دو کلام حرف حساب
Collapse
X
-
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب, دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین(علیه السلام) با جمعی حضور دارند.
حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند.
فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد.
حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان!
شهریار این شعر را خواند:
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را
****
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم به خدا قسم خدا را
****
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را
****
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
****
برو اي گداي مسکين در خانهي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
****
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
****
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
****
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
****
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
****
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
****
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
****
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
****
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
****
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
****
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم.
فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند.
گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(علیه السلام) دیده ام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام.
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) تشریف دارند. حضرت, شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندد.
شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم. تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت, معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام.
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل, به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.
نظر
-
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
امامزاده هارون روستای جوستان طالقان
نوع اثر: امامزاده
موقعیت جغرافیایی: در انتهای ضلع جنوب شرق روستای جوستان در شمال رودخانه شاهرود
قدمت: قرون 5 و 6 هجری قمری
در نزدیک و شرق ده جوستان طالقان در محلی بنام تکیه امام زاده ایست بنام امام زاده هارون آن محل هم بخاطر وجود همین امامزاده تکیه نام گرفته است امامزاده هارون امامزاده ایست صحیح النسب و جلیل القدر بطوریکه در کتاب های انساب نام ایشان و محل دفن ایشان در طالقان نوشته شده است که آن بزرگوار بلاواسطه فرزند حضرت امام همام موسی الکاظم علیه السلام می باشد. ایشان برادر حضرت ثامن الائمه علی ابن موسی الرضا علیه السلام و احمدبن موسی شاه چراغ در شیراز و علاالدین حسین بن موسی در شیراز و حمزه بن موسی در ری و خواهر ایشان حضرت فاطمه معصومه علیها سلام است که در شهر مقدس قم مدفون است
امام زاده هارون با این جلالت خود و عظمت شان که پسر و برادر و عموی امام است گنبد و بارگاه محقری دارد که در خور شان و مقام آن بزرگوار نیست در صورتیکه باید چون برادران و خواهر خود گنبد و بارگاه با عظمت و با شکوهی داشته باشد مردم این امامزاده را بخوبی نشناخته اند لذا به او توجهی شایسته نشده فقط در زمان سلاطین صفویه با آگاهی به اینکه آنجناب عموی آنهایعنی برادر جد ایشان حضرت حمزه که در ری و در کنار حضرت عبدالعظیم مدفون است می باشد شاه طهماسب اول و شاه عباس اول بقیعه این امامزاده را تعمیر کردند سنگ مرمر سفیدی که اینک روی دیوار راهرو درب ورودی به این امامزاده نصب است از زمان صفویه می باشد که با خط زیبا حک شده گواه این مدعیست که صورت وقفیات و تاریخ تعمیر این بقیعه متبرکه را بیان میدارد اخیرا عده ای از مردم خیر دست به مرمت ا«ی امامزاده زدند ولی اصولا آن بنا در خور شان آن امامزاده واجب التعظیم نیست و باید گنبد و بارگاه شکوهمندی برای او بنا میشد بعقیده بنده در باره دو شخصیت در طالقان خیلی کوتاهی و کم لطفی و بی توجهی شده است
نظر
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
زندگینامه حضرت نوح (ع)
وى نوح فرزند لامك فرزند متوشلخ فرزند اخنوخ (ادريس) است. و نسب او به شيت فرزند آدم (ع) مىرسد تاريخ نويسان بر اين باورند كه حضرت نوح (ع) اولين رسولى است كه خداى سبحان او را به سوى اهل زمين فرستاد، و به او فرمانداد تا قومش را آگاه كند و آنان را از عذاب خدا برحذر نمايد . چنان كه در قرآن مجيد آمده است : «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم (وگفتيم) آگاه كن قومخود را قبل از آن كه ايشان را عذابى دردناك بيايد»[1] .
و در آية ديگرى آمده است :«و ما تا رسولى نفرستيم هرگز كسى را عذاب نكنيم»[2] .
در برخى از روايتها آمده است كه نوح(ع) نخستين هشدار دهندة و رسول بود ولى از آية :«و چون قوم نوح رسولان راتكذيب كردند آنها را غرق كرديم.» چنين بر مىآيد، كه قبل از نوح نيز فرستادگانى وجود داشتهاند .
امام محمّد باقر (ع) در حديثى كه صاحب كتاب اكمال الدين و اتمام النعمه روايتكرده است مىفرمايد : «ما بين آدم و نوح ده نسل بود كه همة آنان پيامبر بودند.»[3] . نام نوح (ع) درچهل و سه مورد در قرآن كريم ذكر شده است و داستان كامل او در بسيارى از سورههاى قرآن آمده است كه از جملة اين سورها، اعراف ، هود ، مؤمنون ، شعراء ، و قمر هستند . وهم چنين سورةخاصى به نام او وجود دارد. و تمام اينسوره اشاره دارد به بعثت ، رسالت و روش دعوت او و گفتگوهايى كه با قومش داشتهاست.
پرستش بتها
پرستش بتها در بين قوم نوح رايج بود . و آنان در گمراهى و كفر بهسر مىبردند .پس خداوند نوح (ع) را به سوى قومش فرستاد، تا آنان را به سوى خدا دعوت كند. او چنين كرد و در ميان آنان «نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.» [4] وليكن اين مدت طولانى نتيجه بخش نبود .
تنها عده كمى از آنان به رسالت او ايمان آوردند ، و اكثريت قوم بر پرستش بتها باقىماندند؛ بتهايى كه مشهورترين آنها «ود ، سواع، يغوث، يعوق، ويسرا » بودهاند.
نوح (ع) تمام تلاش خودرا به كاربست تا قوم خود را به راه راست بازگرداند. اما پندهاى وى تنها بر كفر و سركشى آنان افزود. سركشى آنان تا به اين حد رسيد كه پدر به فرزند خود توصيه مىكرد تا هنگامىكه زنده است از نوح (ع) پيروى نكند .
دلايل روگردانى قوم نوح (ع):
نوح (ع) قومش را برحذر كرد كه اگر به خداى يكتا ايمان نياورند عذابى بر آنان فرود خواهد آمد .
نوح (ع) به سبب بيم از اين كه اگر قومش به خدا مشرك شوند در هلاكت مىافتند ، راههاى سعادت و نيكبختى را براى آنان بيان كرد . اما قوم وى به جاى اين كه به پندهاى او گوشبدهند و از او اطاعت كنند تا خدا وند آنان را شامل آمرزش و امداد خود گرداند، دچار غرور و گمراهى گشتند . آنان نبوت او را انكار نمودند و وى را آزار دادند، و به او تهمت دروغ بستند. زيرا او را انسانى از قوم خود مىديدند كه مانند آنها مىخورد و مىآشاميد . قوم نوح سپس او را گمراهشمردند و نيز گفتند كه تنها فرومايگان قوم- يعنى فقرا و مساكين و مستضعفين - به او ملحق شدند .
قرآن كريم در اين باره اشارهاى مىكند ومىفرمايد: «پس آن عده از قومش كه كافر شدند گفتند ما تو را جز انسانى مانند خود نمىبينيم و كسانى را كه از تو پيروى كردند جز گروهى اراذل سادهلوح نمىبينيم ؛ وبراى شما فضيلتى نسبت به خود نمىبينيم بلكه شما را دروغگو تصوّر مىكنيم»[5] .
قرآن مجيد هم چنين در اية ديگرى مىفرمايد : «اشراف قومش به او گفتند : ما تو را در گمراهى آشكارى مىبينيم؛ گفت اى قوم من! هيچگونه گمراهى در من نيست ؛ ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانيانم؛ رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم و خيرخواه شما هستم ؛ و از خداوندچيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد. آيا تعجب كردهايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان بوسيلة مردى از شما به شما برسد ، تا (از عواقب اعمال خلاف) بيمتاندهد (و در پرتو اين دستور) و پرهيزكارى پيشه كنيد، شايد مشمول رحمت الهىگرديد؟!»[6] .
با وجود اين كه اشراف و كافران مقابل دعوت او ايستادند ، اما نوح (ع) در مقابل به دعوت و فراخوان خود ادامه داد .ايشان در حالى كه با وسايل مختلف و از طريق گفتگو سعى مىكرد آنان را قانع كند، انتظار پاداش عملش را به صورت مال يا مقام نداشت و تنها خواستة او پاداش وجزاى الهى بود.
اشراف و كفّار بين خود و بين فقرا و وتهيدستانى كه از نوح تبعيت مىكردند تفاوتهاى مالى و اجتماعى مىديدند و از قبول دعوتش امتناع مىنمودند. آنان شرطهايى براى نوح تعيين كردند؛ كه مىبايست شرطها را به اجرا در بياورد ، تا آنان ايمان بياورند . از جمله اين كه فقرا و مستمندان را ازخود دور كند و آنها را از دعوت خارج سازد. ولى نوح (ع) خواست آنان را نپذيرفت؛ زيرا فقرا به او و دعوتش ايمان آورده او براين باور بودند كه بازگشت حقوق از دست رفتة شان كه بوسيله طبقه ستمگر چپاول شده بود، بهدست نوح (ع) وبا دعوت او محقق مىشود . نوح (ع) خواستة اشراف را نپذيرفت؛ زيرا به آنچه كه انجام مىداد آگاه بود و بصيرت مند. و اشراف و كفار بههيچ وجه نمىتوانستند او را در صورتى كه به آنان روى آورد از جزا و عقاب اخروى نجات دهند . روشى كه نوح برگزيد توانست تمايز و تفاوت طبقاتى (اجتماعى) را از بين ببرد، و تنها الگوى مورد قبول در تفاوت گذاشتن و برترى جويى را تقواى الهى ونزديكى به خداوند قرارداد :
قرآن مجيد كلام خدا نوح را چنين ذكر مىكند : «اى قوم من ! به من خبر دهيد اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم ، و از نزد خودش رحمتى به من داده و بر شما مخفى مانده باشد، آيا ما مىتوانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم ، با اين كه شما كراهت داريد ؟ ! اى قوم من بهخاطر اين دعوت اجر و پاداشى از شمانمىطلبم؛ اجر من تنها بر خداست. و من، آنها را كه ايمان آوردهاند ، بخاطر شما از خود طرد نمىكنم. چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد (اگر آنها رااز خود برانم در دادگاه قيامت خصم من خواهند بود)؛ ولى شما را قومى جاهل مىبينم. اى قوم من چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مىدهد اگر آنان را طرد كنم ؟ آيا انديشه نمىكنيد ؟ !»[7] .
نوح در آيات زير خود را به قومش هشداردهنده وبيم دهنده معرفى مىكند: «اى قوم من، من براى شما بيم دهنده آشكارىهستم.»[8] وى آنان را به پرستش خداوند دعوت مىنمايد: «كه خدا را پرستش كنيد و از مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت نماييد»[9] . بطوريكه مطيع و فرمانبردار همه فرامين الهى باشند. نوح (ع) آنان را به تقواى الهى وپانهادن در مسير راستين و مقيّد شدن به طاعت خداوند متعال دعوت نمود؛ چرا كهاو فرستاده و رهبرى است كه نهى و فرمان او آنان را بهراه هدايت و استقامت دعوتمىنمايد .
هم چنان كه خداوند گناهان آنان را كه با گناه كفر شروع شده و با آشوبگرى و جنايت در رفتار عملى منحرف ادامه يافته است مىبخشد ، و آنان را مهلت مىدهد و عذاب را تنها در وقت معلوم نازل مىنمايد. اين مساله در قرآن كريم چنين آمده است : «واگر چنين كنيد خداوند گناهانتان را مىآمرزد و تا زمان معينى شما را عمر مىدهد ؛ زيرا اگر مىدانستيد، هنگامى كه اجل الهى فرا رسد ،تأخيرى نخواهد داشت»[10] .
نوح و پيگيرى دعوت
ألف ـ روش ادراكي:
نوح دعوت قومش را با وجود سختىهايى كه فرا رويش بود ادامه داد. او نهاد و طبيعت دعوت خود را براى قوم خويش بيان نمود. امّا آنان بر نپذيرفتن دعوت بدون در نظرگرفتن عواقب و پيشآمدهاى حاصل از اين مخالفت اصرار نمودند؛ و از او درخواست كردند تا اگر در دعوت خويش راستگو ست عذابى بر آنان فرود آورد. نوح با ايمان مطلق خود اين مسأله را تنها بهخداوند متعال واگذار نمود. چون او هر آن چه را كه اراده كند انجام مىدهد، و اگر خواسته او چنين باشد هيچكسى را توان منع آن نيست. واگر مشيت الهى بر اين باشد كه گمراه بمانند آن گاهپندهاى نوح نيز سودى نخواهد بخشيد.
«گفتند اى نوح با ما مجادله كردى و زياد هم مجادله كردى ! اكنون اگر راست مىگويى ، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بياور!»
گفت : اگر خدا آنرا بر سر شما آورد ؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهيد داشت ! (امّا چه سود كه) هرگاهخدا بخواهد شما را (بهخاطر گناهانتان) گمراه سازد ، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى بهحالتان نخواهد داشت. او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانده مىشويد»[11] .
نوح هيچ فرصتى را ـ چه در روز باشد و چه در شب ـ از دست نمىداد. نوح گفت : «پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم»[12] ولى دعوت ونصيحت او جز بر فرار آنان نيفزوده اعراض و مخالفت آنان به جايى رسيد كه {انگشتانشان را در گوشهاىشان فرو مىكردند و لباسهاىشان را بر بدن خود مىپيچيدند» و بر آن نافرمانى اصرارى ورزيدند.»[13]
نوح (ع) دعوت را وابسته و مقيد به يك روش نكرد. تا جائى كه تمام راههايى را كه معتقد بود او را به نتيجه مىرساند به كار بست. اوپنهان و آشكارا دعوت نمود قرآن سخن او را چنين بازگو مىكند:«سپس من آنان را با صداى بلند به اطاعت فرمان تو دعوت كردم سپس آشكارا و نهان (حقيقت توحيد و ايمانرا) براى آنان بيان داشتم»[14] وى در اين راه شيوههاى تشريعى را براى محقق ساختن ايمان آنان به كار گرفت. او به آنان ياداور شد كه اين خداوند است كه روزى و اموال را به سوى مىفرستد تا از آن بهرهمند شوند. و براى آنان بهشتها و رودها معين مىكند، و اين مسئله را با آمرزش از سوى خداى بخشنده و مهربان در ارتباط قرار مىدهد: «به آنان گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزندهاست ، تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى براى شما فرستد و شما را با اموال وفرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهايى جارى در اختيارتان قرار دهد»[15].
نوح (ع) مشاهده كرد كه گفتگو و نصايحش فايده و ثمرهاى ندارد . بويژه پس از اينكه آثار مثبت استغفار و مسائلى را كه بر آن مترتب مىشود از جمله سعادت دنيا را براى آنان بيان كرده بود .
او سپس توجه آنان را به سوى قدرت الهى معطوف ساخت؛ شايد كه به عظمت الهى و قدرتش ايمان بياورند ! او به عظمت وقدرت خداوند اشاره كرد؛ كه آنان را به صورتهاى مختلف (نطفه، سپس خون بسته، سپس پارهاى گوشت) آفريد، سپس آنها را پيوند داد: «شما را چه مىشود كه براى خداوند عظمت قائل نيستيد، در حالى كه شما را در مراحل مختلفآفريد»[16].
نوح (ع) به اين كونهها اكتفا نكرد . بلكه در دعوتش به وسائل حسى نيز روى آورد، او به آفرينش سيارات و آسمانهاى هفت گانه كه خداوند «ماه را در ميان آن ها ماية روشنايى و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است اشارة كرد»[17].
او سپس به بيان آفرينش انسان و راه به وجود آمدن غذاى او از زمينى كه بعد از مرگ برگشتن به سوى آن اجتناب ناپذير است پرداخت و نيز اين را يادآور شد كه پس از اين، آنها را براى حسابرسى در روز قيامت از زمين خارج مىكنند: «و خداوند شما را هم چون گياهى از زمين روياند ، پس شما را به همين زمين باز مىگرداند ، و باديگر شما را خارج مىسازد»[18] .
ب ـ برخورد :
دعوت نوح با وجود پاى بندى به روشهاى منطقى چه در توضيح و چه در بيان دلايل راه به جاى نبرد. قوم او از آن روشها آزرده خاطر شدند و او را تكذيب نموده، و او را ديوانه قلمداد نمودند. آنان به اين وسيله كوشيدند مانعى ميان او و رسالتش ايجاد كنند و د صورتى كه نوح پافشارى مىنمود آنان با استفاده از تهديد و ارعاب و آزار او را منع مىكردند «گفتند اى نوح اگر (از حرفهايت) دست برندارى سنگباران خواهى شد»[19] ولى نوح هرگز به اين تهديدها اهميت نداد بلكه با ايمان راسخ و اعتماد بر خدا به آنان پاسخداد . «پس بر خدا توكل كردم» زيرا آنان قادر به آزار رساندن به او نبودند :«شما فكر خود و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد ؛ پس هيچ چيز دركارتان پوشيده نماند ؛ سپس به حيات من پايان دهيد ، و (لحظهاى)مهلتم دهيد ! (امّا توانايى نداريد) . و اگر (از قبول دعوتم) روى بگردانيد (كار نادرستى كردهايد ؛ چه اين كه) من از شما مزدى نمىخواهم ؛ مزد من ، تنها برخداست؛ و من مامورم كه از مسلمين (تسليم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم»[20] .
با وجود رخ نمودن حوادث و پيش آمدها قوم نوح به خداوند ايمان نياوردند. او راهها و روشهاى به كار بسته شده را در مقابل عناد قوم خود عاجز و هيچ راهى را در اصلاح آنان سود بخش نديد . پس شكايت قوم خود را بهخداوند متعال نمود «گفت : پروردگارا ! قوم من مرا تكذيب كردند ، اكنون ميان من و آنان جدايى بيفكن ، و مرا و مؤمنانى را كه با ما هستند رهايى بخش.»[21]
بدين ترتيب درهاى مبارزه بهصورت كامل گشوده شد ، و گروه ايمان و كفر را فرا گرفت. و نوح در مراحل پايانى قومش را به هلاكت نفرين كرد . بلكه افزون بر اين فرزندان كسانى را كه دعوتشرا نپذيرفته بودند نيز نفرين نمود «و نوح عرض كرد، پروردگارا هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار . چرا كه اگر باقى گذارى بندگانت را گم راه كنند، و جز فاجر كفران بيشهاى به بار نياورند.»[22]
وسيلههاى نجات و استجابت دعا
خداوند دعاى نوح (ع) را مستجاب كرد . و براى او و مؤمنينى كه همراهش بودندوسيلة نجات را فراهم كرد . وقتى گفتارش را با كافران به پايان رساند و تصميم خودرا گرفت ، خداوند به او امر كرد كه از تكذيب و آزار كافران ناراحت نشود، زيرا كه آنان سرنوشت اجتناب ناپذيرشان را كه غرق شدن است خواهند چشيد. سپس به او امر كرد كه يك كشتى را با كمال دقّت بسازد . و بعد از اينكه ساختن كشتى به پايان رسيد با كسانى كه بر كفر اصرار ورزيدند، حتى اگر از نزديكترين افراد او باشد سخن نگويد:«ما به نوح وحى كرديم كه كشتى را زير نظر ما و مطابق وحى ما بسازد.» [23] .
نوح (ع) شروع به ساختن كشتى كرد . و قومش بهخاطر نادانى از عاقبت كار شروع بهتمسخر كردند . در حالى كه نمىدانستند بهزودى خودشان در معرض تمسخر قرارخواهند گرفت .
طوفان، و غرق شدن قوم نوح
وقتى نوح (ع) ساختن كشتى را به پايان رساند . نشانههاى شروع عذاب ظاهر شد . آب از درون زمين جوشيد . و خداوند به او امر كرد كه از چهار پايان زمين يك زوج (نر و ماده) را با خود حمل كند . تا اين حيوانات بعدها حيواناتى ديگر را به وجود آورند . هم چنين به او امر كرد كه همة خانواده و نزديكانش و اندك مؤمنانى را كه با او بودند ، به استثناى آنان كه كفر ورزيدند باخود حمل كند: « و هنگامى كهفرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (كه نشانة فرا رسيدن طوفان است) از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتى سوار كن و هم چنينخانوادهات را، مگر آنان كه قبلاً وعدة هلاكشان داده شده (همسر و فرزند كافرت) ؛ و ديگردربارة ستمگران با من سخن مگو كه آنان همگى هلاك خواهند شد.»[24]
هنگامى كه ساختن كشتى با عنايت خداوند و از طريق وحى به پايان رسيد،كسانىكه ايمان آوردند سوار شدند؛ و اين كار به پايان نرسيد مگر با ياد خدا ؛ چرا كه كشتى واسطهاى بيش نبود؛ زيرا راه برنده و نيرو دهندة حقيقى خداوند است؛ كه در آنهنگام كه آنان را از هلاكت نجات داد؛ وآنان را به مغفرت وسيع خدا و رحمت او به بندگان مؤمن متوجه ساخت:
او گفت «به نام خدا بر آن سوار شويد و هنگام حركت و توقف كشتى ياد او كنيد كه پروردگارمآمرزنده و مهربان است .»[25] كشتى بعد از اين كه ارتفاع آب به ارتفاع و بلندى كوهها گشت به راه افتاد : « و آن كشتى آنها را از ميان امواجى هم چون كوهها حركت مىداد.»[26]
نوح (ع) سپس از آنكه از ايمان آوردن آنان مايوس گشت ، واحساس نمود كه او ديگر «مغلوب» شده است دست به نيايش پرداخت و گفت: «خداوندا من مغلوب گشتهام پس مرا پيروز كن.»[27]
نوح (ع) پيروزى را بر قومش مىخواست؛ زيرا با اين پيروزى پيروزى توحيد بر بت پرستى محقق خواهد شد.
هيجان عاطفى پدر
نوح (ع) در ميان طوفان پسرش را كه اصرار بر كفر مىكرد بهياد آورد . از اين رو عاطفة پدرانه در نوح برانگيخته شد. او پسرش را صدا كرد تا بههمراه خانواده سوار بركشتى شود . امّا پسر پاسخى به درخواست پدر نداد ؛ و گمان كرد چيزى كه اتفاق افتاده عارضهاى طبيعى است كه به سرعت از بين خواهد رفت؛ وليكن پيشبينى فرزند اشتباه بود . او كوشش كرد كه با وسيله قرار دادن كوه خود را نجات دهد .« امروز جز به لطف او هيچ راه نجاتى نيست»[28] . شدّت آب و ارتفاع موج مانع از آن شد كه پسر نوح به آرزو و خواسته خود برسد «و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت»[29].
نوح (ع) بر فرزندش احساس دلسوزى كرد. از خداوند خواست كه پسرش را از هلاكت نجات دهد . ولى خداوند دعاى او را مستجاب نكرد، و براى نوح تبيين كرد كه پسر او برگناه و معصيت اصرار داشت و از جملة كسانى نبوده كه قرار بود نجات پيدا كنند . «نوح به پروردگارش عرض كرد : پروردگارا پسرم از خاندان من است ؛ و وعدة تو حقّ است ؛ و تو از همه حكم كنندگان برترى»[30] ولكنخداى سبحان براى نوح (ع) مسأله را چنين بازگو نمود كه فرزندت از عذاب نجات نمىيابد زيرا وى عملناشايستى را انجام دادهاست «فرمود: اى نوح او از خاندان تو نيست، او را عمل غير صالحى است ؛ پس آنچه را از آن آگاه نيستى از من مخواه ؛ من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى»[31] . نوح اين چنين پاسخ داد :«پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم، و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود.»[32]
از اين رو نوح در رابطه با پيوند با خويشان و نزديكان به ما اين درس را مىآموزد كه هر چند صلة رحم و پيوند خانوادگى محكم باشد اگر مشروط به ايمان به خدا و گام گذاشتن در راه درست و پيمودن آن نباشد بىارزش است .
پايان طوفان
هنگامى كه كافران بر اثر طوفان هلاك شدند، و نوح (ع) از وجود قومش نجات يافت، خداوند به زمين امر كرد كه آب را فرو ببرد، و به آسمان فرمان داد كه از ريزش باران دست بكشد . بنابراين آب از روى زمين فروكش كرد ، و كشتى بر بالاى كوهى به نام «جودى» پهلو گرفت . در اين هنگام با زبان قدرت الهى به كافران هلاك شده ندا داده شد كه ظالمين از رحمت و آمرزش خداوند به دور هستند .
خداوند به نوح دستور داد تا ار كشتى به زمين فرود آيد . كشتى در سرزمين موصل با لطف و عنايت خدا به زمين نشست . و خداوند به نوح و كسانى كه به او ايمان آورده و به همراه فرزندانشان با وى در كشتى بودند وعده داد كه نسل هاى آنان ادامه خواهد يافت و امتهاى با ايمان متعددى از آنان به وجود خواهند آمد ، و امتهاى ديگرى نيزكه به زندگى دنيوى و بركات آن مشغول خواهند شد نيز در اين دنيا زندگى خواهند كرد؛ ولى آنان پس از مدتى از راه حق گمراه خواهند شد و شيطان براى گمراهى آنان كوشش خواهد كرد . كه اين باعث وقوع عذاب خداوند بر آنان در دنيا و آخرت منجر خواهد شد .
«گفته شد : اى نوح ! با سلامت و بركاتى از ناحيه ما بر تو و بر تمام امتهايى كه با تواند فرود آى، و امتهايى نيز هستند كه ما آنان را از نعمتها بهرهمند خواهيم ساخت ، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مىرسد.»[33]
1) «انّا ارسلنا نوحاً الى قومه ان انذر قومك من قبل أن ياتيهم عذاب اليم»(نوح،1).
2 ) «وما كنّا معذبين حتى نبعث رسول» (اسراء ، 15) .
3) عن ابى جعفر (ع) «كان بين آدم و نوح عشرة آباء كلّهم أنبياء» (اكمال الدين و اتمام النعمة).
4) «الف سنة الاّ خمسين عام» (العنكبوت، 124).
5) «فقال الملا الذين كفروا من قومه ما نراك الا بشراً مثلنا و ما نراك اتبعك إلاّ الذين هم أراذلنا بادى الرأى و مانرى لكم علينا من فضل بل نظنّكم كاذبين» (هود، 27).
6) «قال الملا من قومه انا لنراك فى ظلالٍ مبين 0 قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنّى رسول من ربّ العالمين 0 ابلغكم رسالات ربى و أنصح لكم و أعلم من الله ما لا تعلمون 0 اوعجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم وليتّقوا ولعلكم ترحمون» (الاعراف، 60 ـ 63).
7) «قال يا قوم ارأيتم ان كنت على بينة من ربى وآتانى رحمة من عنده فعميت عليكم أنلزمكموها وانتم لها كارهون0 و يا قوم لا أسألكم عليه ما لاً إن اجرى الا على الله و ما أنا بطارد الذين امنوا اءنهم ملاقوا ربهم ولكنى اراكم قوما تجهلون و يا قوم من ينصرنى منالله ان طردتهم أفلا تذكرون» (هود : 28 ـ 30) .
8) «قال يا قوم انّى لكم نذيرُ مبين» (نوح، 2) .
9) «أن عبدوالله واتقوه و أطيعون» (نوح، 3) .
10) «يغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم الى اجل مسمى إنَّ اجل الله لايؤخر إذا جاء لو كنتم تعلمون» (نوح، 9).
11) «قالوا يا نوح قد جا دلتنا فاكثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين0 قال إنَّما ياتيكم به الله إن شاء وما أنتم بمعجزين0 ولا ينفعكم نصحى ان كان الله يريد أن يغويكم هو ربكم واليه ترجعون» (هود،32ـ 34)
12 ) «جعلوا اصابعهم فى اذانهم واستغشوا ثيابهم»(نوح،5) .
13) «واستكبروا استكبار» (نوح، 7).
4) «ثم انّىدعوتهم جهاراً 0 ثمّ انّى اعلنت لهم وأسررت لهم إسرار» (نوح، 8- 9).
15) «فقلت استغفروا ربكم إنّه كان غفّاراً 0 يرسل السَّماء عليكم مدراراً 0 ويمددكم باموال وبنين ويجعل لكم جنّات ويجعل لكم أنهار» (نوح10 ـ 12).
16) «فما لكم لا ترجون للّه وقاراً وقد خلقكم اطوار» (نوح، 13 ـ 14).
17) «جعل القمر فيهنّ نوراً وجعل الشمس سراج» (نوح، 16).
18) «انالله انبتكم من الارض نباتا ثم يعيد كم فيها ويخرجكم اخراج» (نوح، 17 ـ 18).
19) «قالوا لئن لم تنته لتكونن من المرجومين» (شعراء، 116).
20) «فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لا يكن امركم عليكم غُمّة ثم اقضوا اءلى ولا تُنظِرون ، فأنتوليتم فما سئلتكم من اجر إن اجرى الاّ على الله وامرت أن اكون من المسلمين» (يونس71 ـ 72).
21) «قال ربّ ان قومى كذبون فافتح بينى و بينهم فتحا وبخشى و من معى من المؤمنين» (الشعراء 117 ـ 118).
22) «ربّ لاتذر على الارض من الكافرين ديّار» (نوح، 26، 27)
23) «فأوحينا إليه أن اصنع الفلُكَ بأعينن» (المؤمنون، 27).
24) «فاذا جاء امرنا وفار التنورقلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك َ الاّ من سبق عليه القول ولا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون» (المؤمنون، 27).
25) «اركبوا فيها بسم الله مجريها و مرساها انّ ربى لغفورٌ رحيم» (هود، 41).
26) «وهى تجرى بهم فى موج كالجبال» (هود،42).
27 ) «رب انى مغلوب فانتصر».
28) «لا عاصم اليوم إلاّ من رحم» (هود، 43).
29) «فكان من المغرقين» (هود ، 43) .
30) «ونادى نوح ربه فقال ربا إن ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين» (هود ، 45) .
31) «قال يا نوح إنّه ليس من اهلك إنّه عمل غير صالح فلا تسألنّ ما ليس لك به علم انى اعظك ان تكون من الجاهلين» (هود، 46).
32) {ربِّ انى اعوذ بك ان اسألك ما ليس لى به علم وإلا تغفر لى وترحمنى اكن من الخاسرين» (هود،47) .
33) «قيل يا نوح اهبط بسلام منّا وبركات عليك وعلى امم ممن معك وامم سنمتعهم ثم يمسّهم منّا عذاب أليم» (هود، 48). منبع:bayynat.ir
نظر
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
كدام پيامبر بود كه مردم به او ايمان نياوردند و او آنها را نفرين كرد؟
اين كه كدام پيامبر پس از دعوت بسيار و تحمّل سختيهاي بيشمار، مردم به او ايمان نياورده و در نتيجه مورد نفرين قرار گرفتند، در تاريخ بسيار است و ما در اين جا براي روشن شدن هرچه بهتر مطلب تنها به چند مورد اشاره ميكنيم.
«حضرت نوح»
حضرت نوح يكي از پيامبران الهي است كه در حدود 122 آيه از قران درباره آن حضرت نازل شده است. خداوند حضرت نوح را برگزيد تا مردم را هدايت به توحيد نمايد و آن قوم بتپرست بودند و بتهاي بسيار داشتند. حضرت نوح 950 سال قوم خود را دعوت كرد و نسل به نسل آنها را از خردسالي تا سالخوردگي دعوت به خداي يگانه نمود و هيچ اثري در آن قوم نكرد، از خداوند درخواست نمود كه آنها را به عذاب دردناك خود چنان مبتلا سازد كه احدي از آنها باقي نمانند.
جبرئيل نازل شد و گفت: اي نوح پرودگار عالم دعاي تو را اجابت فرمود. نوح دستور يافت تا كشتياي ساخته و آماده شود. پس از اتمام ساخت كشتي به نوح خطاب شد كه چون فرمان ما صادر شود و علامت عذاب آشكار شد، بيدرنگ به كشتي درآي و خانوادة خود را و آنان كه به تو ايمان آوردهاند (كه گروهي اندك در حدود 80 نفر بودند) به كشتي ببر و از هر جانوري جفتي همراه بردار تا فرمان الهي جريان يابد.
نوح با اطرافيانش در روز اول ماه رجب بر كشتي نشستند و سيلاب باران از آسمان سرازير شد و چشمهسارهاي زمين بشدت جوشيد و سيل تمام تپهها و كوهها را فرا گرفت و تمام بتپرستان را در كام خود گرفت.[1]
«حضرت صالح»
حضرت صالح از پيامبراني است كه خداوند او را برانگيخت تا مردم را به صلاح و وحدت و يگانگي دعوت كند حضرت صالح فرزند جابر بن ارم بن سام بن نوح ـ عليه السلام ـ ميباشد و در قرآن 60 آيه در رابطه با شرح حال وي و قومش ذكر شده است.
قوم ثمود كه صالح براي هدايت آنان برانگيخته شد، مردمي بتپرست بودند و چندين بتكده داشتند و حضرت صالح حدود 120 سال به هدايت و دعوت آنان پرداخت و قوم ثمود در مقابل او را تكذيب نمودند. قوم ثمود در خواست معجزهاي كردند و آن هم شتري شيرده و بچه دار كه دهماهه و آبستن باشد. در ميان همان سنگي كه آنها تعظيم ميكردند و قربانيها را در مقابلش مينمودند. باذن خدا و به درخواست حضرت صالح سنگ شكافته شد و صداي مهيبي شنيده شد و سر يك شتر سرخ موي بيرون آمد چون قوم ثمود انتظار نداشتند به اين زودي معجزه ظاهر شود از صالح درخواست كردند كه فرزندش را از خدا بخواهد كه در همان لحظه بچه شتري از آن ناقه جدا شد و بدور مادرش گردش كرد. و با اين كه آن قوم معجزه را به چشم خود ديدند، ولي دستور الهي را در حقّ آن ناقه عملي نكرده و آن را پي نمودند، در اين موقع حضرت صالح به آنها خبر داد كه عذاب بر شما نازل ميشود و علامتش اين است كه فردا رنگهاي شما زرد ميشود، روز بعد سرخ شده و روز سوم سياه خواهد شد. سه روز گذشت و عصر روز سوّم صداي مهيبي بلند شد كه دلهاي آنها را از جاي تكان داد و باد تندي سخت وزيدن گرفت كه هريك از افراد ثمود را بلند ميكرد و بر زمين ميكوبيد و هلاك ميساخت. تمام خانهها و قصرها را با خاك يكسان كرد و اين خود درس بزرگ و عبرتي عظيم است كه هركس در مقابل توحيد و يكتائي خدا بايستد و نافرماني او را بكند و بر فرستادگان درگاهش ظلم كند، دچار هلاكت و نابودي سخت مي گردد.[2]
«حضرت لوط»
در حدود 80 آيه در 14 سوره قرآن نام لوط و قومش ذكر شده است. حضرت لوط قوم خود را به توحيد و دوري از بت پرستي و اجتناب از اعمال خلاف عفت دعوت نمود و اين دعوت 30 سال طول كشيد، ولي آنها از اعمال زشت خويش دست برنداشتند و اين دعوتها هيچ اثري در آنها نكرد و چون عذاب الهي نزديك شد چهار فرشته بر حضرت لوط فرود آمده و وعده عذاب الهي را به وي دادند و به فاصله كوتاهي بر آنها از سنگريزه آنقدر باريد كه عمارات آنها دگرگون شد و بلنديهاي آن به پستي برگشت و همه نابود شدند.[3]
اينها نمونههايي از اقوام مختلف بودند كه در مقابل دعوت حق، فرستادگان خدا را عصيان نموده دچار هلاكت و نابودي گشتند و در قرآن به برخي از اين وقايع براي عبرتگيري مردم اشاره شده است. -------------------------------------------
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حياه القلوب، علامه مجلسي.
2. تاريخ انباء، علي زاده.
3. قصص القرآن، ابن كثير.
4. قصص القرآن، جزايري.[1] . عمادزاده، حسين، قصص الانبيا از آدم تا خاتم، تهران، انتشارات اسلام، چاپ سي و سوم، 1371، ص196-210 .
[2] . مجلسي، حيوة القلوب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات جاويدان، ج1، ص108-114.
[3] . رسولي محلاتي، سيد هاشم، تاريخ انبياء(قصص قرآن) از آدم تا خاتم، تهران، انتشارات علميّه الاسلاميّه، ج1، ص200-218.
نظر
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
وارثان زمین چه کسانی هستند؟
شاید این آیه را بارها و بارها شنیده و یا خوانده باشی که می فرماید : «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ ؛ »(1)
... روز نمیه شعبان که می شود، توی یکی از خیابان های شهرمن ، دروازه مانندی را درست می کنند و با چراغ های الولن تزیینش می کنند، اما آنچه این دروازه مانند را نورانی تر می کند، این آیه شریفه بر بالای آن است که می درخشد ...
به راستی مستضعفان سرانجام به کجا می رسند؟ ... منظور قرآن از این آیه چیست؟ ...
مستضعف
مستضعفان در طول تاریخ، فراز و نشیب های فراوان و پیچیدگی های ویژه ای را پشت سر نهاده اند. سردمداران زر و زور و تزویر و مستكبران خودپرست، به شیوه های مختلف می كوشیدند تا آنان را زیر سلطه خود داشته باشند. در طول این كشمكش ها، قدرت طلبان و سودجویان كه خوی استكباری در وجودشان ریشه دوانیده است، از هر روشی بهره برده اند. اگر منافع خویش را در زندگی آنان می یافتند، آنان را نمی كشتند و چنانچه مصلحت خود را در مرگشان می دیدند، تخت تجاوز و عیش و نوش خود را بر فراز استخوان های خرد شده آنان بنا می كردند.
پیام آوران الهی، رهبران آسمانی، امامان، مصلحان، عالمان نیك سیرت و همه فرهیختگان و محرومان و مظلومان تاریخ برای دست یابی به آرمان ها و اهداف مقدس و فطرت خداجوی بشری كوشیده و در این راه، رنج های بسیاری نیز به جان خریده اند. آنان هرگاه که به پیروزی دست یافتند، زمینه های بندگی مردم را در برابر خدا فراهم آوردند و خود، پیشاپیش آنان در برابر خدا به خاك افتادند و هرگز درصدد هماوردی با آفریدگار جهان و زیرپا نهادن قوانین و فرمان های او برنیامدند . هر گاه هم كه شکستی ظاهری نصیبشان شد، هرگز سرخورده نشدند و احساس شكست نكردند؛ زیرا شكست و پیروزی برای آنها معنای دیگری داشت.
در دیدگاه ژرف آنان، گام نهادن در مسیر كمال و پیشرفت به سوی هدف ترسیم شده از سوی خالق هستی ، پیروزی است؛ حتی اگر كشته و یا مجروح شدن را در پی داشته باشد، اما اگر یك گام از آرمان های بلند خود عقب می افتادند، احساس شكست می كردند؛ اگرچه به لحاظ ظاهری به پیشرفت هایی هم دست یافته باشند. در نظر آنان، قیام و قسط، انجام وظیفه، كوشش در راه خدا و خدمت به جامعه و مبارزه با مظاهر استكبار و استضعاف، سرانجامی نیكو دارد و این مهم، هر نتیجه ای را كه در پی داشته باشد ، ارزشمند است.
آنان معتقدند که سرانجام بر قله های پیروزی تكیه خواهند زد و جور، ستم، استثمار و بهره كشی ها را از پهنای هستی خواهند و خود، وارثان زمین خواهند شد؛ زمینی را كه پر از جور و ستم شده است، از عدل و داد پر خواهند كرد؛ زیرا خداوند چنین اراده كرده است كه پیشوایی و سروری جهان از آن مستضعفان باشد و آنان وارثان زمین شوند.(2)
پیامبران، امامان، عالمان بیدار و مؤمنان حق جو و به طور كلی، هركس كه به گونه ای از حقوق خویش محروم شده و زمینه بالندگی و شكوفایی نیافته است، در شمار مستضعفان قرار دارند . اینان كه همواره در راستای تحقق آرمان های حق و نابودی باطل در تكاپویند ، مصداق هایی از حق به شمار می آیند و مشمول وعده های الهی می شوند
پیروزی حق بر باطل
یكی از سنت های الهی، پیروزی حق بر باطل است. اگرچه تحقق این امر به طول می انجامد، ولی اراده الهی و سنت پروردگار بر آن تعلق گرفته است: «وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ * لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ؛ و (به یاد آرید) هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح آن ها] نصیب شما خواهد بود؛ و شما دوست می داشتید که کاروان (غیر مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید)؛ ولی خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند؛ (از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد) تا حق را تثبیت کند و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند».(3)
خداوند در آیه دیگری از پیروزی حق بر باطل این گونه سخن می گوید: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِبًا فَإِنْ یَشَإِ اللّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور ؛ آیا می گویند: او بر خدا دروغ بسته است؟! در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مُهر می نهد ( و اگر خلاف بگویی ، قدرت اظهار این آیات را از تو می گیرد) و باطل را محو میکند و حق را به فرمانش پابرجا می سازد؛ چرا که او از آنچه درون سینه هاست، آگاه است».(4)
پیامبران، امامان، عالمان بیدار و مؤمنان حق جو و به طور كلی، هركس كه به گونه ای از حقوق خویش محروم شده و زمینه بالندگی و شكوفایی نیافته است، در شمار مستضعفان قرار دارند . اینان كه همواره در راستای تحقق آرمان های حق و نابودی باطل در تكاپویند ، مصداق هایی از حق به شمار می آیند و مشمول وعده های الهی می شوند.
نوید پیروزی مستضعفان
قوانین حاكم بر نظام آفرینش و سنت هایی كه بر تاریخ و جوامع حاكم است، به گونه ای است که همه پدیده ها اعم از انسان و جامعه انسانی را به سوی رشد و كمال رهنمون می شوند. مستضعفان مؤمن كه برترین رویكرد را درباره این قوانین برگزیده اند ، نظام فكری ، اعتقادی و عملی آن ها با سنت های هستی ، هماهنگی دارد و پیوسته در تكاپوی رسیدن به هدف های بلندی هستند كه خدای سبحان برای نظام آفرینش ترسیم كرده است؛ بنابراین آنان این حق را دارند که با بهره گیری از دستورها و سنت های الهی ، مراحل رشد و تكامل را گذرانده و به قله سعادت برسند.
قرآن كریم در یکی از آیات نوید دهنده خود، به آنان این گونه بشارت می دهد:«وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ ؛ ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم؛ و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آن ها [بنی اسرائیل] بیم داشتند، نشان دهیم».(5)
عبارت «نرید»، «نمنّ» و «نجعل» در این آیه ، دارای معنای استمرار و به صورت یك قانون كلی و فراگیر بیان شده اند، تا چنین پنداری پیش نیاید كه این نوید پیروزی، ویژه مستضعفان بنی اسرائیل در سرزمین مصر است.(5)
نمونه هایی از پیروزی مستضعفان
مبارزه با شیطان ، امام علی (ع)
یكی از سنت های الهی ، پیروزی مستضعفان بر مستكبران است. قرآن كریم در آیات مختلفی، نمونه هایی از پیروزی های مستضعفان و عوامل پدید آورنده آن ها را بیان داشته است: «قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ ؛ موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جویید و استقامت پیشه کنید که زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار می کند و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است».(6)
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ ؛ و مشرق ها و مغرب های پر برکت زمین را به آن قوم به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل، به خاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقق یافت؛ و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخ های مجلل) می ساختند، و آنچه از باغ های داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم.»(7)
سرانجام پس از درهم شكسته شدن قدرت فرعونیان، بنی اسرائیل كه سالیان درازی را در زیر زنجیر اسارت و بردگی به سر برده بودند، پیروز شدند و وارث سرزمین های پهناور آنان گشتند. از این دو آیه بر می آید كه رمز پیروزی آنان، یاری جستن از خدا و پایداری در راه هدف بوده است.
یکی دیگر از نویدهای پیروزی مستضعفان بر مستکیران در قرآن، این آیات شریفه است که می فرماید: «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا ؛ هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرا رسد و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند».(8)
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و یاران پاك باخته اش كه سال ها در زیر شكنجه و آزار مشركان بودند، در اثر جان بازی و جهاد و مبارزه به پیروزی دست یافتند.
پی نوشت ها :
1. قصص: 5 و 6
2. مستضعفان از دیدگاه اسلام، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ص 184-175
3. انفال: 7 و 8
4. قصص: 5 و 6
5. تفسیر نمونه، ج16، ص 15
6. اعراف: 128
7. همان: 137
8. نصر: 1و 2
نظر
-
-
نظر
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
*** یا سین . یس 1
*** قسم به قرآن حکمت بیان .یس 2
*** که تو البته از پیامبران خدایی . یس 3
*** که به راه راست فرستاده شدی. یس 4
*** ازجانب خدای مقتدر ومهربان نازل شده است. یس 5
*** تاقومی راکه پدرانشان به کتب آسمانی پیشین اندرزشدند،به این قرآن پنددهی وبترسانی که ایشان سخت غافلند. یس 6
*** البته وعده ی عذاب براکثرآنان چون ایمان نمی آورند،لازم وحتمی گردید. یس 7
*** ماهم برگردن آنان تازنخ زنجیر نهادیم درحالیکه سربلندکرده چشم بربسته اند. یس 8
*** وازپیش وپس برآنها سدکردیم،وبرچشمشان هم پرده افکندیم،که هیچ نبینند. یس 9
*** وآنهارابترسانی یانترسانی یکسان است،هرگز ایمان نمی آورند. یس 10
*** توآنان رابترسانی واندرزکنی که پیرو آیات قرآن شده ازخدامهربان درخلوت می ترسند،اینان رابه مغفرت خداوپاداش لطف وکرم اوبشارت ده. یس 11
*** مامردگان راباززنده گردانیم وکردارگذشته وآثاروجودی آینده شان همه رادرنامه ی اعمال آنهاثبت گردانیم،ودرلوح محفوظ خدا آشکارا همه رابه شمارآورده ایم . یس 12
*** ای رسول برای این مردم حال قریه ی "انطاکیه"رامثل زن که رسول حق برای هدایت آنهاآمدند. یس13
*** که نخست دون از رسولان رافرستادیم چون تکذیب کردند،بازرسولان سومی برای مدد ونصرت مامور کردیم،تاهمه گفتند:ما به رسالت شما آمده ایم. یس 14
*** اهل قریه به رسولان گفتند:شماجزاینکه مانندمابشری هستید،مقام دیگری ندارید،وهرگزخدای رحمان شمارابه رسالت نفرستاده است،وجزاینکه شمامردم دروغگویی هستید،هیچ درکارنیست. یس 15
*** رسولان بازگفتند خدای داندکه محققا مافرستاده ی او بسوی شما هستیم .یس 16
***وبرما جز آنکه واضح ابلاغ رسالت کنیم هیچ تکلیفی نیست. یس17
*** بازمنکران گفتند:که ای داعیان رسالت ماوجودشمارابه فال بدمی دانیم،اگرازاین دعوی دست برندارید، البته سنگسارتان خواهیم کرد،ئازما به شکنجه ی سخت خواهید رسید. یس 18
*** رسولان گفتند:ای مردم نادان آن فال بدکه می گویید،اگربفهیمدومتذکرشوید،باخودشماست،بلکه شماقومی مسرف هستید. یس 19
*** ودراین گفت وشنودبودند،که مردی شتابان ازدورترین نقاط شهر"انطاکیه حبیب نام" فرارسید وگفت:ای مردم رسولان خداراپیروی کنید. یس20
*** ازاینکه هیچ اجرومزدرسالتی نمی خواهندوشماراهدایت می کنند،پیروی کنید. یس21
*** وچرابایدمن خدای آفریننده ی خودرانپرستم،درصورتیکه بازگشت شمابسوی اوست؟ یس22
*** آیامن بجای آن خدای آفریننده خدایانی معبودخودبگیرم که اگراوخواهدبه من رنج وزیانی رسد،هیچ شفاعت آن خدایان ازمن دفع زیان نکرده نجاتم توانند داد. یس 23
*** دراین صورت پیداست که من بسیار زیانکار خواهم بود. یس 24
*** پس،ازمن ای رسولان بشنوید به خدای شما ایمان آوردم . یس25
*** وبه این مردم باایمان روزقیامت گفته شودبیا داخل بهشت شو،گوی: ایکاش قوم من ازاین نعمت بزرگ آگاه بودند. یس26
*** که خداچگونه درحق من مغفرت فرمود ومراموردلطف وکرم قرارداد. یس27
*** وماپس ازاوبرقومش لشکری ازآسمان نفرستادیم هیچ این نکرده ایم. یس28
*** نیست عقوبتشان جزیک صیحه ی عذاب آسمانی که به ناگاه همه هلاک شوند.یس29
*** وای برحال این بندگان که هیچ رسولی برای هدایت آنهانیامد.جزآنکه اورابه تمسخرواستهزاءگرفتند. یس30
*** آیا ندیدندچه بسیارطوایفی راپیش ازاینان هلاک کردیم،که دیگرابدابه دیاراینان بازنگشتند.یس31
*** وهیچ کس نیست جزآنکه همه نزدماحاضر می شوند. یس32
*** ویک برهان آن است که مازمین مرده رازنده کرده ازآن دانه ای که قوت وروزی خلق شود،می رویانیم. یس 33
*** درزمین باغ هاازنخل خرماوانگور قراردادیم،ودرآن چشمه های آب جاری کردیم. یس34
*** تامردم ازمیوه ی آن باغ ها تناول کنند،وازانواع غذاهایی که بدست خود عمل می آورند،تغذیه کنند،آیانباید شکراین نعمت ها بجای آرند؟ یس35
*** پاک ومنزه است خدایی که همه ی ممکنات عالم راجفت آفریده چه ازنباتات چه ازنفوس بشرودیگر مخلوقات که شما ازآن آگه نیستید. یس36
*** وبرهان دیگری برای خلق دراثبات قدرت حق وجود شب است،که ماچون روزراازآن برگیریم ناگهان همه راتاریکی فراگیرد. یس37
*** ونیزخورشیدکه برمدارمعین خوددائم وبی هیچ اختلاف به گردش است،برهان دیگربرقدرت خدای داناو مقتدراست. یس38
*** ونیزگردش ماه راکه درمناز ل معین مقدرکردیم،تامانندشاخه ی خرمابه منزل اول بازگردید.یس39
*** نه خورشیدراشایدکه به ماه فرارسد،ونه شب به روزسبقت گیردوهریک برمدارمعینی شناورند.یس40
*** وبرهان دیگر آنکه ما نژادبشررادرکشتی پربارسوارگردانیدیم.یس41
*** ونیزبرای آنهابه مانندکشتی چیزیکه برآن سوار شوند،خلق کردیم. یس42
*** واگربخواهیم،همه رابه دریاغرق کنیم،که ابدا نه فریاد خواهی ونه راه نجاتی یابند. یس43
*** مگربازرحمت ماآنهارانجات دهد، وتاوقت معین بهره ی زندگی بخشد.یس44
*** وچون مردم راگویند،ازگذشته وآینده اندیشه کنید،که شایدموردرحمت خداگردید. یس45
*** وبراین مردم هیچ آیتی ازآیات الهی نیامدجزآنکه ازاواعراض کردند. یس 46
*** وچون مومنان به آنهاگفتندکه: ازآنچه خداروزی شماقرارداده برای اوبه فقیران انفاق کنید،کافران به اهل ایمان پاسخ دادند،آیابه کسی که اگرخدامی خواست،به اوهم مانندماروزی می داد،اطعام کنیم؟شما که به مااین اندرزمی کنید،پیداست که سخت درغلط وگمراهی هستید. یس 47
*** وکافران گویندپس این وعده اگرراست می گویید،کی خواهدبود. یس 48
*** این منکران قیامت انتظارنکشند،جزیک صیحه ی اصرافیل حق که آنهارافراگیرد،درحالیکه باهم به جدل وبحث مشغولند. یس 49
*** ودرآن لحظه مرگ نه توانایی سفارشی دارند،ونه به اهل بیت خود،رجوع توانند کرد. یس 50
*** ودرصوردمیده شود،به ناگاه همه ازقبرهابه سوی خدای خودبه سرعت می شتابند. یس51
*** گویندای وای برماچه کسی ماراازخوابگاه مرگ برانگیخت؟این همان وعده ی خدای مهربان است، و رسولان همه راست گفتند. یس52
*** وجزیک صیحه بیش نباشد،که ناگاه تمام خلایق محشر به پیشگاه ماحاضر خواهندشد. یس 53
*** پس درآنروز کمترین ظلمی به هیچکس نشود.وجزآنکه عمل کرده اند،ابداجزایی نخواهندیافت.یس 54
*** اهل بهشت آنروزبه وجد ونشاط مشغولند. یس 55
*** آنان بازنانشان درسایه برتخت های عزت تکیه زده اند. یس56
*** برای آنان میوه های گوناگون وهرچه بخواهندآماده است. یس57
*** برآنان از خدای مهربان سلام تحیت رسانند. یس 58
*** وای بدکاران امروزشماجداشوید. یس59
*** ای آدم زادگان آیاباشماعهدنبستیم،که شیطان رانپرستید،اودشمن بزرگ شماست؟ یس60
*** ومراپرستید،این راه راست است. یس 61
*** وخلق بسیاری ازشمانوع بشررااین دیوبه گمراهی کشید،آیاهنوزهم عقل وفکرت به کارنمی بندید؟ یس62
*** این همان دوزخی است،که به شما وعده دادند. یس 63
*** امروزدرآتش آن به کیفرکفرتان واردشوید. یس 64
*** امروزاست که بردهان آن کافران مهرخموشی نهیم،ودستهایشان باماسخن گوید،وپاهایشان به آنچه کرده اند،گواهی دهد. یس 65
*** واگرمابخواهیم دیده هایشان رامحو ونابینا کنیم،تاچون به راهی سبقت گیرند،کجابصیرت یابند؟یس66
*** واگربخواهیم همانجاصورت آنهارامسخ کنیم،که نه بتوانند گذشت،ونه بازگشت کنند. یس67
*** وماهرکس راعمردرازدادیم،به پیری درخلقتش بکاستیم،آیاتعقل نمی کنید؟ یس68
*** ونه مااوراشعرآموختیم،ونه شاعری شایسته ی مقام اوست،بلکه این کتاب ذکروقرآن روشن است. یس69
*** تاهرکه زنده است،اورابه آیاتش پنددهد،وبرکافران وعده ی عذاب حتمی ولازم گردد. یس70
*** آیا کافران ندیدندکه برآنها بادست قدرت خود چهارپایان را آفریدیم تاآنها مالک شوند؟ وآن حیوانات را مطیع آنهاکردیم و رام ساختیم برآنها . یس 71
*** تاهم برآنهاسوار شوند وهم ازآن غذاتناول کنند. یس 72
*** وبرای مردم در آن حیوانات منافع وآشامیدنی های فراوان قراردادیم،آیاشکراین نعمت نبایدبجای آرند؟یس73
*** ومشرکان غیراز خدا خدایانی برگرفتند،تامگر یاری ونصرت جویند. یس74
*** هرگزخدایان کمترین نصرتی به آنان نتوانندکرد.وخوداین مشرکان معبودانشان راسپاهی حاضر هستند. یس75
*** وای رسول سخن این مشرکان ترامحزون نکند،ماهرچه آنها پنهان وآشکارگویند،همه رامی دانیم.یس 76
*** آیاانسان ندیدکه مااوراازنطفه خلقت کردیم که دشمن آشکارگردید؟ یس77
*** وبرایمامثلی زد،وآفرینش خودرافراموش کرد،وگفت این استخوانهای پوسیده رابازکه زنده می کند؟ یس78
*** بگو خدایی زنده می کند که اول بار به آنها زندگی بخشید،واو به هرخلقت داناست. یس79
*** آن خدایی که از درخت سبزبرای انتفاع شماآتش قرار داده است،تاوقتی برافروزید. یس80
*** آیاآن خدایی که خلقت آسمانهاوزمین ازاوست،برآفرینش مانندشماقادرنیست؟آری البته قادراست،که آفریننده وداناست. یس81
*** فرمان نافذخداچون اراده ی خلقت چیزی راکند،به محض اینکه گویدموجود باش بلافاصله موجودخواهد شد. یس 82
*** پس منزه و پاک خدایی که ملک و ملکوت هر موجود به دست قدرت اوست،وبازگشت همه ی خلایق به سوی اوست. یس 83
راست گفت پروردگار هستی بخش
نظر
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
سرگذشت رسولان انطاكيه
آيةاللّه جعفر سبحانى
فرجام دشمنان و مخالفان لجوج رسولان خدا، همچون عاقبت مردم لجوج انطاكيه خواهد بود كه رسولى را به جرم دعوت به توحيد كشتند، و با يك صيحه آسمانى، همه نابود شدند.
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ القَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا المُرْسَلُونَ
براى آنان سرگذشت آن سرزمين (انطاكيه) را مَثَل بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند
إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا اِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ
هنگامى كه دو تن از رسولان را به سوى آنها فرستاديم، اما آنان رسولان را تكذيب كردند. براى تقويت آندو، شخص سومى را فرستاديم، آنگاه همگان گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستيم
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَىٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ
آنان، به رسولان ما گفتند: شما بشرى مثل ما هستيد و خداى رحمان چيزى را نفرستاده است. شما دروغ مىگوئيد
قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلونَ
رسولان ما گفتند: پروردگار ما آگاه است كه ما قطعاً فرستادگان او به سوى شما هستيم
وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ البَلاغُ المُبِين
بر عهده ما جز بيان پيامهاى آشكار چيزى نيست
قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ اَلِيمٌ
گفتند: ما شما را به فال بد گرفتيم [و شما موجودات شومى هستيد] اگر از سخنان خود دست برنداريد، شما را سنگسار مىكنيم، و عذاب دردناكى از ما به شما مىرسد
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ اَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
گفتند:
شومى شما از خودتان است، اگر درست بينديشيد، بلكه شما گروه اسرافگرى هستيد
وَ جاءَ مِنْ أَقْصىَ المَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا المُرْسَلِينَ
از نقطه دور شهر، مردى با شتاب آمد، رو به مردم كرد و گفت: اى قوم من، از فرستادهشدگان پيروى كنيد
اِتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
از كسى پيروى كنيد كه از شما پاداشى نمىخواهد و آنان هدايت شده هستند
وَ ما لِيَ لا أَعْبُد الَّذِى فَطَرَنِى وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
من چرا كسى را كه مرا آفريده است، پرستش نكنم و به سوى او باز گردانده مىشويد
أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّى شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونَ
آيا غير او، خدايانى را براى خود اتخاذ كنم؟ درحالى كه اگر خداى رحمان بخواهد ضررى بر من برساند، شفاعت آنان، سودى نمىبخشد و مرا نجات نمىدهند
انّى اِذاً لَّفِى ضَلالٍ مُّبِين
اگر غير از او، خدايى اتخاذ كنم، در گمراهى آشكارى هستم
إِنِّى آمَنْتُ بِرَّبِكُمْ فَاسْمَعُونِ
[آنگاه، آن مرد رو به رسولان كرد و گفتمن به خداى شما ايمان آوردم. به سخنان من گوش دهيد
قِيلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ
[او را كشتند، به او گفته شدبه بهشت وارد شو او گفت: اى كاش قوم من از سرنوشت من آگاه مىشدند
بِما غَفَرَلى رَبّى وَ جَعَلَنى مِنَ المُكْرَمينَ
كه خدايم مرا بخشيد و مرا گرامى داشت
وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْذِرِينَ
ما [در انتقام از قوم او] پس از كشتن او لشگرى از آسمان نفرستاديم، و هرگز چنين نمىكنيم
إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَاذا هُمْ خامِدونَ
تنها كارى كه كرديم، يك صيحه آسمانى بود كه ناگهان همگى خاموش شدند (قالب تهى كردند)
يا حَسْرَةً عَلىَ العِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤنَ
افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى به سوى آنان نمىآيد، مگر اين كه او را استهزاء مىكنند
تفسير لغات آيات
(عزَّزنا) از ريشه تعزيز به معنى تقويت و كمك كردن با كمال اهتمام به كار مىرود.
(تطيَّرنا) از ريشه تطيّر به معنى فال بد زدن و شوم پنداشتن است. در اين صورت معنى (انّا تطيّرنا بكم) ما شما را به فال بد گرفتيم و خود شما را شوم مىشماريم است.
(طائر) فال بد و مايه شومى را مىگويند. در اين صورت (طائركم معكم) يعنى شومى در وجود شما است، نه ما، زيرا از حق، روى گردانديد و به باطل روى آورديد و خود اين مايه شومى و باعث گرفتاريهاست.
(لنرجمنّكم) از ماده رجم به معنى سنگسار كردن آمده است.
(صيحة) صداى بلند.
(خامدون) از خمود به معنى خاموشى است.
سرگذشت قوم انطاكيه
انطاكيه، شهرى مرزى است بين سوريه و تركيه كنونى كه امروزه آن منطقه را اسكندرون مىنامند و مورد كشمكش هر دو دولت است و هر دو مدعى مالكيت آن مىباشند، و به هنگام تقسيم سرزمينهاى عربى، فرانسويها اين سرزمين را به تركيه بخشيدند كه پيوسته ماده نزاعى بين دو دولت باشد تا هيچگاه به وحدت نرسند و به اصطلاح استخوان لاى زخم بماند.
هنگامى كه حضرت مسيح، رسولانى را به اطراف فرستاد تا پيام الهى را به گوش مردم برسانند و آنها را از بتپرستى باز دارند، دو نفر از حواريهاى خود را به نام شمعون و يوحنّا به اين سرزمين اعزام كرد تا مردم را از بتپرستى بازداشته و به يكتاپرستى دعوت كنند.
رسولان مسيح كه به يك معنى رسولان خدا نيز بودند، وارد انطاكيه شده، مردم آنجا را دعوت به آيين توحيد كردند ولى ناگهان با تكذيب مردم و بدگويى آنان روبه رو شدند.
حضرت مسيح براى تقويت اين دو نفر، پيامرسان سومى را فرستاد كه درباره نام او در تاريخ اختلاف هست. او نيز با رسولان، به تبليغ آيين توحيد پرداخت و همگى با مخالفت سرسخت مردم روبهرو شدند. اكنون ببينيم منطق مردم انطاكيه در برابر دعوت رسولان چه بود؟
آنان در مقابل اين دعوت، سه ايراد گرفتند:
1.ما أنتم الاّ بشرٌ مِثلنا : شما انسانهايى مانند ما هستيد و هيچ مزيّتى بر ما نداريد بنابراين ادعاى پيامرسانى از جانب مسيح و به يك معنى از جانب خدا ادعاى بىاساسى است.
پاسخ رسولان مسيح جز اين نبود كه بگويند: ربّنا يعلم اِنّا اليكم لمرسلون : خداى ما مىداند كه پيام رسانان او هستيم و ما علينا الاّ البلاغ المُبين : ما جز ابلاغ پيام وظيفه ديگرى نداريم
2. انَّا تَطَيَّرنا بِكُم : ما وجود شما را به فال بد گرفتيم و اساساً شما مردم شومى هستيد
3.لَنَرْجُمَنَّكم و لَيَمَسَّنَّكم من عذابٍ أليم : اگر از دعوت خود، دست برنداريد، شما را سنگسار مىكنيم و با عذاب سخت روبهرو مىشويد
پاسخ رسولان در برابر آنان اين بود كه طائركم معكم يعنى شومى در وجود شماست، اگر بينديشيد افزون بر اين، شماها انسانهاى اسرافكار هستيد. نشانه اسراف آنان اين بود كه نعمتهاى خدا را در غير مورد آن به كار مىبردند و به جاى پرستش خدا، بتها را مىپرستيدند.
در اين گير و دار كه سه نفر از رسولان با مردم درگير بوده و پيوسته به جدال و چالش مىپرداختند، ناگهان از نقطه دو شهر، فرد چهارمى آمد، و به قوم خود خطاب كرد: از اين رسولان پيروى كنيد!، چرا با آنها به نزاع مىپردازيد، اينها خيرخواه شما بوده و صلاح شما را مىخواهند.
منطق فرد چهارم
قرآن با ذكر آمدن اين فرد چهارم از نقطه دور شهر مىخواهد به اين نكته اشاره كند كه هيچ توطئهاى ميان او، و رسولان نبوده است، بلكه تصادف، او را به آن نقطه آورده بود. او با منطق بسيار استوار با قوم خود سخن گفت:
1. او فرياد زد: اتّبعوا المرسلين ، اتّبعوا من لا يسألكم اجراً و هم مهتدون از رسولان پيروى كنيد، از كسانى پيروى كنيد كه از شما مزد و پاداشى نمىخواهند و اين نشانه آن است كه رسولان خدا جز اخلاص، انگيزه ديگرى ندارند. و براى خدا رنج سفر را بر خود هموار كرده و بدون چشمداشت، تبليغ مىكنند و تو گويى اين آيه، نكتهاى در قلمرو تبليغ، متفكر مىشود و آن اينكه تأثير قول مبلّغ در گرو پيراستگى او از علاقه به مال و ثروت و چشمداشت مادّى است.
2. او فرياد زد: و ما لِى لا أعبد الّذى فطرنى و اليه تُرجعون. چرا خدايى را كه مرا آفريده است، عبادت نكنم [و شما نيز چرا او را عبادت نكنيد] درحالى كه همه به سوى او باز مىگرديد
در اين گفتار، منطق محكم و استوارى است و آن اين كه عبادت از آنِ موجودى است كه انسان را آفريده و به او نعمت وجود و هستى بخشيده است و چون به اعتراف همگان حتى قوم او، جز خدا آفريدگارى نيست، چرا غير او را بپرستند؟
3. أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّى شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونَ . چگونه من غير خداكسانى را بپرستم كه اگر خداى رحمان ضررى بر من رساند، كارى از آنان ساخته نيست و شفاعت آنان پذيرفته نمىشود و مرا نجات نمىدهند؟
سپس با دو جمله كوبنده به منطق خود پايان بخشيد:
1. اِنّى اءذاً لَفى ضَلالٍ مُبين : اگر من غير خدا را بپرستم - كنايه از قوم - در گمراهى آشكارى خواهم بود يعنى شما در گمراهى آشكارى هستيد.
2.انّى آمنتُ بِرَبِّكُم فَاسْمَعونَ: من به پروردگار شما ايمان آوردم، بشنويد(شاهد باشيد)
در اين اثنا كه سايه سكوت مرگبار بر آن جمعيت حاكم بود زيرا در مقابل منطق رسولان و فردى از قوم خود، سرافكنده و شرمنده بودند، بسان جاهلان كه هرگاه محكوم مىشوند، از منطق زور بهره مىگيرند، ناگهان بر سر فرد چهارم ريختند و او را كشتند، و از اين طريق به رسولان فهماندند كه اگر آنان نيز به تبليغ خود ادامه دهند، سرنوشت آنان، با سرنوشت اين فرد، يكسان خواهد بود.
واكنش در مقابل اين عمل ننگين
كشتن يك فرد بىگناه آن هم به يك معنى خويشاوند، در برابر دعوت به توحيد، بسيار ناجوانمردانه بود، مسلّماً جهان در مقابل مظلوميت اين فرد و ستمگرى مردم انطاكيه ساكت نخواهد نشست.
نخستين عكسالعمل اين شد كه به اين فرد گفته شد كه وارد بهشت شود چنانكه مىفرمايد: قيل ادخل الجنّة : به او گفته شد، وارد بهشت شو
او پس از ورود به بهشت به قوم خود چنين پيام داد يا ليتَ قومى يعلمون بما غفر لى ربّى و جعلنى من المُكرمين
اى كاش كسان قوم من مىدانستند كه خدايم مرا بخشيد و گرامى داشت
اين بود عكسالعمل جهان در برابر اين مؤمن فداكار.
اما عكسالعمل جهان درباره ستمگران -كه در حقيقت سنّت خدا است- اين بود كه به آنان مهلت نداد و با يك صيحه و صداى جانكاه همگان را خاموش كرد. نه ارتشى از آسمان فرستاد و نه كارى ديگر انجام داد، بلكه از همين سنتهاى طبيعى بهره گرفت، چنانكه مىفرمايد:
وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ* إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ
ما پس از قتل آن فرد، بر اين قوم ستمگر لشگرى از آسمان نفرستاديم، و هرگز چنين نمىكنيم، جز يك صداى مهيب [كه شايد نتيجه انفجار نقطهاى در انطاكيه بود] به حيات آنان خاموشى بخشيديم
در پايان، وحى الهى تأسف خود را بر اين انسانهاى سنگدل و لجوج اظهار مىكند و مىگويد:
يا حَسْرَةً عَلَى العِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤونَ . افسوس بر اين بندگان كه هر پيامبرى به سوى آنان مىآيد، او را مسخره مىكنند
تا اينجا ما به بيان مشبّهبه پرداختيم و اما مشبّه، كليّه اقوامى است كه به تكذيب حق و وحى الهى و رسولان مىپردازند، آنان بايد بدانند كه چنين سرنوشتى در انتظار آنها نيز هست، ممكن است خداوند آنها را از طريق صيحه، و يا عوامل ديگر، نابود كند.
نكاتى در آيات
1. دو رسول نخست، و همچنين پيامرسان سوم، درحالى كه از جانب خدا اعزام نشده بودند، بلكه از جانب حضرت مسيح به مأموريت رفته بودند -معالوصف- قرآن آنها را رسولان خدا مىداند و مىفرمايد:وَ أرْسَلْنا إلَيْهِمُ اثْنَيْن نكته آ ن اين است كه حضرت مسيح به امر الهى آنان را اعزام كرده بود، در اين صورت فعل او فعل خدا نيز شمرده مىشود.
2. آنان در رد پيام رسولان، بشر بودن آنها را به رخ آنان كشيده و گفتند شماها مانند ما بشر هستيد چنانكه مىفرمايد: إِن أنتم الاّ بشرٌ مثلُنا
در ا ين جمله دو احتمال هست:
الف. مقصود آنان از اين اعتراض اين بود كه اصولاً نبى و پيامآورنده از جانب خدا، نبايد بشر باشد، بلكه بايد مَلَك و فرشته به اين مأموريت گمارده گردد.
ب. شما بشرى مانند ما هستيد و هيچ مزيتى بر ما نداريد. شايد اين احتمال به ظاهر آيه نزديك باشد، زيرا اگر مقصود اولى بود، لازم بود بگويند: ما أنتم الاّ بشر ديگر لزومى نداشت لفظى مانند مثلنا را به دنبال آن بياورند.
3. تهديد رسولان به رجم و سنگسار، نشانه آن است كه منطق افراد لجوج، در برابر مصلحان همان تهديد و ارعاب و احياناً انجام آن است.
4. تطيّر به رسولان، و شوم شمردن آنها، گواه بر اين است كه يكى از سلاحهاى اهل عناد، همين است.
5. قريه در اصطلاح متأخّران، در مورد ده و روستا به كار مىرود ولى در اصطلاح قرآن، در مورد آبادى بزرگ مانند مصر نيز به كار رفته است چنانكه برادران يوسف گفتند: واسْئَلِ القريةَ الّتى كُنّا فيها (1): از شهرى كه ما در آنجا بوديم(مصر) بپرس
بحث ما از اين كه فرد چهارم، از نقطه دور شهر، سراغ رسولان آمد، گواه بر اين است كه آن روز انطاكيه شهر بزرگى بوده است.
6. اين كه قرآن مجيد فرد چهارم به لفظ رجل تعبير مىكند، حاكى از آن است كه كوچكترين رابطهاى ميان رسولان سهگانه و اين فرد در كار نبوده است.
7. منطق رسولان در منحصر كردن پرستش به خدا، اين بود: جز آن كس كه ما را آفريده است(خدا) نبايد فرد ديگر را سجده كنيم، و اين گواه بر اين است كه پرستش از شؤون خالقيت است، و خالق و آفريدگار شايسته آفرينش مىباشند.
8. بهشتى كه فرد چهارم وارد آن شد، بهشت برزخى بود، نه بهشت روز رستاخيز كه انسانها پس از برپايى رستاخيز وارد آن مىشوند.
9. از اين كه فرد چهارم از آن جهان پيام فرستاد و گفت: يا ليت قومى يعلمون حاكى است كه رابطه ميان اين جهان، و عالم برزخ برقرار است، و آنان سخنان ما را مىشنوند.
10. اين سرگذشت درس عبرت بر مستكبران است كه پيوسته سدّ راه حق بوده و رسول و پيامرسانان الهى را مسخره و تهديد مىكنند.
نظر
-
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
بار دگر جمع شويد
ياران عزاداري كنيد
بار دگر يه آسمون
نگاهي با اشگ و زاري كنيد
شايد علي باز گردد
شايد حيدر تكرار گردد
ياران عزاداري كنيد
حق را هواداري كنيد
*************
مجاهدين
رستگاران
برخواسته گان از بدي ها و شهيد شدگان در خوبي ها و شاهدان
قرآن ناطق
خاموشي و سوكت
و بعد كتاب حق
عجيب است اين دوره و اين گردش در اين شب ها
**************
قرآن ناطق را خاموش كردند
به قرآن تا توانستند هجوم كردند
مگر اين گفته ها چه بود ؟
كه تاوان ناطقش شد
محراب و خون و شمشيردر اوج
علي بود ناطق و اصل و ريشه
علي بود سايه سر هر انديشه و فكر
علي بود پايه هاي عدل و انصاف
نصيبش شد بهترين ها در شب تار
علي برخواست و رستگار شد
ز بعد رستگاري رهسپار شد
زبعد رهسپاريس خداوند
كرد او را هم چو پيامبر
شد و كرد اهل زمين را شفاعت
شد و كرد اهل زمين را برائت
**************
بار دگر جمع شويد
ياران عزاداري كنيد
بار دگر يه آسمون
نگاهي با اشگ و زاري كنيد
شايد علي باز گردد
شايد حيدر تكرار گردد
ياران عزاداري كنيد
حق را هواداري كنيد
سيده شهربانو طالقاني
سال هزار و سيصد و اندي
يا جدم السلام عليك
نظر
-
-
پاسخ : دو کلام حرف حساب
بخوان و بخوان از عشق اي محمد (ص)
تا دل مردم شود شاد اي محمد (ص)
بخوان از نون و از ياسين و طاها
بخوان از عشق و زندگي و سبزه زاران
بخوان اي يار من از بهر ياران
بگو خدا دلش اينجاست كنار جويباران
بگو من الرحم راحمينم
بگو من ستار و غفار و جميلم
بگو اي محمد (ص) من عشق خواهم
بگو اي رسولم من نور وصفا خواهم
بخوانيد از محبت از مهرباني مرا
بخوانيد از صفا و صدق و راستي مرا
بخوان هل هل كن نور باران كن
بخوان زمين را پر ز لاله زاران كن
بخوان اي رسول من براي عشاق
كه هست هفتمين طبقه جاي عشاق
بگو من عاشق و عاشق پرستم
بگو من معشوق را ميپرستم
بگو شكستم آينن عبادت را
به جاي خود تو را بر سجدگاه نشاندم
بخوان كه خواندنت هستيم، هست
بمان كه ماندند مستيم هست
بگو به بنده ام تو تاج سر هستي
بگو نه تاج سر كه تو خود من هستي
بگو كه من چشم انتظار ياري هستم
نگار نوش آفرين و بس خماري هستم
بخوان از تنهايي و يكتايي من
بخوان از ياري و همكاري من
بخوان از عشق و صفا و دوستي ها
بخوان از مردانگي و معرفت ها
بخوان اي محمد (ص) ، عشق زمين و سمائي
بخوان بهر تمام عاشقان ما ورائي
بخوان اي محمد
اقراء
تقديم به حضرت محمد رسول و فرستاده عشق وهستي ....... پيامبرم از من كوچك قبول كن
سيده شهربانو طالقاني
پرچم پيامبر
نظر
نظر