گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • davood10
    عضو عادی
    • May 2011
    • 68

    #586
    من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

    مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

    مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت

    بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

    ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی

    از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

    بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست

    بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

    دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت

    عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

    قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود

    تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

    جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است

    من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟

    نظر

    • ناهید
      عضو فعال
      • Dec 2010
      • 1419

      #587
      دنبال کسی نیستم که
      وقتی میگم میرم ؛ بگه : نرو ...
      کسی رو میخوام که
      وقتی گفتم میرم ؛ بگه :
      صبر کن منم باهات بیام، تنها نرو
      حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
      خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
      خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

      نظر

      • ناهید
        عضو فعال
        • Dec 2010
        • 1419

        #588
        می گویند پرخاشگر شده ام!

        نه!
        فقط هرکس که لحظه ای یاد تو را از ذهنم بگیرد
        گیرم با یک عطسه ی معمولی
        نمی توانم سر به تنش بگذارم!

        می گویند از خوراک افتاده ام!

        نه!
        فقط غذاها
        دیگر خوشمزه نیستند
        بعد از آن با تو شام خوردن!

        می گویند خواب ندارم

        نه!
        فقط منتظر توام
        می ترسم چشم روی هم بگذارم و بیایی!

        چیزیم نیست ... !
        در عوض ،

        موسیقی آرام گوش می دهم!
        قرص هایم را دوبرابر می خورم!
        و رگ خوابت را نوازش می کنم!

        اصلا اتفاق عجیبی نیفتاده!

        فقط انگار
        سرم
        بلایی
        دارد می آید ... !

        تو...
        داری میروی ... !
        حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
        خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
        خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

        نظر

        • آمن خادمی
          مدیر
          • Jan 2011
          • 5243

          #589
          ای عشق همه بهانه از توست

          من خامشم این ترانه از توست

          آن بانگ بلند صبحگاهی

          وین زمزمه ی شبانه از توست

          من انده خویش را ندانم

          این گریه ی بی بهانه از توست

          ای آتش جان پاکبازان

          در خرمن من زبانه از توست

          افسون شده ی تو را زبان نیست

          ور هست همه فسانه از توست


          ..هوشنگ ابتهاج (سایه)
          to continue, please follow me on my page

          نظر

          • آمن خادمی
            مدیر
            • Jan 2011
            • 5243

            #590
            دیر است ، گالیا!

            در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!

            دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

            دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان



            عشق من و تو ؟ ...آه

            این هم حکایتی ست

            اما در این زمانه که درمانده هر کسی

            از بهر نان شب

            دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست


            ....هوشنگ ابتهاج (وقتی در 20 سالگی عاشق یک دختر ارمنی به نام گالیا می شود)
            to continue, please follow me on my page

            نظر

            • مصطفی مصری پور
              عضو فعال
              • Mar 2012
              • 6951

              #591
              پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
              حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

              این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
              گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

              هر کسی قصه ی شوقش به زبانی گوید
              چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست

              اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
              ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست

              رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
              گریه ی نیمه شب و خنده ی مستانه یکیست

              گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم
              آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

              هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
              بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست

              عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
              پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست

              گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
              بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست

              وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

              نظر

              • مصطفی مصری پور
                عضو فعال
                • Mar 2012
                • 6951

                #592
                ای مگس عرصه سیمرغ نه جولنگه توست
                عرض خود میبری و زحمت ما میداری
                وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

                نظر

                • davood10
                  عضو عادی
                  • May 2011
                  • 68

                  #593
                  دل من غمگین است...
                  غصه ام سنگین است...
                  گرچه بی همنفسفم ,زندگی شیرین است...
                  میل گل در من نیست...
                  بال من خونین است..
                  اشک غم باید ریخت,رسم دنیا این است...

                  نظر

                  • kh25
                    عضو فعال
                    • Jan 2011
                    • 694

                    #594
                    قومي متفكرند در مذهب ودين
                    جمعي متحيرند در شك و يقين

                    نا گاه منادي برامد ز كمين
                    كاي بيخبران راه نه انست و نه اين

                    نظر

                    • davood10
                      عضو عادی
                      • May 2011
                      • 68

                      #595
                      شنیدم که دزدی زبل نیمه شب
                      ربود از طویله خر مش رجب
                      رجب تا که شستش خبر دار شد
                      جهان پیش چشمش شب تار شد
                      درون طویله دو زانو نشست
                      زمین و زمان را دم فحش بست
                      یکی گفت تقصیر از آن توست
                      که قفل طویله نبستی درست
                      یکی گفت گیرید معمار را
                      بنا کرده کوتاه دیوار را
                      یکی گفت تقصیر از شحنه هاست
                      که هر روز بر پا چنین صحنه هاست
                      یکی گفت: نه، بوده تقصیر خر
                      چرا ؟ چون که می کرد اگر عر و عر
                      و یا یک کمی جفتک و گرد و خاک
                      مسلم که آن دزد می زد به چاک
                      شنیدم که با غیض مشدی رجب
                      در آن بین می گفت : یاللعجب
                      که هر کس به نوعی ست در اشتباه
                      فقط دزد در این میان بی گناه

                      قلم دست هالو چو در کار شد
                      بدانید تاریخ تکرار شد
                      شنیدم که در حومه ی اصفهان
                      به شهری که نام خمینی بر آن
                      به دست گروهی از اشرار پست
                      حریم خصوصی مردم شکست
                      نه در شب، که در روز جمعی پلید
                      به دستان خود فاجعه آفرید
                      نه از چوب قانون هراسی به دل
                      نه از آدم و آدمیت خجل
                      شنیدم که فرمود شیخ الانام
                      نبودند زن ها علیه السلام
                      و آن دیگری گفت: از مرد و زن
                      همه مست بودند در انجمن
                      یکی گفت: آن جا به جای نماز
                      همه بوده مشغول آواز و ساز
                      یکی گفت : الحق که مردانشان
                      ز غیرت نبردند هرگز نشان
                      یکی از بزرگان صنف پلیس
                      چنین گفت با لحن رک و سلیس
                      که تحقیق کردیم بسیار زود
                      «حجاب زنان» مشکل کار بود
                      خلاصه همه بوده تقصیر کار
                      به جز آن تجاوز گر نابکار

                      کجایی ببینی عمو مش رجب
                      که ما خوش بتازیم ، دنده عقب
                      اگر در دهات تو خر می برند
                      در این خطه ناموس را می درند
                      جلو روی شوهر ، برادر، پدر
                      تجاوز نمایند بی دردسر
                      چرا این همه ظلم و هتک زنان
                      در املاک آقا امام زمان

                      نظر

                      • kh25
                        عضو فعال
                        • Jan 2011
                        • 694

                        #596
                        در دياري كه هنر پست تر از خاك ره است
                        بشكن اين گوهر با خاك برابر شده را


                        سفله را لقمه اي از حكمت لقمان خوشتر

                        خار صحرا چه كند قطره گوهر شده را

                        نظر

                        • ناهید
                          عضو فعال
                          • Dec 2010
                          • 1419

                          #597
                          یاغبانی پیرم , که به غیر از گلها ، از همه دلگیرم .
                          کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است .
                          عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند .
                          دلم از اینقدر بدی میگیرد ، و چه خوب آدمی میمیرد .
                          حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                          خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                          خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                          نظر

                          • ناهید
                            عضو فعال
                            • Dec 2010
                            • 1419

                            #598
                            آری امروز اولین روز پاییز است....
                            بیدار میشوم باز.....
                            جمعه است....تعطیل....
                            باز هم دیشب خوابت را میدیدم.....
                            دست از این به خوابم آمدن هایت بردار.....
                            صبح است...... تنها.....
                            نیمرو میخوری یا آب پز....؟؟؟
                            چای یا قهوه.....؟
                            بیخیال،دنبال چه هستم من......؟!؟!!
                            این مرد به نبودنت عادت کرده....
                            صبحانه ام را میخورم......تنهــــــــــــــــــا......!!
                            حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                            خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                            خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                            نظر

                            • ناهید
                              عضو فعال
                              • Dec 2010
                              • 1419

                              #599
                              صدای تلفنی که دیگر ماه هاست در نمی آید.....
                              صدای خرد شدن من که ماه هاست عادت شده.......
                              صدای "دوستت دارم" های تو که ماه هاست آرزویم شده.....
                              نــــــــــــه،دیگر این درد آرام ندارد....
                              میگذرم از با تو بودن......
                              میگذرم از خودم،از تو.....
                              میگذرم از این عـــــــــــــــــــــــــادت....
                              حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                              خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                              خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                              نظر

                              • PASHA
                                عضو فعال
                                • Mar 2011
                                • 1294

                                #600
                                چو کس با زبان دلم آشنا نیست
                                چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
                                چو یاری مرا نیست همدرد ،
                                بهتر که از یاد یاران فراموش باشم
                                .:دکتر شریعتی
                                اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                                نظر

                                در حال کار...
                                X