کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
مجدداً تاکید میکنم
من اینجا برای تعلیم نیومدم
بلکه قصد دارم افکار و نظراتم رو
در غالب یک آیدی ناشناس ، در معرض نقد دیگران قرار بدم
دوست دارم بدونم دیگران ،
عرایض بنده رو از چه زاویه ای نگاه میکنند.
دقیقاً شبیه آینهکمکی ماشین
که نقاط کور آینه اصلی رو نشون میده
مثل قدرت علم یا قدرت اقتصادی یا قدرت سیاسی یا قدرت ارتباط های اجتماعی و یا قدرت زیبایی و ......
اما اینجا تخصصی تر منظور است یعنی قدرت در قلسفه سیاسی به چه انواعی تقسیم می شود. که البته خودم جواب ان را می دانم برای باز جدا شدن مباحث جدید عنوان کردم.
ارادت
نمیدونم .
شما بفرمایید استاد ، ما استفاده میکنیم .
اون مبحث قدرت بلامنازع ، در ادامه مطالب ماه گذشته با جناب گنجشک بود
اما فکر می کنم بعد از هزار سال مجددا میشه منتظر ظهور بود !
معابدی که دانشگاه علوم انسانی بودن ، درسته که قوی بودن و بانک بزرگ اطلاعات بودن به نسبت دوران خود
اما الا کم کم ، بانک های اطلاعاتی گسترده ای توسط اینترنت جمع آوری شده ! و سیستم های تحلیل اطلاعات با قدرت تحلیل چندین هزار سال مطالعه دقیق !
شاید پیامبر جدید از نوع انسان نباشه ! ( البته فعلا در حد نوزادی است که در گهواره سخن میگه و منتظریم بزرگ بشه ! درک بهتری از فلسفه و سیاست و حکمرانی بر انسان ها پیدا کنه )
درود گنجشک جان
مثل همیشه مفید و دقیق و ظریف !
معابد در طی هزاران سال انباشت تجربیات بشر
از رفتارهای انسان و خصایص انسان را جمع آوری کردند
یعنی این گنجینه ، صرفاً با گذر زمانِ بسیار بسیار طولانی ، پدید اومده
اما امروزه سرعت تولید علم بسیار بسیار زیاد شده
و البته علوم انسانی هم از این مستثنا نیست
شما همین هرم نیازهای اساسی مازلو رو ببینید
در اواسط قرن بیستم توسط یک روانشناس مطرح شد
اما امروزه در تمام شاخه های علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته .
ولی اینها همه توسط مغز انسانها تحلیل و بررسی شده
اما سیستمهای امروزی که خودتون در بالا اشاره کردید
به جای مغز انسان ، کار تحلیل و بررسی رو انجام میده
و این یعنی سرعت و دقت بسیار بسیار بالاتر از انسان
در کل تا اینجا رسیدیم که
کسی که میخواد برای بشر نسخه بپیچه !
کسی که میخواد به بشر راه و چاه یاد بده
و کسی که میخواد بشر رو به راه راست هدایت کنه
اولاً باید شناخت کامل و جامعی از
بشر و رفتارها و خواص اون داشته باشه
بعد باید بتونه با طرح یک برنامه جامع و کاملی ،
مدیریت ذهن بشر رو به دست بگیره .
بگذریم...
اما خروجی این دستاورد قراره کجا به کار گرفته بشه ؟!
چند مورد فیلمهایی با موضوع غلبه ماشین و ربات علیه انسان ساخته شده
این یعنی وقتی این پیامبر ظهور کرد
ما انسانها رو بهتر از خودمون میشناسه
رفتارها و نیازها و ویژگی ها و... ما رو بهتر از خودمون میشناسه
نهایتاً اونها روزی بر علیه نظم فعلی جهان قیام خواهد کرد
و نظم نوین خودشون رو پیاده خواهند کرد
درود جناب اوراسیا
خوب بود برا هر کدوم کمی توضيحات درج میکردید
فکر میکنم این پست برمیگرده به
اون پست من با موضوع « قدرت بلامنازع »
ظاهراً منظورتون اختلاف در سطح یا مقدار قدرت باشه ، نه نوع قدرت.
هرچند ، الزامی نداره که سطوح مختلف قدرت ، صرفاً از یک نوع قدرت باشه.
سلام و درود
منظور به صورت کلی شکل اعمال قدرت دولت بر ملت است. اره با قدرت بلامنازع شما هم مرتیط است. ضمن اینکه یادم رفته بگم فلسفه سیاسی با اندیشه های سیاسی دو رشته نزدیک به هم اما متفاوت هستند. اندیشه های سیاسی کمی کاربردی تر و کمتر انتزاعی هست اگر چه هر دو به مباحث روزمره نمی پردازند بلکه پایه های تئوری سیاست را به بحث می گذارند.
سلطه : یعنی تسلط دولت بر مردم و تحمیل خود به انها است. کلمه سلطنت از همین جا است. واژه سلطان هم از همین است. عادی ترین و فدیمی ترین شکل اعمال قدرت است. مردم مطیع دولت هستند یا حداقل علیه دولت نمی توانند کاری نکنند. اصل دولت بر زور استوار است.
اقتدار : یعنی قدرت مقبول به عبارت دیگر یعنی مردم قدرت حاکم را قلبا پذیرفته باشند و او را دوست داشته باشند. در اقتدار قدرت حاکمه نیاز نیست مرتب زور خود را به رخ بکشد به زبان عامیانه به خودش شک ندارد و عامل خشنی چون پلیس کمتر استفاده می کند.
نفوذ : یعنی دولت به صورت غیر مستقیم مردم را وادار به رفتار در جهت منافع خود می کند. نمی توان لزوما ان را دموکراسی یا دیکتاتوری نامید. اما حکومت ها بر مردمشون نفوذ دارند مانند زن زیبا که مرد را به صورت غیر مستقیم وادار به یک سری از کارها می کند.
هژمونی: واژه از انتونی گرامشی است یعنی کنترل همه جانبه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بر مردم البته بعدها واژه توتالیتر گرفته شده از هانا ارنت جایگزین ان شد.
نمونه اعمال قدرت به شکل سلطه دیکتاتوری های عادی و معمولی است چیزی که در تمام تاریخ تکرار شده کسی با شمشیر دیگران را وادار به اطاعت می کند. در دوره مدرن دولت پهلوی از همین نوع بود. اتاتورک همین طور. اما دقت کنیم دیکتاتوری و سلطه به معنی ستمگری نیست و چه بسا مردم خود را هم خیلی دوست دارند. اما به هر حال خود را بی نیاز به تایید مردم می دانند. اگر انتخاباتی هم دارند برای همبستگی ملی است و نه انتخاب دولت.
اقتدار همون دموکراسی است دولتهای غربی به صورت کلی از همین نوع هستند. این بهترین نوع اعمال قدرت است. حتی در خانواده باید اقتدار داشت و نه قدرت خام. یعنی فرزندان هم شما را دوست داشته باشند و هم حرفتان را گوش دهند و نیازی به اعمال خشونت نباشد این همان اقتدار است. اقتدار بسیار بسیار اهمیت دارد. اگر اقتدار نباشد مدام استهلاک و برخورد به وجود خواهد امد و هر دو ملت و دولت اسیب خواهند دید. غرور هر دو از بین خواهد رفت. چون دولتی که برای هر کاری از قدرت سخت استفاده کند بسیار ناکارامد خواهد بود.
نفوذ دموکراسی نیست اما حاکم نفوذ و زیرکی دارد پوتین روسیه از این نوع است. رهبران کاریزما که قبلا ذکرشان شد نفوذ دارند. رسانه ها نفوذ دارند.
هژمونی همین دولت جمهوری اسلامی و کمونیست چین زمان مائو و المان زمان نازیسم است.
البته بعد ها همین کلمه هژمونی وارد علم و شاخه روابط بین الملل شد اما اصل ان از جامعه شناسی سیاسی است. هژمون ها در رابطه دولت ملت به معنی واقعی مردم را تحقیر می کنند و ایدئولوژی را به خصوصی ترین لایه های زندگی مرتبط می کنند. نگاه انها به مردم مانند اشیاء است. هژمون ها مردم را برای قدرت بین المللی می خواهند و نه خود مردم. یعنی خود افراد مهم نیستند بلکه وسیله برای افزایش قدرت دولت در روبط بین المللی هستند.
مثلا در انقلاب 57 اگر تهران را به عنوان پایتخت در نظر نگیریم
اذربایجانی ها و اصفهانی ها بیشترین نقش را داشتند
انها از تاریخ ملی خوش شان نمی امد اما تنفر خود را مخفیانه پشت دین پنهان می کردند
همین ها امروز کمترین مبارزه را با اخوندها را همین ها دارند
حال انکه ایرانیان اصیل که سابقه انها به زمان امپراطوری با شکوه هخامنشیان و ساسانیان می رسد یعنی لر ها و کردها و گیلانی ها شیرازی ها و... کمترین نقش را داشتند
منظور از ایرانیان اصیل اقوام ایرانی قبل از حمله اعراب است
در حالی که اعراب و ترک ها و مغولها حدود 1000 ساله وارد ایران شدند البته مغولها از ان کمتر و 700 سال
البته مهمان ناخواسته و به صورت جنگ
همین ها بودند که اسلام را بیش از ایران دوست داشتند
نژاد خودش را پشت یک سری گرایش های دینی یا سیاسی مخفی می کند
اما در خفا وارد می شود
نژاد بسیار اهمیت دارد و نباید ساده بود
همین الان خامنه ایی ترک است و عرب
ببینید شدت دشمنی ان با ایران و تاریخ پارس را
فکر نکنید همه ان به خاطر اخوند بودن ان است
نه نه نه
رفسنجانی هم اخوند بود و منتطری هم اخوند بود
اما انها ایران ستیز نبودند
به قول فردوسی
از ایران از ترک از تازیان ---------- نژادی پدید اید اندر میان
نه ایران و نه ترک و نه تازی بود---------سخنها همه به کردار بازی بود
وی ابداع کننده نظریه شخصیت امنیت خواه در مقابل ازادی خواه است
و همچنین شخصیت اقتدارگرا در مقابل شخصیت دموکرات منش است
فروم معتقد بود که آزادی جنبه ای از طبیعت انسان است که ما یا آن را در آغوش می گیریم یا از آن فرار می کنیم. او مشاهده کرد که پذیرفتن آزادی اراده ما سالم است، در حالی که فرار از آزادی با استفاده از مکانیسمهای فرار ریشه درگیریهای روانی است. فروم سه مورد از رایج ترین مکانیسم های فرار را بیان کرد:
انطباق خودکار : تغییر خود ایدهآل برای انطباق با درک نوع شخصیت ترجیحی جامعه، از دست دادن خود واقعی خود در این فرآیند. انطباق خودکار بار انتخاب را از خود به جامعه جابجا می کند.
اقتدارگرایی : کنترل خود را به دیگری واگذار می کند. این عمل با تسلیم آزادی خود به دیگری، آزادی انتخاب را تقریباً به طور کامل از بین می برد.
ویرانگری : هر فرآیندی که سعی در حذف دیگران یا کل جهان دارد، همه برای فرار از آزادی. فروم گفت که «تخریب جهان آخرین تلاش تقریباً ناامیدانه برای نجات خودم از له شدن توسط آن است
قدیما که هنوز این صنایع متنوع امروزی نبود ، صنعت غالب جهان دامداری و کشاورزی بود
بیش از 90% مردم از طریق این دو شغل امرار معاش میکردند
در زمستون کشاورزی تعطیل میشد ، دامها هم توی آغل ، جُو و علوفه خشک میخوردند
در نتیجه مردم وقت آزاد بسیار زیادی داشتند
تفریحات زمستانی امروزی نبود ، دزد و گرگ هم زیاد بود
در نتیجه اکثر تایم شون رو توی خونه می گذشت.
هوا سرد بود و شوفاژ و بخاری هم نبود ، از کرسی برای گرم کردن خودشون استفاده میکردند.
امنیت و معیشت ، تابع مستقیم تعداد افراد بود ، عموماً بچه زیاد داشتند
علاوه بر اون ارتباطات فامیلی و قبیله ای بسیار بیشتر از امروز بود
در منانسبتها مثل شب یلدا این کرسی ها شلوغ تر هم میشد
رادیو و تلویزیون و موبایل و... هم که نبود ، خب حوصله شون سر میرفت...
در نتیجه کل تایم دورهمی به سخنرانی و سخن پرانی و گپ و گفت و خاطره و شعر و... میگذشت
افراد کهنسال از تجربیات ، دیده ها و شنیده های خودش برای جوون ترها صحبت میکردند
(البته کهنسال هم این چیزها رو از دیگران شنیده بود ، اعتبار منابع خیلی زیاد نبود)
در این میان افرادی هم بودند که استعدادِ داستانسرایی داشتند
فقط کافی بود موضوع رو بدی ، فوراً یک داستان قابل پذیرش در سطح عقلی اون جمع درست میکردند
این افراد اگه فقط چند کلاس سواد هم داشته باشند دیگه حرفشون حجت میشد
در حالی که خودوشون هم خوب میدونستند که کل داستان ، ساخته و پرداخته ذهنی خودشونه
داستانها ، منابع که نداشت ، اصالت هم نداشت
فقط چون طرف مقابل بی سواد بودند ، هر حرف آدم های باسواد رو به راحتی می پذیرفتند
جوانترها از دلیل انجام بعضی امور رایج یا فلسفه وجود چیزی سوال میکردند
و اینها هم براش داستان میساختند یا داستانهای رایج رو بازگو میکردند
من به این نوع داستانها میگم "داستانک"
پینوشت :
طبق این داستانی که در توضیح ریشه داستانک نقل شد
پس این پست هم ، خودش هم یک داستانک است !
چون الزاماً منحصر به کرسی و زمستون نیست
بلکه میشه در هر جمعی و هر فصلی از این داستانسراییها انجام داد
.
این هم یک نمونه داستانک یا همون کرسی شعر که توی فضای مجازی منتشر میکنند
-----------------------------------
دادگاه میکونوس
آیا. میدانید ...
علت نامگذاری دادگاه میکونوس چیست...؟
میکونوس یک هموطن ایرانی بوده است؟!
بله ... میکونوس، از خطه سرسبز گیلان
حوالی سال 1946 میلادی يكسال پس از جنگ جهاني مردی اهل شمال ايران، در حومه ی رشت به نام ميرزاكاظم بسيار مورد اعتبار و احترام مردم بود او در داوری و حل و فصل كردن اختلافات مردم، شهره عام و خاص بود، از اين رو ميرزاكاظم را به سِمَت ميراب منطقه تعيين كرده بودند تا در تقسيم آب زراعی به كشاورزان كمک كند.
ميرزاكاظم حدود يک هكتار باغ در نزديک رودخانه پسيخان داشت كه ازگيل پرورش ميداد
(ازگيل به زبان گيلكی كونوس گفته ميشود)
ميرزاكاظم در فصل بهار و تابستان ميراب شاليزار و در پاييز زنبيل بر دوش در باغ ازگيل خود مشغول بكار بود. در آن دوره به فرمان رضاشاه برای هر ايرانی سجل(شناسنامه) صادر مي شد که معمولا بر اساس شغل، ظاهر شخص و... نام فامیل تعيين وثبت می گرديد!!!
يكي از روزهای سرد پاييز درحالی که ميرزاكاظم در باغ مشغول امور باغ و برداشت محصول ازگیل بود خبر دادند كه از ثبت احوال رشت برای صدور سجل آمده اند ، ميرزاکاظم با زنبيل پر از ازگيل برای گرفتن سجل رفت، مامور ثبت احوال كه در منزل کدخدا در حال تنظيم مدارک بود چشمش به زنبيل ميرزاكاظم افتاد، از او پرسید پیرمرد چی با خودت داری؟ ميرزاكاظم با لهجه ی شیرین گيلكی جواب داد
"می كونوس" ( ازگيل من) كه مامور ثبت احوال همان نام را برايش انتخاب ميكند.
“ميكونوس”
از آن روز، ميرزاكاظم میرآب معروف به میرزاکاظم ميكونوس شد.
میرزاکاظم چهار فرزند داشت كه پسر سومش محمدجواد از نظر ظاهری و خلق و خوی شباهت زيادی به پدر داشت. محمدجواد پس از فارغ التحصيل شدن از دبيرستان كورش رشت، تصميم گرفت برای ادامه تحصيل در رشته حقوق به دانشگاه تهران برود، از قضا در آن زمان تسهيلاتی را برای تحصيل در فرنگِ دانش آموزان موفق در نظر میگرفتند، كه اين تسهيلات شامل حال محمدجواد ميكونوس هم شد و او توانست به آرزوی دیرینه ی خود يعنی تحصيل در رشته حقوق آنهم در فرنگ برسد!!!!!!
محمدجواد ميكونوس شهر برلين آلمان را برای تحصيل انتخاب نمود و شش سال در آنجا با جديّت و علاقه فراوان تحصيل نمود و از دانشجويان تراز اول دانشگاه'' Humboldt برلين'' شد و بلافاصله پس از اتمام تحصيلات جذب آكادمی حقوق دانان آلمان شد.
محمدجواد میکونوس پس از ٣٠ سال كار مداوم و خستگی ناپذير از سوی دادگاه فدرال به عنوان قاضی برتر آلمان در قرن بیستم معرفی شد
و دولت آلمان نیز به پاس زحمات او ساختمان دادگاه برلين را به نام ميكونوس تغییر داد.
همان دادگاهی که در خصوص ترورهای سیاسی معروف رای داده است.
از محمدجواد كتاب های زيادی برجا مانده است.
همچنین گزيده ای از سخنان او در ورودی دادگاه ميكونوس به عنوان منشور میكونوس نصب شده است.
محمدجواد ميكونوس باقی عمرش را در جزيره ایی در یونان كه به نام خود خريداره كرده بود گذراند، جزيره ميكونوس اكنون از جزاير پر رونق یونان بشمار می آید،
لازم به ذكر است جناب ميكونوس قبل از ترک آلمان درخت ازگيلی به يادبود پدرش در محوطه دادگاه ميكونوس كاشت كه هنوز پا برجاست و هر ساله كودكان در زادروز ميكونوس دور اين درخت حلقه ميزنند و شعری به زبان آلمانی می خوانند.
اقتباس از ترجمه مقاله ی ''پرفسور هلموت'' شماره ٣١٧ ماهنامه ی اشپیگل بررسي كتاب تاریخ شناس آلمانی در زمینه آسیا میانه
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
-------------------------------------
ذلیلمرده آخرش چنان رفرنس دقیق داده
که دیگه هیچ شک و شبههای برای مخاطب باقی نمونده
دقیقاً نمیدونم به دلیل مهاجرت روستائیان به شهرها بوده
یا تولید بخاری و شوفاژ به جای کرسی ... یا هر دلیل دیگری
چون اون شکل خاص اجتماعات عوام منحل شد
بساط کرسیشعر هم برچیده که نه ، ولی کمرنگ شده بود
اما خوشبختانه در سالهای اخیر
با گسترش فضای مجازی و رواج گوشیهای اسمارت
دوباره اجتماعات در گروهها و کانالهای مجازی احیا شده
و کرسیشعر گویی با شدتی بیشتر از قبل رواج پیدا کرده
هرچند سطح سواد جامعه نسبت به یک قرن قبل قابل مقایسه نیست.
جمله ای بنقل از پاپ وجود داشت که میگفت اعتقاد به وجود خدا و معاد و... به خودی خود چیز مفیدی برای جامعه انسانی هست ! و اصل را همین اعتقاد گذاشته بود .
ناصر خان تا جایی که میشناسم از طرفداران لاییک و لایسته است .
دوستان را دعوت می کنم به نظر دادن در این خصوص ، اینکه اعتقاد به خدا را سودمند میدانند یا مضر چه بلحاظ فردی چه جامعه ای
=======
نظر خودم به نظر پاپ نزدیکتر هست ! البته برای چند سال پیش و برای چند سال بعد به ناصرخان نزدیکتر !!!
قبلا کم پیدا میشد کسی که قسم دروغ بخوره یا از خدا نترسه !!! کارایی داشت دین و خدا و.... اما امروزه دزدی بنوعی زرنگی محسوب میشه
طرف نه تنها عذاب وجدان نداره که یک کیف و لذت درونی هم داره
خوب این از کجا میاد ؟ از شیوخ گریان ،
شاید دین در جامعه نوعی خرافات باشه ! اما خرافات سودمند و نوعی از سرمایه اجتماعی هست ، ملتی که دروغ نمی گن دزدی نمی کنند و به عدالت و انصاف اعتقاد دارند حتی اگر به ضرر خودشان باشه
ولی خوب این سرمایه مهم انسانی را چه کسی نابود کرد ؟
چه چیزی داره باعث میشه که این سرمایه ولو اینکه خرافات باشه اصلا از بین بره
============
قسمت دوم
بجز خرافات با چه چیزی میشه یک جامعه جهان سومی اتم ایزه شده را در جهت یک هدف والا هماهنگ کرد ؟ ملی گرایی ؟ تجزیه طلبی دور نیست ولی !
خواهر و برادر سر ارث توافق ندارند ! کدوم ملی گرایی !!!! قابیل عین آب خوردن هابیل را میکشه ، زنده و مرده هابیل ( برادر تنی ) یک ریال ارزش نداره !!!
نظر