نبض سیاست

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • MAGDAD2015
    عضو فعال
    • Feb 2015
    • 342

    #1291
    پاسخ : نبض سیاست

    درود بر دشمن دانای خودم
    ********************

    قادر به خواندن آی دی شما نیستم، پس بنده را ببخشایید که نمیتوانم به اسم خطاب کنم و ادای احترام

    اما پاسخ شبهات و سئوالاتتان در حد مقدور

    1- بنده کی گفتم توافق برای ایران مطلوب نیست؟ توافق برای ایران، اوجب واجبات است! بلکه این توافق برای غرب مطلوب تر است، شرط هم نداره، چون وقتی توافق بشه، شروط اعلامی غرب در حقیقت پذیرفته شده که رضایت به توافق داده اند!
    2- همین برخی مسئولین محل اشکال من هم هست! اصولاً وقتی کاری انجام میدهند و گندی میزنند (قربونش برم کار درست که بلد نیستند) میگن کی بود کی بود من نبودم و تقصیر یکی دیگه است. این مسئولین کی هستند که ما هم باهاشون آشنا بشیم؟ یعنی 8 سال برای حتی آزمون و خطا کافی نبود تا یک نتیجه مطلوب ازش بیرون بیاد؟ به قول شعر تقدیمی شما، حافظ دلخوره که چرا مست نباشه؟ یعنی جایزالخطایی هم حدی داره!!!!!!!!! مگه میشه تو راس مملکت اشتباه بکنی، چند بار هم همون اشتباه رو بکنی، بعد بگی ببخشید؟ تازه این ببخشید رو هم نمیگن و میندازند تقصیر تحریم ها و بعد هم با کمال پر رویی میگن غرب هیچ غلطی نمیتواند بکند، اما هم زمان تحریم هاش ظالمانه است، اینهمه تناقض از یک مسئول رو شما چطور ارزیابی میکنید؟
    3- 4 - که اظهر من الشمسه، فقط آقایون باز با کمال وقاحت خودشون رو میزنند به اون راه، حالا روغن ریخته رو نذر امام زاده میکنند و دعوی مراوده با دنیا... دنیایی که یک زمانی، نه شرقی و نه غربی بود و فقط ... یک حزب ... اون هم حزب الله !!!

    حافظ تو دوره ای میزیسته که احتمالاً بزرگترین خشونت زندگیش، عرعر 70 دسی بلی خران بوده، رشته افکارش رو پاره میکرده، اینه که دم از مدارا و تحمل میزده، اگر امروزه با این همه ناهنجاری و دروغ و دغل که واعظان بر محراب و منبر میکنند و داور را شرمنده خود از این همه بی عدالتی، احتمالاً ابیات مستثنی ها اضافه میکرد و از کوبیدن سر خصم به سنگ خارا هم، آپشن میداد

    در ضمن، کسی قد قد کرده که میخواسته با دست پر پای میز مذاکره بنشینه! و فراموش کرده اند (یعنی خودشون رو زده اند به علی چپ البته)، اصلا چرا کارشون به مذاکره کشیده! آلمان و ژاپن بعنوان بازندگان جنگ جهانی دوم، برای همیشه از داشتن امکان هسته ای شدن محروم شدند، چون قدقد کردند و پس از انتشار بیانیه جهانی حقوق بشر بود در سال 46 بود که کشورهایی که از این بیانیه حمایت کردند، ملزم به رعایت اصولش هم شدند، من جمله عدم دستیابی به سلاح هاس کشتار جمعی که به مرور این محدودیت ها بیشتر و بیشتر و قوانینش تکمیل شد.

    بعد شما میفرمایید بر این باور نیستید که ایران، یکی از همون امضا کنندگان، دنبال بمب بوده؟

    طبق نظر کارشناسان بین المللی، آب سنگین برای غنی سازی پلوتونیوم کاربرد داره و پلوتونیم صرفاً برای ساخت بمب! PMD هم یعنی پرس و جو درباره چرایی طی این مسیر برای اطمینان از نیت واقعی!

    در مورد جناب ظریف هم، به ذکر این نکته اکتفا میکنم که ... در آنجا که پریرویان نغزند، چو گل بسیار شد، پیلان بلغزند

    یعنی وقتی هر چی آدم حسابی و نخبه بود پَر بدی بره خارج، یا بکنی تو زندان یا خونه نشین کنی 8 سال 8 سال، مطمئناً امثال ظریف قدش بلند تر میشه!!! نقل بی کفایتی ایشان نیست، اما از کشوری که ادعای باهوشترین ها توی دنیا رو داره، انتظار میره مثل ایشان نه یکی، بلکه هزارها داشته باشیم تا اینجوری دچار قحط الرجال نباشیم! پس همه چیزمون باید به همه چیزمون بیاد. به قولی، اسباب و اثاثیه خونه به صاحب خونه میره و سیاستمدارای ما هم به نظام فکری و سیاسی کشورمون... و باز یعنی اینکه، شما هر چقدر هم بضاعت و درایت و کفایت داشته باشید، در تنگنای سیستم ارزشی و ایدئولوژیک غالب، هرز میره و نابود میشه و ابتکار عمل از شما گرفته میشه!

    در مورد جنگ هم، یک مقاله اخیراً از فارین پالیسی منتشر شده که نشان از زیرکی غرب میده در کش دادن مذاکرات

    که بواسطه همین مذاکرات، کلی اسلحه فروخته اند به منطقه، پس الان که ما روی بشکه باروت هستیم و هر آن امکان درگیری با عربستان (به هر حال پتانسیلش هست)، یعنی واقعاً فکر میکنید برای غرب کاری داره که وارد یک جنگ کاملاً کنترل شده و مدرن با ایران با اون تجهیزات نا کارآمد بشه؟

    سیاست حوزه بایدهاست و نه شاید ها و مطمئناً غربی هایی که توی همه چیز، حتی معنویات از ما قرنها و فرسنگ ها جلوترند، می دانند چطور با کمترین هزینه، بیشترین بهره را ببرند

    الان با تحریم ها هم دارند سود میکنند، هر وقت توجیه نداشت، راه حل جدیدتری پایه ریزی میکنند

    فقط دقت کنید به ماهیت ماجرا و طرفهای درگیر... آمریکا چون مدام صحبت از دیپلماسی کرده، تا خلافش ثابت نشه، اقدام عملی نمیکنه و الان چنان مثل آواتار شما، هنرمندانه مهره ها رو حرکت داده اند که ایران در حقیقت آچمز شده و در منظر عموم، یا باید بگه چشم که ثابت میشه دنبال بمب نبوده و یا بزنه زیر میز، که قطعاً در سودای بمب بوده!! قواعد بازی این رو نشون داده و مو لای درزش هم نمیره!

    ما سالهاست تحریم بوده ایم، اما تحریم های دوران جنگ حتی، به این شدیدی نبوده. در دوران جنگ، یعنی بحرانی ترین دوره هر کشوری که بی ثباتی در حد اعلاست، خود غرب به ما فاینانس میداد، اما حالا شما بگو یک ارزن به ما بدید (البته قاچاق میشه ها، اما رسمی خیر) میگن، نچ!

    من خودم استعلام قیمت میکردم و وقتی میفهمیدن از ایرانم، میگفتند از دادن حتی قیمت معذوریم! پس شما خیال نکنید که این تحریم ها آنچنان هم الکی است. اگر الکی بود که رهبر فرضانه نمیگفت ظالمانه و خودش رو در مظان اتهام بی بصیرتی قرار بده که هر چی باشه، با مدیریت شما دنیا با ما این رفتار را کرده، شمایی که غرب را سر میز مذاکره مات کرده بودی (با اورانیوم 20%)، پس چرا الان آچمز شدی؟ چرا فقط حرف و حرف و حرف و باید و شاید و میزنیم، باید این کار رو بکنیم، تحریم ها فرصته و ما درس های خوبی یاد گرفته ایم و ال و بل و جیم بل ... آخه یک دولت مقتدر و یک رهبر با بصیرت در دهه سوم مدیریتش، باید بخوره به دیوار سفت و روی بیاره به مقاومت؟ اون هم از روی ناچاری، نه تدبیر!

    در مورد آخر هم نظری ندارم، اما اگر سئوالی داشتید، لطفاً توی تاپیک نبض سیاست مطرح کنید که اینجا مصدع اوقات کاربران محترم نشوم

    در ضمن، گفتنی خیلی زیاده که جاش اینجا نیست، اما در حد ظرافت میشه یه چیزهایی رو گفت، مشروط بر اینکه پذیرا باشید!

    اوقات خوش

    (نی

    باسلام

    خدمت Nay گرامی که به ظن بنده ( گر دوست نباشند .دلیلی بر دشمنی با ایشان نمی ببینم )
    از نوشته های گذشته خدمت جنابتان


    اصولااز نگاه انسانی هیچ دشمنی مطمئنا نمی تواند صرفا در همه اعمال منفی و بد باشد چه رسد به یک هموطن که دغدغه (پاک ستانی) دارد ودر جستجوی پاک دستان است
    پس نتیجتا در نقد منصفانه می شود هم به نقطه منفی شخصی اشاره کرد و هم از قوتش گفت که این عین عدالت در کلام بوده و انتظاری که می شود از دیگر عیبجویان داشت*

    جناب( نی )
    امر فرمودید جوابگوی به مطلب شما منتقل به نبض سیاست شود اجابت شد و اما

    قبلا خدمت شما قبلا گفتم با آسمون و ریسمون بافتن (گره ای باز نمی شه) بیاید از بلاغت و زمانی که برای نگارش متنی می گذاری دیگران را چراغی به هدایت باشید

    زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
    مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد
    در کامتنی دیگر بیشتر خدمت شما توضیح خواهم داد.بدرود تا بعد*

    نظر

    • rio
      عضو عادی
      • Mar 2015
      • 175

      #1292
      پاسخ : نبض سیاست

      در اصل توسط Nay پست شده است View Post
      ریو جان سلام

      بنده چون قصد بحث و مجادله ندارم و اصلاً هم نمیخوام سرک بکشم تو کار دوستان، ملموس ترین ها رو کار دارم و قصدم فقط و فقط، آزاد کردن انرژی شماست، برای اینکه به ما خوراک بدهید، تا در کنار هم و نه مقابل هم، به تحلیل شرایط و اوضاع بپردازیم

      یادمه به شما ایراد گرفتم، حیفه با این قلم و وسواس و شیوایی، طوری قلم بزنید که برای دولت و حکومتی که ناشایستی اش محرزه، نوعی کمک و راه حل تلقی بشه و شما فرمودید که کیبورد من ...

      ریو جان، بنده به دلیل فوق، نخواستم باغچه شما رو بیل بزنم، و دعوت کردم که شما هم این کار را نکنید (شما که فکرتون این نیست البته)، در غیر اینصورت آخرش منجر میشه به (قصه شاملو و قطب نما) گذاشتن هم و غم، برای اموری که خودتان باعث و بانیش شدید، یعنی دفاعیه دادن از عملکردی که در وهله اول، اصولاً برای کسی مهم نیست، الا دوستان و دوستاران، یعنی کسانی که نمیخواهند یک یار از دایره نزدیکانشون کم بشه، چه برسه به آسیاب دشمن آب بریزه

      الان هم بنده نمیخوام ادامه بدم، چون از توش چیزی در نمیاد، لطف کن خوراک بده، آش مون رو بپزیم... یه وجب روغن روش

      بیا با هم یه باغجه بکاریم، گلهاش از جنس ریو و نی

      هر گل یه بویی داره، یکی ریو می پسنده، یکی نی. بیخیال هر کی ما رو دوست نداره!

      موفق و موید باشید

      (نی)
      -------------------------------
      سلام :
      موافقم کاملا .
      کسانی که اندک اشنایی به عرصه ی حس و احساس نهفته در پس پشت کلام داشته باشند با خواندن هر کلمه و واژه و عبارتی , لاجرم به احساس گوینده در هنگام نگارش متن و صدق کلام وی پی می برند و حتی دیگر آدمیان هم مغزشان انقدر پیشرفت کرده که وقتی با کسی حرف می زنند , از پشت تلفن ؛ و طرف مثلا می گوید : ((امروز فلان کار را به فلان دلیل نتوانستم بکنم ))
      بلافاصله از حسی که در صدای فرد از آن سوی سیم و شاید هزاران کیلومتر دورتر هم می گیرند , می فهمند که : داره دروغ می گه ( یا برعکس ) ...یعنی بی آنکه هیچ اطلاعاتی برای فهم مطلب داشته باشند , از روی احساس گوینده در هنگام ادای جملات ؛ تقریبا همیشه درست تشخیص می دهند که طرف آن طرف خط دارد راست می گوید یا نه .
      و من این رو به شما اینجا صادقانه عرض می کنم ؛(( گرچه که اصلا ادعای عصمت و بی گناهی ندارم و اتفاقا برعکس)).. اما ؛ حتی یک بار هم در عمرم ؛ نه بد کسی را خواسته ام نه حتی یک لحظه به دلم چنین چیزی راه یافته ....چه رسد که بخواهم کسی را تخریب کنم ...یا امثالهم ..
      من حتی وقتی باران نوشت : کسی به خوک آواز خواندن یاد نمی دهد , این عبارات را تبدیل کردم به : کسی به غزال , مدیتیشن یاد نمی دهد .....یعنی اینقدر تلاش می کنم که رعایت حرمت دیگران بشود , اما از سوی دیگر وقتی می بینم ؛ کسی یا گروهی نادان یا کم دان است یا اشتباهی غیر قابل اغماض ددارد که روی سرنوشت خودش و دیگران و منتاثیر منفی دارد , صریح با سنجاق کردن دلایل و مستندات ؛ در حد مقدورات ؛ می گویم .

      به هر روی با شما موافقم و بگذریم ...حقیقت خودم هم دیگر نمی توانم مثل سابق وقت بگذارم به دلیل بیماری ی آلزایمر عزیزی....و امشب متوجه شدم که این وقت ها را دیگر بیشتر باید صرف ایشان کنم ....

      به هر حال خواننده شما و دوستان هستم و به قدر وسع در محضر تان ؛ درس پس می دهم .
      تا چه قبول افتد و چه در نظر اید...

      با مهر و سپاس
      نظرات شخصی و ای بسا اشتباه
      [COLOR=#ff8c00][SIZE=3][B]تا بدانم همی که نادانم . . .[/B][/SIZE][/COLOR]

      نظر

      • حسام الدین
        عضو فعال
        • Aug 2014
        • 335

        #1293
        پاسخ : نبض سیاست

        در اصل توسط MAGDAD2015 پست شده است View Post

        خدمت Nay گرامی که به ظن بنده ( گر دوست نباشند .دلیلی بر دشمنی با ایشان نمی ببینم )
        از نوشته های گذشته خدمت جنابتان


        اصولااز نگاه انسانی هیچ دشمنی مطمئنا نمی تواند صرفا در همه اعمال منفی و بد باشد چه رسد به یک هموطن که دغدغه (پاک ستانی) دارد ودر جستجوی پاک دستان است
        پس نتیجتا در نقد منصفانه می شود هم به نقطه منفی شخصی اشاره کرد و هم از قوتش گفت که این عین عدالت در کلام بوده و انتظاری که می شود از دیگر عیبجویان داشت*

        جناب( نی )
        امر فرمودید جوابگوی به مطلب شما منتقل به نبض سیاست شود اجابت شد و اما

        قبلا خدمت شما قبلا گفتم با آسمون و ریسمون بافتن (گره ای باز نمی شه) بیاید از بلاغت و زمانی که برای نگارش متنی می گذاری دیگران را چراغی به هدایت باشید

        زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
        مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد
        در کامتنی دیگر بیشتر خدمت شما توضیح خواهم داد.بدرود تا بعد*

        گشتم نبود، نگرد نیست...!!!
        من بر این باورم كه عشق به یك شخص بزرگوار، بیش از هر چیز دیگر به انسان فروتنی می آموزد.

        نظر

        • Nay
          Banned
          • Aug 2014
          • 641

          #1294
          پاسخ : نبض سیاست

          2 سال پیش اینو ترجمه کردم و مناسب حال و هوای بعضی هاست، مخصوصاً این روزها که بیش از پیش نیاز به امیداوری احساس میشه

          معجزه بامبوی چینی (نوعی نی خیزران)


          همه چیز با یه دانه آغاز میشه - و با تصویری از فردی که حاضر به صبر کردنه ...

          یک کشاورز چینی، همیشه در تقلا برای زنده ماندن و ارتزاق خانواده اش است، دانه ای می کارد به امید روزی که این دانه، تا 30 متر رشد کند و این رویا را در سر زنده نگاه می دارد!
          با قلبی سرشار از آینده ای روشن، گودال پشت گودال میکنه و تخم بامبو را می کارد و بعد مراقبت از آنها را آغاز می کند. روزها پشت سرهم با مشقت، جاهایی را که دانه را کاشته آبیاری می کند و بخاطر طبع انسانیش، کنجکاوی از نتیجه زحماتش، با دقت فراوان هر روزه محل کاشت را بررسی می کند.

          هیچ خبری نیست

          میدونه که باید خانواده اش را سیر کنه، با دقت دور و بر محل کشت دانه های قبلی، دانه های زود باروری را می کارد، جاییکه امید واقعی به آینده را در خود جای داده است. به آبیاری با دقت ادامه میده و منتظر میمونه ...

          هیچ خبری نیست

          ظرف چند هفته محصول جدید به بار میشینه و چند ماهی رزق و روزی خانواده را فراهم میکنه، اما برای آینده چیزی باقی نمی مونه! این محصولات، رویایش را محقق نمی کنند- بلکه فقط برای گذران زندگی هستند. این دانه بامبوی چینی است که تمامی امیدها و آرزوهایش را به حقیقت بدل میکنه.. یکسال تمام میگذره...

          هیچ خبری نیست

          به آبیاری ادامه میده و بی وقفه به محل کاشت خیره می ماند، اما بجز زمین صاف چیزی نمی بینه! امیدها و آرزوهایش انگاری خیلی دور از دست رسند! هیچ مدرکی دال بر زندگی نیست، آیا دانه ها فاسد شده اند؟ آیا قبل اینکه بکارد آنها را، دانه ها خشک شده بودند و شانس باروری اشان از بین رفته بوده؟ یک سال دیگر هم می گذرد...

          هیچ خبری نیست

          همسایگانش - آنهایی که نه خبر دارند و نه به معجزه بامبوی چینی باور دارند - بهش می خندند. رویایش را به سخره میگیرند. آنها او را دیوانه ای می پندارند که سطلهای آب را با مشقت حمل میکنه و دانه ها را آب می دهد. کشاورز از خودش می پرسه؟ یعنی رشد می کنند؟ آیا انرژی ای که داره صرف میکنه و عمری که داره میذاره، روی چیزی است که هیچ ثمری براش ببار نخواهد آورد؟ یک سال دیگه هم میگذره ...

          هیچ خبری نیست

          سالها آبیاری، کار و امید به بامبوی چینی. هنوز هیچ نشانه ای مشهود نیست! ولی کشاورز از معجزه بامبوی چینی داستان ها شنیده! شنیده که پاداشی بسیار بزرگ نصیب کسانی میشه که این معجزه را باور دارند. یه روز بالای سر جاییکه دانه ها را کاشته بود، می ایسته و ناامیدی و ترس هایش را فریاد میزنه. کشتزار جوابی بهش نمی ده و زمین صاف انگاری داره ادایش را در میاورد، اما باد، امید را در گوشهایش زمزمه میکند. آهی میکشد و سطلهای دیگری از آب حمل میکند. یک سال دیگر هم سپری میشود...

          هیچ خبری نیست

          4سال امید، آرزو و تلاش بی وقفه برای رویای در سر. بی شک معجزه الان بوقوع خواهد پیوست. همسایگانش دست از مسخره کردنش برداشته اند. دیگه حتی محلش هم نمیذارند. با این وجود درگوشی بین خودشون میگن که کشاورز کاملا اشتباه کرده. در این مقطع، کشاورز خودش هم دیگه مطمئن نیست و دیگه به آبیاری عادت کرده و همچنان از روی عادت دانه ها را آب میدهد. فقط آبیاری و صرف هزینه، بدون آگاهی و اطمینان از پاداش معهود! فقط همین! و حال امید باطنی ای که زندگی، زیر نقطه کشت دانه ها در جریان است، جاییکه کشاورز با وسواس، تمایلاتش را در آن نهفته است. یک سال دیگر می گذرد..

          هیچ خبری نیست

          5 سال گذشته! کشاورز خسته است. خسته از حمل سطلها. خسته از کاشت محصولاتِ دیگر برای ارتزاق خانواده اش تا از گرسنگی نمیرند. برای زنده نگاه داشتن رویا هاش. خسته از ندیدن نتیجه زحماتش، روزها پشت هم. ناامیدانه به محل کشت دانه ها خیره میشود. بعداز این همه سال امکان ندارد که زندگی وجود نداشته باشد و تلاشش به بار ننشسته باشد. او حتما اشتباهی به آنها آب داده. او باید به روشی غلط از آنها مراقبت کرده باشه. اگر فقط همه این کارها را یه جور دیگر انجام داده بود، شاید رشد می یافتند. ناامیدی روحش را فراگرفته. 5 سال امیدش را آبیاری کرده، امید برای آینده ای بهتر! رویایش نیز او را مسخره میکند. تصویر زندگی بهتر برای خانواده، در گرمای واقعیتی سوزان، ذوب میشود. با آخرین امیدها از عمق جان و با چشمانی اشکبار آخرین سطل را به آرامی برداشت تا رویایش را آبیاری کند...

          بعد از 5 سال، او الان به این واقعیت پی برده است که تسلیم شدن در این مقطع، احمقانه است!

          و بالاخره یک روز صبح، تمام دهکده با فریاد شادی کشاور از خواب می پرند. از پنجرهاشون کشاورز را می بینند که دوان دوان جاده خاکی را به سمت خانه خود می رود تا خانواده اش را برای دیدن نتیجه کار مطلع کند. وقتی خانواده اش بدنبالش به سمت محل کشت بامبوها روانه میشوند، بقیه دهکده میریزند بیرون ببینند این کشاورز دیوانه، برای چی اینقدر هیجان زده شده. می بینند که تمام خانواده دور محل کشت دانه ها حلقه زده اند و دارند با ذوق و شوق تمام، با هم صحبت می کنند. از انتهای جاده می توانستند جوانه های سبزی که از زمین صاف سر برآورده اند را ببینند. انگاری که داشت جلوی چشمانشان قد می کشیدند. کشاورز داشت می رقصید و فریاد می زد، معجزه، به وقوع پیوست.

          معجزه، به وقوع پیوست!

          محل کشت، شد مکانی برای اجتماع تمامی افراد دهکده. با حیرت رشد بامبوها را نظاره میکردند- و بامبو ها همچنان قد می کشیدند، و قد می کشیدند.

          2متر، 3 متر، 6 ، 10، 20 و 30 متر در تنها 6 هفته. تنها در 6 هفته بامبوها 30 متر رشد کردند.

          5 سال هیچی و الان 30متر در 6 هفته. واقعاً معجزه است!
          کشاورز یه گوشه می ایستد. او میداند تمامی رویاهاش محقق شده است. برداشت بامبوها، تمامی رویاهایی که برای خانواده خود در سر داشت را تامین میکرد. او همچنین فهمید، درسی را که فراگرفته، بسیار بسیار ارزشمندتر از خود محصول است.

          1- فهمید یک رویا بکارد
          2- فهمید بایست
          روزانه تلاش کنه تا اون رویا را محقق کنه
          3- فهمید اونایی که میگن معجزه حقیقت نداره رو باید
          نادیده بگیره
          4- فهمید
          باید از ترس و شک عبور کنه و به تلاشش ادامه بده
          5- فهمید باید
          ایمان داشته باشه و ایمان داشتن دلیل نمیخواد

          اکنون هرگاه از دهکده میگذره لبخند بر لب داره.
          تمامی روستاییان سطل به دست دارند دانه های کاشته شده بامبو خودشون رو آب میدهند. چون حالا با خیره شدن به برج 30 متری بامبوهای همسایه خود، میدانند که چه اتفاقی خواهد افتاد و چه آینده ای در انتظارشان است.

          فقط به خاطر مرد کشاورز بود
          .
          بخاطر اشتیاق او! او بود که راه را برای دیگران روشن و هموار ساخت و نشان داد چگونه رویاهایشان به حقیقت می پیوندد.

          شما چطور؟ برای دستیابی به رویاهایتان جه اقدامی می کنید؟ چقدر حاضرید کار کنید؟ چقدر حاضرید درس بخوانید و دانش کسب کنید؟ چقدر ایمان و باور لازم است کسب کنید؟

          امید است جوابتان چیزی باشه که بتونه شما را به همه رویاهاتون برسونه. زیرا دنبال کردن و تلاش برای آن رویاها، هدف نهایی زندگی است که بخاطرش زنده ایم
          ---------------------------------------------------------

          قصه فوق به نظر من، از جنس روزه ... لا اقل، چیزی که محرزه، چینی ها، کل دنیا رو قبضه کرده اند، زیرا قصه هاشون، از قصه های ما، حقیقی تر بوده و در انتظار نمانده اند چیزی ظهور کنه!
          برای ظهور، باید تلاش کرد، نه دعا!!!!!!
          نظر فوق کاملا ً شخصی است، درسته و بهش ایمان دارم، چون نیِ نِی، سبز شده و از محصولش داره استفاده می بره! اما بیشتر از 5 سال زمان برد، چون مدام به خودش شک داشت و مرغ همسایه رو غاز می دید، اما بالاخره، از سد تردید عبور کرد، توانست یه ترازوی دیجیتالی دقیق بدست بیاره، لاجرم نتیجه ایمانش رو گرفت!
          همگی خوش باشید

          (نی)

          نظر

          • Nay
            Banned
            • Aug 2014
            • 641

            #1295
            پاسخ : نبض سیاست

            در اصل توسط MAGDAD2015 پست شده است View Post

            زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
            مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد
            ...
            اگر پارانویا اجازه بده، ترازو، کارش رو دقیق انجام می ده، یعنی مهدی درونی

            جُستن سرچشمه، زنگِ درست رو زدن، الحاح، مَستی، از ظَن خود، چیزی نیافزودن، سکوت پس از حیرت!

            مختصر و مفید، امیدوارم که 2 زاری افتد

            نظر

            • B A R A N
              عضو فعال
              • Mar 2015
              • 677

              #1296
              پاسخ : نبض سیاست

              در اصل توسط rio پست شده است View Post
              -------------------------------
              من حتی وقتی باران نوشت : کسی به خوک آواز خواندن یاد نمی دهد , این عبارات را تبدیل کردم به : کسی به غزال , مدیتیشن یاد نمی دهد
              جناب ریو درود

              تا آنجاییکه میدانم این یک ضرب المثل چینی است.

              فارغ از آن ،همانطور که بیرون از یک انسان ،زیبایی معنایی ندارد ،هیچ حیوانی هم به خودی خود ، بد یا خوب ، زشت یا زیبا نیست ،این مائیم که دوست داریم همه دنیا را مطابق میل خودمان تعریف کنیم.
              مثلا علف هرز را در زراعت اینگونه تعریف میکنند،هر گیاهی ،غیر از گیاه اصلی مد نظر کشاورز که در منطقه کشت رویش کند ,علف هرز میباشد.در حالیکه آن گیاه به اصطلاح هرز طبق مقتضیات طبیعی خود در حال رویش در آنجا است.

              همگی محصوله فرگشتیم و مطابق خوی طبیعی خودمان عمل میکنیم.
              پس نه یک خوک نماینده اهریمن است و نه غزال نماینده خیر و زیبایی

              ویلیام جیمز:از نظر زیست شناسی ،انسان مهیب ترین جانور شکارچی است و در حقیقت تنها جانوری است که به شکل سازمان یافته ای به شکار هم نوعان خویش می پردازد.

              ولی شما کار خوبی کردید که آنرا با توجه به فرهنگ مان تغییر دادید.

              با سپاس



              .

              نظر

              • MAGDAD2015
                عضو فعال
                • Feb 2015
                • 342

                #1297
                پاسخ : نبض سیاست

                در اصل توسط Nay پست شده است View Post
                2 سال پیش اینو ترجمه کردم و مناسب حال و هوای بعضی هاست، مخصوصاً این روزها که بیش از پیش نیاز به امیداوری احساس میشه

                معجزه بامبوی چینی (نوعی نی خیزران)



                ---------------------------------------------------------

                قصه فوق به نظر من، از جنس روزه ... لا اقل، چیزی که محرزه، چینی ها، کل دنیا رو قبضه کرده اند، زیرا قصه هاشون، از قصه های ما، حقیقی تر بوده و در انتظار نمانده اند چیزی ظهور کنه!
                برای ظهور، باید تلاش کرد، نه دعا!!!!!!
                *****************************
                نظر فوق کاملا ً شخصی است، درسته و بهش ایمان دارم، چون نیِ نِی، سبز شده و از محصولش داره استفاده می بره! اما بیشتر از 5 سال زمان برد، چون مدام به خودش شک داشت و مرغ همسایه رو غاز می دید، اما بالاخره، از سد تردید عبور کرد، توانست یه ترازوی دیجیتالی دقیق بدست بیاره، لاجرم نتیجه ایمانش رو گرفت!
                همگی خوش باشید

                (نی)
                باسلام

                خدمت جناب (نی)

                برای ظهور هم باید تلاش کرد و هم دعا اما چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟
                ********************************************

                آنکه تنها دعا نمایید و تلاشی نکن .گر متاعی گیرد پر منت و بی استمرا

                آنکه تلاش نماید بنوعی عبادت نمود و از تلاشش (دعا نمایان شود و پاداشش بی منت و با استمرار )

                اصولا فلسفه دعا از باور است و باور محرک تلاش

                ولذا جدا نمودن این دو برای دین مدار و سکولار منش انحراف است و دوری از سر منزل مقصود و تاریکی راه *

                مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد.

                نظر

                • MAGDAD2015
                  عضو فعال
                  • Feb 2015
                  • 342

                  #1298
                  پاسخ : نبض سیاست

                  در اصل توسط Nay پست شده است View Post
                  اگر پارانویا اجازه بده، ترازو، کارش رو دقیق انجام می ده، یعنی مهدی درونی

                  جُستن سرچشمه، زنگِ درست رو زدن، الحاح، مَستی، از ظَن خود، چیزی نیافزودن، سکوت پس از حیرت!

                  مختصر و مفید، امیدوارم که 2 زاری افتد

                  باسلام

                  بر (نی ) عزیز

                  از شما چه پنهان 2زاری ام نیافتد که گر از کم سوادی بنده باشد حرجی برشما نیست *

                  فقط از اشاره شما به (پارانویا) یاد نوشته ای از استاد شهید دکتر شریعتی افتادم بدین مضمون که شاید با آن بی ارتباط نباشد*


                  دکتر شریعتی در سال‌های آخر عمر نوشت: «مرگ هر لحظه در کمین است. توطئه‌ها در میانم گرفته‌اند. من با مرگ زندگی کرد ه‌ام، با توطئه خو کرده‌ام... آنچه نگرانم کرده‌است ناتمام مردن نیست... ترسم از نفله شدن است..

                  مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد.تا بعدی دگر بدرود

                  نظر

                  • Nay
                    Banned
                    • Aug 2014
                    • 641

                    #1299
                    پاسخ : نبض سیاست

                    در اصل توسط MAGDAD2015 پست شده است View Post
                    باسلام

                    بر (نی ) عزیز

                    از شما چه پنهان 2زاری ام نیافتد که گر از کم سوادی بنده باشد حرجی برشما نیست *

                    فقط از اشاره شما به (پارانویا) یاد نوشته ای از استاد شهید دکتر شریعتی افتادم بدین مضمون که شاید با آن بی ارتباط نباشد*


                    دکتر شریعتی در سال‌های آخر عمر نوشت: «مرگ هر لحظه در کمین است. توطئه‌ها در میانم گرفته‌اند. من با مرگ زندگی کرد ه‌ام، با توطئه خو کرده‌ام... آنچه نگرانم کرده‌است ناتمام مردن نیست... ترسم از نفله شدن است..

                    مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد.تا بعدی دگر بدرود
                    پارانویا، محصول عُجب و خود بینی است! این تعریف من از پارانویا، تو بُعد فلسفی است. وگرنه تعریف رایجش، همونی است که در دایرة المعارف خواهید جست (جُستن)

                    شاید دکتر شریعتی هم، از عواقب قلبِ کار داور، دچار توهم شده بود که کسی هست و برای همین دایی جان ناپلئون وار، اندرون خودش، خلوت خودش، می ترسیده روزی نفله اش کنند، همونطور که دایی جان ناپلئون، شاهد مرگ را با روی باز در آغوش کشید... اسم این نترسیدن از مرگ نیست، خسته شدن از فراره!!!!!!!!

                    اما همه ما انسانها، ذاتاً و محقاً، دروناً، مهدی هستیم. یعنی هدایت شده! و این عین عدالته که اول به شما بدهند، بعد از شما بخواهند!!! تنها عاملی که نمیذاره به سر منزل مقصود برسیم، گوش فرا ندادن به ندای درون و عدم تعامل با اونه! حالا تصور کنید، یکی بیاد قصه ای از جنس شب هم برای ما بگه، ما را منتظر ظهور کنه، با غیبتی دروغین.... حال شما با چه ایمانی، میخواهی شب رو به روز تبدیل کنی؟ آیا شدنی است!!! پس اونقدر منتظر بمانید تا زیر پا علف در آد !

                    ولی این تقصیر شما هم نیست و هم هست!

                    یکی عامدانه، ترازوی شما رو از کالیبرش، خارج کرده و ما بدون داشتن مرجع، چگونه دوباره کالیبره اش کنیم؟

                    به نظر من، اونایی که ترازوشون رو با طیب خاطر، می سپرند به یک آدم موجه و با خیال راحت، می رن می گیرن می خوابند، تا حدی از دغدغه های کالیبراسیون خودشون رو رها میکنند و قدری روی آرامش را می بینند. اما همیشه این ترس باهاشونه، اگر ترازوی مرجع خطا کرد چی؟

                    اینجاست که تقصیر خودشون، نمود بیرونی پیدا میکنه و

                    ترازو گر نداری پس، ترا زو ره زند هر کس

                    این هم جزء ذات بشره! چرا که وقتی می بینه یه چیزی بی صاحب افتاده، سعی بر تصاحبش میکنه، مگر اینکه صاحبش پیدا بشه و طلب مال بکنه و بر سر تملکش، متوسل به زور ... اگر مروتی نبینه!!! زورش برسه، نا آرامی ما نتیجه اش و نرسه، مدارا میکنه، در حالیکه مروت ایجاب میکنه، خودت دنبال صاحب مال بگردی و بدستش برسونی! یا ایجاب نمیکنه، دچار سیکل معیوب و نارارامی میشی. یا مروت و مدارا، یا دائماً در هول و ولا و نداشتن آسایش دو گیتی

                    هم آسوده تر اینه که، مالت رو سفت بچسبی، همسایه رو دزد نکنی!!!! به این میگن تجربه و دادن هزینه کم، در دنیای بی مروتی ها! اما این میشه آسایش یک گیتی! گیتی دوم چی پس؟!! بماند!

                    حال شما، راستی آزمایی نکرده ای مرجع عالیقدرت رو و باز رو آورده ای به مراجعه به یک مرجعِ راستی آزمای ثانی، و ثالث و الخ (مثل شرکت های بازرسی در حد لوید یا اس جی اس، یا اتکا به فلان دکتر و فلان متخصص و فلان دوست و حتی ، اقدس خانم، زن همسایه، چون از ما متخصص ترند و در آن رشته مورد نظر و ما عقل کل نیستیم!!! و تمام عمر که نمیشه راستی آزمایی کرد!!!) ... خب، چه باید کرد؟ تمام عمر در حال راستی آزمایی بود و آب خوش از گلمون پایین نفرستیم، چون احتمالش هست آب مسموم باشه؟ دوستمون خائن، کاسب محل دزد، واعظ مسجدمون غیر متعظ!!!

                    زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
                    تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

                    انتخاب با خودتون!
                    البته اگر پارانویا در میان نباشه!
                    بنده بالشخصه، مستی و نیاز رو انتخاب کرده ام!
                    پارانویا، یعنی نبود عقل! و ایمان یعنی، آخرین پله عقل!

                    حالا با نبود عقل، چطور میخواهی برسی به ایمان؟
                    ما با نردبان عقل میرسیم به عشق، حال پارانویا شده حائل!


                    مختصر و مفید

                    باید جست و جست و جست، تا رسید به خانه دوست، زنگ درش رو زد صادقانه و بی ادعا، پافشاری کرد تا ما رو راه بده تو، اونوقت جلوی دهانت رو بگیری یا نگیری فرقی نمیکنه، چون متحیر میشی از اون چیزی کی میبینی، چه بهتر سکوت کنی! چون سکوتت، فریاده! مشک آنست که خود ببوید!

                    میگن راه های رسیدن بی شماره

                    حالا خیلی ها زهد و نماز رو انتخاب میکنند، برخی هم مستی! چرا ما و منی و عجب؟ چرا انکار شراب؟

                    بنابراین، شما خوش باش، با داشته هات و ایمان و انتظار. بنده ام خوشم با نداشته هام و گیجی و خماری! همچو نی زهری و تریاقی که دید!

                    امید است، 2 زاری افتاد

                    (نی)

                    نظر

                    • Nay
                      Banned
                      • Aug 2014
                      • 641

                      #1300
                      پاسخ : نبض سیاست

                      در اصل توسط MAGDAD2015 پست شده است View Post
                      باسلام

                      خدمت جناب (نی)

                      برای ظهور هم باید تلاش کرد و هم دعا اما چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟
                      ********************************************

                      آنکه تنها دعا نمایید و تلاشی نکن .گر متاعی گیرد پر منت و بی استمرا

                      آنکه تلاش نماید بنوعی عبادت نمود و از تلاشش (دعا نمایان شود و پاداشش بی منت و با استمرار )

                      اصولا فلسفه دعا از باور است و باور محرک تلاش

                      ولذا جدا نمودن این دو برای دین مدار و سکولار منش انحراف است و دوری از سر منزل مقصود و تاریکی راه *

                      مختصر و مفید امیدوارم مقبول افتد.
                      بنده نه سکولارم و نه لاییک!

                      فلسفه خودم رو دارم و ترازوی خود.

                      بنابر این به این چیزهایی که شما فرمودید، نه اعتقادی دارم نه اهمیتی برام داره!


                      -------------------------

                      تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟



                      قدر آب باید شناخت، چه در کنار فرات، چه در فلوات

                      همه چیز در این دنیا مطلقه! نسبیت از منظرِ ناظر، معنی پیدا میکنه، چون خودش رو مرکز می پنداره! کافیه نقطه پرگار، جاش عوض بشه، دایره ها، جابجا میشوند! این معناش نسبیت نیست! این یعنی تقابل نیروها.

                      جبر اندر جبر = اختیار، و اختیار از اراده ناشی میشه، وقتی که بخواهی بر جبری، غلبه کنی!

                      اینکه چه چیزی اختیار کنی یا نکنی، به جبرِ حاکم بستگی داره، یا همون قوه عقل!

                      هر چه زورت بیشتر باشه، یعنی قوه عقل مقتدر تری داشته باشی، میتوانی بر جبرهای بیشتری غلبه کنی، یعنی تقابل قوا و از لحاظ برداری، جبر شما، جبر مقابل را به جهت تفاضل نیرو، سوق میده!

                      مثل غلبه بشر بر نیروی جاذبه و رفتن به فضا. جبری که تا همین اواخر، مجبور بود!

                      تقابل اندیشه ها هم تو همین دسته می گنجه!

                      بالاخره، یکی از این اندیشه ها غلطه که ما رو مغلوب طرف مقابل کرده، پس باید تلاش کرد تا غلبه کرد!

                      حالا یا بمب اتم، میخواهی استیلای خودت رو اثبات کنی، یا نفوذ بر قلوب و کنترل اذهان، فرقی نمی کنه، در نهایت باید صاحب دانش باشی که دانایی توانایی است! به این میگن تقابل نیرو ها، یا جبر در جبر!

                      نظریه فوق کاملاً شخصی است و در حال تکمیل، تقابل اندیشه ام آرزوست

                      نظر

                      • B A R A N
                        عضو فعال
                        • Mar 2015
                        • 677

                        #1301
                        پاسخ : نبض سیاست

                        در اصل توسط signalemosbat پست شده است View Post
                        کلا کشورهای دنیا دودسته شدن اونهایی که دنبال چین و روسیه هستن و به اینها باج میدن بدبخت و گرسنه اند، و دسته ای که به آمریکا باج میدن در رفاه
                        نمونه اش آلمان شرقی و غربی یا کره شمالی و جنوبی و....
                        سیاست اینه که چطور با روابط خوب بین المللی و فکر و کار و باعث رفاه و پیشرفت کشور بشی مثل کره جنوبی و ژاپن و آلمان و ترکیه و ...
                        همه این کشورها زمانی از آمریکا ضربه خوردن ولی الآن میبینیم ییشترین روابط رو دارن
                        ما ۸ سال با عراق جنگیدیم با اونهمه بدبختی و مصیبت و اون همه شهید مجروح الآن تو همون روزی که شهیدان غواص رو می آوردن مسئولان عراق تو تهران داشتن کباب میزدن !!
                        من نمیگم آمریکا خوبه، مسلما فقط دنبال منافع خودشون هستن ولی میشه با سیاست همه چیز رو حل کرد و حتی عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !
                        اساسا بعد از جنگ جهانی دوم بود که کشورهای درگیر و غیر درگیر دو دسته شدند.
                        بیشتر این کشورهای اقمار رفتند زیر چتر نظارتی و حمایتی آمریکا مثله کشور ایران
                        و تعداد کمی از آنها شوروی را بعنوان کشور مادر انتخاب کردند.

                        آمریکا با اصل 4 ترومن یا همون اصل مارشال دست و بال این کشورهای ضعیف را گرفت و به اروپای جنگ زده و همچنین آسیا و آفریقا کمک اقتصادی و غذایی،دارویی ...کرد ،مستشار فرستاد برای آبادانیشان و.....

                        کم نبودند این کشورهایی که نمک آمریکا را خوردند و بعد نمک دون رو شکستند.

                        هرچند مدل آمریکایی کم ایراد نیست (مثلا همانطور که در ایران ،شورای نگهبان و... عاملی تاثیر گذار در انتخاباته ،در آنجا هم شرکت های پر نفوذ چند ملیتی و اربابان رسانه ها و بعبارتی سرمایه دارها عامل موثری بر روند انتخاباتند )
                        اما با این حال از سیستم های دیگر فعلی کاربردی تره





                        .

                        نظر

                        • MAGDAD2015
                          عضو فعال
                          • Feb 2015
                          • 342

                          #1302
                          پاسخ : نبض سیاست

                          در اصل توسط Nay پست شده است View Post
                          بنده نه سکولارم و نه لاییک!
                          ***************************************
                          فلسفه خودم رو دارم و ترازوی خود.
                          **************************
                          بنابر این به این چیزهایی که شما فرمودید، نه اعتقادی دارم نه اهمیتی برام داره!
                          ************************************************** *********
                          -------------------------

                          تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟



                          قدر آب باید شناخت، چه در کنار فرات، چه در فلوات

                          همه چیز در این دنیا مطلقه! نسبیت از منظرِ ناظر، معنی پیدا میکنه، چون خودش رو مرکز می پنداره! کافیه نقطه پرگار، جاش عوض بشه، دایره ها، جابجا میشوند! این معناش نسبیت نیست! این یعنی تقابل نیروها.

                          جبر اندر جبر = اختیار، و اختیار از اراده ناشی میشه، وقتی که بخواهی بر جبری، غلبه کنی!

                          اینکه چه چیزی اختیار کنی یا نکنی، به جبرِ حاکم بستگی داره، یا همون قوه عقل!

                          هر چه زورت بیشتر باشه، یعنی قوه عقل مقتدر تری داشته باشی، میتوانی بر جبرهای بیشتری غلبه کنی، یعنی تقابل قوا و از لحاظ برداری، جبر شما، جبر مقابل را به جهت تفاضل نیرو، سوق میده!

                          مثل غلبه بشر بر نیروی جاذبه و رفتن به فضا. جبری که تا همین اواخر، مجبور بود!

                          تقابل اندیشه ها هم تو همین دسته می گنجه!

                          بالاخره، یکی از این اندیشه ها غلطه که ما رو مغلوب طرف مقابل کرده، پس باید تلاش کرد تا غلبه کرد!

                          حالا یا بمب اتم، میخواهی استیلای خودت رو اثبات کنی، یا نفوذ بر قلوب و کنترل اذهان، فرقی نمی کنه، در نهایت باید صاحب دانش باشی که دانایی توانایی است! به این میگن تقابل نیرو ها، یا جبر در جبر!

                          نظریه فوق کاملاً شخصی است و در حال تکمیل، تقابل اندیشه ام آرزوست


                          باسلام

                          بر جناب (نی )

                          من در رواق بنده گی خودم موندم حال چگونه برای کسی نسخ سکولاری بپیچم و لاییک بخوانمش !!!!!!

                          ولذا (پارانویا ) را جدی بگیریم که در مباحثه و تبادل افکار در چند قدمی ماست*
                          ************************************************** ******
                          راستی نی عزیز 2زاری شما هم ظاهرابا اشکال مواجه است .قدیمی ها می گفتند وقتی 2زاریت نیافتد یه نگاه بهش بنداز شاید سکه ات کچ باشد*


                          بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر

                          که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند





                          تا بعدی دگر بدرود که تعامل اندیشه ام آرزوست *

                          نظر

                          • B A R A N
                            عضو فعال
                            • Mar 2015
                            • 677

                            #1303
                            پاسخ : نبض سیاست

                            در اصل توسط Nay پست شده است View Post
                            بنده نه سکولارم و نه لاییک!

                            فلسفه خودم رو دارم و ترازوی خود.

                            بنابر این به این چیزهایی که شما فرمودید، نه اعتقادی دارم نه اهمیتی برام داره!


                            -------------------------

                            تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟



                            قدر آب باید شناخت، چه در کنار فرات، چه در فلوات

                            همه چیز در این دنیا مطلقه! نسبیت از منظرِ ناظر، معنی پیدا میکنه، چون خودش رو مرکز می پنداره! کافیه نقطه پرگار، جاش عوض بشه، دایره ها، جابجا میشوند! این معناش نسبیت نیست! این یعنی تقابل نیروها.

                            جبر اندر جبر = اختیار، و اختیار از اراده ناشی میشه، وقتی که بخواهی بر جبری، غلبه کنی!

                            اینکه چه چیزی اختیار کنی یا نکنی، به جبرِ حاکم بستگی داره، یا همون قوه عقل!

                            هر چه زورت بیشتر باشه، یعنی قوه عقل مقتدر تری داشته باشی، میتوانی بر جبرهای بیشتری غلبه کنی، یعنی تقابل قوا و از لحاظ برداری، جبر شما، جبر مقابل را به جهت تفاضل نیرو، سوق میده!

                            مثل غلبه بشر بر نیروی جاذبه و رفتن به فضا. جبری که تا همین اواخر، مجبور بود!

                            تقابل اندیشه ها هم تو همین دسته می گنجه!

                            بالاخره، یکی از این اندیشه ها غلطه که ما رو مغلوب طرف مقابل کرده، پس باید تلاش کرد تا غلبه کرد!

                            حالا یا بمب اتم، میخواهی استیلای خودت رو اثبات کنی، یا نفوذ بر قلوب و کنترل اذهان، فرقی نمی کنه، در نهایت باید صاحب دانش باشی که دانایی توانایی است! به این میگن تقابل نیرو ها، یا جبر در جبر!

                            نظریه فوق کاملاً شخصی است و در حال تکمیل، تقابل اندیشه ام آرزوست
                            جناب نی درود

                            لطفا بیشتر توضیح دهید؟


                            .

                            نظر

                            • rio
                              عضو عادی
                              • Mar 2015
                              • 175

                              #1304
                              پاسخ : نبض سیاست

                              در اصل توسط B A R A N پست شده است View Post
                              جناب ریو درود

                              تا آنجاییکه میدانم این یک ضرب المثل چینی است.

                              فارغ از آن ،همانطور که بیرون از یک انسان ،زیبایی معنایی ندارد ،هیچ حیوانی هم به خودی خود ، بد یا خوب ، زشت یا زیبا نیست ،این مائیم که دوست داریم همه دنیا را مطابق میل خودمان تعریف کنیم.
                              مثلا علف هرز را در زراعت اینگونه تعریف میکنند،هر گیاهی ،غیر از گیاه اصلی مد نظر کشاورز که در منطقه کشت رویش کند ,علف هرز میباشد.در حالیکه آن گیاه به اصطلاح هرز طبق مقتضیات طبیعی خود در حال رویش در آنجا است.

                              همگی محصوله فرگشتیم و مطابق خوی طبیعی خودمان عمل میکنیم.
                              پس نه یک خوک نماینده اهریمن است و نه غزال نماینده خیر و زیبایی

                              ویلیام جیمز:از نظر زیست شناسی ،انسان مهیب ترین جانور شکارچی است و در حقیقت تنها جانوری است که به شکل سازمان یافته ای به شکار هم نوعان خویش می پردازد.

                              ولی شما کار خوبی کردید که آنرا با توجه به فرهنگ مان تغییر دادید.

                              با سپاس



                              .
                              -------------------------------------
                              سلام :
                              باران جان مطمئنا همین جور است که شما توضیح دادید و از نظر من هم خوک و غزال مزیت و منقبتی نسبت به هم ندارند اما از آنجا که بحث در ارتباط با اصرار من بر عوض کردن رویکرد بعضی افراد بود , نخواستم با تکرار به عینه ؛ عبارت شما ؛ این مطلب به کسی القاء شود که خواسته ایم غیر مستقیم توهین کنیم .

                              می دانید که این 2-3 هفته اخیر چقدر سر مسائلی از این دست من کشیده ام و شنیده ام هر نوع توهین و تهدیدی که بشود تصورش را کرد ...
                              : مثلا من نوشته بودم : تکلیف جماعتی که تضادهای اشکار را می بینند و دم بر نمی آورند که مشخص است ( نقل به مضمون) و دیدیم که برای من در کامنتی جوابیه دادند : شما همه را ( گوسفند ) خطاب کردید و دارای کمترین شعور نوشتاری نیستید ! و 200 تشکر هم پای نظرگاهشان خورد ....!!!

                              حتی من مطلبی نوشتم در باب اینکه , گوسفند باید از ما انسان ها بنالد که با وجود این همه منافع که از من می برید ؛ تازه به خودتان اجازه می دهید , اسم مرا توهین بدانید برای معرفی ی خودتان , حال آنکه در اصل من گوسفند بایدگله گزاری کنم که چرا اسم من را روی این بشر دوپایی می گذارید که از آزارش کمتر جانداری را محل اسایش و امنیت و ارامش است ( یعنی که به نظر من بسیار مواقع اگر به آدمی زاده ای که خوی گرگینه گی دارد بشود واقعا گفت فی المثل گوسفند ؛ تازه تعریف و تمجیدو تقدیر هم شده از او چه رسد که توهین باشد ....به شخصه , بسیار مواقع ترجیح می دادم ؛ جانداری باشم از انواع دیگر جز این به ظاهر آدمی که داعش شدن یکی از مصادیق نمایش خوی پنهان درندگی ی اوست .
                              البته منتشر نکردم آن مطلب را ؛ چون دیدم باز هزار حرف و حدیث از دلش در می آورند ...
                              خوب صابون این قبیل افراد به تن من خورده و نه یک بار چند بار ....
                              این شد که تصمیم گرفتم ( خوک ) را که در فرهنگ فارسی ی ما ؛ مظهر نجاست معرفی شده را تبدیل به (( غزال )) کنم که بیشتر وجه تسمیه اش زیبایی و رعنایی و تیزپایی و بوی خوش و امثالهم است و در ضمن کل تصویر ( خوکی که آواز می خواند ) را که به نوعی انتقال بار روانی ی منفی داشت را تبدیل کنم به تصویر ( غزالی که مدیتیشن می کند ) تا باز هم از تاثیر ات احتمالا منفی کاسته شود .

                              این ها را عرض کردم که فکر نکنید قصدم ایراد گرفتن از شما بوده , به هیچ وجه ....شما مثلی را به عینه نقل کرده بودید و در مثل مناقشه نیست اما کیست که این ها را بفهمد ؟ !

                              با مهر و سپاس
                              نظرات شخصی و ای بسا اشتباه
                              آخرین ویرایش توسط rio؛ 2015/07/03, 13:49.
                              [COLOR=#ff8c00][SIZE=3][B]تا بدانم همی که نادانم . . .[/B][/SIZE][/COLOR]

                              نظر

                              • MAGDAD2015
                                عضو فعال
                                • Feb 2015
                                • 342

                                #1305
                                پاسخ : نبض سیاست

                                در اصل توسط Nay پست شده است View Post
                                پارانویا، محصول عُجب و خود بینی است! این تعریف من از پارانویا، تو بُعد فلسفی است. وگرنه تعریف رایجش، همونی است که در دایرة المعارف خواهید جست (جُستن)

                                شاید دکتر شریعتی هم، از عواقب قلبِ کار داور، دچار توهم شده بود که کسی هست و برای همین دایی جان ناپلئون وار، اندرون خودش، خلوت خودش، می ترسیده روزی نفله اش کنند، همونطور که دایی جان ناپلئون، شاهد مرگ را با روی باز در آغوش کشید... اسم این نترسیدن از مرگ نیست، خسته شدن از فراره!!!!!!!!

                                اما همه ما انسانها، ذاتاً و محقاً، دروناً، مهدی هستیم. یعنی هدایت شده! و این عین عدالته که اول به شما بدهند، بعد از شما بخواهند!!! تنها عاملی که نمیذاره به سر منزل مقصود برسیم، گوش فرا ندادن به ندای درون و عدم تعامل با اونه! حالا تصور کنید، یکی بیاد قصه ای از جنس شب هم برای ما بگه، ما را منتظر ظهور کنه، با غیبتی دروغین.... حال شما با چه ایمانی، میخواهی شب رو به روز تبدیل کنی؟ آیا شدنی است!!! پس اونقدر منتظر بمانید تا زیر پا علف در آد !

                                ولی این تقصیر شما هم نیست و هم هست!

                                یکی عامدانه، ترازوی شما رو از کالیبرش، خارج کرده و ما بدون داشتن مرجع، چگونه دوباره کالیبره اش کنیم؟

                                به نظر من، اونایی که ترازوشون رو با طیب خاطر، می سپرند به یک آدم موجه و با خیال راحت، می رن می گیرن می خوابند، تا حدی از دغدغه های کالیبراسیون خودشون رو رها میکنند و قدری روی آرامش را می بینند. اما همیشه این ترس باهاشونه، اگر ترازوی مرجع خطا کرد چی؟

                                اینجاست که تقصیر خودشون، نمود بیرونی پیدا میکنه و

                                ترازو گر نداری پس، ترا زو ره زند هر کس

                                این هم جزء ذات بشره! چرا که وقتی می بینه یه چیزی بی صاحب افتاده، سعی بر تصاحبش میکنه، مگر اینکه صاحبش پیدا بشه و طلب مال بکنه و بر سر تملکش، متوسل به زور ... اگر مروتی نبینه!!! زورش برسه، نا آرامی ما نتیجه اش و نرسه، مدارا میکنه، در حالیکه مروت ایجاب میکنه، خودت دنبال صاحب مال بگردی و بدستش برسونی! یا ایجاب نمیکنه، دچار سیکل معیوب و نارارامی میشی. یا مروت و مدارا، یا دائماً در هول و ولا و نداشتن آسایش دو گیتی

                                هم آسوده تر اینه که، مالت رو سفت بچسبی، همسایه رو دزد نکنی!!!! به این میگن تجربه و دادن هزینه کم، در دنیای بی مروتی ها! اما این میشه آسایش یک گیتی! گیتی دوم چی پس؟!! بماند!

                                حال شما، راستی آزمایی نکرده ای مرجع عالیقدرت رو و باز رو آورده ای به مراجعه به یک مرجعِ راستی آزمای ثانی، و ثالث و الخ (مثل شرکت های بازرسی در حد لوید یا اس جی اس، یا اتکا به فلان دکتر و فلان متخصص و فلان دوست و حتی ، اقدس خانم، زن همسایه، چون از ما متخصص ترند و در آن رشته مورد نظر و ما عقل کل نیستیم!!! و تمام عمر که نمیشه راستی آزمایی کرد!!!) ... خب، چه باید کرد؟ تمام عمر در حال راستی آزمایی بود و آب خوش از گلمون پایین نفرستیم، چون احتمالش هست آب مسموم باشه؟ دوستمون خائن، کاسب محل دزد، واعظ مسجدمون غیر متعظ!!!

                                زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
                                تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

                                انتخاب با خودتون!
                                البته اگر پارانویا در میان نباشه!
                                بنده بالشخصه، مستی و نیاز رو انتخاب کرده ام!
                                پارانویا، یعنی نبود عقل! و ایمان یعنی، آخرین پله عقل!

                                حالا با نبود عقل، چطور میخواهی برسی به ایمان؟
                                ما با نردبان عقل میرسیم به عشق، حال پارانویا شده حائل!


                                مختصر و مفید

                                باید جست و جست و جست، تا رسید به خانه دوست، زنگ درش رو زد صادقانه و بی ادعا، پافشاری کرد تا ما رو راه بده تو، اونوقت جلوی دهانت رو بگیری یا نگیری فرقی نمیکنه، چون متحیر میشی از اون چیزی کی میبینی، چه بهتر سکوت کنی! چون سکوتت، فریاده! مشک آنست که خود ببوید!

                                میگن راه های رسیدن بی شماره

                                حالا خیلی ها زهد و نماز رو انتخاب میکنند، برخی هم مستی! چرا ما و منی و عجب؟ چرا انکار شراب؟
                                ************************************************** ***************************
                                بنابراین، شما خوش باش، با داشته هات و ایمان و انتظار. بنده ام خوشم با نداشته هام و گیجی و خماری! همچو نی زهری و تریاقی که دید!
                                ************************************************** ************************************************** *****
                                امید است، 2 زاری افتاد

                                (نی)


                                باسلام

                                بر جناب ( نی )

                                در این دایره مینا آدمها چه زود بهم می رسند .خب شما هم که داری حرف مرشد وبزرگ مارو می زنی


                                در میخانه گشاید بروی شب و روز

                                که من از مسجد از مدرسه بیزار شدم

                                جامعه زهد و ریا کندم برتن کردم

                                خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

                                تا بعدی دگر بدرود

                                نظر

                                در حال کار...
                                X