کارگاه
Collapse
این تاپیک بسته شد.
X
X
-
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
آقا یک اصلاحیه اینجا بزنیم
این بورس حواس ما را پرت کرده ،
آن سن ازدواج که گفتم 23 سال صحیح است.
به امید اینکه همه آنهایی که ازدواج نکرده اند زودتر ازدواج کنند.
و به توصیه های امام قلی خان عزیز گوش ندهند. درودAbad (گروه سرمایه گذاری آباد )
تصمیم ساز است ، تصمیم گیری و مسئولیت آن با شماست. هر تصمیمی برای آینده امکان خطا دارد
نظر
-
پاسخ : کارگاه
گروه یارانه و قند یک حالت عجیبی دارند...
اگر حجم و قیمتشان مقداری دیگر بالا برود پیشبینی افت ما تقریبا باطل می شود. باطل که نه... اشتباه از آب در می آید...
ولی کجایش عجیب است؟ اینکه اگر بخواهند موج 3 یا موج 5 بزنند، باید از نگر ِ زمانی به گونه ای دیگر می بودند...
باید اصلاح بزرگتری می داشتند. (چه از نگر زمان و چه از نگر اندازه)
:-/
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
در اصل توسط Aiming پست شده است View Postدرود
محمد حسین جان توی این زمینه تنها نیستی :D... منم مثل خودت یکی از دغدغه های فکریم همین موضوعه ... یه شرایط و زمان ویژه ای هست زمان ازدواج که اتفاقا هم فکری و مشورت با دوستان و البته مشاور رو میطلبه ..
منم مثل خودت تو موج یکم ولی موجیه که لا مصب تکون نمیخوره .. یعنی دلم با این موج راه نمیاد.. موج سختیه:D
جالبه فکر میکردم کم سن و سال تر باشید ولی دقیقا هم سنیم با هم ;)
شب بخیر همگی در پاسی از شب(*)
پیش تر هنگامی که یک نفر بهم می گفت کوچکتر از سنت به نگر می آیی ناراحت می شدم. (البته کسی نمی گفت... ولی... منظور اینکه دوست داشتم مسن تر به نگر بیایم)
ولی الان انگار اوضاع دارد فرق می کند... یواش یواش... الان به میزان قابل توجهی این جوری شدم : /:.happysmiley:./ :.thumbsupsmileyanim وقتی شما و جناب رضا گفتید که فکر می کردید کم سن تر باشم.
=================
یک کم از خودتان بگویید...
شما چرا تو موج یک هستید؟
(اول بفرمایید نامتان چیست و ما چه صدایتان بزنیم...)
خودم، به شخصه بیشتر به خاطر کمال گرایی ام ازدواج نکرده ام یا حتی دل به کسی نداده ام...
از دو جهت:
1- یکی اینکه می خواستم یک خانه زندگی کامل درست کنم بعد دست زنم را بگیرم ببرم تویش.
2- یکی هم اینکه دنبال یک نفر کامل می گشتم و البته هنوز هم همین است... متاسفانه... کامل نه به لحاظ اینکه طرف از همه لحاظ جزء برترین (Top) باشد... چه می دانم دکترای مهندسی از دانشگاه فلان و قد فلان و هیکل فلان و خانواده و ... نه... بلکه دنبال یک نفر بودم که معیارهایی که تعیین کرده بودم را داشته باشد... (به من بیاید... صد در صد به من بیاید...)
(در ارتباط با دومی: ) خوب... تو چند ماه اخیر معیارهایم را یک مقدار تعدیل کردم... گفتم صد در صد که نه... حالا طرف 65-70 درصد معیارهایم را هم داشته باشد جهنم ضرر! قبول است... ولی با همین هم گمان نکنم پیدا شود... شاید باید به زیر 20 درصد فکر کنم! laughingsmiley«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
از دو جهت:
1- یکی اینکه می خواستم یک خانه زندگی کامل درست کنم بعد دست زنم را بگیرم ببرم تویش.
دوستم یک حرف جالبی می زد... می گفت تو به زن به چشم شریک (و رفیق) زندگی ات نگاه نمی کنی... می خواهی مانند یک کالا بری یکی بر داری بیاری تو خانه ات...
می گفت: زن شریک سختی و راحتی زندگی است، در ضمن اگر در تنگناهای اول زندگی با تو همراه نباشد بعدا قدر راحتی ای که در کنار هم خواهید داشت را هم نمی داند...
می گفت باید زندگی را با هم بسازید...
(حرفش غیر منطقی به نگر نمی آید... ولی الان شرح ما وقع را از دید خودم عرض می کنم...)
چیزی که من در ذهنم داشتم این بود که این قدر تلاش کنم که اول زندگی خودم را به یک نقطه ی مطلوب برسانم... بعد از آن به بعد دیگر راحت باشم و تو دور ِ راحتی بیافتم...
با خودم گفتم دست کم یک خانه ی زپرتی با ابعاد کوچک در حومه ی کرج یا این شهر های اقماری اطرافش (که بسیار ارزان است) برای خودم بخرم که در زندگی مستاجر نباشم. چون کلا از مستاجر بودن بدم می آید... بلکه می ترسم... و برخی ها را که دیده ام مستاجر بوده اند و تا آخر عمرشان مستاجر مانده اند را اصلا نمی توانم به عنوان الگوی خودم قرار بدهم... دوست داشتم دلم به یک جایی قرص باشد. بگویم حالا هر جور زندگی پیش رفت و هر چقدر هم که به ناداری برخوردم، اشکال ندارد... لا اقل یک سقف بالا سرم دارم... یک جایی از خودم دارم و از این نمی ترسم که صاحب خانه فردا بیاندازدم بیرون...
از طرف دیگر هم دوست داشتم با دسترنج خودم زندگی ام را پیش ببرم و دستم جلوی پدرم دراز نباشد (البته الان که نگاه می کنم می بینم پدرم هم یک بفرما هم بهم نزد! /:.hmmsmiley.:/ ) بلی.... دوست داشتم با حاصل همان پول هایی که از چند سال کار کردنم بود یک خانه ی کوچک تهیه کنم... (دروغ چرا؟ یک مقداری هم پیش تر پدرم به ما (یعنی فرزندانش) کمک کرده بود... هدیه داده بود... مثلا به اندازه ی 15 - 20 درصد دارایی ام...)
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
این که دارم می گویم مال کی است؟ مال همان سال 92 که الحمد لله توانستیم یک بازده ی خوب از بازار بگیریم...
خانه نگرفتم... چرا؟
به خاطر اینکه با خودم فکر کردم دیدم این سرمایه ی کارم است... اگر سرمایه ی کارم را ور دارم بروم با آن خانه بخرم دیگر چگونه می خواهم کار کنم؟ با خودم حساب کردم دیدم مجبورم بروم دوباره برای مردم کار کنم... از این هم من خیلی بدم می آید... در حقیقت از این هم می ترسم... باز هم دیده ام کسانی را که ابتدای عمرشان (عمر کاری شان) رفته اند کارمند شده اند... و تا آخر عمرشان همان کارمند بوده اند... (نمونه اش پدر خودم) خوب... من در رویاهای خودم هیچ وقت دوست ندارم یک جا باشم... دوست دارم ترقی کنم... دوست دارم دو تایم را بکنم چهارتا و چهارتا را بکنم هشت تا (هم روی همان احساس کمال گرایی و هم روی محاسباتی که بعدا اگر وقت شد عرض می کنم...)
بله... داشتم عرض می کردم... خانه نگرفتم و گفتم من که با این شم عالی و بخت خوب دو تایم را کرده ام چهارتا... یک مقدار دیگر هم در بورس می مانم که این چهارتا بشود مثلا شش تا بعد مثلا چهارتایش را بر می دارم می برم خانه می خرم و با آن دو تای باقی مانده باز تو بورس کار می کنم... و دوباره دو تا را می کنم چهارتا...
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
این چیزی بود که ما فکر می کردیم... و اما چیزی که شد:
زد و قبول شدم و رفتم برای ادامه تحصیل و از آنجا که من کمال گرا هستم عاشق درس و مدرک (هر دو) هستم. و اصلا در برنامه ی من ادامه تحصیل ندادن جایی نداشت!
کار را هم که خود به خود تعطیل شد... (کاش یک زمانی بشود شرح این را هم عرض کنم... اصلا آن زمان همه چیز به هم گره خورد... یک باره...)
حالا این وسط چه شده بود؟ آقای روحانی هم تشریف آورده بودند... آقای روحانی تنها تشریف آورده بودند؟ خیر! یک بنده خدایی به نام طیب نیا هم با خودشان آورده بودند... که کاش نمی آوردند...
بگذار خلاصه اش کنم...
من یک مقدار به کار دل دادم از درس و بورس افتادم... کار را گذاشتم کنار و به بورس دل دادم و از درس افتادم، (تا جایی که تا مرز مشروطیت هم رفتم! :O) بعد درس را چسبیدم و (کار را که کنار گذاشته بودم) بورس را هم گذاشتم کنار... که این بار فکر می کنید چه شد؟
نمودار دارایی ام را که بارها در این جستار گذاشته ام را که دیده اید...
اصلا طیب نیا + عدم تمرکز روی بورس چه می تواند باشد؟؟؟
بلی...
نه تنها چهارتایم شش تا نشد... بلکه برگشت به همان دوتایی که از قبل بود... (البته دروغ چرا؟ انصافا برنگشت به جایی که بود ولی خیلی از چیزهایی که خورده بودم را پس دادم...)«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
بلی...
تو این چند سال هم که در انجمن ها به خصوص همین سایت هستم و شما هم در جریانید... در این چند سال درس خواندم و آن پول را هم نصفه نیمه (خیر سرم!) دارم بر می گردانم به همان چهارتایی که بود و و و
و اما جریان ازدواج...
کاش همان سال 92 (یعنی زمانی که 27-28 یا 29) سال داشتم ازدواج کرده بودم...
من که اهل دوست دختر بازی و خانم بازی نبودم (و الحمد لله نیستم) خوب بود که حتی زودتر ازدواج می کردم...
اما نشد... (و البته همین هم استرس و افسردگی زیادی برایم تولید کرد و همچنان می کند...)
الان چطور؟
الان هم راستش وضعم مشخص نیست... من حتی خودم هم الان نمی دانم درآمد مشخصی دارم که بتوانم یک نفر دیگر را هم (از نگر پولی) حمایت کنم؟ یا نه؟ یک نفر دیگر که سهل است... وضعیتم برای خودم هم مشخص نیست... الان می خواهم چه کنم؟ دقیقا مشخص نیست... چقدر از بورس می توانم در بیاورم... مشخص نیست...
همه چیز به هم خورد...
حساب کتابم این گونه بود که بیایم و یک سامانه ی خوب بنویسم و به محض اینکه تمام شد بروم سراغ یک شغل دوم که یک آب باریکه ای داشته باشم و در این مدت از بورس هم یک چیزی در بیاورم که خانه ام هم جور شود و سرمایه ی خیلی کوچکی هم در کنارش داشته باشم (به عنوان روزنه ی امید...)
ولی از نگر زمانی همه چیز خراب شد...
حالا هم گیر کرده ام وسطش...
از طرف دیگر نمی دانم بروم خواستگاری چه بگویم؟ بگویم چه کار دارم می کنم؟ درآمد دارم؟ چقدر درآمد دارم؟ الان هم گمان کنم باز بتوانم یک خانه ی داغان در این شهرکهای ارزان بین کرج و قزوین بخرم... البته با مقداری قرض و وام... ولی می خواهم این کار را بکنم؟ بورس را که نمی توانم رها کنم... تمام امید و آرزویم است... (اصلا فکر دوباره کارمند این و آن شدن اذیتم می کند...)
کارش هم که تمام نشده...
از طرف دیگر وقت هم می گیرد...
نمی دانم...
(اصلا ربط داشت به کمال گرایی ام؟؟؟ به هر حال...)
البته حالا می خواهم بروم یکی را پیدا کنم و با او نامزد کنم و شش هفت ماهی با هم نامزد باشیم... در این مدت یا بالاخره بورس درست می شود یا نمی شود... اگر شد که هیچ اگر نشد دیگر ولش کنم که چیزی که که در این همه مدت درست نشد از آن به بعد هم درست بشو نیست...
ولی باز مشکل اینجا است که با ظاهر کسی حال نمی کنم... :-s :-& (این شکلک دومی مال زمانی بود که به قصد ازدواج به یک نفر نگاه می کنی...)
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
چیزهایی که می خواهم در داد و ستدهایم بهبود بخشم
================================
می دانید یکی از نقاط عطف در زندگی ِ بورسی من چه بود؟ اینکه بالاخره توانستم آستانه زیان بگذارم و به آن پای بند باشم...
برخی اوقات یک مطلبی هست که آن را می دانی... البته به صورت ضمنی می دانی... و مدام هم به تو یادآوری می شود و مثلا آن را در جاهای مختلف می خوانی... ولی نمی شود... آمیخته با جانت نمی شود... قبول نمی کنی... درونت آن را پس می زند... تا اینکه بالاخره یک روز آن را جمع می کنی و از این بابت درست می شوی... (به خصوص من این را در مورد اخلاق های بد مردم دیده ام... طرف بدبین است یا پررو است یا ... خودش هم نصفه نیمه می داند که یک مشکلی دارد... ولی یک چیزی درونش نمی گذارد قبول کند... تا اینکه یک روز یک جوری بالاخره درست می شود... الان این آستانه زیان رعایت کردن ما هم از آن دسته بود...)
دو تا نقطه عطف دیگر هست که باید بالاخره آن ها را هم حل و فصل کنم. (می دانم اشتباه است! می دانم!)
یکی اینکه به سود هایم اجازه ی پیش روی نمی دهم...
آقا پیشبینی کرده ام که مثلا قیمت هر سهم در فلان نماد قرار است تا فلان جا برود ها... ولی نمی دانم چرا وسطش یکباره سعی می کنم ذخیره ی سود انجام دهم... (Saving Profits) یا کارهای احمقانه! مثلا سعی می کنم از ریزموج های آن موج اصلی جنبشی نوسان گیری کنم! (یک جورهایی مشابه کاری که می خواستم در سدور انجام دهم...) با اینکه می دانم کلیت کار اشتباه است...
یکی دیگر هم اینکه به نمادهایی که اطمینان کامل ندارم وارد نشوم. یا برعکس وقتی یک روند افزایشی در یک نماد شناسایی کردم و وارد شدم و آن روند از حالت مطمئن به حالت محتمل و نامعلوم در آمد سریع از آن «جایگاه خرید» (از آن داد و ستد) خارج شوم.
آقا جان... در یک کلام:
ماشینی تر باشم.
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Postدر گروه سیمانی خیلی ها هستند که هنوز هیچ رشدی نکرده اند... هنوز زمان برای خرید از دست نرفته.
سپاها هنوز هیچ رشدی نکرده..
ساراب نیز.
و نیز
سبزوا
سشرق!
سصوفی!
سقاین (خوب است ولی فوق العاده کم حجم است و مثل تله می تواند عمل کند! سنیر هم مانند این است ولی سقاین بهتر است. سهرمز هم همین طور.)
سکرد! (مخصوصا به دید بلــــــند مدت)
سکرما
سفارس و ستران و سیدکو هم که هلدینگ هستند و گفتیم عالی بودند و هستند ولی چون سرمایه گذاری هستند باید الان اینها را بی خیال شویم... بعدا ان شاء الله نوبت اینها هم می رسد...
(سباقر و سجام منفی 10 فردا خوب است... سغرب با اینکه افت نداشته و همین جور رشد داشته باز در کوتاه مدت بد نیست. از سین ها بانک سامان اگر فردا منفی خوبی بدهند خوب است.
سجام هم خوب منفی خورد می آید جزء اینها.
===========
فقط سصوفی با این منفی بدی که خورد یک مقدار اوضاعش نامعلوم شد... ولی باز دوست دارم در آن هم خرید کنم...
==========
سکرما هم شاید یک مقدار زمان نیاز داشته باشد...«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Postگروه یارانه و قند یک حالت عجیبی دارند...
اگر حجم و قیمتشان مقداری دیگر بالا برود پیشبینی افت ما تقریبا باطل می شود. باطل که نه... اشتباه از آب در می آید...
ولی کجایش عجیب است؟ اینکه اگر بخواهند موج 3 یا موج 5 بزنند، باید از نگر ِ زمانی به گونه ای دیگر می بودند...
باید اصلاح بزرگتری می داشتند. (چه از نگر زمان و چه از نگر اندازه)
:-/
حجم باید خیل بالا برود که بگوییم روند افزایشی است. و با این حجم نمی توان گفت روند افزایشی است. (البته نمی توان هم گفت کاهشی است.)
درون یک کانال قرار دارد (کوتاه مدت) و الان در سقف کانال است. که این خطرناک است.
در کل هر جور می اندیشم می بینم باید این کانال کاهشی می بود نه افزایشی و رو به بالا...
هنوز هم احتمال بیشتر این است که بازار (و البته بازیگر) دارد در مورد این گروه اشتباه می کند و بیش از آنکه باید قیمت ها را بالا برده و همچنان احتمال سقوط بیشتر است.«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
-
پاسخ : کارگاه
گروه غذایی در کوتاه مدت و بلکه در میان مدت وضعشان خوب است.
اگر احیانا منفی بخورند پیشنهاد خرید هم می شود.
کف دو قولو روی فیبوی 50 درصد زده شده... (کلا مدلش را دوست می دارم :x )
در مقیاس بسیار بزرگ اوضاع پیچیده است... دارد از سقف یک کانال عبور می کند... اما چگونه؟؟؟؟ با یک سری امواج اصلاحی! :O مگر می شود؟ مگر داریم؟ خوب این معمولا با شکست مواجه می شود و ضربه ی سنگینی به نمودار قیمت وارد می شود... مگر اینکه این قسمت آخر امواج بزرگ جنبشی بشود که باز تعجب یک جای دیگر وارد می شود... اینجا که مگر می شود قسمت آخر یک موج اصلاحی رو به بالا یک موج جنبشی رو به بالا بیاید؟؟؟ :O :-/
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
نظر
نظر