1. همیشه برای سود كردن فرصت هست: اما این قاعده در عمل به چه معنی است؟ اول اینكه هیچ وقت نباید سعی كنیم تحت هر شرایطی سهم بخریم... مثلا شاید بارها این جمله را با خود تكرار كرده باشیم كه نكند از سهم جا بمونم... اگر این جمله بر سایر دلایل ما برای خرید سایه بیافكند یا بدتر از آن دلیل اصلی ما شود، قطعا دچار خطا خواهیم شد. اما چرا؟
این جمله در شرایطی گفته میشود كه هیجانی در بازار یا در نماد مربوطه بوجود آمده است و ما تحت تاثیر این هیجان اقدام به تصمیم گیری میكنیم (در واقع قدرت فكر كردن از ما گرفته میشود). البته شاید در آن لحظه از قضا و از بخت خوبمان در نقطه درستی اقدام به خرید كرده باشیم (مثلا به هنگام شكست یك خط روند كه با حجم بالای معامله و معاملات برقآسا همراه باشد)، اما به اعتقاد من اقدام هیجانی به هر حال نتیجه منفی خود را روی معامله گر خواهد گذاشت و همانطور كه با هیجان خریده با هیجان هم میفروشد. در واقع از آنجایی كه سابقه ذهنی خرید او بر مبنای هیجان بوده است (نه دلایل محكمتر)، اسیر جو حاكم شده و اقدام به فروش میكند یعنی هیجان در خرید باعث هیجان در فروش خواهد شد و این باعث میشود حتی یك معامله خوب كه نقطه ورود خوبی داشته است، با نقطه خروج بد عملا یك سرمایهگذاری ناموفق میشود. جالب اینكه اثر ذهنی نامطلوب این اقدام برای معاملهگر به زودی تمام نخواهد شد و مدتی طول خواهد كشید تا اثر آن از بین برود. دوم اینكه همیشه سهمهایی وجود خواهند داشت كه مناسب خرید باشند، پس بهترین كار صبر و انتخاب با حوصله سهم و سپس اقدام به خرید است. شاید برایتان جالب باشد عقیدهای رو كه بنده خیلی باهاش تونستم ارتباط برقرار كنم براتون بازگو كنم: اینكه همیشه سهم خوب برای خرید هست حتی در شدیدترین بازارهای مثبت؛ واقعا دلیلش چیست؟
دلیلش ساده است اونهم یك قاعده كلی هست كه فروشنده همیشه هست اما خریدار همیشه وجود ندارد.
2. فروشنده همیشه وجود دارد، اما خریدار همیشه وجود ندارد: بگذارید ببینیم این قاعده به چه معنی است. یك فروشنده به سه دلیل اصلی اقدام به فروش میكنه: رسیدن به سود مورد انتظار ، جلوگیری از ضرر بیش از حد قابل تحمل ، نیاز به پول.
خوب اگر به این سه دلیل نگاه كنیم میبینیم كه در روندهای صعودی دلیل اول و در روندهای نزولی عامل دوم فروشنده خلق میكنند. عامل سوم هم كه همیشه میتواند وجود داشته باشد. گاهی میبینیم یا میشنویم كه چرا فلان شخص حقوقی وقتی یك سهم صفهای خرید آنچنانی داره اقدام به فروش میكند؟
این سوال عجیبتر میشود وقتی میبینیم مثلا به لحاظ تكنیكال این سهم اهداف بالاتری داره و چطور ممكن است یك حقوقی این موضوع رو نداند و ما بدونیم... البته شاید آن حقوقی این موضوع رو نداند ولی در واقع دلیلش این هست كه اون شخص حقوقی كه قصد شناسایی سود دارد و حجم مورد نظر فروشش هم بالاست؛ بنابراین، نمیتواند صبر كند در قلهای كه بسیاری از فعالین بازار نسبت به آن آگاهی دارند اقدام به فروش كند ...پس مجبور هست در میانه راه و به تدریج این كار را بكند. خب اما چرا خریدار همیشه وجود ندارد؟ دلیل آوردن برای این موضوع بسیار مفصله. در یك بازار نزولی خریدارها بدنبال خرید در قیمتهای پایین تر هستند و این یعنی كاهش خریدار. در یك بازار صعودی خریدارها پس از مدتی به دلیل رشد بازار در خریدهایشان دچار تردید میشوند و در بازارهای خنثی و خسته كننده سرمایهگذاران به دنبال فرصتهای سرمایهگذاری خارج از بازار میروند تا زمان را از دست ندهند و همه این دلایل باعث میشود برای به وجود آمدن خریدار نیاز به گذشت زمان باشد كه خود به معنای آن است كه در فواصلی از زمان میزان خریداران كاهش مییابد. به طور كلی شاید منشا اصلی همه دلایل جمله زیر باشد: خریداران برای خرید دنبال دلیل و مدرك و شواهد مثبت میگردند وبا تردید و نگاهی شكاك به تحلیل میپردازند. اما در فروش معمولا كمتر دنبال دلیل هستیم چرا كه یا میخواهیم لذت سود را ببریم یا میخواهیم خود را از تلخی ضرر نجات دهیم.
3. همه افراد نمیتوانند در كف قیمتی بخرند و در پیك قیمتی بفروشند: این قاعده نیازی به اثبات ندارد و واقعیتی است كه در تمامی بازارهای مالی رخ میدهد. اما چرا باید به آن توجه كنیم؟ سرمایهگذاری را در نظر بگیرید كه به هر روشی نسبت به نقطه كف قیمتی آگاهی پیدا كرده، اصرار او بر خرید در آن نقطه و عدم وقوع این رخداد باعث میشود كه او با تعصبی كه ناشی از اعتقادش به آن كف قیمتی بوده است در قیمتهای بالاتر، وقتی حركت صعودی شروع میشود، اقدام به خرید نمیكند. همینجا كمی مكث كنید؛ ببینید چند بار این اتفاق برای شما افتاده است؟ مشابه این موضوع در یك روند صعودی و نزدیك شدن به سقف قیمتی هم رخ میدهد. واقعا چند بار شده است چون نتوانستهایم در پیك قیمت بفروشیم و اصرار و تعصب بر آن باعث شده سودمان كاهش یافته یا به كلی زائل شود؟
پرهیز از تعصب درخرید در كف قیمت و فروش در سقف قیمت به نظر بنده یكی از عوامل موفقیت در بازار سهام است. جالبه كه این قاعده سوم به دو قاعده اول مربوطه، مثلا تعصب در خرید در كف قیمتی یك دلیلش برای معاملهگر این هست كه نكند در قیمتهای بالاتر نتوانم بخرم (قاعده دوم فراموش شده)؛ تعصبی كه ممكن است نتیجه اش شكست رو به پایین كف حمایتی باشد. همچنین دلیل دیگر میتواند فراموش كردن قاعده اول باشد كهای كاش با خودمان بگوییم: بر فرض كه جا موندم مگر فقط همین یك فرصت در تمام دنیا برای سود كردن من گذاشته شده است؟ ... با این طرز فكر از هیجانات نامربوط خلاص شده و خیلی راحت تر به سراغ بررسی گزینه سرمایهگذاری بعدی میرویم.
این جمله در شرایطی گفته میشود كه هیجانی در بازار یا در نماد مربوطه بوجود آمده است و ما تحت تاثیر این هیجان اقدام به تصمیم گیری میكنیم (در واقع قدرت فكر كردن از ما گرفته میشود). البته شاید در آن لحظه از قضا و از بخت خوبمان در نقطه درستی اقدام به خرید كرده باشیم (مثلا به هنگام شكست یك خط روند كه با حجم بالای معامله و معاملات برقآسا همراه باشد)، اما به اعتقاد من اقدام هیجانی به هر حال نتیجه منفی خود را روی معامله گر خواهد گذاشت و همانطور كه با هیجان خریده با هیجان هم میفروشد. در واقع از آنجایی كه سابقه ذهنی خرید او بر مبنای هیجان بوده است (نه دلایل محكمتر)، اسیر جو حاكم شده و اقدام به فروش میكند یعنی هیجان در خرید باعث هیجان در فروش خواهد شد و این باعث میشود حتی یك معامله خوب كه نقطه ورود خوبی داشته است، با نقطه خروج بد عملا یك سرمایهگذاری ناموفق میشود. جالب اینكه اثر ذهنی نامطلوب این اقدام برای معاملهگر به زودی تمام نخواهد شد و مدتی طول خواهد كشید تا اثر آن از بین برود. دوم اینكه همیشه سهمهایی وجود خواهند داشت كه مناسب خرید باشند، پس بهترین كار صبر و انتخاب با حوصله سهم و سپس اقدام به خرید است. شاید برایتان جالب باشد عقیدهای رو كه بنده خیلی باهاش تونستم ارتباط برقرار كنم براتون بازگو كنم: اینكه همیشه سهم خوب برای خرید هست حتی در شدیدترین بازارهای مثبت؛ واقعا دلیلش چیست؟
دلیلش ساده است اونهم یك قاعده كلی هست كه فروشنده همیشه هست اما خریدار همیشه وجود ندارد.
2. فروشنده همیشه وجود دارد، اما خریدار همیشه وجود ندارد: بگذارید ببینیم این قاعده به چه معنی است. یك فروشنده به سه دلیل اصلی اقدام به فروش میكنه: رسیدن به سود مورد انتظار ، جلوگیری از ضرر بیش از حد قابل تحمل ، نیاز به پول.
خوب اگر به این سه دلیل نگاه كنیم میبینیم كه در روندهای صعودی دلیل اول و در روندهای نزولی عامل دوم فروشنده خلق میكنند. عامل سوم هم كه همیشه میتواند وجود داشته باشد. گاهی میبینیم یا میشنویم كه چرا فلان شخص حقوقی وقتی یك سهم صفهای خرید آنچنانی داره اقدام به فروش میكند؟
این سوال عجیبتر میشود وقتی میبینیم مثلا به لحاظ تكنیكال این سهم اهداف بالاتری داره و چطور ممكن است یك حقوقی این موضوع رو نداند و ما بدونیم... البته شاید آن حقوقی این موضوع رو نداند ولی در واقع دلیلش این هست كه اون شخص حقوقی كه قصد شناسایی سود دارد و حجم مورد نظر فروشش هم بالاست؛ بنابراین، نمیتواند صبر كند در قلهای كه بسیاری از فعالین بازار نسبت به آن آگاهی دارند اقدام به فروش كند ...پس مجبور هست در میانه راه و به تدریج این كار را بكند. خب اما چرا خریدار همیشه وجود ندارد؟ دلیل آوردن برای این موضوع بسیار مفصله. در یك بازار نزولی خریدارها بدنبال خرید در قیمتهای پایین تر هستند و این یعنی كاهش خریدار. در یك بازار صعودی خریدارها پس از مدتی به دلیل رشد بازار در خریدهایشان دچار تردید میشوند و در بازارهای خنثی و خسته كننده سرمایهگذاران به دنبال فرصتهای سرمایهگذاری خارج از بازار میروند تا زمان را از دست ندهند و همه این دلایل باعث میشود برای به وجود آمدن خریدار نیاز به گذشت زمان باشد كه خود به معنای آن است كه در فواصلی از زمان میزان خریداران كاهش مییابد. به طور كلی شاید منشا اصلی همه دلایل جمله زیر باشد: خریداران برای خرید دنبال دلیل و مدرك و شواهد مثبت میگردند وبا تردید و نگاهی شكاك به تحلیل میپردازند. اما در فروش معمولا كمتر دنبال دلیل هستیم چرا كه یا میخواهیم لذت سود را ببریم یا میخواهیم خود را از تلخی ضرر نجات دهیم.
3. همه افراد نمیتوانند در كف قیمتی بخرند و در پیك قیمتی بفروشند: این قاعده نیازی به اثبات ندارد و واقعیتی است كه در تمامی بازارهای مالی رخ میدهد. اما چرا باید به آن توجه كنیم؟ سرمایهگذاری را در نظر بگیرید كه به هر روشی نسبت به نقطه كف قیمتی آگاهی پیدا كرده، اصرار او بر خرید در آن نقطه و عدم وقوع این رخداد باعث میشود كه او با تعصبی كه ناشی از اعتقادش به آن كف قیمتی بوده است در قیمتهای بالاتر، وقتی حركت صعودی شروع میشود، اقدام به خرید نمیكند. همینجا كمی مكث كنید؛ ببینید چند بار این اتفاق برای شما افتاده است؟ مشابه این موضوع در یك روند صعودی و نزدیك شدن به سقف قیمتی هم رخ میدهد. واقعا چند بار شده است چون نتوانستهایم در پیك قیمت بفروشیم و اصرار و تعصب بر آن باعث شده سودمان كاهش یافته یا به كلی زائل شود؟
پرهیز از تعصب درخرید در كف قیمت و فروش در سقف قیمت به نظر بنده یكی از عوامل موفقیت در بازار سهام است. جالبه كه این قاعده سوم به دو قاعده اول مربوطه، مثلا تعصب در خرید در كف قیمتی یك دلیلش برای معاملهگر این هست كه نكند در قیمتهای بالاتر نتوانم بخرم (قاعده دوم فراموش شده)؛ تعصبی كه ممكن است نتیجه اش شكست رو به پایین كف حمایتی باشد. همچنین دلیل دیگر میتواند فراموش كردن قاعده اول باشد كهای كاش با خودمان بگوییم: بر فرض كه جا موندم مگر فقط همین یك فرصت در تمام دنیا برای سود كردن من گذاشته شده است؟ ... با این طرز فكر از هیجانات نامربوط خلاص شده و خیلی راحت تر به سراغ بررسی گزینه سرمایهگذاری بعدی میرویم.
نظر