گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • *سامان*
    عضو فعال
    • May 2011
    • 4691

    #856
    آیینه شکسته
    دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
    بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

    در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
    بند از سر گیسویم آهسته گشودم


    عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
    چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم

    افشان کردم زلفم را بر سر شانه
    در کنج لبم خالی آهسته نشاندم


    گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
    تا مات شود زین همه افسونگری و ناز

    چون پیرهن سبز ببیند به تن من
    با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز


    او نیست که در مردمک چشم سیاهم
    تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

    این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
    کو پنجه ی او تا که در آن خانه گزیند


    او نیست که بوید چو در آغوش من افتد
    دیوانه صفت عطر دل آویز تنم را

    ای آینه مردم من از حسرت و افسوس
    او نیز که بر سینه فشارد بدنم را


    من خیره به آینه و او گوش به من داشت
    گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را

    بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
    ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را



    مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


    نظر

    • Captain Nemo
      مدیر
      • Dec 2010
      • 2934

      #857
      یکبار دگر نسیم نوروز وزید
      دلها به هوای روز نو باز تپید
      نوروز و بهار و بزم یاران خوش باد
      در خاک وطن ، نه در دیار تبعید
      یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
      دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

      شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
      مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

      نظر

      • Captain Nemo
        مدیر
        • Dec 2010
        • 2934

        #858
        بر سفره هفت سین نشستن نیکوست
        هم سنبل و سیب و دود کُندر خوشبوست

        افسوس که هر سفره کنارش خالی ست
        از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست
        یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
        دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

        شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
        مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

        نظر

        • Captain Nemo
          مدیر
          • Dec 2010
          • 2934

          #859


          ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
          از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
          به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
          به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
          یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
          دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

          شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
          مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

          نظر

          • Captain Nemo
            مدیر
            • Dec 2010
            • 2934

            #860
            برآمد باد صبح و بوی نوروز
            به کام دوستان و بخت پیروز

            مبارک بادت این سال و همه سال
            همایون بادت این روز و همه روز
            یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
            دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

            شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
            مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

            نظر

            • بابک 52
              ستاره‌دار (27)
              • Mar 2011
              • 17028

              #861
              سرخی من از تو ، زردی تو از من /

              آتش عشق از تو ، هیزم دل از من
              The greater the risk ، The greater the reward

              هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

              نظر

              • عليرضا جمالی
                مدیر (ستاره‌دار 20)
                • Oct 2010
                • 1296

                #862
                شعري زیبا از استـــــاد اسماعیل امینی



                بر اساس گزارش رسمی ؛ زندگی خوب و شاد و آرام است
                نهراسید گوسفند عزیز! گرگ هم مثل بره ها رام است
                بر اساس گزارش رسمی ؛ بهترین سال ، سال جاری بود
                پر تحرک ، پر از نشاط و شتاب ، مثل خرکیف و خرسواری بود
                بر اساس گزارش رسمی ؛ روزنامه زیاد و آزاد است
                شاید از آزادی زیادی ، چند تا روزنامه مازاد است
                شاید احساس می شود گاهی پرخوری می کنند مطبوعات
                رو به روی لباس شخصی ها ، قلدری می کنند مطبوعات
                بر اساس گزارش رسمی ؛ دشمنان بی شعور و نادانند
                بیست و سی را چرا نمی بینند؟ ایرنا را چرا نمی خوانند؟
                تا ببینند کارها خوب است ، تا بخوانند وضع مطلوب است
                ملت آزاد و راضی و خندان ، دولت از هر لحاظ محبوب است
                بر اساس گزارش رسمی ؛ هیچ کس ، هیچ وقت ، هیچ نگفت
                نه صدای گلوله ای برخاست ، نه کسی روی خاک در خون خفت
                بر اساس گزارش رسمی ؛ عده ای ناگهان یهو مُردند!
                عده ای نیز ناگهان خود را بی خودی پشت میله ها بردند!
                بر اساس گزارش رسمی ؛ گم شده خط فقر در ایران
                شایعات است فقر و بیکاری ، شایعاتی که عده ای نادان
                بی جهت پخش می کنند آنرا تا بگویند زندگی سخت است
                ما که تکذیب می کنیم از بیخ! هرکه تکذیب کرد خوشبخت است
                بر اساس گزارش رسمی ؛ مُرد بیکاری ، تورم مُرد
                چند موجود زنده را اما ، موشک ما به آسمانها برد
                بر اساس گزارش رسمی ؛ علم و آزادی و رفاه اینجاست
                غیر ما ، در تمام کشورها ، از فساد و گرسنگی غوغاست
                در اروپا به ویژه آمریکا ، مردم از فقر لخت و عریانند!
                بی خبر از ستاد یارانه ، چیزی از خوشه ها نمی دانند
                بر اساس گزارش رسمی ؛ غرب در حال سرنگون شدن است
                دولت مقتدر ، فقط ماییم ، دولت ما چراغ این چمن است
                بر اساس گزارش رسمی ؛ گاو پروار مش حسن خوب است
                علف و کسب و کار ، پربار است ، جنس چینی زیاد و مرغوب است
                بر اساس گزارش رسمی ؛ چین و روسیه اهل اسلامند
                در میان تمام کشورها ، این دو از هر لحاظ خوشنامند
                بر اساس گزارش رسمی ؛ چاوز از بیخ و بن مسلمان است
                سندش را نشان نداده ولی ، سندش هست گرچه پنهان است
                بر اساس گزارش رسمی ؛ همه خوشحال و خنده رو هستند
                عده ای ناگزیر می خندند ، عده ای ناگزیر سرمستند
                خنده دار است روزگار آری ، خنده دار است حال و روز همه
                مشت سنگین روزگار مگر ، بزند ناگهان به پوز همه
                سر به راه و مطیع و جان سختیم ، بر اساس گزارش رسمی
                زندگی می کنیم و خوشبختیم ، بر اساس گزارش رسمی !!!
                از ادمها بت نسازید, این خیانت است ؛ هم به خودتان, هم به خودشان! خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند وشما در اخر میشوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته...

                نظر

                • ناهید
                  عضو فعال
                  • Dec 2010
                  • 1419

                  #863

                  داستان شعر عاشقانه وفا نكردي و............................
                  مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند.

                  دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.

                  دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند .

                  ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود .

                  تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...

                  مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود.

                  سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه .

                  در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود .

                  و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد.

                  اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.


                  وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
                  شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم

                  اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
                  كشیدم از تو كشیدم، شنیدم از تو شنیدم

                  كی ام، شكوفه اشكی كه در هوای تو هر شب
                  ز چشم ناله شكفتم، به روی شكوه دویدم

                  مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
                  چرا كه از همه عالم، محبت تو گزیدم

                  چو شمع خنده نكردی، مگر به روز سیاهم
                  چو بخت جلوه نكردی، مگر ز موی سپیدم

                  بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
                  ندامتی كه نبردم، ملامتی كه ندیدم

                  نبود از تو گریزی چنین كه بار غم دل
                  ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشیدم

                  جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
                  چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

                  به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
                  گهی چو اشك نشستم، گهی چو رنگ پریدم

                  وفا نكردی و كردم، بسر نبردی و بردم
                  ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم
                  ؟
                  حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                  خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                  خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                  نظر

                  • عليرضا جمالی
                    مدیر (ستاره‌دار 20)
                    • Oct 2010
                    • 1296

                    #864
                    به یاد پروین اعتصامی
                    اي مُرغک خُرد ، ز آشيانه

                    پرواز کن و پريدن آموز

                    تا کي حرکات کودکانه؟

                    در باغ و چمن چميدن آموز

                    رام تو نمي شود زمانه

                    رام از چه شدي ؟ رميدن آموز

                    منديش که دام هست يا نه

                    بر مردم چشم ، ديدن آموز

                    شو روز به فکر آب و دانه

                    هنگام شب آرميدن آموز
                    از ادمها بت نسازید, این خیانت است ؛ هم به خودتان, هم به خودشان! خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند وشما در اخر میشوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته...

                    نظر

                    • Captain Nemo
                      مدیر
                      • Dec 2010
                      • 2934

                      #865
                      ای وطن ای مادر تاریخ ساز ، ای مرا بر خاک تو روی نیاز

                      ای کویر تو بهشت جان من ، عشق جاویدان من ایران من
                      یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                      دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                      شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                      مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                      نظر

                      • FENCER
                        عضو فعال
                        • Aug 2025
                        • 601

                        #866

                        مگسي را كشتم
                        نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
                        و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
                        طفل معصوم به دور سر من میچرخید،
                        به خیالش قندم
                        یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!
                        ای دو صد نور به قبرش بارد؛
                        مگس خوبی بود...
                        من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
                        مگسی را کشتم !
                        شخصیت مرد سرنوشت اوست

                        نظر

                        • آرتمیس
                          عضو عادی
                          • Aug 2025
                          • 283

                          #867
                          بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
                          شاخههای شسته، باران خورده، پاک
                          آسمان آبی و ابر سپيد
                          برگهای سبز بيد
                          عطر نرگس، رقص باد
                          نغمه شوق پرستوهای شاد
                          خلوت گرم کبوترهای مست

                          نرم نرمک می رسد اينک بهار

                          خوش به حال روزگار
                          خوش به حال چشمه ها و دشتها
                          خوش به حال دانهها و سبزهها
                          خوش به حال غنچههای نيمهباز
                          خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز
                          خوش به حال جام لبريز از شراب
                          خوش به حال آفتاب
                          ای دل من گرچه در اين روزگار
                          جامه رنگين نمی پوشی به کام
                          باده رنگين نمی بينی به جام
                          نقل و سبزه در ميان سفره نيست
                          جامت از آن می که می بايد تهی است
                          ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
                          ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
                          ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
                          گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
                          هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
                          [B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
                          [/COLOR][/SIZE][/B]

                          نظر

                          • Captain Nemo
                            مدیر
                            • Dec 2010
                            • 2934

                            #868
                            سيب شود رويتان، سرخ و سپيد و قشنگ
                            سبز شود جانتان، سبز و بلند و كمند

                            سير شود كامتان، از كرم كردگار
                            سكه شود كارتان، روزيتان برقرار

                            ماهي عمرت بود، پر حركت پر تلاش
                            غم بشود سنجدي، رخت ببندد يواش

                            پر زحلاوت شود،چون سمنو زندگي
                            غرق سعادت شود، شيوه اين بندگي
                            یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                            دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                            شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                            مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                            نظر

                            • حنا
                              عضو عادی
                              • Jul 2011
                              • 61

                              #869
                              ]راهی ندارد جز سقوط
                              برگ پاییزی...
                              هنگامی كه می داند درخت
                              عشق برگ تازه ای در دل دارد....

                              نظر

                              • حنا
                                عضو عادی
                                • Jul 2011
                                • 61

                                #870
                                ....شاید این جهان.......جهنم سیاره ی دیگری باشد!!

                                نظر

                                در حال کار...
                                X