پاسخ : فلسفه سیاسی
طی هزاران سال، اونکه قدرت داشت، حکومت رو به دست میگرفت
و اونکه قدرت نداشت، سرشو مینداخت پایین و زندگیشو میکرد.
یک نفر شاه میشه، فرضاً حداکثر 2-3 نفر هم رقیب داشته باشه
بقیه ملت فقط میخوان زندگی کنند
چون میدونند در بازی قدرت حرفی برای گفتن ندارند.
حالا فرض کنید من نوعی شخصی هستم شیعه، مذهبی و فوقالعاده مومن و متشرع
گاهی که شاه مناسک شرعی رو به جا میاره مثلا زیارت میره
یا به طور کلی به اعتقادات من احترام میذاره ، دلم براش قنج میره !
همیشه از اون تعریف و مدح و ثنا و حمایت میکنم...
و خدا رو بابت این شاه که نه ، بلکه بابت این شانس خودم باید شکرگزار باشم.
چون وقتی ارباب قدرت با من همراستا باشه
شخص در اجتماع احساس امنیت جسمی و روانی داره
زمان رضاشاه، زن چادری میترسه اگه بیاد بیرون ، مامورها بهش گیر بدند
زمان خمینی زن چادری با خیال راحت میاد توی اجتماع
خیالش راحته که کسی جرات نداره متعرض حجابش بشه
چون حمایت ارباب قدرت رو با خودش داره
( کما اون دختری که داداشش گندهلات محله هست و کسی جرات نداره بهش چپ نگاه کنه)
ولی در حالت عکس چی میشه ؟
اگر ارباب قدرت ، رفت به سمت ترویج خلاف شرع یا آزادی دین
و هرچیزی که مصادیق بیدینی هست رو در جامعه رواج بده
حالِ منو میگیره ، امنیت روانی منو به خطر میندازه
از دیدن مغازه های مشروبفروشی حالم گرفته میشه
از دیدن عکس زنان برهنه بر سردر سینما ناراحت میشم
اینکه توی پیادهرو خیابون زن بیحجاب یا مرد مست میبینم واقعاً رنج میبرم
اما با این وجود من بدون هیچ مشکلی سالها در اینجا زندگی کردهام
امنیت و معیشتم تامینه ( این فاکتور اصلی هست)
یک شغل خوب دارم و نون حلال در میارم
و از زندگیام راضی و شکرگزار هستم
در ضمن امنیتم هم تامینه
هم ارتش کشور منو در برابر حمله اجنبی حفظ میکنه
و هم در شهر کسی مزاحم من نیست
راستش اون مصادیق بیدینی هم مزاحمتی برای من نداره
(چه بسا من مزاحم اونها باشم! )
اما همیشه در عمق وجود خودم آرزو یا حسرت دارم
ای کاش یک اتفاقی بیفته که این بساط بیدینی جمع بشه
لاکن چون امنیت و معیشتم فعلاً مشکلی نداره
این خواسته صرفاً در حد آرزو باقی میمونه
( کما کارگری که در شرکت به خاطر لهجه یا حجاب مسخره میشه ولی چون شرکت حقوق خیلی بالایی میده ، فعلاً تحمل میکنه...)
سنت تاریخ این است که حکومتها میآیند و میروند
روزی که حکومت تضعیف بشه
رقیبِ اون ، فرصت رو غنیمت میشماره و مردم رو بر علیه پادشاه میشورونه
هنر سیاستمدار اینه که خوب میدونه
کجا و چگونه جامعه رو به خواب ببره یا برعکس ، برآشفته کنه
حتی دشمن خارجی هم دقیق میدونه چطور ملت ما رو کنترل کنه
جایی که مردم شورش کنند و قدرت خارجی خواستار بقای حکومت باشه
از دستگاه تبلیغاتیشون به نفع حکومت استفاده میکنه
مثلاً بر روی ویژگیهای خوب تمرکز میکنه
و از انتشار اخبار حساسیتزا جلوگیری میکنه
الان نقدی که بر ملت 57 وارده اینه که
رشد اقتصادی 2 رقمی، آزادیهای اجتماعی، ژاندارم منطقه،
پاسپورت معتبر (استعاره از عزت ملی) داشتید
دیگه چی کم داشتی ؟
مذهبیها گفتند اسلام در خطره
چپی ها گفتند عدالت اجتماعی
ملیها گفتند استقلال و قطع دست اجنبی
الان مردم میگن ما رو با این حرفهای قشنگ فریب دادند
اینو الان تازه فهمیدند که دارند میبینند
در هر 3 مورد فوق اوضاع بدتر شده.
طی هزاران سال، اونکه قدرت داشت، حکومت رو به دست میگرفت
و اونکه قدرت نداشت، سرشو مینداخت پایین و زندگیشو میکرد.
یک نفر شاه میشه، فرضاً حداکثر 2-3 نفر هم رقیب داشته باشه
بقیه ملت فقط میخوان زندگی کنند
چون میدونند در بازی قدرت حرفی برای گفتن ندارند.
حالا فرض کنید من نوعی شخصی هستم شیعه، مذهبی و فوقالعاده مومن و متشرع
گاهی که شاه مناسک شرعی رو به جا میاره مثلا زیارت میره
یا به طور کلی به اعتقادات من احترام میذاره ، دلم براش قنج میره !
همیشه از اون تعریف و مدح و ثنا و حمایت میکنم...
و خدا رو بابت این شاه که نه ، بلکه بابت این شانس خودم باید شکرگزار باشم.
چون وقتی ارباب قدرت با من همراستا باشه
شخص در اجتماع احساس امنیت جسمی و روانی داره
زمان رضاشاه، زن چادری میترسه اگه بیاد بیرون ، مامورها بهش گیر بدند
زمان خمینی زن چادری با خیال راحت میاد توی اجتماع
خیالش راحته که کسی جرات نداره متعرض حجابش بشه
چون حمایت ارباب قدرت رو با خودش داره
( کما اون دختری که داداشش گندهلات محله هست و کسی جرات نداره بهش چپ نگاه کنه)
ولی در حالت عکس چی میشه ؟
اگر ارباب قدرت ، رفت به سمت ترویج خلاف شرع یا آزادی دین
و هرچیزی که مصادیق بیدینی هست رو در جامعه رواج بده
حالِ منو میگیره ، امنیت روانی منو به خطر میندازه
از دیدن مغازه های مشروبفروشی حالم گرفته میشه
از دیدن عکس زنان برهنه بر سردر سینما ناراحت میشم
اینکه توی پیادهرو خیابون زن بیحجاب یا مرد مست میبینم واقعاً رنج میبرم
اما با این وجود من بدون هیچ مشکلی سالها در اینجا زندگی کردهام
امنیت و معیشتم تامینه ( این فاکتور اصلی هست)
یک شغل خوب دارم و نون حلال در میارم
و از زندگیام راضی و شکرگزار هستم
در ضمن امنیتم هم تامینه
هم ارتش کشور منو در برابر حمله اجنبی حفظ میکنه
و هم در شهر کسی مزاحم من نیست
راستش اون مصادیق بیدینی هم مزاحمتی برای من نداره
(چه بسا من مزاحم اونها باشم! )
اما همیشه در عمق وجود خودم آرزو یا حسرت دارم
ای کاش یک اتفاقی بیفته که این بساط بیدینی جمع بشه
لاکن چون امنیت و معیشتم فعلاً مشکلی نداره
این خواسته صرفاً در حد آرزو باقی میمونه
( کما کارگری که در شرکت به خاطر لهجه یا حجاب مسخره میشه ولی چون شرکت حقوق خیلی بالایی میده ، فعلاً تحمل میکنه...)
سنت تاریخ این است که حکومتها میآیند و میروند
روزی که حکومت تضعیف بشه
رقیبِ اون ، فرصت رو غنیمت میشماره و مردم رو بر علیه پادشاه میشورونه
هنر سیاستمدار اینه که خوب میدونه
کجا و چگونه جامعه رو به خواب ببره یا برعکس ، برآشفته کنه
حتی دشمن خارجی هم دقیق میدونه چطور ملت ما رو کنترل کنه
جایی که مردم شورش کنند و قدرت خارجی خواستار بقای حکومت باشه
از دستگاه تبلیغاتیشون به نفع حکومت استفاده میکنه
مثلاً بر روی ویژگیهای خوب تمرکز میکنه
و از انتشار اخبار حساسیتزا جلوگیری میکنه
الان نقدی که بر ملت 57 وارده اینه که
رشد اقتصادی 2 رقمی، آزادیهای اجتماعی، ژاندارم منطقه،
پاسپورت معتبر (استعاره از عزت ملی) داشتید
دیگه چی کم داشتی ؟
مذهبیها گفتند اسلام در خطره
چپی ها گفتند عدالت اجتماعی
ملیها گفتند استقلال و قطع دست اجنبی
الان مردم میگن ما رو با این حرفهای قشنگ فریب دادند
اینو الان تازه فهمیدند که دارند میبینند
در هر 3 مورد فوق اوضاع بدتر شده.
نظر