اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

Collapse
به این موضوع پاسخ داده شده است.
X
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • گنجشک
    ستاره‌دار(3)
    • Jun 2022
    • 1317

    #5401
    پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

    در اصل توسط b4city پست شده است View Post
    درود
    مطلبم درسته ولی قبول نداری ؟ اوکی مشکلی نیست ولی جای سوال است مطلب درست را قبول نکردن /:.negaran.://:.yead.:/
    حتما اینم یه مدلش است

    در این تاپیک به دلیل ازرده نشدن خاطر دوستان بهتر است اینطور مباحث کش پیدا نکند
    من متوجه نشدم موضوعی که مطرح کردم با زن طلاق دادن یا زن طلاق گرفتن چه ارتباطی داره . چرا اینقدر مسائل را بیهوده می پیچونی به یکدیگر ؟ در تاپیک جستار هم همین رویه را دارید

    دوستمون گفتند شکوه از این بازار میکنیم و بازم دست به خرید فروش میزنیم . منم گفتم این شامل همه نمیشه و اگرم بشه تناقضی نداره . تلاش برای بهینه کردن وضعیت سود و زیان تا وقتی هستی هیچ مشکلی ندارد ضمن اینکه از این بازار بنالی یا نقد اساسی هم داشته باشی ، بسیاری از مشاغل جامعه با نارضایتی در حال پیش رفتن است ولی بازم در اون شغل ماندند تا بهینه سازی کنند یا طرف از رکود میناله ولی لزوما نباید از فرداش مغازه را تخته کنه

    یا حتی کارمندان و کارگزان اکثرا مینالند و با وضعیت فعلی اسفناک تورمی ،خیلی هنر کنند یر به یر ماه را به اخر میرسونند مگر مواردی خاص از دولتی ها با حقوق های بالای 30 میلیون ، پس خوبه از فردا هیچ کسی از دولتی و غیر دولتی نره سر کار و بخوابه تو خونه و بهش بگیم اگر حقوقت کمه و ناراضی هستی چرا میری سرکار ؟

    اینطوری و با این مدل چراهای بی منطق که سنگ روی سنگ بند نمیشه

    و چند مثال اوردم که نباید با این رویه بطور کلی جامعه را زیر سوال برد

    طلاق که یک امر روز مره نیست . چند بار در زندگی میشه ازدواج کرد و طلاق داد یا طلاق گرفت ؟
    در حالی که در این بازار هفته ای یک بار میشه کامل نقد شد و دوباره سهم شد . البته برای سرمایه های خیلی سنگین این عملی یا منطقی نیست که فکر نمیکنم هیچ کدام از ما چنین سرمایه ای اینجا داشته باشیم

    شوهر بد است یا برعکس ، ولی تا طلاق بگیری 4 جفت کفش باید پاره کنی تو راه دادگاه و هزار بدبختی های دیگه حتی برای توافقیش . ولی سهام را در صورت بد بودن میشه چشم بر هم زدنی اگر نقد شوندگی داشته باشد رها شد و دوباره نیم ساعت بعد یا حتیی چند دقیقه بعد دوباره وارد شد . خدائیش اینا با هم قابل قیاس است ؟
    بازم میگم ، واقعا متوجه نشدم این موضوع شما چه ارتباطی با مطالب من داشت /.:blinksmiley.://.:blinksmiley.://.:blinksmiley.:/

    شما بی جهت زندگی را به خودتون سخت گرفتی یا من اینطور فکر میکنم ؟ این اسمون ریسمون بافی های شما و طرح مطالب و سوالات جور واجور ذهنتون را ازار نمیده ؟
    با احترام تمام ، سفسطه بافی نکنید اینقدر . بحثم به این کامنت در این تاپیک نیست . شما را اندازه کافی شناخت پیدا کردم در سفسطه سرائی

    چرا اگه اینطوری است چرا اون کارو نمیکنیم . چرا اگر فلان است این کارو میکنیم و از این قبیل ... خیلی از سوالات شما بیشتر به سرکار گذاشتن ملت شباهت دارد تا جواب درست و درمون داشتن
    جالبم هست از دل این چراهای بیهوده قصد داری بگی همه چی ارومه و دمکراسی داریم ( تاپیک جستار ) !!!! اینو دیگه نمیدونم کجای دل گذاشت

    درود بیفور جان
    درسته اما قبول ندارم، یعنی دیدگاه شما را درست می بینم اما از زاویه دیگری به موضوع نگاه می کنم



    موضوع در خصوص اعتراض بود
    فکر می کنم در همه جای دنیا به ورزشکارها مخصوصا فوتبالیست ها می گویند که به داور اعتراض نکنید !
    اما گویا فوتبالیست ها شعور کافی ندارند و مدام به تصمیمات داوری در زمین معترض میشن !
    (فوتبالی نیستم ، اما چند وقت پیش چشم خورد به یک خبر که باشگاه استقلال پول داور خارجی برای بازی فینال جام حذفی از جیب می خواد بده ، باشگاه پرسپولیس هم بشدت مخالف هست میگه این کار توهین به داورهای داخلی هست /.:biggrinsmiley.:/

    رونالدو هم به داور اعتراض می کنه !

    آیا اعتراض به نظر داور کار درستی هست یا اشتباه ؟

    آیا تا کنون دیده اید در یک بازی رسمی ، بازیکنان یک تیم به داور اعتراض کنند و داور بگویید عه عه عه من اشتباه کرده بودم انگار اینا دارن راست می گویند ! بذار نظرمو عوض کنم ؟! :D
    من که ندیدم تا حالا


    پس چرا بازیکنان بعضا مطرح و قوی به نظر داور معترض میشن وقتی هیچگاه تا کنون داور نظرش را تغییر نداده ؟ (شما پاسخ دهید )


    اول اینکه شاید اینجا حرف خودش رو دوتا نکنه ( که اگر بکنه دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه ) اما سوت بعدی رو بنفع اینوریا میزنه اگر یکم خوف کنه ( مخصوصا که بازی در استادیوم خانگی باشه جمعیت تحریک شده تماشاچی بالا باشه )
    دوم اینکه بازیکن بصورت فیک خودش رو فرد غیرتمندی نسبت به تیم نشون میده انقدر غیرتمند ! که حق و ناحق براش مهم نیست و فقط نام و لوگو و رنگ تیم براش مهمه و طاقت خلاف این را نداره ( محبوبیت بین هوادار ، نوعی از کله خر بودن )



    ====
    مسئله زن طلاق دادن نبود که ، جمله این بود ، شوهر اگر بد هست چرا طلاق نمیگیری؟ ، که این جمله حالت ضرب المثل پیدا کرده بین ایرانیان ، ربطی به طلاق نداره !

    چون معنای عرفی ، مثلی داره بسط پیدا میکنه به اینکه اگر داور بد سوت میزنه چرا فوتبال را کنار نمیذاری ؟ (پاسخ اینه که از فوتبال منفعت می برم و زندگیم را میگذرونم ! داور بد سوت زد که زد ! به کتفم چپ و راستم )

    نظر

    • شیخ مسعودخان خانان
      ستاره‌دار(1)
      • Sep 2020
      • 1969

      #5402
      پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

      چاکریم
      سوال فنی دکونش کجاست
      دستم خورده رو صفحه کلید
      نمیدونم صفحه سهام ریزشده
      چشم ملا نمیبینی
      چکار کنم
      سهام درشت نشون بده
      اجرتون با اقا گم شده/:.yead.:/
      [URL]https://s3.amazonaws.com/psiphon/web/yqeg-8x4w-6cha/ar/download.html#direct[/URL]

      نظر

      • afshinamin
        عضو فعال
        • Jul 2013
        • 4495

        #5403
        پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

        در اصل توسط مگنوس کارلسن پست شده است View Post
        نشد دیگه افشین خان....مال مادرش بوده....یعنی یه جورایی مال خودش بوده....اتیش زده به مال خودش......به کسی چه.....توجامعه ما.....مقامات اتیش میزنن به مال مردم........به گمانم مثال متناسبی نبود جسارتا
        درود
        بله صرفا تمثیل بود ولی قبول دارم تابع یک به یک نبود بقول شما ریاضیدان ها
        @};-
        آخرین ویرایش توسط afshinamin؛ 2023/05/29, 12:07.

        نظر

        • afshinamin
          عضو فعال
          • Jul 2013
          • 4495

          #5404
          پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

          در سال ۵۸ که #ناصر_ملک‌مطیعی به دادگاه انقلاب احضار شده بود، نگران بود که در دادگاه چگونه از خودش دفاع کند تا به مجازاتی محکوم نشود.
          شبِ قبل از روزِ دادگاه، خیلی نگران بود و مرتبأ فکر
          می‌کرد که چه توضیحی به قاضی بدهد تا او راضی کند.
          او سرانجام راهی پیدا کرد. ملک‌مطیعی به این نتیجه
          رسید که وقتی دادگاه او را به خاطر فیلم‌های جاهلی،بزن بزن و رقص و آوازی، محکوم می‌کند او هم در پاسخ بگوید:
          جناب قاضی، فرمایش شما درسته، ولی در نظر بگیرید که من نقش امیرکبیر را هم بازی کردم.
          و ملک‌مطیعی با این توجیه، آن شب را آرام خوابید.
          فردا او در دادگاه مقابل قاضی نشست و منتظر شنیدن
          رأی و نظر او شد. قاضی هم خطاب به ملک‌مطیعی گفت: اتهام شما این است که نقش امیرکبیر را بازی کردید.
          شماخجالت نکشیدید نقش چنین فردی را بازی کردید که دستور قتل و کشتار خیلی‌ها را صادر کرده بود. خجالت نکشیدید در یک سریال پادشاهی و سلطنت‌طلبانه بازی کردید؟!

          ملک‌مطیعی که تمام نقشه‌های خود را نقش بر آب دیده بود متعجب و شوکه شده بود.
          اما چند لحظه بعد خطاب به قاضی دادگاه گفت:
          جناب قاضی فرمایش شما درسته، ولی در نظر بگیرید که من نقش‌های جاهلی، بزن بزن و رقص و اوازی هم بازی کردم!

          نقل از: #محسن_خیمه_دوز روزنامه نگار

          #درنگ
          #درنگ_نو

          نظر

          • afshinamin
            عضو فعال
            • Jul 2013
            • 4495

            #5405
            پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

            ?مجمع تشخیص مصلحت نظام طرح مالیات بر سوداگری را بی‌خاصیت خواهد کرد؟!

            ?هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام با وارد کردن ۲ ایراد به طرح مالیات بر سوداگری و سفته‌بازی جلوی آن را گرفت!

            ?یکی از ایرادات اخذ مالیات بر عایدی سرمایه بدون درنظر گرفتن تورم است، سوال کارشناسان از مجمع اینجاست که چطور وقتی برای کارگران، کارمندان و تولیدکنندگان تورم لحاظ نمی‌شود، هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام، به این نتیجه رسیده است مالیاتی که اکثریت آن مشمول دلالان در بازار دارایی‌ها می‌شود، باید تورم در آن لحاظ شود و اگر لحاظ نشود خلاف عدالت و تبعیض ناروا خواهد بود؟

            ?ایراد دومی که هیات عالی نظارت مجمع بر طرح مالیات بر سوداگری وارد کرده، ماده ۱۲ طرح است که مناطق آزاد و ویژه اقتصادی را هم مشمول مالیات بر عایدی سرمایه کرده است.

            ?حالا اعضای مجمع باید پاسخ دهند که آیا اعمال مالیات بر عایدی سرمایه که فقط مشمول دلالی در حوزه دارایی‌ها می‌شود، مانع انتقال فناوری‌های پیشرفته، گسترش و تسهیل تولید، صادرات کالا و خدمات و تامین نیازهای ضروری و منابع مالی از خارج از کشور می‌شود؟

            ?طرحی که می‌تواند تحولی در اقتصاد کشور باشد و صرفا ۳ درصد مردم کشور مشمول آن می‌شوند حالا از سوی مجمع سنگی جلوی آن گذاشته شده و بلند کردن آن نیاز به همت و تدبیر خود اعضای مجمع دارد/ فارس


            @BourseNews

            نظر

            • bourse-ziba
              عضو عادی
              • Jan 2022
              • 110

              #5406
              پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

              کنترل کیبرد رو نگهدار همزمان کلیدهای + و _ بزن

              نظر

              • afshinamin
                عضو فعال
                • Jul 2013
                • 4495

                #5407
                پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                شب‌نشینی خرچنگ‌هاست، دور بایستید!

                کاش به غیرت یک نفر در این مملکت بر بخورد که این همه آدم، شبانه‌روز در تقلای مهاجرت هستند؛
                از پزشک و جراح و پرستار تا سینماگر و صافکار و جوشکار!

                مادران باردار به هر دری می‌زنند که فرزند خود را آن سوی آب به دنیا بیاورند.

                در عوض مهاجران سالمند وصیت می‌کنند جسدشان در ایران دفن شود. خاکی ساخته‌اید که انگار فقط به درد مرگ می‌خورد!

                هر رفتنی دردناک و معنادار است، اما کوچ آدم حسابی‌ها، صاحبان فن و مهارت و سرمایه‌های اجتماعی تلخ‌تر هم هست.

                تازه‌ترین‌شان شاید علیرضا حیدری باشد؛ کشتی‌گیر خوش‌سابقه و جنتلمنی که می‌گوید اسم و رسمش را در ایران جا گذاشته و رفته آن طرف تا همه چیز را از نو بسازد.

                مصاحبه حیدری جالب است. می‌گوید: «پول زیادی با خودم نبردم. اکراه دارم پولی را که در ایران درآوردم، خارج از کشور خرج کنم. می‌خواهم از نو تلاش کنم و همین جا خرج زندگی‌ام را در بیاورم.»

                ما اما مردی را با پیشانی پینه‌بسته می‌شناختیم که چفیه از دوشش نمی‌افتاد، هزاران میلیارد از پول مردم را برداشت و رفت؛ ککش هم نگزید.

                حیدری می‌گوید: «حتی بچه‌هایم هم باید خودشان زندگی‌شان را بسازند.»

                مقایسه کنید با انبوه زالوزاده‌های بی‌شرفی که پدرشان اینجا عرصه را بر مردم تنگ کرده و خودشان آنجا مفت می‌چرند، با لایف‌استایل غربی پز زندگی لاکچری‌شان را می‌دهند و به ریش مردم می‌خندند.

                جالب‌ترین بخش داستان اما جایی است که حیدری در مورد رییس فعلی فدراسیون کشتی حرف می‌زند: «دبیر برای این فضا خوب است. او روابط را بلد است و برای همین جریان ساخته شده. مدیریت جامعه ما از همین جنس است. من این شکلی بلد نیستیم و جنسم جور نیست. نمی‌توانم شکل ظرف را به خودم بگیرم.»

                ای امان از این ظرف کوفتی تظاهر و تزویر، ظرفی که «زر» را پس می‌زند و «زار» را نگه می‌دارد.
                جنس شما با این سیستم جور نیست؛ همانطور که جنس امثال دایی و خادم و صفایی فراهانی و بیضایی و تقوایی و مریم میرزاخانی و هزاران آدم حسابی دیگر جور نبود.

                تنها مهارت قابل قبول از نظر اینها، مجیز گفتن است. کمی دور بایستید؛ بزم خرچنگ‌ها برپاست...

                رئیس جمهور گفت که نگذاشتیم قحطی شود؛ به نظرم این یکی از تلخ ترین تیترهاست،
                نه به خاطر این که قحطی نشد که خدا را شکر که نشد، بلکه به این دلیل که خبر مهم رئیس جمهور این است!

                غم انگیز است؛ کشوری مانند ایران پر است از امکانات انسانی و طبیعی و قاعدتا باید دغدغه های والاتری در آن موج بزند مثل ارتقاء محیط زیست، افزایش سطح رضایتمندی و شادی در جامعه، اختراعات و اکتشافات جدید و ...
                افتخار رئیس جمهور این است که قطحی نشد!

                ما در ایران درگیر این هستیم که قحطی نشد ولی در عربستان از رویایی به نام شهر آینده نگر نئوم صحبت می کنند که قرار است با مساحتی بیش از سی برابر نیویورک، تکنولوژیک ترین شهر جهان باشد
                یا در امارات به طرح هایپر لوپ فکر می کنند که قرار است کالا و مسافران را از طریق کپسول های درون لوله های ویژه با سرعت هزار و دویست کیلومتر در ساعت جابجا کنند
                یا ترکیه در اندیشه آن است که چگونه می تواند رکورد فرانسه در جذب گردشگر را به نام خود تثبیت کند و ...

                جنس دغدغه های ملت بزرگی چون ایران که صاحب یکی از بزرگترین تاریخها و تمدنها و فرهنگهاست،
                به جای رشد و توسعه و تعالی، به حد نان شب تنزل کرده است و افتخار رئیس جمهورش این شده که قحطی نشد!

                آبراهام مازلو، روان شناس انسان گرا، نیازهای آدمی را در یک هرم صورت بندی کرده است.
                بر این اساس، مادامی که نیازهای قاعده هرم برآورده نشود، حرکت انسان به سمت نیازهای بالاتر انجام نمی شود.
                قاعده هرم، نیازهای زیستی را در بر می گیرد،
                مانند خوردن و آشامیدن و سرپناه.
                هر چه به طبقات بالاتر هرم می رویم، نیازها، متعالی تر می شوند. کسی که آبی و نانی و سرپناهی یافت، دغدغه اش امنیت خواهد بود و بعد از آن به امور انسانی تری چون عشق، احترام و خودشکوفایی خواهد پرداخت و توسعه خواهد یافت.

                وقتی دغدغه دهها میلیون نفر این است که آیا اضافه حقوق سالانه را این ماه خواهندداد آیا حقوق شان خواهد توانست تا آخر ماه، غذا یا اجاره مسکن شان را تامین کند.
                چگونه می توان از چنین جامعه ای خواست عشق و احترام و تحقیق و دانش اندوزی و تعالی فردی و اجتماعی در برنامه زندگی شان داشته باشند؟
                --
                اینستاگرام ورزش مدیا

                نظر

                • ADLER
                  Banned
                  • Jan 2020
                  • 216

                  #5408
                  پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                  پنج هزار هکتار مساوی است با ۵۰ کیلومتر مربع، این اراضی واقع در دشت زنگنه، شیبلو و … هستند.
                  طبق گفته منابع موثق خبری در اداره اطلاعات استان، زینب در این اراضی خریداری شده، به کشت گسترده درختان خارجی گردو و بادام مشغول است؛ و حتی در بسیاری از مناطق خریداری شده استارت کار از ماه ها قبل شروع شده است!
                  هزینه خرید ۵ هزار هکتار زمین با قیمت متری ۲۰۰ هزار تومان می‌شود ۱۰ هزار میلیارد تومان؛
                  سوال اساسی اینجاست زینب سلیمانی ۱۰ هزار میلیارد تومان را از کجا آورده است؟ از طریق کدام منبع مالی ۱۰ هزار میلیارد تومان پول خرید زمین تهیه شده است؟ کدام وام‌ها؟ کدام رانت‌ها؟ چرا برای صاحبین بومی این زمین‌ها تهسیلات داده نشده است؟ حال بماند که حداقل همین مقدار سرمایه هم برای کشت و آبیاری و کارگر و… این زمین‌ها نیاز است!

                  نظر

                  • delta
                    عضو عادی
                    • Jan 2022
                    • 107

                    #5409
                    پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                    در اصل توسط ADLER پست شده است View Post
                    پنج هزار هکتار مساوی است با ۵۰ کیلومتر مربع، این اراضی واقع در دشت زنگنه، شیبلو و … هستند.
                    طبق گفته منابع موثق خبری در اداره اطلاعات استان، زینب در این اراضی خریداری شده، به کشت گسترده درختان خارجی گردو و بادام مشغول است؛ و حتی در بسیاری از مناطق خریداری شده استارت کار از ماه ها قبل شروع شده است!
                    هزینه خرید ۵ هزار هکتار زمین با قیمت متری ۲۰۰ هزار تومان می‌شود ۱۰ هزار میلیارد تومان؛
                    سوال اساسی اینجاست زینب سلیمانی ۱۰ هزار میلیارد تومان را از کجا آورده است؟ از طریق کدام منبع مالی ۱۰ هزار میلیارد تومان پول خرید زمین تهیه شده است؟ کدام وام‌ها؟ کدام رانت‌ها؟ چرا برای صاحبین بومی این زمین‌ها تهسیلات داده نشده است؟ حال بماند که حداقل همین مقدار سرمایه هم برای کشت و آبیاری و کارگر و… این زمین‌ها نیاز است!
                    از محل جمع آوری نذورات مقبره پدرش،به هر حال میگن عده ای زیادی از کرامات و معجزات ایشان بهره مند شده اند

                    نظر

                    • afshinamin
                      عضو فعال
                      • Jul 2013
                      • 4495

                      #5410
                      پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                      جلال رشیدی‌کوچی در گفت‌وگو با رویداد۲۴:
                      رئیسی لایحه حجاب را پس بگیرد و نظرات علم‌الهدی را در آن اعمال کند، بعد به دست مجلس برساند/ فقط گفته‌اند جریمه می‌کنیم، می‌گیریم و می‌بندیم

                      آخرین ویرایش توسط afshinamin؛ 2023/05/29, 17:21.

                      نظر

                      • afshinamin
                        عضو فعال
                        • Jul 2013
                        • 4495

                        #5411
                        پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                        در اصل توسط delta پست شده است View Post
                        از محل جمع آوری نذورات مقبره پدرش،به هر حال میگن عده ای زیادی از کرامات و معجزات ایشان بهره مند شده اند
                        بله یه نمونه ش اینکه از حادثه فرودگاه بغداد تا خاکسپاری نزدیک 300 نفر انسان بیگناه کشته شدند
                        نزدیک 200 نفر در هواپیمای اوکراینی
                        80نفر هم زیر دست و پا در کرمان

                        نظر

                        • delta
                          عضو عادی
                          • Jan 2022
                          • 107

                          #5412
                          پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                          در اصل توسط afshinamin پست شده است View Post
                          بله یه نمونه ش اینکه از حادثه فرودگاه بغداد تا خاکسپاری نزدیک 300 نفر انسان بیگناه کشته شدند
                          نزدیک 200 نفر در هواپیمای اوکراینی
                          80نفر هم زیر دست و پا در کرمان
                          بهرحال جمع شدن این پول خودش نشانه ای از کرامات و معجزات پدر هست،کم معجزه ای نیست،اون 300نفر هم با دست شفا بخش ایشان میرن بهشت،بچه های حاج قاسم هم برای ارشاد مردم میرن کانادا و لندن

                          نظر

                          • گنجشک
                            ستاره‌دار(3)
                            • Jun 2022
                            • 1317

                            #5413
                            پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                            در اصل توسط ADLER پست شده است View Post
                            پنج هزار هکتار مساوی است با ۵۰ کیلومتر مربع، این اراضی واقع در دشت زنگنه، شیبلو و … هستند.
                            طبق گفته منابع موثق خبری در اداره اطلاعات استان، زینب در این اراضی خریداری شده، به کشت گسترده درختان خارجی گردو و بادام مشغول است؛ و حتی در بسیاری از مناطق خریداری شده استارت کار از ماه ها قبل شروع شده است!
                            هزینه خرید ۵ هزار هکتار زمین با قیمت متری ۲۰۰ هزار تومان می‌شود ۱۰ هزار میلیارد تومان؛
                            سوال اساسی اینجاست زینب سلیمانی ۱۰ هزار میلیارد تومان را از کجا آورده است؟ از طریق کدام منبع مالی ۱۰ هزار میلیارد تومان پول خرید زمین تهیه شده است؟ کدام وام‌ها؟ کدام رانت‌ها؟ چرا برای صاحبین بومی این زمین‌ها تهسیلات داده نشده است؟ حال بماند که حداقل همین مقدار سرمایه هم برای کشت و آبیاری و کارگر و… این زمین‌ها نیاز است!
                            حالا پول و وام و کارگر و خرج و مالکیتش زیاد هم مهم نیست


                            محصولات باغ رو چیکار می کنن ؟

                            می ریزند تو بازار داخل کودکان و نوجوانان ایرانی بخورن یا صادر می کنند با توجه به اینکه شوهرش هم ایرانی نیست ! ( این همه پسر عذب ایرانی (نمونه اش همین ملا ابرام خودمون ) بعد دخترش رو هبه کرده به خارجیا )

                            نظر

                            • afshinamin
                              عضو فعال
                              • Jul 2013
                              • 4495

                              #5414
                              پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی



                              کد خبر 480001


                              مجموع نظرات: ۱
                              چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۹:۵۲۰ نفر
                              • [*=center]
                                [*=center]




                              روایت جدیدی از ماجرای جان باختن ۶۱ نفر در حادثه کرمان | ٢٠ نکته از روز حادثه



                              بیش از ۲ هفته از زمان حادثه کرمان و کشته شدن بیش از ۶۰ نفر در مراسم تشییع شهید قاسم سلیمانی می‌گذرد اما هنوز این حادثه اما و اگرهای زیادی دارد و به بسیاری از سوالات و ابهامات حادثه هنوز پاسخی داده نشده است.
                              به گزارش همشهری آنلاین، روز ۱۷ دی‌ماه بود که جمعیتی میلیونی برای تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی در کرمان جمع شدند. جمعیتی که گفته می‌شود یک‌پنجم آن از استان‌ها و شهرهای اطراف آمده بودند. اما ساعتی نگذشت که به دلیل ازدحام و فشار جمعیت، تعداد زیادی از مردم زیر دست و پا ماندند و بر اثر «خفگی» جان باختند. بین این جمعیت تعدادی کودک هم بودند اما هنوز مسئولی اعلام نکرده که کودکان جانباخته چند نفر بودند.
                              روزنامه «شهروند» امروز در گزارشی به جزئیات حادثه کرمان پرداخته است که ابعاد تازه‌ای از ماجرا را نشان می‌دهد.
                              میدان آزادی کرمان، ساعت ٩ صبح هفدهم دی (١٥ روز ‏پیش)؛ صدهاهزار نفر از شرق، غرب، شمال و جنوب وارد ‏میدان آزادی شدند؛ میدان تازه افتتاح شده شهر، میدان اصلی. ‏از ساعت ١٢ شب قبل، تمام خیابان‌های منتهی به میدان بسته ‏شده است.
                              ورودی خیابان‌های بهمنیار در بخش شمالی، ‏خیابان استقلال در بخش جنوبی، خیابان جمهوری و جاده ‏تهران در بخش غربی و خیابان شریعتی در بخش شرقی میدان، ‏با داربست و پارچه‌های (گونی) آبی بسته شده است.
                              ورودی ‏برخی کوچه‌های فرعی مثل کوچه بهشتی ٢ معروف به شرکت ‏‏٣٨ با دیواره‌های بتونی یا همان نیوجرسی مسدود شده است تا ‏خودرویی داخل آن تردد نکند. قرار است ساعت ٩ صبح همان ‏روز، بزرگ‌ترین مراسم تشییع پیکر دو شهید یعنی سردار قاسم ‏سلیمانی و سردار حسین پورجعفری برگزارشود. صدهاهزار مسافر از ‏شب قبل وارد استان شده‌اند. جاده‌های منتهی به کرمان از ‏دو روز پیش ظرفیت‌شان تکمیل ‌شده ‌است. خودروها از بندرعباس، ‏بوشهر، یزد، اصفهان و شیراز به سمت کرمان رانده بودند. قرار ‏بود کرمانی‌ها میزبان آنها باشند.‏
                              قرار بود جمیعت عظیمی که دور میدان و ‏خیابان‌های اطراف جمع‌ شده ‌بودند، از خیابان ١٨متری ‏شریعتی خارج شوند. تنها خیابانی که گیت بازرسی نداشت، ‏هم ورودی بود و هم خروجی. وسط خیابان، نرده‌های ‏جداکننده بود و در نخستین کوچه‌اش که همان کوچه بهشتی ٢ ‏معروف به شرکت ٣٨ است، میان دو دیوار تنها ٨ متر ‏فاصله است.
                              سر همان کوچه گیت بزرگی قرار داشت، جلوی ‏آن نیوجرسی کاشته شده بود و میله‌های نیم متری برای ‏ممانعت از ورود موتور و ماشین از روی زمین بالا آمده بودند. ‏چرخ‌های کامیون که به حرکت درآمد، موجی در جمعیت ‏افتاد.‏
                              ساعت ١٠ صبح همراه صدهاهزار نفر دیگر دور ‏میدان آزادی بودند، دست‌دردست هم. موجی در جمعیت ‏افتاد، پاهایشان در اختیار خودشان نبود، جمعیت آنها را به ‏سمت خیابان شریعتی هل داد. موج بعدی آنها را به داخل ‏کوچه شرکت ٣٨ راند؛ واقعه همان جا، در همان لحظه رخ داد. ‏صدای تقلا بلند شد.‏
                              ساعت ١٠ و ١٥ دقیقه ابتدای کوچه شرکت ٣٨ (چند دقیقه قبل از ‏حادثه)؛ زنان و کودکان کنار دیوار آجری تکیه داده‌اند، برخی ‏روی صندوق عقب پراید و پژو پارس که در همان کوچه توقف ‌کرده‌ بودند، نشسته بودند در انتظار کامیون حامل پیکر شهدا. ‏پارچه‌هایشان آماده در دست بود، برای تبرک گرفتن. عده‌ای ‏روی زمین نشسته بودند با کودکانی در آغوش و زنانی مشغول ‏شیردادن به کودکان‌شان/:.sadsmiley.:/:(( که ناگهان جمعیت غرید.
                              چند ثانیه ‏بعد همه آنها زیر صدها نفر ماندند، نفس‌شان قطع شد و جان ‏دادند. شاهدان عینی می‌گویند با حرکت کامیون‌های حامل ‏پیکر سردار قاسم سلیمانی و حسین پورجعفری به سمت ‏خیابان شریعتی موجی به میان جمعیت افتاد. موجی که از ‏ضلع غربی شروع شد و در کوچه شرکت ٣٨ به اوج رسید.
                              تعدادی در میانه راه جان‌شان را از دست دادند، درست زیر ‏درهای بانک در بخش جنوبی میدان، چند متر مانده به خیابان ‏شریعتی. تعداد زیادی هم به شدت مصدوم شدند؛ مثل احمد ‏محمدآبادی، مرد ۵۸ ساله‌ای که درست در همان نقطه روی ‏زمین افتاد، بیهوش شد و از شوک واردشده در بیمارستان ‏سکته‌مغزی کرد.
                              او یک هفته در بیمارستان شفا بستری بود و ‏حالا با تمام عوارض سکته‌مغزی و فلج‌اندام در خانه‌اش در ‏شهر ماهان بستری شده است. او هنوز خاطره دیدارهای گاه و بی‌گاه ‏سردار قاسم سلیمانی از خانواده‌شان را در یاد دارد.
                              محمدآبادی جانباز است و برادر سه شهید. نفس‌های ‏خیلی‌های دیگر اما در همان کوچه باریک ٣٨ قطع ‏شد، صورت‌هایشان سیاه شد و هیچ وقت دیگر به خانه‌هایشان ‏برنگشتند. فریبا مهدی‌زاده از این حادثه نجات پیدا کرده و ‏می‌گوید وقتی از جمعیت بیرون آمد، نه کفش داشت، نه چادر. ‏این شرایط بیشتر کسانی بود که در آن کوچه نجات پیدا کرده ‏بودند.
                              او می‌گوید درست سر همین کوچه داربست‌هایی ‏نصب شده بود برای بازرسی. در کنارش هم دیواره‌های بتونی. ‏کوچه از سمت خیابان اصلی سُر می‌خورد به پایین. موج ‏جمعیت که به این کوچه رسید، تعداد زیادی پایشان به نرده‌ها ‏گیر کرد و به دیواره‌های بتونی خوردند و افتادند. آنها که ‏افتادند، چندین ردیف آدم رویشان افتاد، هر گروه، روی گروه ‏قبلی.
                              آنها که از نزدیک آن اتفاق را دیده‌اند، می‌گویند شاید تا ‏دو سه متر آدم روی هم افتاده بود. صدای جیغ و فریادها به ‏آسمان رسیده بود. آدم‌ها گرفتار شده بودند. دو خودروی ‏متوقف‌شده در کوچه له‌شد بس که آدم‌ها روی آن سوار ‏شدند تا خودشان را نجات دهند. درست مثل حادثه منا در ‏مکه بود.
                              آنهایی که آن زیر مانده بودند، همان لحظه تمام ‌کردند. آنهایی که یک لایه بالاتر بودند، جان دادند. لایه بعدی ‏هم. تنها آخرین گروه بودند که توانستند نفس بکشند. عباس ‏در گروه نجات‌یافته‌ها بود. پسرش (سعید ملاحسینی) اما در ‏لایه سوم قرار گرفته بود. تا وقتی پدر صورت کبودشده پسر را ‏ندیده ‌بود، دستش هنوز در دستان او بود. سعید یازده ساله ‏در میان همان موج گرفتار شد و در آغوش پدر ایستاده جان ‏داد.
                              اهالی کوچه آزاده که از فرعی‌های کوچه شرکت ٣٨ است، ‏آن روز به صدای جیغ و فریادهای مردم در خانه‌هایشان را باز ‏کردند، بیشتر کشته‌ها همان‌هایی بودند که کنار دیوار نشسته ‏بودند، آنها راه نجاتی نداشتند.
                              فریبا مهدی‌زاده می‌گوید وضع ‏به شدت وخیم بود. آنهایی که نجات پیدا کرده بودند، لولای در ‏طوسی رنگ موسسه قلم‌چی را که در همان کوچه قرار دارد، ‏باز کردند. اجساد و مصدومان را به حیاط بردند، شیلنگ آب را ‏باز کردند و روی سر و صورت‌شان ریختند. مردم خفه شده ‏بودند. او می‌گوید بیشتر آنهایی که در میان دست و پا ماندند و ‏جان دادند، زنان بودند اما محمدصابری که رئیس اورژانس ‏پیش‌بیمارستانی و مدیر حوادث دانشگاه علوم پزشکی کرمان ‏است، می‌گوید: تعداد زنان و مردان جان‌باخته در ‏این حادثه تقریبا با هم برابری می‌کرد؛ ٣١ مرد و ٣٠ زن. براساس آمارهای رسمی ٦١ نفر.
                              ساعت ١٠ و ٣٠ دقیقه سر خیابان شریعتی (پس از حادثه)؛ ‏کامیون‌ها جمعیت را کنار زدند، خودشان را به خیابان شریعتی ‏رساندند و از آن گذشتند. عده‌ای همچنان دنبال کامیون بودند. ‏در ادامه مسیر نرسیده به میدان شهدا معروف به مشتاق به ‏یکی از کامیون‌ها رسیدند، پارچه‌ها را به آنها که بالای ماشین‌ها ‏ایستاده بودند دادند تا تبرک بگیرند، اما آن لحظه نمی‌دانستند ‏که خودرو حامل پیکرها با دیدن سیاهی جمعیت و آنچه سر ‏کوچه ٣٨ رخ‌داد، فرمان را به سمت غرب میدان مشتاق ‏گردانده و رفته و آنها به کامیون خالی دخیل بسته‌اند.
                              کامیون خالی تا گلزار شهدا هم پیش رفت و ساعت ١١ ‏خودش را به بلندای شهر رساند. آنجا اما ملت منتظر، دست ‏خالی ماندند. از پیکرها خبری نبود. چند ساعت پس از مراسم ‏تشییع، سردار شریف که سخنگوی سپاه پاسداران است، برنامه ‏مراسم تشییع سردار سلیمانی را لغوشده اعلام کرد: «برای ‏اینکه آبرو و سرافرازی شهیدان دستمایه حوادث رخ‌داده ‏نشود، برنامه مراسم تشییع در تاریخ دیگری برگزارمی‌شود.»
                              ‏موج جمعیت بی‌خبر و کلافه از انتظار و راهپیمایی ١١ ‏کیلومتری از میدان آزادی تا گلزار شهدا، آنجا هم دچار ‏حادثه شد. به گفته شاهدان عینی، تعدادی از منتظران از ‏بلندی کوه به زمین افتادند و با سقوط داربست در بخش ‏سرویس بهداشتی، میله‌های آهنی روی سر زنان افتاد و ‏تعدادی را همان جا کشت و مصدوم کرد. (آمار دقیقی از ‏کشته‌ها و مصدومان گلزار شهدا وجود ندارد.)
                              ساعت ٤ بعدازظهر همان روز، بیمارستان شفا؛ پدر، طاهای ‏سیزده‌ساله را از زیر ‌آدم‌ها بیرون کشید و به بیمارستان رساند. ‏قبل از این در همان کوچه جهنمی، چندین بار فرزندش را ‏تکان داده بود، دست بر سینه کبود پسرش کشیده بود، تنفس ‏مصنوعی داده بود اما بی‌فایده بود. تصاویر تقلای پدر برای ‏نجات پسرش، ویدئویی شد و همان روز در شبکه‌های اجتماعی ‏چرخید. پدر پیر، فرزند را به پرستاران آی‌سی‌یو سپرد و رفت ‏سراغ مادر؛ مریم مرتضوی. زن چهل‌ودو ساله‌ای که به تازگی دختر ‏‏بیست‌ساله‌اش را عروس کرده بود. مادر در میان جمعیت گم ‏شده بود. همه به کمک آمدند، هیچ ردی از مادر نبود. آخر ‏نشانش را در پزشکی قانونی پیدا کردند. وقتی پدر برای ‏شناسایی مادر رفت، جسد پسر نوجوانش را همان جا کنار ‏مادر دید: «خاک بر سر شدم.» و اشک‌هایش جاری شد. تن ‏بی‌جان سعید ملاحسینی را هم به بیمارستان شفا بردند. پدر، ‏پسرش را با صورتی سیاه شده به بیمارستان برد: «پاهای ‏خودم بین جمعیت گیر کرده بود، چندین نفر می‌خواستند من ‏را بیرون بکشند، نمی‌توانستند. تمام دست و پاهای من کبود ‏شده بود. پسرم حدود ٢٠ دقیقه گرفتار جمعیت بود. ٢٠‏ دقیقه نتوانسته بود نفس بکشد. وقتی خلوت شد و توانستم ‏بیرون بیاورمش، سیاه شده بود. در بیمارستان گفتند ٢٠ دقیقه اکسیژن به مغزش نرسیده. درحالی‌که دو بار توانستند ‏قلبش را احیا کنند.»‏
                              هجدهم دی، پزشکی قانونی کرمان(یک روز بعد از حادثه) ؛ سکینه چهل‌ودوساله، ‏فاطمه مقصودی چهل‎ویک‌ساله، هانیه خواجه یازده‌ساله و الهه خواجه ‏‏هشت‌ساله را به‌عنوان اجساد مجهول‌الهویه به پزشکی قانونی ‏منتقل کردند. خانواده‌هایشان ساعت‌ها در بیمارستان‌ها به ‏دنبال‌شان بودند تا اینکه درنهایت سر از پزشکی قانونی ‏درآوردند.
                              علت مرگ روی همه پرونده‌ها یکی بود: «خفگی». ‏علی مقصودی، برادر آنها در سیرجان کیلومترها دورتر از ‏محل حادثه، خبر را در تلفن همراهش خواند. اجساد الهام پی‌‏پر سی‌وپنج‌ساله و زهرا تیرگر ١٠ساله را هم در همین مکان به ‏خانواده‌هایشان تحویل دادند.
                              خانواده آنها تا ساعت ٤ و٣٠ بعد‏ازظهر روز تشییع از ماجرا بی‌خبر بودند. وقتی هم باخبر شدند، ‏مادر الهام از غصه بیهوش شده بود و خواهر و خواهرزاده‌اش در ‏دنیا نبودند. مادر قبلش تلفن کرده بود: «خاک بر سر شدیم، ‏بچه‌هایم رفتند زیر دست و پا.» همسر الهام از روی لباس‌های ‏پاره، زنش را شناخته بود: «لباس بیشتر مردم، زیر دست و ‏پا پاره شده بود.» خانواده پی‌پر می‌گویند نوه‌شان را زنده ‏به بیمارستان منتقل کرده و زیر دستگاه هم برده بودند اما آن ‏روز آن‌قدر مصدوم و کشته زیاد بود که نیروهای امدادی وقت ‏رسیدگی نداشتند.
                              به گفته یکی از کارکنان سالن تشریح ‏پزشکی قانونی، برای خیلی از قربانیان لوله ساکشن زده بودند، ‏اما وقتی آنها را به پزشکی قانونی منتقل کردند، ساکشن‌ها را ‏برداشته و فقط چسب‌های نوار قلب را نگه داشته بودند. ‏درحالی‌که باید تمام اجساد را با همان تجهیزاتی که در ‏بیمارستان برایشان استفاده شده، به پزشکی قانونی منتقل ‏کنند.
                              خانواده قربانیان فقط از رسیدگی‌های بیمارستان گلایه ‏ندارند. آنها می‌گویند شب حادثه، وقتی برای تحویل جسد به ‏پزشکی قانونی رفته بودند، آمبولانس‌ها کاسبی راه انداخته ‏بودند، از آنها برای انتقال تنها یک جسد به بم ٧٥٠‌هزار تومان می‌‏گرفتند: «هر کس زودتر کارت می‌کشید و پول بیشتری ‏می‌داد، زودتر هم آمبولانس می‌گرفت.»
                              محمد صابری، رئیس ‏اورژانس پیش بیمارستانی و مدیرحوادث دانشگاه علوم پزشکی ‏کرمان می‌گوید این آمبولانس‌ها خصوصی بوده‌اند. هر ‏کسی که آن شب جسدها را تحویل گرفت، پول داد اما از روز ‏بعد، پس از اینکه پیکر دو شهید خاکسپاری شد، آمبولانس‌ها ‏هم آزاد شدند و از آن لحظه، تمام اجساد به صورت رایگان ‏منتقل شدند: «آمبولانس‌ها طبق تعرفه هزینه‌ها را گرفته ‏بودند. افرادی که شب اول برای گرفتن اجساد رفته بودند، ‏بدون هماهنگی با استانداری این کار را کرده بودند، درحالی‌که ‏از روز بعد آمبولانس‌های شهرداری و سایر ارگان‌ها در ‏اختیارشان قرار گرفت. کمتر از ١٠ پیکر بدون هماهنگی ‏منتقل شد.»
                              صابری می‌گوید تمام اجساد تا دو روز بعد از ‏حادثه تحویل خانواده‌ها شد و در حال حاضر هم مصدومی ‏در بیمارستان بستری نیست. او درباره اینکه گفته می‌شود ‏مصدومان را به جای اینکه به بیمارستان‌های نزدیک به محل ‏حادثه یعنی سیدالشهدا(ع) و فاطمه زهرا(س) منتقل کنند، به جای ‏دورتری یعنی بیمارستان شفا که نزدیک به هفت کیلومتر با ‏محل حادثه فاصله دارد، منتقل کرده‌اند، توضیح می‌دهد: «‏مصدومان که حدود ٢٠٠ نفر بودند، در کوتاه‌ترین زمان به ‏بیمارستان‌ها منتقل شدند. خیلی‌ها را به بیمارستان شفا بردند. چون خیابان جمهوری باز بود. بعدا که سایر خیابان‌ها ‏باز شد، مصدومان به بیمارستان‌های دیگر هم منتقل شدند. ‏اتفاقا ٤٠ مصدوم به بیمارستان سیدالشهدا منتقل شدند.»
                              آمبولانس‌های اورژانس در روز حادثه، اجساد زیادی را ‏منتقل کردند. به گفته صابری، تعداد کل کشته‌ها ٦١ نفر یعنی ‏‏٣١ مرد و ٣٠ زن است که ٥٧ نفرشان در همان محل حادثه ‏جان‌شان را از دست داده بودند و چهار نفر هم در بیمارستان. ‏علت مرگ در بیمارستان هم مرگ مغزی بود. اما آنهایی که در ‏محل جان‌شان را از دست داده بودند، به دلیل خفگی و نرسیدن ‏اکسیژن بوده است.
                              او تأکید می‌کند که افراد به دلیل قرار ‏گرفتن زیر دست و پا جان‌شان را از دست نداده‌اند: «سالخورده‌ترین فوت‌شده ٦٩‌سال داشت، در میان قربانیان ‏تعدادی کودک هم دیده می‌شود که آمار دقیق آن را ندارم.» ‏رئیس اورژانس کرمان، انتقادها درباره نرسیدن نیروهای امدادی ‏را نمی‌پذیرد و این توضیح را می‌دهد که ٢٦آمبولانس در طول ‏مسیر تشییع، ١٢آمبولانس در لایه دوم (خیابان‌های پایین‌تر) ‏و ١٣ آمبولانس در لایه‌ سوم مستقر شده بودند که در کل ‏می‌شود ٥١دستگاه آمبولانس، هر آمبولانس با حداقل دو نیرو. ‏در پنج نقطه مسیر تشییع هم اتوبوس آمبولانس مستقر شده ‏بود که هر کدام امکان بستری کردن ١٣مصدوم را دارد. در ‏طول خیابان اصلی هم ٤٠نیروی پیاده فوریت‌های پزشکی ‏مستقر بودند: «وقتی حادثه رخ داد، چهاردستگاه آمبولانس و ‏یک دستگاه اتوبوس آمبولانس دور میدان آزادی به سمت محل ‏حادثه حرکت کرد. چند دستگاه هم از نیروهای امدادی ‏هلال‌احمر در محل حاضر بود. وقتی مسیر باز شد، آمبولانس‌ها ‏هم رسیدند. به هر حال جمعیت زیادی در محل بودند و وضع ‏طوری شده بود که خیلی از مصدومان روی آمبولانس‌ها حمل ‏شدند تا زودتر به بیمارستان برسند.»‏
                              بیست‌ونهم دی، بیمارستان شفا (سیزده روز پس از ‏حادثه)؛ روز حادثه، ٣٨جسد یعنی ١٥زن و ٢٣مرد و همچنین ٥٧ مصدوم به بیمارستان شفا منتقل شده بودند. چند روز بعد اما ‏یک نفر از مصدومان کم و به تعداد جان‌باختگان اضافه شد. ‏آنجا نخستین بیمارستانی بود که حادثه‌دیدگان را پذیرش کرد. ‏محمدحسین مصدق، مدیر بیمارستان آن روز را وضع قرمز ‏اعلام کرده بود: «ما در این بیمارستان ٣٥ تا ٤٠ مصدوم ‏داشتیم که به صورت سرپایی رایگان درمان شدند. بیشتر آنها ‏دچار تروما شده بودند؛ یعنی ضربه به سر، تنگی نفس و ... بود.»
                              به گفته او مسیر بیمارستان شفا، راحت‌ترین و خلوت‌ترین ‏مسیر از میدان آزادی بود: «انتقال مصدومان و کشته‌ها به این ‏بیمارستان توجیه منطقی داشت. شاید زمان رسیدن ‏آمبولانس‌ها به بیمارستان نزدیک‌تر ١٠دقیقه طول می‌کشید اما ‏انتقال به بیمارستان ما یک دقیقه.»
                              از میان مصدومانی که به ‏این بیمارستان انتقال داده شدند، کودک دوازده ساله‌ای به نام ‏متین هم بود. متین دچار مرگ مغزی شده بود و در هفته ‏گذشته هم جانش را از دست داد: «متین قبل از اینکه به ‏بیمارستان منتقل شود، دچار مرگ مغزی شده و در آی‌سی‌یو ‏بستری بود.» به گفته او علت مرگ جان‌باختگان این حادثه ‏خفگی بود: «در سردخانه دیگر جایی برای اجساد نداشتیم، ‏تعدادی از آنها را در فضای دیگری که مخصوص این موارد ‏است، قرار دادیم. تعدادی هم به سردخانه شهرداری منتقل ‏شدند. سه پزشک از پزشکی قانونی هم آمدند و همان جا ‏اجساد را بررسی و مرگ آنها را تأیید کردند. بیشتر جان‌باختگان ‏اهل کرمان بودند.» مصدق می‌گوید وضع اجساد طوری نبود که ‏نتوان آنها را شناسایی کرد. بیشترشان از طریق کارت ‏شناسایی، شناخته شدند: «بیشتر مصدومان و جان‌باختگان ‏متولدان دهه ٦٠ به بعد بودند. در میان آنها متولد دهه ٩٠ هم ‏بودند.»‏
                              • [*=right] در حال بررسی علت وقوع حادثه‌ایم

                              استانداری کرمان هنوز درباره حادثه اخیر در شهر کرمان صحبتی نکرده، با این حال از تشکیل کمیسیون پیگیری حادثه تشییع پیکر سردار قاسم سلیمانی در کرمان خبر داده است.
                              به گزارش ایرنا، محمد جواد فدائی گفته است که گروه‌های مختلف در حال بررسی موضوع هستند و نتایج به اطلاع مردم می‌رسد. او از تلاش استانداری برای نامگذاری جانباختگان به عنوان شهید هم خبر داده است.
                              از سوی دیگر، به گزارش مهر، سیدمصطفی آیت‌اللهی موسوی معاون استاندار کرمان هم گفته است تا زمان اتمام بررسی‌ها و مشخص شدن جزئیات امکان اظهار نظر قطعی در این باره وجود ندارد: «در صورتی که ایراد و اشکالی در کار باشد، قطعاً با مسببان آن برخورد می‌شود و صد در صد از مردم عذرخواهی می‌کنیم.»
                              رئیس دادگستری کرمان هم وعده رسیدگی ویژه به پرونده این حادثه را داده است. یدالله موحد با اعلام اینکه تحقیقات تکمیلی و تخصصی از سوی دادسرای کرمان در حال انجام است، گفت که با دستور آیت‌الله رئیسی، ریاست قوه قضائیه رسیدگی به حادثه کرمان در دستور کار ویژه دستگاه قضائی در استان کرمان قرار دارد. او اینها را در دیدار با خانواده های مرحوم حمزه نژاد و ایران پور در شهرستان بافت اعلام کرد.
                              موحد ادامه داد:«دستگاه قضائی استان کرمان بلافاصله پس از وقوع این حادثه تلخ، اقدامات قضائی خود را آغاز کرد و در همین رابطه پرونده‌ای در دادسرای مرکز استان کرمان تشکیل شده است.»
                              به گفته او، قوه قضائیه در استان کرمان با جدیت پیگیر مطالبات و حقوق قانونی جانباختگان و آسیب دیدگان این حادثه است.
                              • [*=right]٢٠ نکته از روز حادثه

                              بیست‌ونهم دی، سیزده روز بعد از حادثه، دانشگاه باهنر ‏کرمان؛ محمد امینی‌زاده، استاد حقوق و عضو هیأت علمی ‏دانشگاه باهنر کرمان، درباره حادثه تشییع، تحقیقی انجام داده ‏است. بررسی‌های او نشان داده که جان‌باختگان تنها در کوچه ‏شرکت ٣٨ جان‌شان را از دست نداده‌اند. تعدادی از تشییع‌‏کنندگان در مسیر گلزار شهدا و به صورت دقیق در زیر پل ‏گنبدجبلیه، جان‌شان را از دست داده‌اند. این استاد دانشگاه می‌گوید او و تعداد دیگری از استادان، تصمیم ‏گرفتند نتیجه بررسی‌هایشان را به ارگان‌های مختلف هم ‏داده‌اند. ‏ امینی‌زاده در بررسی‌هایی که ‏قبل، حین و بعد از حادثه مراسم تشییع انجام داده، چندین نکته را مطرح کرده است: ‏
                              ‏«اول؛ چهار پنج روز بعد از شهادت حاج قاسم چندین ‏شهر یعنی در قم، تهران و اهواز و ... مراسم تشییع برگزار شده ‏بود. بنابراین مسئولان برگزارکننده نمی‌توانند بگویند انتظار ‏حضور سیل جمعیت را نداشتند. شورای تأمین استان حضور جمعیت ٢٠٠ تا ‏‏٣٠٠‌هزار نفری را تخمین زده بود. درحالی‌که این جمعیت ‏حتی به اندازه مسافران نوروزی استان هم نیست. به همه اینها ‏باید این موضوع را هم اضافه کرد که هیأت دولت، هفدهم دی ‏را تعطیل رسمی در استان کرمان اعلام کرده بود. بنابراین برای حضور این جمعیت تدبیری نشده بود. ‏
                              دوم؛ مسیری که برای تشییع انتخاب شده بود، متناسب با این ‏جمعیت نبود. مسئولان برگزاری این مراسم، ساده‌ترین و ‏مستقیم‌ترین مسیر را انتخاب کرده بودند. درحالی‌که مراسم نه ‏ساده بود و نه عادی. یعنی مثل راه‌پیمایی‌های دیگر یا تشییع ‏جنازه‌های دیگر نبود. تنها هدفی که دنبال شد این بود که ‏مراسم حتما در میدان بزرگ آزادی و با شکوه برگزار شود. ‏
                              ‏ سوم؛ ورودی‌های میدان از چهارطرف، با گیت‌های بازرسی ‏بسته شده بود و هر کس که وارد میدان می‌شد باید بازرسی ‏می‌شد. این درحالی بود که از طرف خیابان شریعتی که یکی از ‏اصلی‌ترین خروجی‌ها به سمت گلزار شهدا بود، گیت بازرسی ‏وجود نداشت. بنابراین اگر گیت‌ها برای مسائل امنیتی در نظر ‏گرفته شده بودند، این بخش ایراد اساسی داشت. چون جمعیت ‏زیادی از همان خیابان وارد میدان می‌شد. ‏
                              چهارم؛ خیابان شریعتی مستقیم‌ترین مسیر به سمت گلزار ‏شهدا بود، اما حکم یک قیف را پیدا کرده بود. یعنی قرار بود ‏جمعیت از میدان آزادی و خیابان‌های اطراف از همین خیابان ‏نه چندان عریض که با در نظر گرفتن سکوی بتونی در میانه ‏خیابان، حدود ١٤ متر پهنا داشت، خارج شوند که این مسیر اصلا ‏منطقی نبود.‏
                              ‏ پنجم؛ نزدیک به یک‌سوم از جمعیت حاضر در مراسم تشییع، ‏غیر کرمانی بودند درحالی‌که هیچ تابلوی اعلام مسیری در ‏خیابان‌ها قرار نگرفته بود. تریبون‌دار می‌گفت به سمت فلان ‏خیابان نروید. درحالی ‌که خیلی‌ها نمی‌دانستند منظورش ‏کدام خیابان است. ‏
                              ششم؛ از میدان آزادی تا گلزار شهدا، حدود ١٠ کیلومتر بود. ‏اگر حساب کنید که در هر مترمربع، نهایت هشت نفر جا ‏می‌شوند، کل این مسیر ظرفیت حضور نزدیک به یک‌میلیون ‏نفر را دارد و بیش از این جوابگو نیست. درحالی‌ که جمعیت ‏حاضر در مراسم تشییع خیلی بیشتر از یک ‌میلیون نفر بود.‏
                              هفتم؛ گیت‌ها، نرده‌ها و دیواره‌های بتونی که سر کوچه‌ها قرار ‏گرفته بود، تحمل جمعیت را نداشت و در همان کوچه ‏‏٣٨ همین میله‌ها جان مردم را گرفت. شاهدان عینی اعلام ‏کرده‌اند که تا پنج لایه مردم روی هم افتاده بودند. شهرداری ‏می‌گوید ما نقشی نداشتیم؛ چطور می‌توانند چنین چیزی ‏بگویند؟ آنها حداقل می‌توانستند گیت‌ها را با فاصله قرار دهند، ‏یا این دیواره‌های بتونی را بردارند و در جای دیگری بگذارند. ‏این میله‌های جداکننده را می‌توانستند بردارند، مثل حالا که ‏بعد از حادثه، آنها را برداشته‌اند. ‏
                              هشتم؛ اجازه ورود جمعیت به گلزار شهدا، اشتباه بزرگی بود. ‏آن منطقه یک آرامستان سنتی و روی بلندی و در محاصره ‏کوه است. خیلی‌ها آنجا دچار حادثه شدند. اگر پیکر شهید را ‏همان روز به آنجا می‌بردند، قطعا فاجعه دیگری اتفاق می‌افتاد ‏و خیلی‌ها از بلندی می‌افتادند و جان می‌دادند. ‏
                              نهم؛ اعلام شده بود که ١٠٠ اتوبوس برای بازگشت شرکت‌‏کنندگان از مراسم در نظر گرفته شده است. ١٠٠ اتوبوس برای چه ‏تعداد جمعیت؟ حتی اگر ظرفیت اتوبوس را ٥٠ نفر در نظر ‏بگیریم، آنها تنها می‌توانند ٥‌ هزار نفر را جابه‌جا کنند. بقیه چه ‏می‌کردند؟ متأسفانه محاسبات‌شان با واقعیت جور درنمی‌آمد. ‏
                              دهم؛ هیچ تیم مسئولی برای راهنمایی مردم در اطراف میدان و ‏سرِ خیابان‌ها وجود نداشت. ‏
                              یازدهم؛ آن روز خطوط تلفن همراه را قطع کرده بودند، ‏درحالی ‌که خطوط ایرانسل کار می‌کرد. این نشان می‌دهد که ‏تیم حتی توانایی اقدامات امنیتی را نداشته است. ‏
                              دوازدهم؛ تیم‌های امدادی با یکدیگر ارتباط بی‌سیمی ‏نداشتند.س این باعث شد تا ٢٥ دقیقه بعد از این اتفاق، نیروهای ‏اورژانس بالای سر مصدومان و کشته‌شدگان برسند. ‏
                              سیزدهم؛ در جلسه‌هایی که قبل از مراسم برگزار ‏شد، گفته شده بود بهتر است مراسم روز پنجشنبه ‏یعنی نوزدهم دی مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) برپا ‏شود تا آمادگی برگزاری مراسم بیشتر شود و در این فاصله، ‏مراسم در شهرهای دیگر هم برگزار و از حجم جمعیت ‏در استان کرمان کم شود، اما قبول نکردند.
                              چهاردهم؛ به ‏مسئولان برگزارکننده پیشنهاد شده بود که مسیر تشییع از ‏فرودگاه کرمان تا میدان آزادی باشد، ختم مراسم در گلزار ‏شهدا اشتباه و غیر منطقی است، یا حتی اعلام شده بود که از ‏مسیرهای کمربندی استفاده شود، اما توجهی نشد.‏
                              پانزدهم؛ هیچ وسیله رفاهی برای شرکت‌کنندگان در مراسم ‏در نظر گرفته نشده بود. گروه‌های مردمی از شب قبل درِ ‏خانه‌های مردم را زده و از آنها خواسته بودند برای استفاده ‏از سرویس بهداشتی، مردم را به خانه‌هایشان راه دهند. ‏
                              شانزدهم؛ در خیابان شریعتی با آن پهنا، موکب‌هایی قرار داشت که خودِ این موکب‌ها خیابان را تنگ‌تر کرده بود. ‏
                              هفدهم؛ سکوت مسئولان در برابر این حادثه. درنهایت این شورای تأمین استان است که تصمیم می‌گیرد ‏مراسم چطور برگزار شود. در صورت‌جلسه‌های آنها تنها ‏صحبت از رسیدگی به میهمانان ویژه است، اصلا فکری برای ‏مردم نکرده بودند.‏
                              هجدهم؛ زمانی که حادثه رخ داد، نیروهای امدادی نتوانستند ‏سریعا به محل برسند چون ارتباط بی‌سیم نداشتند. نیروهای ‏مردمی دست به کار شده بودند. نیروهای امدادی قبل از ‏مراسم، با هم هماهنگ نشده بودند. ‏
                              نوزدهم؛ با اینکه ١٥ روز از حادثه می‌گذرد، هنوز هیچ‌کس نه ‏توضیحی به مردم داده، نه عذرخواهی کرده است. حتی ‏دادستانی ورود مشخصی در ماجرا نداشته، درحالی ‌که مردم نیاز ‏به پاسخگویی دارند. ‏
                              بیستم؛ باید هر چه سریع‌تر، مقصران ماجرا معرفی شوند و ‏ماجرای پرداخت دیه به خانواده‌ها و شهید قلمداد کردن ‏قربانیان پیگیری شود.»‏

                              کد خبر 480001
                              https://www.hamshahrionline.ir/news/480001/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86-%DB%B6%DB%B1-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%A2%D9%A0-%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87

                              در این سه سال و نیم، هیچ جا هم اسمی ازین کشته شدگان برده نشده

                              آخرین ویرایش توسط afshinamin؛ 2023/05/29, 18:23.

                              نظر

                              • afshinamin
                                عضو فعال
                                • Jul 2013
                                • 4495

                                #5415
                                پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                                دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۸ - ۱۵:۲۱۰ نفر
                                • [*=center]
                                  [*=center]
                                  [*=center]
                                  [*=center]

                                  [*=center]




                                روایت شاهدان عینی حادثه کرمان در تشییع پیکر سپهبد سلیمانی | مرگ ۶۲ قربانی چگونه رقم خورد؟



                                شاهدان عینی و نجات‌یافتگان حادثه کرمان در تشییع پیکر شهید سپهبد سلیمانی و همچنین بازماندگان قربانیان، آنچه‌ را طی آن دقایق دلهره‌آور در آن کوچه معروف گذشت روایت می‌کنند.
                                به گزارش همشهری آنلاین به نقل از شرق، «حشمت‌الله» در راه سفر به زاهدان و تمدید کارت اقامتش بود که زنی ناشناس آن‌طرف خط، خبری را به گوشش رساند؛ دختر کوچک شما سالم ولی در بیمارستان است. دست «زینب»، دختر ۸ساله حشمت‌الله، چادر مادر را رها کرده بود و همین جا ماندن از مادر، جانش را نجات داد. او شماره تماس پدرش را به پرستاران بیمارستان داد که گم‌ شدن مادر و خواهرش را اطلاع دهند.

                                حشمت‌الله بیمارستان به بیمارستان رفت و در نهایت پیکر بی‌جان دختر ۱۳ساله و همسر ۳۴ساله‌اش را در سردخانه بیمارستان شفا پیدا کرد. شب که به خانه رسید، خبر به فامیل کوچک مهاجرش هم رسیده بود: «از در که داخل آمدم، زینب سفت من را در بغل گرفت و گفت: دیدی نتوانستی مادرم را نجات بدهی. مادرم همه‌اش تو را صدا می‌زد، ولی تو نجاتش ندادی».
                                خانواده ۶ نفره رحیمی در اواسط روز سه‌شنبه، ۱۷ دی، ۴ نفره شد و دو نفر را برای همیشه از دست داد؛ «معصومه نوری» و «دنیا رحیمی» دو نفر از آن ۶۲ نفری هستند که با پای خود به میدان آزادی و بدرقه سردار هم‌استانی خود رفته بودند و در کوچه‌ای تنگ قفل شدند و هیچ‌گاه به خانه برنگشتند.
                                در آن روز و آن لحظات فشار و تنگی نفس دست‌کم ۲۱۳ نفر هم زخمی شدند که همین چند روز پیش یکی از آنها نیز راهی سرای ابدی شد و دست‌کم دو نفر دیگرشان هم در بخش‌های ویژه بیمارستان‌های کرمان بستری‌اند.
                                • قفل‌شدن در «بهشتی ۲»؛ فاجعه چطور اتفاق افتاد؟

                                نبش کوچه بهشتی ۲ و در ورودی اولین کوچه از سمت میدان آزادی، بدلیجات فروهر قرار دارد. مرد و زنی در این مغازه به کار مشغولند که روز حادثه بین جمعیت بودند. خانم کارگر این مغازه می‌گوید که در همین کوچه آسیب دیده و با لطف خدا حالا نفس می‌کشد: «سر همین کوچه و درست جلوی مغازه پای چند نفر به این نرده‌ها گیر کرد و جمعیت قفل شد. من شانس آوردم و زودتر از موج جمعیت به کوچه رسیدم، هرچند هنوز پایم بی‌حس است. من دقیق نمی‌دانم چه اتفاقی بعد از ما رخ داد، ولی برادرم همین‌جا آسیب دید و به کما رفت».
                                شماره برادرش «بهنام قادری» را می‌گیرد و هماهنگ می‌کند که برای توضیح به محل حادثه بیاید. «بهنام» کارگر یک جوشکاری است و چند ساعت بعد با روایتی تازه به محل حادثه می‌رسد؛ روایتی که از زبان دیگر حادثه‌دیدگان هم تکرار می‌شود و به نظر می‌آید شرح دقیق حادثه است. جوانی لاغر که آن روز جان‌ دادن چندین نفر را به چشم دیده و مرگ را حس کرده، همچنان از عملکرد مسئولان عصبانی است. بهنام آن روز با احمد، رفیق ۱۰ ساله‌ای که مانند برادرش است، به مراسم رفته و حالا با هم به محل حادثه و کوچه بهشتی ۲ برگشته‌اند.

                                بهنام توضیح می‌دهد ماجرا از زمانی شروع شد که سخنرانی سردار سلامی به پایان رسید و خودرو حامل پیکر سردار به سمت خیابان بهشتی به حرکت درآمد: «سخنرانی که تمام شد، آقای نظام‌اسلامی که مجری بود، گفت: همه پشت سر شهید و در خیابان بهشتی حرکت کنید، خیابان پر بود».
                                آن‌طور که شاهدان عینی و حاضران در مراسم تشییع روز سه‌شنبه کرمان می‌گویند، مراسمی در میدان آزادی در جریان بود که پس از پایان آن، همه باید وارد یکی از خیابان‌های متصل به این میدان، یعنی بهشتی، می‌شدند. ابتدای خیابان تعیین‌شده برای مراسم بهشتی نام دارد که پس از چندصد متر و گذر از اولین چهارراه، شریعتی نامیده می‌شود.
                                جمعیت میدان به سمت خیابان بهشتی روانه می‌شوند، اما این خیابان باریک پر از جمعیت بوده است: «جمعیت که حرکت کرد، جمعیت حاضر در خیابان برگشتند که حرکت کنند به سمت شریعتی. سه، ۴ نفر زمین خوردند، در همین‌ حال که می‌خواستند جهت خود را تغییر دهند، زمین خوردند. یعنی آن‌قدر فشار جمعیت زیاد بود. ۴، ۵ نفر از ماموران و بسیجیان دست هم را گرفتند که جلوی موج جمعیت را بگیرند و این ۴ نفر را نجات دهند. با این سدی که ایجاد شد یکمرتبه موج جمعیت به سمت نزدیک‌ترین کوچه روانه شدند. من و احمد هم بین همین جمعیت بودیم».
                                چند متر پس از ورودی کوچه بهشتی ۲ راه بسته بود و نرده‌هایی که برای بازرسی ایجاد شده بودند، حالا سدی در مقابل موج جمعیت شد: «چند نفر پشت میله‌ها در یک حالت ۹۰ درجه پرس شدند، یعنی از کمر روی میله‌ها خم شده بودند. از پشت هم موج جمعیت فشار می‌آورد. نه راه پیش بود و نه راه پس. پشت نرده‌ها هم چند جوان بسیجی ایستاده که شوکه شده بودند. نمی‌توانستند داربست را باز کنند، چون آچار نداشتند و همین‌طور مرگ مردم را که دیدند، دستپاچه شدند».
                                ادامه بحث را احمد پیش می‌گیرد. آنها کنار هم در فاصله چندمتری داربست بین جمعیت گیر کرده بودند: «من و بهنام به فاصله چند متر از نرده‌ها بودیم. ۴، ۵ نفر از روی سر ملت خودشان را به پشت نرده‌ها رساندند. این چیزی که می‌گویم حدود نیم‌ساعت طول کشید و در همین حالت بودیم. چند نفر از همسایه‌ها به پشت‌بام رفتند و با شلنگ آب روی جمعیت پاشیدند. یک کم نفس گرفتیم. من خودم حقیقتا خیلی بد و بیراه گفتم به همین چند نفری که اینجا را بسته بودند. یکی از پشت به من زد و گفت: می‌خواهی زنده بمانی. گفتم بله. گفت: پس داد و بیداد نکن چون کسی به تو کمک نمی‌کند و انرژی‌ات را بگذار چند نفس بماند که چند دقیقه بیشتر زنده بمانی».
                                احمد حالا ساکت شده بود و سعی می‌کرد راه نفسش را باز بگذارد: «یک کم جان گرفتم. اشهدم را خوانده بودم. خونم از جریان افتاده بود و نفس هم به سختی بالا می‌آمد و قشنگ حس می‌کردیم داریم می‌میریم. ما مثل دو برادریم و ۱۰ سال است که با هم هستیم. من چهار بار کربلا رفته‌ام. توی دل خودم گفتم خدایا اگر بچه‌های من ذره‌ای آبرو پیش تو دارند، نجاتم بده. همین را که گفتم یک نفر گفت: میای یک برنامه بریزیم و خودمان را نجات دهیم. گفت: برویم از روی مردم و خود را به آن طرف برسانیم. گفتم حقیقتا من پاهایم حس ندارند، تو برو. گفت: من که بروم شاید جای پاهایت آزاد شد و تو هم توانستی بیایی. دستش را روی شانه بهنام گذاشت و بهنام کلا پایین رفت و بی‌هوش شد».
                                بهنام می‌گوید در این لحظات نگاهش به سمت دیگری بود، چون نمی‌خواست لحظه جان‌ دادن رفیق ۱۰ ساله‌اش را ببیند و در این لحظه هم احمد چندان بهنام را نمی‌دید: «دیگر بهنام را ندیدم. من خودم هم حقیقتا، حالا خدا ببخشد من را نبخشد من را، ولی حقیقت را می‌گویم، دست گذاشتم روی شانه نفر جلوتر و خودم را به بالای مردم رساندم. نمی‌دانم آن‌ که سوارش شدم، زنده ماند یا نماند. خودم را مثل غلتک روی سر مردم جلو می‌بردم تا این دو متر تمام شد و به آن طرف نرده‌ها رسیدم. سوار آدم‌ها رفتم. دروغ نمی‌توانم بگویم. آن طرف که رسیدم دیگر بی‌هوش شدم و خواهرخانمم و بقیه فامیل‌ها برای کمک سراغم را گرفتند».
                                می‌گویند هر کس می‌توانست سوار آدم‌ها می‌رفت و هر کسی هم نمی‌توانست، همان‌جا زیر دست و پا له می‌شد. این رفتارها حالا مانند عذابی وجدان احمد را آزار می‌دهد، اما می‌گوید هیچ راه دیگری وجود نداشت: «پشت سر من یک پیرمرد دست پسرش را می‌گرفت و هی ذکر و یاحسین یاحسین می‌گفت و آخر هم همان‌جا پایین رفت و مرُد. خفه شد. همین کنار ما بود. ما می‌دیدیم که آدم‌ها می‌میرند. دو خانم دیگر هم کنار دستمان مردند. آدم‌ها که می‌مردند، سیاه می‌شدند و این چند جوان بسیجی هم ترسیده بودند و نمی‌دانستند چه کاری کنند. من که به آن طرف رسیدم، بعد از چند دقیقه به هوش آمدم و دیدم دارند نرده‌ها را باز می‌کنند».
                                داربستی که برای بازرسی مردم ایجاد شده بود، حدود ۴۵ دقیقه بعد از حضور مردم در این کوچه باز شد و جان‌های زخمی فراوانی نجات پیدا کردند. کوچه بهشتی در ساعت ۱۲ ظهر روز سه‌شنبه حادثه را پشت سر گذاشته بود و حالا این چند متر پر از کفش و لباس پاره بود. احمد نجات پیدا کرد و بهنام پاهایش شکسته شد، قفسه سینه‌اش آسیب دیده بود، اما در بیمارستان نجات پیدا کرد.
                                • نارضایتی از امدادرسانی پس از حادثه

                                اگرچه رئیس اورژانس کرمان از رسیدگی به مصدومان در کمترین زمان ممکن می‌گوید، اما بهنام و احمد چندان از امدادرسانی رضایتی ندارند. بهنام می‌گوید: «الان نمی‌توانم کار کنم، یک قاشق که غذا می‌خورم، قفسه سینه‌ام درد می‌گیرد. پاهایم هیچ حسی ندارد. ۴۵ دقیقه اینجا بودیم و بعد کم‌کم داربست را باز کردند.
                                یک پزشک لباس‌شخصی سیرجانی به ما تنفس دهان به دهان داد و کمی جان گرفتیم. اینجا هیچ‌کسی رسیدگی نمی‌کرد. من را بیمارستان سیدالشهدا بردند. دو روز خانه جان می‌دادم ولی بیمارستان رسیدگی درستی نداشت». مشابه این روایت را مصدومان دیگری هم بیان می‌کنند و از پزشکی با لباس‌شخصی می‌گویند که در اولین لحظات پس از بازشدن داربست به یاری آنها شتافته و جانشان را نجات داده است.
                                • چند متر جلوتر از کوچه حادثه؛ نجات از طریق کتاب‌فروشی

                                پس از جان‌ باختن ۴ نفر در خیابان اصلی و هجوم موج جمعیت به سمت اولین کوچه، خیابان بهشتی همچنان قفل بود و گروهی با مرگ دست‌ و پنجه نرم می‌کردند. این روایت فردی است که در کتاب‌فروشی این صحنه را به چشم دیده است و فیلم‌های دوربین‌ مداربسته مغازه‌اش هم صحت سخنانش را تایید می‌کند.
                                آن‌طور که «مصطفی» می‌گوید، کتاب‌فروشی آنها برای استفاده از برق آن باز بود و پس از هجوم موج جمعیت، درِ این کتاب‌فروشی باز می‌شود تا افرادی وارد شوند و از در دیگر خارج شوند.
                                او می‌گوید ده‌ها نفر به همین شکل نجات پیدا کردند: «یک‌مرتبه دیدم در و دیوار در حال لرزیدن است. صدای جیغ و ناله و داد وحشتناک بود. در را کامل باز کردیم و عده‌ای خود را به داخل انداختند. همین که می‌رسیدند، دراز می‌کشیدند و نفس می‌گرفتند».

                                • ما مهاجریم و نمی‌توانیم چیزی بخواهیم

                                حدود یک هفته پس از جان‌ باختن همسر و دختر حشمت‌الله رحیمی، خانه‌اش خلوت است. او به همراه برادر بزرگش با لباسی سیاه داخل خانه نشسته و بچه‌ها هم مشغول بازی‌اند. حشمت‌الله می‌گوید: «تا هوا روشن است اینها خوبند، اما شب که می‌رسد هوای مادرشان را می‌کنند، گریه می‌کنند. ولی ما هم کاری از دستمان برنمی‌آید.قسمت ما همین بوده است».
                                برادر بزرگ حشمت‌الله به بحث ادامه می‌دهد و از علاقه همسر برادرش به سردار می‌گوید: «شب به ما زنگ زدند که فردا می‌رویم مراسم. گفتم حواستان باشد. گفت: سردار که رفت، ما دیگر مهم نیستیم. چه می‌خواهد بشود مگر؟ از سردار که بالاتر نیستیم. اینها همه خودجوش بود و هیچ‌کس به اختیار خودش نبود. فامیل ما که این‌جور بود، بقیه را نمی‌دانیم. خودجوش و بی‌اختیار بودند.اختیارشان از دست رفته و قسمت بود».
                                مرگ مادر و دختر، اما زندگی این خانواده را با مشکلات فراوانی روبه‌رو کرده است و این را حشمت‌الله می‌گوید: «الان همه‌ چیز به هم ریخته است. مادرمان بی‌اختیار است و هوش و حواس درستی ندارد و همه‌اش عروسش را صدا می‌زند. می‌گوید شما یک دانه‌تان هم به درد نمی‌خوردید، فقط عروسم. وضعیتمان خیلی خراب است».
                                خانواده آقای رحیمی تا ۸ سال پیش ساکن جیرفت بودند، اما یک تصمیم دولتی، محل زندگی حشمت‌الله را از بقیه اعضای خانواده جدا کرد: «جیرفت منطقه ممنوعه است و ما افغانستانی‌ها را به مدرسه راه نمی‌دهند. کارم صافکاری در جیرفت است و بچه‌ها را اینجا آوردم که بتوانند درس بخوانند، شاید ۱۰ سال دیگر وضعیت افغانستان بهتر شود. گفتم مثل خودم نشوند. از سال ۹۰ دیگر جیرفت اجازه نمی‌دهد بچه‌ها درس بخوانند. ۴ نفرشان درس می‌خوانند ولی یکیش را خدا از من گرفت».
                                بازماندگان ده‌ها نفر از جان‌باختگان حادثه کرمان، در گفت‌وگو با «شرق»، خواسته خود را شهید اعلام‌ کردن عزیز ازدست‌رفته‌شان بیان می‌کنند، اما خانواده رحیمی که در روزهای گذشته بارها مسئولان استانی را از نزدیک دیده‌اند، خواسته چندانی ندارند. برادر بزرگ‌تر می‌گوید: «مسئولان پیش ما هم آمدند و تلاش می‌کنند. دیگر چه‌کار کنند؟ به اندازه خودشان تلاش می‌کنند. چیز خاصی به ما نگفتند. به‌اندازه تلاششان را کردند. این‌که چه کسی مقصر بود، بحثی دیگر است و ما که مهاجر هستیم اینجا دنبال این چیزها نیستیم. نه دسترسی داریم و نه می‌توانیم کاری انجام دهیم و نه کاری می‌خواهیم».
                                • با خانواده‌اش رفت و دیگر برنگشت

                                «سعید شمسی‌ گوشکی» هم یکی از آن ۶۲ نفر بود؛ عددی که در روزهای گذشته بارها صحت آن مورد تردید قرار گرفته است و حتی مسئولان مختلف هم اعداد متفاوتی را اعلام می‌کنند.
                                اما «عباس آمیان»، مدیرکل پزشکی قانونی استان کرمان مسئول اصلی اعلام این موضوع است که دراین‌باره می‌گوید: «حدود ۶۰ نفر بودند؛ ۶۲-۶۳ نفر بودند و فکر نمی‌کنم تعداد جان‌باختگان بیشتر از آمار ما باشد».
                                سعید یکی از همین افرادی است که رئیس پزشکی قانونی تعداد دقیق آنها را به خاطر ندارد. او ۳۴ سال داشت، متاهل و پدر یک دختر ۷ ساله به نام «سما» بود. خانواده سعید باهم به این مراسم رفتند، اما در ورودی میدان، زنان و مردان از هم جدا می‌شدند و او هم از دختر و همسرش جدا شد. چند ساعت بعد اما خبر به مهدی، برادر سعید، رسید: «به موبایل سعید زنگ می‌زدیم و جواب نمی‌داد. بیمارستان به بیمارستان می‌گشتیم که یکی از آشنایان حدود ساعت ۱۱، ۱۲ همان روز سه‌شنبه به من زنگ زد و گفت: کاپشن و گوشی سعید در بیمارستان است، بیمارستان شفا. رفتم و هرچه گشتیم در بیمارستان نبود. رفتیم در سردخانه بیمارستان شفا که جنازه‌اش آنجا بود».
                                خانواده سعید دو روز بعد او را در کرمان به خاک سپردند و حالا دخترش هر روز سراغ پدرش را می‌گیرد: «همین دیروز دختر سعید به من گفت: عمو، یعنی من دیگر هیچ‌وقت بابایم را نمی‌بینم. تا سیرجان فقط گریه کرد، اما کاری است که شده و باید کنار بیاییم».
                                خانواده سعید هم مانند ده‌ها جان‌باخته این مراسم یک خواسته دارند و آن شهید اعلام‌ شدن سعید است. مهدی دراین‌باره می‌گوید: «بعد از مراسم تشییع، امام‌جمعه و خیلی از مدیران کرمان آمدند. برای عرض تسلیت آمدند و چیزی نگفتند. یکی، دو بار از فرمانداری مدارک خواستند و برایشان بردیم. گفتند قرار است که هزینه‌ای برای کفن‌ و دفن پرداخت شود».
                                او می‌گوید تاکنون مقصری اعلام نشده و حتی خبری از اعلام شهادت هم به آنها داده نشده است: «من که نمی‌توانم برادرم را زنده کنم و نمی‌توانند هم او را زنده کنند. با بی‌مسئولیتی این اتفاق تلخ رخ داده و من می‌خواهم فرزندش را تنها نگذارند و شهید اعلام شود. خودش که رفت، حداقل بچه‌اش پشتیبان داشته باشد».


                                کد خبر 479392

                                نظر

                                در حال کار...
                                X