دکتــــــــــر علــــــی شریعتــــــــــی

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • شهرام
    عضو عادی
    • Jan 2011
    • 113

    #76
    انسان,عبارتست از یک تردید,یک نوسان دایمی,هر کسی یک سراسیمگی بلا تکلیف است[شریعتی]
    هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

    نظر

    • سپه
      كاربر فعال
      • Dec 2010
      • 790

      #77
       ملت مجموعه افرادي است که درد مشترکي احساس مي کنند(شريعتي: هبوط ص97)


      چه سخت وغم انگيز است سروشت کسي که طبيعت نمي تواند سرش را کلاه بگذارد ،چه تلخ است ميوه در خت بينايي (شريعتي: هبوط ص79)
      هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

      نظر

      • شهرام
        عضو عادی
        • Jan 2011
        • 113

        #78
        نعمت بزرگی که خدا به انسان داده این است که از شنیدن سکوت عاجز است[شریعتی]
        هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

        نظر

        • شهرام
          عضو عادی
          • Jan 2011
          • 113

          #79
          ملیت یک واقعیت است و ایدئولوژی یک حقیقت .اولی چگونه بودن انسان را حکایت می کند دومی چگونه باید شدن را,ان جبری است و ان اختیاری[شریعتی]
          هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

          نظر

          • شهرام
            عضو عادی
            • Jan 2011
            • 113

            #80
            صحبت از جامعه ای است که نیمی از ان خوابیده اند و افسون شده اند و نیمی دیگر که بیدار شده اند, در حال فرارند.ما می خواهیم این خوابیده های افسون شده را بیدار کنیم و واداریم که بایستند و ان فراریها را برگردانیم و واداریم که بمانند.[شریعتی]
            هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

            نظر

            • شهرام
              عضو عادی
              • Jan 2011
              • 113

              #81
              اگر در صحنه حق و باطل نیستی,اگر شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل نیستی, هر کجا که می خواهی باش.چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یکیست.[شریعتی]
              هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

              نظر

              • شهرام
                عضو عادی
                • Jan 2011
                • 113

                #82
                دلهای بزرگ و احساس های بلند,عشق های زیبا و پرشکوه می افرینند.[شریعتی]
                هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

                نظر

                • شهرام
                  عضو عادی
                  • Jan 2011
                  • 113

                  #83
                  چرا می اسایی؟تا بتوانم کار کنم!چرا کار می کنی؟تا بتوانم بیاسایم.تولید برای مصرف و مصرف برای تولید.انسان امروز چه می کند؟این همه رنج و تلاش سرسام اور برای چیست؟برای تهیه وسایل اسایش.<اسایش زندگی فدای ساختن وسایل اسایش زندگی>[شریعتی]
                  هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

                  نظر

                  • شهرام
                    عضو عادی
                    • Jan 2011
                    • 113

                    #84
                    در نهان به انانی دل می بندیم که دوستشان داریم و در اشکار از انانی که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهای مان.[شریعتی]
                    هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

                    نظر

                    • سپه
                      كاربر فعال
                      • Dec 2010
                      • 790

                      #85
                       بي رنگ بودن بهتر از رنگهاي بازار ی شماست (شريعتي: هبوط ص5)
                      هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                      نظر

                      • سپه
                        كاربر فعال
                        • Dec 2010
                        • 790

                        #86
                         فرشته ها در ست است که ظاهرا همه مطيع ومنقاد خدايند وبراي اوکار مي کنند اما پنهاني دست

                        همه شان در دست شيطان است ،همه در بيعت اويند ،عرضه اش را نداشتند که مثل او عصيان کنند اگر

                        نه مي کردند وپنهاني مي کنند ،بهترين فرشته ها همين شيطان بود مرد وممردانه ايستاد وگفت :نه

                        سجده نمي کنم ،تو را سجده مي کنم اما اين آدمک هاي کثيفي را که از گل متعفن ساخته اي،اين

                        موجود ضعيف ونکبتي را که براي شکم چرانيش خدا وبهشت وعظمت وبزرگواري و.... را فراموش مي کند

                        سجده نمي کنم (
                        هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                        نظر

                        • kaku
                          عضو عادی
                          • Jan 2011
                          • 107

                          #87
                          انسان

                          دکتر علی شريعتی انسانها را به چهار دسته تقسيم کرده است:

                          ١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

                          عمده آدمها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم ميشوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.



                          ٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

                          مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويتشان را به ازای چيزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصيتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآيند. مرده و زندهشان يکی است.



                          ٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

                          آدمهای معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.



                          ٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

                          شگفتانگيزترين آدمها.

                          در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم، باز ميشناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگيريم قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سکوت میکنيم و غرقه در حضور آنان مست میشويم و درست در زماني که میروند يادمان میآيد که چه حرفها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
                          [SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]

                          نظر

                          • شهرام
                            عضو عادی
                            • Jan 2011
                            • 113

                            #88
                            همواره بیمناکم که در این فرصت اندک و عزیز حیات,لحظه ای را به ستایش کسانی بپردازم که در ترجیح عظمت ,عصیان و تفکر بر سعادت,ارامش و لذت اندکی تردید داشته اند.[مقدمه کتاب ابوذر<شریعتی>]
                            هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

                            نظر

                            • kaku
                              عضو عادی
                              • Jan 2011
                              • 107

                              #89
                              پوپکم
                              پوپک شیرین سخنم
                              اینچنین فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر
                              اینهمه قصه شوم از کس و ناکس مشنو
                              غافل از دام هوس
                              در بر هر کس و ناکس منشین
                              پوپکم
                              پوپک شیرین سخنم
                              تویی آن شبنم لغزنده ی گلبرگ امید
                              من از آن دارم بیم
                              کاین لجنزار تو را -پوپکم- آلوده کند
                              اندرین دشت مخوف
                              که تو آزادیش ای پوپک من
                              می خوانی
                              زیر هر بوته ی گل
                              لب هر جویه آب
                              پشت هر کهنه فسونگر دیوار
                              که کمین کرده تو را زیر درختان کهن
                              پوپکم دامی هست
                              گرگ خونخواره ی بدکاره ی بدنامی هست
                              سالها پیش
                              دل من
                              که به عشق دل تو ایمان داشت
                              اندرین مزرع آفت زده ی شوم حیات
                              شاخ امیدی کاشت
                              چشم به راه تو بودم
                              که تو کی می آیی
                              بر سر شاخه ی سرسبز امید دل من
                              که تو کی می خوانی
                              پوپکم
                              یادت هست
                              در دل آن شب افسانه ایه مهتابی
                              که بر آن شاخه پریدی
                              لحظه ای چند نشستی
                              نغمه ای چند سرودی
                              گفتم این دشت سیه
                              خوابگه غولان است
                              همه رنگ است و ریا
                              همه فسون است و فریب
                              صید هم چون تویی
                              ای پوپک خوش پروازم
                              مرغ خوش الحان خوش آوازم
                              بخدا آسان است
                              اینهمه برق که روشنگر این صحراست
                              پرتو مهری نیست
                              نور امیدی نیست
                              آتشین برق نگاهی ز کمینگاهیست
                              همه گرگ و همه دیو
                              در کمین تو زیبایی تو
                              پاکی و سادگی و رعنایی تو
                              مرو ای مرغک زیبا
                              که به هر رهگذری
                              همه دیوند کمین کرده نبینند تو را
                              دور از دست وفا
                              پنهان از دیده عشق نفریبند تو را
                              [SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]

                              نظر

                              • kaku
                                عضو عادی
                                • Jan 2011
                                • 107

                                #90
                                نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
                                نمی خواهم بدانم
                                کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
                                ولی آنقدر مشتاقم
                                که از خاک گلویم سوتکی سازد
                                گلویم سوتکی باشد
                                به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
                                و او یکریز و پی در پی
                                دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
                                و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
                                بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را . . .
                                [SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]

                                نظر

                                در حال کار...
                                X