گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • بوف کور
    Banned
    • Jul 2025
    • 1422

    #721
    در اصل توسط محمود شریعت پست شده است View Post
    خیلی ممنونم محبت کردید

    نظر

    • HOLY
      عضو فعال
      • Jul 2025
      • 1113

      #722
      دیدم دوستان زحمت کشیدند و چند تا شعر زیبا گذاشتند ،با اجازتون این شعر جناب فرخی سیستانی عزیز رو با وجودیکه چند ماه قبل در بخش آزاد گذاشته بودم برای دوستانی که اونجا ندیدند اینجا قرار میدم
      ،

      دل من همی داد گفتی گواهی
      كه باشد مرا روزی از تو جدایی

      بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
      بر آن دل دهد هر زمانی گواهی

      من این روز را داشتم چشم و زین غم
      نبوده ست با روز من روشنایی

      جدایی گمان برده بودم ولیكن
      نه چندان كه یك سو نهی آشنایی

      به جرم چه راندی مرا از در خود
      گناهم نبوده ست جز بیگنایی

      بدین زودی از من چرا سیر گشتی
      نگارا بدین زود سیری چرایی

      كه دانست كز تو مرا دید باید
      به چندان وفا این همه بی وفایی

      سپردم به تو دل ندانسته بودم
      بدین گونه مایل به جور و جفایی

      دریغا دریغا كه اگه نبودم
      كه تو بی وفا در جفا تا كجایی

      همه دشمنی از تو دیدم ولیكن
      نگویم كه تو دوستی را نشایی

      نگارا من از آزمایش به آیم
      مرا باش تا بیش ازین آزمایی

      با آرزوی شادی برای تمامی عزیزان

      سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-

      نظر

      • بوف کور
        Banned
        • Jul 2025
        • 1422

        #723
        بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست.......... بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
        ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر.......... کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
        بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز.......... باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
        گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو.......... آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
        وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست.......... وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
        در دست هر کی هست ز خوبی قراضههاست.......... آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
        این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا.......... من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
        یعقوب وار وااسفاها همیزنم.......... دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
        والله که شهر بیتو مرا حبس میشود.......... آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
        زین همرهان سست عناصر دلم گرفت.......... شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
        جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او.......... آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
        زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول.......... آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست
        گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام.......... مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
        دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر.......... کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
        گفتند یافت مینشود جستهایم ما.......... گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
        هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد.......... کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
        پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست.......... آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
        خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز.......... از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
        گوشم شنید قصه ایمان و مست شد.......... کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
        یک دست جام باده و یک دست جعد یار.......... رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
        میگوید آن رباب که مردم ز انتظار.......... دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
        من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست .......... وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
        باقی این غزل را ای مطرب ظریف.......... زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
        بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق.......... من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

        مولوی

        نظر

        • HOLY
          عضو فعال
          • Jul 2025
          • 1113

          #724

          ترس دارم از بیان راز دل
          ××× از بیان راز با انباز دل

          ترس دارم کین تمام لطف او
          ××× خنده های بی ریا و گفت او

          این نشانی ها زعشق و شور او
          ××× وین طپیدن های دل بی گفتگو

          این ظرائف ،این لطائف ،این حیل
          ××× این نشانی های عشق اندر مثل

          جملگی باشد خیال و وهم و خواب
          ××× چون یکی تشنه، بیابان و سراب

          تا که لب بگشایم از بهر بیان
          ××× پس خجل گردد ز راز دل زبان

          گویدم کم گوی اینگونه سخن
          ××× از حدیث عشق و از سودای من

          نی ز اول عشق و رازی در میان
          ××× نی نیاز و سوز و سازی در میان

          فکر عشق من ز سر بیرون نما
          ××× نیست جایی بهر تو در قلب ما

          کاش گر اینگونه آغازد سخن
          ××× بال گیرد ، پر کشد جان از بدن

          بی خیال او نمی خواهم جهان
          ××× پس همان بهتر روم تا لامکان


          سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-

          نظر

          • rojan
            عضو فعال
            • May 2011
            • 581

            #725
            با سلام

            ببینید اوضاع بورس چقدر قمر در عقرب است که استاد holy هم شعر می نویسند وامصیبتااااااااااااااااااااااااااااااااا;)

            زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران .رفتم ز کوی تو لیکن عقب سر نگران
            ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی. تو بمان و دگران وای به حال دگران

            البته این شعر را برای بورس و سهامم گفتم نه شخص خاصی گفته باشماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:D
            آرزوهایت را بر آورده می کند آنکه ابر را می گریاند تا گل را بخنداند

            نظر

            • برومند
              عضو عادی
              • Aug 2011
              • 38

              #726
              • انگار باید اسم تاپیک عوض بشه!

              دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
              • تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
              • قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
              • گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
              • گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
              • گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
              • آسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کن
              • من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
              • من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
              • برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
              • فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
              • که همین شوق٬ مرا خوب ترینم ! کافیست
              • (محمد علی بهمنی)

              نظر

              • sirwan
                ستاره دار (1)
                • Jun 2011
                • 330

                #727
                در اصل توسط rojan پست شده است View Post
                با سلام

                ببینید اوضاع بورس چقدر قمر در عقرب است که استاد holy هم شعر می نویسند وامصیبتااااااااااااااااااااااااااااااااا;)

                زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران .رفتم ز کوی تو لیکن عقب سر نگران
                ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی. تو بمان و دگران وای به حال دگران

                البته این شعر را برای بورس و سهامم گفتم نه شخص خاصی گفته باشماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:D
                دیشب ز مسجد سوی میخانه امد پیر ما چیست یاران بعد از این تدبیر ما (پیر ما=استاد هولی)
                گفت اسانگیر بر خود کارها که از روی طبع سخت میگردد حهان بر مردمان سخت کوش

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #728

                  سلام بر دوستان عزيزم

                  تاپيك"اينجا...فقط شوخي داريم" رو كه در اين اواخر با اشعار زيبايي مزيين شده بود رو بردم در بخش آْزاد;;)...تا تاپايان عاشورا و تاسوعا هم تاپيك شعر و شاعري رو آردم اين بخش<:-p

                  همچنين اشعاري كه دوستان عزيز توي اون تاپيك نوشته بودن رو منتقل كردم;)

                  منتظر شما هستم<:-p
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • آمن خادمی
                    مدیر
                    • Jan 2011
                    • 5243

                    #729
                    اسبان وحشی در دل آتش رها عشق
                    آتش گرفته یالشان در بادها عشق

                    میدان مهیا تو لباس رقص در تن
                    میدان پر است از زخمی و خون و خدا عشق

                    باور ندارم دستهای عاشقت را
                    حتا اگر با من برقصی پابه پا عشق

                    من کولی آوارهای گیتار در دست
                    اسپانیا، اسپانیا اسپانیا عشق

                    موهای خود را با گل لادن بپوشان
                    روبان بزن آماده شو حالا بیا عشق

                    حالا اِمیلیانو زاپاتا تویی تو
                    در هر کجای این جهان من یا شما عشق

                    حتا هنوز اسب تو در هر کوه زنده است
                    اسطوره ی آزادی انسانِ با عشق

                    خاکستر تو شعله ی عشق است انگار
                    اِرنستو گوارا دلاسرنا کوبا عشق

                    اصلا تو نلسون نه خداوند سیاهان
                    اصلا خود رنجی تو از سلول تا عشق



                    بالای تپه زیر نور ماه خونین
                    اعدام دسته جمعیِ پروانه ها عشق

                    حالا همه چیز مرا از من بگیران
                    نان و هوا و زندگی جز بوسه را عشق
                    to continue, please follow me on my page

                    نظر

                    • rezaafshari110
                      عضو فعال
                      • Oct 2011
                      • 347

                      #730
                      روشنی من گل آب

                      ابری نیست
                      بادی نیست
                      می نشینم لب حوض
                      گردش ماهی ها روشنی من
                      گل
                      آب
                      پاکی خوشه زیست
                      مادرم ریحان می چیند
                      نان و ریحان و پنیر
                      آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
                      رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
                      نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
                      نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
                      پشت لبخندی پنهان هر چیز
                      روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
                      چیزهایی هست که نمی دانم
                      می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
                      می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
                      راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
                      من پر از نورم و شن
                      و پر از دار و درخت
                      پرم از راه از پل

                      از رود از موج
                      پرم از سایه برگی در آب
                      چه درونم تنهاست
                      حضرت رسول صلى الله عليه و آله میفرمایند :
                      همانا پاكيزه ترين پيشه ، پيشه بازرگانانى است كه چون سخن گويند ، لب به دروغ نگشايند ؛ هر گاه امين شمرده شوند ، خيانت نورزند ؛ زمانى كه وعده دهند ، پيمان نشكنند ؛ چون بخرند ، بر سرِ مال نزنند ؛ چون بفروشند ، بازار گرمى نكنند ؛ هر گاه مديون شوند ، [در پرداخت دين] امروز و فردا نكنند ؛ و هر گاه طلبكار شدند ، [بر بدهكار] سخت نگيرند .

                      نظر

                      • بوف کور
                        Banned
                        • Jul 2025
                        • 1422

                        #731
                        اهنگ زیبای قدغن با صدای شهیار قنبری

                        http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ziizii.persiangig.com/01 - Forbidden.mp3



                        آبی دریا ، قدغن
                        شوق تماشا ، قدغن
                        عشق دو ماهی ، قدغن
                        با هم و تنها ، قدغن
                        برای عشق تازه ،
                        اجازه بی اجازه...
                        پچ پچ و نجوا ، قدغن
                        رقص سایه ها ، قدغن
                        کشف بوسه ی بی هوا
                        به وقت رویا ، قدغن
                        برای خواب تازه ،
                        اجازه بی اجازه...
                        در این غربت خانگی
                        بگو هرچی باید بگی
                        غزل بگو به سادگی
                        بگو ، زنده باد زندگی
                        برای شعر تازه ،
                        اجازه بی اجازه...
                        از تو نوشتن ، قدغن
                        گلایه کردن ، قدغن
                        عطر خوش زن ، قدغن
                        تو قدغن ، من قدغن
                        برای روز تازه ،
                        اجازه بی اجازه...

                        نظر

                        • MASOUD
                          عضو عادی
                          • Aug 2011
                          • 160

                          #732
                          در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
                          کس جای دراین خانه ویرانه ندارد

                          دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
                          کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
                          در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
                          آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
                          گفتم ای مه من از چه تو در دام نیفتی
                          گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
                          در انجمن عقل فروشان ننهم پای
                          دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
                          تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
                          ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

                          [SIZE=3][COLOR=#800080][B][FONT=comic sans ms]بالاترین فضیلت آگاهی و بزرگترین گناه جهل است .[/FONT][/B][/COLOR][/SIZE]

                          نظر

                          • برومند
                            عضو عادی
                            • Aug 2011
                            • 38

                            #733
                            •هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
                            کوچهها را بلد شدم
                            خیابانها را بلد شدم ...
                            ماشینها را، مغازهها را
                            رنگهای چراغ قرمز را . . .
                            ... ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
                            آدمها را بلد نیستم......

                            نظر

                            • rezaafshari110
                              عضو فعال
                              • Oct 2011
                              • 347

                              #734
                              سلام
                              حال همه ما خوب است،ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور
                              که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
                              با این همه عمری اگر باقی بود
                              طوری از کنارِ زندگی میگذرم
                              که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
                              نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان
                              تا یادم نرفته است بنویسم
                              حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
                              میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است،اما تو لااقل
                              حتی هر وهله
                              گاهی
                              هر از گاهی
                              ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست
                              راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانه ای خریدهام
                              بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند
                              بیپرده بگویمت: چیزی نمانده است
                              من چهل ساله خواهم شد
                              فردا را به فال نیک خواهم گرفت
                              دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید
                              از فرازِ کوچه ما میگذرد
                              باد بوی نامهای کسان من میدهد
                              یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟
                              نامهام باید کوتاه باشد
                              ساده باشد
                              بی حرفی از ابهام و آینه
                              از نو برایت مینویسم
                              حال همه ما خوب است اما تو باور نکن!


                              snd.tebyan.net/1387/04/20080720130934958.mp3
                              حضرت رسول صلى الله عليه و آله میفرمایند :
                              همانا پاكيزه ترين پيشه ، پيشه بازرگانانى است كه چون سخن گويند ، لب به دروغ نگشايند ؛ هر گاه امين شمرده شوند ، خيانت نورزند ؛ زمانى كه وعده دهند ، پيمان نشكنند ؛ چون بخرند ، بر سرِ مال نزنند ؛ چون بفروشند ، بازار گرمى نكنند ؛ هر گاه مديون شوند ، [در پرداخت دين] امروز و فردا نكنند ؛ و هر گاه طلبكار شدند ، [بر بدهكار] سخت نگيرند .

                              نظر

                              • ماهور
                                عضو فعال
                                • Feb 2011
                                • 1239

                                #735
                                ای عشق! از مشرق در آ، روشن کن این ظلمت سرا/ کاین شب جدا از تو مرا، بر دیده خنجر می زند / یک جرعه زین می نوش کن، وز های و هو خاموش کن / عشق است اینک! گوش کن: انگشت بر در می زند
                                چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
                                گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

                                نظر

                                در حال کار...
                                X