حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • کاویانی
    عضو عادی
    • Jan 2013
    • 71

    #1741
    در اصل توسط trade secret پست شده است View Post
    با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی
    امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و کامیابی پیش رو داشته باشید و تعطیلات خوبی را گذرانده باشید
    لینک دانلود فیلم رو نمیبینم. تعجب نکنید چون همیشه فیلم بهم میرسه و خودم تا حالا دانلود نکردم
    ممنون میشم دوستان منو راهنمایی کنند
    با تشکر
    با درود ترید عزیز، سایت IMDB فقط به معرفی فیلمها و عواملش و همچنین امتیازدهی میپردازه و لینکی برای دانلود نداره. برای دانلود بهتره نگاهی به این صفحه بیاندازی.

    امروز فیلم Lincoln رو دیدم، روایتی سنمایی از آبراهام لینکن شانزدهمین رییس جمهور آمریکا و مبارزات اون برای برچیدن برده داری در آمریکا. فیلم به کارگردانی استیون اسپیلبرگ هست و برنده ی 2 جایزه ی اسکار اخیر.
    [COLOR="#0000FF"]اگر فریاد ما بر شب گناه است، اگر امروز دل ما بی پناه است / بخوان با ما سرود فتح فردا، که فردا میرسد با پرچم ما[/COLOR]

    نظر

    • مندی
      عضو فعال
      • Oct 2011
      • 522

      #1742
      دلم بی قراری می کند … دلم بی تاب شده ...آه غروبم نزدیک است

      دلم بهانه ی ممد شکوفه را می گیرد … پس چرا نمی آیی بهانه و قرار و تاب دلم.. مهربانم کجایی

      ممد جان .. مهربانکم ... کجایید ... مندی دلش گرفت ...اگه زودتر نیاین این قرصای صورتی رنگو میندازم بالاها

      نکنه دوباره مندی گندی زده و خودش خبر نداره ...صد دفه بهتون گفتم این مندی نفهم اگه بفهم بود دنیا گلستون بود ...شما بیخیال خودشو جفنگیاتش بشید

      اصلاً میدونین چیه ... من یه دختر پیدا کردم خیلی خوبه ... میخام برام برید خاستگاری ... ممد خاهشاً به مهربان بگو اون ریش و پشمش رو بزنه:D حمید نانچیکو رو هم همراه خودش بیاره شاید کار به عروس دزدون کشید ..
      دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

      نظر

      • ساسان
        عضو فعال
        • Aug 2011
        • 728

        #1743
        با سلام مجدد
        دیدن این عکس خود گویا خیلی چیزهاست:D


        تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

        نظر

        • ساسان
          عضو فعال
          • Aug 2011
          • 728

          #1744
          داستان غفلت ارزي در چهار پرده

          مهدی نصرتی
          سال 1391، يك روز بهاري: آقای اقتصاددان برای خرید به میدان میوه و تره بار رفته است. آنجا با قیمت بالای میوههاي داخلی مواجه ميشود؛ اما در کمال شگفتی مشاهده ميکند که میوههايي مثل موز و آناناس تقریبا از همه میوههاي داخلی ارزان تر هستند.

          آقای اقتصاددان با خود ميگويد از دو حالت خارج نيست: یا قیمت میوههاي داخلی خیلی بالا رفته است (عرضه میوههای داخلی کم شده است) یا قیمت ارز خیلی کمتر از مقدار حقیقی آن است که باعث شده قیمت نسبی میوههاي وارداتی این قدر پایین باشد و لذا به زودي ارز بايد پرش كند. آقای اقتصاددان امیدوار بود حالت اول درست باشد؛ ولی حالت دوم درست از آب در آمد.
          سال 1391، يك روز تابستاني: آقای اقتصاددان در خبرها ميخواند قیمت آپارتمان در تهران از قیمت در آمریکا و بسیاری شهرهای اروپایی بالاتر است. آقای اقتصاددان با خودش فکر ميکند این شهر که نه امکانات فوقالعادهای دارد(به نسبت شهرهای آمریکایی و اروپایی) و نه حتی هوای سالمی! پس از دو حالت خارج نيست: یا قیمت ملک در تهران خیلی بالا رفته است(عرضه ملک در تهران کم شده است) یا قیمت ارز خیلی کمتر از مقدار حقیقی آن است که باعث شده قیمت نسبی آپارتمان در تهران در مقایسه با قیمتهاي جهانی این قدر بالا باشد و لذا به زودي ارز بايد پرش كند. آقای اقتصاددان امیدوار بود حالت اول درست باشد؛ ولی حالت دوم درست از آب در آمد.
          سال 1391، يك روز پاييزي: آقای اقتصاددان در خبرها ميخواند که با توجه به افزایش شدید نرخ ارز، در حال حاضر پراید ارزان ترین خودروی دنیاست. آقای اقتصاددان به فکر فرو ميرود که خودروسازان داخلی که به دلیل شرایط انحصاری و ناکارآیی ضربالمثل هستند و قاعدتا نباید بهرهوری بالایی داشته باشند و ارزانترین خودروهای جهان را تولید کنند. آقای اقتصاددان با خود مياندیشد از دو حالت خارج نيست: یا قیمت ارز خیلی بالا رفته است و باعث شده قیمت جهانی خودروهای ما ارزان باشد و لذا ارز پایین خواهد آمد یا قیمت ریالی خودرو پایین است و به زودی خودرو گران ميشود. آقای اقتصاددان امیدوار بود حالت اول درست باشد ولی حالت دوم درست از آب در آمد.
          سال 1391، يك روز زمستاني: آقای اقتصاددان مشاهدات روزمره زیادی دارد؛ ولی ترجيح ميدهد آنها را بیان نکند. مثلا آقای اقتصاددان ميبیند وزن و ارزش طلاي سكه تمام، تقريبا معادل 8 سكه گرمي است؛ ولي قيمت سكه تمام معادل 5/4 سكه گرمي است. بنابراين از نظر ايشان در حال حاضر سکه گرمی خیلی گران است. از نظر ایشان در طرف تقاضا مشکلی وجود ندارد. طبیعی است که قدرت خرید مردم كمتر شده و لذا تقاضای بالاتر براي سکه گرمی باعث این وضعیت شده است. اما مشکل در طرف عرضه است. از نظر ایشان دو حالت متصور است: یا بانک مرکزی باید از این فرصت برای عرضه سکه گرمی و جمع آوری نقدینگی استفاده کند یا اگر این کار را نمیکند...، آقای اقتصاددان حالت دوم را بررسی نمیکند اما امیدوار است اينبار حالت اول درست باشد.
          تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

          نظر

          • خودشکوفا
            عضو فعال
            • Aug 2025
            • 1134

            #1745
            در اصل توسط javad60 پست شده است View Post
            جناب خودشکوفا، با این علاقه ای که مندی یا مندسن یا ممدسن به مومنات ( به ات التفات بیشتر بنما) داره، به نظرت کسی پیدا میشه که بیش از یک روز ایشون رو تحمل کنه؟؟!!
            راستش من که نگرانشم

            جواد جان بسیار تذکر به جایی بود..=D>

            حقیقتا خودم هم مقداری نگرانی از بابت این همه بذل توجه ایشان داشتم که بالاخره با درایت و پیشنهاد طلایی دکتر مهربان موفق به حلش شدیم...;;)

            البته شاید کنجکاو باشی چه راه حلی هست که اون هم به وقتش در لحظات آینده در همین تاپیک اعلام خواهد شد...:->


            در اصل توسط ساسان پست شده است View Post
            داستان غفلت ارزي در چهار پرده

            مهدی نصرتی
            سال 1391، يك روز بهاري: آقای اقتصاددان برای خرید به میدان میوه و تره بار رفته است. آنجا با قیمت بالای میوههاي داخلی مواجه ميشود؛ اما در کمال شگفتی مشاهده ميکند که میوههايي مثل موز و آناناس تقریبا از همه میوههاي داخلی ارزان تر هستند.

            آقای اقتصاددان با خود ميگويد از دو حالت خارج نيست: یا قیمت میوههاي داخلی خیلی بالا رفته است (عرضه میوههای داخلی کم شده است) یا قیمت ارز خیلی کمتر از مقدار حقیقی آن است که باعث شده قیمت نسبی میوههاي وارداتی این قدر پایین باشد و لذا به زودي ارز بايد پرش كند. آقای اقتصاددان امیدوار بود حالت اول درست باشد؛ ولی حالت دوم درست از آب در آمد.
            سال 1391، يك روز تابستاني: آقای اقتصاددان در خبرها ميخواند قیمت آپارتمان در تهران از قیمت در آمریکا و بسیاری شهرهای اروپایی بالاتر است. آقای اقتصاددان با خودش فکر ميکند این شهر که نه امکانات فوقالعادهای دارد(به نسبت شهرهای آمریکایی و اروپایی) و نه حتی هوای سالمی! پس از دو حالت خارج نيست: یا قیمت ملک در تهران خیلی بالا رفته است(عرضه ملک در تهران کم شده است) یا قیمت ارز خیلی کمتر از مقدار حقیقی آن است که باعث شده قیمت نسبی آپارتمان در تهران در مقایسه با قیمتهاي جهانی این قدر بالا باشد و لذا به زودي ارز بايد پرش كند. آقای اقتصاددان امیدوار بود حالت اول درست باشد؛ ولی حالت دوم درست از آب در آمد.
            سال 1391، يك روز پاييزي: آقای اقتصاددان در خبرها ميخواند که با توجه به افزایش شدید نرخ ارز، در حال حاضر پراید ارزان ترین خودروی دنیاست. آقای اقتصاددان به فکر فرو ميرود که خودروسازان داخلی که به دلیل شرایط انحصاری و ناکارآیی ضربالمثل هستند و قاعدتا نباید بهرهوری بالایی داشته باشند و ارزانترین خودروهای جهان را تولید کنند. آقای اقتصاددان با خود مياندیشد از دو حالت خارج نيست: یا قیمت ارز خیلی بالا رفته است و باعث شده قیمت جهانی خودروهای ما ارزان باشد و لذا ارز پایین خواهد آمد یا قیمت ریالی خودرو پایین است و به زودی خودرو گران ميشود. آقای اقتصاددان امیدوار بود حالت اول درست باشد ولی حالت دوم درست از آب در آمد.
            سال 1391، يك روز زمستاني: آقای اقتصاددان مشاهدات روزمره زیادی دارد؛ ولی ترجيح ميدهد آنها را بیان نکند. مثلا آقای اقتصاددان ميبیند وزن و ارزش طلاي سكه تمام، تقريبا معادل 8 سكه گرمي است؛ ولي قيمت سكه تمام معادل 5/4 سكه گرمي است. بنابراين از نظر ايشان در حال حاضر سکه گرمی خیلی گران است. از نظر ایشان در طرف تقاضا مشکلی وجود ندارد. طبیعی است که قدرت خرید مردم كمتر شده و لذا تقاضای بالاتر براي سکه گرمی باعث این وضعیت شده است. اما مشکل در طرف عرضه است. از نظر ایشان دو حالت متصور است: یا بانک مرکزی باید از این فرصت برای عرضه سکه گرمی و جمع آوری نقدینگی استفاده کند یا اگر این کار را نمیکند...، آقای اقتصاددان حالت دوم را بررسی نمیکند اما امیدوار است اينبار حالت اول درست باشد.
            عمو ساسی خوبی؟؟
            شماره تلفن این آقای اقتصاددان رو داری؟!!!:-w


            در اصل توسط mhkz44 پست شده است View Post
            دلم بی قراری می کند … دلم بی تاب شده ...آه غروبم نزدیک است

            دلم بهانه ی ممد شکوفه را می گیرد … پس چرا نمی آیی بهانه و قرار و تاب دلم.. مهربانم کجایی

            ممد جان .. مهربانکم ... کجایید ... مندی دلش گرفت ...اگه زودتر نیاین این قرصای صورتی رنگو میندازم بالاها

            نکنه دوباره مندی گندی زده و خودش خبر نداره ...صد دفه بهتون گفتم این مندی نفهم اگه بفهم بود دنیا گلستون بود ...شما بیخیال خودشو جفنگیاتش بشید

            اصلاً میدونین چیه ... من یه دختر پیدا کردم خیلی خوبه ... میخام برام برید خاستگاری ... ممد خاهشاً به مهربان بگو اون ریش و پشمش رو بزنه:D حمید نانچیکو رو هم همراه خودش بیاره شاید کار به عروس دزدون کشید ..
            مندی جان حامل خبر خوشی هستم...<:-p
            بالاخره دکتر مهربان کلید در باغ خوشبختی تو جوان خام رو پیدا کرد... این کلید در جیب منشی محترم ایشون می باشه...:x
            جدا ازت پوزش می خوام که تا الان خودم یاد ایشون نبودم...:(

            ممکنه بگی سنش ازت 10 سال بیشتره.. خب باشه... مهم تفاهمه..>:D<

            درباره زشتی و آبله رویی ایشون هم لطفا چیزی نگو... صورت چیه؟؟ سیرت رو بچسب.../:)

            چی؟؟ پاک نیست؟؟
            سیرتش ایرادی نداره.. قبل تو با ده نفر دوست بوده اما همه با نیت ازدواج بوده.. حالا موقت و دائم چه فرقی داشته؟؟:->

            دیگه چی می گی؟؟ هان؟؟ طرف دختر نیست و پسره؟؟!!
            عجبا.. این همه امتیاز داره حالا واسه این یه عیب کوچولو بزن زیر شانست... مگه کی کامله که این بنده خدا باشه؟؟!!:-/

            پ.ن.
            مهربان نامرد.. چرا درست تفهیم نکردی منشیت دختر نیست؟؟؟ آخه تو گفتی طرف دختر نیست من فکر کردم چه عیبی داره ..حالا یه ازدواج قبلی داشته... نگو یه سیبیل کلفت بوده!!X-(
            آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/04/06, 20:09.
            "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
            (نيچه)

            نظر

            • m.r_moradi
              عضو فعال
              • Sep 2012
              • 2188

              #1746
              ممد حق وبشهر رو حال کردی این دو سه هفته ای چه حالی داد؟!:D
              تا چشات درآد، حالا تو برو با اون کگلت حال کن!:D
              راستی نمودارم رو دیدی یا نه؟نظرت چیه استاد؟!;)
              بنیادی به نظرت تا کجا میتونه رشد یا اصلاح داشته باشه؟!
              راستی ممد تا چند وقت دیگه باید بدویم تو صف سیمانی زنبیل بذاریم به نظرم،یه نگاه خریدارانه بهشون بکن ببین چند چندن،شاخصشون یه مقاومت داره که اگه رد کنه صعود خوبی منتظرشونه،دوتاشون رو من نگاه کردم اونام همین وضع رو داشتن...;)
              عمو ساسان دوتا پست اخرت محشر بود،کلی سرحال اومدم،دمت داغ;)
              تمام سال من بی تو...

              نظر

              • خودشکوفا
                عضو فعال
                • Aug 2025
                • 1134

                #1747
                در اصل توسط m.r_moradi پست شده است View Post
                1.ممد حق وبشهر رو حال کردی این دو سه هفته ای چه حالی داد؟!:D
                2.تا چشات درآد، حالا تو برو با اون کگلت حال کن!:D
                راستی نمودارم رو دیدی یا نه؟نظرت چیه استاد؟!;)
                بنیادی به نظرت تا کجا میتونه رشد یا اصلاح داشته باشه؟!
                3. راستی ممد تا چند وقت دیگه باید بدویم تو صف سیمانی زنبیل بذاریم به نظرم،یه نگاه خریدارانه بهشون بکن ببین چند چندن،شاخصشون یه مقاومت داره که اگه رد کنه صعود خوبی منتظرشونه،دوتاشون رو من نگاه کردم اونام همین وضع رو داشتن...;)
                عمو ساسان دوتا پست اخرت محشر بود،کلی سرحال اومدم،دمت داغ;)

                1. آخرش خودم با همون حقت زیر گل چالت می کنم عزیزم.. حالا هی بیا این ورا حق حق کن:))
                فکر کرده داریوشه میاد حق و حق می زنه و می گه: کو علی مدد؟؟ ما که خسته ایم.. حق و حق زنیم...

                2. نوبت کگل هم می رسه جیگر... من براش هدف 1300 دیدم.. شاید 1500 هم رسید... الان کچاد, دوقلوش 1200 تومانه.. این دو تا از هم زیاد فاصله نمی گیرن.. نمودارت خوب بود فقط رنگ زمینه اش سیاه بود!!
                ضمنا بدون که وقتی خواب بودی حاجیت تو جیباش کهمدا پر می کرد... برو انقدر نوسان بگیر تا جونت درآد... ببین آخرش من اگه ازین کهمدا 100 درصد سود نگرفتم میرم اسم خودم رو میذارم مرادی... ابن ملجم مرادی!! میشناسیش دیگه:D

                3. بابا پدرم رو شما اهلی بورسی درآوردین از بس گفتین اینو ببین و اونو نگاه کن..X-(
                این لیست درخواست های دو روز اخیر بوده:
                لسرما. شبهرن. شرانل. شنفت.کچینی. کسعدی. کساوه... همه دوستان هم خدا رو شکر عزیزدلم هستند ولی حیف که عجله دارند;)
                وقتی جواد آریو برات تارگت میذاره بیخود وقت حروم نکن.. همون درسته...;;)
                آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/04/06, 20:12.
                "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                (نيچه)

                نظر

                • ساسان
                  عضو فعال
                  • Aug 2011
                  • 728

                  #1748
                  در اصل توسط m.r_moradi پست شده است View Post
                  ممد حق وبشهر رو حال کردی این دو سه هفته ای چه حالی داد؟!:D
                  تا چشات درآد، حالا تو برو با اون کگلت حال کن!:D
                  راستی نمودارم رو دیدی یا نه؟نظرت چیه استاد؟!;)
                  بنیادی به نظرت تا کجا میتونه رشد یا اصلاح داشته باشه؟!
                  راستی ممد تا چند وقت دیگه باید بدویم تو صف سیمانی زنبیل بذاریم به نظرم،یه نگاه خریدارانه بهشون بکن ببین چند چندن،شاخصشون یه مقاومت داره که اگه رد کنه صعود خوبی منتظرشونه،دوتاشون رو من نگاه کردم اونام همین وضع رو داشتن...;)
                  عمو ساسان دوتا پست اخرت محشر بود،کلی سرحال اومدم،دمت داغ;)
                  مرادی جان کلی حال کردم >:D<
                  نوش جانت با این وبشهرحت<:-p

                  تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                  نظر

                  • ساسان
                    عضو فعال
                    • Aug 2011
                    • 728

                    #1749
                    [QUOTE=خودشکوفا;303653][I][B]



                    عمو ساسی خوبی؟؟
                    شماره تلفن این آقای اقتصاددان رو داری؟!!!:-w

                    l

                    lممد جان خوبی:D :))
                    تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                    نظر

                    • ساسان
                      عضو فعال
                      • Aug 2011
                      • 728

                      #1750
                      درسهای مهم در زندگی


                      من دانشجوى سال دوم بودم.. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر

                      افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است.

                      سوال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت میکند چيست؟

                      من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و

                      حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا بايد میدانستم؟

                      من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل

                      از آن که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم

                      در بارمبندى نمرات محسوب میشود؟

                      استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدمهاى بسيارى ملاقات

                      خواهيد کرد. همه آنها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما میباشند،

                      حتى اگر تنها کارى که میکنيد لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد

                      من اين درس را هيچگاه فراموش نکردهام

                      ---------------------------------------------------------------------------------------

                      دومين درس مهم- کمک در زير باران

                      يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار
                      يک بزرگراه و در زير باران شديدى که میباريد ايستاده بود. ماشينش خراب
                      شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس

                      شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو میآمد بلند کرد. راننده آن

                      ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه
                      داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنشهاى ميان سفيدپوستان و
                      سياهپوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياهپوست را به داخل ماشينش
                      برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به
                      ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا
                      سوار تاکسى شود
                      زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را
                      پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست. با
                      کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آوردهاند. يادداشتى هم
                      همراهش بود با اين مضمون
                      از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم.
                      باران نه تنها لباسهايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما
                      مثل فرشته نجات سر رسيديد. به دليل محبت شما، من توانستم در آخرين
                      لحظههاى زندگى همسرم و درست قبل از اين که چشم از اين جهان فرو بندد در
                      کنارش باشم. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بیشائبه به ديگران
                      دعا میکنم
                      ارادتمند
                      خانم نات کينگ کول
                      ---------------------------------------------------------------------------------------
                      سومين درس- هميشه کسانى که خدمت میکنند را به ياد داشته باشيد


                      در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ سالهاى وارد
                      قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت
                      - پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟
                      - خدمتکار گفت: ٥٠ سنت
                      پسر کوچک دستش را در جيبش کرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد
                      - بستنى خالى چند است؟
                      خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عدهاى بيرون قهوه
                      فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بیحوصلگى گفت
                      - ٣٥ سنت
                      - پسر دوباره سکههايش را شمرد و گفت
                      - براى من يک بستنى بياوريد
                      خدمتکار يک بستنى آورد و صورتحساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر
                      بستنى را تمام کرد، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت
                      کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تميز کردن ميز رفت، گريهاش گرفت. پسر
                      بچه روى ميز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود
                      يعنى او با پولهايش میتوانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى
                      انعام دادن برايش باقى نمیماند، اين کار را نکرده بود و بستنى خالى
                      خورده بود
                      ---------------------------------------------------------------------------------------
                      چهارمين درس مهم- مانعى در مسير

                      در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس
                      در گوشهاى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر میدارد. برخى
                      از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور
                      زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آنها نيز به شاه بد و بيراه
                      گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به
                      سنگ نداشتند.
                      سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين
                      گذاشت و شانهاش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده
                      هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ريختنهاى زياد بالاخره موفق شد.
                      هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگيرد و به راهش
                      ادامه دهد متوجه شد کيسهاى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را
                      باز کرد پر از سکههاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکهها مال
                      کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را میدانست
                      که بسيارى از ما نمیدانيم
                      هر مانعى، فرصتى
                      تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                      نظر

                      • ساسان
                        عضو فعال
                        • Aug 2011
                        • 728

                        #1751
                        >
                        >
                        >
                        >
                        >
                        > زنم روزی 10 تا میس کال داره
                        > 8 تاش از خونه خودش به گوشیش زده که پیداش کنه
                        > 2 تاش هم من زدم واسه اینکه گوشی رو پیدا کنم
                        > تازه میگه: یه آیفون باید بخرم!
                        >
                        >
                        >
                        >
                        > اگر آمریکا یک گوگل داره، ما میلیونها گاگول داریم.
                        > و من الله توفیق ...
                        >
                        >
                        >
                        > یکی میره به شیرینی فروشه میگه: این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟
                        > یارو میگه: مگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین لاش ناپلئونه؟
                        >
                        >
                        >
                        > اینکه شامپو شبنم دوباره به خونه ما راه پیدا کرده نشون میده که وضع مملکت خراب تر از این حرفاس
                        >
                        >
                        >
                        > گفتم: مادر
                        > گفت: جانم Black heart (cards)
                        > گفتم: درد دارم!
                        > گفت: بجانم
                        > گفتم: خسته ام!
                        > گفت: پریشانم
                        > گفتم: گرسنه ام!
                        > گفت: بخور از سهمِ نانم
                        > گفتم: کجا بخوابم!
                        > گفت: روی چشمانم
                        > گفتم: پارچ آب برگشت رو فرش!
                        > گفت: ای خدا ذلیلت کنه بی شعور ...
                        >
                        >
                        >
                        >
                        >
                        >
                        >
                        > به یک کبری جهت پارهای از تصمیمات نیازمندیم!
                        >
                        >
                        >
                        > سوالات رایج مربوط به موبایل:
                        > سال 76: آنتن دهی ش چطوره؟
                        > سال 79: چقدر شارژ نگه میداره؟
                        > سال 82: دوربینم داره؟
                        > سال 85: دوربینش چند مگا پیکسله؟
                        > سال 88: تاچه؟
                        > سال 91: اندرویده؟
                        > سال 94: هوشمنده؟
                        > سال 97: اخلاقش چطوره؟!
                        > سال 1400: درکت میکـنـه؟!
                        > سال 1403: به اندازۀ کافی بهت توجه میکنـه؟ یا میخوای باهاش به هم بزنی؟!!!
                        >
                        >
                        >
                        > خوش به سعادت این نسل جدید که کلی سرگرمی دارن!
                        > والا سرگرمی نسل ما یه چرخ گوشت بود که دستمونو میکردیم توش دستمون تا زانو قطع ميشد!
                        >
                        >
                        >
                        > مادر بزرگم کلیپ کامران و هومن و دیده میگه: چقدر این زن و شوهر بهم میان
                        تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                        نظر

                        • مندی
                          عضو فعال
                          • Oct 2011
                          • 522

                          #1752
                          ممد خوبی ... بابا آدم میخاد خلا هم بره یه اِهنی میکنه ... آدم نگران میشه همینطور سر بر بیابون میزاری ...گفتم حتماً دوباره رفتی خان عمو رو آشتی بدی یه مشت جانانه خورده پا چشت:ar! که نوش جونت..یا گفتم خانمت دوباره رو این ظرفا لکه دیده انداختت بیرون از خونه .. آخ آخ کی میشه من اونروزو ببینم ممد خدایی کرکر خندس :D ...تو و مهری دوتاییتون از خونه بیافتین بیرون و شبا همدیگه رو بغل کنین ..ده سال جوون میشم من ...:d

                          ممد .. به اون مهری نفله هم بگو اولاً اون منشی ماهش ارزونی خودش :D ... بعدشم بهش بگو مثل بچه آدم بیاد این داستانشو تعریف کنه وگرنه سر وکارش با حاجی مندی ومنبر واین حرفا ..خلاصه اگه از آبروش سیر شده تاخیر بندازه هی
                          دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                          نظر

                          • satyr
                            عضو فعال
                            • Dec 2012
                            • 1229

                            #1753
                            به به mk خان ابسالو چیکار کردی فروختی یا نه ؟

                            نظر

                            • مندی
                              عضو فعال
                              • Oct 2011
                              • 522

                              #1754
                              ممد:((
                              این ساتیر نامرد سهم آبسالشو چارشنبه ای کرد تو پاچم ...خداییش تا ته اعماقم سوختم ... ساتیر بی آبرو کجا تونستم بفروشم گفتی که تازه روندش برگشته .. الهی تمام ریشت زرد بشه
                              بزار وقتی یه فندک گرفتم زیر ریشت میفهمی هر که با مندی درافتاد ورافتاد
                              ممد یه جلسه فوری واسه این ساتیر نامرد برگزار بکن ...جیگر مارو آتیش زد
                              وای به حالت فردا برنگرده ساتیر
                              دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                              نظر

                              • satyr
                                عضو فعال
                                • Dec 2012
                                • 1229

                                #1755
                                فردا برمیگرده نگران نباش برنگشتم دیگه نهایت تا 105 میاد پایین
                                تقصیر خودتونه یه ندا نمیدید

                                سهم استیبلی هست :D

                                نظر

                                در حال کار...
                                X