حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • خودشکوفا
    عضو فعال
    • Jul 2025
    • 1134

    #571
    در اصل توسط خودشکوفائی پست شده است View Post
    بچه درو ببند هوا سرد شد... اوه اوه... شما کی تشریف آوردین تو دکتر جان؟؟!!
    شرمنده بی هوا اومدین ندیدیمتون... یکی بره این لباس و شلوار منو بیاره...:-$

    جدی این مهرداد هم با این تاپیکش !!!
    چقد بهش گفتم بیا چهار تا مطلب آموزشی بذار... بیا و سه تا پیش بینی خفن کن... بیا و دو تا نمودار مشتی بکش... اصلا بیا و یه روز مرتب سر تاپیکت بشین عمو...<:-p

    ولش کن بابام جان.. خودت خوبی؟ خانواده خوبن؟ همسایه ها چی؟ سوپری سر محل رو خیلی سلام برسون...
    بهش بفرما رو پیشخون چند تا فیلم معناگرا بذاره مشتری زیاد شه...:x

    تازه کار جان من رو با مسئولان ارشاد در ننداز... فیلم اخراجیها و نسبتش با آثار کلاسیک سینما همچون اشعار حافظه در برابر اشعار حضرت امام... @-)
    من که زبونم الکنه... اما بعد از لیون و v for vendetta سری هم به بحث فلسفی هنر و صنعت خواهیم زد و نتیجه ها خواهیم گرفت که فیلم های ارزشی به قول یارو گفتنی هنرند یا صنعت...b-)

    یاسر حلالم کن... قرار نبود تاپیک تو رو دیگه خراب کنیم... همینجور پیش بره وسط بحث های سنگین سید جعفر خودمون میام جک می گم و سیل طرفداراش تیربارونم می کننا..<):)
    دکی جون شرمنده غیبتتو تو تاپیک یاس. کردیم.. از بی تفریحی بین آدم به چه راه هایی کشیده میشه...:d
    آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2012/12/25, 21:20.
    "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
    (نيچه)

    نظر

    • مهربان
      عضو فعال
      • Mar 2011
      • 1675

      #572
      ....اكنون كه با شما صحبت ميكنم با ركابي و شلواري كوتاه بسان شبنمي بر تارك گل سرخي در سپيده دمان يه روز گرم زمستاني بروروي صندلي چوبي و پايه شكسته اتاق محقر و مجلل خويش خودنمايي ميكنم....
      ....ديشب كه با شما صحبت ميكردم يه ميلياردر به تمام معنا بودم...اكنون با اين وضع بورس يه ورشكسته ....يه مفلس...يه داغديده...يه فلك زده....يه ندار...يه محتاج كارت به كارت بيشتر نيستم...
      ....در حقيقت الان من پشمم نيستم....
      ...اولين و گرمترين سلام رو بر يار و شريك تاپيكم ممد عزيز ميكنم...مطالب گرانمايه و خامه جانانه ات رو كه ميخونم به اولين انديشه اي كه فرو ميروم اين موضوع خيلي بديهي است كه چرا هر عزيزي كه وارد اين تاپيك ميشه و من سعي به زبان اوردنش ميكنم از من ادمتر تشريف داره...و اينطور از جهت قوه ادراك و وسعت ديد و كياست و فراست فرسنگها از صاحب اين تاپيك بالاتر تشريف دارد ميبرد همي...
      ...وقتي گفتگوها ومكالمه هاي دوجانبه و چند جانبه دوستان رو ميبينم متوجه ميشوم كه بايد ظرف زيتون خود را برداشته و به گوشه ديگر ميز بروم و با هسته هاش مشفول گل كوچك بازي بشوم...
      ...و سلامي گررممم...بر اين دوست و همكار عزيز و عالي رتبه خود...كه در شبي سرد بعد از مطالعه اين اتو بيوگرافي مختصر بنده رو بر كسوت خويش اگاه كرد...ممد...ممدد...پزشك اينه نه من...من جلوش رب گوجه هم نيستم...بر انم...و بر دوچشمان شهلاي خود واجب گردانيدم....كه در اولين فرصت جوابي در خور همقطار و همصنف عزيز خويش كه در جايگاه استادي من قرار داره بدهم...ولي ماشالله كوچولوي نازي داري...تاپيك من رو تاپيك خودت بدون...ياد دوست عزيز و فرهيخته من سيد عمادي (holy) بخير...دلم واقعا براش تنگيده...اي كاشك كه كدورتها برطرف شه و به خانه خودش برگرده....
      ...ناچارم مجددا تاككيد وبه اين نكته ظريف اشاره كنم كه جلوي تازه كار عزيز پشم هم بحساب نميايم...غصه ام گرفت....چقدر من بد بختم...پول داريد بديد به من...؟؟؟...
      ...جناب محسن مختاري عزيز...فدات شم...مخلصم دربست مرد باكمالات و بادانش....منور كرديد تاپيك اين حقير رو....خدا حفظ كنه اين جوونتو اسمشم كه نويده...نويد روزگاري سبز وشاد براي خانواده و مردمان اين مرزو بوم...اگر اجازه بديد من همينجا پرنيانو برا نويد شما نشون كنم....مخلصم...
      ....بزاريد اين بچه سوسك پدرسگو بكشم...ا...واستا رفت زير كمد...اون دمپايي رو بندازيدد اينور ببينم...اون قرمزو رو بندازيد كه كفش سنگينه...الان مخشو ميتركونم....دامپ...تركيييد...
      ...اين سيد جيگر من كجاست پستاشو نميبينم....سيد اون كلينكر سكرمانت به سرم قراربود ليون رو بشكافي من كوكش بزنم چي شد...بابا ول كن مال دنيارو...
      ....در اولين فرصت بايد مبسوط خدمت دوستان باشم و خودمه مثل نخود نشسته اي بندازم تو بحث...
      ....ولي فيلمهاي ديالوگي ايراني مثل اثار مرحوم علي حاتمي ...فيلم مادرش با اون ديالوگ ها و مونولوگهاي جانانه بارها منو به گريه انداخت....يا فيلم ديوانه از قفس پريد...يا سلطان مسعود كيميايي...
      ...شب همتون بخير...فردا بايد زود بلند شم برم معاونت دارو متادون بگيرم...يه مزه شيريني داره وقتي برا مريض ميريزم دستم لوچ ميشهه ميخورمش الان يه مدته وسوسه شدم يه شيشه رو برم بالا....
      ....محمد عزيزم...دوست هميشگي من...تو شريك من تو اين تاپيكي ...تا برگشتي حماسي و هيچان انگيز از من خودت ميدوني و اينجا....
      .
      [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

      نظر

      • خودشکوفا
        عضو فعال
        • Jul 2025
        • 1134

        #573
        خوبی مهرداد؟ خواهشا تاپیک یاسر رو نخون چون برنامه ریزی مون برات لو می ره....:d
        "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
        (نيچه)

        نظر

        • خودشکوفا
          عضو فعال
          • Jul 2025
          • 1134

          #574
          شب همه یاران بخیر.
          امیدوارم هفته پرسودی رو سر کرده باشید.

          پیرو قولی که به دوستانم برای بررسی فیلم لیون داده ام مطلبی آماده کرده ام که ترکیبی از نقد و خاطره گویی و داستان سرایی و موج شماری و تحلیل صورت وضعیت و غیره درش نهفته است...
          از آنجا که طولانی و وقت گیر خواهد بود تلاش می کنم شبی یک قسمتش رو اماده کنم. تا دقایقی دیگر قسمت اولش رو تقدیم می کنم.

          اما...

          1 آلمان جان ما هم احساس داریم... بابا اومدی یه شعر نوشتی و آتیشمون زدی و رفتی... اقلا اگه نمیشه هر شب باشه گاهی واسه این دل صاحاب مرده ما چیزی بگوی... خدای را پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی...:-s

          2 تازه کار جان فدای این آی دی با مسمات... تو که اوستا بودی و به خودت عنوان تازه کار دادی... من که قابل نیستم و ارزشی ندارم, الهی مهرداد به قربان...!! اقلا میای و میری نامت رو بگو بدونیم چی صدات کنیم.. چی صدا کنم تو رو؟ تو که از گل بهتری!!:x بچه بشین.. این اون ترانه هه که نیست..یه چیز دیگه هست..

          3 یاس عزیزم شکوفه هستم... وقتی رفتی همه چیز رفت حتی لبخند گل سرخ... متاسف شدم واسه ولساپات.. اما من هم ماه پیش با ضرر کوچیکی دادمش رفت... عیب نداره همیشه راه جبران بازه... به تلافی خیانت سایپا بهت اولین پرایدی که تو خیابون ببینم شیشه اش رو میشکنم... پس چی!!<):)

          4 محسن جان شما هم که مثه خودم واردی ببین بنده یه امواج شماری از غبشهر فرموده ام که این شده نتیجه اش: اول موج 3 هستیم و قراره بشه 4000 تومان. هفته دیگه البته به تارگتش می رسه... لطفا بررسیش کن و فقط هم نظر موافقت رو اعلام کن... خیلی هم عالی.. آزادی یعنی همین دیگه..
          تو همه چیز ما آزاد باشیم که نظر موافقمون رو اعلام کنیم اونوقت در موج شماری بنده نخیر؟؟!!/:)

          5 مهربان دکی راستش من ندیده این دوست گرامیت که نامش بر سردر و کاشی کاری این تاپیک حک شده و هر کی میاد تو باید اول آواتار بی نظیر ایشون - تصویر بوگارت افسانه ای- رو زیارت کنه, ندیده ارادت پیدا کرده ام... بهم بگو کجاست و جه می کنه و کجا می نویسه... شخصا میرم دستبوسش و تقاضا می کنم و برش می گردونم خونه اش... شک نکن... جون سبیلای جفتمون.. محمد دروغ تو کارش نیست...;;)

          6 کاپیتان جان نظر به ارادتی که به شما داریم دست به خودسانسوری زدیم و در مطلبی که خواهید خواند عملیات H-3 رو کردیم عملیات کرکوک...
          راستش از غیرت انقلابیت ترسیدم:D
          "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
          (نيچه)

          نظر

          • سيد ياسر شريعت
            عضو فعال
            • Jun 2011
            • 4944

            #575
            ای جوونم... یعنی تو این سرزمین که وارد میشی همه قصه ها و غصه ها یادت میره! همچین یه دنیای دیگست! آدم جیگرش حاااال میاد 4تا مطلب از دکتر و شکوفه و بقیه برو بچ میخونه;;)

            راستی دکتر واقعا هنر حس آمیزی قوی ای داری :D کاملا با اون یارو سوکسه همذات پنداری کردم وقتی مطلبتو خوندم! #-o

            شکوفه جان ما که هستیم در خدمت اسلام و مسلمین... لیون رو هم به موقعش همچین میشکافیم که دیگه فقط درزی ازل بتونه جفت و جورش کنه!! راستش یه زمانی عِندِ سرگرمیمون پرسه زدن تو IMDB بود و ور رفتن با این فیلما! راستی امروز فهمیدم دقیقا چه نسبتی با عمو آلفرد دارم: "عموی دوماد دختر عمه ی خانوممه"
            إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

            نظر

            • خودشکوفا
              عضو فعال
              • Jul 2025
              • 1134

              #576
              در اصل توسط خودشکوفائی پست شده است View Post
              عجب.. پس صف شد بالاخره... آخر وقت نری بازار رو چک کنی همین میشه!!
              لطفا جایگزین بفرمایید با شفن... هم در سبدمه هم صف نداره هم گروهش در جریان خبر تامین سوخت بهشون اقبالی شده. اما ایشون نه هنوز. برمی گرده...
              راستی می دونم که قبول نمی فرمایید. اما اگه به دلیل متافیزیکی اعتقاد دارین قضیه فرق می کنه... ولساپا رو هم اضافه بفرمایید.. بزرگترین مانع روانی رشدش که باعث درجا زدنش شده بود امروز رفع شد... سید یاسر ازش خارج شده..
              یاسر می خوام شیطنت نکنم اما نمی شه:d

              آقا یه پارتی نمیاد واسطه بشه و سبد من رو تو مسابقه بقبولونه؟l-)
              "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
              (نيچه)

              نظر

              • خودشکوفا
                عضو فعال
                • Jul 2025
                • 1134

                #577
                خاطره نگاری و نقد و نظرنویسی به بهانه لیون اثر لوک بسون

                تقدیم می گردد به کاپیتان نمو که در نوجوانی با زیردریایی شان بسیار مرا مبهوت کردند. کتاب جزیره اسرار امیز رو بیش از ده بار خونده ام. نزدیک 700 صفحه کتاب رو کامل حفظیم کاپیتان...هنوز هم از معدود کتاب هایی هست که دارمش و چون گنجی حفظش کرده ام

                در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد خورشیدی که ما در تب و تاب عبور از کودکی و ورود به نوجوانی بودیم برخلاف امروزه روز تفریحات در جامعه بسیار کم بود و سینما و تلویزیون و دو شبکه اش جایگاه مهمی در پر کردن اوقات فراغت مردم داشتند.
                تفریح اصلی خودم نیز در کنار سینما رفتن به همراه والدینم یا به تنهایی که عاشقش بودم – از پس سالیان دراز هنوز هم که به آیین فیلم دیدن در سینما می نگرم آن را چون عبادتی می دانم- فبلم های عصر جمعه از شبکه 1 بود.
                و البته که گروهی از همسالان ما در خانه ویدئو داشتند اما ما خیر. می رسید چرا؟؟
                پدرم نه تنها مخالفت نداشت بلکه زمانی تصمیم به خرید هم داشت اما مادرم بسیار با این پدیده نوآمده دشمنی می کرد.
                باز چرا؟ جریان ازین قراره:

                شبی مهمان یکی از بستگان بودیم و صاحبخانه به سنت مرسوم آن سالها برای گرم کردن سر مهمانان فیلمی کرایه کرده بود . خیرات سرش!!
                یک فیلمفارسی قدیمی بود با شرکت سرکارخانم جمیله.
                شوربختانه ایشان قبلا فیلم رو چک نکرده بود و کسی هم کف دست بو نکرده بود که خانم جمیله قراره چه تاج گلی به سر ما بزنه!! قهرمان زن داستان به واسطه مشکلات زندگی در یک کاباره می رقصید و کار می کرد. روزی آقایی پولداراز راه تشریف میارن و پس از پسندیدن دخترخانم با پرداخت پول به صاحب کاباره ایشان را خریداری می کنند... -البته در حضور ناظر بازار خریده بود و رابط هم کارگزاری م ... بوده گویا!! کارگزار که یک ونیم درصدشو همون اول برداشته بود... شک ندارم- در اینجای داستان اتفاقات وحشتناکی رخ داد...مرد هوسباز دخترخانم مظلوم قصه رو به زور به اتاقی بردند و در برابر چشمان تا ته گشاد شده ما بچه ها اعمال وقیحی!! انجام دادند. این وسط کارگردان - حقیقتا خاک تو سرش!!! - اصلا هوس کات دادن نداشت و جلوی چشمان دریده ما خیل کودکان بی خبر از همه جا و صورت های مثل لبو سرخ شده ی والدین, مراحل ابتدایی عملیات کرکوک!!! یک به یک نشان داده شد.تا بالاخره تاریکی آمد و ما انتهای کار رو ندیدیم و این نادیدن شد هزار مشکل تازه ...
                حالا همه بچه ها هی می پرسیدن چی شد و چرا برق رفت و چرا آقاهه لباس خانومه رو...و این حرفا...
                بزرگتران هم هی عطسه می کردند و هی سرفه که من کیم و اینجا کجاست و بچه رو کی...!!

                نمی دونم اون شب و شب های دگر مرحوم پدرم جناب سرهنگ فقید, در خفا چه ملامت ها و چه سرزنش ها از مادرم بابت تصمیم به خرید این وسیله شیطانی کشید اما مطمئنم مرگ زودهنگامش قطعا ارتباطی به این ماجرا نداره!...

                دردسر ندمتون که آن شب گذشت اما پروژه خرید ویدئو واسه همیشه تعطیل شد!!
                حتی پدرم دیگه جرات نکرد اسمش رو هم جلوی مادر به زبون بیاره!!...

                حال بشنوید از احوالات من در آن ایام...
                بنده هم به مانند بیشمار کودک دیگر این دیار, در عبور از کودکی به نوجوانی به لطف سیستم تربیتی خشن و پلیسی پیرامونم تبدیل به کودکی درونگرا و خجالتی شدم.

                - سیستمی که مدارش بر مبنای این سه ت بود: تنبیه تهدید تحقیر -

                در این نظام فلج کننده هر حرکت اشتباه مستوجب مجازات بود و در آن مهربانی و بخشش کمتر راه داشت.
                طبیعتا ناخوداگاه به دنیای درون پناه می بردم که خبری از هیچیک از آن دردها و نگرانی ها نبود.ساعتها با خودم خیال بافی می کردم و بزرگترین خوراک برای خیال بافی هام تصاویر و قهرمانان سینما و کارتون و سریال بود. اما از بد زمانه تلویزیون رسمی مملکت هم کلا با هر چی که مفهوم لذت داشت سر جنگ داشت و من فقط تعریف فیلم های اکشن و پلیسی و درام و ترسناک و .. رو از زبان دوستانم می شنیدم و بیشتر تشنه می شدم.

                این اوضاع ادامه داشت تا اینکه پس از مدتی در شبکه1 برنامه پخش و نقد فیلم در شب های جمعه برقرار شد و بساط خوشی ما هم جور شد. چون فرداش جمعه بود می شد تا دیروقت بیدار بمانیم و کسی هم به خواب موندن و دعوای ناظم و فرا مدرسه اشاره نکنه و عیشت خراب نشه...

                در شبی ازین شب های عشرت, فیلمی به نمایش دراومد که بسیار دوستش داشتم و تا سالها خوراک خیالبافی هام شد.
                فیلمی عجیب. سیاه سفید. بی کلام و از گونه علمی تخیلی... در دنیایی از آینده که نسل بشر تقریبا بر اثر جنگ اتمی نابود شده و افراد باقیمانده قدرت تکلم را از دست داده اند.
                همان طور که گفته شد عجیب این فیلم در جان من نشست و خوراک صدها بازی ذهنی نوجوانانه و قهرمانانه شد.
                اما دقیقا بیست سال بعد بود که فهمیدم نام فیلم و سازنده اش چه بوده:

                آخرین نبرد اولین ساخته لوک بسون کارگردان جوان فرانسوی تولید شده در1984 میلادی...

                کسی که بعدها به شهرت و محبوبیت جهانی رسید.

                ادامه دارد
                آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2012/12/27, 01:52.
                "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                (نيچه)

                نظر

                • مهربان
                  عضو فعال
                  • Mar 2011
                  • 1675

                  #578
                  [SIZE=4]..به مرگ خودم الان رسيدم...تا اومدم پريدم تو تاپيك...سيد ياسر....سوسكه نمرد...سرش شيكست...فعلا مامان باباش بردنش ام ار اي...
                  ....ممد با اينكه چشام قيلي ويلي ميرفت تا ته مطلب زيبايي كه در اخرين پستت خودنمايي ميكرد خوندم...اون دمپايي كه زدم تو سر اون سوسكه بخوره تو سر من كه هر كسو تو تاپيكم دعوت كردم از خودم آدم تر در اومد...متن خيلي زيبايي بود...خيلي....بي صبرانه منتظر قسمت دوم حادثه هستم....مرد سفرباش...مررررد سفر باش...از حضرت داريوش...و حضرت خودم.از خواب در حال احتضار هستم...برم لالا..[/SIZE]
                  [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

                  نظر

                  • مهربان
                    عضو فعال
                    • Mar 2011
                    • 1675

                    #579
                    در اصل توسط تازه کار پست شده است View Post
                    ممنون دکتر جان...
                    بله, دخترکم 80 روزه است.
                    البته تا وقتی که روی زمین است, خنده رو و خوش اخلاق است. بالای سرش که میروی چنان برایت میخندد که دلت غنج میرود و بغلش میکنی.... اما امان از زمانیکه بالا بیاید دیگر با هزار دوز و کلک نمیتوان زمینش گذاشت. اولا خنده کاملا محو میشود و سریعا شروع میکند به سر چرخاندن و ورانداز محیط اطراف... هرگونه تلاش برای زمین گذاشتن را هم با اخم و غرزدن و سپس گریه, ناکام خواهد گذاشت!!!

                    اما خودم:
                    در اواخر عهد سردار سازندگی, وارد دانشکده پزشکی اهواز شدم و در اواخر دوران مرد اصلاحات از آنجا خارج!
                    چند ماهی پیش از ظهور مرد مهرگستر و معجزه هزاره سوم خدمت مقدس سربازی (پیام آوری) را به پایان بردم و چون ما پزشک جماعت, اصلا تخته بندی نشده ایم (که بخواهد یکی یا دوتایش کم باشد) از سال دوم سربازی رفتم پیام نور, و لیسانس تاریخ اسلام خواندم. تمام علتش این بود که میخواستم بدانم چه شد 50 سال پس از وفات پیامبر حادثه عاشورا رخ داد و البته پشیمان نیستم.
                    القصه در این دوران هر کار که بگویید کردم. هم پزشکی میکردم و هم تاریخ میخواندم. تمام کتابهای مرتبط با عاشورا را به فارسی و عربی خواندم و البته مورد تمسخر همکلاسیها قرار میگرفتم که چه نفعی در این تاریخ خواندن دارم؟! ناگفته پیداست که بعدها که به اقتضای نیازهای شغلی و پستی, درخواست مطلب و مقاله میکردند, تمام آن تمسخرها را در تعرفه برایشان محسوب میکردم!:d

                    پس از اخذ لیسانس مربوطه, هوس ادامه تحصیل در پزشکی به سرم زد, چند ماهی خانه نشینی پیشه کردم و خواندم و خواندم. دقیقا با شروع دوره دوم معجزه هزاره, دستیاری نورولوژی در شیراز را شروع کردم.

                    سال اول و دوم با هر بدبختی بود گذشت. در سال سوم دیدم بدبختیهایم کم شده, لذا اندیشه ورود به بورس را که چند سالی بود در سر میپروراندم, عملی ساختم که مبادا خدای نکرده روز خوش ببینم. اما بورس هم راه مناسبی برای بدبختی نبود.
                    متاسفانه مدت کوتاهی پس از ورود به بورس با دوستانی آشنا شدم (که اکنون در سایتی دیگر در کنارشان مینویسم) که ضررهایم را به سود تبدیل کردند و حتی در روزهای بد بازار در کنارشان سود میکردم و این دوستان ناباب, این آخرین دیوانگی مرا هم بهم زدند, پس رفتیم سراغ بچه دار شدن شاید اینگونه آرامش زندگی را برهم بزنم ولی دو مشکل پیش آمد اول اینکه دخترکم ذاتا بچه آرامی است و دوم اینکه الان مادرخانمم زحمت نگهداریش را تقبل کرده.
                    البته خوشبختانه امسال غم و غصه امتحان بورد را دارم و چندان راحت نیستم ولی نمیدانم سال آینده باید چه دردسری برای خودم بتراشم؟!

                    و اما سفارش:
                    لطفا عنایت فرمایید تارگتی نجومی از وتوکا ارائه دهید.

                    دورادور میدوستمتان.@};-
                    ....سلام بر دوست و همسنگر و همصنف و همفکر و همقطار عزیز....
                    ...بسی مایه خشنودی و سعادته که دوست و همکار نازنینی مثل تو رو در این تاپیک زیارت میکنم....جلوی تو من مثل کور سوی محوی از یه شمعم در مقابل نورخورشید....
                    ...والا من میونه زیادی با بچه ندارم....ولی بچه های مردمو دوست دارم....نه بعنوان مریض بل در حد 10 دقیقه و دورادور و فقط زمانی هم که خوشرو و بانمک باشن بغل مامانو باباشون باشن اگر گردنشونم پیچ بدی با یه لبخندی پذیرا باشن....
                    ....قطعا درکی که من از بچه دارم با درک شما فرق داره....درک شما متعالی تره....بابا ممد....پزشک واقعی اییینههه....ایین پزششکههه...
                    ...من اسمتو نمیدونم همکار عزیز....ولی خیلی خوشحالم که میبینم یه پزشک....یه موجود کامله ...که در اجتماع و یا زندگی شخصی خودش نقش تک وجهی یه پزشک رو بازی نمیکنه....تبدیل نمیشه به کاراکتری مسخ شده و تک هویت که در آرمانی ترین تصویری که از خودش بروز میده فقط یه پزشک حاذقه....کافیه که از لباس پزشکی خارج شه....ماهیت یه فرد خسته کننده و عصبی و ملال آور رو پیدا میکنه که چون توانایی برقراری یه ارتباط سالم و کامل با محیط و آدمهای اطراف خودش رو نداره روز بروز گوشه گیر تر ودایره آدمهای پیرامونش محدود تر میشه و بیشتر در کار خودش فرو میره....درصد خطا و اشتباهش بالا تر میره....قسمت اقتصادی و جنبه مادی رشته اش پررنگ تر میشه...و این آغازی میشه برا یه سقوط....
                    ...علاقه عجیبی به تاریخ داشتم از عنفوان جوانی...تمام تاریخ جهان و اروپاو قرون وسطی و اسلام وجنگهای صلیبی و ...خوندم....علی خیلی خوشحال میشم که باب بحثی هیجان انگیز رو در این باب با هم باز کنیم....نقبی بزنیم به دل تاریخ و کالبد شکافی کنیم باید ها ونبایدها و نهایتا فرجام تاریخ مورد نظر ما....من بجث پیرامون تاریخ قیام خونین مولامون حسین و اسباب و انگیزشهای این قیام الهی رو خیلی دوست دارم ...افتخار میدی که بتونم بافرد مطلعی مثل تو باب بحث رو باز کنم...
                    ....ولی علی...یه جاه طلبی تو زندگی دارم اونم تخصصه....هر کاری میکنم نمیشه...یه بار جراحی قبول شدم نرفتم...ارتو و قلب و روانپزشکی رو خیلی دوست دارم....میگن هیکلت به ارتو خیلی میخوره....ولی مساله اینجاست که رو قطر بازو نمره نمیدن....بعدا بهم بگو نمره ات چند شد و چطوری قبول شدی....کمکم کن....که بتونم قبول شم...اگر 10-15 تومن داشتی که کارت به کارت کنی اوج مرامو رسوندی....میخوام جلو بچه ها ازم شماره کارتو بگیری اون ته چکشم که ریختی پرینت بگیری بزاره تو تاپیک....
                    ...یه گل دیگه مثل خودت داشتیم اسمش هالی بود....بین دوستان سوتفاهم ایجاد کردن وهالی از اینجا رفت.....علی جان اگر می بینیش بهش بگو برگرده....بین سید فرزادو علیرضا جمالی عزیزو جوش میدیم....
                    ...منو دوست خودت بدون...از حضورت تو این تاپیکخوشحال میشم....
                    ...بابا علی جان....وتوکا متوکا بیلمیرم هر چی پول داری بریز تو این شاراک ماراکو اینا ....با جو بریم جلووو...

                    آخرین ویرایش توسط ناظر سایت؛ 2012/12/27, 15:57.
                    [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

                    نظر

                    • خودشکوفا
                      عضو فعال
                      • Jul 2025
                      • 1134

                      #580
                      به به مهرداد خان... منور کردین تاپیک رو قربان... کجا بودی تا حالا؟! پاشو بیا سر خونه زندگیت پدر جان... انقد پی بازی گوشی نرو!!

                      1؛ پس از بچه های مردم خوشت میاد... یه جا هم که گفتی بچه قزوینم.... والله چی بهت بگم عزیزم!!!!:">

                      2؛ دکی جان بابا این تواضعت دیگه خیلی غلیظ شده ها... به خدا تو هم خوبی... به جان بچه های جفتمون!!:d

                      3؛ کلک تقلب نکن. من نیز تاریخ رو از سن یازده سالگی با دوره تاریخ تمدن روع کردم و انقد خوندم و خوندم تا از گوشم زد بیرون!
                      یه شعاری داشتم تا دو هفته پیش که موضوعش تاریخ بود. یادته؟ اما الان هم با جرات می گم تمام تاریخ رو که بالا پایین کردم دوره ای درخشان تر از روزگار خودمون پیدا نمی کنم. حاضرم تنهایی جلو دنیا وایستم و صد تا دلیل بیارم. از الان هم بگم حسرت روزگار بعد از خودم رو هم دارم می خورم که چه ها خواهد شد... بشر عزیز داره رشد می کنه...;;)

                      4؛ مرد حسابی تو که پاک آبروی ما رو بردی! تو که اول متنت نوشته بودی اسم تازه کار جان رو نمی دونی... از کجا بهت الهام شد اسمش علی هست؟ من فدای این الهاماتت... 0:-)

                      5؛ داداش ما خودمون زمانی طولانی بدن سازی به اتفاق دو برادر رفتیم و بعد مصدومیتی زیبا در ناحیه سرشانه که همین الان هم که می نویسم دردش با منه.. اما فکر بد نکنی که قطر بازوی حامد ما 51.5 هستا!!! اذیتمون کنی سروکارت با حامده... با سر تراشیده و ریش پروفسوری عین حضرت ملک الموته! من خودم هم جرات ندارم رو حرفش حرفی بزنم اما جالبه انقد بامرام و لوطیه که نگو. عجیب به بزرگتر احترام میذاره... واسه دو سال فاصله بهم رفتاری می کنه انگار من باباشم.. البته متاسفانه همون توقعات پدری که مادی هستند رو از من هم داره! من که خودم یه ریال هم در بورس ندارم بیشتر سرمایه ای که مدیریت می کنم مال خودشه... آرزو دارم بتونم پیشش روسفید بشم... دعا کن که بشه.. هدف رفیقت فقط خدمته ولاغیر..:)

                      6 هالی... مقدس یا ستاره دنباله دار؟ گمانم دوستت از هر دو نشان داره.. مرد حسابی پس چرا نشسته ای؟ منفعل نباش و برو دنبالش.. اولش یه فراخوان بزن و ببین هنوز فروم نویسه یا خدای ناکرده داستان رو بوسیده و رفته کنار؟....:-/
                      آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2012/12/27, 15:19.
                      "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                      (نيچه)

                      نظر

                      • تازه کار
                        كاربر فعال
                        • Jul 2025
                        • 121

                        #581
                        در اصل توسط مهربان پست شده است View Post

                        ....سلام بر دوست و همسنگر و همصنف و همفکر و همقطار عزیز....
                        ...بسی مایه خشنودی و سعادته که دوست و همکار نازنینی مثل تو رو در این تاپیک زیارت میکنم....
                        ....

                        دکترجان چنان نوشتی که دیگر رویم نمیشود, اصلا به تاپیکت بیایم. اینها که نوشتی نظر لطف شماست و بس@};-

                        به قول منتقد ادبی عزیز ,جناب خودشکوفایی, نمیدانم این علی را از کجا آوردی؟!

                        اسم کامل بنده محمدرضا است که خانوداه و دوستان رضا صدا میکنند. حالا اگر شما راحتتری بگو علی...

                        پایه بحث تاریخی هستم حسابی. امسال متاسفانه درگیر درسم و کم کمک باید بورس و فاروم و این حرفها را مدتی ترک کنم. اما شما شروع کنید من هم میپرم وسط هر از گاهی. از سال آینده هم بحث دعوا راه بنداز تاریخی را میاوریم اینجا وسط تاپیک شما, ببینیم این ناظر تا کی میتواند چشم بر انحرافات اینجا ببندد؟!x_x

                        در مورد تخصص گرفتن, شما بهتر از من میدانید (و خودتان هم به درستی به آن اشاره کردید) که متاسفانه در جامعه پزشکی روندی وجود دارد که فرد ناخواسته و ناخودآگاه میرود به سمت تک بعدی شدن.... علت آن از حوصله این مجال خارج است ولی هم خود پزشک و هم محیط اطراف و جامعه در این موضوع نقش دارند. در منطقه ما رقص محلی با ساز و دهل خاصی است که به آن میگویند "توشمال". بنده علاقه بسیار به این ساز دارم و در هر عروسی که دعوت باشم هم در چوب بازی و هم دستمال بازی حضوری پررنگ خواهم داشت و حتی گاها ترانه های محلی را میخوانم.(البته این رقصهای مدرن را بلد نیستم وگرنه در آنها هم بدم نمیاید حضوری بهم رسانم و هنرنمایی کنم ولی این شکم گنده, با رقص مدرن چندان همخوانی ندارد). عید امسال در یکی از عروسیها دعوت بودیم. به عادت دیرینه با اولین نوای دهلی به همراه دایی و شوهرخاله و چند تن از فامیل برخاستیم و همه را مبهوت هنرنمایی خود کردیم. وقتی چند نفر بلند میشوند, کم کم سایرین هم به آنها میپوندند و دست در دست هم حلقه را بزرگتر میکنند. خلاصه در گرماگرم حرکات موزون بودیم و بنده صدا در سر انداخته بودم که "دی بلالم, دی بلال, سوز (سبز) تیه کالم دی بلال" که خانمی از فامیل دور امد و دست ما را کشید که "رضا جان, یک دقیقه بیا پیش امیر ما کارت دارم." (امیرخانشان تازه پزشکی قبول شده اند و فکر کنم ترم 4 یا 5 باشد)
                        خانم دست من را کشید و برد پیش پسرش و رو به پسرش کرد که "ببین آقای دکتر را, دارد در عروسی پسرخاله اش میخواند!!! حالا فهمیدی چرا کسی او را آدم حساب نمیکند؟ نمیخواهم مثل او شوی!!! دکتر باید وقتی میرود جایی همه جلوی پایش بلند شوند و ده تا صندلی برایش خالی کنند!!!" بنده هم رو به آقا پسر (و خطاب به مادر) عرض کردم "البته همیشه یادت باشد اگر دکتری, برای ننه و بابات دکتری, مردم با شخصیت و انسانیت تو طرف هستند نه با مدرکت و کت و شلوارت." و بلندگو در دست برگشتم در صف و خواندم که "یه گلی سایه کمر, سایه کمر تازه شکفته... نه دستم بش میرسه, بش میرسه, نه خوش میوفته"!!!
                        غرض اینکه در این محیطی که اکثرا (و نه همه) شخصیت یافتن خود را در گروی چهار سال ادامه تحصیل مجدد میدانند, متاسفانه تخصص گرفتن از هدف اصلی خود دور میشود و همان میشود که امروزه میبینیم... خرید و فروش سوالات, کلاسهای پنهانی اساتید طراح سوال با قیمتهای نجومی و ...
                        در این میان خیل عظیمی از بهترین و باهوشترین افراد جامعه که خواسته و ناخواسته وارد این بازی شده اند, مجبورند در رقابتی نفسگیر وارد شوند هرچند بسیاری از آنها میدانند هدف چیست ولی در میان دیوانگان باید چونان آنان رفتار کنی.... در اتوبان اگر آهسته برانی لهت میکنند... لذا در شرایط فعلی تنها راه قبولی در آزمون دستیاری (البته راه اخلاقی) را در حداقل 9 ماه خانه نشینی و دست شستن از کلیه فعالیتهای جانبی که ذهن را مشغول میکنند (حتی کار پزشکی) میدانم.
                        --------------

                        یک چند خط بورسی هم بنویسیم که خوانندگان نگویند از بورس سر درنمیاوریم!

                        در مورد شاراک, سید یاسر گواه است که بنده از روز بازگشایی با تمام نقدینگی موجود در سهم شیرجه زدم (پستش تو تاپیکش موجوده) و البته روزهای بعد با فروش برخی سهام در سود, اضافه کردم.

                        ولی دکتر جان بنده در وتوکا اهداف تکنیکال بالایی میبینم. روش من در تکنیکال ابداعی خودم است و خوشبختانه در این بازار خیلی خوب جواب میدهد. بنده یک جعبه میگذارم بغل دستم و اعداد 1 تا 1000 را روی کاغذ نوشته ام, هر سهمی که میخواهم بررسی کنم, چشمهایم را میبندم و دست در جعبه میبرم و خوب بهم میزنم, سپس یک کاغذ را بیرون میکشم که میشود تارگت اول سهم. در مورد وتوکا بنده عدد 998 تومان را به دست آورده ام! تنها نقطه ضعف این روش عدم امکان بررسی سهام گرانتر از 1000 تومان است که چون تعدادشان کم است, فعلا حوصله اضافه کردن آنها به جعبه تکنیکالم را ندارم.

                        یادش به خیر, آن زمان که بازار مثل الان الکی نبود که هر سهمی بخری از فردایش روزی 4% بخورد, برای کسب علم بورس چه زحمتها کشیدیم. در همان روزها با دکتر عمادی عزیز (شخصیت مجازی ایشان وگرنه فرصت آشنایی حضوری هرگز فراهم نشد) آشنا شدم و تاپیک مدیریت سرمایه ایشان چراغ راهی بود برای من که در این زمینه بیشتر مطالعه کنم و انصافا بسیاری از موفقیتهایم را مدیون درسهای ایشان هستم.

                        راستی دکتر یادت هست پارسال این موقع چقدر بورس خوب بود؟ سهم را با هزار دلیل بنیادی و تکنیکی میخریدی ولی هر روز یک کف جدید را سوراخ میکرد... یادش به خیر چقدر سود کردن سخت بود و چقدر لذت داشت نوسانهای 5-6% که گاها میگرفتیم. الان بازار خراب شده, اگر یادت برود سهمت را در تارگت بفروشی فردایش 4% بالاتر خریدار صف نشین دارد.... آن زمان ذوق میکردیم که ماهی 5% سود کرده ایم و الان نوسان 30 درصدی تنها افسوس به همراه دارد که ایکاش 10 روز دیرتر فروخته بودم تا 70% سود میکردم....
                        بد زمانه ای شده دکتر جان.... رفاه از سر و کولمان میبارد.... بابا یک کمی شفافسازی کنید شرکتهای عزیز...
                        آخرین ویرایش توسط تازه کار؛ 2012/12/28, 00:16.

                        نظر

                        • تازه کار
                          كاربر فعال
                          • Jul 2025
                          • 121

                          #582
                          آقا من یک ساعت در جواب دکتر مطلب نوشتم.
                          خداییش تاییدش کنید.

                          خیلی دلم میسوزه واسه پستم:((

                          نظر

                          • خودشکوفا
                            عضو فعال
                            • Jul 2025
                            • 1134

                            #583
                            قسمت پایانی خاطره نگاری و نقد و نظرنویسی, به بهانه لیون اثر لوک بسون

                            تقدیم می گردد به کاپیتان نمو که در نوجوانی با زیردریایی شان بسیار مرا مبهوت کردند. کتاب جزیره اسرار امیز رو بیش از ده بار خونده ام. نزدیک 700 صفحه کتاب رو کامل حفظیم کاپیتان...هنوز هم از معدود کتاب هایی هست که دارمش و چون گنجی حفظش کرده ام

                            از نظرم سه فیلم مهم کارنامه ایشون به ترتیب نیکیتا و لیون و آخرین نبرد هست. اینه که به ترتیب سال ساخت یه نگاهی بهشون می اندازم و کل قضیه رو می پیچونم تا نشون بدم ما هم یه پا لیونیم!! از آنجا که در دهه نود همگان اعتقاد داشتند بسون مسلط ترین فیلمساز سینمای جریان اصلی اروپاست و محبوبیت جهانیش از طرفی و مقبولیتش بین کمپانی های هالیوود دلیل این ادعاست. پس وقتی که صرف نگارش این دو متن غیر حرفه ای و خام شد به گمان خودم که ارزشش رو داشت...

                            1984 - آخرین نبرد
                            پس از رخ دادن یک فاجعه ناشناخته, عده اندکی از بازماندگان در مخروبه های شهری پس از نابودی زندگی می کنند و ویزگی هم این هست که توان تکلم ندارند...
                            خداییش بسیار ایده خلاقانه و جذابی بوده حتی برای زمان ما هم کاملا بکره چه رسه به حدود 30 سال پیش.. به ویژه که همین الان هم پایان دنیا بحثش مد روزه... بسون که معمولا در فیلم هایش علاقه به نمایش یک سرزمین هرز و بی قانون داره از همین کار اول یقه تماشاگر رو می چسبه. تو این کار خیلی خوب از پس نمایش مولفه های یک اثر علمی تخیلی برآمد. مضون و تم اصلی فیلم نشان دادن رشد و لیاقت و شایستگی نقش اول فیلم هست. در همین کار اولش اثبات کرد تسلط خوبی در روایت داستان و ایجاد ریتم مناسب برای فیلمهایش دارد..

                            1991 زنی به نام نیکیتا
                            دختری به اسم نیکیتا درگیر یه سرقت مسلحانه میشه و حالا باید تاوان سنگینی پس بده...
                            خداییش دلم نمیاد عیش هر کس که ندیده رو خراب کنم و یه خط هم از قصه رو لو بدم...
                            پس از چند فیلم کمتر موفق بسون با این فیلم دوباره سراغ حال و هوای فیلم اولش برگشت.
                            شروع فیلم بسیار کوبنده است و تا آخر هم نفسگیر باقی می مونه...دوباره جهانی بی در و پیکر و پر هرج و مرج که برای زنده موندن فقط باید خشن بود...این بار قهرمان فیلم از پسر تبدیل به دختری میشه.. دختری عجیب و غریب... یه خورده وحشی و بسیار هم شجاع و دلیر... باز هم مسیر دشوار و پیچیده ای برای رشد و بارور کردن پتانسیل های نهفته قهرمان داستان... سرو کله شخصیت لیون قهرمان فیلم بعدی بسون هم تو همین فیلم پیدا می شه و متولد میشه..کلا به نظر خودم شاهکار بسون همین فیلمه و لاغیر... هر کی ندیدش سر
                            ش کلاه رفته.. عرض کردم که شروع فیلم کوبنده است اما این هم باید حتما گفته بشه که پایانش دیوانه کننده است! بسون معمولا پایان فیلم هاش قوی هستند و هر سه این جواهرات شامل این مطلب هستند...

                            1995 لیون
                            یه جنایتکار حرفه ای شاهد یه قتل عام وحشتناک میشه و به تنها بازمانده حادثه پناه میده....
                            یه فیلم جنایی و ماجراجویانه کاملا اروپایی که دنیا رو تکون داد... باز هم شروعی نفس گیر و غیر منتظره که با پیشرفت قصه هم از سرعت وقایع کم نمی شود.
                            شخصیت های مرد و زن فیلم که مستقیم از نیکیتا اومده اند در این جا پوست انداختند..قهرمان فیلم اول که مردی جوان و لاغر بود در نیکیتا به جنسیت ضعیف تر که ما انتظار قهرمان بازی نداریم تبدیل شده بود و در لیون دیگه پروسه تکمیل شد. این بار نیکیتا هم از قامت زنانگی وارد حریم کودکی شد و تضاد قصه تشدید شد...
                            از طرفی شخصیت لیون هم که تو فیلم قبلی دیده بودیم اینجا دیگه کامل میدونداری می کنه... البته حتما یه دلیلش بازی ژآن رنو هست که مثل همیشه خوب هست. کلا گرما و شور و هیجان درونی فیلم از دو بازی محشر و اعجاب آور رنو و پورتمن ناشی می شه.

                            از طرفی ببینید که فیلم چقدر سرشار از پیام های جذاب شده:
                            اصالت و آرمانی زندگی کردن فقط مختص عاشقان و انسانهای گریزان از قواعد دست و پاگیر اجتماعه.. آدمهایی کمی وحشی!!
                            چیزی که موتور محرک آدم ها واسه رشد و تغییرات بعدی میشه همانا عشقه..
                            بین خشونت شدید و پاکی و بیگناهی فاصله از مو کمتره..
                            برای اثبات سخنم قهرمان زن و مرد هر دو فیلم رو ببینید...

                            اما ایرادی هم که معمولا به فیلم گرفته میشه اینه که گروهی از منتقدان معتقدند بسون دیگه تو فیلمش زیادی اغراق کرده و تلاش کرده بیننده رو کف بر! کنه.. مثلا پوشش و لباس دختر بچه اصلا به سن و سالش نمیاد یا قضیه گلدان لیون دیگه زیادی بهش تو فیلم چسبیده شده...یا قضیه شیر نوشیدن های لیون در کل فیلم..

                            البته خودم در این باره زیاد موافق نیستم و عقیده دارم این هم یه سبک روایته...
                            فیلم های بالا همگی حماسی هستند و حماسه ها طبیعتا پر از اغراقند..
                            مگه نه که رستم قهرمان ملی ما – شرمنده که به قهرمانان مذهبی که این روزها خیلی براشون از در ودیوار و پشت بوم! تبلیغ میشه عنوان قهرمان ملی ندادم! احترام بزرگان واجبه اما ایشان از نظرم کاملا عربی هستند و نه پارسی- در جایی یه گورخر رو درسته کباب می کنه و می خوره!! حالا یکی دربیاد بگه چرا رودل نکرد ما چی میشه بگیم؟!
                            اتفاقا این نگاه حماسی کلید ورود به دنیای فیلم های هندی و بروس لی و جکی چان هم هست. برام عجیبه چرا بعضی ها نمی خوان قبول کنند همون طور که ما انواع شعر چون قصیده و غزل و رباعی و مثنوی با مضامین حکمت و حماسه و عشقی و غیره داریم قراره انواع فبلم هم وجود داشته باشه...چه اشکال داره بروس لی با یه پرش سه متر به آسمون بپره یا آمیتاب بچن یه تنه ده نفرو لت و پار کنه... داداش حماسه یعنی اغراق....
                            "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                            (نيچه)

                            نظر

                            • خودشکوفا
                              عضو فعال
                              • Jul 2025
                              • 1134

                              #584
                              دوستان دیگه لطفا از من قسمت دوم نقد بر آثار بسون رو طلب نکنید. آخه بامداد امروز براتون ارسال شده... خودتون بگردید و پیداش کنید.... یه جایی در اتمسفر گیر افتاده! قراره توسط مدیری در جایی بررسی و تایید بشه...
                              البته مدیری هم نبود سیامک انصاری هست....
                              آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2012/12/28, 09:25.
                              "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                              (نيچه)

                              نظر

                              • وحید نصیری
                                عضو فعال
                                • Dec 2012
                                • 594

                                #585
                                سلام

                                محمد تازه کار بچه کجای فارسی
                                بهترین تفریح خوابه!

                                نظر

                                در حال کار...
                                X