شهرزاد امشب هوایی شده و / قصه ای برایت ندارد/ شهریار من
گزیده های شعر و شاعری
Collapse
X
-
-
دیروز
روزنامه ها نوشتند:
پسری با چشمهای زرد
نرگس های سفیدرا
چید
رفت
فردا
لابلای شعرهای دخترکی سبزمی شودto continue, please follow me on my page
نظر
-
در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو....
که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانیto continue, please follow me on my page
نظر
-
سرت را بالا بگیر
سینه را سپر کن
صدایت را بینداز ته حلقت و فریاد بزن :
...
"!! من فراموشش کردم"
بعد راست بینی ات را بگیر و
....تا ته بی نهایت برو
!!!پینوکیوی بیچارهحضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
نظر
-
آه اي زندگي منم كه هنوز
با همه پوچي از تو لبريزم
نه به فكرم كه رشته پاره كنم
نه بر آنم كه از تو بگريزم
همه ذرات جسم خاكي من
از تو، اي شعر گرم، در سوزند
آسمانهاي صاف را مانند
كه لبالب ز بادة روزند
با هزاران جوانه ميخواند
بوتة نسترن سرود ترا
هر نسيمي كه ميوزد در باغ
ميرساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو كردم
نه در آن خوابهاي رؤيائي
در دو دست تو سخت كاويدم
پر شدم، پر شدم، ز زيبائي
پر شدم از ترانه هاي سياه
پر شدم از ترانه هاي سپيد
از هزاران شراره هاي نياز
از هزاران جرقه هاي اميد
حيف از آن روزها كه من با خشم
بتو چون دشمني نظر كردم
پوچ پنداشتم فريب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر كردم
غافل از آنكه تو بجائي و من
همچو آبي روان كه در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاريك مرگ ميسپرم
آه اي زندگي من آينه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ور نه گر مرگ بنگرد در من
روي آئينه ام سياه شود
عاشقم، عاشق ستارة صبح
عاشق ابرهاي سرگردان
عاشق روزهاي باراني
عاشق هر چه نام توست بر آن
ميمكم با وجود تشنة خويش
خون سوزان لحظه هاي ترا
آنچنان از تو كام ميگيرم
تا بخشم آورم خداي ترا
فروغ فرخزادto continue, please follow me on my page
نظر
-
این خانه بوی گربه گرفته این شهر بوی غربت و دوری
باید تمام ملحفه ها را در آب گرم و هاله بشوری
باید که دستهات بچرخد لای حباب ها و کثافت
باید که اشکهات بریزد روی در شکسته قوری
هی چای دم کشیده نخوردن از بغض های هر شبه مردن
هی زل زدن به یک تن خسته از پشت شورت و کرست توری
ای خاک بر سرت که هنوزم ایثار می کنی و تحمل
مثل زنان ساده کامل : لبریز عشق و شور و صبوری
مثل زنان ساده کامل : آغوش های گرم و مفصل
مثل زنان ساده کامل : صبحانه های داغ و تنوری
خمیازه ی کشیده گربه ، تنهایی از تمام زوایا
باید تمام ملحفه ها را در آب گرم و هاله بشوری
باید تمام ملحفه ها را در آب گرم و هاله بشوری
زهرا باقری شاد
.......
پی نوشت: "زنان ساده کامل" برگرفته از شعر وهم سبز فروغ فرخزاد است و "بغض های هرشبه"برگرفته از شعرهای مهدی موسویto continue, please follow me on my page
نظر
-
از بی سگی طناب به گردن شغال نمی اندازم!!!to continue, please follow me on my page
نظر
-
قصه از اول آغاز می شود/ از یکی بود/ یکی نبود/ یک شهرزاد قصه گو/ که به بهانه رهایی دختران شهرش / عاشق تو شد / شهریار منto continue, please follow me on my page
نظر
-
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن زبساط عافیت برچیدن
در دست سر بریده ی خود بردن
در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
هرجا که نگاه می کنم خونین است
از خون پرنده ای گلی رنگین است
در ماتم گل پرنده می موید و گل
از داغ دل پرنده داغ آجین است
فانوس هزار شعله اما در باد
می سوزد و سرخوش است و چین واچین است
یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی
از عشــــق هر آنچه می رسد شیرین است
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باد پشت در خواهد زد
یک ساقه ی سبز در دلم خواهد کاشت
مهتـــاب بر آن شبنم تـر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشیـــــد به شاخه ها شرر خواهد زد
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیمto continue, please follow me on my page
نظر
-
هوا لبريز خداحافظی است
درياچه در رويايم و
درخت در خونم و
گذشته در استخوان هايم.
با عشقهای ديروزهای دور
به گلهای بيشه عشق می ورزم .
با مرگهای بسيار می ميرم.
حضور شب
و در خاطره ام
کتاب مقدس برگها را قرائت میکنم.
..
کاتلین راینto continue, please follow me on my page
نظر
-
خط می کشید روی تمام سؤال ها
تعریف ها؛معادله ها؛احتمال ها
خط زدبه روی شایدواماوهرچه بود
خط زدبه روی قاعده هاومثال ها
خطی دگر کشیدبه«قانون خویشتن»
قانون لحظه هاوزمان هاوسال ها
ازخودکشیددست وبه خودنیزخط کشید
یعنی به روی دفترخط ها وخال ها
خط ها به هم رسیده ویک جمله ساختند
با عشق ممکن است تمام محال هاto continue, please follow me on my page
نظر
-
هيچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب قلبی کشيدم شبيه نيمه سيبی
که به خاطر لرزش دستانم
زير انبوه رنگها پنهان شد ...
حسين پناهیto continue, please follow me on my page
نظر
نظر