کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
دکتر می بینم که امشب اعصابت خورده؟!
چرا؟ چی شده؟! :(
....آتا....یه چیزی رو از من بعنوان برادر بزرگت به امانت نگه دار....وقتی مقابل اولین سنگری رسیدی که وظیفه دفاع از او نرو داشتی ومسامحه کردی و سکوت کردی و به فردایی انداخنتی که قویتر شی و مصمم تر به خودت میای میبینی که مقابل خیلی چیزا مسایل پاک باخته بودی و قدم به قدم پس زده شدی و در اخر چیزی یعنوان یه ارزش که بهش تکیه کنی نداری....
...من درس عبرتی به این تریدر ... بدم که بین همه هم صنفیاش بپیچه....
...ببینم ورزش میکنی؟؟؟...
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
....آتا....یه چیزی رو از من بعنوان برادر بزرگت به امانت نگه دار....وقتی مقابل اولین سنگری رسیدی که وظیفه دفاع از او نرو داشتی ومسامحه کردی و سکوت کردی و به فردایی انداخنتی که قویتر شی و مصمم تر به خودت میای میبینی که مقابل خیلی چیزا مسایل پاک باخته بودی و قدم به قدم پس زده شدی و در اخر چیزی یعنوان یه ارزش که بهش تکیه کنی نداری....
...من درس عبرتی به این تریدر ... بدم که بین همه هم صنفیاش بپیچه....
...ببینم ورزش میکنی؟؟؟...
دکتر زیاد خودتو ناراحت نکن،تا بوده همین بوده و تا هست همین است
آره،بدنسازی کار میکنم ;;)
...اعصابم ناجور بهم ریخته....ناجوررر....
....شبم بهم ریخته....
...امروز کروی هارو فروختم جاش وبملت و فباهنر قبل از صف گرفتم...البته یه حسی به من میگه فعلا 380....بالاتر نداره....
....شدوصایی که جمع کرده بودم فعلا صف خریده...حرکت خوب یبود...پاسارگادم بسته است..میدونید...خرید خودم نبود...روز قبل از بست هشدن عصرش یکی به من زنگ زد گفت 40 هزار تا برات گرفتم...
....ولش کن حرفم نمیاد برم یه دوش بگیرم اعصابم خیلی خراببههه.....
سلام
بر دکی قهرمان
امدیم تایپک اون کلنگ :D
که دیدیم پرونده اش را بستی<:-p
اقا دمت گرم:x
فعلا در فباهنر بانک پاساگارد به هم همرزمیم;)
دکی
واتی
شیران
وسینا
کپشیر
هم بد نیستا>:D<
تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...
عمو ساسی کار از بیل و کلنگ گذشته...
بازی یه طرفه شد.. تو بلند مدت که سهله در میان مدت هم مهری و بیلی دیگه تو این سایت جاشون نمیشه... البته بوی توطئه هم به مشام میرسه.. بعضیا در داخل و خارج سایت ازین درگیری نفع می برن:-?
"سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است." (نيچه)
....آتا....یه چیزی رو از من بعنوان برادر بزرگت به امانت نگه دار....وقتی مقابل اولین سنگری رسیدی که وظیفه دفاع از او نرو داشتی ومسامحه کردی و سکوت کردی و به فردایی انداخنتی که قویتر شی و مصمم تر به خودت میای میبینی که مقابل خیلی چیزا مسایل پاک باخته بودی و قدم به قدم پس زده شدی و در اخر چیزی یعنوان یه ارزش که بهش تکیه کنی نداری....
...من درس عبرتی به این تریدر ... بدم که بین همه هم صنفیاش بپیچه....
...ببینم ورزش میکنی؟؟؟...
دکتر زیاد خودتو ناراحت نکن،تا بوده همین بوده و تا هست همین است
آره،بدنسازی کار میکنم ;;)
....
...اتا...اون زمان که طر حبودم یه منطقه ای بود 3/5...این ضریب یعنی اوج دوری و محرومیت...جاده...مگه فقط اسمش....اب...اخرین باری که اب زلال خورده بودن یادشون نمیامد....
....جای عجیبی بود...اسمش چم پلک بود...اگه لری داشته باشیم میدونه چی میگم....خیلی خوشگل بودن ...خیلی....زیبااا....مثال زدنی....میگفتن دخترای جوونشون فقط با پیر مردا ازدواج میکنن...شنیده بودم...ولی رفتم اونجا ب هعینه دیدم...تنها ساختمان اونجا که بویی از مدرنیته داشت مسجد بخش بود که میگفتن یه تهرانی اومده بوده اونجا ...یه پیر مردی یه دختر ازشون گرفته بود این مسجدو یادگار گذاشته بوده اونجا....
...خلاصه...ته ته اون منطقه....یعنی دیگه اخر دنیا...یه جای بود باسم....خدایااا...چی بود...اهان هفت چشمه....همه سید بودن اونجا...جالب بود که اونجا که همه لکی حرف میزدن اون قسمت همه فارسی رو سلیسو روون حرف میزدن...
....آقا قرار بود بریم پایش...اونم با چه جونورایی...دوتاشون که دایم ال چت بودن...یا نعشه نعشه یاخمار خمار....حالا فکر کن اینا رو ببری کوه و کمر ذخیره شیره اشون تموم شه....اقا وضعی بود....هر چی غر زدنو اهو ناله ومن شوهرم غیرتیه نمیزاره....من زنو بچه دارم...گفتم باید بریم....بخصوص که سید هم بودند....من دوتا مامای سید داشتم...یکیشون واقعا شبیه یه فرشته اسمانی بود....دوست داشتنی وانسان...مادر ترزای بود از مهربانی...اون یکی جونوری بود که منو بیچاره کرد تو اون یه سال...اقا بردمشون...یه شب هم بین راه کف یه چشمه خشک چادر زدیم....اتا....داداشتو نمیشناسی...اونم نمیشناسه...صبر کن....
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
دکتر جان ناراحت نباش کلا با دو تا جمله من سعی می کنم همه چیزو راحت (کمی احمقانه ) ازش بگذرم.
1- وقتی داری نابود میشی = ایشالا درست میشه
2-وقتی نابود شدی = حتما قسمت نبوده
غمتو نبینممم !!! ;)
برای سلامتی مبارزین اسلام عزیز صلوات...;)
دکی تو که حرفت رو زدی... دیگه ناراحتیت واسه چیه؟
...مخلصم....ممد فتح المبینی بود...ممد ...پیرو اون فقره که اس ام اس کردی...داداشت فکر همه جارو کرده.....همه میزاریم میریم...همه....تاپیکم قفل میکنم کلیدشم میدم به مندی....
...زدم مواضع دشمن بعثی رو ترکوندم...هر دوماه یه بار تاپیکشو میبندم قد قد میکنه همی....خوب شکلاتی شد....دلم خنک شد....میدونم الان بالشتشو بغل کرده داره گریه میکنه....
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
سلام
بر دکی قهرمان
امدیم تایپک اون کلنگ :D
که دیدیم پرونده اش را بستی<:-p
اقا دمت گرم:x
فعلا در فباهنر بانک پاساگارد به هم همرزمیم;)
دکی
واتی
شیران
وسینا
کپشیر
هم بد نیستا>:D<
...مخلصم ساسان جان...وقتی یاران تاپیکو اینجا دور خودم میبینم خستگی عملیات از تنم در میره....ولی میدونی چیه ساسان....اینهمه مارفتیم اونجا شکلاتیش کردیم یه بار جرات نکرد بیاد اینجا....کاریزمارو حال میکنی....نه جون داداش....اون چیزایی که از مندی و علی و ممد دیده خودش حواسش جمعه....اینجا کنام شیر بچه هاست....
...ساسان باهنر پله اول 380.....بعد یه مدت استراحت....پاسارگاد 300....نمیدونم چرا با دارو دسته واتی حال نمیکنم....وبملت دارم....
...بزار یخورده ابا از اسیاب بیفته یکی دوماه دیگه میرم تاپیک سردار بورسی....B-):O:->
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
عمو ساسی کار از بیل و کلنگ گذشته...
بازی یه طرفه شد.. تو بلند مدت که سهله در میان مدت هم مهری و بیلی دیگه تو این سایت جاشون نمیشه... البته بوی توطئه هم به مشام میرسه.. بعضیا در داخل و خارج سایت ازین درگیری نفع می برن:-?
....ممد جون الان با علیرضا در حد دوخط اختلاطی کردیم....
...دیگه مشکل فروم نیست....ما کلا در جهان هستی نمیتونیم کنار هم باشیم...جا برای هردو تنگه....فکر کنم باید یه صحبتی فردا با سینا و ممد الی گولی و حمید براتی اینا کنم...معرفی این عزیزان بمونه برا بعد....فقط اولی روزی 3 گرم شیشه میزنه بعد میادباشگاه 3 ساعت تمرین بعد میره رزمی به منم میگه فقط ازت خواهش میکنم به من بگو یه کاری برا ت انجام بدم....حالا بقیه بماند....یه نصفه طالبی زدم کمی بهتر شدم....تمام سرم مثل سرب گداخته شده بود....
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر