حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • خودشکوفا
    عضو فعال
    • Aug 2025
    • 1134

    #1546
    در شعر بالا تشابه اسمی حسن و مندسن خیلی جالبه:))

    مندسن جون توبه ات رو بهت تبریک می گم... بالاغیرتا یه ذره جلوی اون زبون سرخت رو نگه دار.. خیلی دلم واسه ات تنگ شده بود..:x.. اگه باشی و یه ذره استریل تر مطلب بزنی بهتر از اینه که اصلا نباشی...:D

    من تا ابد که نمی تونم وجود تو رو ار خانومم پنهام کنم... یه جور بنویس که اگه گه گداری هوس کرد و اومد مطالب بورسی من رو خوند زنده بمونم;)
    "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
    (نيچه)

    نظر

    • satyr
      عضو فعال
      • Dec 2012
      • 1229

      #1547
      نه دیگه این نیومد
      اقا شبتون خوش

      نظر

      • مندی
        عضو فعال
        • Oct 2011
        • 522

        #1548
        در اصل توسط satyr پست شده است View Post
        نه دیگه این نیومد
        اقا شبتون خوش
        ساتیر جان منو کشتی .. خدایا ببین این وقت شبی اگه گذاش مثل بچه ادم یه پست بزنیم :D... ممد گفت که تو صفحه 154 هست راستش پستام یکم دیر میاد فکر کنم مال سرعت اینترنتمه .. گور بگور بشی حالا دیگه بتانت ..
        آخرین ویرایش توسط مندی؛ 2013/03/15, 02:04.
        دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

        نظر

        • کاویانی
          عضو عادی
          • Jan 2013
          • 71

          #1549
          در اصل توسط satyr پست شده است View Post
          نه دیگه این نیومد
          اقا شبتون خوش
          سه شاخ جان این چیزی که امشب خوردی و یکم هم برای من نگه دار. :p
          پست شماره ی #1537 رو ندیدی اصلا.
          [COLOR="#0000FF"]اگر فریاد ما بر شب گناه است، اگر امروز دل ما بی پناه است / بخوان با ما سرود فتح فردا، که فردا میرسد با پرچم ما[/COLOR]

          نظر

          • مهربان
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 1675

            #1550
            ....ضمن تشکر و امتنان از مدیریت و ناظر عزیز به جهت عودت دادن این عنصر نامطلوب و هنجار شکن مندسن به دامن خانواده و ایجاد فرصتی دوباره برای تنبه و آدم شدن مسولیت کامل سخنان و رفتار این شخصیت دوست داشتنی و غیر قابل تحمل به عهده بنده وممد خواهد بود....
            ...فلذا....مندسن....جان خودم جان خودت همینجا وسط تاپیک ذیح اسلامیت میکنیم این رهایی تو برای من و ممد خیلی گرون تموم شد....
            .....یه نکته...یکسری از دوستان و عزیزان بودند و هستند که از روزهای اول برقراری آشنایی و ایجاد این ارتباط عمیق در کنار ما بودند.....که البته قسمت اعظم این مهم بوسیله دوست وبرادر عزیزم ممد با سلوک دلنشین و جذبه ای که داشته بوجود آمده....
            ....از قبیل آلمان...مندسن....ممرضا مرادی...مهرداد....علی کرمی...سید یاسر ...بابک52....و تنی چند از دوستان....من همینجا اعلام بوجود امدن یه سازمان شبه ناتو در ابعاد کوچک میکنم که هرگونه تعرض و دشمنی با این عزیزان به منطله اعلام جنگ به کل اعضای و برهمه واجب است تا در رفع مشکلات و اعلام همبستگی با اون عضو پیش قدم واز جان مایه بگذارند....
            ....امشب....کلیک داستانی واقعی و شور انگیز در رابطه با بنده زاده که در همین اواخر اتفاق افتاد و خواندنش برای دوستان خالی از لطف نیست در این تاپیک خواهد خورد....
            [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

            نظر

            • satyr
              عضو فعال
              • Dec 2012
              • 1229

              #1551
              در اصل توسط کاویانی پست شده است View Post
              سه شاخ جان این چیزی که امشب خوردی و یکم هم برای من نگه دار. :p
              پست شماره ی #1537 رو ندیدی اصلا.
              حاجی خوردنی نبود خیلی بیوزن تر بود پایه بودی ....

              نظر

              • satyr
                عضو فعال
                • Dec 2012
                • 1229

                #1552
                در اصل توسط mhkz44 پست شده است View Post
                ساتیر جان منو کشتی .. خدایا ببین این وقت شبی اگه گذاش مثل بچه ادم یه پست بزنیم :D... ممد گفت که تو صفحه 154 هست راستش پستام یکم دیر میاد فکر کنم مال سرعت اینترنتمه .. گور بگور بشی حالا دیگه بتانت ..
                نبود خالی بندیه چیزی ندیدم من بعدا اضافه شده هه هه

                حالا کجا بودی ؟
                نکنه رفتی دنبال مواد پواد
                معتاد نشده باشی یهو
                ا

                نظر

                • وحید نصیری
                  عضو فعال
                  • Dec 2012
                  • 594

                  #1553
                  سلام بر یاران همراه >:D<

                  ابتدا بازگشت سوزناک مندسن به دامن تاپیک تبریک میگم :*

                  اما بعد ......

                  به مشکلی برخوردم که مغز فرسوده و از کار افتاده ام یارای حلش را ندارد ...8-}

                  چند صباحی است که فراغتی شامل حال ما شده و در روستا با دوستان قدیمی روزگار می گزرانیم و وقایع عجیبی از زبانشان به گوشم می رسد که قدرت باور و بیانش برایم سخت است اما در میان همه ی اینها بنده دچار یک حمله چهار جانبه از طرف خاله و عمه و زن عمو و مادرم شده ام که دفع این حملات سختی خاص خودش را دارد...#:-S

                  1- در دیداری که با عمه نازنین داشتم رسما بنده را به عقد دختر عمویم در اورد که 8 سال از من کوچکتر است و چند ماه قبل هم عمویم در قالب دو خواب که رویای صادقه نامید به صورت غیر مستقیم و حرفه ای بنده را برای دخترش خواستگاری کرد.

                  2- خاله هم که مادر ما را واسطه خیر کرده و می خواهد دخترش را به ما بدهد و در این بین از آوردن هدایایی مثل ساعت و پارچه جهت کسب کرسی مادرزنی تلاش ویژه می کند

                  3- زن یکی دیگر از عموها که بسیار زبان باز است، از طریق دیپلماسی وارد شده و رویای کسب این کرسی را دارد

                  4- مادر بنده هم که نظرش رو خواهر دامادمان شدیدا مثبت موکد است ..... از طرف مادر ایشان خیراتیی همچون پیراهن و پارچه به ما رسیده است

                  حقیقتش بنده هیچ کدام را نمی پسندم و به طریقی خاستار رد کردن این موارد هستم ..

                  از ممد که تجربه اش از من بیشتر و یحتمل در چنین شرایطی قرار گرفته تقاضای کمک دارم...مهربان، جان چیزی اگر می دانی دریغ نکن ... مندسن، چیزی نگو

                  از همه دوستانی که در یک همچین شرایطی قرار گرفته و چان سالم به در برده اند تقاضای کمک دارم ..

                  این قضیه کاملا صادقانه است ... ترجیحا در پیشنهادتان راه حلی بگنجانید که هدایای ما سقط نشود;)

                  به کسی هم نگویید B-)
                  بهترین تفریح خوابه!

                  نظر

                  • خودشکوفا
                    عضو فعال
                    • Aug 2025
                    • 1134

                    #1554
                    علی تو رو به جان مندسن داری راست می گی یا سرکاریم؟؟:-?
                    "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                    (نيچه)

                    نظر

                    • وحید نصیری
                      عضو فعال
                      • Dec 2012
                      • 594

                      #1555
                      در اصل توسط خودشکوفا پست شده است View Post
                      علی تو رو به جان مندسن داری راست می گی یا سرکاریم؟؟:-?

                      ممد همش عین حقیقته ..... تازه یه دختر عمه دیونه هم دارم که اونم آره .... تا پارسال وقتی ما رو تو کوچه میدید دست دراز می کرد که باهامون دست بده .... رد کردن این دختر عمه به خاطر دیوونگیش کار ساده ای بود ولی با این چارتا نمیدونم چه طوری کنار بیام
                      بهترین تفریح خوابه!

                      نظر

                      • خودشکوفا
                        عضو فعال
                        • Aug 2025
                        • 1134

                        #1556
                        این دیگه کارش از نگارش گذشته.... فردا عصر بهت زنگ می زنم....
                        امشب خیلی درگیری دارم... فردا عصر کامل آزادم...
                        خواهشا موضوع رو به حسنی دسته گل یا همون علی مردان خان هم نگو;)
                        "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                        (نيچه)

                        نظر

                        • مندی
                          عضو فعال
                          • Oct 2011
                          • 522

                          #1557
                          در اصل توسط مهربان پست شده است View Post
                          ....ضمن تشکر و امتنان از مدیریت و ناظر عزیز به جهت عودت دادن این عنصر نامطلوب و هنجار شکن مندسن به دامن خانواده و ایجاد فرصتی دوباره برای تنبه و آدم شدن مسولیت کامل سخنان و رفتار این شخصیت دوست داشتنی و غیر قابل تحمل به عهده بنده وممد خواهد بود....
                          ...فلذا....مندسن....جان خودم جان خودت همینجا وسط تاپیک ذیح اسلامیت میکنیم این رهایی تو برای من و ممد خیلی گرون تموم شد....
                          .....یه نکته...یکسری از دوستان و عزیزان بودند و هستند که از روزهای اول برقراری آشنایی و ایجاد این ارتباط عمیق در کنار ما بودند.....که البته قسمت اعظم این مهم بوسیله دوست وبرادر عزیزم ممد با سلوک دلنشین و جذبه ای که داشته بوجود آمده....
                          ....از قبیل آلمان...مندسن....ممرضا مرادی...مهرداد....علی کرمی...سید یاسر ...بابک52....و تنی چند از دوستان....من همینجا اعلام بوجود امدن یه سازمان شبه ناتو در ابعاد کوچک میکنم که هرگونه تعرض و دشمنی با این عزیزان به منطله اعلام جنگ به کل اعضای و برهمه واجب است تا در رفع مشکلات و اعلام همبستگی با اون عضو پیش قدم واز جان مایه بگذارند....
                          ....امشب....کلیک داستانی واقعی و شور انگیز در رابطه با بنده زاده که در همین اواخر اتفاق افتاد و خواندنش برای دوستان خالی از لطف نیست در این تاپیک خواهد خورد....
                          بیشین بینیم با ... مهرداد ... قربون اون گیس فرنگیست ... خیلی وقته صیغه آجیتو خوندنو سرشم بریدن اونم با لب تشنه نامردا ... بعدشم گوشتشو چرخ کردن و بجا گوشت بع بعی به رستورانا فروختن ...تازه امروز صداش دراومده گوشت خر بوده یعنی کره خر .. خودمونم خبر نداشتیم .. ای روزگار ..تف
                          اره .. کجای کاری داداش .. بلند شو بینیم با .. سی داداش...نه بشین خسته میشی
                          آخرین ویرایش توسط مندی؛ 2013/03/15, 22:57.
                          دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                          نظر

                          • نون و قلم
                            عضو عادی
                            • Feb 2013
                            • 122

                            #1558
                            در اصل توسط علی کرمی پست شده است View Post
                            سلام بر یاران همراه >:D<

                            ابتدا بازگشت سوزناک مندسن به دامن تاپیک تبریک میگم :*

                            اما بعد ......

                            به مشکلی برخوردم که مغز فرسوده و از کار افتاده ام یارای حلش را ندارد ...8-}

                            چند صباحی است که فراغتی شامل حال ما شده و در روستا با دوستان قدیمی روزگار می گزرانیم و وقایع عجیبی از زبانشان به گوشم می رسد که قدرت باور و بیانش برایم سخت است اما در میان همه ی اینها بنده دچار یک حمله چهار جانبه از طرف خاله و عمه و زن عمو و مادرم شده ام که دفع این حملات سختی خاص خودش را دارد...#:-S

                            1- در دیداری که با عمه نازنین داشتم رسما بنده را به عقد دختر عمویم در اورد که 8 سال از من کوچکتر است و چند ماه قبل هم عمویم در قالب دو خواب که رویای صادقه نامید به صورت غیر مستقیم و حرفه ای بنده را برای دخترش خواستگاری کرد.

                            2- خاله هم که مادر ما را واسطه خیر کرده و می خواهد دخترش را به ما بدهد و در این بین از آوردن هدایایی مثل ساعت و پارچه جهت کسب کرسی مادرزنی تلاش ویژه می کند

                            3- زن یکی دیگر از عموها که بسیار زبان باز است، از طریق دیپلماسی وارد شده و رویای کسب این کرسی را دارد

                            4- مادر بنده هم که نظرش رو خواهر دامادمان شدیدا مثبت موکد است ..... از طرف مادر ایشان خیراتیی همچون پیراهن و پارچه به ما رسیده است

                            حقیقتش بنده هیچ کدام را نمی پسندم و به طریقی خاستار رد کردن این موارد هستم ..

                            از ممد که تجربه اش از من بیشتر و یحتمل در چنین شرایطی قرار گرفته تقاضای کمک دارم...مهربان، جان چیزی اگر می دانی دریغ نکن ... مندسن، چیزی نگو

                            از همه دوستانی که در یک همچین شرایطی قرار گرفته و چان سالم به در برده اند تقاضای کمک دارم ..

                            این قضیه کاملا صادقانه است ... ترجیحا در پیشنهادتان راه حلی بگنجانید که هدایای ما سقط نشود;)

                            به کسی هم نگویید B-)
                            سلام
                            شانس رو ببینید و دیگه هیچی نگید
                            یکی خواستگاری هر پیر دختری هم که بره جواب سر بالا میشنوه یکی هم براش صف میکشن
                            داداش خدائیش بیاد داستانهای هزار و یک شب افتادم
                            خوشبحالت من اگه جای تو بودم دل هیچکدوم رو نمیشکستم
                            قدر این فرصت رو بدون شاید دیگه تکرار نشه ( البته اگه قصد ازدواج داری ولی اگه عاقل تر از این حرفایی و به این راحتی نمیخوای ردای ذلت رو رو سرت بکشی و به جمع متاهلین بپیوندی یه جورائی محترمانه جواب سر بالا بده و خلاص)

                            نظر

                            • کاویانی
                              عضو عادی
                              • Jan 2013
                              • 71

                              #1559
                              علی جان به خاطر چند تیکه هدیه خودت رو تو چاه نداز، اینها تله هست.:)

                              اگر میخوای واقعا از ازدواج فرار کنی، یه بیوه پیدا کن که بچه ی کوچیک هم داشته باشه، یه جوری راضیش کن و یه روز که همه ی فامیل دورهم جمع هستند دست بیوه ی محترمه رو بگیر و بیار، بگو این زنمه و اینم بچمه. >:) :D

                              اگر هم قصد ازدواج داری خب چرا هر 4 تا دوشیزه ی مکره رو با هم نمیگیری؟ <:-p والا این عکسی که تو از خودت گذاشته بودی چیزی از این یارو سلطانه توی سریال حریم سلطان کم نداشت. :p

                              در پایان باید عرض کنم هر کس مسئول خرید و فروش....... نه ببخشید، مسئول تصمیمات خود هست و اینجانب درصورت شکست هریک از سناریوهای بالا خود را از هر اتهامی مبرا میدانم! 0:-)
                              [COLOR="#0000FF"]اگر فریاد ما بر شب گناه است، اگر امروز دل ما بی پناه است / بخوان با ما سرود فتح فردا، که فردا میرسد با پرچم ما[/COLOR]

                              نظر

                              • مهربان
                                عضو فعال
                                • Mar 2011
                                • 1675

                                #1560
                                در اصل توسط mhkz44 پست شده است View Post
                                بیشین بینیم با ... مهرداد ... قربون اون گیس فرنگیست ... خیلی وقته صیغه آجیتو خوندنو سرشم بریدن اونم با لب تشنه نامردا ... بعدشم گوشتشو چرخ کردن و بجا گوشت بع بعی به رستورانا فروختن ...تازه امروز صداش دراومده گوشت خر بوده یعنی کره خر .. خودمونم خبر نداشتیم .. ای روزگار ..تف
                                اره .. کجای کاری داداش .. بلند شو بینیم با .. سی داداش...نه بشین خسته میشی
                                ..../:)ممد...من با اين نفله كه شاهكار كشف توا چيكار كنم الان....يه جلسه اضطراري بزاريم ببينم با دل پاكش كنار بيايم يا با مغز پاكش....
                                ....مندسن....من اعصاب مصاب ندارماا...از اين به بعد تمام پستاتو قبل از ارسال برا من پي ام ميكني من چك كنم....گند كم بزني...
                                [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

                                نظر

                                در حال کار...
                                X