گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • davood10
    عضو عادی
    • May 2011
    • 68

    #691
    دزد بازار


    رهزنان آهنگ را دزدیده اند

    تارهای چنگ را دزدیده اند

    بانگ ناقوسی نمی آید به گوش

    از کلیسا زنگ را دزدیده اند

    در بیابانی که نامش زندگی ست

    سگ رها و سنگ را دزدیده اند (١)

    قهر می کارند در دل های ما

    مهر تنگاتنگ را دزدیده اند

    بهر محو عشق از فرهنگ ها

    عشق نه ، فرهنگ را دزدیده اند

    دوری خود تا ز حق پنهان کنند

    واژه ی فرسنگ را دزدیده اند

    بهر کتمان شکاف خویش و خلق

    دره ی سالنگ را دزدیده اند (٢)

    زنده ها جای شهیدان وطن

    افتخار جنگ را دزدیده اند

    نقش مانی را به نام خود زدند

    موبدان ارژنگ را دزدیده اند

    ننگ روی ننگ مانده تا ابد (٣)

    چون که سطل رنگ را دزدیده اند


    آب در هاون چه می کوبی عزیز

    دسته ی هاونگ را دزدیده اند

    نظر

    • davood10
      عضو عادی
      • May 2011
      • 68

      #692
      زندگي را تو بساز ، نه بدان ساز كه سازند و پذيري بي حرف

      زندگي يعني جنگ ، تو بجنگ ، زندگي يعني عشق ، تو بدان عشق بورز . . .

      نظر

      • حنا
        عضو عادی
        • Jul 2011
        • 61

        #693
        همسایه ام از گرسنگی مرد ، خویشانش در عزایش گوسفندها سربریدند!

        نظر

        • حنا
          عضو عادی
          • Jul 2011
          • 61

          #694
          چه بخواهیم و چه نخواهیم هر چه پیر تر میشویم ثروتمند تر میشویم !

          نقره در سر - طلا در دهان - سنگ در کلیه - قند در خون

          سرب در پا - آهن در رگها


          آیا هرگز گمان می کردید شما یک چنین دارائی هایی را درخود جمع کنید؟؟

          دارایی هایی از نوع منفی

          نظر

          • حنا
            عضو عادی
            • Jul 2011
            • 61

            #695

            استعداد عجیبی در شکستن داری….
            قلب…غرور…پیمان…
            استعداد عجیبی در نشستن دارم….
            به پای تو…به امید تو…در انتظار تو
            .

            نظر

            • حنا
              عضو عادی
              • Jul 2011
              • 61

              #696
              آنکه دستور زبان عشق را
              بی گزاره در نهاد ما نهاد
              خوب می دانست تیغ تیز را
              در کف مستی نمی بایست داد

              نظر

              • حنا
                عضو عادی
                • Jul 2011
                • 61

                #697


                دندانهایت

                کاخ سفیدی ست

                که سیاست لبخندت را حفظ می کند

                بی شک

                انقلاب مخملی

                از پوست تنت شروع شد

                و تا کودتای تنت ادامه یافت

                .

                .

                نظر

                • حنا
                  عضو عادی
                  • Jul 2011
                  • 61

                  #698
                  نفهمیدم چرا « نیازمندیهای همشهری » آگهی مرا قبول نکرد !
                  آگهی درباره ی تو بود !!! نوشته بودم : به تو نیاز دارم !

                  نظر

                  • حنا
                    عضو عادی
                    • Jul 2011
                    • 61

                    #699

                    همه جا پر شده که

                    دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

                    من میگم حق دارن

                    چون دوست داشتن های ما بودار است

                    بوی سو استفاده

                    بوی خیانت

                    بوی دروغ میدهد . . .

                    نظر

                    • حنا
                      عضو عادی
                      • Jul 2011
                      • 61

                      #700
                      امشب ای ناز ، چه دلتنگ نگاهت شده ام

                      باز ای مونس جان چشم براهت شده ام

                      برق چشمان تو امشب به سکوتم خندید

                      چونکه دیوانه ی آن چهره ی ماهت شده ام .

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #701
                        تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
                        وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه؟

                        پر کن قدح باده، که معلومم نیست
                        کین دم که فرو برم، بر آرم یا نه؟


                        خیام
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • Captain Nemo
                          مدیر
                          • Dec 2010
                          • 2934

                          #702
                          عزم آن دارم كه امشب نيم مست

                          پای كوبان كوزه دردی به دست

                          سر به بازار قلندرها نهم

                          پس به يک ساعت ببازم هر چه هست
                          یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                          دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                          شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                          مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                          نظر

                          • آمن خادمی
                            مدیر
                            • Jan 2011
                            • 5243

                            #703
                            ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
                            من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.
                            یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
                            با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
                            ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
                            زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.
                            شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
                            روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!
                            ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست
                            بر من ببخش زندگی جاودانه را !
                            منشین که دست مرگ زبندم رها کند.
                            محکم بزن به شانه من تازیانه را
                            to continue, please follow me on my page

                            نظر

                            • آمن خادمی
                              مدیر
                              • Jan 2011
                              • 5243

                              #704
                              چرا همگان را نبخشم
                              چرا از خاطر نبرم زخم ها را
                              من که فراموش خواهم کرد
                              نشانی خانه ام
                              چهره ی کودک ام
                              ... و تلفظ نام ام را از دهان ات
                              و شعله که بر باد خواهد رفت.

                              .....
                              شمس لنگرودی
                              to continue, please follow me on my page

                              نظر

                              • آمن خادمی
                                مدیر
                                • Jan 2011
                                • 5243

                                #705
                                جهان پیر است و بیبنیاد، از این فرهادکش فریاد/ که کرد افسون و نیرنگش، ملول از جان شیرینم‎
                                to continue, please follow me on my page

                                نظر

                                در حال کار...
                                X