گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • 313
    عضو عادی
    • Feb 2013
    • 196

    #1156
    تو چرا فکر مکینی که هنوز
    چشم من چشم برراه است ؟
    نه غریبه برو ,نمیخواهم
    آن که را کو رفیق گه گاه است

    سهم من از تمامی هستی
    این سکوت و همان غزلها شد
    یا همان گندمی که میگفتی
    در غزلهام, راه و بی راه است

    سهم من از تمامی هستی
    یک وجب خنده بود با تردید
    و کسی که تمام ثانیه ها
    ذره ای حرفهای مرا نشنید

    تو چرا فکر میکنی که هنوز
    یک نفر مانده تا که بر گردی
    سیب,سیب است ,بهشت رفت از دست
    آدم امروز باز سیبی چید


    زرینی19/7/92

    نظر

    • behnam
      عضو فعال
      • May 2011
      • 9603

      #1157
      بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود

      بی‌عشق وجود خوب و موزون نشود

      صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد

      بی‌جنبش عشق در مکنون نشود


      مولوی
      افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
      (کوروش بزرگ)

      نظر

      • 313
        عضو عادی
        • Feb 2013
        • 196

        #1158
        عشق یعنی احترامی کآدمی
        بر دل دیوانه ی خود مینهد


        زرینی

        نظر

        • behnam
          عضو فعال
          • May 2011
          • 9603

          #1159
          در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

          من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

          عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

          عشق داند که در این دایره سرگردانند...

          حافظ
          افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
          (کوروش بزرگ)

          نظر

          • 313
            عضو عادی
            • Feb 2013
            • 196

            #1160
            عشق همدرد زلیخا بکند یوسف را ......................مرضی نیست محبت که سرایت نکند.

            نقی کمره ای
            ----------------------------------------------------------------------------------------------------------

            نظر

            • 313
              عضو عادی
              • Feb 2013
              • 196

              #1161
              من چه خواهم کرد بی لبخند تو ........................با سکوتی سرد و در هم ریخته
              من چه خواهم کرد باصد آرزو.............................آرزوهایی به هم آویخته

              من چه خواهم گفت؟بارویای تو..........................بعد از این دردی که در هجران توست
              من چه خواهم گفت با این طفل دل....................که اسیر نی نی چشمان توست

              من چه خواهم کرد بی دیدار تو........................با غروری زخمی و شیدا شده
              من چه خواهم کرد بی افکار تو........................با دلی در عاشقی رسواشده

              من چه خواهم کرد با این زندگی ....................در کنار باور امروز خود
              من چه خواهم کرد با این آه سرد....................بعد از این افسانه ی مرموز خود

              من نمیدانم خودت دانی و دل .......................وعده ای ده شاید او هم رام شد
              رفته ای ؟باشد برو اما بدان ..........................یک نفر در عشق تو ناکام شد


              زرینی
              آخرین ویرایش توسط 313؛ 2013/10/20, 17:44.

              نظر

              • 313
                عضو عادی
                • Feb 2013
                • 196

                #1162
                من چه خواهم کرد بی لبخند تو ........................با سکوتی سرد و در هم ریخته
                من چه خواهم کرد باصد آرزو.............................آرزوهایی به هم آویخته

                من چه خواهم گفت؟بارویای تو..........................بعد از این دردی که در هجران توست
                من چه خواهم گفت با این طفل دل....................که اسیر نی نی چشمان توست

                من چه خواهم کرد بی دیدار تو........................با غروری زخمی و شیدا شده
                من چه خواهم کرد بی افکار تو........................با دلی در عاشقی رسواشده

                من چه خواهم کرد با این زندگی ....................در کنار باور امروز خود
                من چه خواهم کرد با این آه سرد....................بعد از این افسانه ی مرموز خود

                من نمیدانم خودت دانی و دل .......................وعده ای ده شاید او هم رام شد
                رفته ای ؟باشد برو اما بدان ..........................یک نفر در عشق تو ناکام شد


                زرینی

                نظر

                • behnam
                  عضو فعال
                  • May 2011
                  • 9603

                  #1163
                  از چرخ به هر گونه همی‌دار امید

                  وز گردش روزگار می‌لرز چو بید

                  که پس از سیاه رنگی نبود

                  پس موی سیاه من چرا گشت سفید

                  حافظ
                  افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
                  (کوروش بزرگ)

                  نظر

                  • MOSTAFAVI
                    Banned
                    • Jun 2012
                    • 5636

                    #1164
                    بازاین چه شورش است که درخلق عالم است
                    باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
                    باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
                    بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
                    این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
                    کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
                    گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
                    کاشوب در تمامی ذرات عالم است
                    گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
                    این رستخیز عام که نامش محرم است
                    در بارگاه قدس که جای ملال نیست
                    سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
                    جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
                    گویا عزای اشرف اولاد آدم است
                    خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
                    پرورده‌ی کنار رسول خدا حسین

                    نظر

                    • 313
                      عضو عادی
                      • Feb 2013
                      • 196

                      #1165
                      کوتاه کن کلام..........بماند بقیه اش!
                      مرده است احترام.....بماندبقیه اش!

                      از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
                      آن هم نشد حرام....بماند بقیه اش!

                      گویا هنوز باور زینب نمیشود
                      بر سینه ی امام.....بماند بقیه اش!

                      پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
                      در بین ازدحام.....بماند بقیه اش!

                      سر رفت....آه,بعد هم انگشت رفت آه..
                      کاش از پیکر امام....بماند بقیه اش!

                      برخاک خفته ای و مرا میبرد عدو
                      من میروم به شام...بماند بقیه اش!

                      دل واپسم برای سرت روی نیزه ها
                      از سنگ پشت بام...بماند بقیه اش!

                      حالا قرار هست کجاها رود سرش
                      از کوفه تا به شام...بماند بقیه اش!

                      تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
                      از روی پشت بام....بماند بقیه اش!

                      قصه به "سر" رسیده و تازه شروع شد
                      شعرم نشد تمام ....بماند بقیه اش!

                      نظر

                      • MOSTAFAVI
                        Banned
                        • Jun 2012
                        • 5636

                        #1166
                        عرق کهنه شیراز مرا مست نکرد********************چایی تازه دم روضه زمینگیرم کرد

                        لعنت بر یزید و یزیدیان

                        نظر

                        • 313
                          عضو عادی
                          • Feb 2013
                          • 196

                          #1167
                          از بالارفتن دست پدر در غدیر تا بالا رفتن سر پسر در عاشورا
                          چقدر فاصله کوتاه بود .
                          زندگی در همین فاصله های کوتاه تکرار میشود
                          خدایا تکرار خوبی هارا برایم مقدر کن

                          نظر

                          • دل آرا
                            عضو عادی
                            • Nov 2013
                            • 31

                            #1168
                            پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

                            رگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
                            با همان چشمی که می زد زخم، مرهم می فروخت


                            زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
                            داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت



                            زندگی- این تاجر طماع ناخن خشک پیر-
                            مرگ را همچون شراب ناب، کم کم می فروخت



                            در تمام سال های رفته بر ما، روزگار
                            شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت



                            من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
                            گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت




                            فاضل نظری
                            [COLOR=#ff3366][B]اگر برای قطع یک درخت هشت ساعت به من فرصت بدهند، شش ساعت آن را به تیز کردن تبرم اختصاص می دهم
                            [/B][/COLOR]

                            نظر

                            • دل آرا
                              عضو عادی
                              • Nov 2013
                              • 31

                              #1169
                              پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

                              نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
                              با همان چشمی که می زد زخم، مرهم می فروخت

                              زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
                              داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت

                              زندگی- این تاجر طماع ناخن خشک پیر-
                              مرگ را همچون شراب ناب، کم کم می فروخت

                              در تمام سال های رفته بر ما، روزگار
                              شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت

                              من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
                              گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت


                              فاضل نظری
                              [COLOR=#ff3366][B]اگر برای قطع یک درخت هشت ساعت به من فرصت بدهند، شش ساعت آن را به تیز کردن تبرم اختصاص می دهم
                              [/B][/COLOR]

                              نظر

                              • meisam_em
                                عضو فعال
                                • Aug 2025
                                • 2124

                                #1170
                                پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

                                خواب رویای فراموشی هاست!


                                خواب را دریابم،


                                که در آن دولت خاموشی هاست.
                                ..

                                من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

                                و ندایی که به من می گوید:


                                گرچه شب تاریک است

                                "دل قوی دار"


                                سحر نزدیک است...



                                "حمید مصدق"
                                كسی كه در آفتاب زحمت كشیده، حق دارد در سایه استراحت كند

                                نظر

                                در حال کار...
                                X