حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • مهربان
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1675

    #721
    در اصل توسط خودشکوفائی پست شده است View Post

    1. مهرداد جون عزیز دلم خواب موندی جیگر.... موقعی حاجیت تو قیمتای مفت داشت فملی و کنور می خرید که داشتی دپشمک و خدوچرخه و سآب نبات رو باشون نوسان می گرفتی!! حالا وقتشه بهت بندازمشون تا جیگرم حال بیاد...:p

    2- جون داداش عمرا من اول زنگ بزنم... خساستم عمرا بذاره پول تماس اول رو بندازی گردنم... الان چند روزه داری با من تعارف می زنی کی اول!!! جدا خوب مقاومت کردی... رقیب قدری گیرم افتاده... می خوای قرعه کشی کنیم؟؟!!:D

    ....1...ممد جون....داداش...بزار من بحثو همینجا تموم کنم....هر قیمتی تو خریدی من 10 تومن زیرش خریدم....زرشششکک...دادا زیر 1000 نمیفروشم...
    ....2...ممد جون...داداشم..ما که زنگ زدیم....ولی بالاغیرتا پای موبایل اینقدر ریلکس حرف نزن...انشا هم نگو....در تمام طول مدت صحبت فکر هزینه جابجایی بودم....دقیقه ای چند میندازه....؟؟؟:D:D;);):x:x
    [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

    نظر

    • خودشکوفا
      عضو فعال
      • Oct 2025
      • 1134

      #722
      در اصل توسط satyr پست شده است View Post
      1.داداش این سیکل هم با هزار زور و زحمت تونستیم بگیریم قابش کردم زدم به دیوار اون هم نه اتاق.بلکه پذیرایی اندازه ده تا دکترا برام میارزه
      2.با شعر المان زیاد حال نکردم شعر باید سیاه باشه
      3.دلیل خاصی نداشت حرف دلخیلی ها ست ولی کسی جرات گفتنشونو نداره همیشه باید یکی پیدا بشه که نفر اول باشه و همینطور قربانی .
      4 .....نمیدونم شاید. هنوز کدشو در نیاوردم .امارشو ندارم

      2- مهرداد جان من که عاشق شعر و ادبیاتم سیاه و سفیدش برام فرقی نداره...با همه اش حال می کنم... عین تفاوت مزه خورش بادنجان و قرمه سبزی!!! دیوانه جفتشم...
      اما جدا خوشحال میشم واسه آشنایی و لذت بچه ها هم که شده چند نمونه شعر سیاه که خودت مناسب می دونی رو تو تاپیک بیاری... محشر می شه:x
      3- این حرف دل رو خوب اومدی اما قربانی رو نه... ما بهت نیاز داریم... لطفا قربانی نشو/:)
      "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
      (نيچه)

      نظر

      • خودشکوفا
        عضو فعال
        • Oct 2025
        • 1134

        #723
        در اصل توسط مهربان پست شده است View Post

        ...ممد جون...داداشم..ما که زنگ زدیم....ولی بالاغیرتا پای موبایل اینقدر ریلکس حرف نزن...انشا هم نگو....در تمام طول مدت صحبت فکر هزینه جابجایی بودم....دقیقه ای چند میندازه....؟؟؟:d:d;);):x:x
        1- مهربان جون خبر خوبی برات دارم... با هر تومنی که از جیبت بابت مکالمه با حقیر سراپا تقصیر رفت پله ای به خدا نزدیک تر شدی;;)

        2- من کلا همیشه ریلکس حرف می زنم واسه همین در جلسات رسمی روسا بنده رو شرکت نمی دن... می دونن که آخرش حیثیت ساختگیشون رو جلو رقبا به باد می دم;)

        3- انشا نگم اصلا می میرم.... حالا نمره انشای ما چند؟!:d

        4- هزینه جابجاییش انقدی نمی شه... خوف مکن...>:)
        آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/01/10, 19:35.
        "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
        (نيچه)

        نظر

        • مندی
          عضو فعال
          • Oct 2011
          • 522

          #724
          در اصل توسط خودشکوفائی پست شده است View Post
          م ح ک ز 44 عزیزم!!!
          من کی قول دادم تو رو آشنات می کنم؟!
          اولا امتحان داری از درس می افتی....:p
          دوما معرفیت کنم بری آبرومو ببری؟:-?

          حالا می ترسم تجربه حجت رو تو باز تکرار کنی و کار به خونریزی برسه جیگر:D بیخیال ما شو... برو تو کار مهربان...
          ممد جون بیخیال انگشتتو مثل صمد [-Xکردی تو ک ز 44 ماها ، حالا که اینطور شد عمراً بگم 8->شوخیدم ;))یکیش فامیلیمه یکیشم اسم دهاتمونه اون 44 ام روز تولدمه البته چهاراولش اون یکی چارش برا جور شدن قافیه گذاشتم کنارش مثل خودم تنها نباشه درضمن متولد اسفندم اسفند دونه دونه اسفندیا رو که میشناسی یا ازلحاظ پول درآوردن وشانس وخوشبخت کردن زن وبچه درجه یکن از نوع محصولات یک ویک یا زیر صفرند حد وسط و میانی هم ندارند منم که بعلههههه :-q
          ممد زن گرفتن تو کتم نمیره به مولا نمیدونم چرا اینطوریم اصلاً یه ذره علاقه هم علیرغم اینکه تمام فامیلا وننه وبابا خودشونو کشتند منو راضی کنن تو وجود بی وجودم نمیره :d نمیدونم عقلم کامله یا ازناقصیشه 3:-O راست میگم به جون مهربان
          نکنه داری منو تحریک میکنی ناغلا خودت افتادی تو هچل ماروهم آره علی الحساب این هفته که میری خونه برو ببینم با اون شکم گنده ای که واسه خودت درست کردی زنده بیرون میای یا نه :-SS تا یه فکری به حالت بکنم گفتم معرفی کنی واسه شبای امتحان یکی باشه زیر سرم منو دلداری بده رفوزه نشیم نریم تو کوزه مهربان بیاد ب .... =))
          چی برم پیش مهربان:x ، عمررررراً همینمون کم مونده بود دو سه تا زید معتاد <:-P هم داشته باشیم صبح تا شب کارمون این باشه واسشون سیخ وسنگ و مغل مهیا و زغال بچرخونیمو آتیش کنیم وچای نبات دستشون بدیم بابا ما یکی میخایم که به قول ناهید خانم خواننده رو میگم دلش برام غش بده کلاه سر سادش بده شب رو باهام صبح بعدش صبح رو باهام شب کنه >:D<
          ای دل غافل ما هم دل خوشی داریما خدا بگم چیکارت نکنه ممد داغ مارو تازه کردی ولی خوب کردی تا این دل باشه اینقدر ساده لوح نباشه


          دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

          نظر

          • alman
            عضو عادی
            • Nov 2011
            • 85

            #725
            حكايت کارآیی و تولید مورچه هر روز صبح زود سر کار می*رفت و بلافاصله کارش رو شروع می*کرد. با خوشحالی به میزان زیادی تولید می*کرد. رئیسش که یک شیر بود، از این که می*دید مورچه می*تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود. بنابراین فکر کرد که اگر مورچه می*تواند بدون هیچ گونه سرپرستی بدین گونه تولید کند، پس با داشتن یک سرپرست حتما میزان تولیدش بسیار بالاتر خواهد رفت. او بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار زیادی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد. اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ورود و خروج بود. او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت. عنکبوت هم مدیریت بایگانی و تماس*های تلفنی را بر عهده گرفت. شیر از گزارشات سوسک لذت برده و از او خواست که نمودارهایی که نرخ تولید را توصیف می*کند تهیه نموده که با آن بشود روندها را تجزیه و تحلیل کند. او می*توانست از این موارد در گزارشاتی که به هیئت مدیره می*داد استفاده کند. بنابراین سوسک مجبور شد که کامپیوتر جدیدی به همراه یک دستگاه پرینت لیزری بخرد. او از یک مگس برای مدیریت واحد تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد. مورچه که زمانی بسیار بهره ور و راحت بود، از این کاغذبازی افراطی و جلساتی که بیشترین وقتش را هدر می داد متنفر بود. شیر به این نتیجه رسید که زمان آن فرا رسیده که شخصی را به عنوان مسئول واحدی که مورچه در آن کار می*کرد را معرفی کند. این سمت به جیرجیرک داده شد. اولین تصمیم او هم خرید یک فرش و نیز یک صندلی ارگونومیک برای دفترش بود. این مسئول جدید یعنی جیرجیرک هم به یک کامپیوتر و یک دستیار شخصی که از واحد قبلی*اش آورده بود، به منظور کمک به برنامه بهینه*سازی استراتژیک کنترل کارها و بودجه نیاز پیدا کرد. اکنون واحدی که مورچه در آن کار می*کرد، به مکان غمگینی تبدیل شده بود که دیگر هیچ کسی در آنجا نمی*خندید و همه ناراحت بودند. در این زمان بود که جیرجیرک، رئیس یعنی شیر را متقاعد کرد که نیاز مبرم به شروع یک مطالعه درخصوص سنجش شرایط محیطی دارد. با مرور هزینه*هایی که برای اداره واحد مورچه میشد، شیر فهمید که بهره*وری بسیار کمتر از گذشته شده است. بنابراین او جغدی که مشاور شناخته شده و معتبر بود را برای ممیزی و پیشنهاد راه حل اصلاحی استخدام نمود. جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با یک گزارش حجیم چند جلدی باز آمد. نتیجه نهایی این بود: "تعداد کارکنان بسیار زیاد است". حدس می زنید اولین کسی که شیر اخراج کرد چه کسی بود؟ مسلما مورچه! چون او عدم انگیزه اش را نشان داده وبه سیستم مدیریت نگرش منفی داشت.

            نظر

            • خودشکوفا
              عضو فعال
              • Oct 2025
              • 1134

              #726
              آلمان جون خیلی دوست دارم... خیلی آلمانی... بقیه فقط حرفشو می زنن اما تو واقعا آلمانی!!...با این مطلب آخری نشون دادی دیگه به روزهای اوج برگشتی.. این دفه جام جهانی تو دستاته.. ;)

              به عینه این بلا رو تو شرکت خودمون لمس کردیم... ما 80 نفر بودیم تو کارگاه بوشهر و اونوقت 200 نفر تو تهران به نام ما و جهت رسیدگی به امور ما استخدام شدند!!!!:d
              یکی از درخشش های سیستم همینه که هفته ای کلی پرواز از جیب کارفرما که در واقع خزانه مملکت هست انجام میشد که کارشناسان محترم رو از تهران به بوشهر جابجا کنه... آقایون حتی حاضر نبودند بالاسر پروژه یه هفته به صورت اقماری هم که شده بایستند و اونوقت ملت می گن چرا چهل ساله کارها پیش نمی ره..../:)
              کارفرما هم که جاهای دیگه با حضرات بچاپ بچاپ داشتند کلمه ای اعتراض به این گندکاری ها نکرد که نکرد...
              پیمانکار رو هم که اصلا روم نمیشه بگم چه خرابکاری هایی کرد!!!

              کارفرما فاسد... مشاور فاسد... پیمانکار فاسد....>:)
              آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/01/11, 09:31.
              "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
              (نيچه)

              نظر

              • یزدان پناه
                عضو عادی
                • Oct 2025
                • 17

                #727
                با سلام خدمت دکتر مهربان جناب خودشکوفایی و دیگر دوستان فعال در این تالار میخواستم اگه اجازه بدین منم در گفتگو هاتون شرگت کنم حقیقتا چند صفحه از گفتگو هاتون را مطالعه کردم خیلی خوشم اومد ولی متاسفانه نه مثل شماها از بازار سرمایه سر در میارم و نه ذوق شوخ طبعی دارم اما محفلتون خیلی دوستانه است :-/

                نظر

                • خودشکوفا
                  عضو فعال
                  • Oct 2025
                  • 1134

                  #728
                  به به ببین کی اومده این ورا... هادی جان جودم.. خیر مقدم...خوبی ببم؟؟ ;;)
                  افتخاریه واسه مهرداد که شما یه تشکر هم پای پست هاش بزنی!!! <:-p
                  من که تو رو از قدیم و ندیم میشناسم و می دونم بهتر از همه اهالی این تالار زیر و بم صدرا رو میشناسی... خودش کم دانشی نیست...و این که چند سال از عمرت رو پای پروژه های بین المللی با اهالی مغرب زمین سر کردی... حالا از آشناییت با کلی از استانداردهای امریکایی تا روسی نگم نامردی کرده ام...
                  باقی کمالاتت رو فعلا نمی گم چون می دونم از خجالت زود قرمز می شی!!! خلاصه که دوستت دارم... :*
                  فقط حواست باشه مهربان نفهمه خوراک کارت به کارتت محشره...مهرداد این هادی استاد امور کارت به کارتیه !!.. یه بار حساب کرد دیدیم ارقامی که من به خواب نمی بینم ایشون دستی داده اند به دوستان و ملت هم د برو که رفتی!!!>:D<
                  "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                  (نيچه)

                  نظر

                  • یزدان پناه
                    عضو عادی
                    • Oct 2025
                    • 17

                    #729
                    ممد جان این نظر لطف شما من که به قول خودت قابل نیستم مجید شیپی قربونت بره:"> ما مخلصتیم ولی جون تو اینقدر هندوانه زیر بغل من نذار ظرفیتشو ندارم

                    نظر

                    • alman
                      عضو عادی
                      • Nov 2011
                      • 85

                      #730
                      [QUOTE=خودشکوفایی;264352][i][b]آلمان جون خیلی دوست دارم... خیلی آلمانی... بقیه فقط حرفشو می زنن اما تو واقعا آلمانی!!...با این مطلب آخری نشون دادی دیگه به روزهای اوج برگشتی.. این دفه جام جهانی تو دستاته.. ;)



                      آقا ارادتمندیم ماهم شمارو دوست داریم ایشالا که یه روزی تو ایران ما هم کارها براساس استاندارها پیش بره

                      نظر

                      • alman
                        عضو عادی
                        • Nov 2011
                        • 85

                        #731
                        پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند : پدر عزیزم، با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره...... نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی. با عشق، پسرت، John پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن!

                        نظر

                        • خودشکوفا
                          عضو فعال
                          • Oct 2025
                          • 1134

                          #732
                          در اصل توسط مهربان پست شده است View Post
                          ...با عرض سلام وشب بخیر خدمت اسایتد بنام و بی بدیل عرصه فاندامنتال و تکنیکال محسن و بابک...;;)
                          ....سوالی که مطرحه اینه که.....محسن عزیز ....لطف میکنی گزارش کترام رو که حساب رسی نشده است یه نگاهی بهش بندازی....برداشتت از این گزارش چیه....خدا وکیلی....
                          ...بابک جان....مداران چه قیمتی رو به پایین بشکونه خطری میشه باید فروخت...حفاری چطور.....
                          ....با تشکر....
                          در اصل توسط محسن نظري پست شده است View Post
                          سلام و دورود بر مهربان عزيزم
                          دكي به كترام هيچ اميدي نيست اين سودها هم دردي از سهم با ان زيان انباشته سنگينش دوا نميكند اگر داري مراقب باش دكي...
                          در اصل توسط مهربان پست شده است View Post
                          .....بدبخت شدم....رفت تو پاچه ام....#-o
                          در اصل توسط محسن نظري پست شده است View Post
                          من دكي يه چيزي رو موندم كي به تو خط سهم خريدن ميده:-/

                          رفقا باور کنین این مهربان ما باید بره کنار دست پیمان قاسم خانی فیلمنامه کمدی بنویسه...
                          آدم ازش چه متن های توپی که نمی بینه....
                          این مکالمه قدیمی ایشون با یکی از اساتید سایت رو آوردم که بخونید و لذت ببرید...
                          البته من هم در حیرت استاد نظری شریکم...
                          مهرداد ایشالله همیشه پرسود باشی...>:D<
                          "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                          (نيچه)

                          نظر

                          • مهربان
                            عضو فعال
                            • Mar 2011
                            • 1675

                            #733
                            در اصل توسط mhkz44 پست شده است View Post

                            مهرداد عزیز دل برادر ای ویتامین بکمپلکس ای گل خش خاشم باورت نمیشه از بس گفتی میری باشگاه زیر بازو و روبازو کار میکنی منم جو گیر شدم رفتم باشگاه همون روز اول رفتم بازومو غلمبه کنم بیام جلوت عرض اندام فرداش دیدم نمیتونم خودکارم تو دست بگیرم باورت نمیشه تو دستشویی رفتن از فن کلاغ پر استفاده میکردم مدتی خلاصه دوسه تا دعا خالصونه :-bd در حقت کردم بعدشم در حق خودم که دیگه با بزرگون نخام کل کل کنم
                            اون کنور و فملی وصدرات تو لوزوالمعدم واقعاً بارها به خودم گفتم تو خرید وفروش سهام ازالگوی هارمونیک خفاشی تو استفاده کنم خدایش پرتفوتو رو کن بچه ها ببینند حمید اعرابی و بیل گیتس باید جلوت لنگ بندازن مطمئنم هف هشتا سهامی که از بورس که چه عرض کنم از فرابورسم اخراج شدند :D والان سر چاراه سبزه میدون خریدو فروش میشند توش هست
                            مهرداد ، جون حاجی پول ندارم بریزم واست هر چی داشتم غبشهر رو وقتی داغش کرده بودی بله خود تو و ata ای نالوتیا کردید تو پاچم الان مدتی هست شلوار کردی میپوشم دو سه تا مجنون هم افتادند تو سهم هی شل کن سفت کن راه انداختند جون مهرداد بیا صد تومنتو بنداز پشت این سهم بکش بالا خدایش خیلی وقته شلوار لی نپوشیدم دمت گرم دکتر منو ادبیات ، منو تاریخ هرچند دوتاشو خیلی دوست دارم ممدآقا رو هم خیلی دوست دارم قرار شده دوسه تا آشنا بهم معرفی کنه بماند به جان اون هاله سرکچلت قسم باون چشم های شهلات و سنده پیتیت قسم :ar! تو گیروداد 29 سالگی شدن رفتم ارشد آزاد امتحان دادم هیچی هم بلد نبودم باور کن مهرداد از فن جغد سفید =)) استفاده کردم چنان مردمک چشممو خیره میکردم تو گزینه ها یارو مامور جلسه گرخید فرار کرد رفت بیرون اتاق واستاد نتیجه امتحانو هم خودم باورم نمیشد قبول میشم داداشم از من حیرونتر دیدم صبح اس ام اس داده مبارکه قبول شدی اون لحظه فهمیدم که دانشگاه هم شده زرشک خونه ولی خر شدم رفتم ثبت نام اونم رشته مدیریت بازرگانی اونم شاخه مالی اونم یک میلیون وششتصد تومن خداییش کلاسم تو صفرات
                            مهرداد دوتا کتابش که هفته بعد باید امتحان بدم 1400 صفحه هست کار از شب امتحان و recent memory گذشته دهنم سرویسه قضیه من میدونی مثل کیه مثل همون یارو که رفیقشو سوار موتورکرده بود وبرا ترسوندنش رفته بود تو کوچه بم بست وسرعت صدتا گرفته بوده خلاصه دعام کن دلت گندس مستجاب میشه

                            ....البته اصولا هيچوقت نشده كه از من بعنوان شربت يا آمپول استفاده كنن...بيشتر از من بعنوان suppository:D:D:)فقط براي كنترل دردهاي شديد استفاده ميكنند...تقويتي نيستم ام اچ عزيز....
                            ...ام اچ جان...نميدونم چرا با خوندن متن تو احساس دويدن به من دست ميده...فكر ميكنم الانه كه خط بعدي پشت پيچ جاده گم بشه يا بيفته تو دره نتونم بخونم...يا احساس ميكنم تو پلوي داغ تو دهنته هول شدي داري مينويسي...
                            ..بيخيال ام اچ جان...بيخيال...ما نون و آب لرستانو خورديم خودمونو ميكوبيم به وزنه و ميله كار شما جوونا نيست...شما بلند شيد تو پارك يه كم مفاصلو بازو بسته كنيد آرتروز نگيريد...داداش من...سالها بايد بگذرد تا پخته شود خامي...از اون زماني كه امكانات نبود و گلدون بلند ميكرديم حضور مبرم داشتيم تا الان...ولي...ام اچ جان...خوبه...يعني باور كن من فكر ميكنم يكي از الزامات زندگيه ماست...
                            ...ديگه مدت طولاني هست كه به اين نتيجه منطقي رسيدم كه براي حرفها و ايده هات نياز به يه پشتوانه سازي هم وجود داره...و...اين رو هم اضافه كنم...مطمين باش چه از جهت وقت چه از جهت هزينه و برگشت سرمايه بخوبي انتظاراتتو پوشش ميده...
                            ...حميد اعرابي و بيل گيتس..:D8-}=P~خدا ذليلشون كنه هر دو از دوستاي نازنينو نخاله من هستند واز نوادر و عجايب روزگار...
                            ...يه چيز بگم بخند چند هفته پيش كه رفتم پيش حميد تا منو ديد گفت آقا اين قضيه شير خشك مارو برا چي رفتي گفتي...گفتم ...ا..حميد...مگه شير ميدي...:D
                            ...جان ام اچ فقط سهاماي گنده پنده كار ميكنم...از گرفتار شدن تو سهاماي كوچيكم ميترسم...ميگم بابا اينا باز يه سروصاحابي دارن...1 سالبعد باز يه چيزكي دست ادمو ميگيره...
                            ....اين غبشهرو هم ديدم همه تو تاپيكش صحبتاي خوب ميكنن گفتم حتما بدرد بخوره هرچند بالا غيرتا تا 1660 هم بالا رفت ولي چون من به تارگتاي ديگه اي فكر ميكردم نهايتا 1490:Dفروختم...دل ندارم ببينم رفيقم توسهمي گيره فردا سر خط بزار خودم برش ميدارم...:-|تو فكر ميكني اون شلوار كردي ارزونه؟؟؟...نه جان ام اچ...ميدوني الان يه دست نو و مجلسيش چنده...يه خورده رو جلو رونو ناحيه باسن كار كن يه دوتا اسكات مشتي برو شلوار تو پات لنگر نندازه جا اتكا داشته باشه...B-)
                            ...ام اچ عزيز...باز منو ناچار كردي كه نقبي بزنم به گذشته هاي تاريكو پر ازدودوم ويه تجربه بكشم بيرون....در چنين مواقعي...كه ميبيني امكان پاس كردن درس چيزي در حد 1 درصده...خدوتو بنداز رو كاناپه...عضلات بدن و تمام اسفنگتراتو شل كن...دست وپا رو بكش ..لبخندي بر لب بيار...كنترل ماهواره رو در دستان ظريفت بگير...پي ام سي روباز كن...يه ظرف چيپس و ماست موسيرم بزار كنارت...و از ديدن حركات موزون اشقياي اونور آبي لذت ببر...فردا صبح هم برو حذفش كنبچسب بكار پول شهريه همين واحد رو برا ترم بعد جبران كني...باش ...حضورت در اين تاپيك باعث خوشحاليه...
                            [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

                            نظر

                            • خودشکوفا
                              عضو فعال
                              • Oct 2025
                              • 1134

                              #734
                              1- رفقا خوب حال کردن ایام تعطیل رو؟؟..
                              امیدوارم به صورت کامل از این روزها بهره برده باشید... ما که جای همه خالی تا تونستیم نشستیم فیلم دیدیم..:x

                              پنجشنبه: کین خواهی یه فیلم اکشن و تخیلی, محصول انگلستان 2005

                              جمعه: شهر خدا یه جنایی درجه یک, محصول برزیل 2002

                              جمعه: شوخی سرنوشت یه کمدی عاشقانه, محصول شوروی سابق 1975

                              امشب هم به امید خدا آناند یه درام مشهور و محبوب, محصول هندوستان 1971


                              اگه آخر شب هم وقتی هم باقی موند یه ذره اوضاع سبد شکسته فکسنی مون رو بررسی می کنیم ببینیم چندچندیم!!:-<

                              مهربان دوست نازنینم هم برنامه اش لو رفته به شرح ذیل:
                              پنجشنبه صبح: زیارت عاشورا
                              پنجشنبه شب: دعای کمیل
                              جمعه صبح: دعای ندبه
                              جمعه شب: دعای عهد
                              شنبه صبح: شرکت در مراسم عزاداری و هیات
                              مونده امشب, هنوز بنده خدا تو شش و بش هست که عزاداری کجا بره...

                              حاجی خدا قوت...مهربان جان بیا و یه امشب رو با ما بشین و فیلم ببین تو رو جان اموات جفتمون... اتفاقا فیلم هندیه مناسب این ایامه.. یه دل سیر گریه می کنیما... چی؟.. نمیای؟.. خب نیا!!
                              رفقا من یه چیزی بهتون بگم ازین مهربان... این پسر مثه آب, زلاله... ما که از پشت تلفن هاله نورشو دیدیم...
                              می دوستمت:x

                              2- شما چه کردین؟؟ :-?

                              3- آقا تو صفحات اخیر یه شخصیت مهم سایت رو تو سپاس گزاران پای پست مردمان!! دیدیم.. بله خودشه.. saghi...
                              مهربان بجنب که داریم تو بخش مسابقات پارتی پیدا می کنیم... ساقی جان اگه ممکنه هوای ما رو بدار و با اینکه مهربان سهمی معرفی نکرده اسمشو قاطی برنده های این ماه رد کن.. آ قربون قدت...;;)
                              آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/01/12, 17:11.
                              "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                              (نيچه)

                              نظر

                              • خودشکوفا
                                عضو فعال
                                • Oct 2025
                                • 1134

                                #735
                                در اصل توسط mhkz44 پست شده است View Post
                                ممد جون بیخیال انگشتتو مثل صمد [-Xکردی تو ک ز 44 ماها ، حالا که اینطور شد عمراً بگم 8->شوخیدم ;))یکیش فامیلیمه یکیشم اسم دهاتمونه اون 44 ام روز تولدمه البته چهاراولش اون یکی چارش برا جور شدن قافیه گذاشتم کنارش مثل خودم تنها نباشه درضمن متولد اسفندم اسفند دونه دونه اسفندیا رو که میشناسی یا ازلحاظ پول درآوردن وشانس وخوشبخت کردن زن وبچه درجه یکن از نوع محصولات یک ویک یا زیر صفرند حد وسط و میانی هم ندارند منم که بعلههههه :-q
                                ممد زن گرفتن تو کتم نمیره به مولا نمیدونم چرا اینطوریم اصلاً یه ذره علاقه هم علیرغم اینکه تمام فامیلا وننه وبابا خودشونو کشتند منو راضی کنن تو وجود بی وجودم نمیره :d نمیدونم عقلم کامله یا ازناقصیشه 3:-O راست میگم به جون مهربان
                                نکنه داری منو تحریک میکنی ناغلا خودت افتادی تو هچل ماروهم آره علی الحساب این هفته که میری خونه برو ببینم با اون شکم گنده ای که واسه خودت درست کردی زنده بیرون میای یا نه :-SS تا یه فکری به حالت بکنم گفتم معرفی کنی واسه شبای امتحان یکی باشه زیر سرم منو دلداری بده رفوزه نشیم نریم تو کوزه مهربان بیاد ب ....
                                چی برم پیش مهربان:x ، عمررررراً همینمون کم مونده بود دو سه تا زید معتاد هم داشته باشیم صبح تا شب کارمون این باشه واسشون سیخ وسنگ و مغل مهیا و زغال بچرخونیمو آتیش کنیم وچای نبات دستشون بدیم بابا ما یکی میخایم که به قول ناهید خانم خواننده رو میگم دلش برام غش بده کلاه سر سادش بده شب رو باهام صبح بعدش صبح رو باهام شب کنه
                                ای دل غافل ما هم دل خوشی داریما خدا بگم چیکارت نکنه ممد داغ مارو تازه کردی ولی خوب کردی تا این دل باشه اینقدر ساده لوح نباشه

                                1. آقا عجب دوره زمونه گندی شده...ممدسن جان اصلا ازت انتظار نداشتم... تو که اومدی و اول اسم و فامیل و روز تولد و اسم دهاتتون رو گذاشتی خب بلانسبت می مردی اول اسم من و مهربان و کاپیتان و محسن مختاری و سرکار خانم خادمی و آلمان شرقی و همسایه سمت چپی و سوپری محلتون رو هم کنار قبلیا بذاری؟!!!!!!!! :-w>:P

                                2. پس نمی دونی چرا علاقه نداری:-?
                                اما من خوب می دونم جانم... چاره کارت هم پیش مهربانه...
                                مهرداد جان یه ارولوژیست خوب درجه یک به این جوون معرفی کن که اوضاعش خیلی خرابه...:-<:-< بنده خدا کارخونه اش تعطیله مهربان جان... :((
                                مشمول اصل 141 قانون تجارت شده و قراره به زودی منحلش کنن...>:)
                                آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/01/12, 18:33.
                                "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                                (نيچه)

                                نظر

                                در حال کار...
                                X