گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • davood10
    عضو عادی
    • May 2011
    • 68

    #436
    حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه!هرروزکم کم می خورم

    آب می خواهم ، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!

    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

    عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم

    هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

    چند روزی ست حالم دیدنی است حال من ازاین و آن پرسیدنیست

    گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفال می زنم

    حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت ...

    "ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

    نظر

    • آمن خادمی
      مدیر
      • Jan 2011
      • 5243

      #437
      در اصل توسط davood10 پست شده است View Post
      حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه!هرروزکم کم می خورم

      آب می خواهم ، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

      خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!

      عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

      عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم

      هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

      چند روزی ست حالم دیدنی است حال من ازاین و آن پرسیدنیست

      گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفال می زنم

      حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت ...

      "ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
      به به چشممون به مطلب آقای داوود روشن شد....به خدا دلم لک زده بود یه تشکر بزنم پای پست هاتون....سرتون سبز و دلتون خوش باد...@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-
      to continue, please follow me on my page

      نظر

      • آرتمیس
        عضو عادی
        • Jun 2025
        • 283

        #438
        كاش ميدانستم چيست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است!!!

        کاش تمام اينها را مي دانستي ......
        اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
        سکوت را فراموش مي کردي تمامي ذرات وجودت، عشق را فرياد مي کرد.
        ...اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
        نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي تا من بر سکوت نگاه تو رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم.
        اي کاش مي دانستي...
        هرگز قلبم نمي شکست گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است.
        اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم......
        کاش دست در دست توداشتم تا سر خطوط سرنوشتم را از نگاه نافذ تو میخواندم....
        اگر چه مي داني که چقدر دوستت دارم!!!
        [B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
        [/COLOR][/SIZE][/B]

        نظر

        • آرتمیس
          عضو عادی
          • Jun 2025
          • 283

          #439
          كاش بودي تادلم تنها نبود
          تا اسير غصه فردا نبود

          كاش بودي تا براي قلب م
          زندگي اينگونه بي معنا نبود
          ...
          كاش بودي تا لبان سرد من
          قصه گوي غصه غمها نبود

          كاش بودي تا نگاه خسته ام
          بي خبر از موج واز دريا نبود

          كاش بودي تا زمستان دلم
          اينچنين پرسوز وپرسرما نبود

          كاش بودي تا فقط باور كني
          بعد تو اين زندگي زيبا نبود
          [B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
          [/COLOR][/SIZE][/B]

          نظر

          • آرتمیس
            عضو عادی
            • Jun 2025
            • 283

            #440
            من عاشق این شعرم:

            نگران من نباش
            من آنقدر امروز و فرداهای نیامدن را دیده ام
            که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی
            خواب و خیال آرزویم را آشفته نمی کند!
            حالا یاد گرفته ام…
            ...که فراموشی
            دوای درد همه نیامدن ها و نداشتن ها و نخواستن هاست.
            یاد گرفته ام که از هیچ لبخندی ،
            خیال دوست داشتن به سرم نزند...
            یاد گرفته ام که بشنوم
            و به روی خود نیاورم
            که فرداها هیچ وقت نمی آیند...
            [B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
            [/COLOR][/SIZE][/B]

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #441
              با دست پری سراغتان می آیم
              خاموش شود چراغتان می آیم

              با تور تجاوزات دسته جمعی
              این هفته خودم به باغتان می آیم

              ***
              ما چشم به فردای جهان دوخته ایم
              از بی پدری حکایت آموخته ایم

              گفتند که نسل قبل ما سوخته است
              پس ما همگی نسل پدر سوخته ایم

              ***
              تا عمق مصائب مرا پوشانده
              حاضر شده غایب مرا پوشانده

              از جمله مزایای محاسن این است
              که کل معایب مرا پوشانده

              ***
              مهمان نخواندهام کجا در میزد
              دورم ملک الموت فقط پر میزد

              از بخت بد بنده در این زلزله ها هم
              تنها درو دیوار به من سر میزد

              ***
              دزدی نزده به او زبانش باز است
              بسته دهنش را و دکانش باز است

              از دزدی لو رفته او فهمیدم
              هر قفل شکستهای دهانش باز است

              ***
              با سعی به حج رفت صفا را بخرد
              بی چاره کجا رفت کجا را بخرد

              بنگاه معاملاتی مسکن داشت
              می خواست که خانه خدا را بخرد

              ***
              ما بین زمین وآسمان می آید
              هر ثانیه ای دوان دوان میآید

              در جا نزن ای زندگی لنگ که مرگ
              از پشت سرت عصا زنان می آید

              ***
              سهم حضرات کور و کر یک کاسه است
              چشمان طمع همیشه بر یک کاسه است

              با این همه کاسه گدایی اینجا
              انگار که دست همه در یک کاسه است


              .....عباس صادقی زرینی(طنز پرداز)
              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • kh25
                عضو فعال
                • Jan 2011
                • 693

                #442
                شعری زیبا از زنده یاد حسین پناهی:

                " مگسی را کشتم
                نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
                و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
                طفل معصوم به دور سر من میچرخید،
                به خیالش قندم
                یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!
                ای دو صد نور به قبرش بارد؛
                مگس خوبی بود...
                من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
                مگسی را کشتم ...!
                به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد ، اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: "مگه کوری؟

                نظر

                • kh25
                  عضو فعال
                  • Jan 2011
                  • 693

                  #443
                  خدا و مجنون
                  یک شبی مجنون نمازش را شکست
                  بی وضو در کوچه لیلا نشست
                  عشق آن شب مست مستش کرده بود
                  فارغ از جام الستش کرده بود
                  سجده ای زد بر لب درگاه او
                  پُر ز لیلا شد دل پر آه او
                  گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
                  بر صلیب عشق دارم کرده ای
                  جام لیلا را به دستم داده ای
                  وندر این بازی شکستم داده ای
                  نیشتر عشقش به جانم می زنی
                  دردم از لیلاست آنم می زنی
                  خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
                  من که مجنونم تو مجنونم نکن
                  مرد این بازیچه دیگر نیستم
                  این تو و لیلای تو... من نیستم
                  گفت ای دیوانه لیلایت منم
                  در رگ پنهان و پیدایت منم
                  سالها با جور لیلا ساختی
                  من کنارت بودم و نشناختی
                  عشق لیلا در دلت انداختم
                  صد قمار عشق یکجا باختم
                  کردمت آواره صحرا نشد
                  گفتم عا قل می شوی اما نشد
                  سوختم در حسرت یک یا ربت
                  غیر لیلا بر نیامد از لبت
                  روز و شب او را صدا کردی ولی
                  دیدم امشب با منی گفتم بل
                  مطمئن بودم به من سر می زنی
                  در حریم خانه ام در می زنی
                  حال این لیلا که خوارت کرده بود
                  درس عشقش بی قرارت کرده بود
                  مرد راهش باش تا شاهت کنم
                  صد چو لیلا کشته در راهت کنم

                  نظر

                  • kh25
                    عضو فعال
                    • Jan 2011
                    • 693

                    #444
                    من مي ترسم پس هستم
                    من زندگي را دوست دارم
                    ولي از زندگي دوباره مي ترسم !
                    دين را دوست دارم
                    ولي از کشيش ها مي ترسم !
                    قانون را دوست دارم
                    ولي از پاسبان ها مي ترسم !
                    عشق را دوست دارم
                    ولي از زن ها مي ترسم !
                    کودکان را دوست دارم
                    ولي از آئينه مي ترسم !
                    سلام را دوست دارم
                    ولي از زبانم مي ترسم !
                    من روز را دوست دارم
                    ولي از روزگار مي ترسم!
                    من مي ترسم پس هستم
                    حسین پناهی

                    نظر

                    • آمن خادمی
                      مدیر
                      • Jan 2011
                      • 5243

                      #445
                      ما بدهكاريم
                      به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند
                      معذرت مي خواهم چندم مرداد است
                      ما بدهكاريم
                      و نگفتيم
                      چونكه مرداد
                      گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است


                      زنده یاد "حسين پناهي
                      to continue, please follow me on my page

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #446

                        رفتم بطبیب و گفتم از درد نهان
                        گفتا: از غیر دوست بربند زبان
                        گفتم که: غذا؟گفت:همین خون جگر
                        گفتم:پرهیز؟گفت:از هردو جهان


                        ابوسعیدابوالخیر
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • davood10
                          عضو عادی
                          • May 2011
                          • 68

                          #447
                          بر اساس گزارش رسمی زندگی خوب وشاد و آرام است

                          بر اساس گزارش رسمی بهترین سال، سال جاری بود

                          پر تحرک، پر از نشاط و شتاب، مثل خرکیف و خرسواری بود

                          بر اساس گزارش رسمی روزنامه زیاد وآزاد است

                          شاید آزادی زیادی هست چند تا روزنامه مازاد است

                          شاید احساس می شود گاهی پرخوری می کنند مطبوعات

                          رو به روی لباس شخصی ها، قلدری می کنند مطبوعات

                          بر اساس گزارش رسمی دشمنان بی شعور و نادانند

                          بیست وسی را چرا نمی بینند؟ ایرنا را چرا نمی خوانند؟

                          تا ببینند کارها خوب است، تا بخوانند وضع مطلوب است

                          ملت آزاد و راضی و خندان، دولت از هر لحاظ محبوب است

                          بر اساس گزارش رسمی هیچ کس، هیچ وقت، هیچ نگفت

                          نه صدای گلوله ای برخاست، نه کسی روی خاک در خون خفت

                          بر اساس گزارش رسمی عده ای ناگهان یهو مُردند

                          عده ای نیز ناگهان خود را بی خودی پشت میله ها بردند

                          بر اساس گزارش رسمی گم شده خط فقر در ایران

                          شایعات است فقر وبیکاری ،شایعاتی که عده ای نادان-

                          بی جهت پخش می کنند آن را تا بگویند زندگی سخت است

                          ما که تکذیب می کنیم از بیخ! هرکه تکذیب کرد خوشبخت است

                          بر اساس گزارش رسمی، مُرد بیکاری و تورم مُرد

                          چند موجود زنده را اما موشک ما به آسمان ها برد

                          بر اساس گزارش رسمی ، علم و آزادی و رفاه اینجاست

                          غیر ما، در تمام کشورها از فساد وگرسنگی غوغاست

                          در اروپا به ویژه آمریکا، مردم از فقر لخت وعریانند

                          بی خبر از ستاد یارانه، چیزی از خوشه ها نمی دانند

                          دولت مقتدر ،فقط ماییم، دولت ما چراغ این چمن است

                          بر اساس گزارش رسمی ،گاو پروار مش حسن خوب است

                          علف وکسب وکار پربار است، جنس چینی زیاد و مرغوب است

                          بر اساس گزارش رسمی ،چین و روسیه اهل اسلامند

                          در میان تمام کشورها، این دو از هر لحاظ خوشنامند

                          بر اساس گزارش رسمی ، چاوز از بیخ و بن مسلمان است

                          سندش را نشان نداده ولی ،سندش هست گرچه پنهان است

                          بر اساس گزارش رسمی ،همه خوشحال و خنده رو هستند

                          عده ای ناگزیر می خندند، عده ای ناگزیر سرمستند

                          خنده دار است روزگار آری، خنده دار است حال و روز همه

                          مشت سنگین روزگار مگر، بزند ناگهان به پوز همه

                          سر به راه و مطیع وجان سختیم، بر اساس گزارش رسمی

                          زندگی می کنیم و خوشبختیم، بر اساس گزارش رسمی

                          نظر

                          • آمن خادمی
                            مدیر
                            • Jan 2011
                            • 5243

                            #448
                            آب بالا آمد بود
                            از پلکهای تو بیرون می ریخت
                            او چشم فرو بست؛
                            باغی در آغوش تو غرق شد
                            -
                            ریشه ها به آب زنده اند
                            جوانه می زنند/ سبز می شوند
                            مژگان که وا کنی
                            جنگلی در چشمهایت می روید!
                            to continue, please follow me on my page

                            نظر

                            • آمن خادمی
                              مدیر
                              • Jan 2011
                              • 5243

                              #449
                              می چرخد این تسبیح و عمر ما

                              پایان پذیرد

                              عاقبت

                              اما

                              ” اما ” رها کن ، جای ” اما ” نیست…

                              می چرخد این تسبیح و دستی هیچ پیدا نیست


                              شفیعی کدکنی
                              to continue, please follow me on my page

                              نظر

                              • ناهید
                                عضو فعال
                                • Dec 2010
                                • 1419

                                #450
                                هر وقت کم می آورم
                                می گویم
                                اصلا مهم نیست!
                                اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است...
                                دیده ای شیشه های اتومبیل را
                                وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند!؟
                                دیده ای شیشه خُرد می شود ولی از هم نمی پاشد!؟
                                این روزها همان شیشه ام؛
                                خرد و تکه تکه،
                                از هم نمی پاشم...
                                ولی شکسته ام...
                                باور کن . . .
                                حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                                خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                                خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                                نظر

                                در حال کار...
                                X