گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • ماهور
    عضو فعال
    • Feb 2011
    • 1239

    #61
    چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟

    چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
    بیایید از عشق صحبت کنیم.


    - تمام عبادات ما عادت است،
    به بی عادتی کاش عادت کنیم.


    - چه اشکال دارد پس از هر نماز،
    دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟


    - به هنگام نیت برای نماز،
    به آلاله ها قصد قربت کنیم.


    - چه اشکال دارد که در هر قنوت،
    دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟


    - چه اشکال دارد در آیینه ها،
    جمال خدا را زیارت کنیم؟


    - مگر موج دریا ز دریا جداست؟
    چرا بر یکی حکم کثرت کنیم؟


    - پراکندگی حاصل کثرت است،
    بیایید تمرین وحدت کنیم.


    - وجود تو چون عین ماهیت است،
    چرا باز بحث اصالت کنیم؟


    - اگر عشق خود علت اصلی است،
    چرا بحث معلول و علت کنیم؟


    - بیا جیب احساس و اندیشه را،
    پر از نقل مهر و محبت کنیم.


    - پر از گلشن راز، از عقل سرخ،
    پر از کیمیای سعادت کنیم.


    - بیایید تا عین عین القضات،
    میان دل و دین قضاوت کنیم.


    - اگر سنت اوست نو آوری،
    نگاهی هم از نو به سنت کنیم.


    - مگو کهنه شد رسم عهد الست
    ، بیایید تجدید بیعت کنیم.


    - برادر چه شد رسم اخوانیه؟
    بیا یاد عهد اخوت کنیم.


    - بگو قافیه سست یا نادرست،
    همین بس که ما ساده صحبت کنیم.


    - خدایا دلی آفتابی بده،
    که از باغ گلها حمایت کنیم.

    رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
    بیا عاشقی را رعایت کنیم


    مرحوم قیصر امین پور
    چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
    گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

    نظر

    • آمن خادمی
      مدیر
      • Jan 2011
      • 5243

      #62
      همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی / چه زیان تو را ، که من هم برسم به آرزویی
      به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم / همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
      به ره تو بس که نالم زغم تو بس که مویم / شده ام زناله نایی ، شده ام زمویه مویی
      همه خوشدل این که مطرب ، بزند به تار چنگی / من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
      چه شود که راه یابد سوی آب ، تشنه کامی / چه شود که کام جوید ، زلب تو کام جویی ؟
      شود اینکه از ترحم ، دمی ای سحاب رحمت ؟! / من خشک لب هم آخر ، ز تو تر کنم گلویی؟
      بشکست اگر دل من ، به فدای چشم مستت / سرخُمّ می سلامت ، شکند اگر سبویی
      همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا / تو قدم به چشم من نه ، بنشین کنار جویی
      زچه شیخ پاکدامن ، سوی مسجدم بخواند / رخ شیخ و سجده گاهی ، سر ما و خاک کویی


      فصیح الزمان شیرازی - رضوانی
      to continue, please follow me on my page

      نظر

      • آمن خادمی
        مدیر
        • Jan 2011
        • 5243

        #63
        از همان روزی که دست حضرت قابیل
        گشت آلوده به خون حضرت هابیل
        از همان روزی که فرزندان آدم
        زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
        آدمیت مرده بود
        گرچه آدم زنده بود
        از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
        از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
        آدمیت مرده بود
        بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
        گشت و گشت
        قرنها از مرگ آدم هم گذشت
        ای دریغ
        آدمیت برنگشت
        قرن ما
        روزگار مرگ انسانیت است
        سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
        صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
        صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
        قرن موسی چمبه هاست
        روزگار مرگ انسانیت است
        من که از پژمردن یک شاخه گل
        از نگاه ساکت یک کودک بیمار
        از فغان یک قناری در قفس
        از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
        اشک در چشمان و بغضم در گلوست
        وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
        مرگ او را از کجا باور کنم
        صحبت از پژمردن یک برگ نیست
        وای جنگل را بیابان میکنند
        دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
        هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
        آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
        صحبت از پژمردن یک برگ نیست
        فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
        فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
        فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
        در کویری سوت و کور
        در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
        صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
        گفتگو از مرگ انسانیت است


        فریدون مشیری
        to continue, please follow me on my page

        نظر

        • Captain Nemo
          مدیر
          • Dec 2010
          • 2934

          #64
          نمیدانم زندگی چیست؟؟
          اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام
          اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام
          اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم
          اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.
          یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
          دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

          شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
          مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

          نظر

          • ناهید
            عضو فعال
            • Dec 2010
            • 1419

            #65
            دیروز و فردا هر دو نامردند
            دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش مرا فریب دادند تا نفهمم امروزم چگونه گذشت...
            حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
            خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
            خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

            نظر

            • ناهید
              عضو فعال
              • Dec 2010
              • 1419

              #66
              تنها که می شوی ،

              سر به آرزو می سایی

              آرزو که می کنی ،

              معتاد خیال می شوی

              خیال که زندانی ات می کند ،

              فسرده حال می شوی

              افسرده گی ،

              خلاء به ارمغان می آورد

              تنهایی ...

              خدا کجایی ؟!؟

              من تنهایم تنهایم تنها...

              دیوانه گشته ام
              حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
              خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
              خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

              نظر

              • آمن خادمی
                مدیر
                • Jan 2011
                • 5243

                #67
                در اصل توسط ناهید پست شده است View Post
                دیروز و فردا هر دو نامردند
                دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش مرا فریب دادند تا نفهمم امروزم چگونه گذشت...
                چقدر خوب بود این متن....... ناهید جون.........بی نظیری دوست جون
                to continue, please follow me on my page

                نظر

                • ناهید
                  عضو فعال
                  • Dec 2010
                  • 1419

                  #68
                  در اصل توسط آمن پست شده است View Post
                  چقدر خوب بود این متن....... ناهید جون.........بی نظیری دوست جون
                  این شکلکها نباشه خیلی بده آمن جون
                  همون شکلک قلب و بغل کردن تقدیمت عزیزم
                  حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                  خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                  خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                  نظر

                  • ناهید
                    عضو فعال
                    • Dec 2010
                    • 1419

                    #69
                    ساکنان دریا پس از مدتی صدای آب را نمیشنوند ،
                    چه تلخ است قصه ی عادت
                    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                    نظر

                    • ناهید
                      عضو فعال
                      • Dec 2010
                      • 1419

                      #70
                      آدم ها در دو حالت همدیگر را ترك می كنند:
                      اول اینكه احساس كنند كسی دوستشون نداره
                      و دوم اینكه احساس كنند یكی خیلی دوستشون داره..!!
                      حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                      خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                      خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                      نظر

                      • Karampor
                        عضو عادی
                        • May 2011
                        • 41

                        #71
                        لذت،درخت،سیب،خلقت آدم گناه بود

                        پیدایش بهشت معجزه ای اشتباه بود

                        این گیرو دار یا تعارض،بین نماز و سیب

                        آغاز آزمون لغزش بی تکیه گاه بود

                        شاید معاشقات آدم و هوا خراب کرد

                        دنیا جریمه تداوم حرص و نگاه بود

                        گندم نه،سیب هیچ فرق ندارد ،جریمه شان

                        این سرنوشت،پافشاری یک اشتباه بود

                        نظر

                        • ناهید
                          عضو فعال
                          • Dec 2010
                          • 1419

                          #72
                          دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد ،
                          نگهش دار به موسی شدنش می ارزد
                          حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                          خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                          خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                          نظر

                          • ناهید
                            عضو فعال
                            • Dec 2010
                            • 1419

                            #73
                            چه خود ساخته هایی که مرا سوخت ، و چه سوختن هایی که مرا ساخت

                            ای خدای من ، مرا فهمی عطا کن ، که از سوختنم

                            ساخته ای آباد از من بجا ماند .
                            حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                            خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                            خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                            نظر

                            • ناهید
                              عضو فعال
                              • Dec 2010
                              • 1419

                              #74
                              ! ای مترسک

                              آنقدر دست هایت را باز نکن

                              ،کسی تو را در آغوش نمی گیرد

                              ایستادگی همیشه تنهایی می آورد
                              حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                              خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                              خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                              نظر

                              • آمن خادمی
                                مدیر
                                • Jan 2011
                                • 5243

                                #75
                                با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
                                بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد

                                ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
                                همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد

                                با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
                                عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد

                                حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را
                                ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد

                                یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی
                                گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد

                                همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
                                سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

                                "لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او
                                "ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

                                مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
                                من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

                                تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
                                من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد

                                مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
                                فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

                                خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
                                پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد

                                گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
                                تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
                                to continue, please follow me on my page

                                نظر

                                در حال کار...
                                X