روانشناسی بازار سرمایه

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • مجيد رادمنش
    مدیر (6)
    • Oct 2010
    • 4902

    #211
    روانشناسي بازار سهام




    يك سرمايه گذار موفق ديگر را بشناسيد

    گروه بورس- وارن بافت و جورجي شوارتز، تنها سرمايهگذاران مشهوري نيستند كه نامشان در فهرست ثروتمندترين افراد جهان در مجله سالانه فوربس ديده ميشود. همچنين آنها تنها سرمايه گذاراني نيستند كه از صفر شروع كرده اند. هرچند كه تا سال 2003، آنها ثروتمندترين افراد بودند. در فهرست ميلياردرهاي جهان در مجله فوربس 2004، كارل آيكان با سرمايه 6/7 ميليارد دلار، براي اولين بار بالاتر از جورجي شوارتز (با 7 ميليارد دلار) قرار گرفت و خود را در رتبه دوم از ثروتمندترين سرمايه گذاران جهان جاي داد. اما پرسش اين است كه آيكان به چه روشهاي پيروزمندانه اي در سرمايه گذاري، عمل ميكند؟



    از سهام اجاق گاز تا خريد سهام پرپتانسيل!

    مرور زندگينامه اين سرمايه گذار موفق روايتگر نكات جالبي است، اينكه آيكان از خريد سهام يك شركت توليدكننده اجاق گاز شروع ميكند و در خلال سال 1970 كه آمريكا شرايط تورمي داشت، اقدام به خريد سهام شركتهاي داراي داراييهاي ثابت و مشهود ميكند، شرايطي كه شايد به روزهاي كنوني بورس تهران شباهت داشته باشد. روزهايي كه ارزش سهام بسياري از شركتها پايينتر از ارزش ذاتي خود قرار داشت. سراسر زندگينامه سرمايه گذاري آيكان اين مهم را گوشزد ميكند كه در شرايط تورمي فقط دارايي بخريد. كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت اين بار روايتگر زندگينامه كارل آيكان شده است: در اواخر سال 1977، كارل آيكان، خريد سهام يك شركت توليدكننده اجاق گاز در اهايو به نام «تاپان» را آغاز كرد. او به خريد اين سهام ادامه داد تا اينكه 20 درصد از سهام اين شركت را به دست آورد. يك معامله گر اهل نيويورك چه چيزي در مورد اجاق گاز يا توليد در اين زمينه ميداند؟ او اطلاعات چنداني در اين زمينه نداشت. اما ميتوانست ترازنامه را بخواند. براي او واضح بود كه ارزش ويژه هر سهم حدود 20 دلار ميباشد و اين در حالي است كه قيمت هر سهم آن در بازار تنها 50/7 دلار بود و اين واقعيت حاشيه امنيت خوبي را براي تصاحب اين سهام ايجاد ميكرد.



    تنها برخي از افراد بر اين عقيده بودند كه قيمت سهام تاپان مناسب است. براي مثال، صنايع ليتون تصميم به تصاحب اين شركت گرفت، اما به اين نتيجه رسيد كه تاپان در شرايطي وحشتناك است و به اينترتيب از اين كار صرف نظر كرد.عموي آيكان كه چند سال قبل از آن، 000/400 دلار براي كسب و كار در بورس نيويورك، به او قرض داده بود، با خود تصور ميكرد كه آيكان ديوانه شده است. اما هنگامي كه برادر زادهاش تنها يك سال بعد، مبلغي معادل 7/2 ميليون دلار سود از سهام تاپان به دست آورد، نظر خود را تغيير داد. تاپان همچنين خصوصيت ديگري داشت كه براي آيكان جذاب بود: هيچگونه سهامدار عمده و مديريتي نداشت. آيكان با به دست آوردن 20 درصد از آن شركت اقدام به تغيير ساختار شركت كرد.



    استفاده از ناكارآيي هاي بازار

    در سال 1967، آيكان انجام معامله براي خودش را از طريق جايگاه اختصاصي خود در بازار سهام نيويورك آغاز كرد. او بولتن خبري هفتگي در مورد اختيارات خريد و فروش سهام منتشر كرد كه تنها منبعي بود كه به طور عمومي در دسترس قرار داشت و اطلاعاتي در مورد قيمت آپشن ارائه ميداد. آيكان فعاليت خود را گسترش داد و متوجه ناكارآيي مشابهي در قيمت گذاري صندوقهاي سرمايهگذاري مشترك شد، كه تقريبا همه آنها با كاهش قيمت عمدهاي نسبت به ارزش داراييهاي تحت مالكيت خود، مشغول فعاليت بودند، به اينترتيب او شروع به خريداري واحدهاي سرمايه گذاري اين صندوقها كرد. آيكان نيز همچون بافت و شوارتز، صريحا بر اين باور است كه نظريه بازار كارآمد كاملا بي معنا است. تمام حرفه او در وال استريت بر اين مبنا شكل گرفته بود كه اين ناكارآيي بازار را بيابد و از آنها بهره مند شود.



    روش كار آيكان

    يكي از عوامل موثر در موفقيت آيكان، همكار او آلفرد كينگزلي بود كه در سال 1968 به او پيوست. آيكان، محاسبات را به كينگزلي سپرد تا او اطلاعات را به خوبي بررسي و اهداف احتمالي سرمايهگذاري را مشخص كند تا سپس آيكان از ميان آنها بهترينها را انتخاب نمايد. روزي در هنگام صرف ناهار آيكان و كينگزلي متوجه شدند كه ميتوانند همان روشي را كه در مورد صندوقهاي سرمايهگذاري مشترك با سرمايه ثابت استفاده كرده بودند، در مورد ديگر شركتهاي پذيرفته شده در بورس و فرابورس كه قيمت كنوني سهامشان بسيار پايينتر از ارزش دفتري آنها است به كار گيرند و زمانبندي آنها كاملا مناسب بود، بنابراين آنها خريد را شروع كردند. پس از بازار نزولي سالهاي 1973 تا 1974، مجددا با اولين شوك نفتي، جهش سهام در سال 1975 به آرامي آغاز شد تا آنكه بزرگترين بازار رو بهترقي تاريخ در سال 1982 آغاز شد و سودهاي رويايي براي آنها به ارمغان آورد.



    در واقع در دهه 1970 تورم به شدت در حال افزايش بود، ارزش داراييهاي مشهود همچون طلا و مسكن به سرعت بالا رفته بود، اما اين تغييرات هنوز درترازنامههاي شركتها تاثير خود را نشان نداده بود و اين اتفاق بايد دير يا زود به وقوع ميپيوست. در چنين شرايطي، سهام بسيار زيادي با قيمتي پايينتر از ارزش ذاتي آنها، خريد و فروش ميشد، اما به علت تورم، كاهش قيمت نسبت به ارزش داراييها در زمان تسويه بيشتر از اين ميزان بود. اين شرايط باعث ايجاد حاشيه امنيت بسيار بالايي براي آيكان شد. تاپان، تنها اولين مورد از سرمايه گذاريهاي پايينتر از ارزش واقعي بود كه آيكان و كينگزلي به دنبال آنها بودند.



    شاهراه موفقيت در بازار

    واضح است كه آيكان روش كاملا مشخصي براي خروج دارد كه در درون سيستم سرمايهگذاري او نهفته است. او هيچ چيزي را نميخرد، مگر اينكه ابتدا طرح خروج خود از آن را به دقت بررسي كرده باشد. او به دقت در ميان شركتهاي ثبت شده به دنبال آنهايي ميگشت كه قيمت سهام آنها بسيار پايينتر از ارزش دفتري و ارزش ذاتي آنها بود، و هيچ كس از جمله مديريت شركت، مالك سهام زيادي از شركت نبود. پس از آنكه هدف خود را مشخص ميكرد، بيسر و صدا شروع به جمع آوري سهام ميكرد و تا آنجا كه ميتوانست اقدام به خريد سهام آن شركت مينمود و بعد از چند سال محصول استراتژي خود را به بهترين نحو برداشت ميكرد.


    یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

    نظر

    • داش مهدی
      عضو فعال
      • Jan 2011
      • 595

      #212
      در اصل توسط مجيد 20 پست شده است View Post
      روانشناسي بازار سهام




      يك سرمايه گذار موفق ديگر را بشناسيد

      گروه بورس- وارن بافت و جورجي شوارتز، تنها سرمايهگذاران مشهوري نيستند كه نامشان در فهرست ثروتمندترين افراد جهان در مجله سالانه فوربس ديده ميشود. همچنين آنها تنها سرمايه گذاراني نيستند كه از صفر شروع كرده اند. هرچند كه تا سال 2003، آنها ثروتمندترين افراد بودند. در فهرست ميلياردرهاي جهان در مجله فوربس 2004، كارل آيكان با سرمايه 6/7 ميليارد دلار، براي اولين بار بالاتر از جورجي شوارتز (با 7 ميليارد دلار) قرار گرفت و خود را در رتبه دوم از ثروتمندترين سرمايه گذاران جهان جاي داد. اما پرسش اين است كه آيكان به چه روشهاي پيروزمندانه اي در سرمايه گذاري، عمل ميكند؟


      http://www.donya-e-eqtesad.com/Defau...w.asp?@=293918
      این جورجی شواتز، همون جورج سوروس خودمونه که خدا ذلیلش کنه فکر میکرد اینجا هم گرجستان یا اوکراینه و می تونه با دلارهای سبزش تو مملکت اسلام انقلاب رنگی راه بندازه. همونی که هنوزم بزرگترین گناه خاتمی اینه که همین آغا گفته دو بار با خاتمی دیدار داشته. از همون صهیونیست های کثیفی که بزرگترین دوروغ تاریخ یعنی هولوکاستو ساختن.
      حالا فامیلشو عوض میکنن و یه کتاب دربارش می نویسن. تازه تو مهمترین روزنامه اقتصادی کشور هم چاپش می کنن. حالا اینا به کنار، صدا و سیما هم خبر پیوستنش به جنبش اشغال وال استریتو کار میکنه و یکی از نشونه های بارز اضمحلال نظام سرمایه داری میدونه.

      خدایا شفاشون بده همین روز جمعه ای:-?
      مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

      نظر

      • مجيد رادمنش
        مدیر (6)
        • Oct 2010
        • 4902

        #213
        روانشناسي بازار سهام

        اين نكات كليدي را به خاطر بسپاريد

        گروه بورس- هفته پيش با «آيكان» به عنوان يكي از سرمايه گذاران موفق دنيا آشنا شديد. فردي كه به سرعت توانست پلههاي ترقي را طي كرده و در دنياي سرمايهگذاري در بورس بدرخشد. در ادامه بررسي زندگينامه آيكان به نكات كليدي موفقيت و نوع نگاه او به سرمايه گذاري اشاره شده است. اهميت به سهام طلايي و مديريتي پرهيز از تمركز بر سهام يك شركت خاص و از همه مهمتر تشخيص درست زمان خريد و فروش از جمله نكات كليدي و رموز موفقيت اين سرمايه گذار شناخته شده است. بخشي از ادامه زندگينامه وي كه در كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت منتشر شده را در ادامه ميخوانيد.



        بازي حرفه اي ها در وال استريت

        اولين اقدام آيكان پنهان كردن چهره واقعي خود بود. او و شريكش، آلفرد كينگزلي به عنوان سرمايه گذاراني مهربان، «كه ممكن است سرمايهگذاري خود را افزايش دهند»، به مديريت تاپان (اولين شركتي كه او قصد تصاحب آن را نمود) معرفي شدند و براي رسيدن به هدف خود، پرسشهايي ساده لوحانه در مورد شركت و محصولاتش پرسيد. نيازي به گفتن ندارد كه آيكان پاسخ آن پرسشها را ميدانست. اما با اين كار به هدف خود در جهت آرام كردن مديريت تاپان در مورد احساس امنيت رسيد و اجازه داد تا آنها با خود فكر كنند كه او و كينگزلي از اينكه مديريت براي صحبت در مورد شركت به آنها وقت داده است خوشحال هستند. سرمايهگذاران بزرگ به ندرت با كسي در مورد فعاليت خود در بازارها صحبت ميكنند. اما آيكان اين گونه نبود. او در مرحله دوم ازترفند خود، براي آنكه مديريت شركت از اقدام آنها آگاه نشود همچنان به صحبت كردن با آنها ادامه داد بدون آنكه هدف اصلياش فاش شود. هنگامي كه آيكان سهام خود را در تاپان افزايش داد، مديريت شركت مصممتر شد تا نيت اصلي او را دريابد. اما او كماكان خود را به عنوان يك سرمايهگذار بلندمدت و علاقهمند به تاپان معرفي ميكرد.



        گام سوم او جستجو براي جايگاهي در هيات مديره بود. تقريبا در چنين زماني بود كه مديريت شركت متوجه شد كه نيت واقعي آيكان هر چه باشد، ممكن است امنيت آنها را به خطر اندازد. البته ديگر براي هرگونه اقدام دفاعي دير شده بود. دانستن اين نكته ضروري است كه آيكان به دانشگاه پرينستون رفت و ـ همچون شوارتز ـ به تحصيل رشته فلسفه پرداخت. پايان نامه او برنده جايزه اول شد. ثابت شد كه مانند شوارتز، فلسفه، عاملي حياتي در موفقيت بعدي آيكان در سرمايهگذاري بود.



        متمركز بمانيد

        پس از ورود به هيات مديره، آيكان به مديريت فشار ميآورد تا بخشهايي از شركت ـ يا تمام آن ـ را براي بازگرداندن پول سهامداران، بفروشد. در نهايت، مديريت كه نااميدانه شاهد انحلال شركت خود توسط آيكان بود، خريداري را در شركت سوئدي الكترولوكس كه توليدكننده لوازم خانگي بود، پيدا كرد كه سرانجام در اواخر سال 1978 سهام آيكان را با قيمت 18 دلار براي هر سهم خريد.آيكان در برابر 321500 سهم خود سودي معادل 7/2 ميليون دلار به دست آورد. جالب بود كه ديك تاپان رييس شركت پيرو آيكان شد و در تلاش براي قبضه كردن مالكيت شركتهاي بعدي در كنار آيكان قرار گرفت.



        آيكان پس از فروش سهام تاپان موقعيت سرمايهگذاري بسيار خوبي را پيدا كرد كه او را به يكي از بزرگترين و ثروتمندترين سرمايه گذاران تبديل كرد. حمله ناگهاني او به شركت تاپان مانند يك روياي موفقيت آميز بود. اما آيكان حتي براي خوردن يك ليوان نوشيدني نيز وقت تلف نميكرد چه برسد به اينكه به تعطيلات برود. او و كينگزلي هميشه به سختي مشغول كار بر روي هدف بعدي خود بودند. آنها الگويي براي خود داشتند كه در مدت ده سال بعد نيز از آن پيروي كردند و در طول اين مدت در مورد پانزده شركت مانند تاپان از روشي مشابه استفاده نمودند. آنها هر بار تمركز خود را به طور كامل، تنها بر يك يا دو سرمايهگذاري معطوف ميكردند. آيكان نيز همچون بافت و شوارتز، هميشه تا آنجا كه ميتواند سهام شركت مورد نظر خود را خريداري ميكند، او گاهي اوقات تا حدي كه ممكن است از منابع خود بهره برداري ميكند. آيكان، آن توصيه قديمي در مورد تنوع بخشي را كاملا ناديده ميگيرد و در نتيجه پاداشهاي هنگفتي به دست ميآورد.



        او و كينگزلي شركتهايي همچون گلف و وسترن، گودريچ، مارشال فيلد، و فيليپس پتروليوم را هدف قرار دادند. سهام تمام اين شركتها با كاهش قيمتهاي قابل توجه نسبت به ارزش دفتري خود خريد و فروش ميشدند. هيچ كدام از آنها داراي سهام دار عمده نبودند، بنابراين مديريت آنها ـ تنها رقيب آيكان براي در اختيار گرفتن شركت - نسبت به روش اتخاذ كرسي هيات مديره آيكان، آسيبپذير بود. تمام آن شركتها داراييهايي قابل فروش داشتند، و يا كساني كه مايل به تصاحب آنها بودند را به خود جذب ميكردند.



        پاسخ به سوالات اساسي از زبان سرمايه گذار موفق

        آيكان، كاهش قيمت نسبت به ارزش ذاتي، آسيبپذيري تركيب سهامداران (به لحاظ كسب كرسي هيات مديره) و نقد شوندگي شركت مورد نظر را اندازهگيري ميكند. پاسخ سوالات زير براي او كاملا روشن است:

        1. چه چيزي بخرد: شركتي كه سهام دار مديريتي ندارد و با قيمتي پائينتر از ارزش واقعي خود در حال معامله است و پتانسيل قبضه نمودن مالكيت را دارد.

        2. چه موقع آن را بخرد: هنگامي كه تمام معيارهاي از پيش مشخص شده را دارد.

        3. چه قيمتي بپردازد: قيمتي بسيار پايينتر از ارزش واقعي سهام.

        4. چگونه آن را بخرد: سهام آن را به صورت نقد بخرد.

        5. چند درصد از سبد سهام خود را به خريد آن اختصاص دهد: تا آنجا كه برايش مقدور است.

        6. نظارت و كنترل بر پيشرفت سرمايهگذاريها: فرآيند دائمي برقراري ارتباط با مديريت شركت برايترغيب آنها به فروش، تجديد ساختار، يا انحلال شركت. همزمان جستجو براي خريداران بالقوه شركت.

        7. چه زماني بفروشد: هنگامي كه مالكيت شركت را قبضه نمود يا هنگامي كه مديريت پيشنهادي براي خريد سهام او ارائه ميدهد. زماني كه وضعيت دفاعي شركت بيش از حد قوي است يا هنگامي كه روش او موثر واقع نميشود سهام خود را حفظ ميكند. هنگامي كه او كنترل شركت را به دست ميآورد، معمولا داراييها را ميفروشد و يا به نحو ديگري پول خود را پس ميگيرد، (براي مثال با استفاده از جريان نقدينگي شركت براي تامين مالي تصاحب كنترل شركتهاي ديگر) بدون آنكه كنترل شركت را از دست بدهد.

        8. تجديد ساختار پرتفوليوي شركتهاي خريداري شده: ترازنامه شركتهاي آيكان تنها حاوي وجه نقد و سهام منطبق با اهداف سرمايهگذاري او است يا به اين سمت حركت ميكند. او از حاشيه سود يا وامها براي شركت استفاده ميكند تا قدرت خريد ميزان پول نقد خود را چند برابر كند.

        9. روش جستجو: تعداد زيادي از گزارشهاي ساليانه هيات مديره گزارشات مالي حسابرسي شده و ساير گزارشات و هر گونه اطلاعات مرتبط را مورد بررسي قرار ميدهد.

        10. محفاظت در برابر ريسك سيستماتيك از قبيل فروپاشيهاي بازار: قيمتي پايينتر از ارزش واقعي شركت ميپردازد و آن را حاشيه امنيت خود به حساب ميآورد.

        11. مواجهه با اشتباهات: در مورد خارج شدن از شرايط به مذاكره ميپردازد.

        12. هنگامي كه اين سيستم پاسخگو نيست چه اقدامي انجام دهد: همه چيز را متوقف ميكند. منتظر ميشود يا روش خود را مجددا مورد بازبيني قرار ميدهد.


        یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

        نظر

        • مجيد رادمنش
          مدیر (6)
          • Oct 2010
          • 4902

          #214
          روانشناسي بازار سهام


          هميشه فكر نكنيد كه درست فكر ميكنيد!

          گروه بورس- به طور حتم شما هم شنيده ايد كه ميگويند «فلاني فكر ميكند كه همیشه درست فكر ميكند و عمل ميكند» اين عبارت كنايهگونه قديمي ايراني حاكي از آن است كه به طور معمول همه انسانها داراي اشتباهاتي در طول زندگي خود هستند، حتي آنهايي كه تصور ميكنند كه درست عمل ميكنند. در عالم اقتصاد و به تعبيري واضحتر بازار سهام هم هستند، افرادي كه فكر ميكنند، كار درستي را انجام ميدهند، اما در حال ارتكاب اشتباه بزرگي هستند، حتي سرمايه گذاران مشهور و بزرگ...



          در مطالب قبلي به بررسي زندگينامه «آيكان» سرمايه گذار مشهور و موفق بازارهاي مالي جهان پرداختيم، اما در اين مطلب اشتباهات كوچك و گاه بزرگي كه ميتواند حتي از يك سرمايهگذار برزگ مثل آيكان سر بزند هم مورد موشكافي قرار گرفته است. اينكه آيكان تنها با انگيزه علاقه به اداره يك شركت كه تنها خريدار آن هواپيماييها بودند، وارد آن شد، از جمله نكات جذاب مطلب پيشرو است.نكاتي آموزنده كه ميتواند نقشه راه براي آنهايي باشد كه به فعاليت در بازار سرمايه و موفقيتهاي بزرگ در آن فكر ميكنند.



          حاشيه امنيت يك سرمايه گذار

          سرمايه گذاري در «برد و وانر» توصيف خوبي است كه به روشني نشان ميدهد آيكان چگونه در برابر خطر زيان از خود محافظت ميكند. كتاب 23 اصل موفقيت وارنبافت مينويسد: هنگامي كه آيكان خريد آن شركت با قيمت 50/8 دلار براي هر سهم را آغاز كرد، از كاهش قيمت خوبي نسبت به ارزش دفتري آن كه 14 دلار بود، برخوردار شد. اما آيكان و كينزلي تشخيص دادند كه ارزش آن در هنگام فروش حداقل 20 دلار ميباشد كه اين عامل، حاشيه امنيت بسيار زيادي را براي آيكان ايجاد كرد و در بدترين شرايط، همچون زماني كه اقدام به خريد مسكن با 50 درصد قيمت ميكرد، دو برابر ميانگين اجاره بهاي دريافتي در آن زمان را دريافت ميكرد.



          بزرگترين اشتباه آيكان

          آيكان نيز همچون بافت با وفادار ماندن نسبت به معيارهاي خود از اشتباهات عمده اجتناب ميكند. اما هنگامي كه مرتكب اشتباهي ميشود، گاهي اوقات مدت زماني به طول ميانجامد تا متوجه اشتباه خود شود، آن را بپذيرد و اقدامات لازم براي تصحيح آن را انجام دهد. بهترين نمونه، سرمايهگذاري او در twa بود كه در سال 1985 صورت پذيرفت. Twa اغلب معيارهاي او را داشت ـ قيمت آن پایينتر از ارزش واقعي آن بود و هيچگونه سهامدار كنترلكننده و عمدهاي نداشت. اما اين معيارها در قبضه كردن مالكيت شركت اثري نداشت: تنها شركتهايي كه احتمالا مايل به خريد twa بودند ديگر شركتهاي هواپيمايي بودند و اغلب آنها از شرايط ضعيف نقدينگي رنج ميبردند. در نهايت، خريدار ديگري پيدا شد: فرانك لورنزو از شركت هواپيمايي تگزاس. پيشنهاد ابتدايي او معادل 22 دلار براي هر سهم ـ كه آيكان آن را به 26 دلار افزايش داد ـ سود مناسبي را نسبت به قيمت خريد آيكان يعني 18 دلار براي هر سهم براي او به همراه داشت. اما در آن هنگام ـ بر خلاف سيستم خود ـ آيكان تصميم گرفته بود تا كل شركت را تصاحب و خودش آن را اداره كند.



          مغرور نشويد، لطفا...

          مالكيت يك شركت هواپيمايي، يا روزنامه ها، ايستگاههاي تلويزيوني و تيمهاي ورزشي ميتواند تجربهاي باشد كه منجر به افزايش غرور شخص ميشود و آيكان عاشق اين ايده شده بود كه يك شركت هواپيمايي را اداره كند؛ با زير پا گذاردن اين اصل كه بايد به فرآيند سرمايه گذاري بپردازد و نه به خود سرمايه گذاري. با به دست آوردن مديريت اين شركت، همچنين از سيستم سرمايه گذاري خود تخطي كرده بود و به حوزه اي وارد شد كه هيچگونه تخصص يا تجربه اي در مورد آن نداشت. شايد twa پایينتر از ارزش واقعي نرخگذاري شده بود، اما سهام اين شركت دارای شرایطی نبود كه بتواند به راحتي با سود كمي تبديل به وجه نقد شود. براي مثال، شما ميتوانيد يك هواپيما را با قيمتي مناسب بفروشيد، اما اگر بخواهيد از دست 50 هواپيما خلاص شويد، تنها خريداراني وجود خواهند داشت كه خواهان تخفيف عمده هستند.



          يك اشتباه كليدي ديگر

          از آن بدتر، اين بود كه twa شركتي با مديريت ضعيف در صنعتي بسيار بد بود. براي باقي ماندن در ميدان رقابت، به سرمايهگذاري كلاني در مورد هواپيماهاي جديد و تجهيزات نياز داشت. اما روش آيكان معمولا پول به دست آوردن از شركت بود و نه تزريق پول به شركت. هر چند آيكان در نهايت موفق شد تا پول خود را از اين شركت خارج كند. آشكار بود كه مهارتهاي آيكان در مذاكره و به توافق رسيدن، يكبار ديگر براي او موفقيتآميز شد. در هر صورت جنبه هاي مختلف اين معامله همچنان او را رها نكرد. اين شركت هواپيمايي براي حفظ پروازهاي خود به سرمايه گذاري هنگفتي در مورد هواپيماهاي جديد و تجهيزات نياز داشت. اين در حالي بود كه آيكان شركت را از پول نقد خالي كرده و بدهيهاي كلاني را به شركت تحميل كرده بود.او پول خود را باز پس گرفته بود؛ اما عامل مهمي وجود داشت كه آيكان متوجه آن نشده بود. با در اختيار داشتن مالكيت بيش از 80 درصد از twa، آيكان مسوول تعهدات آينده شركت در مورد حقوق بازنشستگي افراد بود كه به طور بالقوه مبلغي معادل 2/1 ميليارد دلار بود.



          هنگاميكه twa در ادامه در سال 1992 خواستار برخورداري از مفاد حمايتي فصل 11 قانون ورشكستگي شد، سازمان تضمين سود حقوق بازنشستگي دولت فدرال، به دنبال آن بود كه آيكان را وادار به انجام اين مسووليت كند. بار ديگر آيكان اين مانع را نيز از سر راه خود كنار زد. بدون تزريق پول ـ 200 يا 300 ميليون دلار ـ twa مجبور به تعطيل كردن كامل فعاليتها و متوقف كردن پروازها ميشد. اتحاديهها از تحت فشار قرار دادن آيكان خرسند ميشدند؛ اما شغلهاي خود را از دست ميدادند. فشارهايي در مورد حفظ هزاران شغل مربوط به twa، عاملي بود كه آيكان از آن براي متقاعد ساختن سازمان تضمين سود حقوق بازنشستگي، در مورد عدم پيگيري موضوع، استفاده كرد. اما آيكان مجبور بود مبلغ 200 ميليون دلار به twa قرض دهد تا اين شركت همچنان پروازهاي خود را ادامه دهد. اين اتفاق درس بسيار خوبي براي آيكان بود: هنگامي كه كنترل شركتي را به دست ميگيريد، اگر آن را به پول نقد تبديل نكنيد، بايد خود را براي اداره آن و سرمايهگذاري بيشتر در آن آماده كنيد. آيكان از اين درس براي گسترش سيستم سرمايهگذاري خود استفاده كرده است، او از تدابير اثبات شده خود در مورد تصاحب يك شركت، براي هدف قرار دادن شركتهايي كه مايل به قبضه كردن مالكيت آنها است و توانايي اداره موفقيت آميز آنها را دارد ـ مانند «سندز كازينو» يا «ارتباطات xo» ـ استفاده ميكند.



          شروع روز دوم كاري، در خانه!

          شكسته شدن سالهاي رونق شركتهاي اينترنتي همچنين باعث ايجاد تعداد زيادي از موقعيتهاي بسيار مناسب براي آيكان شد. مهارت او در تشخيص قيمتهاي خوب و كمتر از ارزش واقعي باعث شد تا پيشنهادي را براي شركت «گلوبال كراسينگ» مطرح كند و شركتهايي همچون «ارتباطات xo» را كه همچنان از داراييهاي ارزشمندي برخوردار بودند، تصاحب كند؛ در حالي كه اين شركتها دچار ركود ناشي از سقوط شده بودند و اين امكان وجود داشت كه آنها را بسيار پايينتر از ارزش واقعي شان، تصاحب كرد. آيكان در طول حرفهاش به طور مصمم بر روي تلاشهاي سرمايه گذاري خود، متمركز شده است. براي مثال، همسرش چندين بار گلايه كرده است كه هرگز او را به اندازه كافي نميبيند. يكي از دلايل آن اين است: پس از آنكه او قصد خوابيدن ميكند، آيكان به دفتر كار خانگي خود ميرود و روز دوم كارياش را آغاز ميكند.



          با نگاهي منفي نسبت به مديراني كه به اداره شركتهايي با كارآيي نه چندان مناسب مشغول هستند، انگيزه غالب آيكان هميشه «بهبود بخشيدن به ساختار يك شركت» بوده است. همچون بافت و شوارتز، براي آيكان نيز به دست آوردن پول در درجه دوم قرار دارد. او از هيجان ناشي از جستوجو لذت ميبرد. در واقع او هيچ نشانهاي از كاهش فعاليتهاي خود نشان نميدهد. در سال 2004 در سن شصت و هشت سالگي، زماني كه بسياري از افراد عادي مشغول ارتقاي مهارت خود در باشگاههاي گلف هستند، با 7/6 ميليارد دلار سرمايه، آيكان اعلام كرد كه در حال ايجاد صندوق حفظ ارزش با بودجهاي بالغ بر 3 ميليارد دلار است. با سرمايه ابتدايي 300 ميليون دلار از پول خودش، آيكان از سرمايه گذاراني كه مايل به سرمايه گذاري 25 ميليون دلاري يا بيشتر بودند، دعوت به همكاري كرد.


          یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

          نظر

          • مجيد رادمنش
            مدیر (6)
            • Oct 2010
            • 4902

            #215
            روانشناسي بازار سهام



            كف قيمتي سهام را بشناسيد و خريد كنيد

            گروه بورس- زندگينامه آيكان را كه خوانديد؛ سرمايه گذاري ريسكپذير، موفق و البته همراه با اشتباهات بزرگ. اما در ادامه سلسله مطالب روانشناسي بازار سهام به بررسي خلاصه زندگينامه جان تمپلتون ميپردازيم، فردي كه لقب «شكارچي جهاني قيمت مناسب» را يدك ميكشد. اين سرمايهگذار مشهور يك توصيه معروف دارد كه شايد كاربرد ويژه اي در بازار سرمايه فعلي ايران داشته باشد. او در يكي از اظهارنظرهاي خود ميگويد «اگر شما واقعا يك سرمايه گذار بلندمدت هستيد، به بازار كساد به عنوان موقعيتي براي كسب درآمد نگاه خواهيد كرد.»



            توصيه اي كه بارها در بازار نه چندان پربازده سهام ايران از سوي كارشناسان مطرح شده، اما دريغا كه در بازار كم عمق ايران انگيزه كسب نوسان در كوتاهمدت حرف اول را ميزند. با اين حال باز هم توصيه ميكنيم كه با مطالعه اين بخش از روانشناسي بازار سهام تامل بيشتري در رفتار خود در بازار تامين كنيد، شايد شما هم بتوانيد با عمل به توصيه تمپلتون در مقام يك سرمايهگذار بلندمدت، آينده موفقي را براي خود رقم بزنيد. موفقيت در بازار سن نميشناسد كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت در تشريح زندگي اين سرمايهگذار موفق نوشته است: جان تمپلتون كه اخيرا در 93 سالگي درگذشت از طريق جمع آوري سهام ارزان قيمت در بازارهاي نوپا مانند ژاپن و آرژانتين براي صندوق خود «تمپلتون گراس»، در دهه هاي 1950 و 1960 ـ مدتها پيش از آنكه اين بحث به امري عادي بدل شود ـ به سرمايهگذاري مشهور تبديل شد.



            اما اولين سرمايه گذاري عمده او در آمريكا صورت پذيرفت. در سال 1939، تمپلتون با درك اين موضوع كه جنگ به بحران بزرگ اقتصادي ده ساله، پايان خواهد داد، به ميزان 100 دلار از هر يك از سهامي كه در بورس اوراق بهادار آمريكا كمتر از يك دلار معامله ميشد را خريداري كرد. او در مجموع 104 نوع سهام خريد كه آن دسته از سهامي كه دچار ورشكستگي شده بودند را نيز شامل ميشد.چهار سال بعد، برخي از شركتهايي كه تمپلتون در آنها سرمايه گذاري كرده بود ورشكست شده بودند. اما بسياري از آنها نيز رشد كرده بودند كه برخي از آنها به ميزان 12500 درصد رشد داشتند! در مجموع تمپلتون سرمايهگذاري اوليه خود به ميزان 10000 دلار را به 40000 دلار (بيش از يك ميليون دلار امروز) رساند، كه معادل افزايش 1/41 درصد در سال بود.



            سهام كم طرفدار را دريابيد

            اگر اين روش آشنا به نظر ميرسد به اين خاطر است كه واقعا روشي آشنا است. اين روش بر مبناي اصول بنجامين گراهام قرار داشت. در واقع تمپلتون در دهه 1930 در كلاسي در مورد تحليل اوراق بهادار شركت كرد كه گراهام آن را تدريس ميكرد. دقيقا همچون بافت، تمپلتون نيز شكل منحصر به فردي از سيستم اصلي گراهام را براي خود طراحي كرد. اولين سرمايه گذاري عمده تمپلتون نمونهاي از سرمايه گذاريهايي بود كه او در مدت زمان طولاني حرفه سرمايه گذاري اش انجام ميدهد: تنها قيمتهاي مناسب را بخريد. سهام محبوب را ناديده بگيريد، همان سهامي كه سهامداران اصلي آن حقوقي هستند (و به تبع آن در موقع لازم مورد حمايت قرار ميگيرند) و تحليلگران وال استريت آنها را پيگيري ميكنند. خودتان به جستجو بپردازيد تا سهامي را بيابيد كه افراد كمي به آن علاقمند هستند. اما تمپلتون نسبت به گراهام و حتي بافت، محدوده وسيعتري را در نظر ميگرفت؛ او تمام دنيا را جستوجو ميكرد تا شركتهايي را بيابد كه بتوان آنها را با قيمتي بسيار كمتر از ارزش واقعي شان خريداري كرد. در بازار رو به نزول، خريد كنيد.



            بهترين زمان براي خريد هنگامي است كه بازار كساد است و اغلب سرمايه گذاران از جمله حرفه ايها از سرمايه گذاري به شدت ميترسند. تمپلتون همچون بافت و گراهام، تنها زماني سرمايه گذاري ميكند كه بتواند از حاشيه امنيت زياد در مورد آن مطمئن باشد. محتملترين زمان براي برخورداري از چنين حاشيه امنيتي، هنگامي است كه بازار بسيار ضعيف شده است. از اين لحاظ او شبيه بافت است كه در زمان سقوط بازارهاي سهام، ولخرجي ميكند و در زمانهاي ديگر بايد ماهها و يا مدت بيشتري صبورانه منتظر باشد تا سرمايهگذاري منطبق با معيارهايش را بيابد. تمپلتون با اتخاذ ديدگاهي جهاني ميدانست كه تقريبا هميشه ميتواند در نقطه اي از جهان بازاري رو به سقوط بيابد.اگر مايل به پيروي از روش او هستيد، بر بخش كوچكي از بازار تمركز كنيد و در آن سطح از سرمايهگذاريها، همچون گراهام به خريد سهامي بپردازيد كه معيارهاي شما را تامين كند. برخي از اين سرمايه گذاريها ممكن است با زيان همراه شود، اما سودها آنقدر زياد است كه آن زيانها را جبران خواهد كرد.



            با يك «جرقه» سرمايه گذاري كنيد

            تمپلتون به دنبال رويدادي است (از قبيل پيدايش جنگ جهاني دوم كه به بحران بزرگ خاتمه داد و از شروع رونقي جديد خبر داد) كه سرنوشت سرمايه گذاريهاي او را تغيير ميدهد. به ندرت پيش ميآيد كه جرقه هاي موجود اينچنين واضح باشند. اغلب موفقيتهاي تمپلتون از اين باور او ناشي ميشود كه بازارها در درون چرخه هايي حركت ميكنند كه يك بازار كساد ناگزير پس از يك بازار رو به ترقي ميآيد و برعكس. بنابر اين، اين جرقه ها تغييرات غير قابل اجتنابي در بازار ايراد ميكنند. اين موارد، اصول اساسي روش سرمايه گذاري او است كه در 53 سال بعد از آن نيز ـ البته با اعمال اصلاحات زياد ـ از آنها پيروي كرد. به غير از يك مورد استثناء: تمپلتون براي اولين سرمايه گذاري عمده خود در سال 1939 از ابزاري متفاوت استفاده كرد. او 10000 دلار نداشت، بنابراين كل اين مبلغ را وام گرفت!



            قدر پول را بدانيد، حتي يك دلار!

            جان تمپلتون در سال 1912 در شهر كوچكي در تِنِسي به دنيا آمد. خانواده او در رفاه زندگي ميكردند، اما چندان ثروتمند نبودند. هنگامي كه او سال دوم تحصيل در رشته اقتصاد در دانشگاه ييل را سپري ميكرد، «بحران بزرگ» رخ داد و پدرش به او گفت كه ديگر توانايي تامين بودجه تحصيل او را ندارد. به اينترتيب تمپلتون مجبور شد تا در سالهاي پاياني تحصيل در دانشگاه، شغلي براي خود بيابد تا خرج تحصيل خود را تامين كند. در نتيجه مجبور شد تا براي خريد هر چيزي ـ از جمله غذا، لباس، وسايل منزل، و خانه ـ همه جا را به دنبال بهترين قيمت بگردد و در نتيجه ياد گرفت كه چگونه قدر يك دلار را بداند. او تصميم گرفت تا بودجه خود را گسترش دهد، و كاري كرد كه هر يك دلار براي او كار دو دلار را انجام دهد.



            اين كار به روشي در تمام دوران زندگي او بدل شد. و اين كار تحصيل او را تحت تاثير قرار نداد. او با موفقيت فارغ التحصيل شد و حتي بورسيه دولتي دانشگاه آكسفورد را به خود اختصاص داد. تمپلتون هنگامي كه در دانشگاه ييل بود، همچون گراهام ميديد كه قيمتهاي سهام نوسان بسيار زيادي دارد در حالي كه ارزش زير بنايي آن شركتها بسيار با ثبات تر بود؛ به همين علت به سهام علاقمند شد. در دانشگاه آكسفورد گرچه حقوق ميخواند، اما در حقيقت خود را آماده ميكرد تا مشاور سرمايه گذاري شود و به ويژه به مطالعه درباره كشورهاي خارجي پرداخت. به اينترتيب موقعيتي به دست آورد تا سفري به كشورهاي اروپايي و ژاپن داشته باشد و از 35 كشور مختلف جهان ديدن كند.



            به اطراف خود هم نگاه كنيد

            ديدگاه او ـ گرچه هم اكنون عادي شده است اما در دهه 1930 بسيار بديع بود ـ اين بود كه بازارهاي سرمايه گذاري جهان با يكديگر مرتبط هستند. براي تبديل شدن به يك سرمايه گذار موفق، تنها درك بازار يك شركت و رقيبان آن، در قلمرو خودش كافي نيست: شما بايد چگونگي تاثير شركتها و اقتصاد كشورهاي خارجي بر سرنوشت آن شركت را نيز درك كنيد. هنگامي كه تمپلتون به آمريكا بازگشت، به بخش جديد مشاوره سرمايه گذاري مريل لينچ در نيويورك پيوست و در سال 1940 يك شركت مشاورهاي تاسيس كرد. روزهاي ابتدايي به سختي پيش ميرفت. در پايان جنگ جهاني دوم او هنوز تعداد كمي مشتري داشت، اما ظاهرا نتايج او عالي بود. صحبت از تواناييهاي تمپلتون در همه جا پيچيد، سرازير شدن پول به سوي او آغاز شد و در سال 1954 او اولين صندوق سرمايه گذاري جهاني را بنيان نهاد.



            زماني را هم به تفكر اختصاص دهيد

            در نهايت شركت او رشد كرد، تا جايي كه 300 ميليون دلار را مديريت ميكرد. تمپلتون خود را تا حدي مشغول كارهاي مستمر اين تجارت ديد كه احساس كرد زمان كافي براي فكر كردن ندارد. مانند شوارتز، او نيز بر اين باور بود كه براي تبديل شدن به يك سرمايه گذار موفق، لازم است زمان كافي داشته باشيد تا منحصرا به تفكر در مورد روند امور بپردازيد. اما به جاي آنكه قسمت بيشتري از مسووليتهاي خود را به ديگران واگذار كند، تمپلتون در سال 1968 تصميم گرفت تا كاملا به اين فعاليت خود خاتمه دهد. او تمام داراييهاي خود را به مديريت پيدمونت فروخت و در سن پنجاه و شش سالگي همه چيز را تنها با صندوق توسعه تمپلتون كه پيدمونت آن را نميخواست، دوباره از ابتدا آغاز كرد. او آمريكا راترك كرد و از وال استريت به زندگي بسيار آرامتري در باهاماس نقل مكان كرد. علاوه بر اين، پس از آنكه قيد شهروند آمريكايي بودن را زد و به يك شهروند انگليسي تبديل شد، او ميتوانست در آنجا معاف از ماليات زندگي كند.



            اين نقل مكان مدتها بعد باعث شد تا او در مورد پرداخت ماليات، 100 ميليون دلار سود كند، يعني همان هنگام كه درسال 1992 مجموعه صندوقهاي سرمايه گذاري مشترك خود را به گروه فرانكلين فروخت. از نوامبر 1954، يعني از هنگامي كه او صندوق توسعه تمپلتون را تاسيس كرد تا زماني كه فرانكلين آن را از او خريد، تمپلتون بازده مركب ساليانه معادل 15/5 درصد به دست آورد. در همين مدت شاخص صنعت داوجونز تنها 8/5 درصد در سال رشد داشت. ركورد صندوق او در بازارهاي راكد، حتي از عملكرد او در كسب درآمد، چشمگيرتر بود. طبق مطالعات صورت گرفته، در مدت 20 سالي كه به سال 1987 ختم ميشود، صندوق توسعه تمپلتون دائما در ميان 20 صندوق برتر از 400 صندوق فعال در بازارهاي رو به ترقي بود. اما عملكرد اين صندوق به گونهاي بوده است كه در بازارهاي رو به تنزل در ميان 5 صندوق برتر قرار داشته است، كه نشان ميدهد تمپلتون چگونه تلاش ميكرد تا به مهمترين هدف هر سرمايه گذار موفق دست يابد: حفظ سرمايه پيش از آنكه در مورد چگونگي افزايش آن نگران باشيد.


            یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

            نظر

            • مجيد رادمنش
              مدیر (6)
              • Oct 2010
              • 4902

              #216
              روانشناسي بازار سهام



              اينگونه هم ميتوان به پول نگاه كرد

              جان تمپلتون را هفته گذشته شناختيد، همان سرمايه گذار موفقي كه «شكارچي قيمتها» لقب داشت و با در پيش گرفتن خريد سهام در كف قيمتي توانسته بود بازدهي هاي نجومي را در بازارهاي مالي عايد خود كند. اما در بخش دوم بررسي خلاصه زندگينامه تمپلتون به نكته جالبي برخورد ميكنيم، اينكه او به پول به عنوان يك «امانت مقدس» نگاه ميكند كه ميتوان از آن به عنوان كمك به ديگران استفاده كند. اين بخش جذاب از زندگينامه تمپلتون را كه در كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت منتشر شده است، در ادامه بخوانيد:



              يكي از عوامل اساسي در موفقيت تمپلتون، اقدام پيشگويانه او در اواخر دهه 1960 و آغاز سرمايه گذاري بسيار زياد او در ژاپن بود. او متوجه شد كه تعداد بسيار زيادي از قيمتهاي مناسب در بورس اوراق بهادار ژاپن وجود دارد. در آن زمان، ژاپن به واسطه محصولات ارزان و كم كيفيت خود در سطح جهان شناخته شده بود. اما سهام ژاپني حتي ارزانتر نيز بود و شركتهاي بزرگي وجود داشت كه سرمايه گذاران حتي متوجه فروش آن با p/e معادل 3 نبودند. اين در حالي بود كه سهام آمريكايي همزمان با p/e معادل 15 خريد و فروش ميشدند.



              نگاه معنوي به پول

              نكته اينجاست كه تمپلتون سرمايه گذاري معنوي است. او به پول خود به عنوان يك «امانت مقدس» مينگرد كه ميتواند از آن براي كمك به ديگران استفاده كند. او در سال 1987 بنياد جان تمپلتون را با هدف ايجاد پيشرفت معنوي، تاسيس كرد. او سالانه يك ميليون دلار را به عنوان پاداشي براي دستاوردهاي ديني اختصاص داد. از ميان دريافت كنندگان اين پاداش ميتوان به «مادرترزا» و «بيلي گراهام» اشاره كرد. تمپلتون هميشه احساس ميكرد كه بُعد معنوي زندگي عاملي حياتي در سعادت هر شخص است. به عنوان يك مشاور سرمايه گذاري، ديدگاهش نسبت به كاري كه انجام ميداد تنها به كسب پول هنگفت معطوف نميشد، بلكه به اين موضوع توجه داشت كه به مردم كمك كند تا بتوانند به اهداف (مادي و معنوي) خود دست يابند. اما تمپلتون تنها به دنبال قيمتهاي مناسب نبود. او خواهان قيمتهاي مناسب و با كيفيت بود. بنابراين او در بازار ژاپن به دنبال شركتهايي با مديريت صحيح و محصولات تضمين شده و نرخ رشد پيش بيني شده حداقل 15 درصد در سال بود.



              به محض اينكه شركتي با چنين خصوصياتي پيدا ميكرد، فورا خريد آن را آغاز ميكرد. او سهامي چون هيتاچي، نيسان، ماتسوشيتا، و سوميتومو را خريد. شركتهايي كه امروزه كاملا شناخته شده هستند؛ اما در آن زمان كمتر كسي در خارج از ژاپن با آنها آشنا بود. تمپلتون به حدي در بازار توكيو پول خرج كرد كه وقتي به خريد خاتمه داد، بيش از 50 درصد از داراييهاي صندوق او را اين سهام ارزان قيمت ژاپني تشكيل ميداد. واضح است كه تمپلتون قيمت مناسب را با اولين نگاه تشخيص ميداد و در مورد خريد آن محتاط عمل نميكرد و تا آنجا كه ميتوانست آن سهام را ميخريد. سهام توكيو در شب سال نو 1989 رشد كرد؛ به گونهاي كه برخي از سهام او به با p/e معادل 75 به فروش ميرفت. بازار كسادي كه در ادامه ايجاد شد هنوز به پايان نرسيده است! اما تمپلتون مدتها پيش از اين بازار خارج شده بود. بر اساس اظهار نظر خودش، او خيلي زود سهامش را ميفروشد. در سال 1986 هنگامي كه سهام با p/e معادل 30 براي اغلب شركتها معامله ميشد، تمپلتون كاملا از بازار ژاپن خارج شده بود.



              بهترين زمان فروش سهام

              قانون خروج او، اين است كه هنگامي كه قيمت مناسب جديدي را براي خريد پيدا ميكند، سهام خود را بفروشد. براي مثال در سال 1979 قيمت سهام نيسان به حدي افزايش يافت كه تا p/e معادل 15 به فروش ميرسيد؛ در حالي كه در آمريكا سهام فورد تنها با p/e معادل 3 فروخته ميشد. به اينترتيب براي تمپلتون فورد در آن زمان سهام بسيار بهتري براي خريد بود. او دائما پرتفوي خود را زير نظر دارد و ارزش سهام خود را در مقايسه با ارزش سهامي كه مورد بررسي قرار ميدهد، ارزيابي ميكند. هنگامي كه قيمت مناسب جديدي پيدا ميكند، به شناسايي سود اقدام نموده و سرمايه خود را براي سرمايه گذاري مجدد آماده و سازماندهي ميكند.



              عوامل 4گانه مهم در سودسازي

              تمپلتون در حدود صد عامل مختلف را براي سرمايهگذاري در يك شركت، مورد بررسي قرار ميدهد، گرچه هميشه تمام اين عوامل با هدف مورد نظر مرتبط نيستند. اما او ميگويد كه چهار عامل هميشه براي اندازهگيري انتظار سود يك سرمايه گذاري، حياتي است. اين عوامل عبارتند از:

              1. نسبت p/e

              2. ميزان سود عملياتي شركت

              3. ارزش شركت در هنگام نقد شدن (ارزش واقعي شركت)

              4. نرخ رشد؛ خصوصا تداوم رشد درآمدها



              يكي از راههاي او براي بررسي اين معيارها، بازديد از اين شركتها بود. اما هنگامي كه تمپلتون به باهاماس نقل مكان كرد، تصميم گرفت به شرايطي همچون گذشته كه هيچ زماني براي فكر كردن نداشت، برنگردد. او آماده كردن مديراني كه بتوانند از اصول سرمايه گذاري او پيروي كنند و تصميم گيري در مورد سرمايه گذاري را به عهده گيرند، آغاز كرد. به عنوان بخشي از دوره آموزشي، تمپلتون آنها را به همراه پرسشنامههايي استاندارد به ديدار مديران فرستاد. تمپلتون اين پرسشها را در طول سه دهه اول فعاليتش به عنوان مدير سرمايهگذاري، طرح كرده و بهبود بخشيده بود. امروزه صندوقهاي مختلف تمپلتون توسط دست پروردههاي او از جمله، مارك موبيس و مارك هولوسكو اداره ميشود. اين دو شخص، با استفاده از ابزارها و تدابير مشابهي كه تمپلتون در آنها پيشگام بود، در صنعت مديريت صندوق سرمايهگذاري به شهرت رسيدند. براي مثال موبيس در شركتي كه توسط خود او يا يكي از اعضاي گروه سرمايهگذارياش مورد بازبيني قرار نگرفته باشد، سرمايهگذاري نخواهد كرد.



              بزرگترين شاهكار تمپلتون

              گرچه تمپلتون شركت سرمايهگذاري خود را در سال 1992 فروخت تا وقت بيشتري را به فعاليتهاي خيريه و معنوي اختصاص دهد، اما همچنان بازارها را تحت نظر داشت. تمپلتون در سال 2000 در هشتاد و هفت سالگي، با فعاليتي بسيار سودمند و برجسته مجددا در بازار سهام ظاهر شد. همچون اغلب سرمايهگذاراني كه به ارزش سهام اهميت ميدهند، تمپلتون نيز از اوج گرفتن بسيار زياد سهام اينترنتي شگفتزده شده بود. بسياري از سرمايهگذاران با اعتقاد به اينكه اين سهام بيش از ارزش واقعي خود مورد معامله قرار ميگيرند، اقدام به فروش استقراضي آنها كردند و با اميد به اينكه در آينده ميتوانند اين سهام را با قيمت ارزانتري بازخريد كنند، اقدام به فروش سهامي كردند كه مالكيت آنها را بر عهده نداشتند (فروش استقراضي). اما بازار مانند قطاري بود كه دائما به سرعت آن اضافه ميشد: هيچ چيز نميتوانست جلوي رشد آن را بگيرد. به اينترتيب برخي پول هنگفتي از دست دادند. برخي ديگر همچون رابرتسان، سرانجام نتوانستند اين شرايط را تحمل كنند؛ به گونه اي كه با احساس انزجار صندوق خود را به طور كلي تعطيل كردند.



              اما تمپلتون از اين دسته نبود. او تا ژانويه سال 2000، 3 ماه پيش از اوج گرفتن نزدك ـ منتظر فرصت ماند، تا اينكه در آن زمان متوجه نشانه اي شد كه به او اجازه داد تا يكي از ابتكارآميزترين روشهاي فروش استقراضي را آغاز كند. سرمايه گذاران ريسك پذير و افراد مرتبط با اين جريان كه اين شركتهاي اينترنتي را ايجاد كرده بودند، بسيار تحت فشار بودند تا سهام خود را تا شش ماه يا يك سال پس از خصوصي شدن اين شركتها، به فروش برسانند. ايده تمپلتون اين بود كه از پايان اين برهه زماني تحت فشار، به عنوان عامل محرك استفاده كند. او به صورت برنامه ريزي شده، فروش استقراضي در هشتاد و چهار شركت اينترنتي مختلف را دقيقا يازده روز قبل از به پايان رسيدن اين برهه زماني قفل شدن براي هر يك از سهام آغاز كرد. او پيشبيني كرد كه اين حجم زياد از سهام كه از سوي افراد بانفوذ اين شركتها بايستي فروخته و به پول نقد تبديل ميشد، قيمتهاي اين سهام را كاهش خواهد داد. دقيقا همين اتفاق رخ داد. هنگامي كه قيمت اين سهام به 5 درصد قيمت فروش آن توسط تمپلتون رسيد، او مقدار زيادي از آنها را مجددا خريداري كرد. 18 ماه بعد تمپلتون 86 ميليون دلار به خالص دارايي خود اضافه كرده بود كه براي يك پيرمرد بسيار خوب بود.


              یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

              نظر

              • مجيد رادمنش
                مدیر (6)
                • Oct 2010
                • 4902

                #217
                روانشناسي بازار سهام


                تورم را رصد كنيد تا ثروتمند شويد

                دنیای اقتصاد - اگر چه در دنيا اغلب ثروتمندان در كنار رسيدن به رفاه لازم اهدافي همچون كسب شهرت را جستجو ميكنند، اما در ميان سرمايه گذاران موفق جهان هستند افرادي كه ناشناس مانده و البته خواهان ناشناخته ماندن هم هستند، ولي عقايد جالب و خواندني در مورد ثروتمند شدن دارند؛ مثل برنارد مست كه از بيم تورم و كاهش قدرت خريدش در دوران پيري ثروتمند ميشود. اين قسمت از كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت كه روايتگر زندگي نامه جالب اين سرمايه گذار ناشناخته از قول يكي از نزديكانش است را در ادامه بخوانيد:



                هنگامي كه در هنگ كنگ مشغول آزمايش طرح خود با عنوان خصوصيات شخصيتي سرمايه گذار (اين طرح، نقاط ضعف و قوت يك سرمايهگذار را مشخص ميكند) بودم، براي اولين بار با برنارد ملاقات كردم. از پاسخهاي او به پرسشنامه، كاملا متوجه شدم كه او تمام روشهاي پيروزمندانه سرمايه گذاري به غير از يك مورد را رعايت ميكند، كه اين امر مرا متحير كرد. به نظر ميرسيد كه از يكي از روشهاي مهم ـ هنگامي كه تصميم خود را در مورد خريد يا فروش چيزي گرفتيد، فورا اقدام به انجام آن كنيد ـ پيروي نميكند.


                در اين مورد از او پرسيدم، زيرا ترديد داشتم كه شايد در ساختار پرسشهاي من نقصي وجود داشته باشد. او به من گفت كه صبح هر روز به بررسي پرتفوي سهام خود ميپردازد و تصميمات سرمايه گذاري خود را اتخاذ ميكند، اما تمام سفارشهاي خود را به بانكي در سوئيس ميسپارد. با توجه به اختلاف زماني، برنارد براي انجام سفارشهاي خود از طريق تلفن بايد در هنگ كنگ تا بعد از ظهر صبر كند، زيرا در آن موقع است كه در زوريخ بازار شروع به كار ميكند. هنگامي كه با او آشنا شدم و روش او را درك كردم، مشخص شد كه او در واقع از تمام 23 روش پيروي ميكند.



                برنارد گواه زنده اي است مبني بر اينكه لازم نيست شما سرمايه گذاري با صدها ميليون دلار سبد سهام يا حتي متخصص سرمايه گذاري باشيد تا با موفقيت از اين روشهاي پيروزمندانه پيروي كنيد. علاوه بر اين، برنارد هيچگونه انگيزه جاه طلبي براي مطرحشدن نام خود، همچون بافت يا شوارتز ندارد. او نميخواهد سرمايه ديگران را مديريت كند و ترجيح ميدهد ناشناس بماند. هدف او بسيار ساده است، همانطور كه به من گفت: «در حالي كه در سن هفتاد و پنج سالگي هستم، نميخواهم قفسه هاي يك سوپر ماركت را پر كنم تا از اين طريق هزينه هاي زندگي ام را تامين كنم. شاهد بوده ام كه اين روند براي ديگران رخ داده است اما چنين اتفاقي براي من رخ نخواهد داد».



                آنچه برنارد به عنوان بزرگترين تهديد براي امنيت مالي آينده خود مورد توجه قرار ميدهد، زياني است كه در اثر تورم در قدرت خريد پول ايجاد ميشود. همان طور كه او ميگويد، امروزه ارزش يك دلار كمتر از 5 درصد ارزش يك دلار در صد سال قبل، ميباشد. در مقابل، قدرت خريد يك اونس طلا نسبتا ثابت مانده است. اين بحث، موضوعي است كه برنارد به طور مفصل به مطالعه آن پرداخته است. او حتي پايان نامه مقطع دكتراي خود در دانشگاه «سنت گالن» را در مورد بانكهاي مركزي و ذخاير طلاي آنها نوشته است (گرچه به دليل دريافت يك پيشنهاد جالب كاري در آسيا در واقع او هرگز پايان نامه خود را ارائه نداد). او مجذوب تاريخ و نظريه پول شده است و امروزه دانش او در اين زمينه، مبناي فلسفه سرمايهگذاري او را تشكيل ميدهد. اولين سرمايهگذاري او روي نقره و در سال 1985 بود. او به ياد ميآورد كه به تعطيلات رفته بود و حتي به مدت ده روز هيچگونه روزنامهاي نخوانده بود. هنگامي كه با تاكسي به سوي فرودگاه ميرفت تا به خانه برگردد، در روزنامه از رشد 20 درصدي نقره باخبر شد. او فورا به شناسايي سود خود اقدام كرد.



                نابغه سرمايه گذاري محو ميشود

                در آن زمان، برنارد تنها به صورت تفنني در بازارها مشغول بود. تمركز اصلي او به ايجاد شركتش معطوف بود. او به من گفت كه تا سال 1992 هيچگونه سرمايه گذاري مهمي انجام نداده است. يكي از دوستان برنارد در بخش بازرگاني بانك بزرگي در سوئيس كار ميكرد. آنها با يكديگر وارد بازار معاملات آپشن نقره شدند و به ميزان 60000 دلار خريد كردند. كمي پس از ورود آنها به بازار، قيمت نقره به شدت افزايش يافت. به اينترتيب آنها سرمايه خود را ده برابر كردند!



                برنارد اينگونه به خاطر آورد: «ما احساس نابغه بودن كرديم!»

                ميخواستم بدانم كه پس از آن چه اتفاقي افتاد. آنها از طريق فروش استقراضي شاخص s&p سعي در تكرار موفقيت خود داشتند. اما قيمت سهام شركتهاي موجود در بورس آمريكا پايين نيامد و آنها افزايش سرمايه گذاري خود را آغاز كردند. در حالي كه احساس نابغه بودن داشتند، برنارد و دوستش به فروش استقراضي خود افزودند، اما تنها شاهد رشد شديد بازار بودند. برنارد گفت: «نابود شدم. تمام سود حاصل از سرمايهگذاري روي نقره به علاوه سرمايهگذاري ابتدايي خود را از دست دادم و سپس متحمل زيان بيشتري نيز شدم». در آن زمان بود كه برنارد متوجه اين واقعيت شد، كه اولين اقدام براي سرمايه گذاري موفق «حفاظت از خود در برابر خويشتن» ميباشد.



                ايجاد قوانين

                برنارد دست به كاري زد كه افراد بسيار كمي اقدام به انجام آن ميكنند. او چندين ماه را به ايجاد يك روش كامل سرمايه گذاري اختصاص داد و زمان بيشتري را صرف آزمايش اين روش كرد و به اينترتيب توانست به هدف اصلي خود دست يابد: اطمينان يافتن از داشتن استقلال و امنيت مالي در باقي زندگي. او هدف اصلي سرمايه گذاري خود را حفظ قدرت خريد سرمايه خود تعريف كرد. برنارد بر اين باور است كه ايمنترين راه براي رسيدن به اين هدف، سرمايهگذاري روي فلزات گرانبها، به ويژه طلا ميباشد. برنارد داراييهاي خود را به چهار بخش تقسيم كرد: بيمه عمر، املاك و مسكن، شمش طلا و يك پرتفوي سهام متشكل از سهام مربوط به معادن و سرمايه گذاري در معاملات آتي فلزات گرانبها.



                او تمام اين چهار گروه را كاملا مجزا از يكديگر حفظ ميكند، تا حدي كه براي رهن داراييهاي خود و براي نگهداري از شمشهاي طلاي خود از بانكهاي مختلفي استفاده ميكند. سه گروه اول از داراييهاي او ستون اصلي امنيت مالي او را تشكيل ميدهند. هدف او از حفظ اين سبد سهام و ايجاد سودي است كه از طريق آن ميتواند مالكيت خود در مورد طلا را افزايش دهد. برنارد تصور ميكند كه كالاها، از جمله طلا، در حال حاضر پايينتر از ارزش واقعي خود ارزشگذاري شدهاند و اين باور، مبناي اصلي سيستم سرمايهگذاري طراحي شده توسط او ميباشد.



                طلا يا سهام طلا؟

                برنارد مالك مقداري طلا است اما از آنجا كه بهرهاي به طلا تعلق نميگيرد، داشتههاي او در طول زمان افزايش نمييابد. براي محقق ساختن اين هدف او اقدام به خريد سهام شركتهاي حفاري معادن طلا نمود. خود او اينگونه ميگويد: «افزايش قيمت سهام اين معادن به طور معمول در حدود 2 يا 3 برابر افزايش قيمت خود اين فلز است.» برنارد سيستم سرمايهگذاري كاملي با معيارهاي دقيق براي انتخاب سهام معادن، در هنگام خريد، طراحي كرده است. اولين معيار مورد توجه او مكان سرمايه گذاري است. او از سرمايهگذاري در شركتهايي كه در كشورهاي خاصي واقع شدهاند، خودداري ميكند. علت اين كار او چيست؟ او ميگويد: «من به هيچ وجه به اين بازارها اطمينان نميكنم. حقوق اموال و دارايي در اين كشورها حوزهاي كاملا ناامن است. آنها دچار فساد هستند و دولتها هر كاري كه مايلند انجام ميدهند». برنارد به طور توجيهپذير از اين موضوع هراس دارد كه روزي از خواب بيدار شود و متوجه شود كه معادن شركتي كه او در آن سرمايهگذاري كرده است تعطيل شده و سهام او بيارزش شده است.



                در مرحله بعد برنارد به انواع ارز توجه ميكند. در آن زمان كه با او مصاحبه كردم، يعني ژوئن 2004، او از هيچگونه سهام معادن در استراليا يا آفريقاي جنوبي «عمدهترين كشورهاي توليدكننده طلا در جهان» برخوردار نبود. دليل آن اين بود كه دلار استراليا و راند آفريقاي جنوبي هر دو به شدت در برابر دلار آمريكا با افزايش ارزش روبهرو شده بودند. برنارد گفت: «تا حدود يك سال پيش، مقداري سهام طلاي آفريقاي جنوبي را داشتم، اما هنگامي كه متوجه شدم آنها نميتوانند براي من سودي ايجاد كنند، آنها را فروختم. با وجود اينكه آنها داراي حجم زيادي از طلا هستند، اما به دليل رشد بسيار زياد راند در برابر دلار، آنها نميتوانند آنرا با سود چنداني از زمين خارج كنند.»



                معيار بعدي او، مديريت است. همچون بافت، او نيز ميخواهد از رفتار مناسب مديران با سهامداران مطمئن باشد. برنارد ميخواهد با مديراني سرمايهگذاري كند كه در گذشته با موفقيت سپردهها را توسعه دادهاند. او همچنين پروژههاي كنوني آن شركت را بررسي ميكند تا ديدگاههاي آنها را ارزيابي نمايد. برنارد تمام اطلاعات خود را از طريق اينترنت جمع آوري ميكند. او ميگويد: «شما پنج سال قبل امكان انجام چنين كاري را نداشتيد. اما اكنون حجم زيادي از اطلاعات در دسترس شما قرار دارد.» وب سايت شركتها، گزارشهاي سالانه، اطلاعات مالي، اطلاعيههاي رسمي و مواردي از اين قبيل را در دسترس قرار ميدهند. اطلاعات مربوط به قيمت سهام در كنار نمودارهاي قيمتهاي گذشته آنها كاملا در دسترس ميباشد كه ابزار بسيار سودمندي براي برنارد هستند.



                اهميت حجم سرمايه گذاري

                از ميان حدود 350 سهمي كه او بررسي كرد، 47 سهم با معيارهاي او مطابقت داشت. به تبعيت از رويكرد آماري ويژه، او مالكيت تمام آنها را به دست ميآورد اما سرمايهگذاري مشابهي در تمام آنها انجام نميدهد. ميزان تخصيص سرمايه براي هر يك از آنها به ارزيابي او از جايگاه آن شركت در چرخه توسعه، بستگي دارد.

                براي او، سهام معادن به سه دسته تقسيم ميشوند:

                • شركتهاي توليدكنندهاي كه معمولا سود سهام پرداخت ميكنند.

                • شركتهايي كه به واسطه اكتشافات اثبات شده خود همچنان در فرآيند توسعه قرار دارند، كه اغلب در شراكت با يكي از شركتهاي عمده معدني ميباشند.

                • شركتهاي اكتشافي كه صرفا در زمينه اكتشافات فعاليت دارند و احتمال از بين رفتن تمام سرمايه آنها در كنار احتمال كسب سودي كلان از طريق يك كشف بزرگ، وجود دارد.



                برنارد احساس ميكند كه شركتهاي قرار گرفته در دسته دوم ـ آنهايي كه به توليد نزديكتر هستند ـ داراي بهترين تناسب از نظر ريسكپذيري ـ پاداش هستند. آنها در حال تبديل شدن از مصرفكنندگان پول نقد به توليدكنندگان بزرگ پول نقد هستند. بنابراين پرتفوليوي سهام برنارد به سوي اين دسته از شركتها بيشتر است. در حال حاضر او كمترين حجم از سرمايهگذاري خود را به توليدكنندگان موجود اختصاص ميدهد، زيرا احساس ميكند كه اين شركتها كمترين ميزان اهرم در مورد قيمت طلا را ارائه ميكنند. برنارد همچنين قوانين مفصلي در مورد زمانبندي خريد و فروش سهام خود دارد.


                یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                نظر

                • مجيد رادمنش
                  مدیر (6)
                  • Oct 2010
                  • 4902

                  #218
                  روانشناسي بازار سهام

                  اين روشهاي موفقيت را به خاطر بسپاريد

                  گروه بورس- سرمايه گذار خبره ميداند که به چه دليل سرمايه گذاري ميکند، او انگيزهاي معقول و احساس کاميابي پيدا کرده است. او هدف خود را ميداند. براي موفق شدن شما نيز بايد ابتدا هدف خود را به روشني مشخص کنيد.ممکن است براي دوران بازنشستگي خود سرمايه گذاري کنيد، بنابراين هدف اصلي شما امنيت است. شايد مانند چارلي مانگر به دنبال استقلال باشيد. يا هدف اصلي شما ممکن است آسايش فرزندانتان باشد. همان طور که به دلايل خود براي سرمايه گذاري ميانديشيد، اهداف مالي خود را در جايگاه مناسب قرار ميدهيد و ميدانيد که آنها در درجه دوم قرار دارند: وسيلهاي براي حمايت از اهداف برتر هستند. سپس از خود بپرسيد که آيا از خود گذشتگي لازم براي رسيدن به آن اهداف را داريد يا اينکه آنها رويايي بيش نيستند.كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت در اين خصوص نوشته است: تفاوت ميان اين دو، «انگيزه» است.



                  يک رويا، چيزي است که شما دوست داريد آن را داشته باشيد، اما در واقع انگيزه لازم براي رسيدن به آن در شما وجود ندارد. يک هدف، چيزي است که شما خواستار آن هستيد و اغلب از کار کردن در جهت رسيدن به آن خوشحال ميشويد. براي سرمايه گذار خبره هيچترديدي وجود ندارد؛ او تمام زندگي خود را به صورت تمام وقت وقف سرمايه گذاري ميکند. حتي اگر به طور کامل از بافت و شوارتز پيروي ميکنيد، بعيد است که دقيقا به چنين سطح فوقالعادهاي برسيد و نيازي به اين کار نداريد. تنها چيزي که نياز داريد اين است که زمان و انرژي لازم را براي دستيابي به اهداف سرمايهگذاري خود، اختصاص دهيد و هيچ تفاوتي ندارد که اين اهداف چه چيزهايي هستند. تنها از طريق از خود گذشتگي به آن اهداف خواهيد رسيد.بايد کاملا آشکار باشد که از دست دادن پول تنها کار شما را براي رسيدن به هدف اصلي دشوارتر ميکند.



                  از دست دادن پول چگونه ممکن است به شما در ايجاد امنيت کمک کند؟ آيا شما با پول کم، ايمنتر يا مستقلتر خواهيد بود؟ واضح است که پاسخ منفي است. به همين دليل است که همچون سرمايهگذار خبره، اولين هدف مالي شما بايد حفظ سرمايه باشد. حفظ چيزي که داريد ـ خواه زياد باشد- خواه کم. به همينترتيب، خرج کردن بيش از آن ميزاني که درآمد داريد باعث از بين رفتن سرمايه شما ميشود (يا بدهي شما را سنگينتر ميکند). تنها هنگامي که سطح زندگي شما پايينتر از سطح دارايي شما باشد ميتوانيد سرمايه را در اولويت قرار دهيد، دارايي خود را حفظ کنيد و سپس به آن بيفزاييد. حفظ سرمايه و زندگي کردن پايينتر از سطح دارايي، آن دسته از گرايشهاي ذهني نسبت به پول هستند که ثروتمند را از طبقه فقير و طبقه متوسط جدا ميکنند. اين گرايشها مبناي ثروت هستند. پذيرفتن و اتخاذ آنها تنها راه مطمئن براي رسيدن به ثروت است.



                  تخصصي سرمايه گذاري كنيد

                  يکي از رازهاي سرمايه گذار موفق که کمتر شناخته شده است و معمولا ناديده گرفته ميشود، اين است که سرمايه گذار موفق تخصص پيدا ميکند. حتي ابرقدرتهاي سرمايهگذاري همچون بافت و شوارتز نيز بخش کوچکي از بازار چندين تريليون دلاري سرمايهگذاري را به خود اختصاص ميدهند. در صورتي که سرمايه شما براي سرمايهگذاري چندين ميليارد دلار نيست، حوزه مناسب شما در مقايسه با سرمايهگذار خبره ميتواند کوچکتر و متمرکزتر باشد. آنچه که حوزه مناسب سرمايهگذاري شما را مشخص ميکند، حوزه مهارت شما است. همچون يك سرمايه گذار خبره، شما بايد تنها زماني اقدام کنيد که بدانيد چه کاري انجام ميدهيد. به عبارت ديگر نبايد از محدوده دانش خود فراتر رويد و هرگز به سوي حوزههاي ناشناخته منحرف نشويد. بنابراين امري ضروري است که حوزه مهارت خود را مشخص کنيد.



                  براي چنين کاري، تنها کافي است که از خود بپرسيد:

                  • به چه چيز علاقه دارم؟ چه نوعي از سرمايهگذاريها و چه جنبههايي از سرمايهگذاري مرا مجذوب خود ميکند؟

                  • در حال حاضر چه چيزي ميدانم؟

                  • مايل به دانستن و يادگيري چه موضوعي هستم؟



                  هر چقدر بتوانيد دقيقتر و مشخصتر عمل کنيد، بهتر است و در صورتي که همه شما را به دليل حوزهاي که انتخاب کردهايد، مورد تمسخر قرار دادند، منصرف نشويد. براي مثال، به نظر شما تخصص پيدا کردن در سرمايهگذاري در زمينه مسکن با توجه به قانون نظارت بر اجاره بها در نيويورک چطور است؟ ديوانگي به نظر ميرسد، پس آن را انجام ندهيد. اما يکي از دوستانم از طريق همين سرمايهگذاري و کار جزئي ديگري، ميليونها دلار پول به دست آورد. چگونه؟ او از تمام زواياي قوانين نظارت بر اجاره بها آگاه است.



                  او ميداند که چگونه کمترين اصلاحات ساختماني را در مورد يك ملک اعمال کند و به اينترتيب اجاره آن را به مقدار قابل توجهي افزايش دهد که به طور طبيعي ارزش فروش مجدد املاکي را که خريداري ميکرد، افزايش ميدهد. در واقع اغلب شهروندان نيويورکي حتي نميدانند که امکان افزايش اجاره آپارتمانهايي که تحت قانون نظارت بر اجاره بها قرار دارند، وجود دارد. بنابراين دوستم از تمام مخالفان خود، موفقتر است و تقريبا تمام اين حوزه کوچک سودمند را به خود اختصاص داده است.



                  از اين پزشك ياد بگيريد

                  دکتري را ميشناسم که از دانش پزشکي خود به عنوان ابزار اهرم استفاده ميکند و صرفا به سرمايهگذاري در سهام مربوط به بهداشت و سلامت ميپردازد. يکي از دوستانم هم اکنون از مهارتهاي خاص مربوط به شغل خود استفاده ميکند تا در زمينه معاملات آتي، به موفقيت بيشتري دست يابد و معمولا کار خود را در يکي از سواحل جهان و از طريق اينترنت انجام ميدهد. بدون شک کاري وجود دارد که شما هم اكنون انجام ميدهيد يا آن را بلد هستيد که ميتوانيد آن را به حوزه سرمايهگذاري شخصي خودتان تبديل کنيد. آگاه بودن از آنچه نميدانيد و درک نميکنيد نيز به همين اندازه با اهميت است. همانطور که وارن بافت ميگويد: «آنچه در مورد اغلب افراد در سرمايهگذاري اهميت دارد ميزان آگاهي آنها نيست، بلکه اين مورد است که آنها عدم آگاهي خود را تا چه اندازه به طور واقعبينانه مشخص ميکنند.»مشخص کردن حوزه مهارت، گامي ضروري است؛ اما براي موفقيت کافي نيست.



                  ويژگي عمده سرمايه گذار خبره اين است که او هرگز براي خارج شدن از حوزه مناسب سرمايه گذاري خود وسوسه نميشود.«نه» گفتن به اين وسوسه ميتواند يکي از دشوارترين مقررات براي سرمايه گذار تازه کار باشد. اما اگر واقعا مجذوب سرمايهگذاري منتخب خود شده باشيد، همچون سرمايهگذار خبره بر فرآيند سرمايه گذاري تمرکز ميکنيد و نه به خود سرمايهگذاريها. اين کار، محافظي در برابر منحرف شدن به سوي محدوده هاي ناشناخته خواهد بود.يکي ديگر از عوامل خنثي کننده وسوسه، موفقيت است. همان طور که يکي از مشتريان من ميگويد: «حالا که ميدانم چگونه به کسب درآمد بپردازم، قطعا آن مرغهاي همسايه ديگر غاز به نظر نميرسند.» البته موفقيت چيزي است که سرمايه گذار مبتدي به دنبال آن است و چيزي نيست که او اکنون بر آن تکيه کند.



                  آنچه هم اکنون شما ميتوانيد انجام دهيد، خلق يک فلسفه سرمايه گذاري است ـ همان طور که سرمايه گذار خبره نيز چنين کاري را انجام داده است ـ که شما را در حوزه مهارتتان حفظ ميکند.شما احتمالا باورهايي در مورد ماهيت بازار داريد. اما آيا تا به حال آن باورها را آشکار کردهايد؟ آيا تا به حال آنها را مورد آزمايش قرار دادهايد تا متوجه شويد که آيا معتبر و مورد تاييد هستند؟ آيا آنها در واقع شما را در مسير سرمايهگذاري راهنمايي ميکنند؟همانطور که هدفها، فعاليتهاي ما را به پيش ميبرند، باورها نيز اين فعاليتها را تحت تاثير قرار ميدهند. اگر شما طرفدار فرضيه بازار کارآمد هستيد و بر اين باوريد که بازارها منطقي و قيمتها هميشه صحيح هستند، در اين صورت اعتقاد داريد که غلبه کردن بر بازار غير ممکن است. تنها روشي که با اين باور سازگار است، سرمايهگذاري در يک صندوق سرمايهگذاري وابسته به شاخص است.



                  بازار هميشه اشتباه ميكند؟

                  سرمايهگذار خبره بر اين باور است که بازار گاهي اوقات يا هميشه اشتباه ميكند. او نظريهاي در مورد چگونگي اين حالت و همچنين روشي براي سود بردن از آن، طرح کرده است. يک سيستم سرمايهگذاري موفق بايد بر پايه يک فلسفه سرمايهگذاري منطبق با واقعيت بنا شده باشد.


                  فلسفه سرمايهگذاري مجموعهاي است از باورها در مورد:

                  • ماهيت واقعيت سرمايهگذاري: بازارها چگونه کار ميکنند، چرا قيمتها تغيير ميکنند.

                  • نظريه ارزش: ارزش چگونه ميتواند تشخيص داده شود و علت ايجاد سودها و زيانها چيست.

                  • ماهيت يک سرمايهگذاري خوب.



                  راه ميانبر بافت

                  هنگامي که وارن بافت کتاب سرمايهگذار باهوش را براي اولين بار خواند، شيفته آن شد. بنجامين گراهام هر چيزي را که بافت به دنبال آن بود، در بستهاي کامل به او داد: فلسفه سرمايهگذاري، روش اثبات شده سرمايهگذاري و سيستمي کامل و تاييد شده. تمام کاري که او بايد انجام ميداد، آموختن نحوه بکارگيري آن سيستم بود.گراهام راهنماي او شد. با گراهام مطالعه کرد و براي او کار کرد و کاملا شبيه گراهام شد. البته بافت، گراهام نبود. بنابراين در نهايت او از سيستم گراهام دور شد. با اين وجود، بافت با الگو برداري از گراهام، جهش بزرگي در منحني يادگيري در جهت تبديل شدن به يک سرمايهگذار خبره داشت. بافت يادآوري ميکند که: «چند ساعت در کنار يک استاد بودن براي من بسيار ارزشمندتر از ده سال تفکر به ظاهر ابتکارآميز است.»جورجي شوارتز نيز يک راهنما انتخاب کرد: کارل پاپر. اما نظريههاي پاپر به طور مستقيم به سرمايهگذاري مربوط نميشدند.



                  سالها به طول انجاميد تا اينکه شوارتز سيستمي موفق بر مبناي اصول فلسفي پاپر طرح کرد. سالهايي که بافت مجبور به صرف آنها براي انجام چنين کاري نبود. بافت گفت: «بهترين کاري که انجام دادم اين بود که قهرمانان مناسبي را برگزيدم.» به آنچه به عقيده شما بازار را به حرکت وا ميدارد، فکر کنيد. آيا قيمتها منعکسکننده اصول بنيادي هستند؟ اگر چنين است، در کوتاهمدت يا بلندمدت؟ يا هر دو؟ «اصول بنيادي» يک اصطلاح کلي است. آيا شما بر شرايط کلي اقتصادي متمرکز ميشويد؟ يا بر تغييرات عرضه پول و نرخهاي بهره؟ يا بر سطح عرضه و تقاضا در بازار کالا؟ و ياترجيح ميدهيد به ويژگيهاي يک شرکت خاص توجه کنيد؟ و يا شايد، يک صنعت خاص؟يا شايد بر اين باور هستيد که قيمتها ارتباط چنداني و يا هيچگونه ارتباطي با اصول بنيادي ندارند و آنچه قيمتها را دستخوش تغيير ميکند، روانشناسي سرمايهگذار است.



                  يا تعادل ميان تعداد سهامي که از يک نوع سهام خاص براي فروش پيشنهاد ميشود و اينکه در هر زمان چه تعداد خريدار نسبت به آن تمايل نشان ميدهد.اگر تحليلگر تكنيكال هستيد، ممکن است بر اين باور باشيد که تمام اين موارد بيربط هستند و همه چيز در نمودارها نمايان ميشود. بهترين راه براي آشکار ساختن باورهايتان، اين است که آنها را به صورت مکتوب درآوريد. اين کار ممکن است دلهره آور به نظر رسد اما لازم نيست نظريهاي به پيچيدگي نظريه شوارتز طرح کنيد. باورهاي شما در مورد ماهيت بازارها ميتواند به سادگي و صراحت باور گراهام و بافت باشد، مبني بر اينکه قيمتهاي بازار در نهايت نشان دهنده اصول بنيادي هستند؛ اما اغلب در کوتاه مدت به شدت از آنها منحرف ميشوند.
                  یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                  نظر

                  • مخبرالدوله
                    عضو فعال
                    • May 2012
                    • 5228

                    #219
                    من به بورس مثبت در خرداد ماه سال 91 معتقدم....

                    مردم میپرسند که ا.ن را چه کسانی حمایت میکنند؟؟؟

                    نظر

                    • مجيد رادمنش
                      مدیر (6)
                      • Oct 2010
                      • 4902

                      #220
                      روانشناسي بازار سهام

                      نكات كليدي در يك سرمايه گذاري خوب

                      دنیای اقتصاد - آيا شما تعريف مشخصي از يك سرمايه گذاري خوب داريد؟ آيا كسي راهنماي شما در سرمايهگذاريها است و آيا اساسا از شخصيت سرمايهگذاري خود باخبريد؟ اين 3 پرسش و پاسخهاي آن 3 محور اساسي در يك سرمايهگذاري پيروزمندانه و موفق به شمار ميرود. براي اينكه بتوانيد در جاده بازار سهام منحرف نشده و در مسير خود حركت كنيد، بهتر است اين نكات خواندني نوشته شده در كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت را مرور كنيد:



                      هنگامي كه باورهاي خود درباره علت تغيير قيمتها را مشخص نموديد، قدم بعدي در ايجاد فلسفه سرمايهگذاري اين است كه منظور خود از «ارزش» را مشخص كنيد. ممكن است با گراهام و بافت هم عقيده باشيد كه يك سرمايهگذاري از ارزشي ذاتي و قابل اندازهگيري برخوردار است يا ممكن است كه ديدگاهي مشابه شوارتز داشته باشيد مبني بر اينكه ارزش، هدفي دائما متغير است كه با تغيير دريافتها و اقدامات اشخاص فعال در بازار، مشخص ميشود يا ممكن است بر اين باور باشيد كه ارزش، در حالي كه قابل اندازهگيري است، وابسته به شرايط نيز هست. به گونهاي كه يك ليوان آب براي فردي كه در بيابان از فرط تشنگي در حال مردن است، در مقايسه با من يا شما، ارزش ذاتي (حيات بخش) بسيار بيشتري دارد.



                      تعريف سرمايه گذاري خوب

                      با مشخص كردن باور خود در مورد ماهيت ارزش حالا ميتوانيد تعريف خود از يك سرمايهگذاري خوب را ارائه دهيد. شما بايد قادر باشيد كه آن را به صورت خلاصه در يك جمله بيان كنيد. به اين نمونهها در تعريف سرمايهگذاران خوب توجه كنيد:

                      وارن بافت: شركت خوبي كه بتوان آن را پايينتر از ارزش فعلي درآمدهاي آتي خريداري كرد. جورجي شوارتز: يك سرمايهگذاري كه بتوان پيش از تشخيص كلي جو رواني بازار آن را خريد و فروش كرد كه اين موضوع ارزشي را كه بازار براي آن متصور است، تغيير خواهد داد.

                      كارل آيكان: شركتي بدون سهامدار مديريتي (كنترلكننده) كه پايينتر از ارزش آن در هنگام انحلال، در حال خريد و فروش است و به صورت بالقوه نمونهاي مجذوبكننده براي قبضه نمودن مالكيت باشد. بنجامين گراهام: شركتي كه به ميزان بسيار كمتري نسبت به ارزش ذاتياش قابل خريداري باشد.



                      صدها امكان ديگر وجود دارد. چند نمونه ديگر:

                      تصاحبكننده شركتها: شركتهايي كه بخشهايي از آنها بيش از كل شركت ارزش دارد.

                      تحليلگر تكنيكال: سرمايهگذاري در جايي كه شاخصهاي تكنيكال، تغيير در روند قيمتها را نشان ميدهند.

                      تعميركننده و فروشنده املاك: املاك نيازمند به تعمير كه ميتوان آنها را با ارزشي بسيار بيشتر از ميزان سرمايهگذاري لازم براي خريد و بازسازي آنها، به فروش رساند.

                      آربيتراژگر: يك دارايي مالي كه بتوان آن را در يك بازار اوراق بهادار خريداري كرد و همزمان در بازار اوراق بهادار ديگري با قيمتي بالاتر فروخت.

                      سرمايه گذار زمان بحران: داراييهايي كه پس از سقوط بازار به علتترسي خاص، ميتوان آنها را با قيمتهاي بسيار مناسب و ارزان خريداري كرد. رسيدن به تعريفي از يك سرمايهگذاري خوب كه در ذهن شما وجود دارد، اگر نسبت به انواع سرمايه گذاريهايي كه برايتان جالب است، آگاه باشيد و باورهاي خود درباره قيمتها و ارزشها را شفاف ساخته باشيد، آسان خواهد بود



                      راهنماي خود را انتخاب كنيد

                      سريعترين راه براي تسلط يافتن بر هر چيزي، اين است كه با فردي خبره در آن زمينه كار كنيد.

                      اگر شخصي هماكنون روش سرمايهگذاري مورد نظر شما را تكميل كرده است، چرا مجددا به ايجاد آن بپردازيد؟ به دنبال او برويد. اگر لازم است به او پيشنهاد كنيد تا بدون دستمزد براي او كار كنيد (همانطور كه بافت به گراهام پيشنهاد كرد).

                      اگر چنين كاري ممكن نيست، ميتوانيد راهنماي ديگري از هر كجا كه مايليد انتخاب كنيد. تا آنجا كه ميتوانيد هر مطلبي را در مورد او و روشهايش بخوانيد و مطالعه كنيد. هنگامي كه در مورد ايجاد يك سرمايهگذاري فكر ميكنيد، هميشه از خود بپرسيد: «او در اين شرايط چه كاري انجام ميدهد؟»

                      خود را جاي شخص ديگري گذاشتن به ذهن ناخودآگاه شما كمك ميكند تا برخي از رفتارهاي طبيعي و خصوصيتهاي آن شخص را بپذيريد، در حالي كه تنها با خواندن در مورد او و تقليد آگاهانه از كارهاي او متوجه چنين نكاتي نميشويد. پيش از آنكه فيلمبرداري فيلم «مرد باراني» آغاز شود، داستين هافمن سه هفته شخصي را كه داستان بر اساس او شكل گرفته بود، در همه جا تعقيب كرد. در مرحلهاي از فيلمبرداري او با تغيير چراغ راهنما از خيابان عبور ميكند. در حالي كه در متن فيلمنامه اينگونه نيست؛ هافمن در ميان راه ايستاد. آنها بعدا متوجه شدند كه اين دقيقا همان كاري است كه شخصيت اصلي در چنين شرايطي در واقعيت انجام ميدهد.

                      حتي اگر بعدا به اصلاح روشي كه از راهنماي خود گرفته ايد، بپردازيد، الگو برداري از او، پذيرش روشهاي پيروزمندانه سرمايهگذاري مربوط به وارن بافت و جورجي شوارتز را براي شما آسانتر ميكند. همانطور كه وارن بافت ميگويد: «نكته كليدي در زندگي اين است كه چه كسي را به عنوان الگوي خود برگزينيم.»



                      شخصيت سرمايه گذاري شما چيست؟

                      شايد تعريف شما و بافت از يك سرمايه گذاري خوب مشترك باشد. آيا به اين معنا است كه بايد از او الگوبرداري كنيد؟

                      الزاما اينطور نيست. براي مثال ميتوانيد براي سرمايهگذاري از قوانين بافت پيروي كنيد؛ اما همچون برخي از معاملهگرها اصلاحات خود را در مورد آنها انجام دهيد.

                      تعداد كمي از سرمايهگذاران موفق، روش سرمايهگذاري بنجامين گراهام را تغيير ميدهند. آنها شركتهايي را كه بسيار بالاتر از ارزش ذاتي خود به فروش ميرسند، مشخص ميكنند سپس به فروش استقراضي آنها ميپردازند.

                      علاوه بر تصميم گيري در مورد سرمايهگذاريهايي كه ميخواهيد بر آنها متمركز شويد، شما همچنين بايد روش سرمايهگذاري خود را انتخاب كنيد. يكي از راههاي انتخاب روشي كه كاملا مناسب شما باشد اين است كه تصميم بگيريد كه آيا شما در درجه اول يك تحليلگر، معاملهگر يا آمارگر هستيد. هماكنون احتمالا متوجه شدهايد كه كدام شخصيت سرمايهگذاري بيشتر با شما تناسب دارد. اگر متوجه نشديد، بايد در اين مورد فكر كنيد كه آيا افق سرمايهگذاري شما بلندمدت، كوتاهمدت يا ميانمدت است. آيا قصد داريد كه خريد كنيد و آن را حفظ كنيد، يا اينكه به هر دو شكل كوتاهمدت و بلندمدت ميپردازيد، در داخل و خارج به خريد و فروش ميپردازيد يا همچون قمارباز حرفهاي رويكردي صرفا آماري داريد؟

                      نكات ديگري كه در همين ارتباط بايد مورد توجه قرار دهيد استعدادها، مهارتها و تواناييهاي شما است. آيا شما از لحاظ رياضي با استعداد هستيد؟ اگر اينطور است، لزوما به اين معني نيست كه شما بايد از بافت پيروي كنيد. ممكن استترجيح دهيد كه سيستم كامپيوتري و بر پايه محاسبات رياضياتي طرح كنيد تا از طريق آن به انتخاب سرمايهگذاريهايي بپردازيد كه به طور متوسط از انتظار سود مثبت برخوردار هستند؛ اين رويكردي كاملا آماري است.

                      يا شايد شما فردي اجتماعي هستيد و يافتن ايدههاي سرمايهگذاري از طريق صحبت با مديران، رقبا، خرده فروشها، تهيه كنندگان، و افراد ديگري كه در معاملات هستند، را روش آسانتري بدانيد. يا شايد روش شما، خواندن احساس معامله گرها در تالار بورس است.

                      نكته كليدي، اتخاذ روش و راهبردي است كه به بهترين شكل با شخصيت شما هماهنگ باشد و از مهارتها و تواناييهاي شما به خوبي استفاده كند. يكي از راههاي ميانبر، بررسي سرمايهگذاران و معاملهگران مختلف است تا رويكردي را بيابيد كه بيشترين تاثير را بر روي شما دارد. هنگامي كه چنين كاري را انجام داديد، آماده خواهيد بود تا طراحي سيستم سرمايهگذاري خود را آغاز كنيد.

                      استرس عاملي است كه بايد در هنگام انتخاب روش و طرح سيستم سرمايه گذاري خود به آن توجه كنيد و براي موفقيت آن را مديريت كنيد. سرمايهگذاران موفق به طرق مختلف با استرس برخورد ميكردند، از جمله از طريق ورزش كردن، انجام مديتيشن، استفاده كامل از تعطيلات و مرخصيها يا از طريق اصلاح سيستمهاي خود براي كاهش يا از بين بردن ميزان استرس.


                      http://www.donya-e-eqtesad.com/Defau...w.asp?@=303402
                      یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                      نظر

                      • rajabnejad
                        عضو فعال
                        • Jan 2012
                        • 4331

                        #221
                        هميشه پول نقد در اختيار داشته باشيد

                        گروه بورس- هرچند وضعيت نامناسب بازار سرمايه طي 14 ماه گذشته موجب شد، تا شمار زيادي از سرمايهگذاران غيرحرفهاي، سرمايههاي خود را از صندوقهاي سرمايهگذاري مشترك خارج كنند، اما در شرايط طبيعي و متعادل بازار، اين نهادهاي مالي توانستند كه بازدهي خوبي را از خود به نمايش بگذارند.


                        در دنيا اين سرمايهگذاران تجربه خوبي را با صندوقها پشت سر گذاشتهاند، تا جايي كه حتي سرمايهگذاري در اين نهادهاي مالي در برخي موارد سبب شده كه بازدهي بالاتر از معامله مستقيم در بازار سهام نصيب سرمايهگذاران شود.
                        كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت به نكات خوبي در اين خصوص اشاره كرده است كه در ادامه از نظرتان ميگذرد: با توجه به ميزان پولي كه در صندوقهاي سرمايهگذاري مشترك وجود دارد و با وجود مديران حرفهاي در امر سرمايهگذاري، ميتوان حدس زد كه بسياري از مردم تمام فرآيند سرمايهگذاري خود را به ديگران واگذار ميكنند.
                        اين كار يك اختيار كاملا قانوني است. سرمايهگذاري نيازمند زمان و انرژي است و براي بسياري از ما، اين زمان و انرژي ميتواند به نحو بسيار بهتري در جاي ديگري سرمايهگذاري شود. اگر انتخاب شما همين ميباشد، باز هم ميتوانيد به بازدههاي بيشتري در سرمايهگذاري دست يابيد به شرط آنكه توصيه ادسيكوتا را جدي بگيريد و سرمايهگذار موفقي را بيابيد تا سرمايهگذاري شما را برايتان انجام دهد.
                        او معتقد است: «يك معاملهگر متوسط بايد معاملهگر برتري را بيابد تا معاملات او را برايش انجام دهد، و خود او نيز به دنبال كاري بگردد كه عاشق انجام دادنش است.»
                        اما چگونه تشخيص دهيم كه يك مدير سرمايه احتمالا موفق خواهد بود يا خير؟ شخصي را پيدا كنيد كه از روشهاي پيروزمندانه در سرمايهگذاري پيروي كند.
                        يك همكار سازگار پيدا كنيد
                        مهم است شخصي را بيابيد كه روش سرمايهگذارياش با شخصيت شما سازگار باشد. براي مثال، وارن بافت كاملا راضي است كه لو سيمپسون سرمايهگذاريهاي «جيكو» را مديريت كند. به اين دليل كه آنها فلسفه و روش سرمايهگذاري مشابهي دارند. به همينترتيب ميتوانيد تصور كنيد كه بافت خواب چندان راحتي نخواهد داشت، اگر سرمايه خود را به يك تاجر كالا يا حتي به خود جورجي شوارتز بسپارد.
                        واگذاري موفق كار سرمايهگذاري به ديگران به اين معنا است كه شما بايد فلسفه سرمايهگذاري و روش مورد نظر خود را كاملا مشخص كنيد. تنها در چنين زماني است كه ميتوانيد فردي را بيابيد كه سرمايه شما را به روشي كه خودتان علاقه داريد، مديريت ميكند. در ابتدا، بايد اين توانايي را داشته باشيد كه تشخيص دهيد اين مدير، فلسفه سرمايهگذاري مشخصي دارد، آيا سيستم سرمايهگذاري كاملي دارد، آيا اين سيستم به طور منطقي از آن فلسفه پيروي ميكند، آيا او در «كشيدن ماشه» به خوبي عمل ميكند و آيا او «دستپخت خود را ميخورد؟» اغلب سرمايهگذاران، مديران سرمايهگذاري يا صندوقهاي سرمايهگذاري مشترك سهام خود را با نگاه كردن به پيشينه آنها يا با تبعيت كردن از پيشنهادهاي كارگزاران يا دوستانشان انتخاب ميكنند يا با يك داستان خوب بازاريابي اغوا ميشوند. هيچكدام از اين روشها ارتباطي با عملكرد بلندمدت يك مدير ندارند. ارزيابي مديران با مشخص كردن اين موضوع كه آنها تا چه حد از روشهاي ذهني و روشهاي بافت و شوارتز پيروي ميكنند، عملا بهبود بازدههاي سود سرمايهگذاري شما را تضمين ميكند.
                        چگونه با اشتباهات برخورد ميكنيد؟
                        سرمايهگذار خبره زماني مرتكب اشتباه ميشود كه از سيستم خود پيروي نميكند، يا هنگامي كه عاملي را ناديده گرفته است، در صورت مورد توجه قرار دادن اين عامل نبايد اين سرمايهگذاري را انجام ميداده است.
                        همچون سرمايهگذار خبره، شما نيز بايد انحراف از سيستم خود را تشخيص دهيد و نسبت به عواملي كه ممكن است، ناديده گرفته شوند هشيار باشيد. هنگامي كه متوجه ميشويد كه اشتباه كردهايد، آن را بپذيريد و به آساني از آن سرمايهگذاري خارج شويد.سپس بررسي كنيد تا دليل انجام چنين خطايي را بيابيد و از آن درس بگيريد. تمركز خود را به آن چه كه تحت كنترل شما قرار دارد معطوف كنيد.
                        اگر شما هم مانند اغلب مردم باشيد، دشوارترين جنبههاي يادگيري از اشتباهاتتان، تمايل داشتن به پذيرش آن اشتباهات و سپس داشتن ديدگاهي انتقادي نسبت به خود براي بررسي بيطرفانه اشتباهات است.
                        اگر چيزي را ناديده گرفتهايد، اين اتفاق چگونه رخ داده است؟ آيا به دست آوردن برخي از اطلاعات، بيش از حد دشوار بوده است؟ آيا عاملي بوده است كه پيش از اين متوجه اهميت آن نبودهايد؟ آيا در انجام امور عجله كردهايد؟ آيا بيش از حد به مديريت اطمينان كردهايد؟ تعداد بسيار زيادي از اين اشتباهات وجود دارد كه ممكن است مرتكب آن شويد و تنها چيزي كه ميتوانيد نسبت به آن مطمئن باشيد اين است كه چنين اشتباهاتي را انجام ميدهيد. از اشتباهات آزرده خاطر نشويد، همچون سرمايهگذار خبره، كافي است مطمئن شويد كه چنين اشتباهي را ديگر تكرار نميكنيد.
                        اگر قانوني در سيستم شما وجود داشته است كه از آن پيروي نكردهايد، بنابراين با دقت از سيستم خود پيروي نكردهايد. مجددا علت آن را بررسي كنيد. آيا به جاي عقل از احساس خود تبعيت كرديد؟ آيا اين قانون را آگاهانه زير پا گذاشتيد؟ آيا زمان بسيار زيادي درنگ كرديد؟
                        اين نوع مشكل بايد تنها زماني ايجاد شود كه شما براي اولين بار از سيستم خود استفاده ميكنيد. ممكن است به اين دليل باشد كه شما تازه در ابتداي منحني يادگيري هستيد يا ممكن است سيستمي كه طراحي كردهايد يا بخشي از آن، با شخصيت شما چندان سازگار نيست. آنچه حياتي است اين واقعيت است كه شما تمايل ذهني نسبت به پذيرش اشتباهات خود را داريد و با آنها به عنوان عاملي براي درس گرفتن، برخورد ميكنيد.
                        وقتي پول نقد پادشاهي ميكند

                        خرد معمول بر اين باور است كه پول نقد، عاملي كندكننده در پرتفوليوي شما ميباشد. بازدههاي آن كم است و غالبا پس از تورم و كسر مالياتها اين بازدهها منفي ميشود.
                        اما پول نقد در بردارنده ارزشي پنهان است كه به اختيار خريد مربوط ميشود. هنگامي كه بازارها دچار بحران مالي ميشوند، پول نقد پادشاهي ميكند. ناگهان سهامي كه با پنج يا ده برابر قيمت خريدشان مورد معامله قرار ميگرفتند، را ميتوان با قيمتهاي بسيار كمتر از قبل به دست آورد.
                        رقبايي كه از ابزار اهرم بسيار زيادي استفاده كردهاند، ورشكست ميشوند و ميدان را براي شركتي كه از لحاظ نقدينگي غني است، خالي ميكنند.بانكها به هيچكس وام نميدهند به غير از كساني كه احتياجي به آن ندارند مانند شركتهايي با رتبه اعتباري AAA و افرادي كه پول هنگفتي در بانك دارند.در چنين مواقعي، بازار به فروشندههاي اجباري اختصاص دارد كه بايد داراييهاي خود را بدون توجه به قيمت آنها، به پول نقد تبديل كنند. در اين هنگام سرمايهگذاري كه از موجودي سهام خود با دارا بودن نقدينگي بالا، محافظت كرده است، پاداش هنگفتي به دست ميآورد: مردم تقريبا همگي به نزد او ميروند تا تمام چيزي را كه دارند در عوض مقدار كمي از كالاي كميابي كه پول نقد خوانده ميشود به او بدهند.
                        هنگاميكه به نظر رسد سيستم شما ديگر كارآيي ندارد، چه اقدامي انجام ميدهيد؟ ممكن است به دفعات مختلف پول از دست دهيد گرچه از سيستم خود به دقت پيروي كرده باشيد و كاملا مطمئن باشيد كه هيچ چيز را از قلم نينداختهايد. بسيار مهم است كه بدانيد برخي از سيستمهاي سرمايهگذاري كارآيي خود را از دست ميدهند. اگر چنين اتفاقي رخ دهد، اولين اقدامي كه بايد انجام گيرد، خارج شدن از بازار به صورت كامل است.
                        همه چيز را بفروشيد. به عقب بازگرديد و تمام جوانب اقداماتي را كه انجام دادهايد بررسي كنيد؛ از جمله فلسفه سرمايهگذاري و معيارهاي سرمايهگذاريتان. شايد چيزي تغيير كرده است. شايد آن چيز، خود شما باشيد. آيا از خود گذشتگي شما كاهش يافته است؟ آيا انگيزه شما همچنان بالا است؟ آيا علايق شما تغيير كرده است؟ آيا ذهن شما با مشكل ديگري همچون طلاق يا مرگ يكي از افراد خانواده، آشفته شده است؟ يا آيا شما تحت تاثير استرس شديد هستيد؟
                        اغلب دليل اين تغيير، عاملي خارجي ميباشد. شايد حوزه مناسب شما مورد هجوم شركتهاي والاستريت قرار گرفته است و سرمايه و حاشيه سود شما كه زماني سودمند بودند براي حفظ شما بسيار ناچيز شدهاند.
                        آيا محيط خود را تغيير دادهايد؟ معاملهگرهاي تالار بورس كه به معامله پشت تالارهاي شيشه اي تمايل دارند غالبا وقتي متوجه ميشوند كه سيستمي كه در تالار بورس برايشان كسب منفعت ميكرده است به علائمي همچون ميزان سر و صدا در تالار معاملات بورس يا به حركات و حالات بدن ديگر معامله گرها بستگي داشته است، بسيار شگفت زده ميشوند. با از دست دادن اين نشانهها آنها مجبور ميشوند تا رويكرد متفاوتي را براي درك مجدد بازار ايجاد كنند.آيا آنقدر موفق بودهايد كه پول بسيار زيادي براي مديريت كردن به دست آوردهايد؟ اين موضوع همان عاملي است كه بافت و شوارتز را تحت تاثير قرار داد. اين موضوع «مشكلي» است كه همگي ميتوانيم آرزوي آن را داشته باشيم. با در نظر گرفتن تمام اين موضوعات، به ايجاد سيستم سرمايهگذاري كه منحصرا به شما تعلق دارد خواهيد پرداخت. با اختصاص زمان كافي به پوشش دقيق هر يك از اين دوازده عامل، از كامل بودن سيستم خود اطمينان پيدا ميكنيد.
                        يك سيستم كامل سرمايهگذاري
                        يك سيستم كامل سرمايهگذاري داراي قوانين بسيار دقيقي است كه اين دوازده عامل را پوشش ميدهد:
                        1سنجند: چه چيزي بخريم؟
                        2- چه زماني خريد كنيم؟
                        3- چه قيمتي بپردازيم؟
                        4- چگونه آن را بخريم؟
                        5- چه درصدي از سبد را به اين خريد اختصاص دهيم؟
                        6- نظارت بر پيشرفت سرمايهگذاريها.
                        7- چه زماني بفروشيم؟
                        8- ساختار سبد و استفاده از ابزار اهرم.
                        9- روش جستوجو.
                        10- محافظت در برابر بحرانهاي تاثيرگذار از قبيل بحرانهاي مالي بازار.
                        11- رسيدگي و مواجهه با اشتباهات.
                        12- هنگامي كه سيستم كارآيي خود را از دست ميدهد چه اقدامي انجام دهيم؟

                        معيارهاي سرمايهگذار خبره
                        پيش از آنكه آزمايش سيستم خود را آغاز كنيد، بايد معياري را ايجاد كنيد كه شما را از كارآيي يا ناكارآمد بودن سيستم آگاه سازد. اولين آزمايش به اين موضوع اختصاص دارد كه آيا اين سيستم سودآور است يا خير. اما آيا اين آزمايش كافي است؟
                        اگر سيستم شما سودآور باشد، شما بازده سرمايه خود را به دست خواهيد آورد. اما آيا در قبال تمام زمان و انرژي مصرف شده براي اجراي راهبرد سرمايهگذاري خود، بازده كافي به دست ميآوريد؟
                        تنها راه پاسخ دادن به اين پرسش، مقايسه عملكرد خود با يك معيار است.
                        بافت و شوارتز عملكرد خود را در برابر سه معيار مي
                        1- آيا آنها سرمايه خود را حفظ كردهاند؟
                        2- آيا آنها در مدت يك سال سود كردهاند؟
                        3- آيا عملكرد آنها از عملكرد كلي بازار سهام بهتر بوده است؟
                        اهميت دو مورد اول واضح است. معيار سوم به شما ميگويد كه آيا در برابر وقتي كه صرف ميكنيد منفعت كسب ميكنيد يا خير، و آيا سيستم شما منفعتي بيشتر از سرمايهگذاري در يك صندوق مشترك سرمايهگذاري وابسته به شاخص يا قرار دادن سرمايه خود در بانك براي شما ايجاد ميكند يا خير.
                        معيارهايي كه انتخاب ميكنيد به اهداف مالي شما و ميزان ارزشي كه براي زمان قائل هستيد، بستگي دارد. هيچگونه معياري وجود ندارد كه براي همه مناسب باشد. اما تنها هنگامي كه معيار خود را تعيين كرديد ميتوانيد كارآمد بودن يا نبودن سيستم خود را ارزيابي كنيد.
                        تنوع بخشي هوشمندانه

                        سرمايهگذاران خبره تنوع بخشي را رد ميكنند، تنها به اين دليل كه تنوع بخشي هرگز نميتواند سودهاي بالاتر از حد متوسط ايجاد كند. اما اگر تنها به دنبال حفظ سرمايه خود هستيد، تنوع بخشي هوشمندانه، گزينهاي معتبر است. تنوع بخشي ممكن است همچون راهبردي ساده و واضح به نظر رسد. اما چيزي بيش از يك روش براي رسيدن به اهدافي خاص، نيست. بنابراين ابتدا بايد آن اهداف مشخص شود. آنگاه ميتوانيد سيستمي طراحي كنيد كه آن اهداف را محقق سازد.
                        http://www.donya-e-eqtesad.com/Defau...w.asp?@=305089

                        آخرین ویرایش توسط rajabnejad؛ 2012/06/14, 20:21.
                        هرگاه زندگی را جهنم دیدی, سعی کن پخته بیرون آیی, سوختن رو همه بلدند ....

                        نظر

                        • مجيد رادمنش
                          مدیر (6)
                          • Oct 2010
                          • 4902

                          #222
                          روانشناسي بازار سهام


                          مهم نيست كه بازار خوب نيست!

                          دنیای اقتصاد - به طور حتم شما هم شنيده ايد كه ميگويند غريزه يا همان ضمير ناخودآگاه، بسيار مطمئنتر از آمار و ارقام است. در علم روانشناسي بازار سهام اين واقعيت خود را بيشتر نشان ميدهد تا جايي كه در اين خصوص يكي از روانشناسان مشهور ميگويد: هيچ چيز قويتر از عادت نيست. كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت هم در خصوص اهميت توجه به غريزه در عملكرد اشخاص در بازار سهام مينويسد: آزمايش بسيار مهم در اين زمينه اين است كه شما تحت فشار و استرس چگونه از خود واكنش نشان ميدهيد. در چنين مواقعي است كه روشهاي قديمي شما كه در جايي از ضمير ناخودآگاه شما پنهان شدهاند، خود را آشكار ميسازند و بر سر راه شما قرار ميگيرند. جايگزين كردن روشهايي كه نميخواهيد و تسلط پيدا كردن بر روشهاي جديد نيازمند تكرار مداوم است. يكي از راههاي رسيدن به مهارت ناخودآگاه اين است كه سيستم خود را به طور منظم و با قاعده آزمايش كنيد و نتايج و دليل انجام هر اقدامي را ثبت كنيد.



                          آزمايش سيستم

                          اولين گام، تصميمگيري در مورد چگونگي يافتن سرمايه گذاريهايي است كه با معيارهاي شما سازگار باشند. شما ميتوانيد ايده هاي سرمايه گذاري را در هر جايي بيابيد. موضوعي كه بايد مشخص كنيد اين است كه چه حوزه اي براي شما سودمندتر است. با تعيين حوزه مناسب خود براي سرمايهگذاري، خود را در جايگاهي قرار ميدهيد كه همچون سرمايهگذار خبره، بايد به انجام تحقيقات بپردازيد. بسيار مهم است كه بدانيد اين كار، فرآيندي مستمر است. اغلب سرمايه گذاران واكنشگر هستند: آنها منتظر ميشوند تا چيزي توجه آنها را به خود جلب كند؛ براي موفق شدن بايد همچون سرمايهگذار خبره، كنشگر باشيد و مطمئن شويد كه هميشه در حال جستجو براي يافتن سرمايه گذاريهاي منطبق با معيارهايتان هستيد.


                          ناگزير مواقعي وجود خواهد داشت كه ممكن است احساس ياس كنيد، زيرا نميتوانيد چيزي براي خريد پيدا كنيد. همچون سرمايه گذار خبره به جستوجوي خود ادامه دهيد. حتي هنگامي كه يك ايده سرمايه گذاري را از جاي ديگري به دست ميآوريد (از طريق بولتن خبري، مجله، يا يك دوست) بايد مطمئن شويد كه اين سرمايهگذاري در حوزه مهارت شما قرار دارد، و مشخصا معيارهاي خود را در رابطه با آن بررسي كنيد. اين كار ناگزير شامل جستجوهايي ميشود كه خودتان بايد آنها را انجام دهيد. ممكن است مايل باشيد تا استدلال خود را با نظر كسي كه برايش احترام قائل هستيد آزمايش كنيد. اگر اين شخص همچون مشاور سرمايهگذاري شما باشد، اين كار ميتواند سودمند باشد. اما هوشيار باشيد.



                          به گمان خود شك نكنيد

                          موريس، معامله گري در مراحل ابتدايي رشد بود كه از سيستمي تكنيكال كه خودش طراحي كرده بود، پيروي ميكرد. زماني با يك ايده سرمايهگذاري مواجه شد كه در نظر او بسيار جالب بود اما در مورد آن مطمئن نبود. بنابراين موضوع را با يك معاملهگر تكنيكال با تجربه كه به او به عنوان كارشناس مينگريست، بررسي كرد (و او اين ايده سرمايهگذاري را بيارزش خواند. به اينترتيب موريس اقدامي نكرد) هنگامي كه متوجه شد آن سرمايه گذاري دقيقا همانطور كه او پيشبيني كرده بود، رشد كرده است، بسيار افسوس خورد. اگر موريس در مورد فعاليت خود با كسي صحبت نكرده بود و به جاي تحت تاثير قرار گرفتن عقايد مشاور، از حدس خود پيروي كرده بود، پول بسيار زيادي به دست ميآورد. در صورتي كه تحقيقات خود را به درستي انجام داده باشيد، بعيد است كه حتي آگاهي كارشناس درباره اين سرمايهگذاري از شما بيشتر باشد. علاوه بر اين، تمام قضاوتهاي او بر مبناي روش، اهداف و شخصيت خودش ميباشد.



                          البته هميشه نميتوانيد كاملا مطمئن باشيد كه آيا اين كارشناس نظري بررسي شده ميدهد يا تنها هدف او اين است كه چيزي بگويد كه ناآگاه به نظر نرسد. در زمانهاي گذشته هنگامي كه خود من مشاور سرمايهگذاري بودم، در يك سمينار، فردي پيش من آمد و نظر مرا در مورد قهوه خواست. من هيچ چيزي در مورد بازار قهوه نميدانستم. اما يك مشاور بودم و چگونه ممكن است كه يك مشاور نظري نداشته باشد؟ بنابراين در همان لحظه چيزي از خودم ساختم و به او گفتم. هنگامي كه به توصيه شخصي خود عمل ميكنيد، اشتباهاتي را مرتكب ميشويد كه متعلق به خود شما است. وقتي كه به توصيه شخص ديگري اتكا ميكنيد، هميشه اين گرايش وجود دارد كه او را براي مشكلات به وجود آمده، مقصر بدانيد. بدتر از آن ممكن است براي موفقيتهايي اعتبار كسب كنيد كه آن موفقيتها به شما تعلق ندارد. براي اينكه هزينههايتان را تقبل كنيد بايد اشتباهات مربوط به خود را انجام دهيد، آنها را براي خود بدانيد، مسووليت آنها را بپذيريد و از آنها درس بگيريد.



                          پيش از آنكه به كارگزار خود تلفن كنيد...

                          هنگامي كه سرمايه گذاري مناسبي را كه منطبق با معيارهاي شما است و قيمت مناسبي براي خريد دارد، پيدا كرديد، هنوز اقدامات ديگري وجود دارد كه توصيه ميكنم پيش از تماس با كارگزار خود به انجام آنها بپردازيد:



                          1. دليل خريد يك سرمايه گذاري و دليل پرداخت قيمتي را كه در نظر داريد، يادداشت كنيد.

                          به يك سرمايه گذاري كه دو سال پيش انجام دادهايد فكر كنيد. آيا دليل خريد آن را به ياد مي آوريد؟ دليل خوشحالي شما (در آن زمان) براي پرداخت آن قيمت چه بود؟ حتي اگر شما همچون وارن بافت، حافظه اي بسيار قوي داشته باشيد، در بهترين حالت حافظه شما احتمالا مبهم است. با يادداشت كردن مطالب ميتوانيد به آساني حافظه خود را تازه كنيد و بر پيشرفت سرمايهگذاري خود نظارت داشته باشيد و مهمتر از آن، هنگامي كه اين سرمايه گذاري با موفقيت پيش نميرود، ميتوانيد به عقب برگرديد و از اشتباهات احتمالي خود آگاه شويد.



                          2. يادداشت كنيد كه چه عاملي باعث فروش آن خواهد شد.

                          سرمايه گذار خبره پيش از آنكه سهامي را بخرد ميداند كه چه چيزي باعث فروش آن خواهد شد اين بخش يكي از بخشهاي جداييناپذير سيستم او ميباشد. سرمايهگذار متوسط معمولا بر چيزي كه ميخرد متمركز ميشود. فروش غالبا فكري است كه در مراحل بعدي به ذهن او خطور ميكند. هنگامي كه ممكن است زمان فروش باشد، او اغلب نميتواند دليل خريد آن سرمايهگذاري و يا انتظاري كه در مورد آينده آن داشته است را به خاطر آورد. به اينترتيب تصميم فروش به ارزيابي مجدد و مشقت باري درباره تصميم خريد اوليه تبديل ميشود يا به آساني به عكس العملي احساسي بدل ميشود.



                          اگر نميدانيد كه چه موقع يك سرمايه گذاري را خواهيد فروخت، اقدام به خريد آن نكنيد. يادداشت كردن معيارهاي از پيش تعيين شدة خروج در مورد هر سرمايهگذاري، نظم وترتيبي به شما ميدهد كه اغلب سرمايهگذاران از آن بيبهرهاند. پذيرش چنين روشي به تنهايي ميتواند نتايج سرمايهگذاري شما را متحول سازد. انجام اين كار همچنين به شما كمك ميكند تا بر پيشرفت سرمايهگذاري نظارت داشته باشيد، و زمان صحيح فروش، به طور چشمگيري آشكار خواهد شد.



                          3. آنچه را كه انتظار داريد در مورد سرمايه گذاري شما رخ دهد، يادداشت كنيد.

                          اين كار بايد ساده باشد. ممكن است انتظار داشته باشيد كه سهام يك شركت به رشد خود در بازار ادامه دهد. شايد پيشبيني كنيد كه شركتهاي حقوقي به اين سهام تمايل نشان دهند و باعث افزايش قيمت شوند. ميتوانيد انتظار تصاحب آن را داشته باشيد. آنچه را كه انتظار داريد در صورت مهيا بودن شرايط رخ دهد، با دقت كامل يادداشت كنيد.



                          4. تمام چيزهاي ديگري كه ممكن است رخ دهد را يادداشت كنيد.

                          فضاي بسيار بيشتري را براي اين كار لازم داريد. حتي به فهرست كردن اين احتمالات نميپردازم. به گفتن اين نكته بسنده ميكنم كه آنچه اغلب سرمايه گذاران را به اشتباه مي اندازد، اتفاقات غيرمنتظره است و اتفاقات غير منتظره در بازارها كاملا قابل انتظار هستند. بايد خود را آموزش دهيد تا براي بدترين وقايعي كه تصور ميكنيد، آمادگي داشته باشيد.



                          5. يادداشت كنيد كه در صورت رخ دادن يكي از اين وقايع ديگر به جاي آنچه كه انتظار داريد، چه اقدامي انجام خواهيد داد.

                          توصيه اين پير بازار را بخوانيد و عمل كنيد مطلقا هيچگونه كنترلي بر آنچه كه بازار انجام ميدهد، نداريد. آنچه ميتوانيد كنترل كنيد، چگونگي واكنش خودتان است. همانطور كه ويليام اكهارت به خاطر مي آورد:

                          روزي يك معامله گر پير به من گفت: «به آنچه كه بازار انجام خواهد داد فكر نكن، تو مطلقا هيچگونه كنترلي بر آن نداري. در مورد عكس العمل خود نسبت به وقوع آن فكر كن.»


                          در مورد هر يك از رويدادهايي كه تصور ميكنيد، چگونگي عكس العمل خود را در صورت وقوع آنها، يادداشت كنيد. اگر آن رويداد در مورد بازار رخ دهد، شما از قبل ميدانيد كه ميخواهيد چه اقدامي انجام دهيد. بافت اين را «قانون نوح: پيش بيني باران ارزش چنداني ندارد، اما ساختن كشتي ارزشمند است» مينامد. به هر حال اين كار تضمين نميكند كه شما ميتوانيد فورا «ماشه را بكشيد». روش قدرتمندي كه به شما در درك آن هدف كمك خواهد كرد، «تمرين ذهني» نام دارد. هر يك از رويدادها را تجسم كنيد. سپس خود را در آن قرار دهيد و خود را در حال انجام كاري كه به آن تمايل داريد، ببينيد، سپس صحنه را مجددا در مقابل چشمان خود بازسازي كنيد.



                          6. بر سرمايه گذاريهاي خود و عملكرد شخصي خود نظارت داشته باشيد.

                          گرچه پيش از خريد يك سهام نميتوانيد به خوبي بر آن نظارت داشته باشيد، اما ضروري است كه پيش از تماس گرفتن با كارگزار خود، روشهايي را براي انجام چنين نظارتي ايجاد كنيد. فرآيند نظارت ضميمه روش جستوجوي شما است. اين فرآيند ادامه ارزيابي دقيق همان معيارهايي است كه باعث ميشود شما يك سرمايهگذاري را در جايگاه اول قرار دهيد.

                          دقيقا چطور اين كار را انجام ميدهيد؟ هر چند وقت يكبار؟ به چه اطلاعاتي نياز داريد و آن اطلاعات را از كجا به دست ميآوريد؟

                          با داشتن آمار مكتوب، متوجه ميشويد كه اين فرآيند نسبتا آسان خواهد بود. هميشه ميتوانيد بگوييد كه آيا يك سرمايه گذاري با معيارهايتان سازگار است يا خير، و همچنين حافظه خود را درباره اقداماتي كه ممكن است انجام آنها لازم شود آماده نگه ميداريد. نكته بسيار مهم ديگر، اين است كه شما قادر خواهيد بود تا عملكرد و واكنشهاي خود در برابر خواسته ها و اهدافتان را مورد سنجش قرار دهيد



                          سرمايه خود را در حوزه اي كه به آن اعتقاد داريد، قرار دهيد.

                          هنگامي كه براي اولين بار آزمايش سيستم خود را آغاز ميكنيد، با وجود اينكه ممكن است از كارآيي آن اطمينان داشته باشيد، اما نميتوانيد در مورد آن كاملا مطمئن باشيد. بنابراين در اين مرحله بهترين كار اين است كه ميزان سرمايهاي كه ميتوانيد از دست بدهيد را تقبل كنيد. همانطور كه هزينه هاي خود را پرداخت ميكنيد، روشهاي سرمايه گذار خبره را كسب ميكنيد و سيستم خود را مورد آزمايش قرار ميدهيد (و در صورت لزوم آن را اصلاح ميكنيد)، و نهايتا به مرحله مهارت ناخودآگاه دست مي يابيد.


                          http://www.donya-e-eqtesad.com/Defau...w.asp?@=305920
                          یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                          نظر

                          • مجيد رادمنش
                            مدیر (6)
                            • Oct 2010
                            • 4902

                            #223
                            روانشناسي بازار سهام


                            چگونه يك معامله گر موفق باشيم؟



                            گروه بورس- معامله گران موفق سهام دنيا چگونه از طريق خريد و فروش سهام ثروتمند شدند؟ اين پرسشي است كه همواره جامعه سهامداران حقيقي و حقوقي در دنيا به دنبال پاسخ آن هستند و همين علامت سوال بزرگ موجب شده تا رفتار شناسي سهامداران موفق دنيا در دستور كار آنهايي قرار گيرد كه ثروت يا به تعبيري واضحتر سودهاي سرشار را در بازار سهام جستوجو ميكنند.


                            سايت بورس24 نظر به اهميت روانشناسي بازار سهام در الگو گرفتن سهامداران در بازار سرمايه و موفقيت معاملهگران در بازارهاي مالي به انتشار مجموعه مطالبي جذاب تحت عنوان «روانشناسي معاملات و بازار سهام» كرده است. در نخستين مطلب روانشناسي بازار سهام برگرفته از مقالههاي روانشناس و متخصص برجسته معاملات دكتر فان تارپ، از قول وي اين چنين نوشته شده است:



                            بگذاريد اين قسمت را با يك داستان آغاز كنم؛ تصور كنيد كه دو برادر دوقلو داريم كه هر دو معاملهگر هستند و از هر جنبه شباهتهاي بسياري با يكديگر دارند. هر دوي آنها سيستم معاملاتي، قوانين ورود و خروج و همچنين شيوه مديريت سرمايه (پول) يكساني را به كار ميبرند. هر دوي آنها با ميزان يكساني از سرمايه كار خود را آغاز ميكنند، با يك كارگزار كار ميكنند و سيگنالهاي خريد يكساني را از منابع مختلف دريافت ميكنند.


                            پس از دو ماه معامله، حتما انتظار داريد كه اين دو برادر دوقلو به سود يكساني دست يابند. با اين حال، متوجه ميشويد كه يكي از اين دو برادر به 30 درصد سود و ديگري به تنها 10 درصد سود دست يافته است. پس چه عاملي است كه يكي از اين دو معاملهگر را موفق و فعاليت ديگري را نه چندان موفق كرده است؟



                            پاسخ اين سوال وجود تفاوت در «روانشناسي معاملاتي» اين دو فرد است. هر اندازه هم كه اين دو فرد به يكديگر شبيه باشند، نبايد از ياد برد كه نهايتا اينها داراي شناختهاي متفاوتي هستند و بنابراين به شيوههاي متفاوتي فكر ميكنند. يكي از اين دو فرد ممكن است بيش از اندازه حريص يا ترسو باشد و سودهاي به دست آمده خود را كم كند يا اينكه اجازه دهد ضررها بيشتر شوند، اين در حالي است كه ممكن است فرد ديگر تعهد محكمي به پيروي از استراتژي خود داشته باشد و در نتيجه سود بيشتري ببرد.



                            اينكه يك فرد چگونه فكر ميكند، نقش مهمي در شيوه معاملاتي او و نتايج آن بازي ميكند. بر اين اساس، ميتوان دو دسته از معامله گران را از يكديگر جدا كرد:

                            1. معامله گر «خوب» كسي است كه به شيوه هاي آزموده شده و از پيش استفاده شده احترام بگذارد و به آنها پايبندي كامل داشته باشد.

                            2. معامله گر «بد» كسي است كه به احساسات خود اجازه دهد تصميم بگيرند كه وي چه زماني و چگونه به معامله ميپردازد. اين روش به انجام ناپايدار و ناهمخوان معاملات و نهايتا به شكست ميانجامد. در نمودار ذيل فان تارپ نقش و اهميت روانشناسي معاملات را به صورت يك نمودار دايره اي شكل به تصوير ميكشد. وي اجزاي تشكيل دهنده معاملهگري را به سه حوزه گوناگون سيستم معاملاتي، مديريت سرمايه (پول) و روانشناسي معاملهگري تقسيمبندي ميكند.

                            در اين نمودار، نقش روانشناسي معاملات از مجموع نقش دو عامل ديگر بيشتر نشان داده شده است. توانايي روانشناختي بي ترديد مهمترين عاملي است كه براي تبديل شدن به يك معاملهگر موفق بايد آن را پرورش دهيد.



                            روانشناسي چيست؟

                            روانشناسي عبارت است از مطالعه فرآيندهاي ذهني و رفتار در شرايط مختلف. اين فرآيندها در بافت معاملات و بازار عواملي از قبيل افكار، احساسات، انگيزهها، ترس، طمع، غرور، خودبزرگ بيني و اميدواري را در بر ميگيرند. نمونههاي مشخصي از اينكه يك فرد تحت تاثير احساسات خود عمل ميكند شامل زماني كه وي موقعيت سرمايه گذاري خود را خيلي زود يا خيلي دير ميبندد ميشود. نگه داشتن يك سهم براي مدت خيلي طولاني در واقع مفهومي است كه در روانشناسي به آن «اجتناب از زيان» ميگويند. به اين معنا كه معاملهگر بيشتر تمايل دارد زيان نكند، تا اينكه بخواهد كسب سود نمايد. اين واكنش احساسي در ذات انسانها نهاده شده است. در مورد معامله، اين پديده به اين معناست كه هنگام مواجهه با يك روند كاهشي كه هنوز هم قيمت در حال پايين رفتن است، معاملهگر سهم خود را به خاطر تنفر از زيانوضرر نگاه ميدارد به اين اميد كه قيمت به سمت بالا باز خواهد گشت و به اين شيوه زيان بيشتري را متحمل ميشود؛ البته در بسياري موارد قيمت هرگز به سطوح اوليه باز نمي گردد.



                            گاهي هم مفهوم اجتناب از زيان، باعث ميشود معاملهگر موقعيت سرمايه گذاري خود را خيلي زود ببندد. در واقع او با ديدن مقدار كمي سود ميترسد كه سود اندك به دست آمده را از دست بدهد و سهام خود را ميفروشد. گاهي نيز معامله گران رفتارهاي غير منطقي ديگري از خود نشان ميدهند. مثلا، موفقيتها را به مهارت خود و شكستها را به بدشانسي نسبت ميدهند. اينها تنها نمونههاي كمي از رفتارهاي نادرستي است كه معاملهگران به دليل عدم برخورداري از مهارتهاي روانشناختي مناسب از خود بروز ميدهند و به زيانهاي بيشتر دامن ميزنند. واقعيت اين است كه بسياري از معاملهگران تازه كار با كنترل نكردن احساسات، بيشتر پول خود را در سال اول از دست ميدهند و از صحنه بازار كنار رانده ميشوند. كنترل احساسات و درك معناي واقعي و عميق روانشناسي معاملات تفاوت ميان موفقيت و شكست خواهد بود.



                            نظم و انضباط و پايبندي به آن

                            آيا ميتوان نظمي را براي پيروي از سيستم معاملاتي خود به وجود آورد كه معمولا به طور ذاتي از آن برخوردار نيستيم؟ بله، انجام اين كار ممكن است. البته نبايد فراموش كرد كه چنين نظم و پايبندي بايد خود ساخته و خود خواسته باشد و بتوان آن را شخصا در محيط منزل به اجرا در آورد و اما چگونه ميتوان چنين نظمي را در خود به وجود آورد؟ پاسخ اين سوال، «داشتن اعتماد به نفس» است. به اين منظور براي تبديل شدن به يك معاملهگر موفق بايد هميشه در حال يادگيري بود و مهارتهاي تصميمگيري خود را پرورش داد تا جايي كه اين ويژگي دروني شود؛ تنها آن زمان است كه ميتوانيد با اعتماد به نفس راسخ در بازار به پيش رويد.


                            یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                            نظر

                            • مجيد رادمنش
                              مدیر (6)
                              • Oct 2010
                              • 4902

                              #224
                              روانشناسي بازار سهام


                              با سهام خود ازدواج نكنيد


                              در نخستين مطلب روانشناسي بازار سهام به اهميت مبحث روانشناسي سهامداران و معاملهگران در بازارهاي مالي پرداخته شد، اما در مطلب دوم بولكووسكي پندي ارزشمند به سهامداران ميدهد و آن اينكه در بازار سهام پول را فراموش كن عزيز من!


                              در اين مطلب جذاب و خواندني منتشر شده در سايت بورس24 از قول سهامداران و معاملهگران حرفهاي بازارهاي سهام دنيا تاكيد شده كه با سهام خود ازدواج نكنيد! شايد اين پندهاي آموزنده در شرايط كنوني بازار سرمايه ايران كارآتر از هر زمان ديگر باشد. بولكووسكي در اين مقاله مينويسد: در طول 30 سال سرمايهگذاري و معامله، به رازي دست يافتهام كه تصور ميكنم، هر سرمايهگذاري بايد آن را بداند. عنوان اين نوشته ممكن است بخشي از اين راز را برايتان بازگو كند. اما پيش از گفتن اين راز به داستانهاي واقعي زير خوب گوش دهيد.



                              «جيل» پنج سنتي


                              جيل يك معاملهگر تازه وارد به باشگاه ما است. او سالها به عنوان كارگزار و مشاور مالي در شغل سرمايه گذاري مشغول به كار بوده است. اما جيل كار خود را رها كرد و اكنون تمام وقت به انجام معامله در بازار ميپردازد. تقريبا هر وقت كه حرفي از او ميشنيدم داشت، يك چيز را تكرار ميكرد: «تنها كاري كه بايد انجام دهم اين است كه 10 سنت از هر معامله سود كنم. هنگامي كه آن را در 1000 سهم در هر معامله ضرب كني، همين مقدار كم مبلغي در حدود 26000 دلار در سال ميشود. اين در صورتي است كه در هر روز تنها يك معامله انجام دهي و موفق عمل كني.» او در حدود 6 معامله در روز انجام ميدهد و به طور بالقوه بايد مبلغي در حدود 156000 دلار در سال سود كسب كند. البته، انجام معامله هرگز به اين سادگي نيست. كارمزد كارگزاري و ديگر هزينههاي مربوطه از سود معاملات ميكاهند. اما گذشت زمان معلوم كرد كه او نتوانست اين كار را در دراز مدت و مستمرا با موفقيت انجام دهد. چرا؟



                              «لري» با زيانهاي بسيار


                              او يك معاملهگر با تجربه است كه در حدود 10 سال در بازار به انجام معامله پرداخته است. اما اگر نگاهي به پرتفوليوي او داشته باشيد، از اين همه اعداد و ارقام قرمز رنگ كه نشانگر عملكرد منفي و همراه با زيان اوست، متعجب خواهيد شد. در برخي موارد تا 25، 40 و حتي 50 درصد در زيان است. تنها موارد كمي وجود دارد كه سودهايي را با درصدهاي 20 و 50 درصد نشان ميدهند. او اخيرا به من گفت: «آنقدر در ضرر هستم كه نميتوانم آنها را بفروشم.» چگونه زيانهاي او اين همه زياد شد؟ با از دست دادن يك پني و گاهي يك دلار...



                              «بيل» ورشكسته

                              اما معامله گر ديگري نيز وجود دارد كه فكر خوفناك تعداد زيادي قبض و بدهي فكر او را در سر ميز شام به شدت مشغول كرده و نميداند كه پول پرداخت. آنها را بايد از كجا تامين كند. هر روز هم معاملات او به ستون زيانهايش مي افزايد. هر چيزي را كه سعي ميكند منجر به شكست ميشود. با اينكه چند بار مقاديري پول از همسرش قرض گرفته، اما سرمايه اش روزبروز كمتر ميشود. اين سه معاملهگر در يك موضوع به يكديگر شباهت دارند. ميتوانيد حدس بزنيد كه آن ويژگي چيست؟ پاسخ آن رازي است كه تمام معامله گران بايد آن را بدانند.



                              اين راز را به تعداد بسياري از معامله گران گفته ام و جالب اينكه تقريبا تمام آنها حرف مرا باور نكردند و از آن استفاده اي نبردند. چرا؟ فكر ميكنم آماده مواجهه با آن نبوده اند. شما چطور؟ ميتوانيد با اين پاسخ به درستي برخورد كنيد و آن را متوجه شويد؟ اين راز چيست؟ اين است: «پول را فراموش كنيد.» مي دانم كه احتمالا انتظار شنيدن حرفي بسيار انقلابي و منحصر به فرد داشتيد. حرفي كه بتواند ميليونها دلار براي شما به ارمغان بياورد. حالا خوب به اين حرف گوش كنيد: اگر به اينكه چقدر پول در يك معامله به دست ميآوريد يا از دست ميدهيد فكر نكنيد و آن را ناديده بگيريد و تنها بر انجام درست معامله تمركز نماييد، پول خودش هواي خودش را خواهد داشت و از دست نخواهد رفت.



                              دوباره مرور كنيد

                              بگذاريد داستان هر يك از معامله گران را دوباره مرور كنيم. از جيل شروع ميكنيم. تمام كاري كه او ميخواهد انجام دهد اين است كه سود كمي كسب نمايد. اگر او بر انجام صحيح معاملاتش بر اساس يك برنامه مشخص تمركز ميكرد و تنها به فكر كسب سود ناچيزي از هر معامله نبود، بسيار بهتر عمل ميكرد. در حال حاضر، هنگامي كه سود كمي به دست ميآورد، آنچنان از ترس از دست دادن آن عصبي ميشود كه فورا آنچه دارد را ميفروشد. هنگامي كه بار ديگر سهامي را ميخرد، و قيمت سهام در جهت مناسب حركت نميكند، ذهن او فلج ميشود و فقط منتظر ميماند كه قيمت سهام دوباره بالا رود و آن را بفروشد. آنچه در عمل اتفاق ميافتد اين است كه در واقع او دارد زيانهاي خود را افزايش ميدهد. پول را فراموش كنيد و بر روي انجام معامله متمركز شويد. آيا دستورهاي توقف زيان مناسب را براي خود در نظر گرفته ايد و آنها را انجام ميدهيد؟ آيا به دنبال مقاومتها هستيد تا در آن زمان سهام خود را بفروشيد؟ اما جيل تنها بر روي سود بردن از معاملات متمركز است و زماني براي تفكر صحيح درباره خود معاملات ندارد.



                              درباره همان معامله گر زيانكار

                              لري همان معامله گر زيانكاري است كه فكر ميكند زيانهاي او آن قدر بزرگ شده اند كه ارزش فروختن سهام را ندارند. زماني به او گفتم: «اهميتي ندارد كه سهمي را با چه قيمتي خريده اي. مهم اين است كه بداني چه زماني بايد آن را بفروشي. اگر دستورهاي توقف زيان مناسبي را براي خود تنظيم كرده باشي، اين مورد ميتواند زيانهايت را تا 25 درصد كاهش دهد.» بله، درست است، گاهي قرباني يك الگوي كاهشي شدن به معناي از دست دادن 70 درصد سرمايه است، اما لري اين گونه پول خود را از دست نداده است. زيانهاي او حاصل عدم عملكرد و عدم واكنش او نسبت به وقايع بوده اند. او زيانهاي كمي كه هر روز بيشتر ميشوند را تنها نشسته و نظاره ميكند.



                              تنها كاري كه لري بايد انجام دهد اين است كه معاملات خود را به دقت نظاره كند. شما بايد مرتب به دنبال نقاط مقاومت و حمايت بگرديد و به محض اين كه ديديد بازار در حال فروريختن است يا صنعت مورد نظر نشانههايي از ضعف را در خود نشان ميدهد، سهام خود را بفروشيد. با هيچ سهمي ازدواج نكنيد و عاشق هيچ يك از سرمايهگذاريهاي خود نشويد. اگر لري به اندازه زيانهاي خود چندان توجه نكرده بود و تنها به نمودار قيمتها توجه ميكرد، اين زيانهاي سنگين را هم روي هم انباشته نكرده بود.



                              «بيل» ورشكسته

                              بيل تا خرخره در قرض فرورفته است و من كاملا در اين مورد جدي هستم. او آنچنان در فكر بازپرداخت اقساط وام و پرداخت قبضهاي متعدد است كه ديگر تمركزي بر روي انجام معاملات ندارد. تلاشهاي او براي جبران زيانهايش همه به زيان بيشتر منتهي ميشوند. افزايش نسبت اهرم در انجام معاملات با شرايط موجود ذهني و روحي او تنها مشكلاتش را دو چندان كرد. باز هم اگر لري پول را فراموش كرده بود و به انجام درست برنامه معاملاتي خود متمركز ميشد، بسيار بهتر عمل ميكرد. اگر به جاي اينكه به خود قول ميداد و شرط مي بست كه پس از انجام يك معامله پول كافي را براي پرداخت تمام قبض هايش به دست ميآورد، تنها به بالا و پايين رفتن قيمتها بر روي نمودار توجه و همراه با آنها معامله ميكرد، موفقيت بسيار بيشتري را هم كسب مينمود.



                              پول عسل است

                              بگذاريد مثالي را تجارب خودم برايتان بازگو كنم و بگويم چگونه به اين راز دست يافتم. چند سال پيش، من با به دست آوردن پول زياد، مشكل داشتم. منطقي به نظر نميرسد، اما اين گونه بود كه اگر 2000 دلار در يك معامله به دست مي آوردم به سرعت سهام خود را ميفروختم و سود خود را كم ميكردم. زماني شد كه فهميدم نبايد سودهاي خود را هر شب چك كنم. پس از آن بود كه بسيار بهتر عمل كردم. اگر به حساب سود و زيانهاي خود نگاه نميكردم، ديگر چندان هيجان زده نميشدم و سهام خود را نمي فروختم. اين گونه بود كه ميتوانستم بر روي تكنيكها تمركز كنم و اجازه دهم سودهاي به دست آمده بيشتر شوند. انجام اين كار در كل تغيير زيادي در كارم ايجاد كرد. بنابراين، اين رازي است كه معتقدم هر معامله گري بايد آن را بداند و اكنون شما آن را ميدانيد.



                              توضيح: جالب است بدانيد كه وارن بافت و حتي بيل گيتس كه معامله گر محسوب نميشوند، هم در گفته هاي خود به كرات اشاره ميكنند كه هرگز به كسب پول فكر نكردهاند و تنها سعي كرده اند كار خود را به بهترين شكل ممكن انجام دهند. در واقع آنها توانايي و نيروي ذهني خويش را بر انجام كار و نه نتايج احتمالي آن متمركز كرده اند.


                              یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                              نظر

                              • salehiar
                                عضو فعال
                                • Nov 2011
                                • 331

                                #225
                                مارك البيون در كتاب خود تحت عنوان «ساختن زندگي و امرار معاش» ، درباره يك مطالعه آشكاركننده از سوداگراني مي نويسد كه دو مسير كاملا متفاوت را پس از فراغت از تحصيل دانشگاهي طي كرده اند.

                                وي چنين مي گويد:يك بررسي از فارغ التحصيلان دانشكده بازرگاني، سابقه 1500 نفر را از سال 1960 تا سال 1980 مورد مطالعه قرار داده است. در آغاز، فارغ التحصيلان به دو گروه تقسيم شدند.

                                گروه الف: كساني بودند كه گفته بودند مي خواستند اول پول درآورند تا بعداً هر كار خواستند بكنند. يعني اول مشكلات مالي خود را حل و فصل كنند، بعداً به امور ديگر زندگي بپردازند.

                                گروه ب : شامل كساني بود كه ابتدا به دنبال علاقه واقعي خود بودند و اطمينان داشتند كه پول عاقبت خود به دنبال آن مي آيد.

                                چه درصدي در هر گروه وجود داشت؟ از 1500 فارغ التحصيل در مطالعه مورد نظر، كساني كه در گروه الف « اول پول» بودند 83 درصدكل يا 1245 نفر را تشكيل مي دادند. گروه ب « اول علاقه واقعي» يعني خطرپذيرها جمعاً 17 درصد يا 255 نفر بودند.

                                پس از بيست سال 101 نفر ميليونر در كل اين دو گروه به وجود امده بود كه يك نفر از گروه «الف» و 100 نفر از گروه «ب» بودند …

                                نظر

                                در حال کار...
                                X