گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • 313
    عضو عادی
    • Feb 2013
    • 196

    #1096
    راستی در هوای شرجی هم ,دیدن دوستان تماشایی ست
    به غریبی قسم نمیدانم چه بگوییم,جز آنکه خوشحالم













    تعداد بازدید کنندگان تاپیک 7نفرند من اشتباه نوشتم 5 نفر

    نظر

    • ماهور
      عضو فعال
      • Feb 2011
      • 1239

      #1097
      از یه جایی به بعد . . .
      فقط یه حس داری حس بی تفاوتی
      نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی
      و نه از دوست نداشتن ها ناراحت!

      علیرضا روشن
      چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
      گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

      نظر

      • ماهور
        عضو فعال
        • Feb 2011
        • 1239

        #1098
        روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است.......آری افطار رطب در رمضان مستحب است
        روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه...........بخورد روزه ی خود را به گمانش که شب است
        زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد .......... این عجب نقطه ی خال تو به بالای لب است
        یارب این نقطه ی لب را که به بالا بنهاد.............نقطه هرجا غلط افتاد مکیدن ادب است!
        شاطر عباس صبوحی
        چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
        گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

        نظر

        • Karampor
          عضو عادی
          • May 2011
          • 41

          #1099
          فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

          با کس سخن از داغ ِ نهان نتوان کرد

          این ها که من از جفای هجران دیدم

          یک شمه به صد سال بیان نتوان کرد

          نظر

          • Karampor
            عضو عادی
            • May 2011
            • 41

            #1100
            دلنوشته های دلنشین‎
            ۲۸ تیر ماه زاد روز بانوی غزلسرای معاصر ایران سیمین بهبهانی را گرامی میداریم

            گفتي كه : مي بوسم تو را گفتم تمنا مي كنم
            گفتي كه : گر بيند كسي ؟ گفتم كه : حاشا مي كنم

            ... گفتي: ز بخت بد اگر ، ناگه رقيب آيد ز در ؟
            گفتم كه : با افسونگري ، او را ز سر وا مي كنم

            گفتي كه : تلخي هاي من گر ناگوار افتد مرا
            گفتم كه: با نوش لبم ،آنرا گوارا مي كنم

            گفتي : چه مي بيني بگو در چشم چون آيينه ام ؟
            گفتم كه : من خود را در او عريان تماشا مي كنم

            گفتي كه : از بي طاقتي ،دل قصد يغما مي كند
            گفتم كه : با يغماگران ، باري مدارا مي كنم

            گفتي كه : پيوند تو را با نقد هستي مي خرم
            گفتم كه : ارزان تر از اين من با تو سودا مي كنم

            گفتي : اگر از كوي خود ، روزي تو را گويم برو؟
            گفتم كه: صد سال دگر امروز و فردا ميكنم

            گفتي : گر از پاي خود، زنجير عشقت وا كنم
            گفتم : ز تو ديوانه تر ، داني كه پيدا مي كنم

            نظر

            • 313
              عضو عادی
              • Feb 2013
              • 196

              #1101
              با تو مرا حکایت دیرینیست............حرف نگفته با تو چه بسیار است
              من جزعی از تو هستم و اما حیف.....بین من و تو فاصله دیوار است

              بی تو مخاطبی که ندارم,هیچ.........حتی مجال گفت و شنودم نیست
              آه ای حقیقت من سرگردان...........گوش کسی به سمت سرودم نیست

              از بس نگفته ام سخنی ,آخر........سنگینی سکوت مرا له کرد
              از قله های مبهم دور, ابری .......آمد مرا پر از نفس مه کرد

              من آنقدر برای تو پیش از این......اندیشه هام واضح و عریان بود
              طوری که میشد از نفسم فهمید..طوری که زیر پوست ,نمایان بود

              لب روی لب نجنبد اگر ,بهتر........باید درون سینه بماند,باز
              آن راز آن حکایت دیرینه..............آن قصه ی برای تو بی آغاز

              ؟

              نظر

              • Karampor
                عضو عادی
                • May 2011
                • 41

                #1102
                بازآ بازآ...هرآنچه هستي بازآ
                گر كافر و گبر و بتپرستي بازآ
                اين درگه ما درگه نوميدي نيست
                صدبار اگر توبه شكستي باتزآ
                (ابوسعيد ابوالخير)

                نظر

                • غزاله
                  عضو فعال
                  • Apr 2012
                  • 343

                  #1103
                  چه زیباست محبوب من
                  در جامه ی همه روزی خویش
                  با شانه ی کوچکی در مویش !
                  هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست .
                  ای دختران آشویتس
                  ای دختران داخاو
                  شما محبوب زیبای مرا ندیده اید ؟
                  در سفری بس دراز بدو بر خوردیم ،
                  نه جامه ای بر تن داشت
                  نا شانه ای در موی
                  چه زیباست محبوب من
                  که چشم و چراغ مادرش بود
                  و برادر سراپا غرق بوسه اش می کرد!
                  هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست .
                  ای دختران ماوت هازن
                  ای دختران بلزن
                  شما محبوب زیبای مرا ندیده اید؟
                  در میدانگاهی یخزده بدو برخوردیم
                  شماره یی بر بازوی سپیدش داشت
                  و ستاره ی زردی در قلبش .
                  .
                  ياكووس كامپانل ليس
                  ترجمه احمد شاملو

                  نظر

                  • Karampor
                    عضو عادی
                    • May 2011
                    • 41

                    #1104
                    همین که هستی
                    همین که لابلای کلماتم
                    نَفَس میکشی
                    راه میروی
                    در آغوشم میگیری

                    همین که پناه ِ واژههایم شدهای
                    همین که سایهات هست

                    همین که کلماتم از بی "تو"یی
                    یتیم نشدهاند
                    کافیست برای یک عمر آرامش ؛

                    باش!

                    حتی همین قدر دور
                    حتی همین قدر دست نیافتنی..

                    نظر

                    • Karampor
                      عضو عادی
                      • May 2011
                      • 41

                      #1105
                      آن که به محراب گفت : از همه مؤمن ترم !
                      گر دو سه جام اش دهند ... از همه ترساتر است !!

                      نظر

                      • Karampor
                        عضو عادی
                        • May 2011
                        • 41

                        #1106
                        ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
                        ما گذشتیم از آن کوچه و معشوقه ی خویش...

                        نظر

                        • غزاله
                          عضو فعال
                          • Apr 2012
                          • 343

                          #1107
                          پر کن پیاله را کین جام آتشین
                          دیری ست ره به حال خرابم نمی برد

                          نظر

                          • 313
                            عضو عادی
                            • Feb 2013
                            • 196

                            #1108
                            قرص است جای دل

                            امن یجیب خوانده ام امشب برای دل
                            تا خوب بشنود سخنم را خدای دل

                            من سالهاست قافیه را گم نموده ام
                            امشب خدا کند که ببارد هجای دل

                            یک حجم خسته ازهمه ی حرفهای من
                            ماندست تا زمین بزند ارتقای دل

                            من هیچ وقت در پی درمان نمیروم
                            وقتی نگاه توست تمام دوای دل

                            گفتی برو ,برو به سلامت, کجا روم؟
                            باشد روم به خاطرباران ,فدای دل

                            من ساز کوک کرده ی درخود شکسته ام
                            با من چنین مباش, تو ,ای آشنای دل

                            امشب قریب سیصد و هشتادروز رفت
                            از های های گریه ی بی ادعای دل

                            صیاد گشته صید غزلهای تازه ام
                            خود اعتراف کرد ,که دارد هوای دل

                            اینسان محک مزن تو مرا با بهشت خویش
                            من بی تو,با توام سر هر انحنای دل

                            گرچه هلال عشق تو برمن حلال نیست
                            باید سکوت کرد که قرص است جای دل

                            گفتم_هلا_که دست مرا ای غزل بگیر
                            تا انتهای مبهم این ماجرای دل

                            وقتی تمام صحبت ماندن برای توست
                            امن یجیب خوانده ام امشب برای دل


                            این غزلم رو خیلی دوست دارم
                            تقدیم به همه ی شما که در دنیای خشک اقتصاد قلبهای رقیق و پر محبتی دارید92/5/15
                            آخرین ویرایش توسط 313؛ 2013/08/07, 18:25.

                            نظر

                            • behnam
                              عضو فعال
                              • May 2011
                              • 9603

                              #1109
                              من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم

                              نـــه از اینم نــه از آنم مــن از آن شهر کـلانم

                              نـــه پـــی زمــــر و قمــارم نه پی خمر و عقارم

                              نـــه خمیـــرم نــــه خمـــارم نــه چنینم نه چنانم

                              مـــن اگـــر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم

                              نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهــــل زمــــانم

                              خـــرد پـــوره آدم چـــه خبـــر دارد از ایــن دم

                              کــــه مــن از جمــله عالــم به دو صد پرده نهانم

                              مشنـو این سخن از من و نه زین خاطر روشن

                              که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم...


                              مولوی
                              افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
                              (کوروش بزرگ)

                              نظر

                              • غزاله
                                عضو فعال
                                • Apr 2012
                                • 343

                                #1110
                                حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
                                کایام گل و یاسمن و عیـــــد صیام است

                                نظر

                                در حال کار...
                                X