جک بگیم ... بخندیم

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • ناهید
    عضو فعال
    • Dec 2010
    • 1419

    #226
    دزد اومده خونمون همه جا رو بهم ریخته ... ۲ تا فرشمونو برده ...
    زنگ زدیم پلیس اومده میگه خونتون دزد اومده؟
    گفتم نه می خواستیم تغییر دکور بدیم گفتیم شما هم بیاین نظر بدین !
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

    نظر

    • ناهید
      عضو فعال
      • Dec 2010
      • 1419

      #227
      سر جلسه امتحان به جلوییم میگم سوال 3 رو بلدی؟! میگه آره می خوای!؟

      میگم نگرانت بودم میخواستم اگه ننوشتی بت بگم!!!
      حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
      خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
      خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

      نظر

      • ناهید
        عضو فعال
        • Dec 2010
        • 1419

        #228
        پاي پله هواپيما ميخوام برم بالا يارو جلوتر مياد ميخواد رد بشه و منو كه ميبينه ميپرسه: شما هم سوار ميشين؟؟؟!!! ميگم!! همينجا روي بال ميشينم كنار موتور منظرش بهتره
        حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
        خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
        خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

        نظر

        • davood10
          عضو عادی
          • May 2011
          • 68

          #229
          یکی میزنه شبکه یک میبینه یه آخونده داره حرف میزنه شبکه دو میبینه دوتا آخوند دارند حرف میزنند
          میزنه شبکه سه میبینه سه تا آخوند دارند حرف میزنند
          و به همین ترتیب. آخرش میزنه شبکه قرآن میبینه یه آخونده داره برای یه عالمه آخوند حرف میزنه
          داد میزنه :
          اکبر ....اکبر..اون پیت نفت رو ور دار بیار که لونه شونو پیدا کردم.

          نظر

          • davood10
            عضو عادی
            • May 2011
            • 68

            #230
            برنامه های تلویزیونی کودکان قم: آخوند صورتی, حاج آقا و دوستان, شیخ شجاع, بچه های مدرسه فیضیه, حاجی ریزه و عمامه سحر آمیز,حاج- منصور عسل, مداح زبل, جوجه طلبه زشت, حاجی لنگ دراز, ملا گجت, امام جمعه و هفت طلبه.

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #231
              * از تاکسی پیدا شدم به راننده نیگا میکنم, میگه باقی پولتو میخوای؟میگمپـَـَـــ نه پـَـَــــ میخوام یه دل سیر نیگات کنم که میری دلتنگت نشم!

              * با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم امبولانس بیاد میگم : پـَـَـــنــه پـَـَـــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش میکنیم

              * آهنگ اندی تو ماشین گذاشتیم دوستم میگه اندیه ؟
              پـَـَـــ نه پـَـَـــ
              داریوشه، داره خودشه لوس میکنه بخندیم

              * 2سال بعد از فارغالتحصيلي رفتم مدرسمون.مدير ميگه اومدي به ما سر بزني؟پـَـَـــ نه پـَـَـــ مدادم جا مونده اومدم ور دارم.

              * سوسك اومده تو توالت ميگم: دمپايى رو بده ميگه : مىخواى بكشيش ؟
              پـَـَـــ نه پـَـَـــ مىخوام بدم سوسكه پاش كنه نجس نشه پاش !!!

              * ميخوامم برم تايلند، طرف ميگه که ميري عشق و حال؟ پـَـَـــ نه پـَـَـــميخوام فرار مغز کنم

              * به دختره ميگم شمارتو بده،ميگه ميخواي باهام دوست بشي؟
              پـَـَـــ نه پـَـَـــ ميخوام واسه نماز صبحا بيدارت کنم!

              * رفتم گل فروشی،میگم ببخشید کاکتوس هم دارید، میگه واسه دکور میخواین؟
              پـَـَـــ نه پـَـَـــ تو خونمون شتر پرورش میدیم، میخوام یه وقت احساس غربت نکنن حس کنن خونه خودشونه!

              * سوسکه رو کشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون. مامانم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
              میگم : پـَـَـــ نه پـَـَـــ .. تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرمش تو رختخوابش بخوابه

              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • Moradad
                عضو فعال
                • Mar 2011
                • 355

                #232
                برای از بین رفتن استرس، ۲ ساعت یکبار این حرکات را انجام دهید

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #233
                  آنتی پـَـَـ نــ پـَـَــــ :

                  حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی.میگه : در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم..
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • آمن خادمی
                    مدیر
                    • Jan 2011
                    • 5243

                    #234
                    آقاهه 98 سالشه ، می گه : وصیت ناممو بنویسم ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بشین یه چشم انداز 20 ساله ی جامع بنویس برا آیندت ، قدر جوونیتم بدون.......:d
                    to continue, please follow me on my page

                    نظر

                    • آمن خادمی
                      مدیر
                      • Jan 2011
                      • 5243

                      #235
                      تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید
                      دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره ...;)
                      to continue, please follow me on my page

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #236
                        رفتیم واسه عروسی باغ اجاره کنیم ... یارو میگه جای امن میخای ؟
                        پَـــ نَ پَـــ یه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن ! ...=))
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • آمن خادمی
                          مدیر
                          • Jan 2011
                          • 5243

                          #237
                          تو بیابون داد زدم خدا،صدامو میشنوی؟یه نور از آسمون اومد پایین گفت: پـَــــــــ نَ پَــــــــ نشستم با ابی چای مینوشم.....b-)
                          to continue, please follow me on my page

                          نظر

                          • pani
                            عضو فعال
                            • Jan 2011
                            • 2016

                            #238
                            غضنفر ميره کله پاچه فروشي، يارو بهش ميگه: قربون چشم بگذارم؟ غضنفر ميگه: نه «
                            آقا! حداقل صبر کن من برم قايم شم!
                            .................................................. .................
                            غضنفر داشته کباب درست مي کرده مي بينه يه گربه داره نگاه مي کنه داد مي زنه آي «
                            بلال شير بلاله
                            .................................................. .................
                            يک بار يک غضنفر زنگ ميزنه تاکسي تلفني ميگه اقا ماشين داريد. مردي که پشت تلفن «
                            بوده جواب ميده بله. غضنفر ميگه خوش به حالتون ما نداريم
                            .................................................. .................

                            غضنفر باباش ميميره ميخواسته خاکش کنه جو ميگيرتش باراندازش ميکنه «
                            .................................................. .................
                            غضنفر واسه رفيقاس خالي مي بنده مي گه: من هر دو هفته يک بار مي رم ژاپن. «
                            رفيقاش مي گن اگه راست مي گي اسم يکي از خيابوناش رو بگو؟ غضنفر يه
                            خورده فکر مي کنه بعد مي گه: اهان خيآبون شهيد بروسلي
                            .................................................. .................
                            به غضنفر مي گن شما ايميل دارين؟ مي گه نه خيلي ممنون «
                            من تازه غذا خوردم نوش جان!!!
                            .................................................. .................
                            غضنفر عاشق مي شه روي در خونشون تابلو مي زنه بزودي «
                            در اين مکان عروسي برگزار مي شود
                            .................................................. .................

                            غضنفر رو برق مي گيره مامانش مي گه ننه جون ولش نکن همين بود که باباتو کشت «
                            .................................................. .................

                            غضنفر از تاکسي پياده مي شه درو محکم مي بنده مي گه پدر سگ خودتي.{ «
                            راننده ميگه من که چيزي نگفتم.غضنفر مي گه بعدا که مي گي

                            .................................................. .................

                            به غضنفر ميگن اين خيابون کجا ميره ؟ «
                            ميگه من 40 ساله تو اين خيابون زندگي ميکنم تا حالا نديدم جايي بره

                            نظر

                            • آمن خادمی
                              مدیر
                              • Jan 2011
                              • 5243

                              #239
                              رفتم پرنده فروشی میگم آقا قناریهای نر و مادتون کدومان ؟
                              میگه میخوای بخری ؟
                              پَ نه پَ مامور منکراتم اومدم ببینم قفسشون یه وقت مختلط نباشه
                              to continue, please follow me on my page

                              نظر

                              • آمن خادمی
                                مدیر
                                • Jan 2011
                                • 5243

                                #240
                                داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود ...
                                دختره میگه گربس؟!
                                پَ نه پَ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده
                                to continue, please follow me on my page

                                نظر

                                در حال کار...
                                X