حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • نون و قلم
    عضو عادی
    • Feb 2013
    • 122

    #1771
    امروز دیگه بخودم ایمان آوردم شما هم اگه دوست دارید ایمان بیارید ضرر نمیکنید
    باور کنید هر کدوم از ما یه گنجیم ولی خودمون خبر نداریم
    به جای اینکه سرتون رو با تحلیلهای جور واجور گرم کنید به ندای درونتون گوش کنید مث من
    تازه امروز یقین کردم که ندای درونم اشتباه نمیکنه یعنی راحتتون کنم من تا حالا به هر سهمی دست زدم رد خور نداشته فرداش کشیده پائین حسابی ها یعنی صف فروش شده اونم چند میلیونی خوب این یه استعداد عالیه فقط باید قدرشو بدونم
    حالا هر کی میخواد سهم خرید و فروش کنه به من بگه تا نظرم رو بگم اگه گفتم خوبه بخرید شک نکنید که اون سهم حتما" میریزه و طرفش نرید
    اینجوری صد در صد از ضرر جلوگیری میشه فقط میمونه که چی بخرید که من نمیدونم خودتون برید بگردید و به من هم بگید

    نظر

    • ساسان
      عضو فعال
      • Aug 2011
      • 728

      #1772
      عروسی رفتن دخترها

      دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه خاطرش اینه که: من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار «پرو» لباس داره…

      ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!

      بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد… حالا متناسب رنگ لباس، آرایش صورتش رو تعیین می کنه… اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش کم داره رو تهیه می کنه… حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه…

      البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامش حفظ بکنه…

      یه رژیمی هم برای پوست اش می گیره…! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!…

      ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی (اینا دستور غذا نیستا!) گرفته تا لیموترش

      خوب، روز موعد فرا می رسه!

      ساعت ۸ صبح از خواب بیدار می شه (انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم… بالاخره ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ می یاد بیرون… (البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره… که تا ساعت ۱۱ در حمام تشریف داره!)

      بعد از ناهار…!

      لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر…

      توی آرایشگاه کلی نظرخواهی می کنه از اینو اون که چی کار بهترتره، هرچی هم ژورنال زیبایی هست رو می گرده آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!

      ساعت ۳ می رسه خونه…

      بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره (که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!

      ساعت ۸ عروسی شروع می شه… یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!



      عروسی رفتن پسرها

      اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمی کنه!!

      روز عروسی، ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار می شه… خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

      ساعت ۶ بعدازظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله.. عروسی دعوتیم…!

      بعد از خبردارشدن انگار که برق گرفته باشتش…! می پره تو حموم…

      توی حموم از هولش، صورتشم می بره…! (بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

      صورتش رو اصلاح کرده، نکرده (نصف بیشتر موهارو تو صورتش جا می زاره!!) از حموم می یاد بیرون…

      ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهره… هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه،رسمی باشه یا اسپرت…!

      تازه یادش می افته که پیرهنش رو که الان خیلی به اون شلوارش می یابد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!

      کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیراهنش که توی کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و چرا از علم غیبشون استفاده نکردن که بدونن شلوارش نیاز به دوختن داره…!

      خلاصه… بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه (البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و برادر هم دستبرد می زنه!)

      ساعت ۸ شب عروسی شروع می شه، ساعت ۹:۳۰ شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیرتر از این به عروسی نمی رسه
      تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

      نظر

      • ساسان
        عضو فعال
        • Aug 2011
        • 728

        #1773
        امروز گوشی عممو رو بدون این که بفهمه برداشتم و اسمم رو از “اسم خودم” به ” ۲۰۰۰۹۰۲۲ ” تغییر دادم. بعد با گوشی خودم این پیامک رو براش فرستادم:
        ” مشترک گرامی، ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن سال نو، به عرض میرساند شما در قرعه کشی همراه اول به مناسبت عید سعید نوروز، برنده یک دستگاه خودروی mazda 3 شده اید. ضمن عرض تبریک لطفا جهت دریافت جایزه عدد (یه عدد ده رقمی)
        را به همین شماره بفرستید.
        هیچکس تنها نیست. همراه اول ”
        بنده خدا از ظهر تا حالا بالای بیست بار اون کد(عدد ده رقمی) رو داره برام میفرسته و من هر دفعه بهش جواب میدم:
        ” مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد.لطفا مجددا ارسال فرمائید”
        الان اسمس داده : برو گمشو همراه اول
        منم اسمس دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که سهل است دسته بیل هم بهتون نمیدیم:D
        تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

        نظر

        • کاویانی
          عضو عادی
          • Jan 2013
          • 71

          #1774
          نوشته از وبلاگ خانم الهام .........

          یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
          یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

          ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

          مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

          بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
          آخرین ویرایش توسط کاویانی؛ 2013/04/07, 19:11.
          [COLOR="#0000FF"]اگر فریاد ما بر شب گناه است، اگر امروز دل ما بی پناه است / بخوان با ما سرود فتح فردا، که فردا میرسد با پرچم ما[/COLOR]

          نظر

          • نون و قلم
            عضو عادی
            • Feb 2013
            • 122

            #1775
            کباب شدم دل برای خودم سوخت که چه موجودات مظلوم و گلی هستیم و خبر نداشتیم حیف این زنهای ... قدر ما رو نمی دونند
            واقعا" که دارند جفتک به بخت خودشون میزنند

            نظر

            • صبا
              عضو عادی
              • Aug 2011
              • 200

              #1776
              در اصل توسط کاویانی پست شده است View Post
              نوشته از وبلاگ خانم الهام .........

              یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
              یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

              ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

              مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

              بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
              عالی بود واین نشون میده که قلم یک زن در به تصویر کشیدن رنج مردان خیلی تواناتر از نویسندگان مذکره افرین بر قلم خانوم الهام
              آخرین ویرایش توسط صبا؛ 2013/04/08, 10:57.

              نظر

              • نون و قلم
                عضو عادی
                • Feb 2013
                • 122

                #1777
                خانم صبا قلم توانا دیگه چیه؟
                این فقط یک اعتراف کوچک از طرف یکی از قوم الظالمین نسبت به مظلومین تاریخ است
                البته این اعتراف ناشی از استقامت تاریخی این ملت در مقابل زورگوئی های استکبار جهانی می باشد

                نظر

                • ساسان
                  عضو فعال
                  • Aug 2011
                  • 728

                  #1778
                  با سلام
                  مجدد
                  ممد جان
                  کم کم
                  نمه نمه
                  غیبت مهربان نیز داره به شما هم سرایت میکنه
                  عزیز;)
                  کم پیدا نبینمت;)
                  تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                  نظر

                  • خودشکوفا
                    عضو فعال
                    • Aug 2025
                    • 1134

                    #1779
                    در اصل توسط mhkz44 پست شده است View Post
                    ساتیر جان
                    بابت پست 1754 عذرخاهی میکنم ..راستش متنی رو خوندم که بشدت منو متاثر کرد یه مقدار تعادل فکریم بهم خورد .. من معمولاً این شوخیا رو فقط وفقط با ممد ومهری وعلی میکنم ... در ضمن دوستان یه شفاف سازی من بکنم میزان شوخی با من حد ومرز نداره هر چی دلتون خاس میتونین به من بگید من خیلی خوشحال وخندون میشم و اگر میبینید به پستای پر محبت شما جواب نمیدم صرفاً به خاطر اینه که با ظرفیت عزیزان آشنا نیستم بهترم هست که آشنا نباشم:D..تا این زمان من فقط ظرفیت علی وممد ومهری رو میدونم مثل دل خودم لارجن و گشاد :D مخصوصاً اون شیرازیه:))

                    پ.ن: متن تو تاپیک تحلیل مطبوعات آمن هست
                    ببین مندی با هر کی دوست داری می تونی شوخی نکنی, اما خواهشا با مراد جان حتما شوخی بکن!!! مسئولیتش با من:D

                    در اصل توسط satyr پست شده است View Post
                    اه اشک در چشمانم حلقه زد خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
                    بیخیال داداش راحت باش

                    ابسالت هم که صف خرید شد دیگه چی میخوایی؟
                    مهرداد جون این مندی ساده دل فکر می کنه تو جنبه ات کمه... به نظرم بهتره که تو خماری باقی بذاریش... والا کار از گیر دادن به کچلیت یا ریش زردت می گذره ها.. بارم خود دانی;;)

                    در اصل توسط نون و قلم پست شده است View Post
                    امروز دیگه بخودم ایمان آوردم شما هم اگه دوست دارید ایمان بیارید ضرر نمیکنید
                    باور کنید هر کدوم از ما یه گنجیم ولی خودمون خبر نداریم
                    به جای اینکه سرتون رو با تحلیلهای جور واجور گرم کنید به ندای درونتون گوش کنید مث من
                    تازه امروز یقین کردم که ندای درونم اشتباه نمیکنه یعنی راحتتون کنم من تا حالا به هر سهمی دست زدم رد خور نداشته فرداش کشیده پائین حسابی ها یعنی صف فروش شده اونم چند میلیونی خوب این یه استعداد عالیه فقط باید قدرشو بدونم
                    حالا هر کی میخواد سهم خرید و فروش کنه به من بگه تا نظرم رو بگم اگه گفتم خوبه بخرید شک نکنید که اون سهم حتما" میریزه و طرفش نرید
                    اینجوری صد در صد از ضرر جلوگیری میشه فقط میمونه که چی بخرید که من نمیدونم خودتون برید بگردید و به من هم بگید

                    جناب نون لطفا در پیام خصوصی هر چه سریع تر به من اعلام کنین الان رو چه نمادهایی فعالید!!!;)


                    در اصل توسط کاویانی پست شده است View Post
                    نوشته از وبلاگ خانم الهام .........

                    یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
                    یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

                    ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

                    مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

                    بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

                    کاوی جان انگار دیگه وقتشه... مبارکا باشه عزیزم>:D<


                    در اصل توسط نون و قلم پست شده است View Post
                    کباب شدم دل برای خودم سوخت که چه موجودات مظلوم و گلی هستیم و خبر نداشتیم حیف این زنهای ... قدر ما رو نمی دونند
                    واقعا" که دارند جفتک به بخت خودشون میزنند
                    نون عزیز شما که آشنا به حقوق و مغلطه و سفسطه و سیاسی بازی هستی چرا؟؟ این کاوی ما یه جایی کارش گیر افتاده خواسته خودی نشون بده.. چرا شما واکنش های آن چنانی نشان می دی؟؟!! بذار جوون مردم راحت کارش رو بکنه:->

                    در اصل توسط صبا پست شده است View Post
                    عالی بود واین نشون میده که قلم یک زن در به تصویر کشیدن رنج مردان خیلی تواناتر از نویسندگان مذکره افرین بر قلم خانوم الهام
                    خانوم دکتر ما مخلص شماییم.. یه مقدار تند نرفته این؟؟ من همین جا حاضرم اعلام کنم آمائه ام بیاییم یه کم از جنسیتمون صرف نظر کنیم و به خلقتمون به عنوان انسان بهای بیشتری بدیم... مرد و زن بودن انقدر ها هم مهم نیستا....:)

                    در اصل توسط نون و قلم پست شده است View Post
                    خانم صبا قلم توانا دیگه چیه؟
                    این فقط یک اعتراف کوچک از طرف یکی از قوم الظالمین نسبت به مظلومین تاریخ است
                    البته این اعتراف ناشی از استقامت تاریخی این ملت در مقابل زورگوئی های استکبار جهانی می باشد
                    مغزم هنگ کرد!!!!/:)

                    در اصل توسط ساسان پست شده است View Post
                    با سلام
                    مجدد
                    ممد جان
                    کم کم
                    نمه نمه
                    غیبت مهربان نیز داره به شما هم سرایت میکنه
                    عزیز;)
                    کم پیدا نبینمت;)
                    عمو ساسی چه میشه کرد... بعد مسافرت یه ماهه برگشتم سر کار, می بینم کلی از دنیا عقبم.. اما چشم.. جبران میشه0:-)
                    "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                    (نيچه)

                    نظر

                    • m.r_moradi
                      عضو فعال
                      • Sep 2012
                      • 2188

                      #1780
                      در راستای پیشنهاد گروه ممد+مهری اینا به مندسن اعلام شد:
                      به گزارش خبرنگار اشوشیدش گوشکوب ممد غبشهری در سخنانی در جمع هواداران خطاب به ممد اعلام کــــــــــــــــرد:

                      ((ممد راستی میدونستی من اصلاتا شیرازی ام؟!;))

                      احتمالش هست آیا لارج بودن بنده ربطی به اصالت قومیتیم داشته باشه؟!))

                      در همین راستا سخنگوی ممد+مهری اینا اعلام کرد که ممد لحظاتی پیش نعره زدندی و به بیابانهای افریقا پناهنده شدندی!:D
                      تمام سال من بی تو...

                      نظر

                      • مندی
                        عضو فعال
                        • Oct 2011
                        • 522

                        #1781
                        در اصل توسط خودشکوفا پست شده است View Post
                        ببین مندی با هر کی دوست داری می تونی شوخی نکنی, اما خواهشا با مراد جان حتما شوخی بکن!!! مسئولیتش با من:D

                        [/B][/I]
                        ممد ... به جون ساتیر و مهری کار از شوخی گذشته .... میخام یه سر برم قم ، مغازه پارچه فروشی این نامردو آتیش بزنم بعدش ملت بریزن با بیل وکلنگ هم خودشو هم مغازشو خاموش کنن:D ... اگه پایه ای یه ندا بده با هم بریم ..

                        از اون ورم میریم زیارت بی بی ... خلاصه هم صواب دنیوی میبریم هم ثواب اُخروی:D
                        دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                        نظر

                        • satyr
                          عضو فعال
                          • Dec 2012
                          • 1229

                          #1782
                          ((مهرداد جون این مندی ساده دل فکر می کنه تو جنبه ات کمه... به نظرم بهتره که تو خماری باقی بذاریش... والا کار از گیر دادن به کچلیت یا ریش زردت می گذره ها.. بارم خود دانی))

                          محمد جان ما اومدیم برای جذب حداکثری بگذار این جوون راحت باشه دنیا دو روزه

                          نظر

                          • satyr
                            عضو فعال
                            • Dec 2012
                            • 1229

                            #1783
                            مندی این امضات رو که میبینم خیلی میترسم
                            شب اول فشار نداره زیاد اتفاقا از شب چهارم پنجم هست که بدن همچین باد میکنه و فشار مربوطه وارد میشه بعد میگن کرما که از داخل شروع به خوردن میکنن یه دفه شیکم سوراخ میشه و از فشار هم کاسته میشه

                            نظر

                            • مندی
                              عضو فعال
                              • Oct 2011
                              • 522

                              #1784
                              کجاش ترس داره ساتیر ..نترس بابا زیاد درد نداره :D

                              ولی جدای از شوخی علی رغم اینکه خیلیا از مرگ میترسن ، من مرگ رو خیلی دوس دارم فقط تنها ناراحتی من قبل از مردن اینه که نتونم به اندازه کافی بعضی از مخلوقات الهی رو هدایت بکنم ... برا تبرک هم میخام از مهری شروع بکنم:D
                              خاک تو سر من کنن حالا دیگه ..خدایی من آدم بشو نیستم فکر کنم وقتی عزراییل هم میاد جونمو بگیره باهاش دو سه تا از این شوخیای خاص بکنم اونم سر جون گرفتن دهنمو سرویس کنه .. ینی من ایطور آدمیم ..ماه:*

                              ولی جدی میگم .. همیشه از دو چیز میترسم و شرمم میگیره اونم مربوط به دو دوره از زندگیمه .. یکیش قبل از مرگ تو سن حدودای شست سالگیه اگه خدا عمر بده .. یکیش هم بعد مرگمه

                              قبل مرگم میخام وقتی به اون سن رسیدم و از خودم سوال کردم ایا از این چن صباحی که مهمون دنیا بودی از عملکرد خودت راضی بودی یا نه که دوس دارم بگم آره با قاطعیت و خوشحالیم بگم ..این یکی از آرزوهامه

                              بعد مرگم هم وقتی خدمت خدای تبارک وتعالی حاضر میشم .. میدونم که ازم میپرسه ای بنده عزیزم ایا خودت از خودت راضی هستی اگه راضی هستی پس منم راضی ام بیا برو حوری جم کن ... اونوقتم با خوشحالی بگم اره راضی ام ..بعدشم سریع برم سراغ حوریا:D

                              بنظرم عالم بسیار زیبا ودوس داشتنی هس .. حسابشو بکن یه عمر جاوید ..فنا ناپذیر .. همش کنار حوری ..منت این مومنات زمینی هم نباید بکشیم ..باور کن از بس ما سر کوچه واستادیم درد زانو گرفتیم از دست اینا :D
                              دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                              نظر

                              • ساسان
                                عضو فعال
                                • Aug 2011
                                • 728

                                #1785
                                روزی مردی از یک دختر پرسید:

                                آیا با من ازدواج میکنی؟

                                دختر جواب داد: نه

                                و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.
                                تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                                نظر

                                در حال کار...
                                X