مشاعره

[meysam]

[QUOTE=mohammad.;80389] درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد[/QUOTE

دانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

[behnam]

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زانکه چالاکتر از این حرکت باد نکرد

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک / جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش

[mohammad.]

دلدار که گفتا به تو ام دل نگرانست / گو میرسم اینک به سلامت نگران باش

شراب خورده و خوي كرده مي روي به چمن
كه آب روي تو آتش در ارغوان انداخت

[meysam]

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک / جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

[mohammad.]

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک / جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش

شنیدم مصرعی شیوا که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش

[behnam]

شراب خورده و خوي كرده مي روي به چمن
كه آب روي تو آتش در ارغوان انداخت

تاب خوی بر عارضش بین که آفتاب گرم رو / در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

[behnam]

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت

[behnam]

شنیدم مصرعی شیوا که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش

شراب خورده خوی کرده کی شد به چمن / که آب روی تو آتش را در ارغوان انداخت

[mohammad.]

تاب خوی بر عارضش بین که آفتاب گرم رو / در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

ترك افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
كه نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت

[behnam]

ترك افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
كه نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت

تو و طوبی و ما و قامت یار / فکر هر کس به قدر همت اوست

[باربد]

شراب خورده خوی کرده کی شد به چمن / که آب روی تو آتش را در ارغوان انداخت

تو کمان کشیده و در کمین

که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین

که خدا نکرده خطا کنی

[mohammad.]

تو و طوبی و ما و قامت یار / فکر هر کس به قدر همت اوست

ترسم این قوم که بر دُردکشان میخندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

[meysam]

تو کمان کشیده و در کمین

که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین

که خدا نکرده خطا کنی

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور/کلبه ی اخزان شود روزی گلستان غم مخور

[meysam]

ترسم این قوم که بر دُردکشان میخندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار

چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد

عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک

آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد

[آمن خادمی]

آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار

چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد

عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک

آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد