**** افسانه تامکت ****

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • مهربان
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1675

    #451
    سرنگونی "پهپاد جاسوسی" آمریکا ضربه دردناکی که ایران به آمریکا وارد کرد
    خبرگزاری فارس: ساقط کردن هواپیمای جاسوسی "RQ170" ، سه پیروزی تکنولوژیکی را در آن واحد برای ایران رقم زد که میتواند از آنها در سیستمهای پدافند هوایی خود استفاده کند.
    به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری الحقیقه، مقامات مسئول ایرانی طی چند روز گذشته خبر سرنگون کردن یک فروند هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین آمریکا در شرق این کشور را اعلام و تاکید کرد که این هواپیما از نوع ""RQ170" " بوده است.

    یک مقام آگاه نظامی ایران چهارشنبه اعلام کرد: یک فروند هواپیمای بدون سرنشین پیشرفته جاسوسی آمریکایی از نوع "RQ170" توسط نیروهای مسلح ایران ساقط و با اندک خسارتی در اختیار ایران قرار گرفته است.

    * سکوت اولیه آمریکا در تایید خبر

    عدم تکذیب این خبر توسط واشنگتن به این معناست که ایران موفق شده است، پیروزی تکنولوژیکی بیسابقه و بینظیری در حوزه تکنولوژی بسیار پیشرفته نظامی هوایی علیه آمریکا محقق کند که بازتابهای تکنولوژیکی آن برای ایران بسیار با اهمیت و برای آمریکا و اسرائیل بسیار خطرناک است.
    تهران اعلام کرد که موفق شده توسط سیستمهای الکترونیکی وابسته به "سپاه پاسداران" فرکانسهای الکترونیکی این هواپیما را رد یابی کرده و پس از به دست گرفتن کنترل هواپیما پیش از آن که پدافند هوایی آن را سرنگون کنند، هواپیما را سالم بر زمین بنشانند تا به شکل مناسب از تکنولوژی و اطلاعات به کار رفته در آن استفاده کنند.

    * هواپیمایی که مختص ارتش آمریکا و سرویس اطلاعات و جاسوسی آمریکاست

    ارتش آمریکا و سرویس اطلاعات و جاسوسی این کشور "سیا" از این نوع هواپیماها در افغانستان برای جمع آوری اطلاعات از ایران و پاکستان استفاده میکند تا حملاتی را در یمن و افغانستان و منطقه قبائل پاکستان تدارک ببیند. این درحالی است که دولت آمریکا پیش از این اعتراف کرده بود که از این نوع هواپیما برای تعقیب و تحت پیگرد قرار دادن "اسامه بن لادن" و ارائه حمایتها و پشتیبانی اطلاعاتی به نیروهای ویژه آمریکا استفاده کرده و به این وسیله نیروهای آمریکایی موفق شدند، بن لادن را در منزلش ترور کنند.

    * شاهکار صنایع پدافند هوایی آمریکا در دستان توانمند ایران

    این هواپیما آنگونه که همه میدانند، از جمله اسرار صنایع پدافند هوایی آمریکاست که شرکت سازنده آن "لوکهید مارتین" و شاهکار صنایع هوایی آمریکاست که بسیاری از عملیاتهای ویژه خود را برای جمعآوری اطلاعات توسط آن به انجام میرساند، چون دارای سیستم بسیار پیچیدهای است که آن را از سیستمهای رادار جنگندههای "شبح" مخفی نگهمیدارد، این درحالی است که خود جنگندههای شبح از دید رادارها و دستگاههای کنترل و نظارت دور و پنهان بمانند و از حیث ساختار بگونهای طراحی شده که بسان شبح باشد، با این تفاوت که بدون سرنشین؛ و البته این جدای از توانایی این هواپیما در انجام عملیاتهای مختلف جنگی است که انجام آنها فقط توسط جنگندههای با سرنشین امکان پذیر است و واشنگتن برای آن برنامهریزیهای بسیار کرده تا این هواپیما پایه و نسلی از هواپیماهای این کشور را تشکیل دهد که ویژگی هواپیماهای جنگنده و تجسسی بدون سرنشین را توامان در اختیار داشته باشد.

    * اطلاعات بسیار اندک موجود از این هواپیما

    با اینکه این هواپیما از سال 2007 در نیروی هوایی ارتش آمریکا مورد استفاده و برفراز کره شمالی جهت تحت نظر قرار دادن برنامه هستهای و موشکی آن مورد آزمایش قرار گرفته، با این حال اطلاعات موجود از آن همچنان بسیار کم و اندک است، حتی تصویری که از این هواپیما ارائه شده نیز تصویری غیر واضح و شفاف است، چون بواسطه وسایل غیرقانونی و مخفیانه تصویر برداری شدهاند و اطلاعاتی که تاکنون از این هواپیما در اختیار است، صرفا به قدرت پرواز این هواپیما در ارتفاع 50 هزار پایی (حدود 17 کیلومتر) و داشتن توامان دو سیستم پیگیری راداری است، یعنی سیستم گنبد راداری یا Radome و سیستم آنتنهای حسگر که اولی اجازه عملیات عکسبرداری از اهداف و دیگری گرفتن عکس و نفوذ در انواع سیستمهای ارتباطی از جمله تلفنهای همراه و برنامههای رادیویی و تلویزیونی را میدهد.

    * اهدافی که ایران با سرنگونی این هواپیما میتواند محقق کند

    به این ترتیب با توجه به خبر منتشره توسط ایران درباره سرنگون کردن این هواپیما باید تاکید کرد که ایران سه پیروزی تکنولوژیکی بزرگ را در آن واحد بر تکنولوژی آمریکایی محقق کرده است:

    1- توانایی کشف این هواپیما از طریق رادار، در حالیکه این هواپیما بهگونهای ساخته شده تا از دید رادارها پنهان بماند و این بدین معناست که ایران موفق شده پیشرفت بزرگی را در حوزه صنایع راداری احراز کند، بگونهای که این پیشرفت به این کشو این توانمندی را داده تا سیستمهای موشکی زمین به هوای خود را به سیستم کشف و تعقیب و پیگیری مجهز کند که در برابر هرگونه هجوم احتمالی هوایی مقابله کند، از جمله هجومهایی که هواپیماهای " ستیلیث" و "إف 35" ممکن است، به انجام برسانند و ارتش آمریکا تاکنون تنها چند فروند از این جنگندهها را در اختیار دارد، اگر چه "لئون بانتا"، وزیر دفاع امریکا چندی پیش اعلام کرد که اسرائیل نیز بر این نوع از هواپیماها دست خواهد یافت.

    2- توانایی نفوذ ایران در سیستمهای نظامی نیروی دریایی آمریکا وابسته به منطقه میانی. آشکار است که این هواپیما از طریق اتاق کنترل زمینی کنترل و هدایت میشد تا ماموریت محوله به آن را به انجام برساند و خارج کردن هواپیما از حوزه کنترل و هدایت اتاق کنترل جز از طریق نفوذ در سیستمهای رمزگذاری و کد گذاری شده و امواجی که این اتاق برای کنترل هواپیما از آن استفاده میکند، ممکن نیست و از این حیث یادآور شیوه نفوذ حزب الله در سیستم ویژه کد گذاری هواپیماهای جاسوسی اسرائیل است).

    3- توانایی دستیابی به اسرار هواپیما و شناخت سیستم عملکرد آن و استفاده از تکنولوژی بکار رفته در آن در صنایع پدافند هوایی ایران و قرار دادن این تکنولوژی در اختیار سوریه و حزب الله که بیشک به تهران و دمشق و حزب الله در مقابله با تکنولوژی نیروی هوایی اسرائیل مقابله کند.

    و این جدای از بازتابهای معنوی این پیروزی است.
    [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

    نظر

    • Captain Nemo
      مدیر
      • Dec 2010
      • 2934

      #452
      حقه خلبانان جنگنده عراقی ، در حمله به ايران



      در اون بحبوحه هاي جنگ ، مدتي بود كه ميگ هاي عراقي بدون اين كه رادارهاي ايران آن ها رو شناسايي كنه ، براحتي از مرز عبور كرده و به شهرهاي دوري چون تهران نزديك شده ، و بعد از انداختن بمب هاي خود ، از مهلكه مي گريختند !! در هوشياري برادران پدافند و مدرن بودن سيستم هاي راداري كشور ، كوچكترين ترديدي وجود نداشت . آن ها شب و روز در سرما و گرماي طاقت فرساي كشور بدور از خانواده و هر گونه امكاناتي ، از آسمان كشور عزيزمون مراقبت مي كردند . پس علت چي مي تونست باشه ..؟





      مسئولان پدافند كشور به خوبي مي دانستند كه مجهز ترين رادارهاي دنيا هم ، نقاط ضعفي دارند . و اغلب آن ها نقاط كوري در اسكوپ خود دارند . يكي از اين ضعف ها ، پرواز در ارتفاع پائين جنگنده ها است . روشي كه خلبانان تيز پرواز شكاري هاي ما هم اغلب از اين روش به دشمن ضربه مي زدند . و هرگز رادار دشمن آن ها رو شناسايي نمي كرد . البته اين نكته رو اضافه نمايم ، پرواز در ارتفاع پائين ، خيلي مشكل و خطرناكه . آن هم هواپيماي جت جنگنده ي شكاري كه سرعتي بالا دارد . كافي است موانعي چون خرمن كشاورزان ، تير هاي برق ، تپه ماهور و .. در مسيرشان قرار گيرد . از طرفي كشش قوه جاذبه زمين در آن ارتفاع ، خطر بالقوه اي محسوب مي شود .



      مديران با تجربه برنامه ريز دفاعي كشور ، براي پوشش نقاط كور مناطق تحت پوشش ايستگاه هاي راداري خود ، دست به ابتكار جالبي زده بودند . و براي اين كار از خلبان هاي هواپيماهاي كوچك چون بونانزا و پي سي ۶ استفاده مي كردند . آن ها با پرواز در مناطق مذكور ، هر نوع پرنده اي رو شناسايي مي نمودند . جالب اين جاست كه ميگ هاي عراقي با ديدن اين هواپيما ها ، هرگز به طرفشان موشك شليك نمي كردند ! مي دونيد چرا ؟؟ طبيعي است . چون قيمت يك فروند موشك ، خيلي گران تر از هواپيما است .. مگر اين كه مجهز به مسلسل باشند ، كه آن هم به دليل اتلاف وقت و سر رسيدن شكاري هاي ايران ، به ريسك اش نمي ارزيد !



      ترفند عراقي ها :

      بله همون طور كه گفتم ، آمار حملات جنگنده هاي عراقي به شهرهايي چون تهران افزايش يافته بود . تا اين كه متوجه كلك آن ها شديم . جنگنده هاي عراقي براي پرهيز از ديده شدن توسط ايستگاه هاي متعدد راداري ، پشت هواپيماهاي سي -۱۳۰ قايم مي شدند و با خيال راحت از غرب كشور تا پايتخت ، دنبال آن ها آمده و به محض اين كه سي -۱۳۰ ارتفاع خود را كم مي كرد ، سريع از سنگر خود بيرون آمده و با حمله اي ناگهاني ، هدف هاي از پيش تعين شده خود رو بمب بارون مي كرد و مي گريخت !! البته هميشه هم جون سالم بدر نمي بردند . و توسط پدافند هميشه بيدار سرنگون مي گشتند .



      بله دوستان اين نامرد ها ، كه خدايش اكثرشون همدوره هاي خودمون در امريكا بودند ، با اين ترفند خيلي راحت پشت سر هواپيماي سي- ۱۳۰ اي كه مثلآ از اهواز عازم تهران بود ، قرار مي گرفتند وعلي رغم سرعت كم ما تا نزديكي هاي تهران مي آمدند .... صرف نظر از اين كه حسابي دود مي خوردند !! ( شوخي كردم )، از چشم سيستم رادار هاي ما هم پنهون مي ماندن. زيرا همان طوركه مي دانيد ، مسئول رادار از طريق مانيتور يا همون اسكوپ رادارش ، تنها يه نقطه سبز رنگ رو مي ديد كه قبلآ هم بهش مختصات پرواز خودي رو داده بودند . و هرگز نمي تونست تشخيص بده كه اين نقطه متحرك ممكنه دو فروند هواپيما باشه !! با چشم هم كه ديده نمي شد ...!!



      اون قديمي ها حتمآ حملات ميگ ها رو به تهران به خاطر مي آورند ... جالبه كه بگم روزي كه ميگ هاي نامرد منطقه ايران خودرو رو بمبارون كرد ، پشت سر هواپيماي ما قايم شده بود .. چشم تون روز بد نبينه تازه داشتيم نفسي تازه مي كرديم كه از منطقه جبهه سالم به خونه برگشتيم كه ناگهان غرش يه هواپيما رو كه از سمت چپ مون با سرعت عبور كرد رو شنيديم ... تا اومديم به خودمون بياييم و ببينيم جريان چيه ..؟ ديديم دو فروند ديگه از كنارمون سريع رد شدن ... چون در اين لحظه خلبان جنگنده براي افزايش سرعتش به دسته گاز هواپيماش فشار وارد مي كنه ، صداي گوش خراشي كه ناشي از شكستن ديوار صوتي است ايجاد شد ... حالا شما تجسم كنيد با وجودي كه ابوطياره ما در حالت معمولي اش كلي سرو صدا داره ... و اغلب مسافرانمون هم از اين غرش موتور ها شاكي اند ، صداي گوش خراش قوي تري به اون افزوده شه .. چه شود ...؟



      در همون روز كه ايران خودرو رو زدند ، ما از اون بالا به خوبي تمام صحنه ها رو ديديم . حيف كه اون موقع موبايل دوربين دار يا دوربين ديجيتال وارد كشور نشده بود ، و گرنه من يكي اون موقع حسابي انواع تصاوير مهيج و جالب مي انداختم . آره مي گفتم .... وقتي ميگ ها به تهران حمله كردند ... از پائين برج فرياد مي زد : ارتفاع بگيريد ... ارتفاع بگيريد ... انگار فراموش كرده بودند كه ما يه هواپيماي ترابري هستيم .. كلي وزن داريم ... شكاري نيستيم كه گازشو بگيريم و يا علي مدد ..!! كلي طول مي كشه كه چند هزار پا اوج بگيري ... بعد از زدن تهران ، تازه بدبختي ما شروع شد .. تا دلتون بخواد رگبار و گلوله از زمين به هوا شليك مي شد ... ديگه تو اين وضعيت دستت از زمين و آسمون كوتاهه ... هيچ كس به كمكت نمي آيد .. بايد شانس بياري و از منطقه هر چه زود تر دور بشي ... تازه تهران در اين جور مواقع از منطقه جبهه و جنگ خطرناك تره ! باورتون شايد نشه .. اما الان من به شما مي گم چرا ...؟



      ما تقريبآ در اطراف بالاي راه آهن بوديم كه چنين اتفاقي افتاد ... اگه سمت چپ مي رفتيم ، ضد هوايي پالايشگاه به راحتي ما رو مي زد !! اگه به طرف شمال شهر مي رفتيم ، ضد هوايي لانه جاسوسي ( سفارت آمريكاي سابق ) ، ما رو هدف قرار مي داد ... كمي جلوتر هم پدافند آتش به اختيار جماران بود كه به طور اتوماتيك هر پرنده اي رو در همون لحظه ورود به حريم ، بدون تذكر مي زد ... پشت سرمون هم منطقه استراتژيك پارچين قرار داشت !! رو برو مون هم كه آقا ميگ ها حسابي بهم ريخته بودند و همه هر چه اسلحه داشتند ، رو به هوا نشونه رفته بودند ... بخدا بيانش ساده بنظر مي آيد .. كافي است خودتون رو جاي ما در اين شرايط بگذاريد .. خيلي اضطراب و دلهره داره .. صداي برج هم قوز بالا قوزشده.. هي فرياد مي زنه برو بالا ..بالاتر ... آخه مصبت و شكر... چطوري برم ..؟ اون وقت مي گن چرا تو جووني سكته كردي ..؟ خلاصه درد سرتون ندم ، به هر جون كندني بود ، خودمون رو به اصفهان كشونديم و بعد از نشستن ، سجده شكر بجا آورديم ...



      شايعات جالب :

      در همين ايامي كه ميگ هاي عراقي پشت سر طياره هاي ما قرار مي گرفتند ، تو برو بچه هاي سي -۱۳۰ شايعات مختلفي رواج پيدا كرده بود كه اغلب تو پرواز در موردش صحبت مي كرديم ... يكي مي گفت چرا هواپيماي ما رو نمي زنند ؟؟ ما كه اولين هدف براي شكاري هاي دشمن بوديم ...؟ در جواب مي گفتيم : آخه اون ها مي دونند ما از همه بد بخت تريم .. نه حق و حقوق مون مثل ايران ايري هاست ... نه پروازامون روي برنامه است ... براي همين دلشون به حال ما مي سوزه ... بعضي ها هم مي گفتند اين تيمسار هاي طاغوتي كه به عراق گريخته اند .. به خلبان هاي شكاري دستور داده هواي ما ها رو داشته باشن ... عده اي هم معتقد بودند : اين ها همه همدوره هاي خودمون در آمريكاست .. براي همين با ما كاري ندارند .. و ده ها شوخي ديگه ... كه معمولآ مرتب بحث روز ما شده بود .. يا به شوخي به لود مستر طياره مي گفتيم در عقب رو باز كن ببين ميگ و چيزي ما رو تعقيب نمي كنه ؟ اگه ميگ ديدي ... چند تا از تابوت ها رو بندش رو شل كن تا بره تقي بخوره به شيشه هواپيما .... اما واقعيت اين بود كه آن ها هرگز ما رو نمي زدند .. علتش اين بود كه ما يه هدف كوچك محسوب مي شديم ... در صورتي كه با نزدن ما ، به هدف هاي بزرگ تري در شهر دست مي يافتن ...



      خب دوستان نازنين ، اميدوارم سرتون رو با اين پر حرفي هايم درد نياورده باشم . راستي قصد دارم آخرين سانحه هواپيماي سي -۱۳۰ رو كه به خونه هاي سازماني نيروي هوايي برخورد كرد رو بنويسم . از اون جايي كه براي اين بحث ، تحقيقات جامعي جمع آوري كردم ، در يه پست خيلي طولاني مي شه .لطفآ در كامنت ها تون بهم بگين در دو يا سه پست مي شه انعكاس داد يا خير..؟ منظورم اينه كه : آيا اين روش مرسومه يا مورد تكفير فرار خواهم گرفت ..؟!! به هر حال من تابع نظر شما خوانندگان فرهيخته هستم . در پايان اضافه كنم كه من تمام مطالب خاطرات پرواز رو در وبلاگي جداگانه گرد آوري كردم ، تا اگه يكي هوس كرد فقط اين نوع مطالب رو بخونه ، سرگردون نشه . اگه بخش پيوند ها رو در اين صفحه نگاه كنيد ، لينك خاطرات پرواز - بهروز مدرسي رو خواهيد ديد .. قالب اين وبلاگ رو چند جوون با ذوق ايراني از كشور كانادا مفت و مجاني زحمت كشيدند و برام فرستادند .. اگه نمي گيد داره تبليغ مي كنه ، اسم كارگاه آن ها ، آزاد گرافيكه ..

      با احترام : بهروز مدرسي

      دلنوشته های یک کهنه سرباز بیان خاطرات و مشاهدات زندگی ، پرواز و ماموريت هاي جنگي
      یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
      دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

      شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
      مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

      نظر

      • Captain Nemo
        مدیر
        • Dec 2010
        • 2934

        #453
        خانم گوگوش در جبهه جنگ :


        کنسرت خانم گوگوش برای سربازان ارتش ایران






        حتمآ با خواندن تيتر بالا خيلي تعجب كرديد ؟! و پيش خود گفتيد : خانم گوگوش و جبهه جنگ !! اون هم در جمهوري اسلامي . حتمآ شوخي مي كنه .. يا عقل اش كم شده ... مگر چنين چيزي امكان داره ؟! باوركنيد نه قصد شوخي دارم و نه عقلم كم شده است . بلكه شيطنت ايام جووني ام گل كرده و يه تيتر اغوا كننده زدم . اما نه اين كه خداي ناكرده فكر كنيد تيتر و خبرم كذب محض است . نه ... اتفاقآ حقيقت داره ، و بنده خانم گوگوش رو به جبهه جنگ بردم . اما نپرسيديد كه : كدوم جبهه ؟ كدوم جنگ ؟ پس لطفآ به ادامه مطلب توجه فرماييد :

        اون هايي كه سن و سالي ازشون گذشته ، خوب به خاطر دارند كه قبل از انقلاب ، ارتش ايران براي كمك به نيروهاي " سلطان قابوس " پادشاه عمان ، وارد جنگ " ظفار " شد . حالا اين جنگ براي چي بوده و با كي بوده رو من تا اون جايي كه به خاطر دارم براي جوون هاي عزيز عرض مي كنم . ولي قبل اش بهتره اين توضيح رو بدم كه ، چون من نه مورخ هستم و نه سياستمدار ، فقط در حد اطلاعاتي كه به سبب حضور فراوان ام كسب نموده ام بيان مي كنم ...

        همان طور كه مي دانيد ، مردم كشور پادشاهي عمان ، مسلمان هستند . در آن زمان يه مشت چريك هاي كمونيستي از خدا بي خبر از كشور " يمن جنوبي " به آن جا حمله كرده و با نيرو هاي عمان وارد جنگ شدند . اما اين پادشاهي به دليل كمبود نيروي نظامي كار آمد و با تجربه ، از ايران تقاضاي كمك كرده ، و ارتش ايران با اعزام به منطقه ، همه آن ها را از خاك عمان بيرون كرد . وظيفه حمل و نقل و پشتيباني هم به عهده ما بود ..

        هر كار مي كنم كه كمتر وارد حاشيه شوم ، نميشه و گر نه دلم مي خواست از خاطرات پرواز در جنگ ظفار و جريان دريافت مدال هاي طلا اهدایی شخص سلطان قابوس رو هم بنويسم ، كه اگه زنده موندم حتمآ در فرصتی مناسب درج خواهم کرد . اما حالا كه متوجه شديد جبهه جنگ ديگري هم در كار بوده ، از حضور خانم گوگوش در آن ، ديگه زياد تعجب نمي كنيد .

        پرواز با گوگوش :


        سال دقيق اين ماجرا رو يادم رفته است ، اما فكر كنم سال 54-55 بود. و همان طور كه متوجه شديد به دليل حضور ارتش در جنگ ظفار ، مسئوليت بردن و برگردوندن سربازان دلير ايراني و پشتيباني از آن ها ، به عهده ما ( يعني گردان هاي سي - ۱۳۰ ) بود . در يكي از همين ماموريت ها ، كه قرار بود به عمان پرواز كنيم . روز قبلش اطلاع يافتيم در اين پرواز ، يه گروه هنري شامل خوانندگان و نوازندگان از جمله سرکار خانم گوگوش ، هم مسافران ما هستند . يادمه پرواز ساعت 8 صبح بود ....

        آقايون لود مستر ها ، كه وجدانآ مسئوليت خطيري در مديريت بار و تخليه آن به عهده دارند ، از يكي دو ساعت قبل براي بازديد پيش از پرواز و احيانآ نظارت بر محموله ها ، پاي قارقارک رفته بودند . اين رو هم تآكيد كنم كه قرار دادن هر بار يا کالايي در هواپيما ، مستلزم نظارت مستقيم آقايون لود مسترها است . چون اگر چند سانتي متر بار پس و پيش قرار داده شود ، مركز ثقل هواپيما به هم خوره و باعث سقوط آن مي گردد . ( اگه خاطر مبارک تون باشه در بحث سقوط اولين هرکولس پيش از انقلاب که در اطراف ساوه رخ داد ، صرفآ به دليل شل بستن بارها بود که متآسفانه در ان حادثه کلي از بهترين معلم خلبان ها و خدمه پروازي همراه با تعدادي مهماندار کشته شدند .. روحشان شاد )

        در ساختمان ديسپچ و عمليات پايگاه ، با بچه ها بعد از گرفتن وضعيت هوا و فلايت پلن ( برنامه پروازي ) ، نظاره گر هنر منداني بوديم كه در آن جا نشسته بودند . در ميان آن ها فكر كنم من " سيد كريم " و تني چند از مجريان راديو و تلويزيون رو شناختم . ولي از خانم گوگوش اصلآ خبري نبود !! تعدادي هم مسافر عادي همراه تيم هنرمندان بودند . بعضي از بچه ها هم كه عادت دارند در اين جور مواقع به خوشمزگي بپردازند ، مشغول سر به سر گذاشتن با بك ديگر بودند ....

        بعد از گذشت مدتي که از بار گيري هواپيما سپري شد ، آقايون وقتي با تاخير همکاران خود مواجه شدند از طريق بي سيم هواپيما مرتب استعلام مي كردند كه چرا کروي پروازي نمي آيند ؟ و تآکيد مي کردند که كار شون خيلي وقته پايان يافته است . ولي از شما چه پنهون معطلي ما فقط و فقط براي آمدن خانم گوگوش بود ! جالب اين جاست كه هيچ كدوم از بچه ها موضوع را به روي خود نمي آوردند !! و يه جور هايي خود رو سرگرم كرده بودند ! اما مگر بي سيم ساکت مي شد ! . هي تماس پشت تماس . طفلكي ها هم حق داشتند ، چون خسته شده بودند ....

        آخرين بار كه دوستان تماس گرفتند ، با حالت عصبي و کنايه اميز قصد داشتم با نثار چند تا ناسزاي آبدار به همکارانمون در داخل هواپيما حالي کنم .. ما مشکلي نداريم .. بلکه فقط منتظر سرکار خانم .. قلان ، فلان شده هستيم .. ! آخه پدر سوخته هنوز تشريف فرما نشده اند !! ولي خدايش به خاطر حرمت حضور مسافران در داخل ساختمان ، خود رو تا حدي كنترل كرده و با لحني كاملآ مصنوعي اعلام کردم : بابا جان ، ما منتظر سرکار خانم گوگوش هستيم ...... هنوز جمله ام به اتمام نرسيده بود كه ديدم يه خانم لاغر با چهرهاي تقريبآ زرد رنگ ، در حالي كه عينك پهني به چهره داشت ، از روي صندلي خود بلند شده و با صداي تقريبآ آرومي گفت : من گوگوش ام !! ... باور کنيد از خجالت داشتم آب مي شدم ... اصلآ نمي دونستم چي بايد مي گفتم !؟ کروي پروازي هم هر کدوم يه جورايي با ور رفتن به تلفن و ورقه هاي هواشناسي خود رو سرگرم نشون مي دادند .. !

        آخه چطور چنين چيزي امکان داره .. ؟ بنده خدا يكساعت مقابل چشمانم در رديف جلو نشسته بود ، اما من آدم گاگول و كودن او رو نشتاختم !! فقط خوشحال بودم در اون حالت عصبانيت ، چيزي از دهانم بر عليه اين خواننده معروف و دوست داشتني بيرون نيامده است ! خود گوگوش هم احتمالآ متوجه شده بود كه ما او رو نشناختيم . چون حتي با خودمون هم كه حرف مي زديم ، عنوان مي كرديم كه پس خانم گوگوش چي شد ؟ اما يه حسي به من مي گفت ، نكنه بچه ها حرف هايي بر عليه اين هنرمند در خلال معطلي هاي کسل کننده گفته باشند ..... ؟


        بهروز مدرسی

        http://oldpilot.blogfa.com/
        یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
        دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

        شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
        مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

        نظر

        • Captain Nemo
          مدیر
          • Dec 2010
          • 2934

          #454
          بزرگ ترین هلیکوپتر آمریکا


          چگونه می توانید یک خمپاره انداز ۷۲۶۰ کیلوگرمی M198 را به همراه خدمه و مهمات، شبانه از دشتی ناهموار و بدون جاده عبور دهید؟ خب، پیشنهاد ما استفاده از Super Stallion است که لقب بزرگترین و قوی ترین اسب پرنده ارتش آمریکا را دارد.

          Sikorsky CH-53E Super Stallion در حقیقت بزرکترین و سنگین ترین هلیکوپتر در دنیای غرب است ‫(‬حساب شرق با توجه به تجهیزات چین و روسیه، کاملا جدا است‫).‬ این بالگرد توسط صنایع هوایی Sikorsky Aircraft و بر مبنای طرح هلیکوپتر CH-53D Sea Stallion ساخته شده است‫.‬ صنایع سیکورسکی اسب پرنده اش را به سه موتور و هفت پره گردان مجهز کرد و قسمت متحرک عقب را هم ۲۰ درجه چرخاند تا قدرت مانور و بلند شدن این پرنده غول پیکر را افزایش دهد‫.‬ این بالگرد اولین بار در سال ۱۹۸۱ به خدمت ارتش آمریکا در آمد و هنوز هم در نیروی دریایی مهمترین وسیله نقلیه برای جابجایی نیرو، مهمات و تجهیزات به شمار می رود‫.‬







          Super Stallion در ارتش آمریکا بیشتر با نام Hurricane Maker یا طوفان ساز شناخته می شود‫.‬ زیرا نیروی گریز از مرکز و جریان هوایی که این غول پرنده هنگام بلند شدن ایجاد می کند، به راحتی می تواند افراد را از جای خود کنده و به اطراف پرت کند‫.‬ شفت توربوی سه گانه T64-GE-416 آنقدر توانمند است که نیروی لازم برای بلند کردن و انتقال ۵۵ سرباز با ساز و برگ کامل، یا ۱۳۶۰۰ کیلوگرم بار را تامین کند‫.‬ اگر هم تجهیزات را به زیر هلیکوپتر آویزان کنید، می توانید وزن آنها را تا ۱۶۳۰۰ کیلوگرم افزایش دهید‫.‬ یعنی اینکه یک کامیون موشک انداز هشت چرخ یا یک هلیکوپتر را به راحتی برای تان جابجا می کند‫.‬

          CH-53E نسبت به اسبهای قبلی نیروی دریایی آمریکا به شکل قابل توجهی بهبود یافته است‫.‬ سیستم انتقال نیروی آن قوی تر شده، تیغه های گردان آن از آلیاژ تیتانیوم‫-‬فایبرگلاس ساخته شده اند و به سیستم کنترل پرواز خودکار مجهز شده است‫.‬ سیستم کنترل پرواز دیجیتال این هلیکوپتر از فشار بیش از اندازه خلبان به بالگرد که ممکن است باعث سقوط آن شود، جلوگیری می کند‫.‬

          این پرنده آهنی بیش از ۳۰ متر طول، ۸.۵ متر ارتفاع و ۱۴۹۰۰ کیلوگرم وزن دارد. با این حال موتورهای قدرتمند CH-53E می توانند تا ۱۷۳ گره (یا ۳۱۵ کیلومتر بر ساعت) سرعت بگیرند و مسافت تقریبی ۵۵۰ مایل دریایی (۱۰۱۸ کیلومتر) را بپیمایند. این هلیکوپتر به کاهنده های مادون قرمز ویژه ای در انتهای لوله اگزوز موتور مجهز شده که تا حد زیادی ردپای حرارتی این غول پرنده را از بین می برند. این کار تقریبا موشک های زمین به هوای دارای ردیاب حرارتی را از فقل شدن روی این بالگرد، باز می دارد و جان وی را نجات می دهد. اگر هم CH-53E مورد حمله قرار گیرد به سیستم دفاعی chaff dispenser system مجهز بوده و همچنین قسمت های حیاتی و استراتژیک بدنه آن با تیتانیوم و kevlar (نوعی فیبر سنتتیک) پوشانده شده اند.

          این هلیکوپتر همچنین به ابزارهایی چون دید در شب، FLIR یا حسگر گرمایی ، Doppler یا کاهنده صدا و رادار جستجوگر زمین مجهز است، که تمامی این ابزارها اطلاعات خود را از طریق صفحه نمایش و کلاه خلبان در اختیار وی می گذارند. اگر هم خلبان مجبور به درگیری و پاسخ به آتش دشمن باشد، دو مسلسل BMG XM218 کالیبر ۵۰ در جلو و یک مسلسل GAU-21 کالیبر ۵۰ در عقب این هلیکوپتر نصب شده اند. همچنین می توان یک موشک ضدهوایی یا دو موشک استینگر AAM هم بر روی این هلیکوپتر سوار کرد.

          البته CH-53E علی رغم ماموریت های برجسته ای همچون نجات کارکنان سفارت آمریکا در موگادیشو هنگام شروع جنگ داخلی سال ۱۹۹۱ سومالی، نجات کاپتان Scott O'Grady پس از سقوط هواپیمای اف-۱۶ در ۱۹۹۵ بر فراز بوسنی و یا انجام طولانی ترین عملیات آبی-خاکی تاریخ، با فرود ۶ فروند CH-53E در افغانستان سال ۲۰۰۱، به پایان عمر خود نزدیک شده است. قرار است این هلیکوپتر به زودی با CH-53K جایگزین شود که به موتورهای جدید و پره هایی با آلیاژ جدید و کابین خلبان عریض تر مجهز شده است.

          یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
          دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

          شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
          مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

          نظر

          • Captain Nemo
            مدیر
            • Dec 2010
            • 2934

            #455
            رابطه شوق پرواز با شهيد بابابي !

            اعتبار شهدا را با سريال هاي سخيف مخدوش نکنيد





            اين مقدمه هم بهانه من است !

            من آرش هستم . و از همه عزيزاني که جوياي حال بابام بودند تشکر و قدرداني کرده و از اين که نمي توانم پاسخ پيامک ها و کامنت هاي شما را بدهم ، عذرخواهي مي کنم . اما آن چه سبب شد براي نخستين بار در سايت پدر مطلبي به انتخاب خود منتشر کنم ، اول : تصويري که سال ها در ذهنم از شخصيت شهيد " عباس بابايي " بر اساس گفته ها و خاطرات پدر ترسيم کرده بودم مغاير است با آن چه در تلويزيون نمايش داده مي شود ! دوم : نقد جالب " مشرق نيوز " در باره سريال " شوق پرواز " بود . که واقعآ احساس کردم حرف دل من را مي زند ! از اين رو سعي کردم بدون کم و کاست نقد درج شده را اين جا منتشر کرده تا مخاطبان سايت هم آن را بخوانند . خوانندگان قديمي سايت حتمآ يادشان است که پدرم در نوشته هاي جنگي خود بار ها از ملاقات هايش با شهيد " عباس بابايي " در زماني که فرمانده پايگاه اصفهان بود ، ياد کرده است . يکي از خاطرات بياد ماندني در باره بابايي اين بود : در ايامي که آن شهيد بزرگوار در اصفهان حضور داشت ، روزي يکي از درجه داران عايله مند به دفتر تيمسار رفته و از کوچکي فضاي خانه سازماني که در اختيارش بود گلايه مي کند . و از فرمانده اش مي خواهد تا در صورت امکان منزل برزگ تري را در اختيارش قرار دهد . فرداي ان روز تيمسار بابايي خانه بزرگ و شيک سازماني اش را تخليه کرده و در اختيار آن پرسنل دون پايه قرار مي دهد و خود به خانه کوچک وي نقل و مکان مي کند ! يادمه شهادت تيمسار بابايي دقيقآ در روزي اتفاق افتاد که بابام سکته قلبي کرده بود . وقتي خبر را شنيد خيلي گريه کرد و مدام با خودش مي گفت افسوس ، خيلي حيف شد . او فرمانده اي دلسوز و مردمي بود . پدر تاکيد داشت : در دوران حضور بابايي ، نيروي هوايي پيشرفت هاي علمي قابل توجهي کرده بود . تاريخ هرگز خدمات اين مرد بزرگ و شريف را فراموش نخواهد کرد . اما آن چه اين روزها به نام او از تلويزيون به روي آنتن مي رود ، نه تنها گوياي شخصيت اين شهيد نيست بلکه به عقيده من اعتبار شهداي عاليقدر ما با اين گونه سريال هاي سخيف خدشه دار مي شود .

            نگاهی به سریال شوق پرواز


            باید بیست و پنج سالی از شهادتش بگذرد تا از میان هزاران موضوع خانوادگی و عشقی، تلویزیونی که روزگاری قرار بوده است دانشگاه عمومی باشد... تصحیح می کنم! اصلا نیازی نیست تا دانشگاه عمومی باشد و صبح تا شب مانند چهار شبکه تلویزیونی داخلی روباه پیر که این روز ها بحث اش داغ داغ است، برای ارتقاء دانش عمومی مردم برنامه آموزشی پخش کند، اگر به اندازه یکی از استودیو های سرگرمی (یا به قول فرنگی اش اینترتیمنت) هالیوودی هم شعور در برخی برنامه سازان بود، به خوبی در می یافتند که نمی شود از کنار این همه اسطوره که داستان زندگی شان این روزها تنه به افسانه می زند به راحتی گذشت و فیلم و سریال مردم پسند و پر بیننده و از همه مهم تر جهانی نساخت. اما اینجا ایران است؛ اگر در آمریکا پس از سال ها از یک قهرمان پوشالی و کارتونی در دوران جنگ جهانی دوم، "کاپیتان آمریکا"، در سال 2011 فیلمی سینمایی می سازند و پایان بندی اش را طوری ترتیب می دهند که در آن، توی مخاطب شیرفهمت شود این داستان ادامه دارد؛ در ایران در بحبوحه جنگ و در حالی که همه چیز باید برای تهییج مردم آماده شود، چندین سال بودجه صدا و سیمای انقلاب به حلقوم پروژه ای ریخته می شود که کارگردان پاریس نشین آن قلبش برای دوران قاجار و نوستالژی های آن تنگ شده و هزینه این دلتنگی را مردم ایران باید بپردازند تا خواب آشفته آقای کارگردان[ماجرا مربوط به سریالی است که احتمالا مخاطبان دهه شصت صدا و سیما آن را به یاد دارند.]، با اندکی ته مایه تاریخی، قالب عصر جمعهها شود و هنوز هم که هنوز است برای بارها و بارها میهمان آنتن ها شود و الخ.

            اما در این سوی ماجرا بعد از بیست و پنج سال عباس بابایی باید با هیبتی به تلویزیون ایران بیاید، که به لباس کودکی پنج ساله بر اندام مردی کامل می نماید. به قول شیخ رساله "شوخ و شیخ" داستانی خنده دار است اگر گریه امان دهد! [ اولین رساله ای که در عهد قاجار در نقد مدرنیته نوشته شد و در آن شیخی طرفدار سنت با شوخی مدهوش فرنگی مآبی جدل میکند.] داستان زندگی عباس بابایی اگر همان چیزی است که جمعه شب ها از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شود که حق بود اگر تا بیست سال دیگر هم به این فرد پرداخته نشود، چرا که اساسا بابایی "شوق پرواز" آنقدرها هم جذابیت دراماتیک برای روایت ندارد. او آدمی است معمولی، با کمی ریشه های مذهبی، عاشق می شود، ازدواج می کند و البته شاگرد اول درس خلبانی نیز هست و همین. احتمالا در قسمت های آینده مانند قسمت های قبل سخنرانی خواهد کرد و در نهایت در اوج داستان به شهادت می رسد. گذشته از این که آنهایی که اندکی تامل در زندگینامه شهدای جنگ داشته باشند خوب می دانند قطعا این داستان عباس بابایی،فرمانده عملیات نیروی هوایی نیست، اگر هم چنین باشد، چنین روایتی تنها نشان دهنده سر هم بندی شدن یک اثر دراماتیک است و بس.

            شوق پرواز کلاژی است از چند تکه روایت و خاطره که به مدد چند شخصیت خیالی در امروز روایت می شود. شخصیت هایی که هیچکدام باعث همذات پنداری مخاطب نمی شوند. آنقدر نچسب و شعاری از آب در آمده آمده اند که حسرت بر جان مخاطب می ماند که ای کاش این فیلمنامه یک بار بازنویسی می شد تا شاید کمی از این تکه تکهگی و آشفته بودن، بیرون بیاید. اگر قرار به تفکیک باشد این سریال که متاسفانه دست کم پانزده سالی دیر آمده است از هر دو بال می لنگد، نخست بال داستان و دیگری آنچه که از پشت دوربین بیرون آمده است که بخش تصویری محسوب می شود. گذشته از این که آنهایی که اندکی تامل در زندگینامه شهدای جنگ داشته باشند خوب می دانند قطعا این داستان عباس بابایی،فرمانده عملیات نیروی هوایی نیست، اگر هم چنین باشد، چنین روایتی تنها نشان دهنده سر هم بندی شدن یک اثر دراماتیک است و بس. شوق پرواز کلاژی است از چند تکه روایت و خاطره که به مدد چند شخصیت خیالی در امروز روایت می شود. شخصیت هایی که هیچکدام باعث همذات پنداری مخاطب نمی شوند. آنقدر نچسب و شعاری از آب در آمده آمده اند که حسرت بر جان مخاطب می ماند که ای کاش این فیلمنامه یک بار بازنویسی می شد تا شاید کمی از این تکه تکهگی و آشفته بودن، بیرون بیاید. اگر قرار به تفکیک باشد این سریال که متاسفانه دست کم پانزده سالی دیر آمده است از هر دو بال می لنگد، نخست بال داستان و دیگری آنچه که از پشت دوربین بیرون آمده است که بخش تصویری محسوب می شود.

            زاویه داستان؛قصه ای خانوادگی درباره خلبان افسانه ای

            سنگ بنای این نوع روایت را درباره مشاهیر، اولین بار حبیبه جعفریان در کتاب هایی که انتشارات روایت فتح با موضوع زندگی سرداران شهید به روایت همسر، منتشر کرد، گذاشت. این کتاب ها در سال های ابتدایی دهه هشتاد جزء پر مخاطب ترین آثار دفاع مقدس محسوب می شدند و پس از چندی به نوعی سبک تبدیل شدند. گلستان جعفریان، هم که خواهرش را در تهیه این آثار یاری می داد مدتی بعد، خود دست به قلم گرفت و در نشریه سوره حوزه هنری آن دوره، درباره چند سردار شهید، از جمله شهیدان آبشناسان و کلاهدوز و چند نمونه دیگر تک نگاری هایی را انجام داد و این گونه بود که کم کم این سبک به نوعی گسترش پیدا کرد و البته تبدیل به مجموعه هایی شد که نشر ساقی، وابسته به روایت فتح هنوز هم آنها را منتشر می کند. اینکه روزنهای جدید به زندگی سرداران و اسطوره های جنگ تحمیلی باز شده بود و از دریچه ای نو به زندگی کسانی که قرار بود سمبل سبک زندگی انقلاب اسلامی باشند نگریسته شده ؛ از این زاویه،این اتفاق، نوعی رویش محسوب می شد. با این حال این رخداد مثبت، پس از اندک زمانی، آنقدر دچار افراط شد که از مسیر تعادل خروج کرد.

            پر مخاطب بودن سبک جدید، سبب شد تا دیگر روایت گران ناخودآگاه به سمت این نوع از روایت رفته و کم کم در برخی از موارد روایت همسر شهید تبدیل به تنها روایت موجود و مورد استناد و به عبارتی مهم ترین زاویه دید، شود. این در حالی بود که در ابتدا انتخاب این زاویه دید، تنها از آن جهت که نگاهی ویژه به قصه زندگی شهدای دفاع مقدس خصوصا سرداران شهید است، مورد توجه قرار گرفت. قاعده از این قرار است که یک رزمنده در دوران جنگ معمولا کمترین زمان خود را در میان خانه و خانواده می گذراند و با این وصف چگونه می شود از دریچه این زمان کوتاه روایتی دقیق از چهره این رزمنده ارائه کرد. اما عطش مخاطب، که در دهه اخیر بیش از هر چیز تبدیل داستان زندگی اسطوره ها به ملودرام های عاطفی را می پسندید کار خودش را کرده بود و ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

            با ادای احترام به تمام شیرزنانی که در مقام همسری سرداران شهیدی همچون عباس بابایی و دیگران برای خانواده هایشان هم مرد بودند و هم زن! و درست در شرایطی که کم نبودند زنانی که به بهانه خانه و خانواده مردان خود را از میدان های جهاد دور نگه می داشتند پشت و پشتیبان شیرمردان خود بودند، باید گفت متاسفانه چنین بیماری بر روایت سریال" شوق پرواز" نیز سایه افکنده است. به عقیده نویسنده این سطور قطعا حق این است که سریال هایی مجزا به داستان زندگی همسران شهدای بزرگواری همچون شهید بابایی و دیگران ساخته شود و از زاویه دید آنها به زندگی همسران شهیدشان بپردازد؛ چنین اثری می تواند به عنوان یکی از ملودرام های موفق تلویزیون ایران که رنگ انقلاب اسلامی نیز دارد محسوب شود، اما چنین سریالی دیگر قصه بابایی یا بهتر بگوییم همه قصه بابایی نخواهد بود.

            البته نباید از حق گذشت که در این سریال تا حد امکان همسر شهید، تنها به عنوان راوی حضور دارد اما جنس داستان همان گونه که در تیتراژ نیز به آن اشاره می شود، یک عاشقانه است - هر چند آنگونه که در ادامه اشاره خواهیم کرد عاشقانه نیز نیست- یک داستان خانوادگی است که می شود برای یک بنا، نجار یا آهنگری که در دوره ای زیسته، طرحش کرد و همین. با این وصف، آیا می توان بعد از بیست و پنج سال تنها همین داستان را درباره افسانهای ترین خلبان نیروی هوایی ایران قبول کرد؟ پس از بیش از دو دهه تنها یک روایت خانوادگی درباره عباس بابایی؟ درباره خلبانی که یکی از زبده ترین خلبانان نیروی هوایی کسی که توانسته بود اخلاق و فن جنگ را با هم پیوند زند؟


            پرداخت فيلم ، شخصيت هايي بر روي سطح

            وقتی زاویه داستان، یک زاویه خانوادگی انتخاب می شود به اندازه کافی دست فیلمنامه نویس بسته شده است، اما باز هم کم نیستند کسانی که می توانند از دل داستانی محدود، فیلمنامه ای خوب و خوش ساخت بیرون بکشند،آنچه البته سریال "شوق پرواز" از آن بی بهره است. شاید قضاوتی تا این حد تند درباره این سریال آنهم در اولین نقد ها کمی بی انصافانه به نظر برسد، اما با وجودی که از ابتدا و در همان قسمت اول به نظر می رسید این مجموعه احتمالا باید چگونه کاری باشد، همچنان صبر کردیم تا چند فصل از قصه پیش رفته و مجبور نباشیم با شک و تردید درباره این سریال سخن بگوییم. در تیتراژ "شوق پرواز" اگر چه، چند نام آشنا در میان پدید آورندگان فیلم نامه دیده می شود، اما بر اساس همین تیتراژ فیلمنامه نهایی دست پخت یدالله صمدی کارگردان مجموعه است. صمدی کیست؟ سایت سوره سینما به عنوان مرجع سینمایی درباره او می نویسد:" يدالله صمدي متولد 1331 مراغه است. وي فعاليت سينمايي را سال 1351 با فيلم "تختخواب سه نفره" به كارگرداني نصرت الله كريمي به عنوان دستيار كارگردان آغاز كرد. از فعاليت هاي اخير وي ميتوان به رياست كانون كارگردانان و مدير عامل خانه سينما اشاره كرد." صمدی در سال های پس از انقلاب نیز بیش از ده فیلم سینمایی را کارگردانی کرده است؛ در تلویزیون نیز شاید مشهورترین کارش مجموعه ای بود که چند سال پیش درباره غیاث الدین جمشید کاشانی، منجم ایرانی عصر "الغ بیک" به روی آنتن رفت، به هر حال هر چه هست صمدی را نمی توان یکی از کارگردان های ویژه ساز صدا و سیما دانست و این خود پیش قراول آن چیزی است که ما پشت صحنه تولید این سریال را در آن مقصر می دانیم؛ یعنی ارزان سازی!

            شاهد دیگری که بر این مدعا وجود دارد، غیر از صاحب نام نبودن کارگردان اثر و ضعف فیلمنامه که عاری از ویژگی های یک فیلم نامه مانند پختگی شخصیت ها و محکم بودن ساختار و جفت و جور شدن ماجراها، فقر امکانات و صحنه پردازی است.این سریال درباره خلبان گران ترین پرنده نیروی هوایی یعنی اف 14 است، اما به نظر می رسد برآورد های آن حتی از سریال کم مایه "ستایش" که داستان دست چندمی فارسی- هندی را به تصویر می کشید کمتر باشد و اگر نه، چیزی در همان حدود است. نماهایی که از درون و بیرون هواپیما های در حال پرواز گرفته شده تنها برای خالی نبودن عریضه است و چیزی به کار اضافه نمی کند و به این اضافه کنید به بی ماجرایی داستان که اساسا نیازی به خرج کردن پول ندارد. سریال یدالله صمدی نه تنها به ماجرا ها نمی پردازد که از آنها فرار می کند؛ نمونه آن را می توانید در کش و قوس های انقلاب دید، کل ماجرا به روایت سر هم بندی شده از شرکت عباس بابایی در یک جلسه مذهبی و یکی، دو گفت و گو با دوستانش و دست آخر تصاویری آرشیوی از انقلاب محدود می شود. قصه عباس آباد و خدمات بابایی برای محرومان اطراف اصفهان نیز همانگونه است. که تنها چند نما از ورود و خروج بابایی به روستا و در نهایت نریشنی که بر روی این تصاویر می آید به نمایش در می آید و بابایی اتو کشیده، به این روش به محرومان کمک می کند. از همه نچسب تر بخیه درشت لیلی غفوری و نامزد آنچنانی اوست که قرار است خلاء های بزرگ داستان را پر کند و آن را به امروز پیوند بزند.باید پرسید نظر نزدیکان مدیران صدا و سیما در باره این سریال چیست، مطمئنا برخی از مدیران سیما مدعی نیستند که دختران پسران امروزیشان با دیدن این سریال مانند لیلی غفوری دچار تحول روحی شده و به قول شخصیت لیلی-ستاره اسکندری- ناگهان دچار علاقه و عشق شدید به خاکشان شده اند و مبهوت زندگی شهیدی مانند عباس بابایی به روایت یدالله صمدی!

            سخن آخر این که ؛ ای کاش مدیران صدا و سیما حالا که پس از دو دهه محض پر کردن بیلان کار هم که شده می خواهند درباره اسطوره های جنگ فیلم بسازند، تنها به اندازه قصه های عشقی که میلیاردها تومان پول بیت المال خرج تولیدشان می شود تا باصطلاح مردم را از ماهواره ها دور کند، برای بزرگ مردانی چون عباس بابایی همت کرده و به داستان زندگی بابایی در حد قصه موهوم و ضد انقلاب و دفاع مقدسی "ستایش" اهمیت بدهند.این همان عباس بابایی است که برای هدف قرار دادن یک پل در خاک دشمن آنقدر صبر کرد تا یک گاری از روی آن بگذرد، نکند که خونی به ناحق ریخته شود و این هم اوست که بعد از شهادتش در مسجدی در اصفهان بیش از هر کسی، روستائیان و کشاورزانی دیده می شدند که عباس برای دروی محصولشان داس به دست گرفته بود و یا سقف کومه هایشان را کاهگل کرده بود، عباسی که تا به امروز چندان نشانه ای از او در این سریال ندیده ایم. بابایی مردی بود که اگر کشته یکی از جنگ های تجاوزکارانه آمریکایی و سربازی با شهرتی بسیار کم تر از این ژنرالی که هست، سازنده حماسه "نجات سرباز رایان" خوب می دانست چگونه او را به تصویر بکشد؛ اما چه می شود کرد که "پایداری آنها در باطلشان و سستی شما در حقتان، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند!"[گوشه ای از خطبه جهاد؛ نهج البلاغه]


            بهروز مدرسی

            دلنوشته های یک کهنه سرباز بیان خاطرات و مشاهدات زندگی ، پرواز و ماموريت هاي جنگي



            یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
            دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

            شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
            مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

            نظر

            • Captain Nemo
              مدیر
              • Dec 2010
              • 2934

              #456
              کلیپ کوتاهی از خاطرات جنگ تحمیلی :

              http://www.aparat.com/v/15825aee15eb...559f166ee86371
              یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
              دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

              شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
              مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

              نظر

              • Captain Nemo
                مدیر
                • Dec 2010
                • 2934

                #457
                15 آذر سالروز شهادت سرتیپ خلبان کشوری گرامی باد ...


                ....کجایید ای شهیدان خدایی ...




                پانزدهم آذر ماه مصادف است با سالروز شهادت شهيد سرلشگر خلبان "احمد کشوري" که به دليل دلاوري هايش به "عقاب تيز پرواز جبهه هاي جنگ" لقب گرفت.





                شهيد سرلشگر "احمد کشوري" در تيرماه 1332، در خانواده اي متوسط در فيروزکوه چشم به جهان گشود. وي دوران دبستان و سه سال اول دبيرستان را به ترتيب در "کياکلا" و "سرپل تالار" و سه سال آخر را در دبيرستان "قناد" بابل گذراند.

                پدرش فردي شجاع و ظلم ستيز بود بطوريکه به رغم تصدي پست فرماندهي ژاندارمري در يکي از شهرهاي شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهايت مجبور به استعفا و به کشاورزي مشغول شد.

                از ايمان و قدرت روحي مادرش همين بس که هنگام دفن شهيد کشوري، در حالي که عکس او را مي بوسيد، پرچم جمهوري اسلامي ايران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آويخت و فرياد زد: "احسنت پسرم، احسنت".

                شهيد احمد کشوري علاوه بر اينکه در دوران تحصيل، شاگردي ممتاز و داراي استعداد فوق العاده بود به رشته هاي ورزشي و هنري علاقه مند بود و در بيشتر مسابقه هاي رشته هاي هنري نيز شرکت مي کرد.

                وي در عنفوان جواني به خاطر عشق و علاقه سرشارش به اسلام، قدم در راه فعاليتهاي مذهبي گذاشت و با صدايي پرسوز حال و هواي خاصي به مجالس مذهبي مي بخشيد. دلباخته امام حسين (ع) بود. در ايام محرم، عاشقانه و بي ريا عزاداري و مرثيه خواني مي کرد.

                اين شهيد همچنان که به فعاليتهاي تحصيلي و مذهبي مي پرداخت در خصوص مسايل سياسي جامعه نيز کنجکاو و حساس بود بطوريکه در سال آخر دبيرستان، با دو تن از همکلاسان خود، دست به فعاليت هاي سياسي زد و با کشيدن طرح ها و نقاشي هاي سياسي، ماهيت رژيم را افشا مي کرد.

                وي که پس از اخذ ديپلم ، آماده ورود به دانشگاه شد به علت فقر مالي و هزينه سنگين دانشگاه، از ورود به آن بازماند و در سال 1351، وارد ارتش (هوانيروز) شد.

                شهيد احمد کشوري به خاطر هوش سرشار و استعداد فوق العاده اي که داشت، توانست دوره هاي آموزش خلباني بالگردهاي "کبري" و "جت رنجر" را با موفقيت به پايان رساند.





                با توجه به ممنوعيت نگهداري و مطالعه کتاب هاي مذهبي، سياسي و روشنگر در ارتش، کشوري اينگونه کتابها را مخفيانه نگهداري و در فرصت مقتضي مطالعه مي کرد و به همين دليل چندين بار مورد بازجويي و تهديد قرار گرفت.
                وي که سعي وافري در زمينه ترويج روحيه انفاق در بين همکارانش داشت در اوايل اشتغال به کار در کرمانشاه ، پس از شناسايي فقرا و نيازمندان شهر، همراه با تعدادي از همکاران و با کمک افراد خيّر و نيکوکار هوانيروز، مخفيانه صندوق اعانه اي جهت کمک و مساعدت به آنها تشکيل داد.

                کشوري، چه در زمان قبل و بعد از انقلاب اسلامي، به عنوان مجاهد في سبيل الله براي اعتلاي اسلام عزيز و تحقق حکومت الهي، پيوسته تلاش کرد و همگام و همراه با حرکت هاي توفنده ملت، در همه صحنه هاي انقلاب حضور داشت و بسياري از شب ها را با چاپ اعلاميه هاي امام خميني (قدس سره ) به صبح رسانيد.

                اين شهيد در راه دفاع از آرمان هاي امام عزيز، چندين بار مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود اما با افتخار از آن ياد مي کرد و مي گفت : اين باطومي که من خوردم ، چون براي خدا بود، شيرين بود. من خوشحالم از اين که مي توانم قدمي در راه انقلاب بردارم و اين توفيق و سعادتي است از سوي پروردگار.

                در دوران نخست وزيري شاپور بختيار با چند تن از دوستانش طرح کودتايي را تنظيم کرد و آن را نزد آيت الله پسنديده ، برادر امام برد. قرار شد طرح به استحضار امام خميني (ره ) برسد و در صورت موافقت ايشان اجرا شود.

                اما خوشبختانه باهوشياري امام و فداکاري امت انقلابي کشورمان ، انقلاب اسلامي در 22 بهمن به پيروزي رسيد و نيازي به اجراي طرح مذکور نگرديد.

                شهيد کشوري همواره براي وحدت و انسجام دو قشر ارتشي و پاسدار، مي کوشيد به نحوي که مسوولان ، هماهنگي و حفظ غرب کشور را مرهون تلاش او مي دانستند.





                او مي گفت: تا آخرين قطره خون براي اسلام عزيز و اطاعت از ولايت فقيه خواهم جنگيد و از اين مزدوران کثيف که سرهاي مبارک عزيزانم (پاسداران ) را نامردانه بريدند، انتقام خواهم گرفت .

                شهيد سرلشگر خلبان احمد کشوري به اذعان بسياري از دوستان و هم رزمانش مرد ميدان کارزار بود و قلبش براي حفظ نظام و کشورش مي تپيد و در راستاي اين اهداف بلندش جان را نيز نثار کرد.

                شهيد تيمسار "فلاحي" يکي از دوستان و همرزمانش در خصوص روحيات اين شهيد گفته بود: من شبي براي ماموريت سختي در کردستان داوطلب خواستم ، هنوز سخنم تمام نشده بود که يکي از صف بيرون آمد و گفت من آماده ام و ديدم خلبان کشوري است.

                در جنگ از خود شجاعت و لياقت فراواني نشان داد و يک بار که خودش به شدت زخمي و به هليکوپترش نيز آسيبي شديد وارد شده بود، توانست با هوشياري و مهارت، آن را به مقصد برساند.




                شهيد خلبان "شيرودي " نيز درباره او گفته بود: احمد، استاد من بود. زماني که صدام آمريکايي به ايران يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن ترکش از سينه اش بود. اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحي برود. اما او جواب داده بود: وقتي که اسلام در خطر است، من اين سينه را نمي خواهم.

                او با جسمي مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثي آنگونه جنگيد که بيابان هاي غرب کشور را به گورستاني از تانک ها و نفرات دشمن تبديل نمود.

                کشوري شجاعانه به استقبال خطر مي رفت، ماموريت هاي سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي داد، شب ها دير مي خوابيد و صبح ها خيلي زود بيدار مي شد و نيمه شب ها نماز شب مي خواند.

                سرانجام شهيد سرلشگر خلبان احمد کشوري در روز 15 آذر 1359، در حالي که از يک ماموريت بسيار مشکل ، اما پيروز باز مي گشت ، در ايلام (منطقه ميمک - دره بينا) مورد حمله مزدوران بعثي قرار گرفت و در حالي که هليکوپترش در اثر اصابت راکت هاي دو فروند ميگ عراقي به شدت مي سوخت، آن را تا مواضع خودي هدايت کرد و آن گاه در خاک وطن سقوط کرد و به آرزوي ديرينه اش رسيد و شربت شهادت را مردانه سرکشيد.

                پيکر پاک او را به تهران انتقال دادند و در مزار شهيدان (بهشت زهرا) ميعادگاه عاشقان الله به خاک سپردند .







                روحش شاد ...
                آخرین ویرایش توسط Captain Nemo؛ 2011/12/09, 15:03.
                یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                نظر

                • رامین
                  Banned
                  • Jul 2025
                  • 98

                  #458
                  کاپیتان آر کیو 170 مون مبارک:d
                  چند روز اینترنت نداشتم ولی دوس داشتم بیام بهت تبریک بگم>:d<
                  چه کارا که با این نمیشه کرد:-?
                  بجز امدادهای غیبی0:-) واقعا باعث افتخارن بچه ها=d>
                  امیدوارم دیگه کسی نگه ایرانی مخ نداره و تو پیشرفت علم نقشی نداره=))

                  نظر

                  • rezaafshari110
                    عضو فعال
                    • Oct 2011
                    • 347

                    #459
                    در اصل توسط رامین پست شده است View Post
                    کاپیتان آر کیو 170 مون مبارک:d
                    چند روز اینترنت نداشتم ولی دوس داشتم بیام بهت تبریک بگم>:d<
                    چه کارا که با این نمیشه کرد:-?
                    بجز امدادهای غیبی0:-) واقعا باعث افتخارن بچه ها=d>
                    امیدوارم دیگه کسی نگه ایرانی مخ نداره و تو پیشرفت علم نقشی نداره=))
                    سلام رامین جان
                    من فکر کنم روسها الان از خود ما خوشحالترند
                    حالا اگه مسولان یک مقدار جرات داشته باشند خوب میتونند تلافی کاری که روسها در مورد موشک اس 300 در آوردن رو انجام بدهند.
                    ولی ...
                    حضرت رسول صلى الله عليه و آله میفرمایند :
                    همانا پاكيزه ترين پيشه ، پيشه بازرگانانى است كه چون سخن گويند ، لب به دروغ نگشايند ؛ هر گاه امين شمرده شوند ، خيانت نورزند ؛ زمانى كه وعده دهند ، پيمان نشكنند ؛ چون بخرند ، بر سرِ مال نزنند ؛ چون بفروشند ، بازار گرمى نكنند ؛ هر گاه مديون شوند ، [در پرداخت دين] امروز و فردا نكنند ؛ و هر گاه طلبكار شدند ، [بر بدهكار] سخت نگيرند .

                    نظر

                    • بوف کور
                      Banned
                      • Jul 2025
                      • 1422

                      #460
                      در اصل توسط rezaafshari110 پست شده است View Post
                      سلام رامین جان
                      من فکر کنم روسها الان از خود ما خوشحالترند
                      حالا اگه مسولان یک مقدار جرات داشته باشند خوب میتونند تلافی کاری که روسها در مورد موشک اس 300 در آوردن رو انجام بدهند.
                      ولی ...
                      اون 700 میلیون دلار و که ازشون پس گرفتیم به اندازه کافی تلافی کردیم امیدوارم دادگاه بین المللی هم قرامت سنگینی براشون ببره تا دیگه هوس کلاه گذاشتن سر ایرانی ها به ذهنشون خطور نکنه :)

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #461

                        سلام بر دوستان عزیز :)

                        سپاس بی نهایت از همه دوستانی که تاپیک هفته گذشته یعنی "شعر و شاعری " را با اشعار زیبای خودشون گرم کردند.@};-(*)@};-(*)@};-

                        تاپیک این هفته ما "افسانه تامکت " هست.....جا داره از جناب آقای کاپیتان عزیز به خاطر این همه اطلاعات مفید که درباره پرنده های آهنی به ما می دهند تشکر ویژه کنم ....@};-@};-@};-@};-
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • Captain Nemo
                          مدیر
                          • Dec 2010
                          • 2934

                          #462
                          با تشکر از نظرات دوستان مخصوصا سرکار خانم بوف کور عزیز که
                          سومین خانمی هستند که در این تاپیک حضور پیدا نمودند ...
                          خب بنده اول خوشحالم که ایران به چنین پیروزی در این مقطع حساس
                          رسیده ولی از لحاظ فنی من هنوز توجیه نشده ام و این ضد و نقیض گویی
                          مسئولان هم بیشتر به شک من دامن زده ... اول گفتند با ضد هوایی زده اند
                          دوم گفتند مجبور به فرودش کرده اند و الان هم ظاهرا امام جمعه مشهد اطلاعاتش
                          از همه بیشتره و دیروز فرموده اند که سایت کنترل آن را در نوادای آمریکا بدست هکرهای
                          گمنام امام زمان هک شده و هواپیما را مجبور به فرود نموده اند ...پس چرا سیستم انفجار خودکار
                          هواپیما عمل نکرده ... چون این دیگر نیاز به فرمان مرکز ندارد و اونقدر جنبه حیاتی دارد که خودبخود در
                          زمانی که خود هواپیما تشخیص بدهد منفجر میشود تا این پدیده سازمان سیا بدست غریبه نیافتد... و بعد
                          اینها به کنار چطور رهگیری شده چون این هواپیما ضد رادار است و در ارتفاعی پرواز میکند که قابل رویت
                          و تشخیص برای هیچ راداری نیست به هرحال صحبت زیاده ولی اگر ایران به این حد از تکنولوژی راداری و
                          جنگال ( جنگ الکترونیک)رسیده باشد که هواپیماهای ضد رادار را شناسایی میکند پس باید برای همیشه
                          پرونده بمب افکن اف-117 و بی-2 و اف-35 آمریکا را هم مختومه کرد . به هر حال امیدوارم الان که این
                          آخرین پدیده تکنولوژی دنیا در دستان ایران اسیر شده به بهترین شکل از این موقعیت استفاده کنیم ....
                          متاسفانه در پشت پرده سیاست حرکات کثیف و مرموزی همیشه اتفاق میافتد که باعث شده بنده
                          در رابطه با این موضوع زیاد خوش بین نباشم .... به امید اخبار بهتر و جدیدتر ....شب همگی خوش ...
                          آخرین ویرایش توسط Captain Nemo؛ 2011/12/11, 01:38.
                          یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                          دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                          شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                          مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                          نظر

                          • شهرام
                            عضو عادی
                            • Jan 2011
                            • 113

                            #463
                            با اجازه کپتن عزیز,این بخشی از سپر موشکی ایران ,چین و روسیه است و زمان پایین کشیدن هواپیما, جابجایی قدرت در روسیه که این کار باعث فشار بر امریکا شود و ایران هم از قبل این به نوایی برسداز جمله سوریه و جلوگیری از یکه تازی ترکیه.
                            هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]

                            نظر

                            • محمود شریعت
                              عضو فعال
                              • Oct 2011
                              • 1358

                              #464
                              در اصل توسط شهرام پست شده است View Post
                              با اجازه کپتن عزیز,این بخشی از سپر موشکی ایران ,چین و روسیه است و زمان پایین کشیدن هواپیما, جابجایی قدرت در روسیه که این کار باعث فشار بر امریکا شود و ایران هم از قبل این به نوایی برسداز جمله سوریه و جلوگیری از یکه تازی ترکیه.
                              شرمنده من متوجه سخنتون نشدم. میشه زحمت بکشید و یجوری بیان کنید که منم متوجه بشم.
                              معذرت به خاطر جسارتی که کردم . فقط چون کامل متوجه نشدم این درخواستو کردم
                              . . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
                              [/RIGHT]
                              [/B][/SIZE]

                              نظر

                              • m.nouri
                                عضو عادی
                                • Mar 2011
                                • 61

                                #465
                                CAPTAIN NEMO نوشته
                                به تاريخ اکتبر 1978، دو فروند F-14A نيروي هوايي شاهنشاهي ايران، يک فروند MiG-25 شوروي را که در ارتفاع بسيار بالا و سرعت زياد در حال پرواز به سمت ايران بود، بر روي درياي خزر، شناسايي و رهگيري کردند و مانع از ورود جنگندهء شوروي به آسمان ايران شدند. اين عمليات که با قفل شدن رادار و سيستم موشکي فونيکس بر روي ميگ-25 همراه بود، باعث شد تا اتحاد شوروي، به پروازهاي شناسايي خود در آسمان ايران، پايان دهد.
                                .

                                با سلام خدمت CAPTAIN NEMO
                                بنده نیز در دوران کودکی مثل همه بچه های دیگر عشق خلبان شدن داشتیم و این عشق دقیقا از همین نبرد یاد شده بوجود آمد ، بقول معروف آنچه برای شما افسانه است برای ما خاطرست (البته از روی زمین در منطقه بندرشاه شاهد این عملیات بودیم )به مانند کارتون ۳۰+ که جدیدا پخش می شود . از اطلاعات بسیار خوب شما و یاد آوری گذشته کمال تشکر و قدردانی را دارم پیروز و شادکام باشید
                                آخرین ویرایش توسط m.nouri؛ 2011/12/11, 16:27.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X