گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • ناهید
    عضو فعال
    • Dec 2010
    • 1419

    #421
    جرمـــــــــم این بود که من خـــــــــودم بودم,
    چه اشکهایی که برای رفتنت ریختم و تو نماندی.
    برایم خیلی سخت است مجبور باشم بخندم تا گریه های تلخم رو پنهان کنم
    برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری.
    برایت شوق و آرامش آرزو میکنم بخصوص برایت آرزو میکنم که همیشه خودت باشی
    دَرکَت می کنم اما هیچ وقت فراموشت نمیکنم,
    مــن از نـهــایــتِ دردبـه بـــی حـســـی رسـیـــده ام ,
    حال"م خوب است اما گذشته ام درد میــــــــکند
    میخواهم همیشه لبخنـد بـزنی عزیــزم ,
    دلم بهانه ات را می گیرد
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

    نظر

    • ناهید
      عضو فعال
      • Dec 2010
      • 1419

      #422
      ما زنان وقتی عاشق می شویم همه قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان می سپاریم
      آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر، در رابطه با او معنا می یابند.
      اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید
      و بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خود خواهی خود نگه می دارید.
      حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم
      اما آنچه از شما می خواهیم این است که
      آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید،
      ما به همان سهم ،هر چند کوچک ، اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم!
      حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
      خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
      خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

      نظر

      • ناهید
        عضو فعال
        • Dec 2010
        • 1419

        #423
        می دونی قشنگی زندگی من چیه؟
        اینکه تو بی خبر باشی ومن به خاطرت با خدا رازو نیاز کنم
        مرا با خیالت تنها مگذار
        اصلا به تو نرفته است مهربان نیست ....
        ازارم می دهد دلم خودت را می خواهد
        گم شدهام ...
        در ميان ميلياردها انسان كه هر كدام گم گشتهی انسانی ديگرند …
        نه می خواهم به بودنت عادت کنم
        نه به نبودنت,
        می خواهم میان این دو یک عمر عاشقی کنم.
        حسرت به دل مانده ام یک دل سیر نگاهت کنم
        حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
        خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
        خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

        نظر

        • آمن خادمی
          مدیر
          • Jan 2011
          • 5243

          #424
          آن را که به دل ، ز عشق مهتاب افتد
          کی ، از بد و بیم خلق در تاب افتد.
          بنگر که به قدر ذره ای تر نشود ،
          گر دامن آفتاب ، در آب افتد...


          شفیعی – کدکنی
          to continue, please follow me on my page

          نظر

          • آمن خادمی
            مدیر
            • Jan 2011
            • 5243

            #425
            نه سیب ونه گندم است بین من و تو
            بین من و تو گم است بین من وتو

            این عشق که دیگران از او می گویند
            یک سوءتفاهم است بین من و تو
            to continue, please follow me on my page

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #426
              در سرزمین من 30 سال است هوا پس است
              فروردین ،باران
              اردی بهشت، باران
              خرداد ،باران
              تیر، باران
              تیرباران



              شاعر:آقای عرب عاملی
              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • ناهید
                عضو فعال
                • Dec 2010
                • 1419

                #427
                ديشب از ته دل دعايت كردم...
                خيلي وقت بود جايت در دعاهايم خالي بود
                از خدا خواستم,
                به بزرگيش تو را ببخشد,
                اخر خيلي به من بد كردي.
                حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #428
                  نمی خوام وقتی تو هستی، آدم ِ آدمکا شم
                  چرا عادتم تو باشی؟ می خوام عاشق ِ تو باشم
                  تازه فهمیدم به جز تو، حرفِ هیچکی خوندنی نیست
                  آدما میان و میرَن، هیچکی جز تو موندنی نیست


                  افشین یداللهی
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • آمن خادمی
                    مدیر
                    • Jan 2011
                    • 5243

                    #429
                    خسته، خود خواه، بی شکیب

                    از این جهان

                    فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند

                    با من مدارا کن

                    بعد ها

                    دلت برایم تنگ خواهد شد!
                    to continue, please follow me on my page

                    نظر

                    • آمن خادمی
                      مدیر
                      • Jan 2011
                      • 5243

                      #430
                      تمامی مزرعه

                      کافر صدایش میزدند

                      گل آفتابگردان کوچکی را که

                      عاشق باران شده بود!
                      to continue, please follow me on my page

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #431
                        قطار!راهت را بگير و برو..
                        نه كوه توان ريزش دارد ،نه ريزعلي پيراهن اضافه!
                        ديگر هيچ چيز مثل سابق نيست....
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • ناهید
                          عضو فعال
                          • Dec 2010
                          • 1419

                          #432
                          تو را با عشقم بیمه کردم تا مبادا ...
                          .
                          .
                          .
                          .
                          .......
                          .
                          آتش آهم کاشانه ات را بسوزاند یا ...
                          سیل اشکم هستی ات را با خود ببرد ...
                          اما فراموش کردم قلبم را بیمه کنم و ..
                          شکست ...
                          راستی ...!!!
                          کاش تو هم پیمانت را بیمه میکردی
                          آه..آخر
                          آن هم شکستنی بود
                          دیدی شکست ..؟!!!
                          به هر حال خیالت راحت ..
                          من تو را با بهای عشق ابدی .. بیمه ی عمر کردم
                          خوش باش
                          .

                          .
                          حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                          خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                          خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                          نظر

                          • ماهور
                            عضو فعال
                            • Feb 2011
                            • 1239

                            #433
                            خواستن ،همیشه توانستن نیست
                            گاهی فقط،
                            داغ بزرگی است
                            که تا ابد بر دلت می ماند
                            چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
                            گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

                            نظر

                            • آمن خادمی
                              مدیر
                              • Jan 2011
                              • 5243

                              #434
                              دستهای ما
                              کوتاه بود

                              و خرماها
                              بر نخیل

                              ما دستهای خود را بریدیم
                              و به سوی خرماها
                              پر
                              تا
                              ب کردیم

                              خرما
                              فراوان
                              بر زمین ریخت
                              ولی ما دیگر
                              دست
                              نداشتیم



                              کیومرث منشی زاده
                              to continue, please follow me on my page

                              نظر

                              • ناهید
                                عضو فعال
                                • Dec 2010
                                • 1419

                                #435
                                آخرین باری که دروغ گفتی کی بود؟
                                به اون یا به خودم؟
                                به اون.
                                خیلی وقت پیش.
                                چی گفتی؟
                                گفتم خسته شدم! برو از زندگیم بیرون!
                                بعدش چی شد؟
                                باور کرد و رفت.
                                به خودت کی دروغ گفتی؟
                                از وقتی که رفت تا همین الان.
                                چی گفتی؟
                                ......برمیگرده! برمیگرده! برمیگرده!…
                                حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                                خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                                خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                                نظر

                                در حال کار...
                                X