****** زنگ تفريح بورسي ******

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • *سامان*
    عضو فعال
    • May 2011
    • 4691

    #121
    به كوچه اي وارد ميشدم كه پيرمردي از آن خارج ميشد...پيرمرد گفت نرو بن بست است گوش نكردم و رفتم...بن بست بود برگشتم....به سر كوچه كه رسيدم پير شده بودم
    مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


    نظر

    • *سامان*
      عضو فعال
      • May 2011
      • 4691

      #122
      اولين سوال دخترا در شروع ترم:استاد منابع امتحاني چيا هست؟

      اولين سوال پسرا از استاد در شروع ترم:استاد نهو نيمو 10 ميدين؟
      مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


      نظر

      • *سامان*
        عضو فعال
        • May 2011
        • 4691

        #123
        مردم دنيا زمان رو 3 حالت ميبينن اما ما ايرانيا 4 حالت:زمان گذشته زمان حال زمان آينده زمان شاه
        مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


        نظر

        • *سامان*
          عضو فعال
          • May 2011
          • 4691

          #124
          معلم:10 تا سيب داريم من 9 تاشو ميخورم چنتا سيب ميمونه؟

          شاگرد:همون يكي رو هم بردار بخور بدبخت سيب نخورده
          مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


          نظر

          • *سامان*
            عضو فعال
            • May 2011
            • 4691

            #125



            ولنتاين مبارك همتون باشه





            مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


            نظر

            • کوثر
              عضو عادی
              • Dec 2011
              • 251

              #126
              امروز ولنتیام کوفتمون شد

              نظر

              • amirreza6790
                عضو فعال
                • Dec 2011
                • 328

                #127
                در اصل توسط کوثر پست شده است View Post
                امروز ولنتیام کوفتمون شد
                پره مامور بود آدم خودش میترسید تنها بره چه برسه با زیدش!

                ما ولنتاینمونو انداختیم هفته دیگه =))=))
                هميشه بايد به خريدار ها و فروشنده هاي سهم شك داشت!!:-?..شايد خوده فرشنده همان خريدار است!!:-w

                نظر

                • مصطفی مصری پور
                  عضو فعال
                  • Mar 2012
                  • 6951

                  #128
                  یکم صبر میکردید 29 بهمن میرفتید که سپندار مذگان باشه!
                  وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

                  نظر

                  • *سامان*
                    عضو فعال
                    • May 2011
                    • 4691

                    #129
                    وقتی فیلم عروسیم رو از آخر به اول می بینم خیلی حال می ده
                    زنم حلقه اش رو در میاره می ده به من و می ره خونه باباش !
                    مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                    نظر

                    • *سامان*
                      عضو فعال
                      • May 2011
                      • 4691

                      #130
                      شب امتحان خوابگاه دخترا:

                      چهار بار دوره کردم ..میفهمی چهاربار.. نتونستم دوره پنجمو بزنم!
                      مهناز جون اون کتابو بده به من(صدای هق هق و گریه)
                      شب امتحان خوابگاه پسرا:
                      ( ساعت ۲ نیمه شب همراه با دود قلیون ) بوزینه مگه بهت نمیگم رد بده! شاهش دست من بود!!
                      مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                      نظر

                      • *سامان*
                        عضو فعال
                        • May 2011
                        • 4691

                        #131
                        دارم میرم تو دانشگاه یارو دم در جلومو گرفته میگه آقا شما دانشجوی همین دانشگاهید؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دانشجوی دانشگاه آکسفوردم، درس تفسیر قرآن رو اینجا واحد میهمان گرفتم !
                        مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                        نظر

                        • *سامان*
                          عضو فعال
                          • May 2011
                          • 4691

                          #132
                          شيخ و مريدان


                          نقل است روزی شیخ و مریدان در جایگاه ویژه استادیوم آزادی بازی
                          آبی و قرمز را به نظاره بنشسته بودند

                          که ناگاه بادی عظیم وزیدن گرفت و جمله مریدان حامی تیم آبي را با خود ببُرد.
                          مریدان قرمزدوست را.. دیدن این صحنه بسیار خوش آمد.
                          پس شیخ را پرسیدند: یا شیخ، حکمت چیست که این باد، آبيان با خود ببُرد و ما بر جای خویشتن استوار مانده ایم؟
                          آیا جز این است که ما حقیم و آنان باطل؟
                          فرمود: ای غافلان، شاد مشوید و دل خوش مدارید که شما خود سوراخید و باد از میان سوراخهایتان عبور همی کند و این گونه است که بر جای ماندید ولی آبي ها همانا استوارانند ... و مریدان نعرهها زدندوچنتا نقطه
                          مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                          نظر

                          • داش مهدی
                            عضو فعال
                            • Jan 2011
                            • 595

                            #133
                            ساده جان
                            تشکر فراوان بابت مطالب جالبتون که تو این اوضاع احوال یکم روحیه آدمو عوض میکنید. تو سایت همسایه تو تاپیک صدرا حرف از قرص زیرزبونی و نوار قلب و این جور چیزاست، اما ماشاا... اینجا همه چی آرومه.ضمنا اون حرکت دیروزتون روی وشمالح که صد تا دونه برداشتید در حد تیم ملی بود.
                            مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

                            نظر

                            • *سامان*
                              عضو فعال
                              • May 2011
                              • 4691

                              #134
                              ● سنگتراش و آرزوهایش



                              روزی، سنگتراشی که از کار خود ناخرسند بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانهی بازرگانی گذر میکرد. در باز بود و او خانهی باشکوه، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود افسوس خورد.
                              با خود گفت: «این بازرگان چقدر توانمند است!» و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان باشد.
                              در یک لحظه، به فرمان خدا او به بازرگانی با جاه و جلال تبدیل شد!
                              تا مدتها فکر میکرد که از همه توانمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا گذر کرد، او دید که همهی مردم به حاکم احترام میگذارند حتا بازرگانان.
                              مرد با خودش فکر کرد: «کاش من هم یک حاکم بودم، آن هنگام از همه توانمندتر میشدم!» در همان لحظه، او تبدیل به حاکم توانگر شهر شد. در حالیکه روی تخت روانی نشسته بود و مردم همه به او تعظیم میکردند، احساس کرد که نور خورشید او را میآزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر توانمند است.
                              او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با همهی توان سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
                              پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است و آرزو کرد که تبدیل به ابری بزرگ شود و آنچنان شد.
                              کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این سو و آن سو هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و باد شد. ولی هنگامی که به نزدیکی صخرهی سنگی رسید، دیگر توان تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که توانمندترین چیز در دنیا، صخرهی سنگی است و به سنگی بزرگ دگرگون شد.
                              همانگونه که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خـُرد میشود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!
                              مرا گر دولت عالم ببخشند .... برابر با نگاه مادرم نيست


                              نظر

                              • کیوان
                                ستاره دار (1)
                                • Jun 2011
                                • 5095

                                #135
                                از خونه زنگ زدم فست فودغذا بیارن ، طرف میگه بفرستم واستون؟؟؟؟
                                میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آپلود کن و لینکشو بده دانلود میکنم!
                                :d
                                ما را به چوب و رخت شبانی فریفته اند ، این گرگ سالهاست که با گله آشناست

                                نظر

                                در حال کار...
                                X