پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی
گرایش چپ خواهان برابری در توزیع ثروت و قدرت هست. به تفکری که چنین خواسته هایی داره چپ گفته میشه. از نظر من مشخصا گروههایی از مردم در همه زمانها خواهان چنین برابری بودن. اما در یکی دو سده اخیر به لطف پیشرفت دنیا در عرصه های مختلف امکان ابراز این تفکر و خواسته بیشتر از گذشته شده.
در ایران هم در دوره هایی فضای روشنفکری عمدتا در اختیار نیروهای چپ و کمونیست بوده. لذا گروههای مختلفی از مردم تحت تاثیر گرایش چپ قرار میگرفتن. گروههای سیاسی هم، مثل حزب توده در این بین قطعا نقش زیادی داشتن. فضای روشنفکری در کشورهای دیگه هم در ابن بین بی تاثیر نبوده. خیلی از دانشجویانی که در ان سالها به کشورهای دیگه برای تحصیل مهاجرت میکردن تحت تاثیر این گرایش فکری قرار میگرفتن.
در سالهای دهه چهل و پنجاه جنبش چپ در ایران تحت تاثیر گروههای رادیکالی بود که به مبارزه مسلحانه معتقد بودند و میخواستند یک جامعه مارکسیستی، یک جامعه کمونیستی بیطبقه به رهبری طبقه پرولتاریا به وجود بیاورند. گروههایی مثل چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق و گروههای کوچک دیگه ای که تحت تاثیر جو بوجود امده ناشی از جنگ های چریکی و پارتیزانی در ویتنام، امریکای لاتین و فلسطین به مبارزه مسلحانه رو اورده بودن. حتی یه تعدادی از این گروهها مثل مجاهدین خلق افرادشون برای اموزش به گروههای فلسطینی مراجعه میکردن و اونجا اموزش می دیدن. این گروهها هیچوقت به اهدافی هم که اون زمان اعلام میکردن نرسیدن.
از میان این گروهها در وابستگی حرب توده به شوروی هیچ تردیدی وجود نداره. لذا به راحتی میتونیم بگیم این گروه یک گروه مزدور بوده. طیف دیگری از افراد که تحت تاثیر جریانهای فکری موجود در کشورهای دیگه، به زعم خودشون دارای گرایش چپ بودن، به تنها چیزی که فکر نمیکردن شرایط اون دوره ایران بود.
گروههای چپ ایران عملا در اواسط دهه پنجاه تحت کنترل رژیم پهلوی بودن. به قول معروف در اون زمان عمر یک چریک حداکثر به شش ماه هم نمی رسید. خیلی از سران و اعضا سازمانهای فدایی خلق و مجاهدین خلق یا کشته و یا در زندان بودن. تا سال 1355 هیچ نشانه ای از وقوع یک انقلاب در ایران دیده نمی شد. اما از سال 1356 به مرور اتفاقاتی رخ داد که با شیوه های اشتباه و غیر معمول شاه منجر به یک آشوب شد. زمانی که به قول معروف سنگ ها بسته و سگها ازاد شدن.
لذا اگه بخوایم هر آن چیزی را که منجر شورش شد رو بررسی کنیم باید از بعد از سال 1355 مورد بررسی قرار بگیره. و تا قبل از این تاریخ نمیتوان نقش موثری رو برای گروههای چپ و یا هر گروه دیگری رو در نظر گرفت.
اما یه مطلب دیگه رو هم اضافه کنم. اگه بخوایم یک جریان فکری رو بررسی کنیم، به چه شکل میتونیم نقش بازیگران اون رو نادیده بگیریم؟! چطور می تونیم شخصیت و طرز فکر بازیگران اون رو نادیده بگیریم؟!
برای مثال غلامحسین ساعدی! فردی که در مطب خودش با بعضی از مراجعینش رابطه جنسی برقرار میکرد. مثلا با همسر بکی از دوستان صمیمیش. یا فرد دروغ گویی مثل ال احمد که بعدا رنگ هم عوض کرد. یا فرد معلوم الحالی مثل شریعتی. خوب از چنین شخصیت هایی چه انتظاری میشه داشت. صرفا میشه پذیرفت که اینها معروف بودن. ولی نمیشه پذیرفت که اینها با چنین شخصیتهایی توان ایجاد تغییر در سبک حکمرانی در یک کشور رو داشته باشن.
گرایش چپ خواهان برابری در توزیع ثروت و قدرت هست. به تفکری که چنین خواسته هایی داره چپ گفته میشه. از نظر من مشخصا گروههایی از مردم در همه زمانها خواهان چنین برابری بودن. اما در یکی دو سده اخیر به لطف پیشرفت دنیا در عرصه های مختلف امکان ابراز این تفکر و خواسته بیشتر از گذشته شده.
در ایران هم در دوره هایی فضای روشنفکری عمدتا در اختیار نیروهای چپ و کمونیست بوده. لذا گروههای مختلفی از مردم تحت تاثیر گرایش چپ قرار میگرفتن. گروههای سیاسی هم، مثل حزب توده در این بین قطعا نقش زیادی داشتن. فضای روشنفکری در کشورهای دیگه هم در ابن بین بی تاثیر نبوده. خیلی از دانشجویانی که در ان سالها به کشورهای دیگه برای تحصیل مهاجرت میکردن تحت تاثیر این گرایش فکری قرار میگرفتن.
در سالهای دهه چهل و پنجاه جنبش چپ در ایران تحت تاثیر گروههای رادیکالی بود که به مبارزه مسلحانه معتقد بودند و میخواستند یک جامعه مارکسیستی، یک جامعه کمونیستی بیطبقه به رهبری طبقه پرولتاریا به وجود بیاورند. گروههایی مثل چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق و گروههای کوچک دیگه ای که تحت تاثیر جو بوجود امده ناشی از جنگ های چریکی و پارتیزانی در ویتنام، امریکای لاتین و فلسطین به مبارزه مسلحانه رو اورده بودن. حتی یه تعدادی از این گروهها مثل مجاهدین خلق افرادشون برای اموزش به گروههای فلسطینی مراجعه میکردن و اونجا اموزش می دیدن. این گروهها هیچوقت به اهدافی هم که اون زمان اعلام میکردن نرسیدن.
از میان این گروهها در وابستگی حرب توده به شوروی هیچ تردیدی وجود نداره. لذا به راحتی میتونیم بگیم این گروه یک گروه مزدور بوده. طیف دیگری از افراد که تحت تاثیر جریانهای فکری موجود در کشورهای دیگه، به زعم خودشون دارای گرایش چپ بودن، به تنها چیزی که فکر نمیکردن شرایط اون دوره ایران بود.
گروههای چپ ایران عملا در اواسط دهه پنجاه تحت کنترل رژیم پهلوی بودن. به قول معروف در اون زمان عمر یک چریک حداکثر به شش ماه هم نمی رسید. خیلی از سران و اعضا سازمانهای فدایی خلق و مجاهدین خلق یا کشته و یا در زندان بودن. تا سال 1355 هیچ نشانه ای از وقوع یک انقلاب در ایران دیده نمی شد. اما از سال 1356 به مرور اتفاقاتی رخ داد که با شیوه های اشتباه و غیر معمول شاه منجر به یک آشوب شد. زمانی که به قول معروف سنگ ها بسته و سگها ازاد شدن.
لذا اگه بخوایم هر آن چیزی را که منجر شورش شد رو بررسی کنیم باید از بعد از سال 1355 مورد بررسی قرار بگیره. و تا قبل از این تاریخ نمیتوان نقش موثری رو برای گروههای چپ و یا هر گروه دیگری رو در نظر گرفت.
اما یه مطلب دیگه رو هم اضافه کنم. اگه بخوایم یک جریان فکری رو بررسی کنیم، به چه شکل میتونیم نقش بازیگران اون رو نادیده بگیریم؟! چطور می تونیم شخصیت و طرز فکر بازیگران اون رو نادیده بگیریم؟!
برای مثال غلامحسین ساعدی! فردی که در مطب خودش با بعضی از مراجعینش رابطه جنسی برقرار میکرد. مثلا با همسر بکی از دوستان صمیمیش. یا فرد دروغ گویی مثل ال احمد که بعدا رنگ هم عوض کرد. یا فرد معلوم الحالی مثل شریعتی. خوب از چنین شخصیت هایی چه انتظاری میشه داشت. صرفا میشه پذیرفت که اینها معروف بودن. ولی نمیشه پذیرفت که اینها با چنین شخصیتهایی توان ایجاد تغییر در سبک حکمرانی در یک کشور رو داشته باشن.
نظر