این اشارات، عبارت نُّورٌ عَلىَ‏ نُورٍ را در این آیه می بینیم که باز هم با برداشت از احادیث منظور در اینجا امامی پس از امامی دیگر است که برای هدایت مردم از سوی خداوند فرستاده می شود در واقع به طور کلی این آیه اشاره به این موضوع دارد که منظور از چراغدان و شیشه اطراف نور چراغ كه محافظت از آن می کند همان حضرت زهرا (س) می باشد و در واقع نور ولایت یازده امام معصوم بر پایه حضرت زهرا (س) است و ایشان نگهدار و محافظ آنها می باشند که اگر آن حضرت نبودند چه بسا هیچ امامتی وجود نداشت. ایشان از امام زمان خویش در برابر ظاهرالصلاح ها حفاظت نمودند و آن چنان خطابه ای در مسجد ایراد کردند که نه تنها از تمام حق امامت و ولایت حضرت امیر(ع) دفاع شد، بلکه چهره واقعی دست اندرکاران سقیفه را به مردم نمایاند لذا وقتی حضرت زهرا(س) از مسجد باز گشتند، حضرت امیرالمومنین(ع) به ایشان فرمودند یا بقیة النبوة‍ (اي دنباله پيغمبري) و نفرمودند یا بقیة النبي که این خود نکته ای بسا قابل توجه می باشد. اشارات مهم و قابل توجه در آيه: 1- نور ولايت ائمه عليهم السّلام قائم به حضرت زهرا (س) است. 2- اگر وجود مقدس حضرت زهرا (س) نبودند (زجاجه)، نور ولايت حضرات معصومين (مصباح) خاموش مي شد. 3- مشكاة (چراغدان)، عمود بر مصباح (چراغ )است.

                      نظر

                      • mohammadhossein
                        عضو فعال
                        • Feb 2016
                        • 818

                        #476
                        پاسخ : دو کلام حرف حساب

                        قرآن کتاب هدایت، عمل و انسان سازی است، لذا تلاوت آن مقدمه ای برای تفکر و ایمان، و در مرحله بعد وسیله ای است برای عمل به محتوای آن، و رسیدن نتیجه نهایی که همان تکامل و سعادت ابدی است. بنابراین، همۀ قرآن نور است و نباید هیچ فردی از برکات آن محروم بماند. دربارۀ فضیلت سوره نور احادیثی از ائمه اطهار (ع) رسیده است، از جمله: پیامبر اسلام (ص) فرمود: "هر که سوره نور را بخواند، خداوند ده حسنه به او می دهد، به اندازه اجر همۀ مؤمنان گذشته و آینده".[1] امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «... به زنانتان سوره‏ نور را بیاموزید که در آن پندها است».[2] از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: "مال و عورت خود را به خواندن سورۀ نور حفظ کنید و زنان خود را به وسیلۀ آن در حصار عفت قرار دهید؛ زیرا کسی که این سوره را در شب و روز بخواند هیچ یک از خانواده اش هرگز زنا نمی کند تا بمیرد. در وقت مردن هفتاد هزار ملک تا کنار قبر او را تشییع و برای او دعا و استغفار می کنند تا وارد قبر شود".[3] همچنین در باره آیۀ نور که یکی از آیات این سوره است، فضائل بسیاری نقل شده است. منظور از آیه شریفه نور این آیه است: "اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ"؛ خداوند نور آسمان ها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغ دانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود، نورى است بر فراز نورى و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند، و خداوند به هر چیزى داناست.[4] از جمله روایاتی که در فضیلت این آیه وارد شده است: 1. از عبد الله عباس منقول است که: "هر کس آیۀ نور را بسیار بخواند روشنایی چشم او محفوظ ماند".[5] 2. "اگر کسی درد چشم دارد آیه نور را تا "نور علی نور" بر چشم بخواند و هر صبح سه بار بر این دستور عمل نماید درد چشم او زایل شود".[6] 3. شیخ ابوالعباس بونی گفته است: "که هر کس این آیه را بر آینه نقش کند شب جمعه آخر ماه و مدّت چهل شب چهل نوبت این آیه را بر آینه بخواند بعد از آن هر مریضی که در آن آینه نگاه کند، مرض او زایل شود و نیز نقل شده که اگر کسی آیۀ نور را بر لباس کبود با زعفران و گلاب بنویسد و اسم غایب و مادر او را بر آن بنویسد و آن را در خانه غایب بر باد آویزد به زودی شخص غایب بر می گردد".[7] 4. "هر کس آیه نور را تکثیر، بر فضه نقش، و آن را بر دایره آن نقش کند و در روز جمعه هنگام طلوع آفتاب و در وقت نقش کردن، غسل کند و لباس پاک بپوشد و با خود داشته باشد، و هر روز آیه را چهارصد بار بخواند و شروع کند به هر امر مهمی که بخواهد؛ از تقرب سلاطین و خلاصی محبوسان و اسیران و نجات یافتن از کسانی که حکم قتل او را دارند بسیار مجرب است".[8] 5. "خواندن آیه نور قبل از خواب با حضور قلب به عدد الله (66 مرتبه) به خصوص در حال صفای روحانی، موجب دیدن خواب های شیرین می گردد".[9] 6. "ختم آیۀ مبارکۀ نور به عدد نور (256 مرتبه)، هرگاه روز اول ماه جمعه باشد، به مدت پانزده روز این ختم را انجام دهد و در روز شانزدهم به عدد نور کلمۀ طیبۀ "لااله الاالله" را بگوید و همه روزه به عدد مزبور ادامه دهد تا پایان ماه جهت کفایت امور مهم کبریت احمر است".[10] 7. "ختم آیۀ نور تا "بکل شیء علیم" برای دیدن امام زمان (ع)، یک اربعین به عدد نور، بین اذان صبح تا طلوع آفتاب مؤثر است".[11] 8. "برای معنویت و رزق ختم آیه نور به عدد "256 مرتبه" بعد از نماز عشا مفید و مؤثر است".[12] 9. "جهت امور مهم در خلوت بعد از هر نماز، هزار بار اسم جلاله "الله" و پنجاه بار آیۀ نور را بخواند و در حین روز نیز باید روزی ده هزار بار بگوید".[13] 10. "ختم آیه مبارکه نور جهت کشف علوم الهیه و افاضات خاصه خداوند بدین گونه است که در اربعین اول چهارده مرتبه صلوات بفرستد به حضور قلب که گویا خدمت پیامبر و اهل بیتش (ع) نشسته است با کمال خضوع و خشوع، سر برهنه نموده در زیر آسمان چهارده مرتبه آیه مبارکه نور را تلاوت کند و بعد از آن چهل و یک مرتبه صلوات بفرستد".[14] اما جواب قسمت دوم سؤال؛ آیه نور به حساب ابجد کبیر 256 است. در مورد ختم آیات و اذکار، عدد نقش بسیار مهمی دارد و باید آن آیه یا ذکر را به عدد معین گفت تا اثر خاص خود را بگذارد. اعداد به منزلۀ روح و حروف اشباح آن هستند و عدد مانند دندانه کلید است اگر کم شود یا زیاد شود در را باز نمی کند و زیادی بر عدد مطلوب اسراف و کمتر از عدد مطلوب موجب اخلال در ذکر است.[15] و این گونه ختم آیات به عدد معین حکایت از رمزی است که بین حروف و اعداد وجود دارد. آنچه که تذکر آن مهم و قابل توجه است این نکته است که ختم آیات قرآن به عدد معین یا هر ذکر دیگری شرایط خاصی را می طلبد. پس اگر کسی این آیه شریفه را بر طبق عدد معین ختم کند و نتیجه ای برایش حاصل نشود مانعی در شرایط و مقدمات آن پیش آمده است که باید آن مانع را برطرف کند تا ختم آیه یا ذکر اثربخش باشد[16]؛ یعنی آنچه بیان شده است تنها علت معدّ محسوب می گردند.
                        [1] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، سید ابراهیم میرباقری، ج 7، ص 195، سوم، ناصر خسرو، تهران، 1372 ش.
                        [2]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 11، ص 184، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ‏1429ق.
                        [3] حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، سید هاشم رسولی محلاتی، ج 3، ص 568، چهارم، اسماعیلیان، قم، 1415 ق.
                        [4] نور، 35.
                        [5] نجفی اصفهانی، محمد تقی، خواص آیات و تمامی سوره های قرآن کریم، ص 95، ادیبه، تهران، 1345 ش.
                        [6] نجفی اصفهانی، محمد تقی، خواص آیات و تمامی سوره های قرآن کریم، ص 95، ادیبه، تهران، 1345 ش.
                        [7] نجفی اصفهانی، محمد تقی، خواص تمامی آیات و سوره های قرآن کریم، ص 95.
                        [8] ابوسعید الهروی، محمد، بحر الغرائب و منتخب الختوم، ص 182، محمودی، تهران، 1281 ق.
                        [9] نراقی، ملااحمد، الخزائن، حسن حسن زاده آملی، ص 350، علمیه اسلامیة، تهران، 1378 ق.
                        [10] نصراللهی بروجردی، محمد ابراهیم، رهنمای گرفتاران، ص 62، چاپ دوم، زهیر، تهران، 1382 هـ.ش.
                        [11] رهنمای گرفتاران، ص 117.
                        [12] همان.
                        [13] مقدم، سید محمد تقی، خزانة الاسرار فی الختوم والاذکار، علاءالدین الاعلمی، ج 1، ص 297، چاپ اول، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1423 ق.
                        [14] نائینی، محمد حسن، گوهر شب چراغ، محمد فربودی، ج 1، ص 229، چتپ ششم، دیوان، قم، 1381.
                        [15] حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک نکته، ج 1، ص 121، چاپ دوم، نشر فرهنگی رجاء، قم، 1365 ق.
                        [16] مقدم، سید محمد تقی، خزانة الاسرار فی الختوم والاذکار، علاءالدین الاعلمی، ج 1، ص 13، چاپ اول، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1423 ق.

                        نظر

                        • mohammadhossein
                          عضو فعال
                          • Feb 2016
                          • 818

                          #477
                          پاسخ : دو کلام حرف حساب

                          حضرت ادریس(ع)پس از آدم و شیث(علیهما السلام)به مقام پیامبری برگزیده شد. او همواره مردم را به پرستش خدای یگانه و دوری ازگناه دعوت می کرد و پیروانش را به ظهور پیامبران بعدی، بویژه خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص)، بشارت می داد.
                          سلسله مقالات پیامبران آسمانی را با مروری بر زندگی این پیامبر بزرگ آغاز می کنیم.
                          در نام این پیامبراختلاف است. گروهی نامش را اخنوع و لقبش راادریس دانسته اند. دسته ای وی را «اوزریس » خوانده، ادریس رامعرف این نام شمرده اند. جمعی معتقدند نامش در تورات «اخنوع »یا «خنوع » است و «هرمس الهرامسه » و «مثلث النعمه » و«المثلث » لقب داده اند; زیرا ملک و حکیم و نبی بوده است.
                          علامه طباطبایی(ره)در این باره می فرماید: نام ایشان به زبان یونانی طرمیس بود که در زبان عربی اخنوع گفته می شود. اما بعضی دیگر می گویند: در زبان یونانی به ایشان ارمیس می گویند که درزبان عربی هرمس گفته می شود و خداوند عزوجل هم درکتاب قرآن ایشان را ادریس نامید.»
                          ادریس در قرآن
                          فخررازی در ذیل آیات 56 و 57 سوره مریم چنین می گوید:
                          1- همانا ادریس پیامبری راستگو و صدیق بود.(انه کان صدیقا)
                          2- آن حضرت مقام نبوت داشت.(نبیا)
                          3- خداوند مقامش را بلندگردانید.(و رفعناه مکانا علیا)
                          شیخ طوسی(ره)در باره اوصاف حضرت ادریس به آیه های 84 و 85سوره انبیاء اشاره کرده، می فرماید:
                          4- برعمل صالح و اطاعت از خداوند استوار بود.(و ذکری للعالمین)
                          5- در بلاها بردباری بسیار نشان می داد.(و اسماعیل و ادریس وذالکفل کل من الصابرین)
                          علامه طبرسی(ره)به خاطر عدم شتاب در استجابت دعا را نشانه بردباری ادریس می داند.
                          خصوصیات ادریس
                          حضرت ادریس(ع)به کثرت درس و تعلیم و نشر احکام و سنن الهی مشهود بود و بدین سبب وی را «ادریس » نامیدند.
                          او نخستین کسی بود که به نوشتن پرداخت و در علم ستاره شناسی وحکمت نظر کرد. خداوند وی را از اسرار و چگونگی ترکیب فلک ونقطه اجتماع ستارگان آگاه ساخت و شمار سالها و دانش ریاضی وهیئت به او آموخت.
                          وقتی ادریس به پیامبری مبعوث شد، مردم به هفتاد و دوزبان سخن می گفتند و خدای متعال همه آن لغات را به وی تعلیم داد. اوهمچنین نخستین کسی بود که حرفه و هنر دوزندگی داشت و لباس می دوخت. قبل از وی مردم پوست برتن می کردند. ادریس خیاط بود ودر مسجد سهله بدین کار اشتغال داشت.
                          آن پیامبر بزرگوار نخستین فرستاده خداوند بود که با اسلحه به جنگ دشمنان (فرزندان قابیل)رفت. یکی از فرزندان قابیل را به اسارت در آورد.
                          عبادت ادریس
                          ابن عباس می گوید: «کان ادریس النبی(ع)یسیبح النهار و یصومه و یبیت حیث ماجنه اللیل و یاتیه رزقه حیث ما افطروکان یصعد له من العمل الصلاح مثل مایصعد لاهل الارض کلهم »
                          حضرت ادریس(ع)روز را به عبادت و روزه می گذراند و شب در هرکجامی رسید بیتوته می کرد. هنگام افطار، هرجا که بود روزی اش می رسید.
                          کردار نیک وی که هروز به آسمان می رفت. با اعمال صالح همه مردم زمانش برابر بود.
                          حضرت ادریس هنگام دوختن لباس به حمد، تسبیح، تمجید، تکبیر،توحید خداوند لب می گشاد و اعمال یک روز او با کردار همه اهل زمین در زمان وی برابر بود.
                          سیمای ادریس در دعاها
                          سیدرضی الدین بن طاووس(ره)دعاهایی نقل کرده که نام و یاد این پیامبر بزرگ در آن دیده می شود. در دعاهای ویژه ماه ربیع الاول چنین آمده است:
                          «واسئلک باسمک الذی دعاک به ادریس فرفعته مکانا علیا ان ترفعنا الی احبت البقاع الیک...»
                          در دعاهای مختص ماه مبارک رجب نیز چنین می خوانیم:
                          «اللهم انی اسئلک باسمک... و معلم ادریس عددالنجوم و الحساب و السنین و الشهود و اوقات الازمان »
                          چنانکه پیدا است این دعا به برخی از اوصاف ادریس اشاره می کنداز جمله داشتن شمار سالها، ریاضی و نجوم.
                          فرزندان ادریس
                          ادریس پیامبر فرزندان متعددی داشته که فقط نام «متوشلخ » و«ناخورا» و «حرقاسیل » در کتابها ذکر شده است.
                          زبان ادریس
                          ابن عباس می گوید: پنج تن از پیامبران به زبان سریانی(یونانی)سخن می گفتند:
                          1- آدم(ع)
                          2- شیث(ع)
                          3- ادریس(ع)
                          4- نوح(ع
                          5- ابراهیم(ع)
                          ادریس چندمین پیامبر است؟
                          مشهور این است که حضرت ادریس(ع)سومین پیامبر است و پس از آدم و شیث(ع)بدین مقام برگزیده شد.
                          گروهی وی را دومین پیامبر می دانند و دسته ای نیز نوح راپیامبر دوم شمرده اندو ادریس را یکی از انبیاء بنی اسرائیل می دانند. ابن کثیر در پاسخ این گروه می گوید: این سخن گمانی بیش نیست.
                          گروهی نیز ادریس را یکی از علمای بنی اسرائیل دانسته اند. این سخن به وسیله بعضی از مفسیران رد شده است.
                          آیا الیاس همان ادریس است؟
                          ابن مسعود و ابن عباس چنان نقل کرده اند که الیاس همان ادریس است. البته این سخن صحیح نیست; زیرا طبق کتب تاریخی الیاس ازفرزندان نوح(ع)و ادریس جد پدر نوح است و این دو قابل جمع نمی نماید.
                          سیمای پیامبر اسلام(ص)و علی(ع)در مصحف ادریس
                          در صحف ادریس پیامبر چنین آمده است: «هنگامی که خداوندابلیس را تا روز موعود مهلت داد، به او فرمود: برای آن روزموعود بندگانی را انتخاب و قلبهایشان را امتحان کرده ام. آنان دوستان من هستند برای آنها پیامبر مصطفی(ص)و امینی چون مرتضی(علی)«ع » انتخاب کرده ام. پس مصطفی(ص)را پیامبرآنها(امت)را یارو و انصار قرار دادم. آنها امتی هستند که من برای پیامبرم مصطفی(ص)و امینم مرتضی(ع)اختیار کرده ام.»
                          نکته مهمی که از این جملات به دست می آید این است که اولا حضرت ادریس(ع)آمدن پیامبری به نام محمد(ص)را بشارت می دهد و ثانیا به جانشینی و ولایت علی بن ابی طالب(ع)بعد از پیامبر(ص)تصریح می کند.
                          پیامبر اسلام(ص)در صحف ادریس «بهیائیل » خوانده شده و ادریس پیشاپیش جز ظهورش را داده است.
                          ولادت و دوران کودکی آن حضرت
                          علامه طباطبایی(ره)درباره مکان ولادت حضرت ادریس(ع)می فرماید:
                          حکیمان و دانشمندان در باره مکان ولادت ادریس اختلاف کرده اند.
                          گروهی بر این باورند که او در شهر «منف » مصر به دنیا آمد ودر آنجا وی را «هرمس الهرامه » می خواندند; و گروهی چنان می اندیشید که او در بابل به دنیا آمده است.
                          در باره دوران کودکی حضرت ادریس(ع)می گویند: ایشان استادی به نام «اغشاذیمون » داشته است.
                          علامه طباطبایی(ره)می فرماید: کسی در باره زندگی این شخص چیزی نگفته است. فقط گفته اند که او یکی از انبیای یونان و مصر بوده،«اورین دوم » شهرت داشت. یونانیها و مصریها ادریس را «اورین سوم » می خواندند.
                          ادریس و ستمگران
                          پادشاه ستمگری بر قوم ادریس(ع)حکومت می کرد و فرمانش برمال وجان مردم نافذ بود. روزی پادشاه برای تفریح از مرکز حکومت خودخارج گردید. در راه به چمن زاری سبز و خرم رسید و آنجا راپسندید. از فررای خود پرسید: این چمنزار از کیست؟ گفتند: آن مردی خدا پرست با فلان نام و نشان.
                          شاه دستور داد مرد بینوا را احضار کردند. به او فرمان زمین را به دربار واگذارد. مرد با ایمان گفت: خانواده ام از تونیازمندترند. شاه گفت: پس به من بفروش.
                          مرد حاضر نشد. شاه خشمگین به خانه بازگشت; ولی بسیار ناراحت به نظر می رسید و در اندیشه بود که چگونه زمین را از آن مردبگیرد.
                          همسر ناپاک شاه، چون شاه را عصبانی دید و سبب را دریافت،گفت: چاره کار آسان است. گروهی از یاران پلیدش را طلبید ودستور داد: نزدشاه گواهی دهند مالک زمین کافر و از دین شاه روی گردان شده است. به گواهی آنان ما زمین به تصرف شاه در آمد. در برابر این جنایت بزرگ، پروردگار خشمگین شده، به ادریس(ع)امر کرد نزد ستمکار رفته، به وی هشدار دهد ویاد آوری کند که پایتختو پیکر همسرت طمعه سگان خواهد شد.
                          ادریس(ع)پیام پروردگار را رسانید. شاه گفت: پیش از آنکه به دست من کشته شوی برون رو. همسرش گفت: از پیام خدای ادریس بیمناک مشو; من افرادی را برای کشتن وی می فرستم.
                          بدین ترتیب، گروهی به تعقیب ادریس پرداختند. ادریس به فرمان خداوند از شهر خارج شد; خود را مخفی ساخت و چنین دعا کرد:
                          خداوند! باران رحمتت را براین شهر نازل مفرما تا من درخواست کنم.
                          دعای ادریس مستجاب شد. او به غاری پناه برد و با حمایت فرشته ای که همه شب غذایش را می آورد به زندگی ادامه داد.
                          پروردگار شاه ستمگر را سرنگون کرد; در چنگال مرگ اسیر ساخت،شهر را ویران و همسرش را طعمه سگان ساخت. از مخفی شدن ادریس درغار بیست سال گذشت و حتی یک قطره باران نیز برآن سرزمین نبارید. زندگانی مردم بسی خت شد. مردم گفتند: بدبختی ما به سبب نفرین ادریس(ع)است. به درگاه خداوند رفتند; از گناهان خوداستغفار کردند و خاک ندامت بر سرریختند. خداوند توبه آنان راپذیرفت و ادریس را به شهر بازگرداند. مردم در پیشگاه او توبه کردند و باران با دعای ادریس به شهر بازگشت.

                          نظر

                          • mohammadhossein
                            عضو فعال
                            • Feb 2016
                            • 818

                            #478
                            پاسخ : دو کلام حرف حساب

                            حضرت شیث

                            حضرت شیث(ع) سومین فرزند آدم و حوا پس از هابیل و قابیل است که نامش در کتاب پیدایش تورات ذکر شده است. با استناد به تورات، شیث پس از قتل هابیل توسط قائن (قابیل) متولّد گشت. نام فرزند شیث در تورات، انوش است.

                            نام شیث در قرآن نیامده است امّا در احادیث و روایات اسلامی، نام شیث به عنوان یکی از پیامبران در اسلام ذکر گشته است. شیث در لغت بمعنی هبه الله است. {عبرانی}



                            قتل هابیل و درخواست آدم(ع)

                            پس از کشته شدن هابیل به دست قابیل، آدم(ع) از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، و آه و ناله-اش از فراق پسر بلند بود. شكایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست كه یاریش كند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد.

                            خداوند مهربان به آدم(ع) وحی كرد و به او بشارت داد كه: «آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا كنم كه جانشین او گردد.

                            طولی نكشید كه این بشارت تحقّق یافت، و حوّا(ع) دارای پسر پاك و مباركی گردید. روز هفتم این نوزاد، خداوند به آدم(ع) چنین وحی كرد: «ای آدم! این پسر از ناحیه من به تو هِبه (بخشش) شده است، نام او را هِبَهُ الله بگذار.» آدم(ع) از وجود چنین پسری خشنود شد، و نام او را هِبَهُ الله گذاشت.[1]



                            سال آخر عمر آدم(ع) و وصیت او

                            حضرت آدم(ع) به سالهای آخر عمر رسید. 930 سال از عمرش گذشته بود.[2] خداوند به او وحی كرد كه پایان عمرت فرا رسیده و مدّت پیامبریت به سر آمده است، اسم اعظم و آن چه كه خدا از اسماء ارجمند به تو آموخته و همه گنجینه نبوّت و آن چه را مردم به آن نیاز دارند، به شیث(ع) واگذار كن و به او دستور بده كه این مسأله را پنهان داشته و تقیه كند تا در برابر آسیب برادرش قابیل در امان بماند، و به دست او كشته نگردد.

                            به روایت دیگر: حضرت آدم(ع) هنگام مرگ-، فرزندان و نوادگان خود را كه هزاران نفر شده بودند، به دور خود جمع كرد و به آنها چنین وصیت نمود:

                            «ای فرزندان من! برترین فرزندان من، هبه الله، شَیث است و من از طرف خدا او را وصی خود نمودم،-از این رو آن چه از سوی خدا به من تعلیم داده شده به شیث می-آموزم تا مطابق شریعت من حكم كند كه او حجّت خدا بر خلق است. ای فرزندانم! از او اطاعت كنید و از فرمان او سرپیچی نكنید كه وصی و جانشین و نماینده من در میان شما است.»

                            سپس طبق دستور آدم(ع) صندوقی ساختند. ایشان صحایف آسمانی را در میان آن نهاد و آن صندوق را قفل كرده و كلید آن را به شیث(ع) تحویل داد و به او گفت: «وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل بده و كفن كن و به خاك بسپار. این را بدان كه از نسل تو پیامبری پدیدار می-شود كه او را خاتم پیامبران خدا گویند، این وصیت را به وصی خود بگو و او به وصی خود نسل به نسل بگوید تا زمانی كه آن حضرت ظاهر گردد.»

                            یكی از بشارتهای آدم(ع) به مردم عصرش، بشارت به آمدن حضرت نوح(ع) بود. آنها را مخاطب قرار می-داد و می-فرمود: «ای مردم! خداوند در آینده پیامبری به نام نوح(ع) مبعوث می-كند، او مردم را به سوی خدای یكتا دعوت می-نماید ولی قوم او، او را تكذیب می-كنند و خداوند آنها را با طوفان شدید به هلاكت می-رساند. من به شما سفارش می-كنم كه هر كس از شما زمان او را درك كرد، به او ایمان آورده و او را تصدیق كند و از او پیروی نماید، كه در این صورت ازغرق شدن در طوفان، مصون می-ماند.»

                            آدم(ع) این وصیت را به وصی خود شیث، «هبه الله» گوشزد نمود، و از او عهد گرفت كه هر سال در روز عید، این وصیت (بشارت به آمدن نوح(ع)) را به مردم اعلام كند.



                            پایان عمر آدم(ع) و جانشین شدن شیث

                            حضرت آدم(ع) در بستر رحلت قرار گرفت و در حالی كه زبانش به یكتایی خدا و شكر و سپاس از الطاف الهی اشتغال داشت، از دنیا چشم پوشید.

                            جبرئیل همراه هفتاد هزار فرشته برای نماز بر جنازه آدم(ع) حاضر شد و همراه خود كفن و حنوط و بیل بهشتی آورد.

                            شیث(ع) جسد حضرت آدم(ع) را غسل داد و كفن كرد، و به او نماز خواند، جبرئیل و فرشتگان هم به او اقتدا كردند.[4]

                            فرشتگان بسیاری برای عرض تسلیت نزد شیث(ع) آمدند، در پیشاپیش آنها جبرئیل به شیث(ع) تسلیت گفت و شیث به دستور جبرئیل، در نماز بر جنازه پدرش، سی بار تكبیر گفت.

                            از آن پس، شیث(ع) به جای پدر نشست، و آیین پدرش آدم(ع) را به مردم می-آموخت و آنها را به دین خدا فرا می-خواند، و به آنها بشارت می-داد كه: «پس از مدتی خداوند از ذریه من پیامبری را به نام نوح(ع) مبعوث می-كند. او قوم خود را به سوی خدا دعوت می-نماید، قومش او را تكذیب می-كنند و خداوند آنها را با غرق كردن در آب به هلاكت می-رساند.»

                            بین آدم تا نوح، ده یا هشت پدر به ترتیب ذیل، واسطه وجود داشته است.

                            1. شیث 2. ریسان (انوش) 3. قینان 4. آحیلث 5. غنمیشا 6. ادریس كه نام دیگرش، اخنوخ و هرمس است 7. برد 8. اخنوخ 9. متوشلخ 10. لمك كه نام دیگرش ارفخشد است.[5]

                            نظر

                            • mohammadhossein
                              عضو فعال
                              • Feb 2016
                              • 818

                              #479
                              پاسخ : دو کلام حرف حساب













                              سوره ۹۱: الشمس - جزء ۳۰



                              بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
                              به نام خداوند رحمتگر مهربان

                              وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿۱﴾
                              به خورشيد و گسترش نور آن سوگند! (۱)

                              وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿۲﴾
                              و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد (۲)

                              وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿۳﴾
                              و به روز هنگامي كه صفحه زمين را روشن سازد (۳)

                              وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا ﴿۴﴾
                              و قسم به شب آن هنگام كه صفحه زمين را بپوشاند (۴)

                              وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿۵﴾
                              و قسم به آسمان و كسي كه آسمان را بنا كرده. (۵)

                              وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿۶﴾
                              و قسم به زمين و كسي كه آن را گسترانيده. (۶)

                              وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾
                              و سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، (۷)

                              فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾
                              سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است (۸)

                              قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾
                              كه هر كس نفس خود را تزكيه كرده، رستگار شده (۹)

                              وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾
                              و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است. (۱۰)

                              كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿۱۱﴾
                              قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند. (۱۱)

                              إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿۱۲﴾
                              آنگاه كه شقي ترين آنها بپاخاست. (۱۲)

                              فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا ﴿۱۳﴾
                              و فرستاده الهي (صالح) به آنها گفت ناقه خدا را با آبشخورش ‍ واگذاريد (و مزاحم آن نشويد). (۱۳)

                              فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿۱۴﴾
                              ولي آنها او را تكذيب نمودند و ناقه را پي كردند و به هلاكت رساندند، لذا پروردگارشان آنها را به خاطر گناهي كه مرتكب شده بودند در هم كوبيد و سرزمينشان را صاف و مسطح نمود! (۱۴)

                              وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿۱۵﴾
                              و او هرگز از فرجام اين كار بيم ندارد (۱۵)

                              نظر

                              • mohammadhossein
                                عضو فعال
                                • Feb 2016
                                • 818

                                #480
                                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                                «الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر و لله الحمد والحمدلله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا; خدا بزرگ تر از آن است که توصیف گردد. آری چنین است،
                                معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست، و خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود،حمد و سپاس اختصاص به ذات پاک خدا دارد به خاطر آن که ما رادر راستای پاکسازی و بهسازی هدایت کرده، و شکر او را که جمعیت ما و امت ما رابرترین جمعیت و امت قرار داده است.»









                                نظر

                                در حال کار...
                                X