پاسخ : گزیده های شعر و شاعری
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیمگاه سفر آمد؛ نه هنگام درنگ است
چاووش میگوید که ما را وقت تنگ استبه یاد پدر شعر انقلابگاه سفر شد، باره بر دامن برانیم
تا بوسهگاهِ وادیِ ایمن برانیموادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان استاز هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشمدریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارندگاه سفر آمد برادر! گام بردار!
چشم از هوس از خُرد از آرام بردار!گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن بشتاب! همّت چارهساز استره توشه باید عقل را در کار بندیم
دل بر خدا، آنگه به رفتن باره بندیمره توشه باید شب را در دل نشانیم
وادی به وادی باره تا بر دل نشانیمباید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن
ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدنتنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کردگر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریمحکم جلودار است بر هامون بتازیم
هامون اگر دریا شود از خون بتازیماز دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتنگر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریمفرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوارجانان من برخیز! بر جولان برانیم
زانجا به جولان تا خط لبنان برانیمآنجا که جولانگاه اولاد یهود است
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداستآنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته داردجانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما راجانان من! برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راندباید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطینباید به سر زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کردجانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوشتکبیرزن، لبیکگو، بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس، همپای جلودار …
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیمگاه سفر آمد؛ نه هنگام درنگ است
چاووش میگوید که ما را وقت تنگ استبه یاد پدر شعر انقلابگاه سفر شد، باره بر دامن برانیم
تا بوسهگاهِ وادیِ ایمن برانیموادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان استاز هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشمدریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارندگاه سفر آمد برادر! گام بردار!
چشم از هوس از خُرد از آرام بردار!گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن بشتاب! همّت چارهساز استره توشه باید عقل را در کار بندیم
دل بر خدا، آنگه به رفتن باره بندیمره توشه باید شب را در دل نشانیم
وادی به وادی باره تا بر دل نشانیمباید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن
ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدنتنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کردگر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریمحکم جلودار است بر هامون بتازیم
هامون اگر دریا شود از خون بتازیماز دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتنگر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریمفرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوارجانان من برخیز! بر جولان برانیم
زانجا به جولان تا خط لبنان برانیمآنجا که جولانگاه اولاد یهود است
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداستآنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته داردجانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما راجانان من! برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راندباید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطینباید به سر زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کردجانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوشتکبیرزن، لبیکگو، بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس، همپای جلودار …
نظر