همه چیز از همه جا!!!

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • MOSTAFAVI
    Banned
    • Jun 2012
    • 5636

    #346
    پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

    یک کاربر فضای مجازی در توییتر نوشت:

    قانونی شدن استفاده از کپسولِ

    خودکشی در سوئیس که پس از مرگ

    کارِ تابوت هم انجام میده!

    این کپسول در ۳۰ثانیه اکسیژن رو به

    ۱درصد میرسونه و باعثِ مرگِ شخص

    در کمتر از ۱۰ دقیقه میشه!

    در مدت مشابه یک ساله که ۶۹ قاتل و

    قاچاقچی در ایران اعدام شدن، ۱۳۰۰نفر

    در سوئیس خودکشی کردن!

    نظر

    • منیب
      عضو فعال
      • Feb 2011
      • 2440

      #347
      پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

      نگاه همه به پرده سینما بود.
      (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)

      اکران فیلم شروع شد.
      شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
      دو دقیقه از فیلم گذشت
      چهار ديقه ديگر هم گذشت
      هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
      صدای همه درآمد.
      اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.

      طرف ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
      و به یک كودك معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
      جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
      پس قدر زندگیتان را بدانید!
      بارخدایاآبروی مرابتوانگری نگاهداروشخصیت مرابه تنگدستی ازبین مبرکه ازروزی خواران توروزی خواهم وازآفریده های بدکردارتومهربانی جویم-علی(ع)

      نظر

      • CHESTER.2020
        عضو فعال
        • Apr 2020
        • 1255

        #348
        پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

        عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
        خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش



        هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند
        عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش



        ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
        بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش



        گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی
        در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش



        لنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جان

        تا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویش


        نکنـــد پــــرده چـون فـــرو افتـــد.......داستــــان داستـــــان زر بــاشد/ زير اين نيم کاسـه هاي قشنگ .......نکنـــد کاســه اي دگـــر بـــاشد /
        نکنـــد آنـکه درس ديـن مي داد....... از خــــدا پـاک بـي خبـر بـــاشد. . .

        نظر

        • MOSTAFAVI
          Banned
          • Jun 2012
          • 5636

          #349
          پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

          نظر

          • ordeal
            عضو فعال
            • Apr 2012
            • 608

            #350
            پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

            یک روز استاد وارد کلاس شد و از تک تک ما سوال کرد که
            معنای "کثافت" چیست ؟

            هر کدام از ما جمله ای را در وصف کلمه کثافت بیان کردیم . استاد همه جوابها را رد کردند
            همگی با تعجب پرسیدیم پس جواب چیست ؟
            استاد گفت : کثافت به شخص یا اشیایی اطلاق می شود که در مکانی بجز مکان اصلی خود هستند .
            پرسیدیم یعنی چه ؟
            گفتند مثلا شما همگی عاشق تک تک تارهای موی مادرتان هستید ولی اگر یک تار موی مادرتان داخل غذا باشد آن را چندش آور و كثيف اطلاق میکنید .
            همگی روغن ته غذا را با نان و با علاقه وافر میخوریم ولی اگر یک لکه از آن روی لباستان باشد این کثافت است .

            در جامعه اگر افراد سر جای خود نباشند جامعه پر از کثافت می شود
            پر از کثافت...!!
            اول دفتر به نام ایزد دانا
            صانع پروردگار حی توانا

            نظر

            • MOSTAFAVI
              Banned
              • Jun 2012
              • 5636

              #351
              پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

              دوتا تک بیت شعر دیدم جالب بود

              اولی :
              باغ انگور مرا کس نخرد،باکی نیست .....می فروشم دو برابر ،آن روز که شرابش کردم

              دومی
              شده دلتنگ کسی باشی و از شدت حزن......وحشی و هار شوی، پاچه بگیری همه را
              :D
              @};-

              نظر

              • طيب
                عضو فعال
                • Nov 2010
                • 3080

                #352
                پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                آدمِ خوب! هیچوقت عوض
                نشو
                رفتم توی مغازه کامپیوتری گفتم: ببخشید این تبلت من یهویی خاموش شد

                □مغازه‌د‌ار گفت: بله حتما یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه Lcd سوخته باشه. اگه سوخته بود عوضش کنم؟
                - بله لطفاً، خیلی احتیاج دارم
                - فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین.

                ‌●روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد. هزینه‌ش را پرسیدم گفت: هیچی، چیز مهمی نبود فقط کابل فلشش شل شده بود، سفت کردم همین.

                ○تشکر کردم و اومدم بیرون... نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. می‌تونست هر هزینه‌ای را به من اعلام کنه! خودم را آماده کرده بودم...

                ■کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود. یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش. گذاشتم رو پیشخوان و بهش گفتم:
                *دنیا به آدم‌هایی مثل شما نیاز داره... لطفاً هیچوقت عوض نشو*

                □از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد. لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید،حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت...

                ●تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم. در راه برگشت به این فکر می‌کردم که تغییر در آدم‌ها به تدریج اتفاق می‌افته. تنها چیزی که می‌تونه ما را در مسیر درستکاری و امانت‌داری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه...

                *آدمِ خوب! هیچ وقت عوض نشو...*


                *از هزاران، یکنفر اهل دل اند*
                *مابقی تندیسی از آب و گِل اَند*

                تقدیم به تمام خوبان و کسانی که در مسیر خوبی هستند .?☘️??

                نظر

                • ordeal
                  عضو فعال
                  • Apr 2012
                  • 608

                  #353
                  پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                  1. به مردم در مورد ساز و کار دولت دروغ بگید. آنقدر دروغ بگید تا باور کنند که دولت از خودش پولی نداره، که مالیات درامد دولت است اگر چه دولت خالق تومان است و بی‌نهایت تومان دارد، اما به شکل عجیبی به تومان جیب ما نیاز دارد تا خودش را تامین کند! آنقدر دروغ بگید تا به ذهنشون نرسه که هر تومانی که در دست بخش خصوصیه یا از بازوی پولی دولت اومده یا از بانکهایی که از بازوی پولی مجوز گرفته اند.

                  ۲. بودجه ی تمام‌ خدمات عمومی را کاهش دهید . بر اساس دروغ بنیادین «دولت از خودش پولی نداره» ، بگویید متاسفید که پولی برای آموزش و ‌درمان و دستگیری و توسعه در بساط نیست. بگذارید خدمات عمومی روز به روز ناکارآمدتر شوند

                  ۳. علارغم محدودیت های بودجه‌ای، هنوز دلسوزان و کاردانانی در بخش عمومی هستند که کار را راه می‌اندازند. آنها دلسوز مردمند و مزاحم پروژه ی کلان ما. اخراجشان کنید. کودن‌ترین افراد را به جای آنها استخدام کنید. اگر در ایران هستید این کودن‌ها را تحت نام «تعهد به نظام» جذب کنید، اگر در غرب هستید «میهن‌پرستی» مثلا گزینه ی خوبی ست. در غرب همینکه کارآمدها را با کاهش دستمزد فراری بدهید، کودن‌ها جذب میشوند

                  ۴. دولت را بدنام کنید. ذات دولت را بدنام کنید. دائم بنویسید «دولت ذاتا ناکارآمد است.» بدون اینکه بگویید کارآمدی را چگونه تعریف میکنید و کدام مطالعات تجربی حامی این دیدگاهند. بگویید دولت پولها را هدر میدهد، مردم هم‌متوجه‌ نیستند که در نظام نرخ شناور زیست می‌کنند و بودجه لازم نیست تراز باشد. کاری کنید که همزمان که «پهلوی را برای توسعه و آبادانی تحسین میکنند» ، معتقد باشند بخش خصوصی پیشران توسعه‌است و دولت ذاتا بد است!

                  ۵. حالا مقدمات چیده شده. کسی شک‌نمیبرد که شما نهادی را ناکارآمد کرده اید. ذاتا ناکارآمد است . بخش خصوصی با ۸۰٪ نرخ ورشکستگی بهره ور است. بخش خصوصی با پسماندهای صنعتی، غارت انسان و طبیعت بهره‌ور است. بخش خصوصی یعنی صاحبین سرمایه‌های کلان، رفقای خودتان. غارتمردان عزیز. بخش خصوصی هم صرفا یعنی بنگاه‌ با نظم سرمایه‌داری. تعاونی‌های
                  دموکراتیک کارگری را از کتابهای درسی حذف کنید.

                  ۶. مجددا تاکید کنید دولت پولی ندارد، کار از محکم‌کاری عیب نمیکند. حالا وقت چیدن میوه است. اموال مردم را به غارت‌مردان بفروشید. «خصوصی‌سازی» زیباست. فلان باشگاه فوتبال که محصول عرق و اشک و تلاش پیشکسوت و بازیکن و هوادار است را به یک انگل بفروشید. انگل‌ها پول دارند و پول حق ایجاد میکند. تلاش اما حقی ایجاد نمیکند. اگر کارمند هرروز برای یک بنگاه نوآوری کند و سی سال کار، حقی ایجاد نمیکند. حق با کسی ست که جیرینگی‌ سهام را بخرد. کارگر یک منبع است، چیزی شبیه بیل یا جارو. رودخانه و جنگل را بفروشید. کارخانه ی کفش ملی را بفروشید. دولت پول ندارد، باید بفروشید. ذاتا ناکارآمد است باید بفروشید. کشور را بفروشید.

                  دکتر اشکیانی
                  اول دفتر به نام ایزد دانا
                  صانع پروردگار حی توانا

                  نظر

                  • MOSTAFAVI
                    Banned
                    • Jun 2012
                    • 5636

                    #354
                    پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                    نظر

                    • ordeal
                      عضو فعال
                      • Apr 2012
                      • 608

                      #355
                      پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                      از خانه سبز تا سرزمین سبز !!

                      همون سالهای اول دهه ۷۰ بود که تلوزیون در کنار فیلمهای دفاع مقدس و روایت فتح شروع کرد به پخش سریالهایی متفاوت ، پر احساس و امید بخش !! از همسران تا خانه سبز و سرزمین سبز !! شاید به این نیت که فضای تیره و تار دهه ۶۰ که آمیخته با خشونت و جنگ و جور بود کمی تلطیف بشه!!
                      چند شب پیش گفتگوی جالبی دیدم از بیژن بیرنگ که در اون ابراز پشیمانی کرده بود از ساخت چنین مجموعه هایی !!

                      میگفت اشتباه کرده که در اون سالها با رمانتیک بازی امید واهی فروخته به مردم که«بوی بهبود ز اوضاع جهان می اید» که «سیاست را کشتی بانی دیگر آمد» که دعوتشان کرده بی خیال شرایط معیشتی اسف بار پس ازجنگ«در عین تنگدستی در عیش کوشند و مستی»
                      به گمانم فیلمساز انگشت روی نکته خیلی مهمی گذاشته!! اینکه امیدواری در همه حال لزوما بایسته نیست !! که سیلی سخت واقعیت گاه نجات بخش تر از داروهای ملین و مسکن است!! که میتواند ترفندی باشد برای اسکات جامعه و فرصت دادن به تکمیل ایلغار سیستماتیک!!
                      خوش بینی کودکانه دوره اصلاحات و امید فروشی های انتخاباتی احمدی نژاد و روحانی را فراموش نکرده ایم!!

                      اینکه آلبر کامو گفته ناامیدی شاد و کنشگری و عصیان پس از آن را بر امید فروشی واهی و رخوت اوبلوموفی ترجیح میدهد تاکیدی بر همین پروبلماتیک اخلاقی و سیاسی است !!
                      بگمانم وقتشه دوگانه هایی مثل امید_ناامیدی و مثبت اندیشی سانتی مانتال ملازم اون رومورد پرسش قرار بدیم.

                      احمد بنی جمالی
                      اول دفتر به نام ایزد دانا
                      صانع پروردگار حی توانا

                      نظر

                      • ordeal
                        عضو فعال
                        • Apr 2012
                        • 608

                        #356
                        پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                        یه شطرنج باز روس بود به نام میخائیل تال(خدا رحمت کنه).بهش میگفتن جادوگر شطرنج...چون موقع بازی یهو یک وزیر رو میداد دو تا اسب وفیل میگرفت و با این روش قهرمان جهان شد.البته به خاطر سیطره رسانه های غربی احتمالا خیلی کم ازش شنیده باشید.اما روشش چی بود؟ ایشون ارزش واقعی مهره ها در نظرش بود نه ارزش اسمی.یه مواقعی یه رخ در بازی خیلی کمتر از یه فیل میرزه.چون رخ دور از بازی هست و بود و نبودش فرق زیادی نمیکنه ولی فیل در وسط بازی و مهره کلیدی هست.
                        این روش رو در همه ابعاد زندگیمون میشه استفاده کرد. شاید لازم بشه زمانی مثلا پولمون رو فدای یه آموزش لازم کنیم.شاید زمین بلااستفاده مون رو بفروشیم بریم دور دنیا گردش....شاید...شاید این شایدها روزی برامون تبدیل به باید بشه اگه ارزش ذاتی و واقعی داراییهامون رو خوب بسنجیم.
                        سیاوش قنبری نژاد
                        اول دفتر به نام ایزد دانا
                        صانع پروردگار حی توانا

                        نظر

                        • ordeal
                          عضو فعال
                          • Apr 2012
                          • 608

                          #357
                          پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                          یلدارااینجوری شروع کنیم..‌?‍♀️
                          شب سردی بود...
                          زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند .
                          شاگرد ميوه‌فروش ، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت .
                          زن با خودش فكر مى‌كرد چه خوب بود او هم مى‌توانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديك‌تر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود .
                          با خودش گفت :سالم‌ترهاشو میبرم خونه.
                          مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد... هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند .
                          برق خوشحالى در چشمانش دويد...
                          ديگر سردش نبود!
                          زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! »
                          زن زود بلند شد ، خجالت كشيد .
                          چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد...
                          راهش را كشيد و رفت.
                          چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! »
                          زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت :
                          « اينارو براى شما گرفتم . »
                          سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار .
                          زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم .
                          زن گفت : « اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى . اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى»
                          زن منتظر جواب زن نماند ، ميوه‌ها را داد و سريع دور شد... زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد .
                          قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !... خير ببينى...»
                          یلدا نماد مهربانی و عشق ورزیدن به همنوع❤
                          اول دفتر به نام ایزد دانا
                          صانع پروردگار حی توانا

                          نظر

                          • MOSTAFAVI
                            Banned
                            • Jun 2012
                            • 5636

                            #358
                            پاسخ : همه چیز از همه جا!!!



                            وطنم ای شکوه پابرجا:D

                            نظر

                            • ordeal
                              عضو فعال
                              • Apr 2012
                              • 608

                              #359
                              پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                              یک خاطره از مدیر عامل سابق یکی از شرکت های پالایشگاهی از مافیای نفتی

                              ۱۰ روز قبل از مجمع سالیانه شرکت استعفای خودم را به شکل کاملا محرمانه تحویل هیات مدیره دادم. نماینده سهام دار شرکت از من خواهش کرد که یکسال دیگر ادامه بدهم. نگران بود با رفتن من، اوضاع شرکت به دوران ورشکستگی برگردد. من گفتم مجدد فکر می کنم…

                              اما خبر اینطور به مافیا مخابره شد که مدیر عامل استعفای خودش را پس گرفته است و یکسال دیگر در شرکت به عنوان مدیر عامل می ماند…

                              روز دوشنبه صبح هر هفته من جلسه بررسی طرح های فروش داشتم و برخی از مدیران و مشاورین شرکت در جلسه حاظر می شدند. در اتاق من تلوزیونی قرار داشت که تصاویر پالایشگاه را از طریق ۴۸ دوربین در اختیار من می گذاشت. قدری که از جلسه گذشت تصویر دوربین ها قطع شد و بخش هایی از یک فیلم پورن از تلوزیون ۷۰ اینچی من پخش شد. در جلسه هم خانوم حضور داشت و هم آقا! به سرعت یکی از مشاورین، تلوزیون رو خاموش کرد اما چند دقیقه ایی همه شوک شدیم، نفس من که بالا نمی اومد…


                              ⬆️ تا ظهر هم روی موبایل همه ۱۲۰۰ نفر کارمند شرکت پیامکی ارسال شد که مدیرعامل در دفترش فیلم پورن نگاه می کند که باعث شد طوفانی از تلفن و پیامک برای من از داخل و خارج از شرکت ارسال شود ‌و خلاصه تا ماه ها من در حال تکذیب این خبر بین دوست و دشمن بودم.

                              تا امروز که این خاطره را بازگو می کنم هیچگاه مسولین مربوطه علیرغم اصرار های من، پیگیری نکردند که عامل پخش این فیلم چه کسی بود، در حالیکه واضح بود تغذیه آن فیلم به سیستم اینترانت داخلی شرکت فقط از داخل واحد IT میسر بود.

                              هر چند بعدها من خودم فهمیدم که جریان پشت پرده چه بود و چه کسانی بودند و اینکه هدف از این اینکار این بود که من در تصمیم برای رفتن ذره ایی تشکیک نکنم و واقعا هم نکردم. خلاصه اینکه کار سالم کردن و سالم کار کردن خیلی سخت است…
                              اول دفتر به نام ایزد دانا
                              صانع پروردگار حی توانا

                              نظر

                              • ordeal
                                عضو فعال
                                • Apr 2012
                                • 608

                                #360
                                پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                                نقش اساتید و دانشجویان در اداره دانشگاه
                                در دانشگاه ما سیستمی وجود دارد به اسم مجلس سنا (Faculty Senate) به این شکل که هر دانشکده‌ای یکی از اساتید را با رای‌گیری انتخاب می‌کنند تا در این مجلس عضو باشد. من این فرصت را داشته‌ام که در قریب به یک سال و نیم گذشته، سناتور دانشکده مهندسی عمران باشم.
                                وجود این مجلس فواید بسیار زیادی دارد ولی یکی از مهم‌ترین آن‌ها، این است که چنین سیستمی، امکان دخالت دموکراتیک در فرآیند تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های دانشگاه را برای اساتید و دانشجویان فراهم می‌کند. مثلا وقتی موضوع مهمی باعث دغدغه و یا نگرانی دانشجوها می‌شود، به جای مطالبه حقوق در کف دانشگاه، آن‌ها این امکان را دارند که در یک فضای امن و محترمانه، نظراتشان را با سنای دانشگاه مطرح کنند. اگر یکی از سناتورها (اساتید) موافق اهمیت این موضوع باشد، آن را به صورت یک طرح در سنا مطرح می‌کند و سپس موافقین و مخالفین راجع به این موضوع به تفصیل بحث کارشناسی می‌کنند. نهایتا چنانچه این طرح تصویب شود، برای پیگیری نهایی به ریاست دانشگاه و کابینه‌ی او انتقال پیدا می‌کند.
                                اطلاع ندارم که آیا این سیستم در دانشگاه‌های ایران وجود دارد یا خیر. اگر هست که عالی اما اگر نیست، فکر می‌کنم ایجاد آن می‌تواند از بسیاری از چالش‌ها به بهترین شکل جلوگیری کند.
                                دکتر عابدی
                                اول دفتر به نام ایزد دانا
                                صانع پروردگار حی توانا

                                نظر

                                در حال کار...
                                X