****** زنگ تفريح بورسي ******

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • بابک 52
    ستاره‌دار (27)
    • Mar 2011
    • 17028

    #106
    شماره ناشناس
    ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
    -بله ،شما؟
    -من داداشتم ،صبر کن بیام خونه، حسابتو میرسم .
    شماره ناشناس بعدی :
    ... -دوست پسر داری؟
    -نه نه اصلا
    -من دوست پسرتم ……واقعا که …:(
    -عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
    - خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….:دی
    The greater the risk ، The greater the reward

    هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

    نظر

    • بابک 52
      ستاره‌دار (27)
      • Mar 2011
      • 17028

      #107
      دقت کردین وقتی میخوان یه کار رو بی سر و صدا و مخفیانه انجام بدین

      از غضروفای بدنتون گرفته تا فرش زیر پاتون تولید سر و صدا
      میکنن؟؟؟
      The greater the risk ، The greater the reward

      هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

      نظر

      • بابک 52
        ستاره‌دار (27)
        • Mar 2011
        • 17028

        #108
        تفکر سگ و گربه ای:
        طرز فکر یه سگ: این آدما به من غذا میدن ؛نوازشم میکنن؛دوسم دارن ؛پس اونا خدای من هستن

        طرز فکر یه گربه:
        این آدما به من غذا میدن؛نوازشم میکنن؛دوستم دارن پس من خدای اونا هستم...

        ... عده ای از آدما هم از همین نوع طرز تفکر برخوردارن

        عده ای خودشونو به خاطر توجه دیگران مدیون تصور میکنن

        و عده ای به خاطر همین موضوع دچار خود بزرگ بینی های کاذب میشن :( ___¡!@
        The greater the risk ، The greater the reward

        هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

        نظر

        • بابک 52
          ستاره‌دار (27)
          • Mar 2011
          • 17028

          #109
          شبی یک خانم در فرودگاه منتظر پرواز هواپیمای خود بود . تا پرواز این هواپیما هنوز چند
          ساعت باقی مانده بود . او یک جعبه بیسکویت خرید و برای خواندن کتاب در یک جا نشست.

          هنگام خواندن کتاب متوجه شد مردی که در کنارش نشسته است بدون اجازه بیسکویتی از جعبه اش برداشته و می خورد.

          این خانم وانمود کرد که متوجه موضوع نشده است . زیرا نمی خواست خشمگین شود .

          او ضمن خواندن کتاب و خوردن بیسکویت، به ساعت نگاه کرد. زمان... کم کم در حال گذر بود .

          در عین حال مرد کماکان بیسکویت می خورد . این بار او جداً عصبانی شد و فکر کرد که اگر من تا این اندازه بخشنده نباشم، آن مرد کم کم مرا کتک نیز خواهد زد. او یک بیسکویت می خورد و آن مرد نیز یک بیسکویت می خورد. هنگامی که فقط یک بیسکویت باقی مانده بود ، مرد لبخندی زد و آخرین بیسکویت را برداشته و آن را نصف نموده و نیمی را به این خانم داد. خانم فکر کرد که این مرد خیلی بی شرمانه رفتار می کند و حتی ابراز تشکر هم نمی نماید .

          وقت سوار شدن به هواپیما رسید. هنگامی که در جای خود در هواپیما نشست و کیفش را باز نمود، نمی توانست نفس بکشد. او متوجه شد که جعبه بیسکویتش هنوز دست نخورده در کیفش است
          The greater the risk ، The greater the reward

          هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

          نظر

          • بابک 52
            ستاره‌دار (27)
            • Mar 2011
            • 17028

            #110
            کـــی میگـــه جنـــس مــــردا خــرابــه !!!!!!!!
            زن با عصبانیت پای تلفن : "این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!"

            مرد : "عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشانش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم، اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟! "
            ...
            ...
            زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : " بله عشقم..."

            مرد : "من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!"
            The greater the risk ، The greater the reward

            هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

            نظر

            • *سامان*
              عضو فعال
              • May 2011
              • 4691

              #111
              وقتی ﺷﻤﺎ ﺗﻠﻔﻨﺘﻮﻧﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﯾﻦ ﯾﺎ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ؟
              %۵۰ ﺷﻤﺎ ﻣُﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ!
              %۴۹٫۵ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﺪ!
              %۰٫۵ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﮕﺘﻮﻧﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯾﺪ ﯾﺎ ﺷﺎﺭﮊ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻩ

              مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


              نظر

              • *سامان*
                عضو فعال
                • May 2011
                • 4691

                #112
                شب جلو تلویزیون خوابم برده بود
                مامانم اومد ساعت 2 نصفه شب پتو انداخت روم بوسم کرد ، کلی هم قربون صدقم رفت بعد موقع رفتن پامو لگد کرد، داد زدم و گفتم : اهههههههههههه پام داغون شد
                جواب داد: خاک تو سرت کنن آخه اینجا جای خوابه؟

                مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                نظر

                • *سامان*
                  عضو فعال
                  • May 2011
                  • 4691

                  #113
                  سرگذشت یک شلوار در اصفهان
                  شلوار"شلوارک"شرت"دم کنی"دستمال".دستگیره"نخ دندون!!


                  الان مصطفي مياد
                  مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                  نظر

                  • *سامان*
                    عضو فعال
                    • May 2011
                    • 4691

                    #114
                    به يارو می گن : شما آشغالاتون رو تو چی می ریزید ؟
                    می گه : لای نون
                    می گن : لای نون ؟
                    می گه : نمی دونم ، لای نون یا نای لون



                    مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                    نظر

                    • *سامان*
                      عضو فعال
                      • May 2011
                      • 4691

                      #115
                      مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟
                      مادره میگه: پسرم دیپلماته پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چی؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش روگرفته همینطوری ماته
                      مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                      نظر

                      • *سامان*
                        عضو فعال
                        • May 2011
                        • 4691

                        #116
                        از بچه یه آخونده میپرسن بابات چیکارست روش نمیشده بگه آخونده میگه کمربند مشکی قرآن داره


                        مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                        نظر

                        • *سامان*
                          عضو فعال
                          • May 2011
                          • 4691

                          #117
                          وقتی دخترا دور هم خلوت میکنند!!!!



                          ۱- وای این انگشتر رو کی خریده ؟ چقدر قشنگه !!!!!
                          ۲- وای الهام جون نبودی امروز من با اون پسره قرار داشتم . اینقدر با هم حرفزدیم . حتی اسم بچه هامون هم انتخاب کردیم
                          ۳- من خیلی دلم میخواد آی دی این پسره رو بدست بیارم تا باهاش چت کنم .
                          ۴- امروز یه پسره خوشتیپ و با کلاس توی دانشگاهمون اومده بود . هر چی عشوه و ناز کردم براش تحویلم نگرفت . مگه من خوشکل نیستم
                          ۵- سارا دیدی چه پسره مودبی توی فروشگاه بود . حتی توی صورتمون هم نگاه نکرد . خیلی پسره سر به زیری بود من که دلم پیشش گیر کرده
                          ۶- مینا دختر با خودت چیکار کردی . چرا این همه چاق شدی . حالا باید بری بدن سازی اندامت رو بسوزونی تا این لباسهای تنگی که گرفتی اندازه ی تنت بشه
                          ۷- راستی شیلا امشب میایی خونه ی ما . امشب جشن تولد منه . حتما بیا . چون میخواهیم کلی برقصیم
                          مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                          نظر

                          • مجيد رادمنش
                            مدیر (6)
                            • Oct 2010
                            • 4902

                            #118
                            نفت و گاز پارسيان تير خلاص:

                            دل و دماغ نوشتن ندارم اما به هرحال اين دريچه كوچك هم نبايد به روي خودمون ببنديم .

                            اين جناب استاد شاملو هم ما را تنها گذاشت .

                            اين روزها به هر طريقي دولت در صدد جمع كردن نقدينگي مخرب از جامعه است .

                            اوراقهاي مشاركت 20 درصدي سودهاي 20درصدي پيش فروش سكه و....

                            ورود دستپاچه شركتهاي اصل 44 به هر زور ضربي و جمع كردن همين چندرغاز نقدينگي موجود در بورس و حال تير خلاص : نفت وگاز پارسيان

                            هر روز بدتر از ديروز

                            خودرويها :در قهقهراي دره سقوط زامياد سايپا خودرو ...

                            بانكي ها :نفسهاي به شماره افتاده

                            پتروشيمي ها :دست و پا ميزنند پرديس طلايي كرمانشاه تازه وارد شاراك ليدر و..

                            سيمانيها :تا اومد بازار قدر اين قداره بندهاي دوران كج كلاه خان را يابد دوباره به فراموشي رفت

                            فولاد: تاكي آب ديده شوند اين آهني هاي گداخته آن فخوز دوباره به جيب برگشته و يا آن مباركه نامبارك شده . در عجبم چطور فولادي خود را ميفروشي و آن ذوب شده آهني را ميخري با آن جمعيت فسيل شده و زيان انباشه از گرد وغبار ماندگي در قرون وسطي را !

                            نيشتر بزن برجان من : اين داروييهاي شفابخش ديگر شفا نميدهند چه شد درازك طلايي يا آن دلقمان جادويي و يا آن وپخش بزرگ؟

                            چه ميخندي ايستگاه آخر ؟

                            ميخندي بر ديگر نمادها چون سبزي آنها قرمز؟ تو خود آخرين قرباني هستي اين ساختمان بدبخت تو خود در صفي و آخر از همه سبز شدي و آخر از همه قرمز خواهي شد خواهي وساخت باش خواهي ثتران باش يا ...

                            اين حامياني كه خود حامي ندارند كجايند

                            اين سرمايه گذاريهاي بي سرمايه اين بي غيرتان بي صفت كه در منفي بازار منفي ترند اين صاحبان بي صاحب چه شد آن بزرگ بازار را كه چون سرش را بلند ميكرد برق چشمانش راه ديگران را روشن ميكردو با نور اميدش شاخصي را همراه ميساخت كجاي اي اخابر بزرگ حجمت كجا رفت برخيز اين بازار منتظر يك ناجيست

                            آنانكه ادعايي داشتند بستن نماد خود را تا ندهند دست كمك بر نانان اين بازار ناكس .

                            بازار پر شد زناكسان اي پاكسان شوينده تو كجايي كه بشويي اين همه نامردي بوعلي را كه دي هم نتوانست بوغعلي را بوعلي كند حيف از سيناي بزرگ

                            مارا باش كه پيش كي بيمه كرديم خود را ! تو را ديگر چه شد اي پارسيان تو كه دانا نبودي اسيا نبودي تو هم آره؟

                            شما به كجا فرار كرديد اين صاميد اي ماهان .. شما كه بنا بود در روزهاي سخت هميشه در كنارم باشيد شما را به چه جرمي بستن ؟

                            ديگر شهابي نيست تا شهر را روشن كند.

                            ديگر بخاري از بوتان بلند نميشود

                            راستي پلوله چرا باز است اين دريده دوران عبده تبريزي عجب اينه عبرتيست چرا كسي عبرت نگرفت اصلا قرار نيست عبرتي در ميان باشد عبرت را دوباره بايد پيدا كرد در دانا در حفارس در ...

                            زياده گفتم شايد نمادم بايد بسته شود براي شفاف سازي
                            :"> ........ نقل قول
                            آخرین ویرایش توسط مجيد رادمنش؛ 2012/02/14, 13:32.
                            یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                            نظر

                            • *سامان*
                              عضو فعال
                              • May 2011
                              • 4691

                              #119
                              شكسپير ميگه:هر وقت زنت گريه ميكنه بدون كه ميخاد خرت كنه و هروقت ميخنده مطمئن باش خرت كرده
                              مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                              نظر

                              • *سامان*
                                عضو فعال
                                • May 2011
                                • 4691

                                #120
                                فيزيك خيلي آسون ميشد اگه به جاي سيب درخت رو سر انيشتن ميفتاد
                                مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                                نظر

                                در حال کار...
                                X