دکتــــــــــر علــــــی شریعتــــــــــی

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • SSAALLEEHH
    عضو فعال
    • Jul 2025
    • 382

    #16
    :x

    نظر

    • SSAALLEEHH
      عضو فعال
      • Jul 2025
      • 382

      #17
      اي نسل اسير وطنم. تو مي داني كه من هرگز به خود نينديشيده ام، تو مي داني و همه مي دانند كه من حياتم، هوايم،همه ي خوستنيهايم به خاطر تووسرنوشت تو و آزادي تو بوده است، تومي داني و همه مي دانند كه هرگزبه خاطر سود خود گامي بر نداشته ام از ترس خلافت تشيعم را از ياد نبرده ام . تو مي داني و همه مي دانند كه نه ترسويم نه سود جو! تو ميداني و همه مي دانند كه من سراپايم مملو از عشق به تو آزادي تو و سلامت تو بوده است ، و هست و خواهد بود. تو مي داني و همه مي دانند كه دلم غرق دوست داشتن تو وايمان داشتن به تو است .

      نظر

      • SSAALLEEHH
        عضو فعال
        • Jul 2025
        • 382

        #18
        دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
        دلم تنگ شدهها را،
        عاشقتمها را…
        این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
        باید آدمش پیدا شود!
        باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا،
        از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
        سنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده،
        کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
        فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.!
        صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
        شروع میکنی به خرج کردنشان!
        توی میهمانی اگر نگاهت کرد...

        نظر

        • SSAALLEEHH
          عضو فعال
          • Jul 2025
          • 382

          #19
          :x

          نظر

          • ناهید
            عضو فعال
            • Dec 2010
            • 1419

            #20
            در اصل توسط SSAALLEEHH پست شده است View Post
            آمن وناهید و بابک عزیز هیچ وقت حتی فکزشم نمیکردم دوستانی اینچنین فعال(نه از لحاظ کاری بیشتر فرهنگی) کنار هم تو این محیط باشن به دوستی با شما افتخار میکنم اگر لایق باشم؟؟؟>:d<
            من هم از داشتن دوستانی مثل شما خوشحالم
            موفق باشید
            حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
            خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
            خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

            نظر

            • ناهید
              عضو فعال
              • Dec 2010
              • 1419

              #21
              اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند

              -------------------------------------------------------------------------------------

              آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش
              حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
              خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
              خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

              نظر

              • ناهید
                عضو فعال
                • Dec 2010
                • 1419

                #22
                هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود

                هر لحظه دردی سر بر می‏دارد

                و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند

                این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند

                مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟
                حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #23
                  در اصل توسط arak_bourse پست شده است View Post
                  آمن جان ممنون زيبا بودند اين جملات خوب دكتر شريعتي
                  ممنون جناب آقای arak _bourse :)
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • SSAALLEEHH
                    عضو فعال
                    • Jul 2025
                    • 382

                    #24
                    دکتر بهشتی گفته بود : شریعتی سفره بود و باقی مخلفات

                    دکتر بهشتی برداشت دیگری از شریعتی و افکار او داشت .
                    دکتر بهشتی به خارج ( آلمان ) سفر کرده بود و از نزدیک موقعیت دانشجویان مذهبی را که در فقر شدید فرهنگی و ایدئولوژیکی به سر می برند مشاهده کرده بود .
                    به گفته خودش :
                    (( در مونیخ ( بچه های مذهبی ) جرات نمی کردند از ترس کنفدراسیونی ها جلسه اسلامی بگذارند ))
                    در چنین جو و فضایی بود که افکار علی از تریبون دانشکده ها و حسینیه ارشاد به قاره های اروپا و امریکا دامن کشید و موجب هویت بخشی به طیف وسیعی از نیروهای مذهبی در کنفدراسیون و دیگر محافل دانشجویی شد.

                    نظر

                    • SSAALLEEHH
                      عضو فعال
                      • Jul 2025
                      • 382

                      #25
                      در باغ ” بی بر گی ” زادم ..

                      و در ثروت فقر غنی گشتم …

                      و از چشمه ی ایمان سیراب شدم …

                      و در هوای دوست داشتن ، دم زدم …

                      و در آرزوی آزادی سر بر داشتم …

                      و در بالای غرور ، قامت کشیدم …

                      و از دانش ، طعامم دادند …

                      و از شعر، شرابم نوشاندند …

                      و از مهر ، نوازشم کردند …

                      و ” حقیقت ” دینم شد و راهِ رفتنم …

                      و ” خیر ” حیاتم شد و کارِ ماندنم …

                      و ” زیبایی” عشقم شد و بهانه ی زیستنم

                      نظر

                      • SSAALLEEHH
                        عضو فعال
                        • Jul 2025
                        • 382

                        #26
                        اي نسل اسير وطنم.

                        تو مي داني كه من هرگز به خود نينديشيده ام،

                        تو مي داني و همه مي دانند كه من حياتم، هوايم،همه ي خواستنيهايم به خاطر تووسرنوشت تو و آزادي تو بوده است،

                        تومي داني و همه مي دانند كه هرگزبه خاطر سود خود گامي بر نداشته ام از ترس خلافت تشيعم را از ياد نبرده ام .

                        تو مي داني و همه مي دانند كه نه ترسويم نه سود جو!

                        تو ميداني و همه مي دانند كه من سراپايم مملو از عشق به تو آزادي تو و سلامت تو بوده است ، و هست و خواهد بود.

                        تو مي داني و همه مي دانند كه دلم غرق دوست داشتن تو وايمان داشتن به تو است .

                        تو مي داني و همه مي دانند كه من خود را فداي تو كرده ام و فداي تو مي كنم

                        كه ايمانم تويي وعشقم تويي وامیدم تويي ومعني حياتم تويي وجز تو زندگي برايم رنگ و بويي ندارد طعمي ندارد.

                        تو مي داني وهمه مي دانند كه زندگي از تحميل لبخندي بر لبانم ،از آوردن برق اميدي در نگاه من، از برانگيختن موج شعفي در دل من عاجز است .

                        تو مي داني وهمه مي دانند كه شكنجه ديدن به خاطر تو ، زندان كشدن براي تو ورنج كشيدن به پاي تو تنها لذت بزرگ من است .از شادي تو است كه من در دل مي خندم.

                        ازاميد رهايي توست كه برق اميد در چشمان خسته ام مي درخشد ،

                        و از خوشبختي توست كه هواي پاك سعادت را در ريه هايم احساس مي كنم.


                        سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت

                        نظر

                        • SSAALLEEHH
                          عضو فعال
                          • Jul 2025
                          • 382

                          #27
                          بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید.


                          هرچند حال آن جز رنج و پریشانی نباشد


                          اما کوری را هرگز به خاطر آرامش


                          تحمل مکن!

                          نظر

                          • SSAALLEEHH
                            عضو فعال
                            • Jul 2025
                            • 382

                            #28
                            می گویند خدا تنهاست

                            ما که خدا نیستیم پس چرا تنهاییم؟
                            .
                            .
                            و پیش از اینکه بیندیشی که چه بگویی بیندیش که چه می گویم

                            نظر

                            • SSAALLEEHH
                              عضو فعال
                              • Jul 2025
                              • 382

                              #29
                              :x

                              نظر

                              • SSAALLEEHH
                                عضو فعال
                                • Jul 2025
                                • 382

                                #30
                                پر می شوم ، پر میشوم ، پر می شوم ، پر می شوم….

                                و که می داند که پر شدن یعنی چه ؟

                                پر شدن یک انسان خالی یعنی چه؟

                                بارش بارانی تندر آسا ، صاعقه زن ، با قطره های سرد و درشت بر کشتزاری تشنه ، زرد و خشک که در کویری سوخته و ساکت عمری در انتظار باران سر به آسمان برداشته است،

                                چه حادثه ای است؟

                                که می داند؟

                                که می داند ؟ که می داند؟

                                من می دانم مهراوه !

                                من می دانم ای باران تند بهاری !

                                ای ابر باران خیز اسفندی که دامن پر از بهارت را ناگاه بر سرم افشاندی !

                                ای ابر سفید سبکبال اسفندی که ندانستم از کدامین افق آمدی؟

                                از کدامین دریا به نیروی آفتاب دوست داشتن بر خواستی

                                و بر بالای سرم چتر سپید مهر افراشتی

                                و با ناز انگشتان بارانت آن تک درخت خشک بی برگ و باری که از قلب تافته ی کویری ساکت و سوخته قامت کشیده بود و سر به دوزخ برداشته بود باغش کردی

                                و در همه ی جنگل های زمین طاق!

                                من میدانم مهراوه ی من ! من و…. تو نمی دانی و تو نمی توانی دانست

                                که تو گل نازی که در گلخانه رو ئیده ای

                                و من می دانم که در طوفان روئیده ام

                                که سیلی ها خورده ام از باد و تبر ها خورده ام از هیزم شکنان ،

                                که روئیده کویرم و تنها و تنهای تنها…..


                                سالها پیش دل من که به عشق ایمان داشت

                                تا نغمه ی جانبخش تو از دور شنید

                                اندرین مزرع آفت زده ی شوم حیات

                                شاخ امیدی کاشت

                                چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی

                                بر سر شاخه ی سرسبز امید دل من

                                که تو کی می خوانی….

                                نظر

                                در حال کار...
                                X