پاسخ : تاثیر متغیرهای اقتصاد کلان بر بازار سرمایه
نتیجهگیری
مساله ما این است که چطور میتوانیم از آن هشت موضوع عبور کنیم. هر راهی باید معطوف به چگونگی حل این مساله باشد. میدانیم درآمدهای نفتی ما کاهش پیدا میکند پس باید فکر کنیم که چگونه منابع را تجهیز کنیم و چگونه بتوانیم از چالش بزرگ اشتغال عبور کنیم. دولت دیگر منابع زیادی در اختیار ندارد که بتواند تقسیم کند. یک حالت این است که دولتی بدون منابع مالی کافی اما متمایل به قواعد قبلی مداخله اقتصادی داشته باشیم. یعنی دولت هنوز متوجه نشده باشد که دیگر آن ابزارهای قبلی را ندارد اما میخواهد همچنان ژستی بگیرد که گویی منابع قبلی را دارد. این خود میتواند مسالهساز باشد. حالت دوم دولتی با منابع مالی ضعیف و اقتصاد غیررسمی بزرگ و یا حالت دیگر دولتی مجهز به قابلیتهای قابل لمس مدرن که بر اساس قواعد امروزی بخواهد کار بکند و بخواهد صنعت و اقتصاد را بر پایه آن راهاندازی کند. در دیدمانهای جدید میتوانیم چهار محور برای دولت داشته باشیم: تاثیرپذیری کامل هدفهای سیاسی از اهداف توسعه اقتصادی، تغییر پارادایم در روابط بینالمللی، نزدیکی بیش از پیش دو مفهوم قدرت سیاسی و توانمندی اقتصادی و افزایش قدرت بخش خصوصی. پارادایم غالب این روزها در روابط بینالملل «وابستگی متقابل» است. یعنی دو اقتصاد به یک میزان به یکدیگر وابسته باشند. چهار محوری که ذکر شد ویژگیهایی است که دنیای امروز خودش را با آنها تعریف میکند. در استراتژی توسعه صنعتی ما دو دایره کشیده و گفته بودیم که این دو تا دایره در چه موقعیتی نسبت به هم قرار دارند؟ یک دایره اهداف بخش خصوصی و دیگری اهداف سیاستمدارهای کشور بود. در یک حالت گفتیم که این دو دایره با هم هیچ تقاطعی ندارند. یک حالت دیگر این است که این دو دایره با هم فصل مشترک دارند و یک حالت این است که هر دو با هم منطبق هستند. ما کدام شکل هستیم؟ قبلاً میشد این دو جدا از هم باشند چون نفت این ارتباط را برقرار میکرد. اینکه با هم تداخل دارند بیشتر شبیه به سیستم امارات است که در واقع سیاستمدارها در توسعه اقتصادی ذینفع هستند یا کشورهایی که دولتها از دل بخش خصوصی درمیآیند. ما نتوانستیم در این مجموعه جای خودمان را پیدا بکنیم در نتیجه همیشه تنظیمات به صورت موقتی در کشور ما صورت گرفته و نتوانسته است آن نقش اساسی را ایفا کند. خلاصه اینکه اصلاحاتی که باید طی سالیان متمادی به تدریج در اقتصاد ما با هزینههای کم انجام میشد انباشته شده است و فشار آن در چند سال آینده ظاهر میشود. ما ناچار از اعمال آن اصلاحات هستیم. با این نظام چندنرخی نمیشود 10 سال دیگر ادامه داد؛ با قیمت انرژی به شکل موجودش نمیشود 10 سال دیگر ادامه داد؛ نمیشود بدهی سیستم بانکی ما به بانک مرکزی مدام افزایش پیدا بکند؛ نمیشود تورم ما دورقمی بماند یا سهرقمی بشود؛ نمیشود این مسیر را ادامه داد. ما به ناچار باید حجم انبوهی از اصلاحات بزرگ اقتصادی را ظرف سالهای آینده در اقتصاد انجام دهیم و همزمان با این اصلاحات احتیاج به ایجاد شغل در مقیاس بزرگ داریم. ما دو مساله راجع به اشتغال داریم یکی اینکه چطور میتوانیم حداکثر شغل ممکن را ایجاد کنیم که به نظر من در بهترین حالت بیش از 500 هزار شغل در سال نخواهد بود. مساله دیگر هم این است که چگونه آن گروهی را که نمیتوانند کار پیدا بکنند مدیریت کنیم. اصلاً چه راهی میشود پیدا کرد؟ آیا مثل کانادا و استرالیا که مهاجرپذیر شدند ما باید مهاجرفرست بشویم؟ در نهایت ما باید این ماشین را در حین حرکت تعمیر کنیم در حالی که یک نیروی بیرونی هم این ماشین را نگه داشته و نمیگذارد حرکت کند. سه دسته مساله یعنی چالشهای بینالمللی، مساله اشتغال و انباشته شدن اصلاحات اقتصادی که در اقتصاد ما باید انجام بشود مجموعه شرایط چند سال آینده ما را تشکیل داده است. خروج از این وضعیت محتاج این است که نهتنها هر چه قابلیت در داخل کشور هست جمع بکنیم بلکه از جای دیگر هم کمک گرفت. چند سال آینده میتواند برای کشور بسیار سرنوشتساز باشد.
نتیجهگیری
مساله ما این است که چطور میتوانیم از آن هشت موضوع عبور کنیم. هر راهی باید معطوف به چگونگی حل این مساله باشد. میدانیم درآمدهای نفتی ما کاهش پیدا میکند پس باید فکر کنیم که چگونه منابع را تجهیز کنیم و چگونه بتوانیم از چالش بزرگ اشتغال عبور کنیم. دولت دیگر منابع زیادی در اختیار ندارد که بتواند تقسیم کند. یک حالت این است که دولتی بدون منابع مالی کافی اما متمایل به قواعد قبلی مداخله اقتصادی داشته باشیم. یعنی دولت هنوز متوجه نشده باشد که دیگر آن ابزارهای قبلی را ندارد اما میخواهد همچنان ژستی بگیرد که گویی منابع قبلی را دارد. این خود میتواند مسالهساز باشد. حالت دوم دولتی با منابع مالی ضعیف و اقتصاد غیررسمی بزرگ و یا حالت دیگر دولتی مجهز به قابلیتهای قابل لمس مدرن که بر اساس قواعد امروزی بخواهد کار بکند و بخواهد صنعت و اقتصاد را بر پایه آن راهاندازی کند. در دیدمانهای جدید میتوانیم چهار محور برای دولت داشته باشیم: تاثیرپذیری کامل هدفهای سیاسی از اهداف توسعه اقتصادی، تغییر پارادایم در روابط بینالمللی، نزدیکی بیش از پیش دو مفهوم قدرت سیاسی و توانمندی اقتصادی و افزایش قدرت بخش خصوصی. پارادایم غالب این روزها در روابط بینالملل «وابستگی متقابل» است. یعنی دو اقتصاد به یک میزان به یکدیگر وابسته باشند. چهار محوری که ذکر شد ویژگیهایی است که دنیای امروز خودش را با آنها تعریف میکند. در استراتژی توسعه صنعتی ما دو دایره کشیده و گفته بودیم که این دو تا دایره در چه موقعیتی نسبت به هم قرار دارند؟ یک دایره اهداف بخش خصوصی و دیگری اهداف سیاستمدارهای کشور بود. در یک حالت گفتیم که این دو دایره با هم هیچ تقاطعی ندارند. یک حالت دیگر این است که این دو دایره با هم فصل مشترک دارند و یک حالت این است که هر دو با هم منطبق هستند. ما کدام شکل هستیم؟ قبلاً میشد این دو جدا از هم باشند چون نفت این ارتباط را برقرار میکرد. اینکه با هم تداخل دارند بیشتر شبیه به سیستم امارات است که در واقع سیاستمدارها در توسعه اقتصادی ذینفع هستند یا کشورهایی که دولتها از دل بخش خصوصی درمیآیند. ما نتوانستیم در این مجموعه جای خودمان را پیدا بکنیم در نتیجه همیشه تنظیمات به صورت موقتی در کشور ما صورت گرفته و نتوانسته است آن نقش اساسی را ایفا کند. خلاصه اینکه اصلاحاتی که باید طی سالیان متمادی به تدریج در اقتصاد ما با هزینههای کم انجام میشد انباشته شده است و فشار آن در چند سال آینده ظاهر میشود. ما ناچار از اعمال آن اصلاحات هستیم. با این نظام چندنرخی نمیشود 10 سال دیگر ادامه داد؛ با قیمت انرژی به شکل موجودش نمیشود 10 سال دیگر ادامه داد؛ نمیشود بدهی سیستم بانکی ما به بانک مرکزی مدام افزایش پیدا بکند؛ نمیشود تورم ما دورقمی بماند یا سهرقمی بشود؛ نمیشود این مسیر را ادامه داد. ما به ناچار باید حجم انبوهی از اصلاحات بزرگ اقتصادی را ظرف سالهای آینده در اقتصاد انجام دهیم و همزمان با این اصلاحات احتیاج به ایجاد شغل در مقیاس بزرگ داریم. ما دو مساله راجع به اشتغال داریم یکی اینکه چطور میتوانیم حداکثر شغل ممکن را ایجاد کنیم که به نظر من در بهترین حالت بیش از 500 هزار شغل در سال نخواهد بود. مساله دیگر هم این است که چگونه آن گروهی را که نمیتوانند کار پیدا بکنند مدیریت کنیم. اصلاً چه راهی میشود پیدا کرد؟ آیا مثل کانادا و استرالیا که مهاجرپذیر شدند ما باید مهاجرفرست بشویم؟ در نهایت ما باید این ماشین را در حین حرکت تعمیر کنیم در حالی که یک نیروی بیرونی هم این ماشین را نگه داشته و نمیگذارد حرکت کند. سه دسته مساله یعنی چالشهای بینالمللی، مساله اشتغال و انباشته شدن اصلاحات اقتصادی که در اقتصاد ما باید انجام بشود مجموعه شرایط چند سال آینده ما را تشکیل داده است. خروج از این وضعیت محتاج این است که نهتنها هر چه قابلیت در داخل کشور هست جمع بکنیم بلکه از جای دیگر هم کمک گرفت. چند سال آینده میتواند برای کشور بسیار سرنوشتساز باشد.
نظر